بررسي و نقد مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار(1)

اخلاق سکولار از مباني هستي شناختي و انسان شناختي و نيز از برخي اصول و مباني معرفت شناختي بهره مي برد. اموري همچون شک گرايي، نسبيّت گرايي، عقل گرايي، علم باوري و کثرت گرايي معرفتي اموري هستند که به عنوان مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار مطرح هستند. ابتلا انسان معاصر غربي به شکاکيّت و نسبيّت در
پنجشنبه، 3 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي و نقد مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار(1)

بررسي و نقد مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار(1)
بررسي و نقد مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار(1)


 

نويسنده:محمد سربخشي(*)




 

چکيده
 

اخلاق سکولار از مباني هستي شناختي و انسان شناختي و نيز از برخي اصول و مباني معرفت شناختي بهره مي برد. اموري همچون شک گرايي، نسبيّت گرايي، عقل گرايي، علم باوري و کثرت گرايي معرفتي اموري هستند که به عنوان مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار مطرح هستند. ابتلا انسان معاصر غربي به شکاکيّت و نسبيّت در معرفت از يک سو، و گرايشات علم باورانه، عقل گرايانه، کثرت گرايي معرفتي و اخلاقي از سوي ديگر، موجب دور شدن وي از اخلاق ديني گرديد و زمينه را براي طرح اخلاق سکولار فراهم ساخته است. اينها جملگي ناشي از ضعف هاي مفرط مسيحيّت موجود و عملکرد سوء کليسا در برخورد با انديشه هاي علمي و فلسفي بوده است. اين مقاله به تشريح اين مباني و نقد و بررسي آنها پرداخته و سعي در اثبات کارآمدي اخلاق ديني نموده است.
کليد واژه ها: اخلاق، سکولاريسم، شک گرايي، نسبيّت گرايي، عقلانيّت، علم باوري، کثرت گرايي

مقدمه
 

از آنجايي که اخلاق کوششي انساني براي ساماندهي رفتارهاي اختياري انسان و موضوع مهمّ و سرنوشت سازي درباره سرنوشت انسان و سعادت وي است، ارزش معرفتي و عملي زيادي دارد. گفتگو درباره مباني فلسفي و منطقي آن نيز از همين منظر داراي اهميت است. البته روشن است که آنچه در مرحله عمل و کاربرد حضور دارد، دستورالعمل هاي اخلاقي است و بحث هاي فلسفي و منطقي، درباره اخلاق، واجد چنين دستورالعمل هايي نيستند. اما مسيري که اين مباني براي اخلاق تعيين مي کنند، تأثير بسيار زيادي در تدوين اين دستورالعمل ها دارد. تفاوت در مباني، به تفاوت در خود دستورها نيز خواهد انجاميد. نمي توان شباهت ظاهري برخي دستورات و توصيه هاي اخلاقي را، که در اخلاق سکولار و اخلاق ديني مشاهده مي شود، شاهدي بر يکساني آن دو گرفت. اين دو شيوه تبيين اخلاق و صدور دستورات اخلاقي، حتي در مواردي که به ظاهر داراي توصيه هاي يکسان و مشابه هستند، از دو روح و معناي متفاوت برخوردارند. در اخلاق سکولار، وقتي بر ارزش و کرامت انسان تأکيد مي شود، اين تأکيد از روي استغنا و انسان محورانه است، تابع هيچ قانون ماورائي نيست و هيچ تقدسي ندارد. اما تأکيد بر کرامت انسان و دفاع از شأن و منزلت او در اخلاق ديني، رويکردي غايت گرايانه و خدامحورانه است. در نگاه دين و اخلاق ديني، انسان به عنوان موجودي که مخلوق خداوند است و اشرف مخلوقات است، داراي ارزش و کرامت است، نه به عنوان موجودي که هيچ تکيه اي جز بر توانمندي هاي خود ندارد. از اين رو، انسان موجودي مقدس است يا دست کم مي تواند چنين شود.
شناخت تفاوت هاي ماهوي و مبنايي اخلاق سکولار و اخلاق ديني از اين منظر نيز مهم است که تکليف ما را در موضعي که بايد در برابر مروّجان اخلاق سکولار بگيريم روشن مي سازد. به هر حال، امروزه برخي روشنفکران جامعه ما، که داعيه دين داري دارند، به دفاع از اخلاق سکولار پرداخته و سعي در تئوريزه کردن آن دارند. روشن است که اين کار جز با تبيين و توضيح مباني مختلف آن امکان پذير نيست. بررسي اين مباني امري است مهم که هم بر عهده طرفداران آن است و هم بر عهده منکران. اخلاق سکولار، مبتني بر اصول بنيادين مختلفي است که در حوزه هاي مختلف فکري جاي مي گيرند. مباني معرفت شناختي، هستي شناختي، انسان شناختي و مانند آن. اين مقاله، به مباني معرفت شناختي مي پردازد. اما قبل از بيان اين مباني، توجه به چند نکته لازم است.
1. اخلاق سکولار به عنوان يک گرايش عام، که همه مکاتب اخلاقي غيرديني را شامل مي شود، داراي دو سطح از مباني است. يک سطح، اموري است که اصول حاکم بر کليه گرايش هاي اخلاق سکولار محسوب مي شوند. و مي توان آن را، در حقيقت، مباني خود سکولاريسم به عنوان يک نظريه درباره فلسفه زندگي به شمار آورد که در گرايش هاي اخلاقي سکولار نيز بالطبع حضور دارند. اين امور، مبناي سکولاريسم در ساير عرصه ها همچون حقوق، سياست، اقتصاد، فرهنگ، هنر و غيره مي باشند. به عنوان مثال، مي توان عقل گرايي به طور عام، يعني خودبسندگي معرفتي انسان را يکي از آنها دانست که ريشه شکل گيري سکولاريسم بوده و عهده دار توجيه منطقي آن است.
سطح ديگر اين مباني، اموري است که گرايش هاي مختلف اخلاق سکولار براي توجيه منطقي خود، بدانها تمسک جسته اند. روشن است که در اين سطح، هر يک از گرايش ها، مباني ويژه خود را دارند و با مبناي گرايش هاي ديگر تفاوت داشته و حتي در مقابل آن مي باشد. به عنوان مثال، مکتب اخلاقي ليبراليستي و سوسياليستي، دو مکتب اخلاقي سکولار هستند که هر يک بر اساس مباني خاصي که در رويکرد خود نسبت به فرد و جامعه دارند، شيوه هاي خاصي از رفتار اخلاقي را توصيه مي کنند. حتي عدالت در نزد هر کدام معناي ويژه اي دارد. ليبراليسم با تکيه بر آزادي فردي و اصالت دادن به فرد، به توصيه اصولي مي پردازد که سوسياليسم در بسياري موارد با آن مخالف است. از نظر مکتب سوسياليسم نيز جامعه بر فرد اولويت داشته و حقوق او بيشتر بايد مراعات شود. اين سطح از مباني به بحث از اموري مي پردازد که مبناي همه گرايش هاي سکولار در اخلاق نيست.
2. برخي از اين مباني، از نوع تفکر و جهان بيني قائلان اخلاق سکولار استخراج شده و لزوماً اموري نيستند که خود آنها ذکر کرده و يا حتي متفطّن به آن بوده باشند. از اين رو، گاه ممکن است کسي طرفدار اخلاق سکولار باشد، اما در عين حال برخي از اين مباني و اصول را نپذيرد. اصول و مباني اي که مي توان به عنوان مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار برشمرد عبارتند از: شک گرايي، نسبيّت گرايي، عقل گرايي، علم باوري، کثرت گرايي.

شک گرايي
 

شکاکيّت در معرفت، مراحل مختلفي را در طول تاريخ سپري کرده است. و در هر دوره، عده اي از آن طرفداري کرده و هر کدام براي اين ديدگاه دلايلي را بيان کرده اند. اصل شک
مذموم نيست، شک مي تواند مَعبر يقين باشد، اما مشکل آنجاست که گاهي عده اي به جاي عبور از اين مَعبر، خانه اي بر آن ساخته و مقيم مي شوند.
با ظهور شکاکيّت همه عرصه هاي فکري بشري مورد تهاجم واقع شده و از آن متأثر شده اند. اخلاق نيز از اين حکم مستثنا نمانده و هر گاه شکاکيّت ظهور کرده است، زير تهاجم بي رحمانه آن خرد شده و ماهيّت حقيقي خود را از دست داده است. کساني که شکاکيّت را در حوزه اخلاق جاري کرده اند، منکران شناخت اخلاقي نيز ناميده مي شوند. از نظر اين منکران، مدعيات اخلاقي يا از اساس قضيه نيستند و به هيچ وجه قابليّت صدق و کذب ندارند، و يا اينکه قضايايي ناموجّه و هميشه کاذب اند.
در برخي موارد، ريشه شک گرايي در اخلاق، همان شکاکيّت در عرصه معرفت هاي بشري است. به عبارت ديگر، برخي شک گرايان، از آن رو در حيطه اخلاق شک گرا هستند که از اساس به امکان حصول هر گونه شناخت، شکاک اند. اما شک گرايي اخلاقي به معناي خاصّ خود، به کسي گفته مي شود که تنها در حيطه مسايل اخلاقي منکر شناخت است.(1) شک گرايي اخلاقي به معناي خاص خود ناشي از انشايي دانستن گزاره هاي اخلاقي است. کسي که به چنين ديدگاهي معتقد است، معتقد است که گزاره هاي اخلاقي صدق و کذب نمي پذيرند. بايد توجه کرد همه کساني که در اخلاق و ساير عرصه هاي نظري و عملي سکولار هستند، لزوماً شکاک به معناي دقيق و کامل آن نمي باشند.
واقعيت اين است که هيچ مکتب اخلاقي، حقوقي، سياسي، اجتماعي و ديني را نمي توان بر شک گرايي استوار نمود. بنابراين، مسلماً شک گرايان نيز در زندگي عملي خود، اصول اخلاقي خاصي را مد نظر قرار داده، و مطابق آنها رفتار مي کنند. و از آنجايي که شک گرايي به انکار دين و اخلاق ديني مي انجامد، کساني که شکاک هستند، لاجرم در اخلاقيات سکولار خواهند بود.
شايد سخن کانت در نفي توانايي عقل نظري در اثبات امور متافيزيکي، يکي از مرتبط ترين گزاره ها در اثبات اخلاق سکولار باشد. سخن طرفداران تجربه حسي را نيز که هيچ منبع شناختي جز حس و تجربه را براي به دست آوردن شناخت واقعي قابل تصور نمي دانند، يکي ديگر از گزاره هايي است که به اخلاق سکولار مي انجامد.(2) به اعتقاد حس گرايان، چون گزاره هاي ديني فراتر از طور عقل هستند و عقل انسان در نفي و اثبات
آنها نمي تواند سخني بگويد، از اين رو، اخلاق و هنجارهاي ارزشي نمي توانند با چنين گزاره هايي اثبات شوند.

نقد و بررسي
 

اولين اشکالي که به شک گرايي مطلق وارد است، تناقض نما بودن آن است. اين ادعا که «هيچ معرفتي نسبت به عالم واقع امکان نداشته و همه آنها مشکوک اند»، اولين اشکال آن اين است که خود اين گزاره را نقض مي کند. همين که ادعا شود «معرفت يقيني مشکوک است»، خود اين قضيه هم معرفت است. از اين رو، از يقيني بودن ساقط شده و در نتيجه، امکان معرفت يقيني بالملازمه اثبات مي شود. از سوي ديگر، امکان شناخت و تحقق آن، بديهي و بي نياز از اثبات است. کساني که در صدد رد آن برآمده اند، يا در سايه گرفتاري در شبهات زياد، اعتماد خود را به معرفت هاي يقيني از دست داده اند و يا دچار بيماري روحي و رواني هستند. اساساً همين که کسي ادعاي عدم امکان شناخت نمايد، ادعاي وي متضمن علم به آن و علم به نقيض آن خواهد بود. اما اينکه گفته شود «گزاره هاي ديني و مذهبي فراتر از طور عقل هستند و به اصطلاح کانت جدلي الطرفين اند»، سخني بي دليل و باطل است. کانت خود ادعايي متافيزيکي مطرح کرده و دليلي تجربي براي آن ارائه نکرده است. ريشه سخن کانت، نفي توانايي عقل در بررسي مسائل متافيزيکي است. اين در حالي است که با نفي چنين توانايي، اساساً باب گفتگوي فلسفي بسته مي شود. چگونه است که منکران اين توانايي بيش از هر کسي ادعاهاي متافيزيکي مطرح ساخته اند.(3)

پي‌نوشت‌ها:
 

*دانشجوي دکتراي فلسفه.
1. ر.ک: فلسفه اخلاق، برنارد ويليامز، ترجمه و تعليقات زهرا جلالي، قم، معارف، ص150.
2. ر.ک: دان کيوپيت، درياي ايمان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، طرح نو، ص167.
3. محمدتقي مصباح يزدي، در نقد شک گرايي، أ. آموزش فلسفه، ج1، بخش شناخت شناسي؛ ب. اصول و روش رئاليسم، محمدحسين طباطبايي، با تعليقات استاد شهيد مرتضي مطهري، مقاله دوم، سوم و چهارم.
 

منبع: نشريه معرفت اخلاقي، شماره 4.
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.