چرا جامعه اسلامي به ولايت نياز دارد؟

حضرت آيت‏اللّه‏ العظمی خامنه‏اى(مدظله العالی) معتقدند براى تشكيل حكومت اسلامى، به قدرت در جامعه نياز است و براى اينكه حكومت در داخل و خارج بتواند هم‏بستگى ايجاد كند، به اعمال قدرت نياز دارد.
پنجشنبه، 17 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرا جامعه اسلامي به ولايت نياز دارد؟

چرا جامعه اسلامي به ولايت نياز دارد؟
چرا جامعه اسلامي به ولايت نياز دارد؟


 





 
حضرت آيت‏اللّه‏ العظمی خامنه‏اى(مدظله العالی) معتقدند براى تشكيل حكومت اسلامى، به قدرت در جامعه نياز است و براى اينكه حكومت در داخل و خارج بتواند هم‏بستگى ايجاد كند، به اعمال قدرت نياز دارد.
در اين مقاله كه به موضوع قدرت مى‏پردازیم، مى‏كوشيم پرسش‏هاى تيندر را طرح و نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی را در اين زمينه بيان كنيم.
تيندر مى‏پرسد: آيا ميان انسان‏ها نظمى جز آنچه با قدرت ايجاد و ابقا مى‏شود، وجود دارد؟ آيا قدرت به واقع، ضرورى است؟
بى‏شك، قدرت سياسى به عنوان نوع ويژه‏اى از قدرت‏هاى اجتماعى كه ويژه جوامع مدنى است، اين ويژگى را دارد كه همواره از آغاز شكل‏گيرى مدنيت، ضرورت وجود خود را اثبات كرده است و جز در برخى قبيله‏هاى كوچك، تكامل و تنظيم روابط ميان ديگر قدرت‏هاى اجتماعى در جوامع بشرى، نياز به قدرت سياسى را به اثبات رسانده است.
به باور امام على عليه‏السلام ، هيچ جامعه‏اى بدون داشتن قدرت سياسى، نظام خود را باز نخواهد يافت. دوام مدنيت انسان و برقرارى روابط اجتماعى، به وجود قدرت سياسى وابسته است. قدرت سياسى از اين نظر اهميت دارد كه وظيفه اداره امور جامعه و مديريت آن را بر عهده دارد:
جايگاه زمام‏دار در اين كار، جايگاه شايسته‏اى است كه مهره‏ها را به هم فراهم آورد و برخى را ضميمه برخى ديگر دارد. اگر رشته‏ها ببرند، مهره‏ها پراكنده شود و از ميان رود و ديگر به تمامى فراهم نيايد.1
براى اينكه بتوانيم به ضرورت وجود قدرت در جامعه پى ببريم، مقدمه‏اى را مطرح مى‏كنيم تا بتوانيم به پاسخ پرسش‏هاى مطرح شده دست يابيم.
آيا در صدر اسلام كه دعوت پيامبر آغاز شد، ايشان به تنهايى مى‏توانست جامعه را اداره كند؟ آيا جامعه به ساز و كارى نياز ندارد كه افرادى آن را اداره كنند؟ آيا به كسانى نياز نيست كه پيامبر را در نشر دين و دعوت به اسلام يارى رسانند؟
پيامبر آمده است تا جامعه را بسان كارخانه انسان‏سازى درآورد و براى اين هدف مقدس، به گروهى نياز دارد تا از صميم دل، مؤمن و معتقد به اين مكتب بوده و با گام‏هاى استوار، جوياى آن هدف باشند. ازاين‏رو، نخستين كار پيامبر، فراهم آوردن اين گروه يك‏پارچه است كه با كمك آيات قرآن و پندهاى دل‏نشين بايد پديد آورد:
ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. (نحل: 125)
پيامبر اعظم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با اندرزهاى نيكو، آيات قرآنى و نفوذ كلامش، دل‏ها را به راه پروردگار جذب مى‏كند و آنها را هوادار خود مى‏سازد. آنان گروهى را تشكيل مى‏دهند و جبهه‏اى را در برابر جبهه كفر برپا مى‏كنند. حال اگر اين جريان و جبهه مقدس بخواهد در ميان جامعه جاهلىِ پرتعارض باقى بماند و نابود نشود، گروه مسلمانان بايد چونان فولاد آب‏ديده درهم تنيده شوند. مسلمانان بايد چنان پيوند يابند كه هيچ عاملى نتواند آنها را از يكديگر جدا كند. بايد انضباط حزبى بسيار سختى در ميان افراد مسلمان برقرار شود. پرسش اين است كه آيا اين هم‏بستگى و پيوستگى اسلامى، در قرآن و احاديث نامى هم دارد؟ آيت اللّه‏ خامنه‏اى مى‏فرمايد:
نام اين عمل، ولايت است. پيغمبر با جمع كردن مسلمانان و به هم پيوستن آنان، يك پيكر واحد ايجاد مى‏كند و از اين طريق، امت اسلامى را تشكيل مى‏دهد و آنها جامعه اسلامى را مى‏سازند.2
پس در جامعه اسلامى، به ولايت نياز است. ولايت در اين جامعه به چه معناست؟ ولايت در جامعه اسلامى، به اين است كه ولىّ در آن جامعه مشخص باشد. دوم اينكه الهام‏بخش همه نيروها، نشاط‏ها و فعاليت‏هاى آن جامعه شمرده شود؛ يعنى مركزى باشد كه فرمان مى‏دهد و قانون را اجرا مى‏كند؛ سررشته‏اى كه بايد همه رشته‏ها به آنجا برگردد، همه به او نگاه كنند، همه دنبال او بروند؛ كسى كه موتور محرك زندگى را راه مى‏اندازد و سرسلسله كاروان زندگى در جامعه است. چنين جامعه‏اى، جامعه ولايت‏مدار ناميده مى‏شود.
جامعه اسلامى پس از پيامبر، 25 سال داراى ولايت نبود تا اينكه اميرمؤمنان به حكومت اسلامى رسيد و جامعه اسلامى داراى ولايت شد. "آن وقتى كه امام، منشأ امر و نهى در جامعه مى‏شود؛ آن وقتى كه همه رشته‏ها از امام ناشى مى‏شود؛ آن وقتى كه امام، عملاً جامعه را اداره مى‏كند، پرچم جنگ را بلند مى‏كند، فرمان حمله مى‏دهد و صلح مى‏نويسد، آن وقت است كه جامعه داراى ولايت است و در غير اين صورت، جامعه داراى ولايت نيست ".3
جامعه‏اى داراى ولايت مى‏شود كه تمام استعدادهاى انسانى را رشد دهد. همه چيزهايى را كه براى كمال و تعالى انسان نياز است، باور مى‏كند؛ نهال انسانى را بالنده مى‏سازد؛ انسان‏ها را به تكامل مى‏رساند و انسانيت را تقويت مى‏كند. در اين جامعه، ولىّ يعنى حاكم، همان كسى است كه همه سررشته‏ها به او بر مى‏گردد. پس رويكرد عمومى جامعه را به سوى خدا تغيير مسير مى‏دهد. همچنين تقسيم عادلانه ثروت به وجود مى‏آورد و نيكى‏ها را بر زمين مى‏گستراند.4
در اجتماع اسلامى، ولايت نياز اوليه و ضرورى به نظر مى‏رسد و تا اين ولايت، آن‏گونه كه بيان شد، در اجتماع مسلمانان شكل نگيرد، آن جامعه را نمى‏توان جامعه‏اى اسلامى دانست؛ زيرا اصلى‏ترين ويژگى اين جامعه، بايد حاكم اسلامى آن باشد كه در اين‏گونه جوامع، ولايت هنوز شكل نگرفته است. ازاين‏رو، حاكم آن نيز حاكمى اسلامى يعنى ولىّ نيست. همچنين براى ايجاد جامعه اسلامى با ولايت، نياز به قدرت، نيازى ضرورى است تا فردى مانند پيامبر، بتواند افراد را در اجتماع گردآورد و با ابزارهايى كه قدرت در دست ايشان نهاده است، هم‏بستگى و پيوستگى لازم را كه ادامه حيات يك جامعه است، پديد آورد.
به باور آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، اگر جامعه و امتى بخواهد ولايت قرآنى داشته باشد، به يك نقطه قوت متمركز در متن جامعه اسلامى نياز دارد:
به يك نقطه‏اى احتياج دارد كه تمام نيروهاى داخلى به آن نقطه بپيوندند؛ همه از آنجا الهام بگيرند و همه از او حرف بشنوند و حرف گوش كنند و او تمام جوانب و مصالح و مفاسد را بداند تا بتواند مثل يك ديده‏بان نيرومند قوى‏دستى و قوى‏چشمى، هركس را در جبهه جنگ به كار خودش بگمارد.5
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، به آيه زير بر ضرورى بودن قدرت استدلال مى‏كند:
يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى اْلأَمْرِ مِنْكُمْ. (نساء: 59)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از پيامبر خدا و از صاحبان فرمان از ميان خودتان اطاعت كنيد؛ يعنى كسانى كه در ميان شما صاحبان فرمان هستند.
اسلام نمى‏گويد روزى خواهد بود كه حكومت لازم نباشد و روزى نيست كه در جامعه، دولت و حكومت نباشد؛ درحالى‏كه بنا به پيش‏بينى بعضى از مكتب‏ها، روزى مى‏آيد كه ديگر در جامعه، دولت و حكومتى نخواهد بود. پس از نظر آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، قدرت، امرى ضرورى است و تا ابد نيز امرى ضرورى باقى خواهد ماند.
دومين پرسش تيندر در بحث قدرت اين است كه آيا به دست گرفتن قدرت و استفاده از آن خوب است؟
پيش‏تر در بحث ضرورت قدرت از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى بيان شد كه ايشان بر اساس آموزه‏هاى دين مبين اسلام، معتقد است براى تشكيل حكومت اسلامى، به قدرت در جامعه نياز است و براى اينكه حكومت در داخل و خارج بتواند هم‏بستگى ايجاد كند، به اعمال قدرت نياز دارد.
به باور ايشان، حاكم واقعى در جامعه اسلامى خداست و خداى متعالى، خود به طور مستقيم، امر و نهى نمى‏كند. از سوى ديگر، انسان‏ها نياز دارند كه فردى بر آنها حكومت كند و بايد انسانى سررشته كارها را به دست گيرد؛ زيرا اگر تنها ميان جامعه انسانى، قانونى هر چند الهى باشد، ولى فرمان‏روايى يا هيئتى نباشد كه حكومت كند و ناظرى نيز بر اجراى قانون در جامعه نباشد، انتظام جامعه بشرى بر هم مى‏خورد.
پس مى‏توان گفت چنان‏كه قدرت در جامعه نيازى ضرورى است، استفاده از قدرت نيز براى اجراى دستورهاى الهى و دينى در اجتماع، نيازى اوليه است.
پرسش ديگر در بحث قدرت تيندر اين است كه چرا بايد به اطاعت و فرمان‏پذيرى قدرت ديگران تن دهيم؟

1. نياز جامعه به حاكم
 

-------------------------
در جامعه اسلامى بايد بر اساس آيات قرآنى، از صاحبان فرمان و قدرت، اطاعت شود: "يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد "، "أَطيعُوا اللّهَ ؛ اطاعت كنيد از خدا "، "وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ؛ و اطاعت كنيد از پيامبر خدا "، "وَ أُولِى اْلأَمْرِ مِنْكُمْ؛ و از صاحبان فرمان، ميان خودتان ".6
به باور آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، از ديدگاه اسلام، هميشه به حكومت و دولت نياز است، درحالى‏كه بعضى از مكتب‏ها پيش‏بينى مى‏كنند كه در جامعه مطلوب آنها، به دولت و حكومت نيازى نيست. براى مثال، خوارج به بهانه ضرورت حكومت الهى مى‏گفتند بايد على بن ابى‏طالب حاكم نباشد و به آيه "لا حكم الا للّه‏؛ حكومت از آن خداست "، استناد مى‏كردند. به دليل همين كج‏فهمى، اميرمؤمنان على عليه‏السلام درباره شعار آنان فرمود: "كلمةُ حقٍ يرادُ بها الباطل ".7 همچنين بيان داشت: "لابُدَ للناس من امير؛ به ناچار انسان‏ها و جامعه بشرى به حاكم نياز دارند. " بر اين اساس، آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى معتقد است:
اين طبع انسانى كه بايد زندگى‏اش با يك مجرى قانون همراه باشد، بدون قانون كفايت نمى‏كند. بايد كسى باشد تا اينكه قانون را اجرا كند و بر اجراى دقيق و صحيح اين قانون نظارت كند.8
بنابراين، با استناد به آيه "يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى اْلأَمْرِ مِنْكُمْ "، در جامعه اسلامى بر مسلمانان واجب است كه در درجه اول به قدرت خداوند تن دهند و خداوند را به عنوان حاكم اصلى جهان بپذيرند. سپس از پيامبر خدا و پس از او از صاحبان فرمان اطاعت كنند.
بر اين اساس، در جامعه اسلامى، تن دادن به قدرت حاكمى كه در واقع كارگزار خداوند است، امرى واجب است. "هر مسلمانى و هر كسى كه مدعى بندگى خداست، بايد ولىّ زندگى خود و فرمان‏بردار صاحب اختيار فعاليت‏ها و نشاط‏هاى سراسر دوران عمر خود را از خدا بخواهد و به آن ولىّ كه خدا مى‏گمارد و معين مى‏كند، سر بسپارد. دست اطاعت به ولى‏اللّه‏ بدهد و خلاصه آنكه در همه فعاليت‏هاى زندگى، فقط خدا و هر آن كس را كه خدا به جانشينى خود برگزيده است، حاكم و فرمان‏روا بشناسد ".9

2. شناخت حاكم
 

--------------------
تيندر پس از اينكه ضرورت قدرت و اعمالِ قدرت و چرايى تن دادن به قدرت را مطرح مى‏كند، اين پرسش اساسى را پيش مى‏كشد كه اساسا قدرت را بايد به چه كسى واگذار كرد؟ به عبارت ديگر، چه كسى بايد حاكم و فرمان‏روا باشد؟
ما مى‏كوشيم در پاسخ به اين پرسش تيندر، از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى به بحث‏هايى همچون حاكميت الهى، بحث ولايت، ولايت فقيه، وظايف ولى فقيه و مواردى از اين دست بپردازيم.

3. خدا؛ حاكم اصلى در جامعه اسلامى
 

--------------------------------------------
بر اساس قرآن، انسجام و پيوستگى‏هاى داخلى و نفى وابستگى‏هاى خارجى براى جامعه به اين بستگى دارد كه قدرت متمركزى در جامعه وجود داشته باشد تا همه فعاليت‏ها، جهت‏گيرى‏ها، موضع‏گيرى‏ها و قطب‏هاى گوناگون جامعه را رهبرى كند. نام اين فرد در جامعه اسلامى، "ولىّ "، يعنى فرمان‏رواست؛ يعنى آن كس كه همه نيروها بايد از او الهام گيرند و همه كارها به او برگردد. خلاصه او آن كسى است كه مديريت جامعه اسلامى، هم از جنبه فكرى و هم از جنبه عملى به او وابسته است. اين شخص چه كسى مى‏تواند باشد؟
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در پاسخ به اين پرسش مى‏گويد:
آن كسى كه ولىّ واقعى جامعه است، او "خدا " است. حاكم در جامعه اسلامى، غير از خداى متعال شخص ديگرى نيست. اين مطلبى است كه توحيد هم همين را به ما مى‏گفت و نبوت هم همين اصل را براى ما مسلّم مى‏كرد.10
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در ادامه مى‏گويد:
بنابراين، آن كسى كه در جامعه اسلامى حق امر و نهى و فرمان و حق اجراى اوامر و معين كردن خط‏مشى جامعه و خلاصه حق تحكم در همه خصوصيات زندگى انسان‏ها را دارد خداست: "و اللّه‏ وَلىُّ المؤمنين ".11
به باور آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، ولايت، يعنى حاكميت و سرپرستى در جامعه اسلامى، امرى غير از سرپرستى و حكومت در جوامع ديگر است. در جامعه اسلامى، هيچ انسانى حق ندارد كه اداره امور انسان‏هاى ديگر را به عهده بگيرد:
در اسلام، سرپرستى جامعه، متعلق به خداى متعال است. هيچ انسانى اين حق را ندارد كه اداره امور انسان‏هاى ديگر را بر عهده بگيرد. اين حق، مخصوص خداى متعال است كه خالق و منشأ و عالم به مصالح و مالك امور انسان‏ها، بلكه مالك همه ذرات عالم وجود است. ... هيچ قدرتى، هيچ شمشير بُرّايى، هيچ ثروتى، حتى هيچ قدرت علم و تدبيرى، به كسى اين حق را نمى‏دهد كه مالك و تصميم‏گيرنده درباره سرنوشت انسان‏هاى ديگر باشد.12

الف) دليل پذيرش ولايت خداوند
 

..........................................
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى بر آن است كه ولايت خداوند و پذيرش آن، به دليل فلسفه‏اى است كه در جهان‏بينى اسلام موجود است:
اينكه ما مى‏گوييم بايد از خدا اطاعت كرد و ولىّ امر، خداست، اين يك فلسفه طبيعى روشنى دارد؛ چون همه چيز مال خداست [و] آيه "وَ لَهُ ما سَكَنَ فِى الَّيلِ وَ النَّهارِ " (انعام: 13) اين مطلب را روشن مى‏كند.13
بنابراين، به اختصار مى‏توان گفت:
1. "ولىّ " جامعه اسلامى، يعنى آن قدرتى كه همه فعاليت‏ها و نشانه‏هاى فكرى و عملى را اداره مى‏كند، خداست و هر آن‏كه خدا وى را به نام يا به شأن به ولايت بگمارد:
إِنَّما وَلِيكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يؤتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ. (مائده: 60)
ولىّ و رهبر و حاكم شما فقط خداست و رسولش و مؤمنانى كه نماز را به پا مى‏دارند و زكات را درحالى‏كه در ركوعند، ادا مى‏كنند.
2. ولايت خدا و پذيرش آن از سوى مؤمنان، به دليل نوعى زيربناى فكرى است كه در جهان‏بينى اسلام آمده است.
وَ لَهُ ما سَكَنَ فِى اللَّيلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ قُلْ أَغَيرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ يطْعِمُ وَ لا يطْعَمُ قُلْ إِنّى أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ. (انعام: 13 ـ 14)
و از آن اوست هر آنچه در شب و روز آرميده است و او شنواى داناست. بگو آيا ولىّ و فرمان‏روايى جز خدا برگزينم كه پديدآورنده آسمان‏ها و زمين است و اوست كه مى‏خوراند و خورانيده نمى‏شود. بگو من مأمور شده‏ام كه نخستين كسى باشم كه تسليم گرديده و اسلام آورده است و مبادا كه در شمار مشركان در آيى.
البته خداى متعالى به طور مستقيم امر و نهى نمى‏كند و انسان‏ها نيز نياز دارند انسانى بر آنها حكومت كند، و گرنه اگر در ميان جامعه، تنها قانونى هر چند الهى باشد، ولى فرمان‏روا يا هيئتى نباشد كه حكومت كند و ناظرى بر اجراى قانون در جامعه نباشد، انتظام جامعه بشرى به هم مى‏خورد.
حال بايد پرسيد اين انسان، چه كسى مى‏تواند باشد؟ آن انسان يا انسان‏هايى كه قرار است بر جامعه بشرى فرمان‏روايى كنند و در عمل ولايت جامعه را به عهده بگيرند، چه كسانى مى‏توانند باشند؟ به اين پرسش، پاسخ‏هاى گوناگونى داده شده است. برخى گفته‏اند: "الملكُ لِمن غلب؛ هر كه غالب شد، حاكم اوست. " ديگرانى نيز گفته‏اند: "هر كس تدبير بيشترى دارد " يا "هر كس از سوى مردم پذيرفته شود " يا "از خاندانى بزرگ و معروف باشد "، بايد حاكم جامعه شود.
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در پاسخ به اين پرسش، با استناد به آيه قرآنى "إِنَّما وَلِيكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ " مى‏فرمايد:
كسى كه در عمل بايد امر و نهى جامعه و اجتماع را به دست گيرد، "خدا " و "رسول " اوست. ازاين‏رو، در حضور پيغمبر خدا، معنا ندارد كه حاكم ديگرى جز پيغمبر بر مردم حكومت كند. پيغمبر، يعنى همان كسى كه بايد زمام قدرت را در جامعه به دست گيرد و حاكم بر جامعه باشد.14

ب) ولايت، اساسى‏ترين مسئله دين
 

----------------------------------------
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى معتقد است اساسى‏ترين مسئله دين، موضوع ولايت است؛ زيرا ولايت، نشانه و پرتو توحيد شمرده مى‏شود:
ولايت، يعنى حكومت؛ چيزى است كه در جامعه اسلامى متعلق به خداست و از خداى متعال به پيامبر و از او به ولى مؤمنين مى‏رسد.15
پرسشى كه اينجا مطرح مى‏شود، آن است كه پس از پيامبر گرامى اسلام، تكليف چيست؟ در پاسخ به اين پرسش، آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى به آيه قرآن استناد مى‏كند و مى‏فرمايد: "وَ الَّذينَ آمَنُوا. " مؤمنان يعنى كسانى كه به مكتب و دين ايمان آوردند، ولىّ و حاكم جامعه اسلامى هستند. در اين آيه، قرآن مى‏خواهد افزون بر آنكه روى انسان مشخصى انگشت مى‏گذارد و كسى را كه در نظر قانون‏گذار اسلام مشخص است، بر مردم حاكم مى‏كند، مى‏خواهد علت انتخاب يا انتصاب او را نيز بيان كند و به اين وسيله، معيارى كلى به دست دهد. لازمه اطلاق "آمَنُوا " اين است كه ايمان آورده و مؤمن به خدا باشند. پس "الَّذينَ آمَنُوا "، شرط اول است. شرط ديگر، "الَّذينَ يقيمُونَ الصَّلاةَ " است؛ يعنى مؤمنانى كه نماز را اقامه مى‏كنند؛ نه اينكه نماز مى‏خوانند، بلكه روح نماز را در جامعه زنده مى‏كنند. به طور كلى، در جامعه‏اى كه در آن ذكر خدا موج مى‏زند و مردم به ياد خدا هستند، جهت‏گيرى‏ها الهى است.
يكى ديگر از ويژگى‏هايى كه در ادامه آيه براى "ولىّ " مطرح مى‏شود "وَ يؤتُونَ الزَّكاةَ " است؛ يعنى زكات بدهند و اهل انفاق در راه خدا باشند.

ج) ولىّ امر؛ فرستاده خدا
 

-----------------------------
"بنابراين، در اسلام، ولىّ امر آن كسى است كه فرستاده خداست. آن كسى است كه خود خدا معين كند؛ چون فرض اين است كه به حسب طبيعت خلقت و آفرينش، هيچ انسانى حق تحكم بر انسان‏هاى ديگر را ندارد. تنها كسى كه حق تحكم دارد، خداست و چون خدا حق تحكم دارد، خدا مى‏تواند طبق مصلحت انسان‏ها، اين حق را به هر كسى كه مى‏خواهد، بدهد و مى‏دانيم كه كار خدا بيرون از مصلحت نيست. ... او پيغمبر و امام را معين مى‏كند و براى بعد از امام نيز صفاتى را معين مى‏كند كه اينها بعد از ائمه معصومين عليهم‏السلام، حاكم بر جامعه اسلامى هستند. پس ولىّ را خدا معين مى‏كند. خودش ولىّ است. پيغمبرش ولىّ است. امام‏ها ولىّ هستند. امام‏هاى خاندان پيغمبر تعيين شده‏اند كه دوازده نفرند و در رتبه بعدى، كسانى كه با معيارها و ملاك‏هاى خاصى تطبيق بكنند، آنها از براى حكومت و خلافت معين شده‏اند ".16
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى معتقد است آنچه در اسلام بر آن تأكيد شده، اين است كه زمام امر مردم، در دست كسانى نباشد كه انسان‏ها را به دوزخ مى‏كشانند. به باور ايشان، منطق شيعه در اين موضوع، بسيار ظريف و دقيق است؛ زيرا افزون بر اينكه نصب خدايى را از قرآن استنباط مى‏كند، معيارها و ملاك‏ها را هم به دست مردم مى‏دهد تا مردم فريب نخورند:
اگر تو حكومت على را قبول دارى، بايد معيارهاى خلافت و ولايت را هم قبول داشته باشى. بايد قبول داشته باشى كه على بن ابى‏طالب به خاطر جمع بودن اين معيارها به عنوان ولىّ انتخاب شده [است]. پس اگر كسى در او اين معيارها نبود يا ضد اين معيارها در او بود، اين آدم حق ندارد جانشين على بن ابى‏طالب خودش را معرفى كند. حق ندارد ولايت شيعه را ولىّ‏امر بودن را ادعا كند. حق ندارد از او بپذيرد.17
از نظر آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، هر جامعه‏اى كه بخواهد همه نيروهايش در يك جهت به كار افتد و هيچ‏يك از نيروهايش هرز نرود و همه نيروهاى جامعه به صورت قدرت متمركزى در آيد، به طورى كه بتواند مثل مشت واحدى در برابر جناح‏ها و صف‏ها و قدرت‏هاى متخاصم عمل كند، به قدرتى متمركز نياز دارد. به يك دل و يك قلب احتياج دارد. اسم چنين فردى، امام است. "امام، يعنى آن حاكم و پيشوايى كه از طرف پروردگار در آن جامعه تعيين مى‏شود؛ مثل همان‏كه خداى متعال به ابراهيم عليه‏السلام فرمود "إِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِمامًا؛ تو را براى مردم امام قرار دادم. " اينكه مى‏گوييم امام بايد از طرف خدا تعيين شود، به دو گونه است: يا خدا به نام و نشان معين مى‏كند؛ مثل اينكه پيامبر، اميرالمؤمنين [على عليه‏السلام ]، امام حسن عليه‏السلام ، امام حسين عليه‏السلام و بقيه ائمه عليهم‏السلام را معين كرد. يك وقت هم خداى متعال، امام را به نام معين نمى‏كند، بلكه تنها به نشان معين مى‏كند؛ مثل فرمايش امام كه فرمود: "فَامّا مَن كانَ مِنْ الفُقهاءِ صَائِنا لِنَفْسِه حافظا لِدينه مُخالفا على هواهُ مُطيعا لِاَمرِ مولاه فَلِلْعَوامِ اَنْ يقلِّدوه. "18 در اين روايت، امام، نشانه‏هاى امام را تعيين فرمود؛ بدون اينكه نام او را معين كرده باشد. هر كسى كه اين نشان بر او تطبيق كرد، آن امام مى‏شود ".19
تا اينجا مشخص شد كه هر مسلمان و هر كس كه مدعى بندگى خداست، بايد ولىّ زندگى خود و فرمان‏روا و صاحب اختيار فعاليت‏هاى دوران عمرش را از خدا بخواهد و به آن حاكمى كه خداوند مى‏گمارد، سر بسپارد و دست اطاعت به ولى‏اللّه‏ بدهد. خلاصه آنكه در همه فعاليت‏هاى زندگى، تنها خدا و كسى را كه خدا به جانشينى خود برگزيده است، به عنوان حاكم و فرمان‏روا بشناسد. ازاين‏رو، جامعه در صورتى داراى ولايت است كه در آن ولىّ مشخص باشد و در عمل، مصدر و الهام‏بخش همه فعاليت‏هاى زندگى شمرده شود.
فرد وقتى ولايت دارد كه شناخت درستى از ولىّ داشته باشد و براى پيوند هر چه بيشتر با او ـ كه مظهر ولايت خداست ـ پيوسته بكوشد. از آنجا كه ولىّ، جانشين خدا و مظهر قدرت عادلانه الهى در زمين است، از همه استعدادهايى كه در وجود انسان‏ها براى تكامل نهاده شده است، به سود آنان بهره مى‏برد و از اينكه حتى اندكى از اين زمينه‏ها در راه زيان انسانيت به كار رود، مانع مى‏شود. او عدل و امن را كه براى بالندگى نهال انسان لازم است، در محيط زيست آنان تأمين و از پديد آمدن جلوه‏هاى گوناگون ظلم جلوگيرى مى‏كند.
خلاصه اينكه از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى كه البته از كلام الهى و آيات قرآنى سرچشمه مى‏گيرد، ولىّ و حاكم مطلق خداوند است. در مرحله بعد، فرمان‏روايى به پيامبران تفويض مى‏شود و در مرحله پس از آن، اين شأن به پيشوايان معصوم عليهم‏السلام واگذار مى‏گردد و پس از امامان معصوم عليهم‏السلام، اين شأن و مقام به فقيهان دين مى‏رسد.

4. ولايت
 

----------
در جامعه اسلامى، ولايت در دو بعد وجود دارد: اول، ولايت فردى كه افراد دارند؛ دوم، ولايت جامعه. در اينجا به بررسى كامل‏تر معناى ولايت در نظام اسلامى مى‏پردازيم.
از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، ولايت عبارت است از "اتصال و ارتباط و قرب دو چيز به صورت مماس و مستحكم با يكديگر. همان معانى كه براى ولايت در لغت ذكر شده است ـ معناى محبت، معناى قيوميت و... ـ از اين جهت است كه در هر كدام از اينها به نوعى اين قرب و نزديكى بين دو طرف ولايت وجود دارد ".20

الف) تعبير اسلام از حكومت با ولايت
 

.................................................
به باور آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، در اسلام براى بيان حكومت از تعبير ولايت استفاده شده است. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، با عبارت "مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلىٌّ مولاه " در روى‏داد غديرخم، حكومت را با تعبير ولايت بيان كرد. همچنين در آيه شريفه "إِنَّما وَلِيكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ "، حكومت با نام ولايت بيان شده است.
"اسلام، حكومت را با تعبير "ولايت " بيان مى‏كند و شخصى كه در رأس حكومت قرار دارد، به عنوان والى، ولىّ، مولا ـ يعنى اشتقاقات كلمه ولايت ـ معرفى مى‏نمايد. معناى آن چيست. معناى آن اين است كه در نظام سياسى اسلام، آن كسى كه در رأس قدرت قرار دارد و آن كسانى كه قدرت حكومت بر آنها در اختيار اوست، ارتباط و اتصال و پيوستگى جدايى‏ناپذيرى از هم دارند ".21
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در جايى ديگر اشاره مى‏كند كه معناى ولايت در اسلام به نماز، روزه، زكات و اعمال فردى و عبادت‏ها خلاصه نمى‏شود. "در اصطلاح عرف اسلامى، نام حكومت، "ولايت " است. ولايت، آن حكومتى است كه شخص حاكم با آحاد مردم داراى پيوند محبت‏آميز و عاطفى و فكرى و عقيدتى است. آن حكومتى كه زوركى باشد؛ آن حكومتى كه با كودتا باشد؛ آن حكومتى كه حاكم عقايد مردمش را قبول نداشته باشد و افكار و احساسات مردمش را مورد اعتنا قرار ندهد؛ آن حكومتى كه حاكم حتى در عرف خود مردم ـ مثل حكومت‏هاى امروز دنيا ـ از امكانات خاص و از برخوردارى‏هاى ويژه برخوردار باشد و براى او، منطقه ويژه‏اى براى تمتعات دنيوى وجود داشته باشد، هيچ‏كدام به معناى ولايت نيست. ولايت، يعنى آن حكومتى كه در آن ارتباطات حاكم با مردم، ارتباطات فكرى، عقيدتى، عاطفى و محبت‏آميز است. مردم با او متصل و پيوسته‏اند، به او علاقه‏مندند و او منشأ همه اين نظام سياسى [است] و وظايف خود را از خدا مى‏خواهد و خود را عبد و بنده خدا مى‏انگارد ".22
چنان‏كه پيش‏تر بيان كرديم، پس از اينكه پيامبر گرامى اسلام از سوى خداوند به عنوان حاكم انتخاب شد و تشكيل حكومت داد، به مدت 23 سال به عنوان فرمان‏روا بر مردم حكومت كرد، ولى پس از رحلت پيامبر، جامعه اسلامى بايد چگونه اداره مى‏شد؟ آيا وقتى ارتباط با وحى قطع شد، ديگر خداوند نماينده و حاكمى از سوى خويش در جامعه ندارد؟ بى‏گمان، چنين نيست. در تاريخ اسلام، ماجرايى رخ داد و در آن روز، حضرت رسول براى خود جانشين و خليفه‏اى تعيين كرد. در چنان روزى، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در آخرين ماه‏هاى حياتش، اميرمؤمنان على عليه‏السلام را به ولايت ـ يعنى به حكومت و سرپرستى مسلمانان و مديريت جامعه اسلامى ـ نصب فرمود.
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در اين باره مى‏گويد:
اين بيان پيغمبر كه ولايت را به اميرالمؤمنين [على] عليه‏السلام سپرد ـ اين نصب تشريعى ـ همان معناى حكومت است؛ همان مديريت جامعه اسلامى و ولايت امر مسلمين است كه البته همراه با آن ولايت كليه الهيه است كه در وجود مقدس خود پيغمبر و در ائمه هدى عليهم‏السلام ـ در همه ـ وجود داشت. آن ولايت به آن معنا، در ائمه‏اى كه به ولايت ظاهرى نرسيدند، وجود داشت. آن ولايتى كه مال اميرالمؤمنين و منصوب پيغمبر بوده، ولايت سياسى بود، با همان معنايى كه ذات مقدس پروردگار، آن را در اسلام پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و به وسيله پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به وجود آورد و معلوم شد كه اسلام در رديف والاترين احكام و مقررات خود، مسئله حكومت و ولايت و سرپرستى امت را دارد.23
ايشان همچنين در جاى ديگرى، با اشاره به اين مطلب مى‏گويد:
اصل مسئله نصب حاكم، مسئله مهمى است كه پيام غدير است. اين پيام روشن را كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ـ مؤسس اسلام ـ به همه مسلمين داده است، كه مى‏گويد مسلمان‏ها دين را از اساس زندگى، از مسئله حكومت كه پايه زندگى فردى و اجتماعى است جدا نكنيد؛ دين را به گوشه خلوت خانه‏ها و ذهن و مسائل روحى منحصر نكنيد؛ دين را به انزوا نيندازيد. اساس زندگى بشر كه بر پايه حكومت اسلامى است، امرى است متوجه دين؛ مسئوليتى است بر دوش دين و دين بايد اين كار را انجام دهد.24
تاكنون گفتيم كه حاكم مطلق، خداوند است كه با شيوه‏هايى، حاكميت خود را بر جهان اعمال مى‏كند؛ از جمله، از راه نصب انبيا و پيامبران الهى كه به عنوان فرمان‏روا و حاكم از سوى خداوند بر زمين حكم مى‏رانند. حضرت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، آخرين فرمان‏روا و حاكم الهى بود كه از راه وحى با خدا ارتباط داشت. پس از رحلت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، امامان معصوم شيعه عليهم‏السلامقرار دارند. پس از غيبت حضرت مهدى عج الله تعالي فرجه الشريف نيز بايد افرادى باشند تا بتوانند به عنوان حاكم الهى نقش‏آفرينى كنند.
بر اساس آموزه‏هاى اسلامى، اين حق و وظيفه بر عهده عالمان و فقيهان دين گذاشته شده است. ما نخست بحث‏هاى مقدماتى در بحث ولايت فقيه را مطرح مى‏كنيم. سپس انديشه‏هاى آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى را در اين مقوله مى‏كاويم.

ب) ولايت فقيه
 

....................
ولايت داشتن فقيه، دست‏كم در برخى از امور از ضروريات فقه شيعه است. ولايت عامه فقيه، از ابتداى تاريخ اجتهاد شيعى، معتقدان و مدافعانى از فقيهان بزرگ داشته، ولى نظريه‏اى اجماعى نبوده و در گذشته، مخالفانى نيز داشته است. البته وقتى به زمان حال نزديك‏تر مى‏شويم، فقيهان بيشترى به اين اعتقاد مى‏گرايند. حضرت امام خمينى رحمه‏الله براى تثبيت نظريه ولايت سياسى فقيه در ميدان نظر و عمل، بحث مهجور ولايت فقيه را به كانون توجه بسيارى از انديشمندان مسلمان و غيرمسلمان وارد كرد.

يك ـ معناى ولايت فقيه
 

--------------------------
"وِلايت " و "وَلايت " از ريشه "و ـ ل ـ ى " است و به همراه ديگر مشتق‏هاى اين ريشه، در معانى متعددى به كار مى‏رود. كسى كه متصدى و عهده‏دار امرى مى‏شود، بر آن ولايت مى‏يابد و مولى و ولىّ آن امر مى‏شود. بنابراين، اين واژه به معناى تدبير و قدرت و تصرف و فعل دلالت دارد.
دقت در موارد كاربرد واژه ولايت و هم‏خانواده‏هاى آن، مانند مولى و ولىّ نشان مى‏دهد كه اين واژه، معناى تصدى و سرپرستى و اداره شئون ديگران را مى‏رساند و نوعى سزاوارى و حق تصرف داشتن را براى ولىّ اثبات مى‏كند.25
در فقه شيعه، مواردى هست كه اولويت سزاوار بودن و سلطه و مالكيت در تصدى و تصرف داشتن در سرپرستى امور فرد ديگر، براى شخص يا اشخاصى وضع شده است. براى نمونه، مى‏توان به اصطلاح‏هايى همچون "اولياى ميت "، "اولياى مقتول " و "ولىّ سفيه، مجنون و صغير " اشاره كرد.
ولايت شرعى فقيه در امور سياسى به معناى آن است كه فقيه عادل، مدير و مدبّر، در تدبير و اداره شئون مختلف جامعه اسلامى، برابر آموزه‏هاى اسلامى، سزاوارتر از ديگران است.
چرا اسلام براى فقيه عادل در امور عمومى و اجتماعى، ولايت شرعى بر مردم قرار داده است؟
پاسخ به اين پرسش كه در واقع، تبيين فلسفه ولايت سياسى فقيه است، به تحليل دو نكته نياز دارد:
الف) چرا جامعه نيازمند رهبرى و ولايت سياسى است؟
ب) چرا در جامعه اسلامى، اين رهبرى بر عهده فقيه عادل جامع‏الشرايط قرار گرفته است؟
در پاسخ به پرسش نخست بايد گفت جامعه انسانى از آن‏رو كه شامل افرادى با منافع و خواسته‏هاى متعارض و گوناگون است، به ضرورت به حكومت نياز دارد. اجتماع انسانى هر چند كوچك، مانند يك قبيله يا دهستان، نيازمند اعتبار رياست است. پيش‏تر بيان شد كه در جامعه اسلامى، نياز به ولايت ضرورى است و پاسخ داديم كه منظور از ولايت در جامعه اسلامى، اين است كه ولىّ در آن جامعه، مشخص بوده و الهام‏بخش همه نيروها، نشاط‏ها و فعاليت‏هاى آن جامعه باشد. او مركزى است كه همه فرمان‏ها را مى‏دهد و همه قانون‏ها را اجرا مى‏كند. جامعه بدون وجود مرجعى به نام حكومت يا دولت كه داراى اقتدار سياسى و اختيار تصميم‏گيرى است، ناقص خواهد بود و دوام و بقاى خويش را از دست مى‏دهد.
به فرموده حضرت على عليه‏السلام ، مردم به ناچار نيازمند حكومت هستند؛ خواه نيكوكردار و خواه بدكردار تا در حكومت او، مرد با ايمان كار خويش كند. اين بيان، ضرورت وجود حكومت را اثبات مى‏كند و اينكه حتى ولايت سياسى نامشروع، بهتر از هرج و مرج و نبود ولايت سياسى در جامعه انسانى است؛ زيرا حكومت، هر چند نامشروع و ناموجه باشد، برخى از كاستى‏هاى جامعه را مى‏پوشاند و بخشى از نيازمندى‏هاى انسانى را فراهم مى‏آورد. پس دليل نياز انسان به ولايت سياسى، در ضعف افراد انسانى نهفته نيست، بلكه در ضعف اجتماع‏هاى انسانى است.
اينكه در فقه شيعه، اين رهبرى سياسى به فقيه عادل واگذاشته شده، از آن‏روست كه وظيفه حكومت، سازگارى امور مسلمانان با آموزه‏هاى شريعت است. هدف حكومت دينى، تنها برقرارى امنيت و رفاه به هر شكل و با هر هزينه نيست، بلكه بايد امور جامعه و روابط و مناسبت‏هاى گوناگون آن را با احكام، اصول و ارزش‏هاى دينى سازگار كند. اين مهم، نيازمند آن است كه مدير جامعه اسلامى، در عين برخوردارى از توانايى‏هاى لازم در عرصه مديريت، آشناترين مردم به حكومت الهى باشد؛ يعنى از فقاهت لازم در امور اجتماعى و سياسى برخوردار باشد.
حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
اَيها النَّاسُ اِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الْاَمرِ أَقواهُم عَليه وَ أعلَمُهم بِاَمْراللّه‏ِ فيهِ.26
اى مردم! سزاوارترين مردمان به امامت و خلافت كسى است كه بدان تواناتر باشد و در آن، به فرمان خدا، داناتر.
پس جامعه اسلامى نيازمند ولايت و رهبرى سياسى است؛ چنان‏كه هر جامعه ديگر نيز براى زدودن برخى كمبودها و كاستى‏هاى اجتماعى خويش، بدان نيازمند است. اين رهبرى سياسى، به خليفه عادل توانا داده شده است؛ زيرا مديريت جامعه اسلامى، افزون بر توانايى مديريتى، به اسلام‏شناسى و فقه‏شناسى نيز نيازمند است.
پرسش ديگرى كه مطرح مى‏شود، اين است كه ولايت، در چه جامعه‏اى اجرايى مى‏شود و برآمده از چيست؟
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در پاسخ به اين پرسش معتقد است ولايت اسلامى اسلامى به شكل كامل، در جامعه اسلامى عملى است و ولايت، از ارزش‏هاى اسلامى مانند عدالت اسلامى، علم اسلامى و دين اسلامى برمى‏خيزد. به باور ايشان، ولايت به شكل ناكامل در همه ملت‏ها و ميان همه جوامع عملى است، "اما به شكل غير كامل، در همه ملت‏ها و در ميان همه جوامع عملى است. اگر مى‏خواهند كسى را به عنوان رهبر و حاكم جامعه انتخاب كنند، به سراغ آن كسى بروند كه سرمايه‏داران معرفى مى‏كنند؛ نروند به سراغ پارساترين و پاك‏ترين و بى‏اعتناترين انسان‏ها به دنيا؛ بروند [به طرف ]آن كسى كه قدرت را سرمايه شخصى خود به حساب نمى‏آورد و از آن براى سود شخصى خويش استفاده نمى‏كند ".27
كوچك‏ترين كار وى كه خلاف شرع باشد، عدالت را سلب مى‏كند. هر تبعيضى، هر عمل خلاف و گناه و ترك وظيفه‏اى، عدالت را از والى سلب مى‏كند. وقتى هم عدالت سلب شد، او از آن مقام، عزل مى‏شود.28

دو ـ ويژگى‏هاى ولى فقيه
 

----------------------------
كسى كه قرار است جانشين امامان معصوم عليهم‏السلام باشد و در مقام حاكم الهى بر جامعه حكم‏رانى كند، بايد چه ويژگى‏هايى داشته باشد؟
كسى كه اين ولايت را از سوى خداوند عهده‏دار مى‏شود، بايد بتواند نمونه و پرتويى از آن ولايت الهى را تحقق بخشد. به عبارت ديگر، ويژگى‏هايى از ولايت الهى، قدرت، حكمت، عدالت و رحمت در او وجود داشته باشد.
"آن شخص يا آن دستگاهى كه اداره مردم را به عهده مى‏گيرد، بايد مظهر قدرت، عدالت و رحمت و حكمت باشد. اين خصوصيت، فارقِ بين جامعه اسلامى و همه جوامع ديگرى است كه به شكل‏هاى ديگر اداره مى‏شوند...، در جامعه و نظام اسلامى، عدالت، علم، دين و رحمت بايد حاكم باشد. خودخواهى نبايد حاكم بشود. هوا و هوس از هر كس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصيتى نبايد حكومت كند... آن‏جايى كه هم عصمت وجود ندارد و ميسر نيست، دين و تقوا و عدالت بايد بر مردم حكومت كند كه نمونه‏هايى از ولايت الهى محسوب مى‏شود ".29
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى معتقد است رهبرى معنوى، تعهدى معنوى دارد:
در سطح رهبرى، از اين اينها هم بالاتر است؛ براى خاطر اينكه رهبرى معنوى تعهد معنوى دارد. خبرگان و مردم از او توقع دارند كه حتى يك گناه نكند. اگر يك گناه كرد، بدون اينكه لازم باشد، ساقطش كنند، ساقط شده است.30
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در پاسخ به اين پرسش كه اگر شما فردى عادى در جامعه بوديد، چه كسى را با چه ويژگى‏هايى براى رهبرى و مقام واجب‏الاطاعه خود برمى‏گزيديد؟ اين‏گونه پاسخ مى‏دهد:
من طبق قانون اساسى مى‏گشتم و كسى را كه به نظر من فقيه باشد؛ يعنى به دين و معارف دينى آشنا باشد و عادل و پرهيزكار و شجاع باشد و از ورود در ميدان‏هاى گوناگون واهمه نكند و با مسائل كشور هم آشنا باشد، به عنوان رهبر در نظر مى‏گرفتم. البته او هم بايد طبق قانون انتخاب شود. چون رهبرى هم طبق قانون انتخاب مى‏شود. اين‏طور نيست كه ما بتوانيم هر كسى را به عنوان رهبر بياوريم و بگوييم رهبر ما اين است.31
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در پاسخ به اين پرسش كه چرا رهبر بايد فقيه باشد، ضرورت آن را در آشنايى با ارزش‏هاى دين و ارزش‏هاى اسلامى مى‏داند. بعضى ممكن است آدم‏هاى خوبى باشند، ولى با دين آشنا نباشند و نتوانند آنچه را مفاد قرآن و سنت و حديث و مفاهيم دينى است، درست درآورند. ممكن است اشتباه كنند و غرضى هم نداشته باشند، پس بايد فقيه باشد.
همچنين در پاسخ به اين پرسش كه چرا رهبر بايد عادل باشد، ضمانت اجراى حكومت اشاره مى‏كند. به نظر ايشان، اگر حاكم به فكر كام‏جويى، قدرت‏طلبى و حفظ مقام باشد، ضمانت لازم براى سلامت نظام، باقى نخواهد ماند. ازاين‏رو، اگر از عدالت افتاد، بدون اينكه لازم باشد كسى او را عزل كند، خودش عزل مى‏شود.
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى درباره زمان‏شناس بودن بيان مى‏دارد كه تنها در اين صورت مى‏تواند حيله‏ها و ترفندهاى دشمن را بشناسد و در مقابل ترفندها، آنچه را لازمه وظيفه اوست، انجام بدهد.32
ايشان با اشاره به بهره‏مندى ولايت فقيه از ضابطه‏هاى دينى و خواست مردم مى‏گويد: "علم و تقوا و درايت، ضابطه‏هاى اصلى ولايت فقيه است؛ زيرا علم، آگاهى مى‏آورد؛ تقوا، ولى فقيه را شجاع مى‏سازد و درايت، مصالح و منافع كشور و ملت را تأمين خواهد كرد ".33
ايشان با تأكيد بر اهميت معيارهاى ياد شده، يادآور مى‏شود شخصى كه در اين مسئوليت بسيار حساس قرار مى‏گيرد، اگر يكى از اين معيارها را از دست بدهد، ديگر ولى فقيه نيست؛ حتى اگر همه مردم هم او را پذيرفته باشند.
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى درباره شرايط و ويژگى‏هاى رهبر و حاكم جامعه اسلامى مى‏گويد:
ولايت فقيه، يعنى حكومت آگاه به دين "، " حكومت دين‏شناسان عادل "؛ "مدير و مدبّر بودن " در مرتبه بعد است. آنچه به عنوان شرايط اصلى در مجرى امور جامعه بر مبناى تفكر اسلام لازم است، همين دو صفت است؛ يعنى "فقاهت و عدالت ". البته اگر فقيه عادل بخواهد جامعه را درست اداره كند، بايد "مدير و مدبر " باشد. "جريان‏شناس " باشد تا جامعه را از لغزش در پرت‏گاه نجات دهد. به علاوه، "زمان‏شناس "، "مردم‏شناس " و داراى "حكمت سياسى " باشد. اما مبنا، آن دو صفت هستند. صفات ديگر جزو لوازم آن دوست.34
ولىّ فقيه بايد به قرآن و احكام اسلامى كاملاً مسلط باشد؛ يعنى قدرت و فقاهت داشته باشد و بتواند اسلام را بفهمد، دين را بشناسد، احكام الهى را كشف كند، با قرآن و سنت مأنوس باشد و توانايى استنباط احكام شرعى را داشته باشد. غير از فقاهت و عدالت، "درايت " و "كفايت " نيز لازم است. اين هم شرط قهرى و عقلى است. كسى كه كفايت اداره كارى را ندارد، نمى‏شود او را زمام‏دار كرد. لذا اين سه شرط اساسى يعنى فقاهت، عدالت و كفايت ـ كه خود كفايت شامل كفايت ذهنى و عملى مى‏شود ـ ، يك انسان را شايسته و لايق مى‏كند كه ولايتش را كه متعلق به خدا و پيغمبر است، در اختيار بگيرد.35

سه ـ مسئوليت‏هاى رهبر
 

-----------------------------
ولى فقيه چه وظايف و مسئوليت‏هايى را در جامعه اسلامى بر عهده دارد؟ آيا اين وظايف و مسئوليت‏ها، تنها تشريفاتى است يا كاركرد اجرايى و نظارتى نيز دارد؟

اول ـ دفاع از نظام و پاسدارى از اسلام
 

....................................................
به باور آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، رهبرى، بنيان‏گذار كلى نظام است و حركت كلى نظام بايد در چارچوب سياست‏هايى باشد كه رهبرى معين مى‏كند:
البته وظايف و مسئوليت‏هاى رهبرى، همان چيزى است كه در قانون اساسى آمده است. رهبرى سياست‏گزار كلى نظام محسوب مى‏شود؛ يعنى همه قواى سه‏گانه بايد در چارچوب سياست‏هاى رهبرى برنامه‏ريزى كنند و سياست‏هاى اجرايى خودشان را تنظيم نمايند. حركت قواره كلى نظام، بايد در چارچوب سياست‏هايى باشد كه رهبرى معين مى‏كند. اين مهم‏ترين مسئوليت رهبرى است. البته در قانون اساسى، مسئوليت‏هاى ديگرى هم وجود دارد.36

دوم ـ وظايف و اختيارات رهبر در قانون اساسى
 

..............................................................
از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، مهم‏ترين مسئوليت و وظيفه رهبرى، تعيين سياست‏هاى كلى نظام است كه قواى سه‏گانه بايد برابر اين سياست‏ها حركت كنند. آنها بايد چنان برنامه‏ريزى و جهت‏دهى كنند كه حتى در موردى از اين سياست‏ها سرپيچى نكنند. از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، وظايف و اختيارات رهبر، همان مواردى است كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران آمده است. در ادامه، به اين موارد اشاره مى‏كنيم:
1. تعيين سياست‏هاى كلى نظام جمهورى اسلامى ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام؛
2. نظارت بر حسن اجراى سياست‏هاى كلى نظام؛
3. فرمان همه‏پرسى؛
4. فرماندهى كل نيروهاى مسلح؛
5. اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروهاى مسلح؛
6. نصب و عزل و قبول استعفا:
1ـ6. فقهاى شوراى نگهبان؛
2ـ6. عالى‏ترين مقام قوه قضاييه؛
3ـ6. رئيس سازمان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران؛
4ـ6. رئيس ستاد مشترك؛
5ـ6. فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى؛
6ـ6. فرماندهان عالى نيروهاى نظامى و انتظامى.
7. حل اختلاف و تنظيم روابط قواى سه‏گانه؛
8. حل معضلات نظام كه از طريق عادى قابل حل نيست، به وسيله مجمع تشخيص مصلحت نظام؛
9. امضاى حكم رياست جمهورى، پس از انتخاب مردم و صلاحيت داوطلبان رياست جمهورى، از جهت دارا بودن شرايطى كه در قانون مى‏آيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراى نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبرى برسد؛
10. عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور، پس از حكم ديوان عالى كشور به تخلف وى از وظايف قانونى، يا رأى مجلس شوراى اسلامى به عدم كفايت وى بر اساس اصل هشتاد و نهم؛
11. عفو يا تخفيف مجازات محكومين در حدود موازين اسلامى، پس از پيشنهاد رئيس قوه قضاييه.37
بنابراين، در نظام اسلامى، رهبرى جايگاهى ويژه دارد و بسان ستونِ خيمه نظام است و تمام سياست‏ها و تصميم‏ها بايد حول سياست‏هاى رهبرى گرفته شود. ازاين‏رو، رهبرى جايگاهى فعال است و تنها مقامى دينى يا تشريفاتى نيست.

سوم ـ مسئول بودن رهبر در برابر قانون
 

....................................................
پرسش اين است كه با توجه به ويژگى‏ها، اختيارات و وظايفى كه رهبر در جامعه اسلامى دارد، جايگاه رهبر در قانون چگونه است؟ آيا براى رهبر در قانون، جايگاه ويژه‏اى ديده شده است يا اينكه رهبر با تمام ويژگى‏ها، وظايف و اختياراتى كه دارد، در برابر قانون با ديگر افراد يكسان است.
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در اين‏باره معتقد است هيچ‏كس بالاتر از قانون نيست و قانون براى همه يكسان است:
در قانون اساسى، رهبرى، رئيس جمهور، رئيس قوه قضاييه و ديگر مسئولان با آحاد مردم در قبال قوانين هيچ تفاوتى ندارند. هيچ‏كس بالاتر از قانون نيست. قانون اساسى، اختياراتى را به كسانى مى‏دهد. قانون اساسى به قاضى مى‏گويد محكوم كن يا تبرئه كن يا حكم قضايى صادر كن. به رهبرى هم مى‏گويد با ملاحظه اين جهات عفو كن. اين مافوق قانون نيست. اين متن و مُرّ قانون است. قانون براى همه يكسان است. براى كسانى كه گره‏هايى باز كنند، راه‏هايى را بگشايند و مشكلاتى را حل نمايند، مسئوليت‏هايى وجود دارد. آنجايى كه قانون در ميان است، همه يكسانند. اين چيز خيلى مهمى در اسلام است. ديگران هم ادعاى اين را مى‏كنند، اسلام اين عمل را نشان داده است؛ ما به دنبال آن هستيم، ما اين تصوير زيبا در ذهنمان هست.38

چهارم ـ فرا نظارتى نبودن رهبرى
 

...........................................
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در جمع دانشجويان در پاسخ به اين پرسش كه آيا نهادها و دستگاه‏هاى مربوط به رهبرى، تحت نظارت و بازرسى هستند يا فوق نظارتند؟ مى‏گويد:
هيچ مقامى، جايگاه فوق نظارت نيست. خود رهبرى هم، فوق نظارت نيست؛ چه برسد به دستگاه‏هاى مرتبط با رهبرى. بنابراين، همه بايد نظارت بشوند؛ نظارت بر آن كسانى كه حكومت مى‏كنند؛ چون حكومت به طور طبيعى، به معناى تجمع قدرت و ثروت است؛ يعنى اموال بيت‏المال و اقتدار اجتماعى و اقتدار سياسى در دست بخشى از حكام است. براى اينكه امانت به خرج بدهند و سوءاستفاده نكنند، نفسشان طغيان نكند، يك كار لازم و واجب است و بايد هم بشود. البته اين تقسيم‏بندى ـ نهادهاى زير نظر رهبرى و نهادهاى غير زير نظر رهبرى ـ تقسيم‏بندى غلطى است؛ ما چنين چيزى نداريم. طبق قانون اساسى، سه قوه مجريه و قضاييه و مقننه زير نظر رهبرى‏اند. دستگاه‏هاى ديگر هم همين‏طور. زير نظر رهبرى بودن، به معناى اين نيست كه رهبرى، دستگاهى را مديريت مى‏كند، اما به هر حال فرق نمى‏كند، لازم است نظارت بشوند. البته نظارت‏ها در كشور ما متأسفانه هنوز تخصصى، علمى و كارآمد نيست. در مواردى بى‏طرفانه هم نيست... بنابراين، اين‏طور نيست كه دستگاه‏هاى مربوط به رهبرى از نظارت معاف باشند. نه، به نظر ما بازرسى لازم است.39

5. نقش مردم در حكومت
 

----------------------------
گفتيم كه حق سرپرستى جامعه اسلامى بر عهده خداوند است و خداوند اين امر را به پيامبر، و پس از پيامبر به امامان معصوم عليهم‏السلامتفويض كرده است. همچنين بنا بر مبانى دين مبين اسلام، پس از پيشوايان معصوم عليهم‏السلام، رهبرى و فرمان‏روايى نظام اسلامى بر عهده فقيهان و عالمان دين است. در اينجا، اين پرسش مطرح مى‏شود كه آيا صِرف اينكه فردى ويژگى‏هاى مورد نظر را داشت، مى‏تواند به عنوان ولىّ فقيه و حاكم اسلامى بر مسند حكومت تكيه بزند يا اينكه به پذيرش مردمى نيز نياز دارد. اساساً در موضوع ولايت فقيه، مردم نيز نقش دارند و پذيرش ولىّ فقيه از سوى مردم شرط است يا خير؟
در پاسخ به اين پرسش، آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى معتقد است مردم در حكومت اسلامى، ارزش والايى دارند. آنها مى‏توانند در بسيارى از امور جامعه از جمله در اجرا، قانون‏گذارى از راه انتخاب رئيس جمهور، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و از همه مهم‏تر، در انتخاب رهبرى از راه انتخاب نمايندگان مجلس خبرگان، نقش مستقيم داشته باشند. همچنين مى‏توانند در موارد فراوانى نقش نظارتى خود را بر امور جارى كشور ايفا كنند. آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى چنان به نقش و جايگاه مردم در حكومت اسلامى تأكيد دارد كه معتقد است بر اساس نقش مردم در جامعه اسلامى، مى‏توان يك نظريه جديد به نام مردم‏سالارى دينى ارائه كرد كه با دمكراسى غربى متفاوت است و كارآيى آن نيز بيشتر از دمكراسى غربى است. بر اين اساس، ما در آغاز مى‏كوشيم به بررسى مبناى نظرى مردم‏سالارى دينى يا به بيان ديگر، نقش و جايگاه مردم در حكومت دينى از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى بپردازيم و سپس چگونگى ارتباط مردم با ولايت فقيه را بيان كنيم.

الف) ديدگاه اسلام درباره حكومت بر مردم
 

.......................................................
از نظر آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، "حكومت بر مردم، حقى است از سوى مردم و متعلق به مردم و بايد در خدمت مردم به كار رود. اين نظر اسلام است ".40
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى درباره نقش مردم در نظام اسلامى مى‏گويد:
نظام اسلامى، متكى به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود. مجلس شوراى اسلامى كه در آزادى و استقلال رأى در جهان بى‏نظير است، مظهر اراده مردم و رئيس جمهور، وكيل و برگزيده مردم و مديران كشور، آحادى از مردمند و مردم داراى حق رأى و بيان و تصميم در كليه امور سياسى، اقتصادى و اجتماعى‏اند.41
به باور ايشان، در نظام‏هاى الهى ـ مردمى، مردم مورد اعتماد هستند و قدرت‏ها به مردم با حسن خلق مى‏نگرند. "قدرت‏هاى الهى و مردمى، به مردم اعتماد مى‏كنند. به مردم با حسن‏ظن نگاه مى‏كنند. از مردم كمك مى‏خواهند، از كمك‏هاى مردم استفاده مى‏كنند، از مردم نظر مى‏خواهند، احساسات مردم و افكار مردم را به چشم احترام مى‏نگرند. اگر چه البته آن افكار و احساسات را در مواردى هدايت مى‏كنند ".42

ب) حضور مردم در صحنه‏ها
 

....................................
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى افزون بر اينكه مى‏گويد مردم در نظام اسلامى سهم بسزايى دارند و دولت‏ها نيز بايد از كمك مردم استفاده كنند، حتى يك گام، جلوتر مى‏گذارد و بيان مى‏دارد كه مردم بايد حضور پررنگ‏ترى در صحنه‏ها داشته باشند:
مردم بايد در صحنه‏ها هر چه بيشتر حضور داشته باشند. مردم بايد نسبت به مسائل هر چه بيشتر اظهارنظر كنند. از مردم بايد نظرخواهى شود و خواسته شود و خواسته‏هاى مردم مورد مطالعه قرار گيرد. مردم بايد ابتكار بسيارى از حركات را مثل همه دوران‏هايى كه مردم در آنها سررشته‏دار امور بودند، در دست داشته باشند و همه چيز مردم بايستى مورد توجه زمام‏داران و سردمداران و مديران جامعه قرار بگيرد.43
به باور آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، در نظام اسلامى، مديران و مسئولان نظام بايد قدر حضور مردم را بدانند و از احساسات مردم و از حضور مردم در صحنه به نفع اسلام و مسلمانان استفاده كنند. ايشان بر اين باور است كه مردم مى‏توانند حكومت را از افتادن در ورطه استبداد حفظ كنند و مانع خودكامگى حاكمان و مسئولان نظام اسلامى شوند.

ج) مردم، مهم‏ترين پايه جمهورى اسلامى
 

.......................................................
ايشان خطاب به مردم مى‏فرمايد:
جمهورى اسلامى به پايه‏هاى راسخ، مستحكم است و مهم‏ترين پايه اين جمهورى و راسخ‏ترين عمود اين خيمه، شما مردم هستيد. هر دولتى، استحكام و اراده و آگاهى و آمادگى شما را داشته باشد، آسيب‏ناپذير است.44

د) نفى دولت سالارى
 

.............................
از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، در اداره جامعه بايد به دو مقوله مهم توجه كنيم: اول اينكه در اسلام، دولت‏سالارى نفى شده است؛ يعنى دست مردم از فعاليت‏هاى گوناگون كوتاه نشده است و تمام امور به دست دولت انجام نمى‏شود. مقوله دوم، توجه به مشاركت مردم در اداره جامعه است. در حكومت اسلامى، به مردم اجازه داده مى‏شود كه در بسيارى از امور جامعه مشاركت كنند. "مشاركت مردم، يعنى بار اداره جامعه را دولت به تنهايى بر دوش نگيرد؛ با كمك مردم بگيرد كه اين چيز، بسيار منطقى است. اولاً در انديشه اسلامى و جهان‏بينى اسلامى، اين داراى ريشه‏هاى محكمى است. شما در اسلام ملاحظه خواهيد كرد كه دولت‏سالارى به طور كلى در هيچ جاى اسلام وجود ندارد ".45
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى درباره شاخصه‏هاى مكتب سياسى امام خمينى رحمه‏الله مى‏فرمايد:
از ديدگاه امام، مردم‏سالارى از متن دين اسلام گرفته شده است؛ نه از مكاتب غربى و به اين دليل، در مكتب سياسى امام، مردم هم داراى ارزش و كرامتند و هم در اداره جامعه نقش تعيين‏كننده ايفا مى‏كنند.
در مردم‏سالارى حقيقى كه امام ارائه كرد، رأى و خواست مردم علاوه بر تأثير عميق در اداره جامعه، نوعى اقتدار به نظام سياسى مى‏بخشد و امام با تكيه بر قدرت اراده پولادين مردم، در مقابل همه قدرت‏هاى جهانى ايستاد.46

ه) مردم‏سالارى دينى
 

.............................
از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، حكومت اسلامى در اداره جامعه، نقش ويژه خود را دارد و چنان نيست كه با به‏كارگيرى روش‏هاى غربى بخواهد به هدف‏هايش برسد. علت اين امر نيز در ارزش‏مدار بودن روش‏هاست و اينكه هر روشى بر ارزش‏هايى مبتنى است كه كاربرد آن را محدود مى‏سازد. بنابراين، چون حكومت اسلامى، ارزش‏هاى ويژه خود را دارد، بى‏گمان، بايد روش حكومتى ويژه‏اى نيز داشته باشد. اين روش در عين مخالفت با دمكراسى غربى، با استبداد و ديكتاتورى نيز تضاد دارد كه ايشان از آن به مردم‏سالارى دينى تعبير كرده است.

يك ـ اصول مردم‏سالارى دينى
 

---------------------------------
اكنون اصول مردم‏سالارى دينى را در اداره جامعه اسلامى از ديدگاه حضرت آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى برمى‏شماريم.

اصل اول ـ حق‏مدارى
 

-----------------------
مراجعه به رأى مردم و تلاش براى پاسخ‏گويى به نيازمندى‏هاى مشروع ايشان كه دو بعد مردم‏سالارى دينى را تشكيل مى‏دهد، از آن رو ضرورى است كه خداوند، مردم را در اين دو زمينه، صاحب حق قرار داده است. بنابراين، نظام اسلامى نه از باب لطف، بلكه از باب وظيفه، مردم‏سالارى دينى را گردن مى‏نهد و اجرا مى‏كند.
"در نظام اسلامى، اداره كشور، به معناى حاكميت كسى يا كسانى بر مردم و حق يك‏جانبه نيست، بلكه حق دو جانبه است و حق طرف مردم، كفه سنگين‏تر است ".47

اصل دوم ـ ارزش‏مدارى
 

------------------------
در نگرش اسلامى، مردم‏سالارى دينى، هرگز به معناى نفى ارزش‏مدارى نيست و در حقيقت، توده‏هاى مسلمانان مورد نظرند. پس اين تصور كه مى‏توان ايمان و ارزش‏هاى دين مردم را به بازى گرفت و با طرح دمكراسى، به جنگ مبانى ارزشى نظام اسلامى رفت، باطل است و با معناى مردم‏سالارى دينى، هم‏خوانى ندارد. "نبايد عده‏اى تصور كنند كه افكار عمومى، يك منطقه آزاد است كه بتوان به ايمان و عواطف، باورها و مقدسات مردم با تحليل‏هاى غلط، شايعه‏سازى و تهمت و دروغ آسيب رساند ".48

اصل سوم ـ مردم‏محورى (رضايت)
 

-------------------------------------
مردم در حكومت اسلامى، خود را ولىّ نعمت و مملكت و حكومت را متعلق به خود مى‏دانند. ازاين‏رو، تلاش نظام در جهت تحقق آرمان‏ها و شعارهاى بيان شده را با خواسته‏هاى خود مطابق يافته‏اند و از آن كمال رضايت را دارند. "در نظام اسلامى، كشور متعلق به مردم و اصل مردم است. "49 به طور كلى، "در نظام مردم‏سالارى دينى، رسيدگى به امور مردم، تأمين رفاه و آسايش و حل مشكلات آنان... يك اصل مهم است ".50

اصل چهارم ـ قانون‏محورى
 

----------------------------
چون التزام به قانون و رعايت حدود قانونى، شيرازه امور و انسجام ملى است، مردم‏سالارى نيز نمى‏تواند به نوعى تعريف شود كه مايه نقض قانون شود و چارچوب اصلى نظام را نشانه رود. به همين علت، آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى با اشاره به اهميت قانون در حيات جمعى و تأكيد بر مبنا بودن اصل قانون‏گرايى در تحقق عدالت مى‏گويد:
توسعه همه جانبه و پيشرفت كشور بدون عدالت، امكان‏پذير نيست و عدالت تنها با استقرار قانون، تحقق مى‏يابد.51
از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، مردم‏سالارى دينى بر دو وجه است:
يك وجه آن، نقش مردم در تشكيل حكومت و انتخاب مسئولان [است]؛ وجه ديگر آن، رسيدگى به مشكلات مردم [است ]كه بر همين اساس، مسئولان بايد مشكلات مردم را به طور جدى پى‏گيرى و رسيدگى نمايند.52

دو ـ نقش مردم در تحقق ولايت فقيه
 

----------------------------------------
پس از بيان نقش مردم در حكومت اسلامى و چگونگى مشاركت آنان در اين نظام، به بيان نقش مردم در انتخاب ولىّ و حاكم جامعه مى‏پردازيم كه آيا مردم در نظام اسلامى مى‏توانند در انتخاب ولىّ و حاكم جامعه نقش داشته باشند؟
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در پاسخ به اين پرسش معتقد است اگر چه امامان معصوم عليهم‏السلام را خداوند گماشته بود، ولى معيارها و ملاك‏هايى نيز براى تشخيص مردم قرار داده بود. "پس منطق شيعه در اين مسئله، بسيار منطق ظريف و دقيقى است. ضمن اينكه نصب خدا را از قرآن احساس و استنباط مى‏كند، معيارها و ملاك‏ها را هم به دست مردم مى‏دهد كه فريب نخورند. على بن ابى‏طالب روى سر ما، روى چشم ما و جانشين او هارون‏الرشيد هم همين‏طور. منصور عباسى مى‏گفت امام حسن عليه‏السلام را به عنوان خليفه قبول داريم، اما ايشان پول گرفته است و خلافت را فروخته است. پس حق خلافت ندارد و ما هم از آنهايى كه خلافت را به آنها فروخته بود، خلافت را به زور گرفتيم... . اما شيعه مى‏گويد اين حرف درست نيست و اگر تو حكومت على را قبول دارى، بايد معيارهاى خلافت و ولايت را هم قبول داشته باشى. ... پس اگر كسى در او اين معيارها نبود، يا ضد اين معيارها در او بود، اين آدم حق ندارد خودش را جانشين على بن ابى‏طالب، معرفى كند. حق ندارد ولايت شيعه را و ولىّ امر بودن را ادعا كند و كسى حق ندارد از او بپذيرد ".53
بنابراين، در نظام اسلامى، مردم حق انتخاب دارند و بايد بر اساس معيارهايى كه براى حاكم و فرمان‏رواى اسلامى بيان شده است، تحقيق و جست‏وجو كنند و بر اساس آن معيارها، فرد مورد اطمينان و داراى ويژگى‏ها و شرايط خاص را براى امر خطير رهبرى جامعه اسلامى انتخاب كنند.
آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى در تبيين نقش مردم در موضوع ولايت فقيه مى‏گويد:
كسى كه داراى علم و تقوا و درايت است، از طريق رأى مردم و به وسيله مجلس خبرگان انتخاب مى‏شود؛ يعنى انتخاب با مردم است.54
ايشان در سخنرانى 14 خرداد سال 1383، با اشاره به بهره‏مندى ولايت فقيه از ضابطه‏هاى دينى و رأى و خواست مردم مى‏فرمايد:
علم، تقوا و درايت، ضابطه‏هاى اصلى ولايت فقيه است و اگر هر يك از اين معيارها از بين برود، ديگر آن فرد ولى فقيه نخواهد بود؛ حتى اگر مردم همه او را قبول داشته باشند.55
از آنچه بيان شد، برمى‏آيد كه مردم در انتخاب ولىّ فقيه، نقش مستقيم دارند. البته انتخاب مردم نيز بايد بر اساس معيارها و ويژگى‏هايى باشد كه در اسلام مشخص شده است. پس مردم نمى‏توانند هر فردى را براى رهبرى برگزينند. از سوى ديگر، اگر ولىّ فقيه، شرايط و ويژگى‏هاى خود ـ اگر چه يك ويژگى ـ را از دست بدهد، حتى اگر مردم نيز خواستار وى باشند، اين فرد نمى‏تواند ولى فقيه باشد.
آخرين پرسشى كه در بحث قدرت از سوى تيندر مطرح مى‏شود، آن است كه اگر هيچ‏كس شايسته به دست گرفتن قدرت نيست، انسان چگونه مى‏تواند با عزت و احترام زندگى كند؟
در پاسخ به اين پرسش از ديدگاه آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، پيش‏تر بارها بيان كرديم كه بر اساس مؤلفه‏هاى دين مبين اسلام، خداوند حاكم واقعى و سرپرست جامعه است. وجود خداوند ازلى است و وجود حاكمى انسانى ضرورى است تا خدا اين حاكميت را به او واگذارد. به باور آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، در انديشه اسلامى، نياز به حكومت هميشگى است و روزى نخواهد آمد كه نياز به حكومت و دولت نباشد. "تز اسلامى نمى‏گويد روزى خواهد آمد كه نياز به حكومت نباشد، در حالى كه بعضى از مكتب‏ها پيش‏بينى مى‏كنند آن روزى را كه در جامعه، دولت و حكومت نباشد، در حالى كه بعضى از مكتب‏ها پيش‏بينى مى‏كنند آن روزى را كه جامعه ايده‏آل [باشد ]و يكى از خصوصياتش اين است كه ديگر دولت و حكومت در آن جامعه نيست، ولى اسلام اين پيش‏بينى را نمى‏كند ".56
همچنين به نظر آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، همواره در زندگى انسان‏ها بايد قانون حاكم باشد و فردى باشد كه بر اين قانون، نظارت كند. __________________________________________________________________________________

پي‌نوشت‌ها:
 

1 . نهج‏البلاغه، ترجمه: سيدجعفر شهيدى، خطبه 146، صص 141 و 142.
2 . سيدعلى خامنه‏اى، ولايت، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1370، چ 1، صص 12 ـ 15.
3 . همان، صص 56 و 57.
4 . همان، صص 60 و 61 .
5 . همان، ص 35.
6 . همان، ص 78.
7 . نهج‏البلاغه، خطبه 40.
8 . همان، ص 79.
9 . همان، ص 86.
10 . ولايت، ص 69.
11 . همان، ص 69.
12 . على عليه‏السلام فراتر از ذهن، مجموعه بيانات رهبر معظم انقلاب در خصوص امام على عليه‏السلام ، تهيه و تدوين: مركز آموزش و پژوهش، تهران، اميركبير، چ 1، صص 10و11.
13 . ولايت، ص 80.
14 . همان، ص 70.
15 . على عليه‏السلام فراتر از ذهن، ص50.
16 . ولايت، ص 73.
17 . همان، ص 77.
18 . شيخ حر عاملى، وسايل الشيعه، تهران، ناس، 1364، ج 18، ص 95.
19 . ولايت، ص 36.
20 . على عليه‏السلام فراتر از ذهن، ص 166.
21 . همان.
22 . همان، صص 234 و 235.
23 . همان، ص 124.
24 . همان، ص 130.
25 . احمد واعظى، حكومت دينى، تهران، مرصاد، چ 1، ص 177.
26 نهج‏البلاغه، نامه 173.
27 . پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، مؤسسه فرهنگى قدر ولايت، ص 53.
28 . همان، ص 52.
29 . حديث ولايت، ج 5، ص 25.
30 . اصلاحات، راهبردها، خطرها، بيانات حضرت آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، تهيه و تنظيم: دفتر رهبر انقلاب، چ 1، ص 28.
31 . ضيافت، پاسخ‏هاى مقام معظم رهبرى به سؤالات دانشجويان دانشگاه صنعتى شريف، ص 7.
32 . پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‏اللّه‏ خامنه‏اى، ص40.
33 . روزنامه جمهورى اسلامى، 16/3/1383، سخنان رهبرى در مراسم سالگرد رحلت حضرت امام در 14 خرداد 1383.
34 . روزنامه جمهورى اسلامى، 30/2/1362.
35 . همان، 17/11/1367.
36 . ضيافت، پاسخ‏هاى مقام معظم رهبرى به سؤالات دانشجويان دانشگاه صنعتى اميركبير، ص 8.
37 . قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل يك‏صد و دهم.
38 . راهبردهاى اساسى خدمت‏گزارى، مؤسسه فرهنگى قدر ولايت، ص 288.
39 . ضيافت، پاسخ‏هاى مقام معظم رهبرى به سؤالات دانشجويان دانشگاه صنعتى اميركبير، صص 48و49.
40 . على خامنه‏اى، حكومت در اسلام، تهران، روابط عمومى و نهاد نمايندگى ولى فقيه در دانشگاه صنعتى اميركبير، 1364، ص 80 .
41 . راه امام؛ راه ما، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى رحمه‏الله، 1376، چ 4، ص 37.
42 . حكومت در اسلام، ص 90.
43 . همان، صص 120 ـ 121.
44 . حديث ولايت، ج 1، ص 248.
45 . همان، ص 131.
46 . روزنامه جمهورى اسلامى، 14/3/1383.
47 . همان، 11/11/1379.
48 . همان، 10/12/1379.
49 . همان، آذر 1379.
50 . همان.
51 . روزنامه كيهان، 29/8/1379.
52 . روزنامه جمهورى اسلامى، 1/9/1379.
53 . ولايت، صص 76 و 77.
54 . روزنامه جمهورى اسلامى، 16/3/1383.
55 . همان.
56 . ولايت، ص 78.
 

منبع : كتاب "آشنايي با انديشه‌هاي سياسي مقام معظم رهبري "

ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.