همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (2)

1-2-1-1 حق ستيزي، تعصب و استكبار: يكي از مهمترين زمينه هاي شايعه پراكني و جوسازي كاذب در جامعه، حق ستيزي، تعصب و استكبار است بدين معنا كه جامعه اي كه در آن حق ستيزي و تعصب رواج داشته باشد بايد خود را آماده اين گونه انحرافات كند. و با رواج شايعه پراكني و جوسازي كاذب در جامعه، ديگر آن جامعه رنگ و بوي
دوشنبه، 4 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (2)

 همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (2)
همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (2)


 

نويسنده:حجة السلام و المسلمين مصطفي احمدي فر(*)




 

1-2- جوسازي و شايعه پراكني
 

1-2-1 عوامل و زمينه هاي جوسازي و شايعه پراكني در اجتماع:
1-2-1-1 حق ستيزي، تعصب و استكبار: يكي از مهمترين زمينه هاي شايعه پراكني و جوسازي كاذب در جامعه، حق ستيزي، تعصب و استكبار است بدين معنا كه جامعه اي كه در آن حق ستيزي و تعصب رواج داشته باشد بايد خود را آماده اين گونه انحرافات كند. و با رواج شايعه پراكني و جوسازي كاذب در جامعه، ديگر آن جامعه رنگ و بوي آرامش و امنيت را به خود نخواهد ديد. قرآن كريم نمونه اي از اين گونه جوسازي را كه نتيجه حق ستيزي، تعصب و استكبار است را چنين ترسيم مي كند. بنگريد: ((وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؛ نادانان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمي گويد؟ يا معجزه اي بر ما نمي آيد؟ پيشينيانشان نيز چنين سخناني مي گفتند. دلهايشان همانند يكديگر است. ما براي آنان كه به يقين رسيده اند، آيات را بيان كرده ايم)). (1)
در حقيقت اين گروه كه قرآن از آنها به عنوان الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ (آنها كه نمي دانند) ياد مي كرده، دو درخواست غير منطقي داشتند كه هدف و انگيزه آنان با اين دو درخواست، نوعي جوسازي عليه دعوت مصلحان اجتماعي به توحيد در جامعه، مي باشد: 1- چرا خداوند مستقيما با ما سخن نمي گويد؟ 2- چرا آيه اي بر خود ما نازل نمي شود؟ قرآن در پاسخ اين ادعاهاي لجوجانه و خودخواهانه كه در واقع پشت آن نوعي جوسازي نهفته است چنين مي گويد: "پيشينيان آنها نيز همين گونه سخنان داشتند، دلها و افكارشان مشابه است، ولي ما
آيات و نشانه هايي را (به مقدار كافي) براي آنها كه حقيقت جو و اهل يقين هستند روشن ساختيم" (كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ). اگر براستي منظور آنها درك حقيقت و واقعيت است، همين آيات را كه بر پيامبر اسلام نازل كرديم نشانه روشني بر صدق گفتار او است، چه لزومي دارد كه بر هر يك از افراد مستقيماً و مستقلاً آياتي نازل شود؟! نظير اين سخن را در سوره مدثر آيه 52 نيز مي خوانيم: بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً:" هر يك از آنها انتظار دارند اوراق متعددي از آيات بر آنها نازل گردد" !
اصولاً اين كار، علاوه بر اينكه هيچگونه ضرورتي ندارد بر خلاف حكمت پروردگار است زيرا اولاً اثبات صدق پيامبران براي همه مردم از طريق آياتي كه بر خود آنها نازل مي شود، كاملا ممكن است. ثانياً- نزول آيات و معجزات بر هر شخص ممكن نيست و يك نوع شايستگي و آمادگي و پاكي روح لازم دارد، اين درست به آن مي ماند كه تمام سيم هاي شبكه وسيع برق يك شهر (اعم از سيمهاي قوي و بسيار نازك) انتظار داشته باشند كه همان برق فوق العاده نيرومندي كه به نخستين كابلهاي قوي منتقل مي شود به آنها نيز منتقل گردد، مسلماً اين انتظار، انتظار ناروا و نابجايي است. آن مهندسي كه آن سيمها را براي انجام وظايف مختلف تنظيم نموده، سهم همه آنها را منظور كرده، بعضي لاواسطه از مولد برق نيرو مي گيرند و بعضي به واسطه و با ولتاژهاي مختلف. (2)
1-2-1-2 شرك و معاد ناباوري: معاد ناباوري و شرك از مهمترين زمينه هاي جوسازي در جامعه است. چرا كه بسياري از كفار، مشركين و منافقين، جهت رسيدن به مقاصد شوم خود بر هم زدن آرامش رواني جامعه، دست به دامن شايعه و جوسازيهاي كاذب مي شوند. قرآن كريم به آناني كه چنين اهداف شومي را در سر مي پرورانند، وعده عذاب داده و مي فرمايد: ((وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ اوست كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر روي آب بود. تا بيازمايد كدام يك از شما به عمل نيكوتر است. و اگر بگويي كه بعد از مرگ زنده مي شويد، كافران گويند كه اين جز جادويي آشكار نيست. و اگر چند گاهي عذابشان را به تأخير بيفكنيم مي پرسند: چه چيز مانع آن شده است؟ آگاه باشيد چون عذابشان فرا رسد، آن را باز نگردانند، و آنچه مسخره اش مي كردند آنان را در بر خواهد گرفت)). (3)
مطلبي كه در اين آيه بدان اشاره شده و دستمايه مشركان جهت ايجاد جوسازي است، مساله "معاد" مي باشد كه پيوند ناگسستني با مساله آفرينش جهان و بيان هدف خلقت دارد، زيرا آفرينش جهان هدفش تكامل انسانها
است، و تكامل انسانها به خاطر آماده شدن براي زندگي در يك جهان وسيعتر و متكامل تر است، لذا مي گويد: " اگر به آنها بگويي شما بعد از مرگ برانگيخته مي شويد كافران از روي تعجب مي گويند: اين باور كردني نيست، اين حقيقت و واقعيت ندارد، بلكه اين يك سحر آشكار است" (وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ). كلمه "هذا" اشاره به گفتار پيامبر درباره معاد است، يعني اين ادعايي كه تو درباره معاد داري سحر آشكاري مي باشد، بنابراين كلمه سحر در اينجا به معني سخن عاري از حقيقت و گفتار بي اساس و به تعبير ساده، حقه و كلك است، زيرا ساحران غالباً با كار خود چيزهايي را به ناظران نشان مي دهند كه واقعيت و حقيقتي در آن نيست، بنابراين كلمه "سحر" مي تواند به معني هر چيز عاري از حقيقت به كار رود. (4)
1-2-1-3 سلطه گري و نگراني از تحول: يكي از مهمترين زمينه هاي جوسازي كاذب در اجتماع، سلطه گري و نگراني از تحول مي باشد. از دير باز تا كنون جوسازان، هميشه خود را صاحب اختيار مردم دانسته و تمايل به سلطه گري بر جوامع را در سر مي پروراندند. بدين سان هميشه از به وجود آمدن تحول و شكوفايي، ناراحت بوده و با آن به مبارزه مي پرداختند. قرآن كريم، جامعه حضرت نوح و جوسازي كافران را چنين ترسيم مي كند: ((وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ؛ هر آينه نوح را بر قومش فرستاديم. گفت: اي قوم من، خداي يكتا را بپرستيد. شما را خداوندي جز او نيست. آيا پروا نمي كنيد؟ مهتران قومش كه كافر بودند، گفتند: اين مرد انساني است همانند شما، مي خواهد بر شما برتري جويد. اگر خدا مي خواست فرشتگاني را مي فرستاد. ما هرگز چنين چيزي در روزگار نياكانمان نشنيده ايم. او مرد ديوانه اي بيش نيست. يك چند بر او صبر كنيد. گفت: اي پروردگار من، اكنون كه مرا تكذيب مي كنند، ياريم كن.)). (5)
1-2-1-4 نفاق و جهاد گريزي: نفاق و جهاد گريزي از ديگر زمينه هاي جوسازي و شايعه پراكني در اجتماع مي باشد. منافقين در طول تاريخ براي رسيدن به اهداف شوم و پليد خود از طرق و راههاي مختلفي استفاده مي كردند و يكي از مهمترين آنان، جوسازي و شايعه پراكني در اجتماع، مي باشد. قرآن كريم، نمونه اي از اين جوسازي را چنين توصيف مي كند: ((إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ منافقان و آن كساني كه در دل بيماريي دارند گفتند: اينان را دينشان بفريفته است. و هر كس كه به خدا توكل كند او را پيروزمند و حكيم خواهد يافت)). (6)
در اين آيه اشاره به روحيه جمعي از طرفداران لشگر شرك و بت پرستي در صحنه بدر شده است و اين چنين آمده است: " در آن هنگام منافقان و آنهايي كه در دل آنها بيماري بود مي گفتند: اين مسلمانان به آيين خود مغرور شده اند و با اين گروه كم و اسلحه ناچيز بگمان پيروزي، و يا به خيال شهادت در راه خدا و زندگي جاويدان، در اين صحنه خطرناك كه به مرگ منتهي مي شود گام نهاده اند" ! (إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي
فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ). ولي آنها بر اثر عدم ايمان و عدم آگاهي از الطاف پروردگار و امدادهاي غيبي او از اين حقيقت آگاهي ندارند كه" هر كس بر خدا توكل كند و پس از بسيج تمام نيروهايش خود را به او بسپارد خداوند او را ياري خواهد كرد، چه اينكه خداوند قادر است كه هيچ كس در مقابل او ياراي مقاومت ندارد، و حكيمي است كه ممكن نيست دوستان و مجاهدان راهش را تنها بگذارد" (وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ). در اينكه منظور از " منافقان" و " وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ" چه كساني بوده اند مفسران گفتگوي بسيار كرده اند، ولي بعيد نيست كه هر دو عبارت اشاره به گروه منافقان مدينه باشد، زيرا قرآن مجيد درباره منافقان كه شرح حال آنها در آغاز سوره بقره آمده است مي گويد: ((فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً؛ در دل هاي آنان بيماري است و خدا نيز بر بيماري آنها مي افزايد)). (7)
و اين گروه يا منافقاني هستند كه در مدينه به صفوف مسلمانان پيوسته بودند و اظهار اسلام و ايمان مي كردند اما در باطن با آنها نبودند و در بين آنان به جو سازي و شايعه پراكني مشغول بودند، و يا اينكه آنها كه در مكه ظاهراً ايمان آورده اند، ولي از هجرت به مدينه سرباز زدند و در ميدان بدر به صفوف مشركان پيوسته، و به هنگامي كه كمي نفرات مسلمانان را در برابر لشكر كفر ديدند در تعجب فرو رفتند و شروع به جو سازي عليه مسلمين پرداختند و گفتند اين جمعيت مسلمانان فريب دين و آيين خود را خوردند و به اين ميدان گام گذاردند و در هرحال خداوند از نيت باطني آنها خبر مي دهد و اشتباه آنان و همفكرانشان را روشن مي سازد.(8)
1-3 نسبت ناروا به افراد (تهمت)

1-3-1 زمينه هاي توسل به تهمت و نسبت ناروا به افراد
 

1-3-1-1 خود محوري و گرايش افراطي به نيكنامي: يكي از مهمترين زمينه هاي تهمت و نسبت ناروا به افراد، خود محوري فرد است. چرا كه اغلب كسانيكه اين عمل زشت را مرتكب مي شوند، گناه خود را به دوش ديگران انداخته و بدانها نسبت مي دهند. و نا گفته پيداست كه اين گناهي آشكار و زشت است. قرآن كه خود خطا يا گناهي كند آن گاه بي گناهي را بدان متهم سازد، هر آينه بار تهمت و گناهي آشكار را بر دوش خود كشيده است)) (9)
در اين آيه به اهميت گناه تهمت زدن نسبت به افراد بي گناه اشاره شده است. گناهاني را كه انسان مرتكب مي شود و به گردن ديگران مي افكند به دو قسمت تقسيم شده يكي خطيئه و ديگري اثم- درباره تفاوت ميان اين دو، مفسران و اهل لغت سخن بسيار گفته اند، اما آنچه نزديكتر به نظر مي رسد اين است كه "خطيئه" از "خطا" در اصل به معني لغزشها و گناهاني است كه بدون قصد از انسان سر مي زند و گاهي داراي كفاره و غرامت است، ولي تدريجاً در معني خطيئه توسعه اي داده شده و هر گناه اعم از عمد و غير عمد را در بر مي گيرد، زيرا هيچگونه گناهي (اعم از عمد يا غير عمد) با روح سليم انسان سازگار نيست و اگر از او سر بزند در حقيقت
و هم غير عمد را شامل مي شود،ولي اثم معمولاً به گناهان عمدي و اختياري گفته مي شود- و در اصل "اثم" به معني چيزي است كه انسان را از كاري باز مي دارد و از آنجا كه گناهان آدمي را از خيرات، باز ميدارند به آنها اثم گفته شده است.
ضمناً بايد توجه داشت كه در آيه در مورد تهمت، تعبير لطيفي به كار برده شده و آن اينكه گناه را بمنزله "تير" قرار داده و انتساب آن را به ديگري به منزله "پرتاب بسوي هدف" اشاره به اينكه همانطور كه تير اندازي به سوي ديگر ممكن است باعث از بين رفتن او شود پرتاب تير گناه هم به كسي كه مرتكب نشده ممكن است آبروي او را كه بمنزله خون او است از بين برد، بديهي است وزر و وبال اين كار براي هميشه بر دوش فردي كه تهمت زده است باقي خواهد ماند، و تعبير به احتمل (بر دوش مي گيرد) نيز اشاره به سنگيني و دوام اين مسئوليت است!. تهمت زدن به بي گناه از زشت ترين كارهايي است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است.
در حقيقت رواج اين كار ناجوانمردانه در يك محيط، سبب به هم ريختن نظام و عدالت اجتماعي و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بي گناه و تبرئه گنهكار و از ميان رفتن اعتماد عمومي مي شود. (10)
1-3-1-2 مردم فريبي با تبليغات دروغ و جو سازي: يكي از مهمترين زمينه هاي توسل به تهمت در جامعه، مردم فريبي با تبليغات دروغ و جو سازي است. برخي از فرصت طلبان، هنگاميكه منافع دنيوي و مادي خويش را در خطر مي بينند، با تبليغات و تهديدهاي دروغ، بيهوده و جو سازي هاي كاذب، كه منجر به تهمت هاي متعدد به مصلحان اجتماعي مي شود، سعي بر برهم زدن دعوت مصلحان و آشفتگي رواني افراد، دارند. قرآن كريم نمونه اي از عوام فريبي فرعون در برابر حضرت موسي را چنين تصوير مي كند. بنگريد:
((قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَن آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَذَا لَمَكْرٌ مَّكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُواْ مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ؛ فرعون گفت: آيا پيش از آنكه من به شما رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ اين حيله اي است كه درباره اين شهر انديشيده ايد تا مردمش را بيرون كنيد. به زودي خواهيد دانست)) (11)
هنگامي كه ضربه تازه اي با پيروزي موسي بر ساحران و ايمان آوردن آنها به موسي، بر اركان قدرت فرعون فرود آمد، فرعون بسيار متوحش و پريشان شد، زيرا مي بيند اگر عكس العمل شديدي در برابر اين صحنه نشان ندهد، همه يا بيشتر مردم به موسي ايمان خواهند آورد، و ديگر مسلط شدن بر اوضاع، غير ممكن خواهد بود، لذا بلافاصله دست به دو ابتكار زد: نخست اتهامي كه شايد عوام پسند هم بود، به ساحران بست، سپس با شديدترين تهديد آنها را مورد حمله قرار داد، ولي بر خلاف انتظار فرعون، ساحران آن چنان مقاومتي در برابر اين دو صحنه از خود نشان دادند كه فرعون و دستگاه او را در شگفتي فرو بردند، و نقشه هاي آنها خنثي گشت و به اين ترتيب ضربه سومي بر- پايه هاي قدرت لرزان او فرود آمد، كه در آيات مورد بحث اين صحنه بطور جالبي ترسيم شده است: نخست مي گويد: "فرعون به ساحران گفت آيا پيش از اينكه به شما اجازه دهم به او
(موسي) ايمان آورديد"؟! (قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَن آذَنَ لَكُمْ). و گويا با تعبير "به" (به او) نظر دارد موسي(ع) را فوق العاده تحقير كند؛ و با جمله قَبْلَ أَن آذَنَ لَكُمْ شايد مي خواهد اظهار دارد كه من حقيقت جو و حقيقت طلبم، اگر در كار موسي(ع) واقعيتي وجود داشت، خودم به مردم اجازه مي دادم ايمان بياورند، ولي اين عجله شما نشان داد كه نه تنها حقيقتي در كار نيست بلكه يك نوع توطئه و تباني بر ضد مردم مصر در جريان است! بهر حال جمله بالا نشان مي دهد كه فرعون جبار كه جنون قدرت طلبي همه وجود او را فرا گرفته بود، مي خواست ادعا كند كه نه تنها مردم مصر، حق ندارند بدون اجازه او عملي انجام دهند، يا سخني بگويند، بلكه بدون فرمان و اذن او حق انديشيدن و فكر كردن و ايمان آوردن را نيز ندارند.
و اين بالاترين نوع استعمار است كه ملتي آن چنان برده و اسير گردند كه حتي حق فكر كردن و انديشيدن و ايمان قلبي به كسي يا مكتبي را نداشته باشند. سپس فرعون اضافه كرد " اين نقشه اي است كه شما در اين شهر كشيده ايد تا بوسيله آن اهل آن را بيرون كنيد" (إِنَّ هَذَا لَمَكْرٌ مَّكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُواْ مِنْهَا). با توجه به آيه 71 سوره طه كه مي گويد: ((إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ؛ "موسي استاد بزرگ شما است كه به شما سحر آموخته است))، روشن مي شود كه منظور فرعون اين است كه شما يك تباني و توطئه حساب شده از مدتها پيش براي تسلط بر اوضاع مصر و گرفتن زمام قدرت به دست داشته ايد، نه اينكه تنها در اين چند روز كه شايد موسي با ساحران ملاقات مقدماتي داشته است، ترتيب چنين برنامه اي را داده ايد.
و از اينجا روشن مي شود كه منظور از "مدينه"، مجموع كشور مصر است و به اصطلاح الف و لام به معني الف و لام جنس مي باشد و منظور از لِتُخْرِجُواْ مِنْهَا أَهْلَهَا تسلط موسي(ع) و بني اسرائيل به اوضاع مصر و بيرون كردن اطرافيان فرعون از همه مقامات حساس و يا تبعيد عده اي از آنها به نقاط دور دست است.
و در هر صورت اين تهمت به قدري بي اساس و رسوا بود كه جز عوام و افراد كاملاً بي اطلاع نمي توانستند آن را بپذيرند، زيرا موسي در محيط مصر، حضور نداشت و هيچكس او را با ساحران نديده بود و اگر استاد معروف آنها باشد بايد همه جا مشهور گردد و بسياري از مردم او را بشناسند، و اينها مطالبي نبود كه بتوان آنها را به اين آساني مكتوم داشت، زيرا تباني با يك يا چند نفر بطور مخفيانه امكان دارد اما با هزاران نفر ساحران مصر، كه در شهرهاي پراكنده و مختلف زندگي داشتند آنهم يك چنين تباني مهمي، عملا امكان پذير نبود.
سپس فرعون به طور سربسته اما شديد و محكم آنها را تهديد كرد و گفت: "اما بزودي خواهيد فهميد"! (فسوف تعلمون). (12)

پي نوشت ها :
 

*كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه رضوي.
1. بقره/ 118.
2. نك، ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج1، ص 423-424.
3. هود/ 7-8.
4. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج9، ص27-28.
5. مومنون/ 23-26.
6. انفال/ 49.
7.بقره/ 10.
8. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج7، ص 202-203.
9. نساء/ 112.
10. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج4، ص 119-121.
11. اعراف/ 123.
12. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج6، ص 300-302.
 

منبع: نشريه فصلنامه ي قرآني کوثر، شماره 34... .



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.