فمينيسم(2)

با بررسي مطالبي که تاکنون گفته شد اکنون اين سؤال مطرح مي شود که اين فمينيسمي که به منظور حمايت از حقوق زنان ظهور يافت تا چه اندازه حامي حقوق آنان است وتا چه اندازه شخصيت آنان را تضعيف کرده است. و یا اینکه آیا فمینیسم در راستای خواسته ها ی زنان گامی موثر برداشته ویا اینکه از روشی دیگر باز زنان را مورد ظلم قرارداده است؟ در ادامه به بيان برخي از پيامدهاي فمينيسم مي پردازيم وسپس فمينيسم را نقد وتحليل مي کنيم:
دوشنبه، 18 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فمينيسم(2)

فمينيسم(2)
فمينيسم(2)


 

نويسنده:محمود كريمي شروداني
منبع : اختصاصي راسخون



 
با بررسي مطالبي که تاکنون گفته شد اکنون اين سؤال مطرح مي شود که اين فمينيسمي که به منظور حمايت از حقوق زنان ظهور يافت تا چه اندازه حامي حقوق آنان است وتا چه اندازه شخصيت آنان را تضعيف کرده است. و یا اینکه آیا فمینیسم در راستای خواسته ها ی زنان گامی موثر برداشته ویا اینکه از روشی دیگر باز زنان را مورد ظلم قرارداده است؟
در ادامه به بيان برخي از پيامدهاي فمينيسم مي پردازيم وسپس فمينيسم را نقد وتحليل مي کنيم:

پيامدهاي فمينيسم براي زنان:

1- مرگ مردانگي:

فمينيسم مردان را دشمن زنان و طبقه اي ستمگر که عامل فرودستي زنان شده اند معرفي مي کند. وبه جنگ و مبارزه با آنان مي پردازد. سعي مي کند مردان را که تا آن زمان مسئوليت خانواده ونان آوري را به عهده داشتند، اکنون ازآنان افرادي ضعيف، بي مسئوليت، فاقد مردانگي وجوانمردي بسازد. پس با اين نگرش مرد هيچ مسئوليتی درقبال خرج خانواده ندارد که نتيجه ي آن به تعويق افتادن ازدواج مردان حتي تا ميان سالي و اجتناب از زناني که ممکن است از نظر مالي به آنان متکي شوند بشود واين اعتقاد بوجود آمد مردي که خود را وقف لذت جويي هاي خويش نمايد، نه تنها منحرف نيست، بلکه سالم تراست(كارولين گراگليا،آرامش در خانه،فمينيسم در آمريكا تا سال 2003).
درحالي که کمرنگ شدن اخلاق نان آوري يکي از علل ناخرسندي زنان بوده است، فمينيسم ها عقب نشيني مردان از تکليف نان آوري را با انگل وار توصيف نمودن زنان خانه دار و ظالم خواندن مردان نان آوري که فرصت فعاليت اقتصادي واشتغال را با مشغول کردن زنان به خانه داري از آنان سلب کرده اند سرعت بخشيدند. و با اين حال مردان هم ساکت نماندند و براي دفاع از خود شورش کردند.
البته در اين جا ذکراين نکته حائز اهميت است که يکي از بزرگترين آسيب هاي فمينيسم «طلاق بي تقصير» است که مردان را قادر مي سازد هرگاه بخواهند زن وبچه هاي خود را رها کنند بدون اینکه کمترين هزينه ای را بپردازند. وهم چنین زنان هم باکوچکترين بهانه می توانند همسر خود را ترک کنند.
همان گونه که اشاره شد روند بين زن و مرد حالت رقابت به خود مي گيرد، خود خواهي گرايي به وجود مي آيد ومردها به اين نتيجه مي رسند که آنها هم براي دفاع از حق خود باید با زنان رقابت کنند وجنبش دفاع از حقوق مردان را تشکيل دهند.

2- آزادي جنسي:

فمينيسم معاصر زنان را به تقليد از مردان در الگوهاي جنسي ترغيب کرد. و زنان وارد آميزش هاي جنسي بي بند وبار همانند مردان شدند. برخي از نتايج آزادي جنسي را مي توان موارد زير دانست:
- افزايش سقط جنين: دراين دوران آنان معتقد هستند که زنان نسبت به بدن خود مستقل هستند که اين قضيه در راستاي آزادي روابط جنسي شکل گرفت. آنان با اين عقيده خود را در سقط جنين آزاد مي دانستند. اين درحالي است که در تحقيقات انجام شده، نشان داده شده است زناني که سقط جنين داشته اند 50 درصد بيشترازديگران شانس ابتلا به سرطان سينه دارند، اين امکان براي زناني که هشت هفته از بارداري آنها گذشته و زير هجده سال دارند به 800 درصد مي رسد(همان).
- کاهش ازدواج و افزايش طلاق، پس از آزادي جنسي نه تنها سن ازدواج بالا رفت و سن شروع روابط جنسي پائين آمد بلکه تعداد ازدواج ها به شدت کاهش يافت. واز طرف ديگر درخواست طلاق از سوي زنان افزايش يافت. چرا که آنان چون از نظر روابط جنسي آزاد هستند ديگر حاضر به پذيرش مسئوليت هاي بعد ازازدواج نيستند. در نتيجه يا اصلاً ازدواج نمي کنند ويا پس از مدت کوتاهي طلاق مي گيرند.
- رواج هم جنس بازي؛ همان گونه که اشاره شد چون زنان خود را در روابط جنسي آزاد مي ديدند. ديگر حاضر به ازدواج وايجاد رابطه با مردان نبودند وسعي کردند خود را مستقل از مردان نشان دهند؛ درنتيجه به ايجاد رابطه با هم جنس خود پرداختند که اين عمل آنها باعث ايجاد بيماري سادومازو خيسم در آنان گشت.
البته پس از مدتي فمينيست ها از اين آزادي جنسي اظهار تأسف وپشيماني کردند. که مي توان به «اريکا رنيگ»، «جرمين گرير» و«يانگ» اشاره کرد. يانگ اين نوع از آزادي را شکل ديگري از بردگي زنان مي داند. «روابط جنسي بدون تعهد نمي توانست تشنگي زنان را براي عشق ودلبستگي فرونشاند» ازنظر اين منتقدان زنان قبل از نياز جنسي، نياز به امنيت وآرامش دارند که اين امنيت و آرامش تنها درخانواده ايجاد مي شود. پس اگر زني خارج از خانواده به دنبال نيازهاي جنسي خود رفت، چون از نظر آرامش وامنيت تأمين نشده است پس هرگز نيازهاي جنسي او تأمين نخواهد شد. که دراين باره «اهرنيخ» ديگر منتقد فمينيست اين گونه مي نويسد: «اهداف اوليه زنان عشق وامنيت است. آنها خواهان خانواده هستند.»( ويليام گاردنر،جنگ عليه خانواده،ترجمه معصومه محمدي)

3- نگهداري از فرزندان برعهده ي دولت:

يکي ديگر از پيامدهاي فمينيسم اين است که زنان ديگرحاضر به مراقبت کردن از فرزندان خود نيستند ومعتقدند که اين وظيفه دولت است واين دولت است که بايد نوزادان را ازنظرمالي وعاطفي تأمين کند.
با اين حال اين تنها يکي از نظراتي است که فمينيسم ها با فريب زنان برآنان تحميل کرده اند. واين برهمه روشن است که مادري در طبيعت زنان نهاده شده وحس مادر بودن براي آنان بسيار زيباست. در رابطه با اين حس زنانه فردي به نام «جيمز کيوويلسون» استاد دانشگاه «هاروارد» نظرات خود را چنين بيان مي کند:
او مشکل ازدواج را با توصيف دو ملت آغاز مي کند. ملتي که فرزندان آن درخانواده به دنيا مي آيند و بزرگ مي شود ودريک چارچوب امن از مشکلات گوناگون درامان اند وملت دوم ملتي که فرزندان آن توسط دختران مجرد به دنيا مي آيند ودرمحيطي پراز مردان بي قيد وبند بزرگ مي شوند. ويلسون مي نويسد: درسال 1995 م از چهار کودکي که توسط دختران نوجوان به دنيا مي آمدند، سه کودک دراثر رابطه ي نامشروع به وجود آمده بود. در واشنگتن دي. سي تقريباً 97 درصد نوزادان حاصل رابطه ي نامشروع هستند... البته اين مشکل دربسياري از کشورهاي غربي حوزه ي درياي کارائيب هم وجود دارد. دراواخر دهه ي 1990 م تمام کودکان در استراليا،کانادا، دانمارک، فرانسه، نيوزلند، سوئد، انگلستان وآمريکا از مادران مجرد متولد شده اند.( جيمزكيو،ويلسون،مشكل ازدواج،ترجمه ي معصومه محمدي و پروين قائمي صص 244و238-239)

4- خانواده هاي بدون پدر:

همان گونه که اشاره شد تعداد زيادي از فرزندان توسط دختران مجرد متولد شدند. که اين باعث شد کودکان نياز شديد به پدر را احساس کنند و دراين راستا آنان به هر چيزي که بتواند جاي خالي پدر را پر کند متوسل شدند. واين خود باعث انحراف جامعه شد چرا که طي بررسي هاي انجام شده 70 درصد نوجواناني که در مرکز اصلاح وتربيت هستند درخانواده هاي بدون پدر بزرگ شده اند. ويا 72 درصد قاتلان و 70 درصد زندانيان دراز مدت از اين گونه افراد هستند چرا که طبق نظر روانشناسان فقدان پدر موجب بروز احساساتي چون طرد شدگي، خشم، گناه و... مي شود. برهمه عيان است که نقش پدران در سرنوشت وشکل گيري شخصيت پسران تا چه اندازه مهم و غير قابل انکاراست. چرا که آنها مي توانند بهتر با يکديگر رابطه برقرارکنند ودر نتيجه نسبت به يکديگراحساس همدردي بيشتري مي کنند. حال اگر نقش پدر درخانواده حذف شود اين پسر اقتدارمردانه بدست نخواهد آورد وبه سوي هرج ومرج کشيده خواهد شد. رابطه ي پدر محدود به رابطه با پسر نيست بلکه دختران هم نياز شديدي به محبت پدر دارند. چرا که درمشاهدات نشان داده شده است که نحوه ي برخورد زنان با مردان متأثر از نحوه ي برخورد پدربا دخترخود وتصويري که دختران از پدرخود در ذهن دارد است. اگر دختري در دوران کودکي ونوجواني به اندازه ي کافي از محبت پدر برخوردار نباشد نسبت به مردان بي اعتماد مي شود. درنتيجه ديگر ميلي به ازدواج ندارند، اما درعوض براي جبران ناکامي هاي خود به روابط جنسي خارج ازخانواده روي مي آورند.
درخانواده نه تنها فرزندان به پدر نيازمندند، بلکه پدران هم به فرزند نياز دارند. چرا که فرزندان در پدراحساس ارزشمندي به وجود مي آورند. پدران با داشتن فرزند احساس مي کنند دراين جهان داراي اهميت هستند. پدري کردن براي مردان بسيارمهم است ودر رشد شخصيت آنها بسيار تأثيرگذار است. «چالز بالارد» يادگيري خوب پدري کردن را نيرويي تعديل کننده در زندگي يک مرد مي داند ومي نويسد: «پدر شدن زندگي مرا نجات داد.» پس اگر مردان درخانواده براي فرزندان خود پدري نکنند. در دريايي از احساس شکست ونفرت از خود غرق مي شوند. اين درحالي است که سياستهاي اقتصادي و دولت هم دائماً آن ها را تحقير مي کند وحق ملاقات ويا حضانت فرزندان را به پدران غايب نمي دهد.

5- پايمال کردن ارزش هاي زنان:

همان گونه که براي همگي ما روشن است. خداوند درخلقت انسان او را به دو جنس مذکر و مؤنث آفريد. وتفاوت هايي را بين آن ها قرار داد تا به موجب اين تفاوت ها زن و مرد به طرف يکديگر جذب شوند. اين تفاوت هايي که بعضي به اشتباه نقص يا کمال تعبير مي کنند تناسب بين زن و مرد است. مسأله اي که فمينيسم ها به آن توجه نکردند توانايي هاي جسمي نابرابر زنان و مردان است. آن ها به تساوي کامل حقوق زنان و مردان درتمامي بخش هاي زندگي حکم دادند واين باعث شد تا زنان با قدرت جسماني نا برابر کارها ومسئوليت هايي برابر با مردان را بپذيرند که اين خود يک ظلم بزرگ درحق زنان است. همان گونه که آيت ا... مطهري مي فرمايد: «اگر در ديدگاه سنتي اصالت جنسيت مورد ظلم قرار گرفته در ديدگاه جديد اصالت عدم جنسيت مورد ظلم قرارگرفته است.» پس از بيان پيامدهاي فمينيسم جاي اين بحث ضروري است که به نقد و ارزيابي فمينيسم بپردازيم.

نقد و ارزيابي فمينيسم

همان گونه که در طول مقاله اشاره شد فمينيسم به دليل ظلم وستمي که درحق زنان روا می شد و با هدف حمايت از حقوق آنان شکل گرفت. اما اين اهداف هرگز محقق نشدند وهمان گونه که پيامدهاي فمينيسم را مورد بررسي قرار داديم اين پيامدها با اهداف اوليه ي آنها کاملاً مغايرت دارد.
البته اين اعتراض وواکنش زنان که منجر به ظهور فمينيسم شد آثار ودستاوردهاي مثبتي هم به دنبال داشته است.
برخي از دستاوردهاي جنبش فمينيسم اعم از مثبت ومنفي عبارتند از: حق رأي، حق سقط جنين ،حضور گسترده زنان در سياست، آزادي جنسي، بالا رفتن سن ازدواج، استقلال مالي، طلاق بدون تقصير، رواج هم جنس بازي، ظهور پديده ي زنانه شدن فقر، افزايش بيماري هاي روحي ورواني زنان، تخريب بحران هويت در زنان، انحلال خانواده، ابزاري شدن زنان درخدمت منافع سرمايه داران، صنعت سکس و...
به طور کلي فمينيسم با تمرکز بر روي بعد فيزيکي زنان از ديگر ابعاد وساحت هاي وجود او غفلت ورزيد. که درحقيقت به گفته ي خود فمينيسم ها بانگاهي به گذشته وحال زنان درمي يابيم که نتيجه ي فمينيسم تغيير نوع ظلم به زنان به رفع ظلم است. که از نظر منتقدين فمينيسم ظلم جديدي که به زنان وارد مي شود به مراتب بيش از گذشته هويت و وجود آن ها را نابود مي کند. درحقيقت فمينيسم مردان خشن، هرزه، متجاوز وعياش را معيار قرار مي دهد و دراعتراض به آنها پديده ي فمينيسم را به وجود مي آورد که آنان به جاي اين که در رفع آن بکوشند سعي کردند زنان را هم مانند مردان عياش و هرزه ومتجاوز درآورند.
اما اين در صورتي است که آنان با توجه صرف به حضور و وجود فيزيکي زنان درجامعه از حضور اثر بخش زنان درخانواده غفلت کردند. حضوري که منجر به تربيت فرزنداني سالم مي شود حضوري که منجربه تربيت کل جامعه ي بشريت مي شود. اما فمينيسم اين ابعاد زنان را ناديده مي گيرد که اين خود جاي تأمل وتحقيق است.
همه ي ما نحوه ي برخورد اسلام با زن وارزش هاي زن را مي دانيم. که در دوران اعراب جاهلي که دختران خود را زنده مي کردند چه طور از ارزش هاي آنان دفاع کرد. اکنون جاي اين بحث ضروري است که فمينيسم ازنظراسلام چه جايگاهي دارد؟ آيا اسلام فمينيسم را مي پذيرد يا آن را رد مي کند؟

نقد و ارزيابي فمينيسم از ديدگاه اسلام

1) اشتراک زن ومرد در شأن انساني:

نگرش غلطي که فمينيست ها را به واکنش واداشت اين بود که خداوند زن را براي مرد آفريده است. اين درصورتي است که اين نگرش از نظر خداوند وقرآن کريم مردود است. چرا که درآيات قرآن آمده است که زن ومرد در آفرينش از نظر انسانيت از شأن برابري برخوردار هستند و تنها ملاک برتري آنها بريکديگر ميزان تقوا و پرهيزگاري آنهاست. نه جنسيت و زن ومرد بودن آنها. هم چنين يکي ديگر از علل عکس العمل فمينيست ها اين بود که در تورات و انجيل که تحريف شده است اين طور آمده است که خداوند ابتدا آدم را آفريد وسپس از دنده ي چپ او حوا آفريده شده است. که اين خود دليلي بر پايين تر بودن شأن زنان است. درصورتي که در قرآن آمده است که خداوند اول آدم و بعد حوا را آفريده است اما اين فقط يک تقدم وتأخر است وهيچ استدلالي براين نيست که زنان از نظر انسانيت درمرتبه ي پايين تري از مردان قرار دارند. هم چنان که در بسياري از آيات مي بينيم که خداوند انسان ها را با «يا ايها الناس» خطاب مي کند واين يعني اين که زن و مرد دردرجه ي يکساني قرار دارند.
پس دلايلي که فمينيسم به خاطر آن بوجود آمد از نظر اسلام مردود است.
يکي ديگرازاشکالاتي که از نظر اسلام برفمينيسم وارد است کاهش روابط خانوادگي زن ومرد به روابط غريزي و جنسي است. امام صادق (ع) مي فرمايد. آدم بعد ازآگاهي از خلقت حوا از پروردگارش پرسيد: اين کيست که قرب ونگاه او مايه انس من شده است؟!
خداوند فرمود: اين حواست. آيا دوست داري که مايه ي انس تو باشد وبا تو سخن بگويد و پيرو تو باشد؟ آدم گفت آري، پروردگارا تا زنده ام سپاس تو بر من لازم است؛ آنگاه خداوند فرمود: ازمن ازدواج با او را بخواه؛ چون صلاحيت همسري تو را جهت تأمين علاقه جنسي نيز دارد وخداوند شهوت جنسي را به اوعطا نمود...( عبدا...جواد عاملي،زن در آينه جمال جلال الهي،صص 43) خداوند گرايش جنسي و شهوت زناشويي را پس از برقراري جريان انس و دوستي برآدم (عليها السلام) القا نمود. واين انس و الفت بين زن ومرد تنها با تشکيل خانواده محقق مي شود. حال چگونه ممکن است که بدون ايجاد اين انس و آرامش زن ومرد بتوانند به يکديگر علاقه جنسي داشته و به ارضاي آن بپردازند. پس فمينيسم که آزادي جنسي براي زنان آورد واين رابطه را به بيرون از خانواده انتقال داد، هرگز به ارضاي نيازهاي زنان توجه نکرده است چرا که زنان قبل از خواسته هاي جنسي به آرامش و امنيت نيازمندند.

2) ساحت انسان در خانواده

قدما حکمت را به دو بعد نظري وعملي تقسيم مي کنند. حکمت نظري به جهان بيني مي پردازد وحکمت عملي تکامل انسان را در سه بخش يعني اخلاق (ساحت فردي)، تدبير منزل (ساحت خانوادگي) وسياست مدن (ساحت اجتماعي انسان) مي داند. که نشان گر سه گونه سلوک مختلف ومتفاوت انسان است. اما امروزه معمولاً فقط از دو ساحت اجتماعي و فردي انسان بحث مي شود. چيزي که هر دوايدئولوژي (سوسيال وليبرال مشترک است اين است که در نتيجه نزاع اصالت فرد يا اجتماع خانواده حذف مي شود. آنان معتقدند که خانواده به عنوان «واحد اجتماعي» تعريف مي شود، نه يک هويت مستقل. بنابراين افراد درآن به عنوان شهروند حضور دارند، نه به عنوان اعضاي خانواده، و «علت اينکه تدبير منزل در تمدن امروزي چندان حساب جداگانه اي ندارد. اين است که چنين فرض شده که در قديم به واسطه ي عدم توسعه زندگي اجتماعي الزاماً پاره اي از کارها و وظايف درخانه صورت مي گرفت. واين امر ايجاب مي کرد که حقوق وتکاليف خاصي براي زوجين و پدر ومادر و فرزندان وبستگان وضع شود، ولي اکنون ا اجتماع بزرگ آن کارها را به عهده گرفته است. به علاوه در قديم از آن جهت حکم اجتماع منزلي از لحاظ حقوق وتکاليف با اجتماع بزرگ متفاوت بود که مرد حاضر به پذیرش حقوق يک انسان کامل برای زن نبود ، اما امروزکه زن حقوق خود را بازيافته، اين تفاوت ها از ميان مي رود.( مرتضي مطهري،يادداشت ها،ج 5)
اين درحالي است که براساس جهان بيني اسلامي فرد و جامعه و خانواده اصيل و داراي وجود عيني هستند. از يک طرف وجود افراد درجامعه حل نمي شود واستقلال دارد واز طرفي ديگر افراد در جامعه هويت جديد مي يابند. هم چنين در جهان بيني اسلامي، خانواده به نفع اجتماع يا فرد حذف نمي شود يا اجتماع در مقابل منافع فرد يا فرد در مقابل منفعت جامعه قرار نمي گيرد تا ناگزير يکي را به نفع ديگري صادر کند. هم چنين نفع زن يا مرد به تنهايي اصالت نمي يابد. درچنين نگرشي با رويکردي جامع و نظام مند منفعت و مصلحت فرد و جامعه لحاظ مي شود و در خانواده هم دغدغه ي منفعت وصلاح ديد زن، مرد و فرزندان وجود دارد.

3) توازن حقوق زن ومرد:

آنچه امروز بر فرهنگ سکولار حاکم است، حق خواهي يک طرفه است و زن ومرد هر کدام بدون توجه به حقوق و تکاليف خود حقوقي بي جا را از يکديگر مطالبه مي کنند که اين نتيجه ي همان نگرش انسان محوري است که انسان و خواسته هاي او را بدون توجه به تکاليفش اصل قرار داده و بر آن ها تأکيد مي کند. اين در حالي است که دستورالعمل هاي اسلام بر توازن حقوق و تکاليف است. هم چنين فمينيسم ها معتقدند که آنچه حاکم بر اجتماع و ضامن بقاي آن است «حاکميت عدالت» است، در حالي که از نظر اسلام آنچه خانواده را مستحکم مي کند و متضمن بقاي آن است، عشق و عاطفه است. بنابراين قوانين حقوقي کف روابط خانوادگي است نه سقف آن.

کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان

يکي ديگر از اقدامات فمينيسم ها ايجاد کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان است که اين کنوانسيون در سال 1979 م توسط سازمان ملل متحد پذيرفته و در سپتامبر 1981 به اجرا درآمد. اين کنوانسيون شامل يک مقدمه و سي ماده مي باشد. که در ماده ي اول آن عبارت «محو تبعيض عليه زنان» يعني از بين بردن هر گونه تمايز، استثنا يا محدوديت بر اساس جنسيت است. و مواد دوم تا شانزدهم بر تساوي زنان و مردان در تمامي زمينه ها تأکيد دارد. که اين گونه مفاهيم با بيش از بيست آيه قرآن کريم و صدها قانون ديگر از جمله موادي از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، قانون کار، صدها حکم فقهي و... تعارض آشکار دارد. و به همين دليل است که ايران به اين کنوانسيون ملحق نشده است.
اما در رابطه با اين کنوانسيون ابهامات متعددي وجود دارد که به سه دسته ي «ابهامات مفهومي» و «ابهامات ساختاري» و «ابهامات مبنايي» تقسيم مي شوند. که به طور مختصر به توضيح هر يک از آنان مي پردازيم.

الف) ابهامات مفهومي

در اين کنوانسيون مفاهيمي مطرح شده است که از نگاه ديني و عقلاني مبهم به نظر مي رسند که برخي از آنها عبارتند از:
1- حقوق بشر: واژه ي «حقوق بشر» که در ابتداي مقدمه ي کنوانسيون مطرح شده است، قلمرو حقوق بشر را به زيست دنيوي محدود مي کند و ساحت غير دنيايي بشر را ناديده مي گيرد. چرا که آنان حقوق بشر را از ديدگاه غير ديني تفسير مي کنند، اما در نگاه ديني حقوق بشر محدود به اين دنيا نيست بلکه انسان در زندگي بعد از اين دنيا بايد حقي داشته باشد. پس مي بينيم که نگاه زميني و بشري، گاه با نگاه وحياني و الهي ، تطبيق ندارد.
2- سعادت: کلمه ي «سعادت» در مقدمه ي کنوانسيون چندين مرتبه تکرار شده است. بر همه ي ما به خوبي روشن است که برخورداري از آينده اي نيک و روشن يکي از آرزوهاي بشر است. اما مسأله ي اساسي اين است که آيا انساني که در يک دنياي مادي زندگي مي کند مي تواند تعريف دقيقي از سعادت ارائه نمايد. در حالی که زندگي بشر به اين دنياي مادي محدود نمي شود، و در تفسير و نگرشي ديني، سعادت شامل امور دنيوي و اخروي مي شود. به گونه اي که هر دو سعادت درهم تنيده شده و تفکيک پذير نيست؛ «فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره و من يعمل مثقال ذره شراً يره» پس با توجه به اين که مطالب کنوانسيون با نگاهي غير ديني ارائه شده است، مشخص نيست که مقصود کنوانسيون از سعادت چيست؟
3- صلح جهاني: از ديگر مفاهیمي که در اين کنوانسيون مطرح است همين صلح جهاني است که از ديدگاه آنان صلح بين المللي، در صورت تبعيت جوامع از استيلاي سرمايه داري و نظام اقتصاد جهاني ممکن مي گردد. در صورتي که در نگاه اسلامي، صلح جهاني تنها به دست منجي الهي، حضرت مهدي (عج) تحقق مي پذيرد.
4- نقش مادري: بر همه ي ما به خوبي روشن است که نقش مادر در خانواده تا چه اندازه مهم و تأثيرگذار است و اسلام نقش مادري را بزرگ دانسته است و در قرآن کريم به نيکي به پدر و مادر سفارش شده است و در احاديث معصومين آمده است که بهشت زير پاي مادران است.
اين در حالي است که در دنياي جديد، تعريف ناخوشايندي از نقش مادري شده است. از نظر آنان مادر کسي است که از چرخه ي اقتصاد بيرون مانده و هيچ مشارکتي در آن ندارد و کاري بيش از آشپزي و نظافت خانه براي او نمانده است. و کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان تصوير روشني از نقش اصيل مادري ارائه نکرده است.

ب) ابهامات ساختاري

1- ناديده انگاري واقعيت: در متن اين کنوانسيون سعي شده است واقعيت هايي مانند تمايز زن و مرد را ناديده بگيرد. در صورتي که زن و مرد در اصل آفرينش، متفاوت آفريده شده اند. البته لحاظ جنس اول و جنس دوم يک امر اعتباري است و مي توان آن را ناديده گرفت و از اعتبار ساقط کرد؛ اما ناديده گرفتن تمايزات عيني در کنوانسيون نشانه ي آن است که ساخت مفاد آن بر روش هاي غيرعقلاني استوار است.
2- شارعيت* و کاشفيت: شارعيت به اين معناست که قانون گذار حق وضع قوانين را دارد و کاشفيت به اين معناست که قانون گذار قوانين را از منبع اصلي کشف کرده و به مردم ابلاغ نمايد. اما اکنون جاي اين سوال است که با وجود شارعيت خداوند سبحان چگونه مي توان از شارعيت بشر سخن گفت؟ البته لازم به ذکر است که انسان توان شارعيت و قانون گذاري را دارد اما اين در صورتي است که شارعيت انسان در طول شارعيت خداوند باشد. اما در کنوانسيون بشر را اصل قرار داده به گونه اي که هيچ رابطه با ماوراء و وحي ندارد پس بايد تنها بر اساس عقل خود و بدون هيچ مرجعي قانون گذاري کند. در صورتي که در اديان الهي اين گونه بيان شده است که چون خداوند انسانها را آفريده و به نيازهاي آنها آگاه است پس اصول تغيير ناپذير را بوسيله ي پيامبران به انسانها ابلاغ مي کند تا انسانها اصول تغييرپذير را بر اساس آنها تطبيق دهند و به اين ترتیب تنها خداوند شارعيت دارد.

ج) ابهامات مبنايي

1- نظام جهاني: امروزه نظام جهاني اين گونه شکل گرفته است که هر کشور براي خود دولتي جداگانه دارد که قوانين آن کشور را تعيين و اجرا مي کند و هر ملت موظف است قوانين کشور خودش را رعايت کند. اما نکته ي مبهمي که وجود دارد اين است که چگونه مي توان احکام و قوانين فرامرزي را که کنوانسيون تعيين کرده است پذيرفت؟ در حالي که قوانين مدني و حقوقي بايد محدود به مرزهاي جغرافي و سياسي باشند.
2- مفهوم مساوات و عدالت: مساوات و عدالت از فضيلت هايي است که بشر همواره در آرزوي تحقق آن ها بوده است و اين در صورتي تحقق مي پذيرد که بشر بتواند تعلقات مادي و دنيایي را به صفر نزديک کند. اکنون که دولت ها و نظام هاي بين المللي هيچ يک بر مبناي عدالت و مساوات پايه ريزي نشده اند. حال چگونه کنوانسيون به عنوان يک نهاد بين المللي که بنيادش بر عقلانيت عادلانه پايه ريزي نشده، مي تواند از دولت هاي عضو بخواهد که بر پايه مساوات و عدالت رفتار نمايند؟ پس با نگاهي گذرا به مبناي کنوانسيون متوجه مي شويم که عدالت و مساوات به عنوان دو فضيلت در دنياي جديد فراموش شده است.

اهداف پنهان کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان:

هر چند کنوانسيون در ابتدا با هدف حمايت از زنان شکل گرفت اما در پس پرده اهداف پنهاني هم چون؛ غربي سازي جهان را دنبال مي کند. که در اين رابطه نکات زير را مورد بررسي قرار مي دهيم:
1- تعرض به خانواده: همان گونه که قبلاً اشاره شده فمينيسم با تبليغات و اهداف پوچي که دنبال مي کرد کم کم نهاد خانواده و تشکيل آن را زير سوال برد و کنوانسيون هم که بر پايه ي فمينيسم تشکيل شد دنباله رو همين خط است به طوري که کنوانسيون زنان و مردان را به صورت موجوداتي مستقل و بدون نياز به يکديگر مي بيند و زنان را در مقابل مردان قرار مي دهد و نقش مادري را تا حد يک شغل قابل انتقال پائين مي آورد. او در اين رابطه به کشورهايي مانند بلاروس و ژاپن انتقاد مي کند که چرا روز مادر در اين کشور وجود دارد و بايد حذف شود.
از ديگر اقداماتي که کنوانسيون در جهت تعرض به نهاد خانواده انجام داده است مي توان به موارد زير اشاره کرد:
او ژاپن را به خاطر يکي از کتاب هاي دبيرستاني دختران که در آن نقش مادري زنان مورد تشويق قرار گرفته است را مورد انتقاد قرار مي دهد تا جایی که دولت ژاپن مجبور مي شود اين درس را اختياري کند. و يا به ديگر کشورهاي عضو اين کنوانسيون از جمله قرقيزستان و جمهوري چک را به خاطر حمايت از نقش مادري زنان و يا نقش زنان به عنوان همسر مورد انتقاد قرار مي دهد.
وجود اين گونه انتقادها و توصيه ها به خوبي اهداف پنهان کنوانسيون را روشن مي سازد که چگونه با نقش اصيل و مقدس زنان در مراقبت و تربيت کودکان و انتقال ارزش ها به نسل آينده در حال مبارزه است.
2- تعرض به اديان و مذاهب: کنوانسيون مفاد خود را ضروري تر از دستورات تمام اديان و مذاهب مي داند و اگر کشوري نسبت به انجام مفاد آن ها کوتاهي کند آن کشور را به شدت مورد انتقاد قرار مي دهد، از جمله اين که از ايرلند انتقاد مي کند که چرا کليساهاي اين کشور سعي در سنتي کردن نقش زنان دارند و يا به کشور پرو در ارتباط با محدوديت هاي موجود در ارتباط جنسي دختران و پسران ازدواج نکرده اعتراض مي کنند.؟( Al family - org - citizenlink - oppose -CEDAW htm)
3- تعرض به حقوق کودکان: کنوانسيون با شعار حمايت از زنان، حق حيات کودکان در مرحله ي جنيني را مانع دستيابي به تحقق اين شعارها مي داند و سقط جنين را آزاد اعلام مي کند و از کشورهاي عضو مي خواهد که حتماً همه سقط جنين را آزاد و قانوني بدانند. از جمله به کشور کلمبيا در سال 1999 ميلادي فشار وارد مي کند که «سقط جنين را قانوني اعلام کنيد، در غير اين صورت ماده 12 کنوانسيون را نقض کرده ايد.» از ديگر نمونه هاي تعرض به حقوق کودکان سکوت آنان در برابر بمباران و کشتار کودکان در عراق و افغانستان بود.
البته اهداف پنهان کنوانسيون به اين موارد ختم نمي شود. آنان با نام برابري زن و مرد و بدون در نظر گرفتن تفاوت هاي فطري ميان آنان نوعي بي عدالتي و ظلم را عليه زنان و مردان و در کل بشر رقم زدند و اين بار ظلم را در لباس برابر به تن جامعه بشري پوشاندند. آنان هم چنين توصيه هاي خود را به صورت دستوري و فرا دستي به کشورهاي عضو تحميل مي کنند و بدون در نظر گرفتن حاکميت ملي کشورها را تحت فشار قرار داده تا نظريه هاي کنوانسيون را اجرا کنند. از ديگر اهداف و پيامدهاي پنهان اين کنوانسيون خودفروشي زنان به صورت قانوني و گسترش روابط آزاد جنسي نامشروع است. به طوري که ماده ي 6 کنوانسيون دولت هاي عضو را موظف کرده است تا شغل روسپيگري(خود فروشي) زنان را قانوني اعلام کنند. هم چنين در سال 2000 م از دولت چين درخواست عدم مجازات زنان خودفروش را داشت و کشورهايي مانند روسيه، فليپين و چند کشور ديگر را تحت فشار قرار داد تا فحشا (با رضايت زن) را قانوني اعلام کنند.
همچنين در رابطه با گسترش روابط جنسي نامشروع از کشورهاي عضو خواست تا در مدارس آموزش هاي جنسي و روش هاي پيشگيري را آموزش دهند و هم چنين وسايل و روش هاي پيشگيري را به راحتي در اختيار آنان قرار دهند.
هم چنين کنوانسيون با تعرض به نهاد خانواده و سعي در حذف آن باعث شده است که زنان به حدي از منزلت برسند که حق تبرّج کردن را نداشته باشند. هم چنين اجراي تساوي جنسيتي در مسائل خانوادگي تغييرات وسيعي را بوجود آورده است به طوري که زنان تصميم مي گيرند بدون احساس نياز به ازداوج، بالاترين ميزان تولد را در اروپا، از طريق روابط جنسي نامشروع، داشته باشند.
ادامه دارد



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما