دانستانهاي كوتاه ورزشي

شب و سياهي، او را در آغوش گرفته بودند. پيراهن آزادي و شادابي را ناخواسته از تن به دركرده بود. احساس خفگي و حسرت، او را درخود غرق مي كرد. از خود مي پرسيد: «چرا من؟ مي خواستم باز هم اولين و برترين باشم! خدايا عاقبت غرور بود... كه قدرت پاهايم را در اين سانحه از دست داده ام؟!» از16 سالگي به دليل وضعيت
دوشنبه، 14 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دانستانهاي كوتاه ورزشي

دانستانهاي كوتاه ورزشي
دانستانهاي كوتاه ورزشي


 





 

ورزش، پرورش روح
 

شب و سياهي، او را در آغوش گرفته بودند. پيراهن آزادي و شادابي را ناخواسته از تن به دركرده بود. احساس خفگي و حسرت، او را درخود غرق مي كرد. از خود مي پرسيد: «چرا من؟ مي خواستم باز هم اولين و برترين باشم! خدايا عاقبت غرور بود... كه قدرت پاهايم را در اين سانحه از دست داده ام؟!» از16 سالگي به دليل وضعيت مناسب جسمي به رشته وزنه برداري وارد شد و پس از چند سال در مسابقات قهرماني كشوري و آسيا، صاحب مدال هاي رنگي شد. مدال ها يكي پس از ديگري او را به قله افتخار نزديك مي كرد تا اينكه آن اتفاق افتاد. مدتي پس ازآن حادثه، افسردگي را روي ويلچر رها كرد و به كمك مربي، وزنه ها را اين بار از روي سكوي معلولين بلند كرد. هنوز هم وقتي وزنه اي را از زمين جدا مي كند، لذت منقبض شدن عضلات پاهايش را به ياد مي آورد، ولي در مصاحبه هايش تفاوت اين دو دوره را تنها درتغييركردن شيوه پرورش روح مي داند.

ورزش درماني
 

هميشه آفتاب مي زد و نمازم قضا مي شد. با خودم مي گفتم: خدا! تا كي بايد اين قرص هاي خواب آور را بخورم و به اميد بهبود يافتنم، گيجي اش را تحمل كنم. گاهي موقع راه رفتن، از ترس زمين خوردن، دست هايم را به ديوار مي گرفتم، با اينكه بدون تكيه به ديوار هم، راحت مي توانستم راه بروم، ولي وسواس درون مرا از حالت عادي خارج كرده بود. از هر صدايي مي ترسيدم و هر نوع هيجاني، يخ هاي عضلاتم را به نقطه جوش مي بُرد. تشويش و اضطراب، رگ هايم را مي لرزاند. مي خواستم هرچه سريع تر از اين شرايط خلاص شوم، اما نمي شد. استرس ها باعث مي شد حرف هاي دلم را نزنم، نداشته هايم را نقص هايم بشمارم و نقص ها را از ديگران پنهان كنم. برادرم تازه ازدواج كرده بود و همسرش هميشه ورزش مي كرد. من به تشويق او به باشگاهي كه او مي رفت، رفتم روزهاي اول دويدن ها و نرمش هاي مداوم و هرروزه، اگرچه به خاطركم رويي ام برايم تحميلي و ناخوشايند بود، باعث شد خيلي زود از شرّ قرص ها خلاص شوم. اكنون راحت نفس مي كشم و ازتنفس هواي تازه لذت مي برم. اتفاق خوب ديگر، اين است كه ديگر نمازم قضا نمي شود و ديگر هر روز با طلوع خورشيد، ورزش مي كنم.

اعتماد به نفس باورزش
 

قدم رو... يك دو سه چهار... . صداي هماهنگ و يكنواخت پاي سربازان، نسيم صبحگاه و نشاط و نظم حاصل از ورزش هاي صبحگاهي پادگان، خاطره تا ظهر خوابيدن هايم را از يادم برده است. ساعتي قبل از طلوع خورشيد از بستر برمي خيزم و با بيدارباش صحبگاهي، ناخودآگاه احساس غرور و افتخار در درونم مي جوشد. خواب شيريني را كه تا چندي پيش با دوستانم ركوردش را تا ساعت هاي بعد از ظهر زده بوديم، به آساني به قدم هايم سپرده ام تا با قدم رو و تمرين رژه، به سوختي براي شادابي روحم مبدل شود. تازه استخوان بندي ام را احساس مي كنم و به جثه مردانه ام افتخار. سلامتي، نعمتي است كه خداوند به من هديه داده است. روزها و شب ها دراين پادگان مي گذرد و فاصله شب تا روز از شدت فعاليت، به اندازه يك چشم برهم زدن است، فصل ها پي درپي مي گذرد و خدمت سربازي ام روبه پايان است. به انتهاي ورزش هاي صبحگاه نزديك و پا به پاي آن از رخوت و سستي دور مي شوم. اعتماد به نفسي در درونم موج مي زند كه حس مي كنم قدرت انجام همه كارهاي بزرگ را دارم. مي خواهم پس از پايان سربازي ام، كتاب ها را دست بگيرم و در كنكور 89 افتخاركسب كنم!

فيزيوتراپي روح
 

غروب برشانه هاي درخت هاي انگور نشسته است. كفش هايم را درآورده ام و پاهايم را به خنكاي آب سپرده ام. پشت سرم، تيرگي ملايم غروب بال گسترده است و تا ساعتي دگر درآسمان شبانه گم مي شود. مدت هاست كه دراين مكان تن به آب مي زنم و از طبيعت بهره مي گيرم شنا كردن تجويز پزشك بود، ولي به آب زدن هاي من، به خاطر آرامش است كه روانم را مي شويد. موج ساكن آب را دوست دارم؛ چون راز سلامتي 18 ماه تولد دوباره ام، درآن بوده است. غير از شنا، دويدن آرام را هم تجربه مي كنم. ورزش، همه زندگي من و زندگي ام ورزش است. هيچ چيز را با ورزش كردنم عوض نمي كنم؛ زيرا اين سه ماه گذشته را بدون قرص هاي اعصابم گذرانده ام. علت زنده ماندم، اين آب و زلالي اش و ورزش و شادابي حاصل ازآن است. ورزش، فيزتراپي روح من است.

ورزش هنر زنده كردن روح است
 

داد زدم كه مي خواهم بخوابم، ولي مادر صداي راديو را كم نكرد.
«ورزش، هنر زنده كردن روح است. ورزش، دانش و هنري است كه در ظاهر باعث زيبايي جسم و درباطن سبب تعالي روح و بي كراني انديشه مي شود. فرايند انسان ساز ورزش، آن هنگام كه همه گير مي شود، جامعه اي بانشاط را به ما هديه مي كند.» صداي آهنگش اعصابم را به هم مي ريزد: مامان... «ورزش، يكي از مهم ترين عوامل بهبود دهنده بيماري هاي قلبي و عروقي و كاهش چربي خون و راهي براي پيشگيري از پوكي استخوان، چاقي و ديابت است. ورزش منظم به مدت سه روز در هفته و هر بار نيم ساعت ضربان قلب را به 110-125 بار در دقيقه مي رساند، مي تواند... . سعي كنيد از فضاهاي ورزشي عمومي و پارك ها استفاده كنيد... .» ديگرصداي راديو نمي آيد؛ چون با يك چشم نيمه بازبه سمت آن دويدم و خاموشش كردم. جالب است كه صداي اعتراض مادر هم نمي آيد... . هيچ صداي ديگري هم نمي آيد. ده دقيقه گذشت. اين بار، سكوت خانه خوابم را آشفته مي كند. با تعجب دنبال مادر گشتم... . شايد اتفاقي افتاده باشد. كفش و چادرمادر روي كمد كنار ورودي است، ولي مادر نيست. صداي خس خس نفس هاي مادر از حياط مي آيد، نگران و هيجان زده در را باز مي كنم... مادر دارد ورزش مي كند. تا حالا نديده بودم مادر ورزش كند: مادر! چرا من تا به حال ورزش كردنت را نديده بودم؟!-پسرم! تو تاكنون اين موقع از صبح را نديده اي؛ چون هميشه خوابي!
منبع: نشريه گلبرگ- ش116




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.