انقلاب اسلامي، شکست تجربه ي غرب گرايي و زوال پادشاهي در ايران(3)

امام نه تنها بر رژيم کهنسال پادشاهي در ايران مهر بطلان زد بلکه طراحي هاي مديريت استراتژيک، مديريت بحران و بسياري از تئوري هاي حوزه ي مطالعات استراتژيک و مديريت بحران غربي را که ساليان دراز آن را در مستعمرات خود تجربه کرده بودند، به مسخره گرفت. روش هاي امام در مبارزه با غرب و رژيم پهلوي در ابتدا متوجه وحدت نظريه
پنجشنبه، 24 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب اسلامي، شکست تجربه ي غرب گرايي و زوال پادشاهي در ايران(3)

انقلاب اسلامي، شکست تجربه ي غرب گرايي و زوال پادشاهي در ايران(3)
انقلاب اسلامي، شکست تجربه ي غرب گرايي و زوال پادشاهي در ايران(3)


 

نويسنده: دکتر مظفر نامدار (1)




 
امام نه تنها بر رژيم کهنسال پادشاهي در ايران مهر بطلان زد بلکه طراحي هاي مديريت استراتژيک، مديريت بحران و بسياري از تئوري هاي حوزه ي مطالعات استراتژيک و مديريت بحران غربي را که ساليان دراز آن را در مستعمرات خود تجربه کرده بودند، به مسخره گرفت. روش هاي امام در مبارزه با غرب و رژيم پهلوي در ابتدا متوجه وحدت نظريه و تصميم گيري و مديريت ارگان هاي داخلي و خارجي نظام پادشاهي و رهبري هاي پشت پرده ي امريکا گرديد. امام اولين ضربه را بر اين وحدت وارد کرد و آن چنان تفرقه اي در ارکان تصميم گيري شاه و حتي دولت کارتر ايجاد کرد که در نوع خود بي نظير بود. داستان تضاد برژينسکي مشاور امنيت ملي کارتر با سايرونس ونس وزير امور خارجه و ويليام سوليوان در دربار شاه و تضاد الکساندر هيگ و ژنرال هايزر با ويليام سوليوان و خلاصه درگيري کارتر با همه ي اينها، توان وحدت استراتژيک امريکا را در مقابله با انقلاب اسلامي آن چنان مسدود کرد که هايزر در خاطرات خود بارها تکرار مي کند که علت اصلي شکست مديريت بحران امريکا در جريان سقوط رژيم پادشاهي عدم توانايي نيروهاي استراتژيک امريکا در شناخت صحيح از اوضاع ايران، انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني بود.
الکساندر هيگ فرمانده ي کل قواي متحدين در اروپا که هايزر معاون او بود مي نويسد:
وقتي هايزر وارد ايران شد با حوادث تراژيک و حماسه اي روبه رو شد که نشان مي داد چگونه ترديد واشنگتن در تحليل انقلاب اسلامي و ناتواني در مقابله با رهبري هاي امام خميني بزرگ ترين فاجعه را براي امريکا به وجود مي آورد. فاجعه ي از دست دادن سرسپرده ترين و ثروتمندترين مشتري کالاهاي نظامي و تئوري هاي نظامي گري غرب در منطقه ي حساس خاورميانه يعني رژيم شاه.
غرب نه تنها بزرگ ترين متحد خود را از دست داد بلکه در تئوري هاي انقلاب اسلامي استحاله ي ايدئولوژيک شد و به ناگهان معروف ترين شعارهاي ليبرال ـ دموکراسي و سوسيال ـ دموکراسي غرب که با آنها دنيا را به دو قطب تقسيم کرده و به جهالت رهبران جهان سوم مي خنديدند، رنگ باخت. انقلاب اسلامي ادعاي حقوق بشر، دموکراسي، پلوراليسم، آزادي و
بسياري از مفاهيم فريبنده را بي اعتبار کرد.
همه چيز در غرب و در داخل دست به دست رژيمي داده بود که نه تنها مردمش هيچ مشروعيت قانوني و ديني براي آن قائل نبودند بلکه از بدو پيدايش تا آخرين لحظه نيز دستش به خون هزاران اتباع کشورش آلوده بود. رژيمي که با نابودي منابع ملي، ثروت هاي عمومي و سرکوب انديشه ها، افکار، آزادي ها، حقوق اجتماعي و فردي و حتي استعدادي هاي ايران بازدهي اي جز ويراني و فقر براي ملت خود نداشت.
امريکا و اروپا به توهم سال 1332 آمده بودند که با مداخله در سرنوشت تاريخي ملت ايران بار ديگر نظام استبدادي را در ايران زنده نگه دارند، اما نفهميده بودند که نه ايران انقلاب اسلامي، ايران دوره ي جنبش ملي نفت بوده و نه رهبري انقلاب اسلامي هيچ شباهتي به رهبران جنبش ملي نفت داشتند.
انقلاب اسلامي نشان داد که شاهرگ حياتي غرب در خاورميانه خوابيده است و اگر مردم اين منطقه بيدار شوند و به حقوق انساني خود آگاهي يابند، تورم، بحران انرژي، بحران بدهي و رکورد اقتصادي بين المللي، بحران حقوق بشر، آزادي و دموکراسي سراسر غرب را فراخواهد گرفت.
هيگ مي نويسد:
نتيجه ي بحران ايران فراتر از تعيين سرنوشت شاه رفت. باعث افزايش ديگر در قيمت نفت شد و دوره ي تورمي ديگري به وجود آورد، بحران بدهي و رکورد اقتصادي بين المللي
را به وجود آورد که هنوز ما از آن بهبود پيدا نکرديم... پرستيژ و اعتبار امريکا را کاهش داد و ما را در جريان گروگانگيري... تحقير نمود. (2)
انقلاب اسلامي اسطوره ي ابرقدرتي امريکا را از هم پاشيد. چقدر ساده لوح بودند، آنهايي که تصور مي کردند اگر امريکا اراده کند مي تواند جلوي وقوع انقلاب اسلامي را بگيرد. امريکا ارده کرد اما اراده ي امريکا در مقابل اراده ي امام خميني و ملت ايران چيزي نبود.
امريکا براي کمک به رژيم شاه و تحت فشار قرار دادن امام خميني در عراق و فرانسه به هر وسيله اي متوسل شد اما در مقابل استراتژي ها و تاکتيک هاي مبارزاتي امام نتوانستند کاري از پيش ببرند. غرب ابتدا تصور مي کرد که با اخراج امام از عراق و دور کردن او از مرزهاي ايران مي تواند بر بحران غلبه کند و بلا را از دامن رژيم پادشاهي و شاه فاسد دور سازد.
بر همين اساس روابطي را با رژيم صدام حسين برقرار کردند و بر اساس توافقاتي امام را در معرض فشارهاي زيادي قرار دادند تا يا از فعاليت هاي سياسي خود عليه رژيم پهلوي دست بردارد يا خاک عراق را ترک کند.
اقتدار امام در شيوه ي مبارزه آن چنان وحشتي در غرب ايجاد کرد که حتي دشمنان خوني را نيز به وحدت کشاند تا جلوي جنبش اسلامي در حال نضج را سد نمايد. رژيم شاه و رژيم صدام که دشمنان خوني يکديگر بودند در مقابله با نهضت امام خميني به وحدت رسيدند.
گزارشات دفتر سرويس ويژه ي ايران در عراق و در نهايت فراهم کردن زمينه هاي سفر فرح (شهبانو) به عراق در آبان سال 57 از جمله سياست هاي اين اتحاد نامقدس و ناپايدار بود.
رژيم شاه و امريکا بزرگ ترين خطاي استراتژيک خود را در اخراج امام از عراق مرتکب شدند. امام يک رهبر استراتژيک بود و رهبران استراتژيک از فرصت ها به نحو احسن استفاده مي کنند. اخراج امام از عراق دقيقا همان فرصتي بود که امام منتظر آن بود.
شاه با وجودي که امام خميني را مي شناخت فريب مشاوران کم عقل خود را خورد و وارد فرايند شتاب آلود سقوط شد. او که به هايزر گفته بود من از اين مي ترسم که غرب به طور کامل معني اين تهديد را که آيت الله خميني گفته من سلطنت پهلوي را نابود خواهم کرد،
متوجه نشود و آن را در حد يک مسأله ي مذهبي يا سياسي کوچکي تلقي کند و اگر اين گونه فکر کند اشتباه خواهد کرد، (3) خود مرتکب اين اشتباه بزرگ شد و امام را به سوي يک موقعيت
استراتژيک سوق داد.
دومين خطاي استراتژيک شاه و غرب اين بود که مقامات کويتي را وادار کردند که از پذيرش امام در کويت سرباز زنند.
اما در يک مبارزه ي استراتژيک با متفکري چون امام، مگر مي توان دو خطاي استراتژيک مرتکب شد؟ دست سرنوشت امام را به فرانسه برد و هيچ کس جز خود امام در تعيين اين مقصد دخيل نبود. اگر چه عده اي تلاش کردند در انتخاب فرانسه به عنوان يک موقعيت استراتژيک خود را سهيم بدانند اما امام وارد فرايندي از مبارزه شده بود که براي او فرقي نداشت در کجاي زمين قرار بگيرد. امام رهبري بود که براي مبارزه وابسته به زمين نبود.
او وقتي وارد فرانسه شد خيلي ها تصور مي کردند با دور شدن او از يک سرزمين اسلامي و وارد شدن به کشور پر هياهويي چون فرانسه در فرايندي از دنياي پرغوغاي غرب محو خواهد شد.
آنتوني پارسونز سفير انگليس در دربار شاه مي نويسد:
آيت الله خميني با انتخاب يک پايتخت غربي که از تمام امکانات ارتباطي مدرن جهان برخوردار بود و خبرنگاران رسانه هاي خبري از چهار گوشه ي دنيا در آن حضور داشتند پرشنونده ترين منبر خطابه ي جهان را در اختيار گرفت. منبري که هرگز در يک کشور اسلامي مانند سوريه و الجزاير در اختيار او قرار نمي گرفت. در واقع اشخاصي مانند خود من که فکر مي کردند خميني با خروج از دنياي اسلام و انتخاب پايتخت يک کشور
مسيحي براي فعاليت هاي خود عليه شاه راه خطا پيموده است خود مرتکب خطا و اشتباه بزرگي شده بودند. (4)
پارسونز از جمله کساني بود که در قانع کردن رژيم شاه براي فشار آوردن عراق جهت اخراج امام خميني از عراق مؤثر بود. اما وقتي مديريت استراتژيک امام را در اين کشور مسيحي ديد متوجه خطاهاي استراتژيک خود شد.
هايزر مي نويسد:
خميني از عراق اخراج شد و به ويلايي در نوفل لوشاتو حومه ي پاريس رفت و از آنجا فشارهاي برنامه ريزي شده و سازمان يافته عليه شاه وارد کرد... او جنگ بدون اسلحه، يعني جنگ اعتصاب به راه انداخته بود، مهمات او اعلاميه ها و نوارهاي قاچاق بود، اسلحه ي او بلندگوهايي بودند که در مساجد نقاط مختلف ايران نصب مي شد. (5)
وقتي رژيم شاه و غرب متوجه خطاي استراتژيک خود در اخراج امام از فرانسه شدند انواع روش ها را از کنترل تلفن، فشار بر اطرافيان، ناراضي کردن همسايه ها و حتي پرداخت رشوه هاي کلان به مأموران سرويس اطلاعاتي فرانسه براي ايجاد اختلال در فعاليت هاي امام و يا تبليغ به نفع رژيم پهلوي را به کار گرفتند. در اسناد ساواگ گزارش هاي جالبي از اخاذي کنت الکساندر دومرانش رئيس سرويس فرانسه از رژيم شاه وجود دارد.
اين فرد با گرفتن پول هاي کلاني به صورت مستمري ماهانه به شاه قول داده بود که فعاليت هاي امام را در فرانسه کنترل و اخبار آن را به تهران ارسال کند ولي ظاهرا علي رغم دريافت مبالغ کلان، نتوانسته بود اطلاعات ارزشمندي ارسال کند و در نهايت رژيم شاه عصباني شده و مستمري اين فرد را قطع کرد.
همچنين در گزارش هاي ساواک اطلاعاتي از اخاذي و بهره برداري سرويس اطلاعاتي غرب و فرانسه از رژيم شاه براي گرفتن امکاناتي جهت جنگ در زئير، عمليات پنهان سرويس اطلاعاتي
فرانسه در زئير و تأمين هزينه هاي اين عمليات توسط شاه. تأمين هزينه هاي انتخاباتي حزب دست راستي اسپانيا عليه کمونيست ها و دست چپي ها و از همه مهم تر کمک مالي شاه به ژاک شيراک براي پيروزي در انتخابات عمومي ماه مارس 1978/1356 عليه ژيسکار دستن و غيره
وجود دارد.
اين اسناد نشان مي دهد که شاه به عنوان يک متحد استراتژيک غرب براي بقاي منافع استعماري دولت هاي غربي در مستعمرات افريقا مثل مراکش و زئير و يا پيروزي دولتمردان اروپايي چه هزينه هاي کلاني را از سرمايه هاي ملت ايران به جيب حاميان غربي خود ريخت تا رژيم پوشالي خود را حفظ کند. رژيمي که اگر مي خواست بخشي از اين سرمايه هاي کلان را براي ملت خود هزينه مي کرد، بي ترديد اوضاع حکومتي وي اين چنين متزلزل نمي گرديد و
رابطه ي ملت با او به کلي منقطع نمي شد. شاه ايران حاضر بود ميليون ها دلار براي نابودي مخالفان خود در خارج هزينه کند اما يک ريال آن را در داخل صرف آباداني مملکت نکند.
اهميت چنين رژيمي براي غرب که بخشي از ريخت و پاشي هاي تبليغاتي يا دخالت هاي نظامي
خود در سرنوشت ملت هاي ديگر را از طريق اين رژيم ها تأمين مي کردند به خوبي مشخص بود. رژيم شاه براي دور کردن امام از فرانسه حتي امکان انتقال او به امريکا را با سرويس اطلاعاتي فرانسه به مذاکره مي گذارد اما به جايي نمي رسد.
در اسنادي که از ساواک به دست آمد توطئه ي ديگري که بين رژيم شاه با سرويس اطلاعاتي فرانسه براي خاموش کردن صداي امام مورد مذاکره قرار گرفت انتقال امام به ايتاليا و کشتن امام در آنجا بود.
کنت دومرانش در ملاقاتي که با کاوه معاون اطلاعاتي خارجي ساواک در فرانسه دارد به کاوه پيشنهاد مي کند که وسايل رفتن امام را به ايتاليا فراهم کنيم و با استفاده از هرج و مرجي که در ايتاليا حاکم است عوامل ايران مي توانند به آساني او را از بين ببرند.
امام در چنين بحراني و در چنين دنياي پر از توطئه و دسيسه و مزدوري، تنها به پشتوانه ي ملت ايران يک انقلاب اجتماعي بزرگ را رهبري کرده و راه نجات را براي ملت ايران از شر ديکتاتوري باز مي کند.
امام مانند يک متفکر استراتژيک و با اتکال به خدا، تمام ضعف رژيم شاه را عليه اين رژيم بسيج مي کند و يکي پس از ديگري ضربات خود را بر سيستم عصبي و قدرت برنامه ريزي مخالفان انقلاب اسلامي وارد مي سازد. هايزر در خاطرات خود مي نويسد:
ما همه ي تلاش خود را به کار گرفتيم تا امام را دو روز بيشتر در فرانسه نگه داريم. مي دانستيم اگر او به ايران بيايد شيرازه ي رژيم پادشاهي از هم خواهد پاشيد و همه چيز به زيان ما نقش بر آب مي شود. (6)
امام با هوش سرشار خود متوجه اين نقطه ضعف شد و با اعلام پيوسته ي اينکه به زودي به ايران خواهد آمد سيستم عصبي رژيم شاه را از کار انداخت. استراتژيست هاي امريکايي براي مقابله با امام بايد پيوسته خود را کنترل و به روز مي کردند. سؤالاتي از قبيل اينکه آيا نقض يا
راه گريزي دارد؟ چه چيزي را جا انداخته ايم؟ آيا واقعا فکر همه ي احتمالات ممکن را کرده ايم؟ و از اين قبيل سؤالات پيوسته و خسته کننده امان تفکر را از رژيم شاه و امريکا سلب کرد.
حرکت امام در جلب قلوب افسران رژيم شاه، برنامه ريزي هاي فرستادگان امريکا را که بر روي کودتا در آخرين مرحله سازماندهي شده بود نقش بر آب کرد. هيچ روزنه اي براي
شناخت و تحليل اين رفتارها وجود نداشت.
کابوس بازگشت قريب الوقوع امام به وطن، ارتش شاه را متزلزل کرد. هايزر مي نويسد:
آنها (افسران شاه) شروع کردند به حدس زدن درباره ي حرکت بعدي خميني. اين موضوع به يک بحث بسيار تند و فشرده اي تبديل شد. آنها مطمئن بودند که او به زودي خواهد آمد. چه چيزي او را باز مي دارد؟ چرا او اکنون برنمي گردد؟ بحث طوري شد
که من مجبور شدم کمي تند شوم... نگراني در خصوص بازگشت خميني تقريبا قابل کنترل نيست. (7)
امام راه را بر رژيم شاه و امريکا بست. آرزوي يک تماس مستقيم با او بر دل امريکا ماند. آنها از اينکه مي ديدند اين پيرمرد سر هيچ چيزي با آنها معامله نمي کند کلافه بودند. هايزر در خاطراتش مي نويسد:
چرا خميني توجهي به اين همه توصيه هاي پيروان خود نمي کند؟... در خلال پنچ الي شش ماه گذشته او تصميماتي گرفته که به نظر عاقلانه نمي رسيد و حتي مورد مخالفت
مشاورانش واقع بود اما عجيب بود که بعدا درست بودن آنها اثبات شده است. (8)
پارسونز مي نويسد:
به تدريج اين موضوع روشن شد که کليد حل بحران نه در دست رهبران جبهه ي ملي، نه گروه هاي افراطي چپ و راست و نه حتي در دست دولت است. آينده به روش رهبران مذهبي بستگي داشت. آيا دکترين بنيادگرايانه و ضد پهلوي خميني همه چيز را زير و رو خواهد کرد يا هنوز شانسي براي آيت الله هاي معتدل قم و مشهد باقي مانده است که با اجراي دقيق اصول قانون اساسي سال 1906 و محدود ساختن اختيارات شاه بحران را فيصله دهند؟ (9)
شاه محور رابطه ي سيستماتيک ايران با غرب بود که برکناري ناگهاني اش خلائي ايجاد کرد که پرکردنش مشکل ترين کار براي غرب بود. تاج نظام پادشاهي ديگر در ايران فروغي نداشت. انقلاب اسلامي معجزه اي بود که در فاصله ي کمتر از چند ماه توهم جزيره ي ثبات رژيم شاه براي غرب را در منطقه ي پرآشوب خاورميانه بر هم زد. انقلاب اسلامي رژيمي را ساقط کرد که سال ها موفق شده بود هم مردم خود را فريب دهد و هم جهان پيرامونش را. جهاني که تصور مي کرد نظام پادشاهي در ايران نظامي نيرومند، پرجاذبه، توانمند با نيروهاي مسلح آماده و آموزش ديده و مجهز و درآمدهاي اقتصادي هنگفت و مطمئن راه ترقي و پيشرفت را بر ملت خود مي گشايد اما وقتي انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد همه ديدند که از ايران جز ويرانه اي برجاي نمانده است.
عظمت کار امام خميني اين بود که نهال جمهوري اسلامي را در شوره زار استبداد مشروطه ي سلطنتي به بار نشاند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.دکتراي علوم سياسي.
2. مقدمه ي خاطرات هايزر، همان، ص 16.
3. ر.ک: خاطرات هايزر، صفحه ي 34.
4. آنتوني پارسونز، غرور و سقوط، همان، ص 136.
5. هايزر، همان، ص 38.
6. هايزر، همان، ص 207.
7. هايزر، همان، ص 224.
8. هايزر، همان، ص 295.
9. پاسونز، غرور و سقوط، همان، ص 130.
 

منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 6.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.