عشق؛ كيلويي چنده؟

پروفسور تي . بك در كتاب « عشق هرگز كافي نيست » مشكلات زوج ها را با نگاه تازه اي تعبير و تفسير كرده و راه حل ارائه داده است . روش او مبتني بر « شناخت درماني » است . به عقيده او علت اصلي بروز اختلافات زناشويي ،‌سوء تفاهم و خطاهاي شناختي است ، يعني خطا هايي كه دو طرف در تفسير سخنان و رفتار طرف مقابل مرتكب مي شوند .
يکشنبه، 30 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عشق؛ كيلويي چنده؟

عشق؛ كيلويي چنده؟
عشق؛ كيلويي چنده؟


 

نويسنده: سيد محمد تقوي




 

آنچه در كتاب « عشق هرگز كافي نيست » هم پيدا نكرده ايد
 

پروفسور تي . بك در كتاب « عشق هرگز كافي نيست » مشكلات زوج ها را با نگاه تازه اي تعبير و تفسير كرده و راه حل ارائه داده است . روش او مبتني بر « شناخت درماني » است . به عقيده او علت اصلي بروز اختلافات زناشويي ،‌سوء تفاهم و خطاهاي شناختي است ، يعني خطا هايي كه دو طرف در تفسير سخنان و رفتار طرف مقابل مرتكب مي شوند .
گاهي زن و شوهرها پيام هاي اشتباهي دريافت مي كنند . يكي از دلايل آن مي تواند استفاده از بعضي كلمات و اصطلاحات باشد . مثلاً‌سوالاتي كه با « چرا » شروع مي شود ، خود به خود مخاطب را در موضع دفاعي قرار مي دهند و مشكل ساز مي شوند .

دريافت پالس هاي اشتباه
 

وقتي تد به كارن مي گويد : « چرا دير كردي » سوال تد كاملاً‌معصومانه است . او هيچ غرضي سوئي ندارد و فقط مي خواهد بداند كه چرا كارن دير كرده است . اما كارن اين سوال ساده را اين طور تعبير مي كند كه تد قصد محاكمه او را دارد و منظورش اين است كه معلومه كه يك ريگي توي كفشت هست ؛ و گر نه چرا بايد دو ساعت تاخير داشته باشي .
يالا بگو داشتي چه غلطي مي كردي ؟ من توضيح قانع كننده مي خوام ! اي خدا ! ،‌من را بكش تا از دست اين زن بي مسئووليت راحت شم . خدايا من را از شر اين زن راحت كن . كارن هم با اينكه معمولا زن با حجب و حيايي است در اين لحظه حس مي كند كه بايد از حريم خودش دفاع كند « چشمم روشن ! حالا صدات رو براي من بلند مي كني ؟ دفعه بعد به جاي دو ساعت، چهار ساعت دير مي كنم . مي خوام ببينم وقتي كفري مي شي ،‌ چه غلطي مي كني ؟»مي بينيد كه يك كنجكاوي ساده به كجاها ختم شد ؟ تد فقط مي خواست علت دير آمدن همسرش را بداند اما براي پرسيدن اين مطلب دقت كافي به خرج نداد و ماجرا به فاجعه منتهي شد .
با كمال تاسف بايد به اطلاع خوانندگان محترم برسانم كه همين دعواي ساده موجب شد كه كارن سر شوهرش را بيخ تا بيخ ببرد و روي سينه اش بگذارد . مي بينيد چه زن هايي پيدا مي شوند ؟ البته اين زن هاي غربي اين جوري هستند ،‌وگرنه زن هاي مملكت ما يك تكه جواهرند ! هيچ وقت به اين سرعت در مورد بريدن سر همسرشان تصميم نمي گيرند يا نمونه ديگرش باربارا . يك بار كه شوهرش يك گلدان را روي زمين انداخت و شكست با كمال محبت گفت : « عزيزم ! مگه كوري؟ »

مساله غامضي به نام اقوام همسر
 

اقوام همسر هم از آن چيزهايي هستند كه مي توانند به راحتي كانون گرم خانواده را نابود كنند . زن و شوهر به طور معمول ،‌هر كدام يك جفت پدر و مادر دارند و يك لشكر برادر ،‌خواهر ،‌خاله ‌،دايي ،‌عمو ،‌عمه ،‌ بچه هاي آنها و گاهي هم بچه هاي بچه هاي آنها ! كافي است جك بگويد : « يك كله پاچه حسابي بار بذار ،‌ امشب مامانم اينا مي يان » . لورا جواب مي دهد : « اين مامانت اينا مگه زندگي ندارن ؟ خودشون خانه ندارن ؟» جك « با مامان من مشكل داري ؟ هان ؟ هان ؟ هان ؟ »
لورا : « من تحمل مادر خودمم ندارم . آن وقت هفته اي شش روز بايد مامان بد دك و پوز شما را تحمل كنم ؟ ديگه به اينجام رسيده !» جك :« مامان من بد دك و پوزه ؟ مامان تو چي كه دماغش مثل مهران رجبيه !» لورا :« به نظر من دماغ مهران رجبي يك دماغ كاملاً بي نقصه » ،‌ جك : « خودش توي تلويزيون مي گفت دماغش « كاركرد دو گانه » دارد ؛‌در مواقع حمله به عنوان نيزه ازش استفاده مي كند و در شرايط دفاعي مثل يك سپر عمل مي كند ! » لورا : « جدي ؟ خودش گفت ؟» جك : « مامانم ديده بود كه خودش گفته » لورا : « مامانت بايدم بگه ،‌اون مي خواد دماغ خودش رو تبرئه كنه ! »

من پول ها رو هدر مي دهم ؟
 

دخل و خرج زندگي هم يكي از زمينه هايي است كه هميشه آمادگي ايجاد بحران را دارد . معمولا يكي از دو طرف نقش پر رنگ تري در تامين مخارج دارد. اولين مشكل هم همين جا خودش را نشان مي دهد هميشه اين پيش فرض هست كه طرفي كه در آمد بيشتري دارد ‌،كار بيشتري مي كند . همين پيش فرض ساده به نتيجه گيري هولناكي منجر مي شود ؛‌طرفي كه درآمدي ندارد ،‌اصلا كاري نمي كند! مارجوري خانه دار است و سرپرستي دو تا بچه و رسيدگي به كارهاي يك خانه بزرگ هميشه او را فرسوده مي كند .
اما كن هر وقت از سر كار برمي گردد مي گويد : « توي خانه براي خودت حال مي كني ها زندگي براي زن جماعت يك جور تفريح ابدي يه » . مارجوري هم بلافاصله يك فرچه به دست كن مي دهد و مي گويد :« برو مبال را تميز كن تا تو هم از اين تفريح ابدي عقب نموني » كن فرچه را مي گيرد پرت مي گويد و مي گويد :« مبال بشورم ؟ جواب تمام فداكاري هاي من اين بود ؟ صبح تا شب دارم سگ دو مي زنم براي راحتي شما . اصلاً‌ به من بگو توي اين زندگي چي كاره اي ؟ غير از اينكه پول هاي بي زبان مرا خرج بزك دوزك خودت كني و ماهي يك بار هم مبال را بشويي ،‌ مثلاً‌ چه كاري مي كني ؟» .
فكر مي كنيد مارجوري به اين سخنراني غرا چه پاسخي داد ؟حدستان درست بود .مارجوري با انگشت اشاره در توالت را به شوهرش نشان داد و با قاطعيت گفت « مبال!». حدستان درباره كن هم درست است ؛‌ بي درنگ به سمت دستشويي ،‌دويدن آغاز كرد !

معروف ترين خطاهاي شناختي
 

خطاهاي شناختي همان اشتباهاتي هستند كه زن و شوهر در تفسير رفتار و گفتار يكديگر مرتكب مي شوند در ازدواج هاي ناموفق معمولاً‌ يكي يا چند تا از اين خطاها ديده مي شوند :
1 ـ خطاهاي گسستني : دبورا به شوهرش مارتين مي گويد : « عزيزم ! اين قدر فش فش نكن ،‌ذله شدم » مارتين : « عررر، ‌عررر، ‌عررر، ‌عررر، ‌تو هيچ وقت براي فش فش من اهميت قائل نمي شي ،‌عررر ،‌عرررر ،‌عررر، ‌اوايل ازدواجمان مي گفتي چه فش فشاي نازي داري پس چي شد ؟ عررر ... » مارتين دچار خطاي گسستي شده و در اين لحظه فقط مواقعي را به ياد مي آورد كه دبورا كه در حال فش فش، ‌دبورا با نگاهي تحسين آميز و لبخندي حاكي از رضايت به او نگريسته، ‌فراموش كرده است .
2 ـ استنباط دلبخواهي : ساموئل در حضور شارون همسرش ،‌زير آواز زده است . مادر سام به او گفته كه خيلي خوش صداست و سام هم حيفش آمده كه همسر دلبندش از هنر نابش، ‌بي نصيب بماند . اما شارون خانم در دل مي گويد : « واقعا اسم اين عروتيز را گذاشته آواز ؟ خودش نمي فهمدكه چه هياهوي وحشتناكي به راه انداخته ؟ شوهر به اين بي ملاحظه اي نوبر است ! خدا كند قبل از اينكه همسايه ها به 110 زنگ بزنند ،‌تمامش كند . فكر كنم عمدا مي خواهد من را اذيت و آزار كند . احتمالا با يكي سر و سري پيدا كرده و مي خواهد طلاق بگيرد . » .
3 ـ بر چسب منفي زدن : مارگريتا يك بار از دهانش پريد و به ‍ژورف گفت :« گاو » . من از خواننده گرامي معذرت مي خواهم ولي اين حقيقت دارد ! مي دانيد بعدش چه شد ؟ مارگريتا كم كم شاخ هاي كوچولوي ژوزف را ديد كه روي كله اش سبز شدند و دمي كه كم كم بلند مي شد .
بعد از چند ماه مارگريتا فهميد كه فريب خورده و حقيقتا با يك گاو ازدواج كرده است . دوستش به اش گفت :« من همان اول به ات گفتم ژوزف گاو است . تو مي گفتي نه ،‌ ببين دماغ داره، كله اش عين آدمه ،‌ روي دو تا پاهاش هم مي ايسته ، فكر نكنم گاو باشه !»
4 ـ شخصي سازي :آنجل يك روز به ريموند گفت : « ري ! تو خيلي ابلهي » . دراينجا نبايد ريموند به خودش بگيرد . آيا منظور آنجل اين بوده كه فرد خيلي احمق است ؟ به هيچ وجه ! « خيلي » يك مفهوم نسبي است . تازه شايد منظور انجل ،‌اصلاً‌ فرد نبوده است . مگر فقط همين يك ريموند در دنيا هست ؟
منبع:نشريه همشهري مثبت شماره 6




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.