نگاهي به فيلمنامه «ملک سليمان»

مي دانيم که بيان خداوند در تعريف سرگذشت پيشينيان در قرآن، بر حسب الگوهاي متعارف داستاني نيست. اين روايت، پيکره اي سيال، موجز، رمز آلود، لايه بندي شده، نمادين، پر تقاطع، آکنده از موتيف هاي تکرار شونده و نيز قرينه پردازي هاي متنوع دارد. در بسياري از آنها پيرنگ کار، در مايه اي بي توجه به رعايت توالي زمان بندي متعارف
يکشنبه، 6 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي به فيلمنامه «ملک سليمان»

نگاهي به فيلمنامه «ملک سليمان»
نگاهي به فيلمنامه «ملک سليمان»


 






 

سلطنت معجزه جهاد
 

مهرزاد دانش
 

مي دانيم که بيان خداوند در تعريف سرگذشت پيشينيان در قرآن، بر حسب الگوهاي متعارف داستاني نيست. اين روايت، پيکره اي سيال، موجز، رمز آلود، لايه بندي شده، نمادين، پر تقاطع، آکنده از موتيف هاي تکرار شونده و نيز قرينه پردازي هاي متنوع دارد. در بسياري از آنها پيرنگ کار، در مايه اي بي توجه به رعايت توالي زمان بندي متعارف شکل گرفته است و در ميانه ماجرايي، ماجراي ديگر که مربوط به پيامبري ديگر از زماني ديگر است حکايت مي شود و اغلب در لابه لاي اين حکايات، حکمت هايي از جنس غير داستان ذکر مي آيد. به عنوان مثال اولين سرگذشتي که در قرآن آمده است (در سوره بقره)، حکايت خلافت اللهي آدم در بهشت و سپس هبوطش به زمين است. پس از ذکر آيه اي حکمتي، يک دفعه وارد ماجراي بني اسرائيل و شکافتن دريا و...مي شويم که حجمي به نسبت طولاني دارد و پس از گذري رمز گونه، از ابراهيم ــ که قبل از موسي مي زيست ــ ياد مي شود. حتي در ماجراي يوسف هم در سوره يوسف، که در قياس با ساير ماجراها، روايت پردازي شکل و شمايل متعارف تري دارد، باز هم چنين گسست هاي روايي را شاهد هستيم. مثلاً ماجرانه از بدو تولد يوسف، بلکه از مقطع خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه آغاز مي شود. همچنين حکايت خروج از چاه خيلي سريع پيوند مي خورد به مقطع بلوغ و بزرگ سالي يوسف که اولين حکايتش هم ماجراي زليخا و اتاق هاي قفل شده است. پايان ماجرا هم با عينيت يافتن تعبير خواب اوليه شکل مي گيرد که يک جور قرينه پردازي روايي است. به هر حال غرض از ذکر اين مثال ها نه بازخواني قصه يوسف و ديگران در قرآن و کشف لطايف و ظرايف آن، بلکه توجه دادن به اين نکته است که برداشت داستاني از اين سرگذشت هاي قرآني، انديشه اي گزاف است. منتها سينماگران ما اصرار و الزام دارند که اين ساحت هاي غيرداستاني را هيئت داستاني ببخشند و براي اين کار از روايات ضد و نقيض و جعلي وحقيقي گرفته تا تخيل پردازي خود و از بسط ماجرايي که قرآن مجمل بيانش کرده تا تفصيل هايي از جنس حشو زائد، و از ساده سازي پيچيدگي هاي قالب پيرنگ قرآن تا افزودن شاخ و برگ هاي فرعي اي که از اصل ماجرا هم حجيم تر مي نمايد، سعي دارند فتورمان هاي خويش را از اين متن رازآلود پر تأويل ارائه دهند و به گمان خويش کلام خدا را برگردان بصري کنند. بديهي است اين همه ساده انگاري در ساده سازي بياني که فلسفه وجودي اش بر رمزبارگي و غني بودن استوار شده است، جز يک نقص غرض بيش نيست و آيا اين تلاش بيهوده خود اصلي ترين دليل براي ناکارآمدي چنين اقتباس هاي پيش پا افتاده اي به حساب نمي آيد؟
لابد مي پرسيد با اين حساب پس آيا نبايد در خلق محصولات هنري، از روايات قدسي بهره برد؟ پاسخ به اين پرسش منفي نيست، اما جواب مثبتش هم در گرو اگر و اماهايي است که مهم ترين آنها تمرکز بر جنبه هايي محدود با تأويل هايي مشخص به جاي داستان سرايي هاي به شيوه حسين کرد شبستري است. مثلاً در دو فيلم خارجي که درباره مسيح ساخته شده است (کارهاي اسکورسيزي و پازوليني)، واقعه اي تاريخي ــ مذهبي که در انجيل تبديل به متني پر آوازه قدسي شده است، با بهره گيري از خلاقيت هنري و تأويل فردي هنرمند، روندي بديع به خود گرفته است و از آفات فتورمان سازي هاي متداول و حکايت سرايي هاي کسالت بار خارجش کرده است. حالا در اينجا از اين نيز فراتر مي رويم و با استناد به آثاري از قبيل تنگه وحشت اسکورسيزي و يا نردبان جيکوب آدرين لين (مثال هاي فراوان است. اين دو را محض مشت نمونه خروار بپذيريد)، اين الگو را مد نظر قرار مي دهيم که اصلاً مي توان به جاي اقتباس مستقيم روايي از اين قصص مقدس، مايه هايي تمثيلي يا قرينه اي و يا جزئي را از پيکره شان استخراج کرد و در تار و پود متن فيلمي که مي خواهيم بسازيم گنجاند. اين شيوه به شکلي محدود در کشور ما هم آزموده شده است که يکي از بارزترين مثال هايش سريال صاحبدلان با فيلمنامه هوشمندانه عليرضا طالب زاده است که چند سال پيش در ماه رمضان از سيما پخش شد. از قضا چنين الگويي با روايات قرآني ما نيز سنخيت بيشتري دارد و با توجه به پراکنده گويي داستاني که در اين متون است و در قيد و بند اسلوب هاي کلاسيک قصه گويي محصور نمانده است، مي توان اصالت روايي ديني تري را حتي برايش لحاظ کرد. يادمان باشد قرآن کتاب قصه نيست که اقتباس از آن شکل و شمايلي داستاني داشته باشد. از همين روست که در اين جور کارها شأنيت قدسي بزرگان دين ناخواسته به مرز وهن نزديک مي شود و گاه در بخش هايي چنين وانموده مي شود که فکر وذکر اين اولياي الهي پيش از هر چيزــ العياذ بالله ــ حول و حوش مباحث نازل خانوادگي مي گشته است. اين در حالي است که وقتي ماجراي اين بزرگان را در قرآن مطالعه مي کنيم، هرگز چنين تصويري به ذهن متبادر نمي شود و از درون اين موقعيت هاي خانوادگي (که قرآن هم سريع و موجز از کنارشان رد مي شود؛ بر خلاف اين دست سريال ها و فيلم ها که با بزرگ نمايي سطحي نگرانه اي به سراغش رفته اند) پلي به معارف ديگر زده مي شود و حسي ملکوتي را به مخاطب انتقال مي دهد.
شايد بپرسيد پس چرا اين نوع کارها عموماً با استقبال مخاطب مواجه مي شود. پاسخ البته متنوع است؛ اما يکي از مهم ترين آنها موقعيت پيشاحسي تماشاگر است. تعلق عاطفي ــ ايماني مخاطب به متون و قصص ديني به ويژه در جوامع دين گرا بستر و در هاي خلاقانه و زيبايي شناسانه خويش، بلکه از بطن علايق پيشيني مخاطبان به نفس اين قصص و کنجکاوي براي کيفيت روايت بصري شان در سينما اخذ مي کنند. به هر حال اين مقدمه اي اساسي بود براي ورود به مروري گذرا بر جنبه هاي قرآني داستان فيلم ملک سليمان نبي که به نوعي در ادامه کارهاي قبلي قرآني ــ سينمايي کشورمان به حساب مي آيد، منتها با رعايت پاره اي از تفاوت ها که در اين مجال به آنها اشاره خواهد شد.
تا به حال از شش ماجراي قرآني در سينما و تلويزيون ما اقتباس به عمل آمده است: حضرت مريم (و نيز حضرت زکريا) در فيلم مريم مقدس، اصحاب کهف در مردان آنجلس، حضرت ايوب در فيلم ايوب پيامبر، حضرت ابراهيم در فيلم ابراهيم خليل الله و پيشتر از آن در فيلم عروسکي ابراهيم در گلستان، حضرت عيسي در فيلم بشارت منجي و در نهايت حضرت يوسف در سريالي به همين نام و نيز انيميشن خورشيد مصر. البته با جست و جويي بيشتر شايد بتوان نمونه هاي کلي يا جزئي تري را هم پيدا کرد که به نظر مي رسد همين نمونه ها کفايت مي کند. اکنون بحراني با ماجراي هفتمين قهرمان عرصه سينمايي نبوت و دين چه کرده است؟
شهريار بحراني در ملک سليمان بخش هاي ابتدايي سرگذشت اين پيامبر بزرگ الهي را مد نظر قرار داده است. به طور کلي در قرآن مجيد 17 بار در سوره بقره، سوره نساء، سوره انعام، سوره انبياء، سوره نمل، سوره سبا، و سوره ص از آن بزرگوار ياد شده است. البته در قرآن کريم از سرگذشت آن جناب جز مقداري مختصر نيامده است. يکي اين که: آن جناب فرزند و وارث حضرت داوود عليه السلام بود، که در اين باره فرمود: و وهبنا لداود سليمان. «سوره ص ، آيه 30» و نيز فرموده: و ورث سليمان داود. «سوره: نمل، آيه16» يکي ديگر اين که خداي تعالي ملکي عظيم به او داد، جن و طير و باد را برايش مسخر کرد و زبان مرغان را به وي آموخت، که ذکر اين چند نعمت در کلام مجيدش مکرر آمده است، در سوره بقره آيه 102، در سوره انبياء، آيه 81، در سوره نمل، آيه 16 تا 18، در سوره سبا، آيه 12 تا 13 و در سوره ص، آيه 35 تا 39. قسمت سوم، آن است که به مسئله انداختن جسد، روي تخت وي اشاره به داستان مورچه است، که در سوره مورد بحث، آيه 18 و 19 آمده. قسمت ششم، آيات مربوط به داستان هدهد و ملکه سبا است، که در همين سوره، آيات 20 تا 44 آمده. قسمت هفتم، آيه مربوط به کيفيت در گذشت آن جناب است که در سوره سبا آيه 14 واقع شده است. اين در حالي است که در عهد عتيق نيز از سليمان بسيار ياد شده است، اما وجه مشترک چندان پر رنگي با سرگذشت قرآني ايشان در آن به چشم نمي خورد و حتي در جاهايي منافاتي روشن دارد به تعاليم قرآني درباره پيامبران، در عهد عتيق داستان آن جناب در کتاب ملکوت اول آمده است و بسيار در حشمت و جلالت امر و وسعت ملکش و وفور ثروتش و بلوغ حکمتش سخن گفته شده است. اما از داستان هايش که در قرآن ذکر شده، جز همين مقدار نيامده که: وقتي ملکه سبا خبر سليمان را شنيدو شنيد که معبدي در اورشليم ساخته و او مردي است که حکمت داده شده، بار سفر بست و نزدش آمد و هدايايي بسيار آورد و با او ديدار کرد و مسائل بسياري به عنوان امتحان از او پرسيد و جواب شنيد، آن گاه برگشت. «تورات، اصحاج دهم از ملوک اول، ص 543» عهد عتيق بعد از آن همه ثناء که براي سليمان کرده، در آخر به وي اسائه ادب کرده و «تورات، اصحاح يازدهم و دوازدهم از کتاب سموئيل دوم» گفته که: وي در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستي دست برداشته به بت پرستي گراييد و براي بت ها سجده کرد، بت هايي که بعضي از زنانش داشتند و آنها را مي پرستيدند. و نيز مي گويد: مادر سليمان، اول، زن اورياي حتي بود، پدر سليمان عاشقش شد و با او زنا کرد و در همان زنا فرزندي حامله شد ناگزير داوود (از ترس رسوايي) نقشه کشيد تا هر چه زودتر اوريا را سر به نيست کند و همسرش را بگيرد و همين کار را کرد، بعد از کشته شدن اوريا در يکي از جنگ ها، همسرش را به اندرون خانه و نزد ساير زنان خود برد، در آنجا براي بار دوم حامله شد و سليمان را بياورد. اما قرآن کريم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مي داند، همچنان که ساحت ساير انبيا را منزه مي داند و بر هدايت و عصمتشان تصريح مي کند و در خصوص سليمان مي فرمايد:«و ما کفر سليمان. «سليمان کافر نشد» (سوره بقره، آيه 102) و نيز، ساحتش را از اين که از گناه متولد شده باشد منزه داشته است و از او حکايت کرده که در دعايش بعد از سخن مورچه گفت:«پروردگارا، مرا به شکر نعمت ها که بر من و بر پدر و مادر من ارزاني داشتي ملهم فرما.» (سوره نمل، آيه 19) از اين دعا بر مي آيد که مادر او از اهل صراط مستقيم بوده، يعني از کساني که خداوند بر آنان انعام کرده است. در روايات از اهل بيت و ائمه شيعه نيز در باب خلق و خو و شيوه معيشت حضرت سليمان نمونه هايي پراکنده ذکر شده است که به هر حال در اينجا به همين ميزان بسنده مي کنيم. پيش از اين سردبير همين نشريه در مجموعه اي خواندني با نام داستان پيامبران که از شماره 61 ماهنامه فيلم نگار درج شده بود، سرگذشت اين بزرگواران را بازخواني کرده بود که ماجراي حضرت سليمان در شماره 63 آورده شده است و علاقه مندان مي توانند براي اطلاعات بيشتر درباره زندگي اين نبي خدا به آن منبع مراجعه کنند.
تا اينجاي کار حتماً کساني که فيلم را ديده اند، متوجه شده اند که رويکرد بحراني در ملک سليمان، تا حد زيادي برگرفته از چهارچوبي بسيار کلي از اوايل سلطنت آن حضرت بوده است و آن چه را در فيلم مي بينيم، به ميزان بسيار بسيار اندکي در آيات و روايات مي توان پيدا کرد. اين شيوه اي است که به هر حال کم و بيش در نمونه هاي قبلي اقتباس سينما و تلويزيون ايران از قصص قرآن هم جريان داشت. منتها در اينجا ميزان اضافات فيلمنامه نويس به چهارچوب کلي بسيار بيشتر از نمونه هاي پيشين بوده است و در واقع براي يک خط کلي که شامل نبرد حضرت سليمان با شياطين و تسخير ايشان است، يک داستان مفصل از خود ساخته است. مي دانيم که حوزه خيال پردازي در ساحت مربوط به ماجراهاي قدسي مانند سرگذشت انبيا و اوليا تا آن حد که منافات با تعاليم شريعت نباشد و وجهه آن بزرگان را برخلاف مشي الهي و اخلاق شان ترسيم نکند، بلااشکال است. به نظر مي رسد بحراني در اين زمينه تا حد زيادي خود را مقيد کرده است تا فراتر از آن آموزه ها حرکت نکند و از همين رو نکته خاصي در اين باب قابل ذکر نيست.
اما جدا از اين تفاوت، تمايزهاي ديگري هم بين ملک سليمان با فيلم هاي تاريخي ــ مذهبي ديگر سينمايمان به چشم مي خورد. اولين آنها تمرکز بيشتر روي جنبه هاي ماورايي و اعجازي در اين فيلم در قياس با بقيه فيلم هاست. در داستان هاي ابراهيم و ايوب و عيسي و يوسف و مريم و ساير بزرگان، اگر چه با بحث معجزه و کارهاي مربوط به خرق عادت مواجهيم، اما ميزان و غلظت آنها در فيلمنامه بحراني به مراتب بيشتر است. يک بعد اين قضيه مربوط به ذات خود داستان حضرت سليمان مي شود که با توجه به قدرت و سلطنت بي سابقه اي که داشتند، اعجازهاي ايشان نيز رنگ و بوي غليظ تري داشت. جنبه ديگر هم به رويکرد خود فيلمنامه نويس مربوط است که عمداً خواسته تا با تأکيد بر اين موارد، جذابيت ها و ابهت هاي کار خود را در قياس با نمونه هاي قبلي افزون سازد. حضور اجنه و شياطين در قالب هاي عيني و مبارزه حضرت و يارانشان با اين موجودات بيشترين لايه اين امر را به خود اختصاص داده است. بحث جن خود يکي از پيچيده ترين مفاهيم ماورايي در معرفت ديني است و فيلمنامه نيز اصلاً محور اصلي درام خود را متمرکز روي اين مفهوم کرده است، تا آنجا که در آغاز متن آن آياتي از قرآن تلاوت مي شود که ناظر به ماجراي امتناع شيطان به عنوان يکي از جنيان به انسان در بدو خلقت و سپس حمله اين موجودات به نسل او در موقعيت هاي آتي است.
تمايز ديگر بحث خود سلطنت است. در فيلم هاي قبلي بزرگان دين در برابر حکمت وقت نوعاً قرار مي گرفتند و حتي در مردان آنجلس هم با اين که قهرمانان قصه از درباريان بودند، اما به واسطه مشي خود مغضوب حکومت واقع و به هجرت ناگزير شدند. در داستان حضرت يوسف هم البته آن بزرگوار زماني به صدارت مي رسد، منتها اين وضع بيشتر در واقع قرينه معکوس مرارت هايي است که تا قبل از آن به عنوان افکنده در چاه و برده و زنداني و...بر ايشان رفته بود. اما در داستان سليمان از همان آغاز با پادشاهي ايشان مواجهيم. اين امر درام پردازي اي متفاوت با نمونه هاي قبلي مي طلبد، چه آن که حالا قهرمان قدسي داستان، در موضع قدرت است و نه در جايگاه مردم فقير و مستضعف و در قصه هاي ديني کمتر با اين شکل از نبوت مواجهيم. فيلمنامه نويس البته با قراردادن کاهنان يهودي در مقابل حکومت سليمان، نوعي مواجهه ايدئولوژيک و سياسي را پرورش داده است که از دل آن چالشي عليه موقعيت سليمان استخراج مي شود. (و در عين حال تداعي هايي را هم با برخي از نمودهاي سياسي روزگار ما بر مي انگيزد) اما به هر حال سلطنت سليمان خود موجد تمايز ديگري شده است که عبارت از جنگ است. در فيلم هاي قبلي اين گونه سينمايي، کمتر خبري از جنگ هاي اساسي بود و برخورد با ا نبيا بيشتر قالب فردي داشت، اما در ملک سليمان به طور علني و عملي با جنگ سر و کار داريم و همين روندي را در فيلمنامه شکل مي دهد که به کل متفاوت از الگوهاي پيشين است و در آن نوعي تهييج دراماتيک و موقعيتي هم در نظر گرفته شده است؛ مخصوصاً با عنايت به ساز و برگ هاي مربوط به شيوه جنگ هاي کهن که با شمشير و اسب و لشکرکشي هاي آرايشي انساني و از اين قبيل همراه بود و چيدمان روايي خود را جدا از هدايت هاي ميزانسني خاصش مي طلبد.
در خصوص تفاوت ملک سليمان با کارهاي قبلي البته مي توان دايره تحليل را وسعت بخشيد و به جنبه هاي اجرايي نيز سوق داد که به هر حال در حوزه فيلمنامه و به تبع قالب اين نشريه نمي گنجد. اما به هر حال ملک سليمان تجربه اي جديد در ساب ژانر تاريخي ــ مذهبي سينماي ايران است که فارغ از نقاط ضعف يا قوتش مي تواند بحث هاي قابل تأملي را در باب اقتباس از قرآن و يا رويکرد سينمايي به قصص بزرگان دين برانگيزاند.
منبع: فيلم نگار 97



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.