سپر بلاي امام (1)

يار ديرين و صميمي فرزند امام، خوئي پسنديده و تواضعي مثال زدني دارد. او كه كمتر حاضر به گفت و گوي رسانه هاست، اين گفت و شنود را اداي ديني به يار و دوست صميمي و ديرين خود مي شمارد. وي كه در بسياري از عرصه ها و سفرها و حضرها، همراه حاج احمد آقا بوده است، خاطرات فراواني از سلوك سياسي و اخلاقي يادگار امام و نحوه مواجهه او با پاره اي از بحرانهاي قبل و بعد از پيروزي انقلاب دارد. آنچه مي خوانيد تنها مروري است بر برخي از اين دانسته هاست.
سه‌شنبه، 1 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سپر بلاي امام (1)

سپر بلاي امام (1)
سپر بلاي امام (1)


 





 
گفتگو با حجت الاسلام سيد مهدي امام جماراني درباره مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی

درآمد
 

يار ديرين و صميمي فرزند امام، خوئي پسنديده و تواضعي مثال زدني دارد. او كه كمتر حاضر به گفت و گوي رسانه هاست، اين گفت و شنود را اداي ديني به يار و دوست صميمي و ديرين خود مي شمارد. وي كه در بسياري از عرصه ها و سفرها و حضرها، همراه حاج احمد آقا بوده است، خاطرات فراواني از سلوك سياسي و اخلاقي يادگار امام و نحوه مواجهه او با پاره اي از بحرانهاي قبل و بعد از پيروزي انقلاب دارد. آنچه مي خوانيد تنها مروري است بر برخي از اين دانسته هاست.

نحوة آشنايي خود را با حاج احمد آقا (ره) بيان كنيد.
 

آشنايي ما با مرحوم حاج احمد آقا بر مي گردد به سالهاي 50 يا قبل از سال شايد 47 و 48 و قبل از آن. اولين باري كه با ايشان برخورد كرديم، يك شب من در مسجد بودم، آقاي شجوني واعظ آن مجلس با يك جوان معمم جلوتر از آقاي شجوني وارد آن جلسه شدند. از حركات و راه رفتن ايشان فهميدم كه فرزند امام(ره) است، چون به قدري شبيه بود به راه رفتن امام(ره)، از دور كه وارد مجلس شد من گفتم كه اين آقازادة امام(ره) است و هيچ نديده بودم ايشان را قبلش، تازه معمم شده بود. دوباره به نجف رفته بود. آن بار اولي كه به نجف رفته بود، معمم نبود، بعد كه آنجا مي رود، در آنجا معمم مي شود و معمم به ايران باز مي گردد. من در آنجا براي اولين بار ايشان را ديدم. اين اولين برخورد من با ايشان. همان شب با آقاي شجوني به منزل ما آمدند و آن شب را در خدمتشان بوديم. اين طليعه آشنايي ما بود با مرحوم حاج احمد آقا. ايشان بسيار گرم و گيرا و جذاب بود و كساني را كه به رفاقت بر مي گزيد و ارتباط پيدا مي كرد، خيلي صميمي و رفيق مي شد و به همان دليل هم با ما دوست شد و اين دوستيها ادامه داشت تا وقتي كه ايشان وفات كرد.

از سابقه مبارزات سايسي ايشان را قبل از انقلاب نكاتي را ذكر كنيد.
 

من از همان ايام نوجواني ايشان، اطلاع داشتم كه افراد مبارزي كه در گوشه و كنار بودند، ارتباطاتي با حاج احمد آقا داشتند. ارتباطات به صورت مختلف بود. اولا هر كدام از اينها يك ارتباطي با احمد آقا داشتند كه ديگري از اين ارتباط خبر نداشت. ما خيال مي كرديم كه فقط كساني كه در زمينه اعلاميه ها و بردن، پخش كردن و چاپ كردن آنها هستند با حاج احمد آقا مربوطند، ولي بعدها فهميديم كه خير، آنهايي هم كه درزمينه مبارزات مسلحانه وارد بودند، بي ارتباط با ايشان نبودند. و گاهي پولهايي را از ايشان مي گرفتند و در راه مبارزه مصرف مي كردند. حالا ايشان از ناحيه امام (ره) وجوهي در اختيارش بود يا غير امام (ره)، به هر حال اين ارتباطات را آنها هم داشتند.

در دوران ستم شاهي چه افراد و گروههايي در عرصه مبارزه، با حاج احمد آقا در ارتباط بودند؟
 

من گروهي را مي شناختم كه از بازاريها بودند و كساني كه در رابطه با قضيه نهاوند و دستگيري آنها در قم، منزل آقاي رباني شيرازي دستگير شدند. افرادي بودند كه با حاج احمد آقا در ارتباط بودند و به همين دليل، به قم مي آمدند و مي رفتند تا موقعي كه دستگيري آنها پيش آمد. در آن موقع آقاي لاهوتي بود كه با احمد آقا ارتباط داشت و گروهي هم با او رابطه داشتند. جمعي از بازاريها هم بودند. گروههاي مختلفي را ما مي شناختيم كه از روحاني و غير روحاني كه اينها بي ارتباط با احمد آقا نبودند، مثلا بازاريهايي را مي شناختيم كه اينها اعلاميه ها را چاپ مي كردند. برادر آقاي ناطق نوري، مرحوم عباس آقاي ناطق نوري بود كه با خود ما هم بي ارتباط نبود و چند نفر هم با او بودند. گروهي هم با آقاي لاهوتي بودند. آقاي حسن تهراني، از بازار هم بودند. عرض شود كه افراد زيادي را من يادم هست كه همه مرتبط بودند، ولي من الان به اسم نمي شناسم و شايد هم يادم نباشد. اينها با طرق مختلف، اعلاميه از قم مي آوردند و مي بردند. از رفقاي خودمان مثل آقاي كروبي، آقاي خوئيني ها، همه با ايشان ارتباط داشتند. با آقاي مهدوي هم تا قبل از تبعيدشان به بوكان و آنجاها، كه ما گاهي به ديدار تبعيديها مي رفتيم؛ آدم احساس مي كرد كه ارتباط مخفي بين آنها وجود دارد. دفتر خود امام (ره) در قم، منزل امام (ره) در قم، قائم به وجود احمد آقا بود. رفت و آمدها به آنجا بود، مبارزين به آنجا مي آمدند و اعلاميه ها هم بيشتر غير مستقيم از آنجا سرچشمه مي گرفت تا زماني كه احمد آقا بار دوم به نجف رفتند و در تمام آن مدت، اين ارتباطات برقرار بود. کساني را خود احمدآقا مي گفت كه اينها پول به ما مي دادند بابت مبارزات، آن ايام يك چند نفري را هم اسم مي برد. از جمله آقاي مهدي (آيت الله مهدوي كني) كه ايشان پول مي داد در راه مبارزات مسلحانه، من جسته و گريخته از آن موقع خاطره داشتم، ولي چون يادداشت نكردم، يادم نمي آيد. ايشان بيشتر به خانواده هاي زنداني سركشي مي كرد، پول براي آنها مي برد و كمك مي كرد، گاهي مستقيم و گاهي غير مستقيم. مبارزان زيادي به اطراف و اكناف تبعيد شده بودند و بيشتر به خانواده آنها سركشي مي كرد و به ديدن خود آن تبعيديها مي رفت. حاج احمد آقا براي ديدار با امام (ره) به نجف رفته بود يك روز عصر، در منزل نشسته بوديم كه احمد آقا تلفن كرد. يك حالت عجيبي داشت. گفتم،« احمد آقا چطوري، چه خبر؟» گفت، «داداش فوت كرد.» خبر غير منتظره اي بود، زيرا مرحوم حاج آقا مصطفي صحيح و سالم بود، اصلا گمان نمي كرديم كه چنين چيزي پيش بيايد. من يكه خوردم و ايشان بعد از اين كه گفت داداش فوت كرد، به گريه افتاد و تلفن را قطع كرد. من تلفن كردم به آقاي موسوي خوئيني ها كه الان حاج احمد آقا تلفن كرد و چنين چيزي گفت. ايشان گفت، «بله، اينجا هم زنگ زد به ما و همين جور گفت.»

بعد از شهادت حاج آقا مصطفي، حاج احمد آقا چه نقشي در پيشرفت مبارزات داشتند؟
 

ما از نزديك احمد آقا را نمي ديديم. ايشان در نجف بودند. گاهي اگر تلفني مي شد يك سلام و عليكي بود و براي صحبتهاي متفرقه فرصتي نبود. به هر حال ارتباطات برقرار مي شد.ولي اجمال قضيه اين بود كه حاج احمد آقا ديگرپس از آن قضيه، به تمام معني رابطي بود بين امام (ره) و مردم، يعني نقش بعد از پيروزي انقلاب و ارتباط با ايشان با امام (ره) و مردم دقيقا از نجف و پس از مرحوم حاج آقا مصطفي شكل گرفت. از آن موقع مثلا كتابهايي را مي فرستاد براي دوستان و به آنها هم يك جوري رمزي حالي مي كرد كه آن كتاب نيست، بلكه اعلاميه است يكي دو سه بار هم براي خود ما اتفاق افتاد. به طوري كه من يك بار كتاب را مخفي كردم. بعد كه ايشان تلفن كرد كه آن كتاب را مراقبت كن تا به دست كسي نيفتد، ما فهميديم كه اين اعلاميه است. ايشان بين جلد كتاب و مقوا و جلد رو، اعلاميه را جاسازي مي كرد و ما آن را مي داديم چاپ مي كردند. رابط ما هم مرحوم عباس آقا ناطق نوري بود. ايشان تشكيلاتي مخفي داشت كه مي بردند چاپ مي كردند. گروههاي زيادي به همين شكل دسته دسته در نقاط مختلف به هم مرتبط مي شدند. دو سه بار ايشان اين جوري اعلاميه براي خود من فرستاد.براي دوستان ديگر هم مثلا آقاي كروبي، آقاي موسوي و آنهايي كه با او نزديك و مورد اعتمادش بودند، اين جوري اعلاميه مي فرستاد و يك مرتبه مي ديديم كه سراسر كشور اعلاميه پخش شده است. از زماني هم كه احمد آقا پيش امام (ره) رفت، نقش بسيار فعالي داشت. هم در زمينه اعلاميه هايي كه به كشور مي فرستاد و هم در نجف. مثلا تا آن موقع كسي به فكر اين نبود كه درسهاي امام (ره) را ضبط كند و يا عكسهايي از امام (ره) داشته باشد و يا فيلمي، چيزي يا نوشته هايي از ايشان را جمع آوري كند. موقعي كه امام (ره) از نجف مي خواستند بروند به پاريس، به چهار نفروصيت كردند و آن چهار نفر را وصي خود قرار دادند. آن چهار نفر، از شخصيتهاي مبرز علمي نجف و از اطرافيان خود امام (ره) و عبارت بودند: آيت الله خاتم يزدي، آيت الله كريمي، حاج سيد جعفر كريمي، آميرزا حبيب الله اراكي و يك نفر ديگر هم ظاهرا آقاي رضواني بود كه در غياب ايشان مي بايست به كارهايي رسيدگي مي كردند. خوب اين يك امر مهمي بود، اما متأسفانه آن وصيتنامه ها باقي نمانده اند و يكي از تأسفهاي حاج احمد آقا همين بود. به هر حال كسي در صدد نبود كه آثار و درسهاي امام (ره) را ضبط كند و يا درصدد تهيه فيلم و عكس از امام (ره) باشد. در صورتي كه احمد آقا تمام اين جهات را در نظر داشت. درسها و نوشته هاي امام (ره) را مي داد تا ضبط كنند. عكس و فيلم از امام (ره) مي گرفت و از ين قبيل كارها، به خصوص در مورد سلامت و وضع مزاجي امام (ره)، خيلي توجه مي كرد و در موقعي هم كه امام (ره) از عراق هجرت كردند، حاج احمد آقا با امام (ره) بود و نقش بسيار مهمش اين بود كه طرف مشورت امام (ره) بود. خوب احمد آقا به قول خود امام (ره) صاحبنظر در مسائل سياسي بود. تا اين درجه كه امام (ره) با ايشان مشورت مي كردند كه كجا برويم. احمد آقا هم پيشنهاداتي داشت. من در ابتدا، يكي از كشورهاي اسلامي را در نظر گر فتم كه راهمان ندادند. بعد از اينكه برگشتند‌، مرحوم احمدآقا نقل مي كرد كه من شب تفأل زدم به قرآن كه اين حركت امام (ره) چگونه است و سرانجام آن چه خواهد شد و آية شريفه «اذهبا الي فرعون انه طغي»، خطاب به حضرت موسي آمد،كه تو با برادرت هارون حركت كنيد و به طرف فرعون، زيرا كه فرعون طغيانش به حد اعلاء رسيده است. خوب سرنوشت آمدن حضرت موسي و برادرش هارون هم به نابودي فرعون منجر شد. دقيقا اين آيه پيروزي امام (ره) و پيروزي انقلاب را گواهي مي داد.آقا فرمودند، « احمد! اينجا هم كه نگذاشتند برويم. چه بكنيم و كجا برويم؟» احمد آقا مي گويد كه به ذهن من آمد كه برويم به پاريس. آقا هم يك فكري كردند و گفتند بد نيست. گفتيم چطور اين به ذهن شما آمد ؟ ايشان گفتند كه پاريس به اعتباري يك كشور آزادي بود و آدم مي توانست در آنجا فارغ البال كار كند. مزاحمتها و نفوذ حكومتها در آنجا كمتر بود. لذا امام (ره) هم آنجا را پسنديدند و تصميم گرفتند كه به آنجا بروند. بنابراين از عراق تا آمدن به پاريس و نيز در آن مدتي كه پاريس بودند، نقش احمد آقا نقش رابط بسيار فعالي بود بين امام (ره) و كساني كه در آنجا با امام (ره) مرتبط مي شدند. ملاقاتها و رفت آمدهايي كه مي شد. خبرنگاراني كه مي آمدند و خبرهايي كه داده مي شد، هماهنگي همة اينها يك نفر را مي خواست كه بتواند اين كارها را به خوبي انجام بدهد و احمد آقا كسي بود كه به خوبي اين وظايف را ايفا مي كرد.

سپر بلاي امام (1)

از ارتباط عاطفي حضرت امام (ره) و حاج احمد آقا برايمان بگوييد.
 

احمد آقا بسيار به امام (ره) علاقمند بود، نه به عنوان يك پسر، بلكه به عنوان يك مريد، مطيع و به عنوان يك كسي كه محو در امام (ره) بود. واقعا احساس مي شد به تمام معني محو در امام (ره) است. او گاهي با بعضي از مسائل صددرصد مخالف بود، اما چون امام (ره) اراده كرده بودند، اجرا مي كرد. اين رابطة عاطفي احمد آقا با آن رابطة مريدي و مرادي وقتي ممزوج شد، يك عاشق دلباختة به تمام معني را به وجود آورد. كه واقعا من واقعا اين را احساس مي كردم. در مواقع مختلف، وقتي خطري متوجه امام (ره) مي شد به تمام معني خودش را سپر مي كرد.
امام (ره) در جرياناتي قرار گرفته بودند كه فقط يك اعجاز الهي مي توانست ايشان را سالم نگه دارد. ايشان از آن موقعي كه در سال 42 به زندان افتاد، در اختيار شاه بود و تحت نظر مأمورين شاه، چه آن موقعي كه امام (ره) تبعيد شدند به تركيه و چه موقعي كه در قم بودند، كافي بود كه يك نفر يا يك دست نشانده اي از طرف شاه بيايد و سوء قصدي به امام (ره) تبعيد شدند به تركيه و چه موقعي كه در قم بودند، كافي بود كه يك نفر يا يك دست نشانده اي از طرف شاه بيايد و سوء قصدي به امام (ره) كند، اما خدا در تمام اين مواقع امام (ره) را حفظ كرد تا موقعي كه با دسيسه اي روبرو شدند، كه آن هم ناكام ماند و آن دسيسه اين بود كه مي ديدند امام (ره) در تركيه هم مورد توجه مردم است. سفير ايران در عراق پيشنهاد كرد، «اگر مي خواهيد امام (ره)، هيچ بشود و محو بشود، او را بفرستيد نجف، چون نجف مهد علم و روحانيت و مرجعيت است و امام (ره) كسي نيست كه بتواند آنجا عرض اندام بكند. اگر امام (ره) بيايد آنجا، محو مي شود.» البته غافل از اينكه اگر امام (ره) برود در آن مركز، رشد امام (ره) در دامن دشمن دوم ايشان كه صدام است صورت مي گيرد. چنانكه خداوند در دامن صدام، امام (ره) را حفظ كرد. آنجا خطرات زيادي متوجه امام (ره) بود، اما همة اين خطرات را خدا از امام (ره) دفع كرد. در اينجا توصيه شده بود كه از امام (ره) مراقبت بشود. اطرافيان امام (ره) مي خواستند محافظ دنبال امام (ره) بفرستند. امام (ره) هم هميشه اخلاقشان اين طور بود كه وقتي حركت مي كردند، مواظب بودند كسي دنبالشان راه نيفتد. حتي اگر شاگردان بعد از درس دنبال امام (ره) حركت مي كردند، به آنها مي گفتند، « شما كاري داريد؟» اگر سئوالي داشتند مي كردند، وگرنه اجازه نمي دادند كسي دنبالشان حركت كند.
از ايران خبر رسانده بودند كه امام (ره) تهديد به قتل شده است. عراقيها گفته بودند كه ما بايد براي شما محافظ بگذاريم. امام (ره) احساس كرده بودند كه اينها دلشان براي ايشان نسوخته است. (در واقع مي خواستند امام (ره) را محصور كنند.) امام (ره) فرموده بودند كه نه، محافظ نمي خواهم. يكي از دوستاني كه در نجف بودند، گفته بود كه من به امام (ره) گفتم كه اجازه بدهيد براي شما محافظ بگذارند زيرا ممكن است خطراتي شما را تهديد كند. امام (ره) فرمودند، «قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا، آن چيزي كه خدا تقدير كرده پيش مي آيد و كسي نمي تواند جلويش را بگيرد براي ما هم همان تقدير است. اين محافظين كاره اي نيستند.» و بالاخره نپذيرفت كه ما محافظي برايش بگذاريم. موقعي كه امام (ره) مي خواهند از پاريس به ايران تشريف بياورند، از يك طرف حكومت ايران به تمام معني ايستاده در مقابل ما، از يك طرف دشمنان، خلاصه سردمداران كفر جهاني، مثل آمريكا و اقمارش، شرق و غرب، همه عليه امام (ره) هستند و در يك شرايطي كه به امام (ره) از همه سو اعلام خطر شده بود كه، «نياييد، اگر بياييد اينجا، امنيت شما را نمي توانيم حفظ بكنيم.» امام (ره) سوار هواپيما مي شوند و با طمأنينه و اطمينان خاطر شگفت انگيزي به ايران مي آيند. در تمام اين مراحل، احمد آقا در كنار امام (ره) و تمام حواسش متوجه اين بود كه خطري متوجه امام نشود و اين حكايت از عواطف عميق، ارادت و اخلاص احمد آقا نسبت به امام (ره) دارد.
گاهي احساس مي كردم كه احمد آقا براي اينكه مثلا حرفي و صحبتي دربارة امام (ره) نباشد، خودش را سپر بلا مي كند. امام (ره) در نامه اي نوشتند، « تو دوست من بودي و محب من، ولي بعضي ها خيال مي كردند كه تو براي آنها ضرري داري در كنار من و من مي ترسم كه بعد از من آنها در صدد اين باشند كه عليه تو كينه اي، چيزي داشته باشند.» اين علاقه اي كه بين احمد آقا و امام (ره) بود، يك مقداري روي عواطف پدري و فرزندي بود و مقدار زيادي هم به ارادت احمد آقا نسبت به امام (ره) بستگي داشت. از دوستان و رفقايي كه در عمرم ديده ام كه در عالم رفاقت، بسيار صميمي، متواضع، دوست داشتني و واقعا رفيق بود، احمد آقا بود. خدا رحمت كند او را. احمد آقا يك خصوصيات اخلاقي فوق العاده و سعه صدر بالايي داشت. در مقابل مسائلي كه پيش
مي آمدند، خيلي بردبار بود. خيلي خوددار بد. هميشه همه كارهاي آدم كه مطلوب نيست، اما او آنچه را كه مطلوب نبود، به صورت مطلوب جلوه مي داد. مثلا اگر يك عيبي در آدم بود و مي خواست آن عيب را تذكر بدهد. در صورتي تذكر مي داد كه هيچگونه در خاطر آدم چيز ناجوري جلوه نكند. براي رفقايش خيلي احترام قائل بود. از رفقا شخصيت مي ساخت. هيچ وقت تحقير نمي كرد. هميشه در صدد تعظيم برادرها و دوستان و رفقايش بود. در محضر خاص و عام احترام به رفيقش مي كرد و هميشه به عنوان يك شخصيت والا از آن طرف اسم مي برد. جوري عمل مي كرد كه هيچ امتيازي براي خودش نسبت به رفيقش قائل نشود. در بين رفقا هيچ تعيين و تشخصي از خودش نشان نمي داد و مسند خاصي براي خودش قائل نبود. خصوصيت بسيار مهم احمد آقا تواضع عجيبش بود. تواضعش گاهي به صورتي در مي آمد كه موجب ملامت هم مي شد. يكي از دوستان ما نقل مي كرد كه آن رفيقشان كه رفيق مشترك ما هم هست، مي گفت، «من در مدرسه «سيد» نجف بودم. يك روز رفته بودم بيرون (ظهر يا بعدازظهري) وقتي وارد مدرسه شدم، ديدم كه احمد آقا لباسهاي نشسته مرا كه دم در حجره بود و بنا داشتم كه بعدا بشويم، شسته و آب كشيده و دارد روي بندي كه توي مدرسه آويزان بود، باد مي دهد. وقتي من وارد شدم و اين صحنه را ديدم، گفتم كه، «حاج آقا چه كار مي كني؟» گفت، «نبودي، من ديدم كه كاري ندارم، لباسهايت را شستم.» اين رفيق ما مي گفت من هر موقع اين جريان يادم مي آمد، خجالت مي كشيدم. ببينيد تواضع وي تا چه حد بود، به هيچ وجه رفيق را نمي رنجاند. بسيار كم اتفاق مي افتاد كه درصدد رنجش رفيقش باشد. اگر يك موقعي تصادفا احتمال مي داد كه در رفيقش رنجشي پيدا شده، مي آمد با يك تواضع خاصي حتي در حد دست بوسي از رفيقش عذرخواهي مي كرد. هيچ رفيقي سري را از او پنهان نمي كرد و اسرارش را به او مي گفت و او هم بهترين سر نگه دار بود.
بسياري از رفقا از هم دلخور مي شدند. اما او آنها را اصلاح مي داد و نمي گذاشت كه اين دلخوري ادامه پيدا كند. هميشه درصدد بود كه رفقا را با هم صميمي و گرم نگه دارد. از آن طرف هم بسيار آدم بدون تكلفي بود. بسيار ساده زيست بود، چه از نظر سياسي و چه از نظر مسكن و چه از نظر غذا. در تمام اوقات يك پيكان سوار مي شد و اكثر شبها با همان ماشين به قم مي رفتيم، آن موقعها كه هنوز منافقين و اينها، كاري نكرده بودند كه ناامن بشود، هيچ گاه حاضر نبود از ماشين بنز استفاده كند. اين اواخر مي گفت، « شما توي بنز كه مي نشينيد، خجالت نمي كشيد؟ من بسيار خجالت مي كشم.» از اين نظر اظهار شرمندگي مي كرد و مي گفت، «من چاره ندارم. محافظين مي گويند حتما بايد مراقب اوضاع و احوال و امنيت باشيم.»
من احساس مي كنم زندگي احمد آقا، موقعي كه امام (ره) به تركيه و نجف تبعيد شده بودند. با زماني كه امام (ره) حكومت داشت، هيچ فرقي نكرده بود. هيچ اهل جمع آوري مال نبود و اينكه پولي روي هم بگذارد، ابدا اهلش نبود. پولهاي زيادي از امام (ره) باقي مانده بود، بعد از رحلت امام (ره) تمام اينها را يك مقدار هم كه هيچ كس به جز شخص احمد آقا اطلاع نداشت. بدون كم و كاست تحويل حوزه داد. كمترين تمايلي به نگهداري آن پولها و امثال اينها نداشت. بعد از رحلت حضرت امام (ره)، احمد آقا يك حركت بسيار جالب و پسنديده كه كرد و آن اين بود كه بلادرنگ اعلام كرد دفتر امام (ره) تعطيل است و وجوهات از احدي گرفته نمي شود كسي حق ندارد به نام دفتر امام (ره) از كسي پول بگيرد. اين حركت احمد آقا حكايت از روح آزاد و طبع منيع ايشان داشت. اين از خصوصيات احمدآقا بود كه اهل مال دنيا و زندگي و اين حرفها نبود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش 17




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.