رودکي و الهام پذيري از قرآن و حديث

ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکي در ده بنج مرکز ناحيه رودک سمرقند و به قول برتلس در تاجيکستان کنوني (1) ميان سال هاي 250- 260 از مادر بزاد و هم در اين ناحيه در سال 329 يا 330 ( 940 يا 941 م) کالبد تيره با تيره چشم در خاک تيره سپرد.
شنبه، 30 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رودکي و الهام پذيري از قرآن و حديث

 رودکي و الهام پذيري از قرآن و حديث
رودکي و الهام پذيري از قرآن و حديث


 

نويسنده: ناصر جان نثاري




 
ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکي در ده بنج مرکز ناحيه رودک سمرقند و به قول برتلس در تاجيکستان کنوني (1) ميان سال هاي 250- 260 از مادر بزاد و هم در اين ناحيه در سال 329 يا 330 ( 940 يا 941 م) کالبد تيره با تيره چشم در خاک تيره سپرد.
دکتر صفا در « تاريخ ادبيات در ايران» او را استاد شاعران و مقدم شعراي عجم خوانده و مي گويد: کنيه او و نام و نسبش در « الأنساب سمعاني، ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکيم بن عبدالرحمان بن آدم، ياد شده و در « تذکره الشعراي» دولتشاه سمرقندي و « آتشکده» آذر بيگدلي و « مجمع الفصحا» هدايت ابوالحسن آمده و قول سمعاني را به سبب قدمت صحيح تر مي توان پنداشت.(2) عبدالرحمان طاهر جان اف در کتاب « رودکي، روزگار و آثار او» ترجمه ايران شناس و رودکي شناس معاصر، دکتر ميرزا ملااحمد نظر سمعاني را پذيرفته و تأييد کرده است.(3)
در پيش گفتار ترجمه روسي، محموعه اشعار رودکي، براگينسکي همين مورد را تأييد کرده» (4) و سعيد نفيسي نيز در شرح احوال و آثار رودکي همين موارد را بيان کرده است.(5) عباس اقبال آشتياني نيز در مقالات بر همين مطلب تأکيد کرده است. (6)
با همين تعبيرها، منابع ديگر نيز اشاره هايي نموده اند. (7) سپس برتلس به نابينايي رودکي اشاره مي کند.
در صفحات ديگر مي گويد: پيداست که رودکي بر روايت هاي ايرانيان آگاه بوده اما با اين همه، در پاره هاي برجاي مانده شعرهايش، داستان هاي قرآني جايي بيشتر دارد. در چکامه هاي رودکي که تا به روزگار ما رسيده است. يادآوري نام هاي يعقوب، يوسف، نوح، عيسي، لقمان، حاتم از قبيله طي، ليلي و مجنون، امام شافعي و امام ابوحنيفه را مي يابيم، همچنين نام هاي افلاطون و سقراط را.(8)
به گمان، او بر زبان عرب تسلطي کامل داشته، که توانسته است فرهنگ عربي- فارسي را به شعر درآورد.(9)
و اين است برخي از تأثيرات پدر شعر فارسي از قرآن و حديث:

جهان اين است و چونين بود تا بود
و همچونين بود اين اندبارا (10)

به يک گردش به شاهنشاهي آرد
دهد ديهيم و تاج و گوشوارا(11)

بيت اول، ترجمه گونه اي است از آيه اول سوره انسان «هل اتي علي الانسان حين من دهر لم يکن شيئاً مذکورا» ( آيا گذشت بر انسان زماني از روزگار که نبود چيزي ياد آورده)
و بيت دوم اشاره دارد به آيات متعدد از جمله: (12)

دلا تا کي همه جويي مني را؟
چه داري دوست، هرزه دشمني را؟

چرا جويي وفا از بي وفايي؟
چه کوبي بيهده سرد آهني را ؟ (13)

شاعر به عنوان يک حکيم و واعظ به انسان ها اندرز مي دهد و با نکوهش خودبيني، آن را با بي وفايي دنيا مقايسه مي کند و اين کار بيهوده را ملامت مي کند. مرتبط است با آيه «ان الله لا يحب من کان مختالاً فخوراً» (14)
( همانا خدا دوست ندارد آن را که خودبين است) و حديث: «ان العجب ليحبط عمل سبعين سنه»(15) ( خود پسندي عمل هفتاد سال را نابود مي کند).
شاعر در خطاب به جهان مي گويد:

شيب تو با فراز و فراز تو با نشيب
فرزند آدمي به تو اندر به شيب و تيب

ديدي تو ريژ(16) و کام بدو اندرون بسي
باريدکان (17) مطرب بودي به فرّ و زيب(18)

تصوير طرح شده توسط شاعر و عبرت آموزي قرآن به ذهن متبادر مي شود که شاعر تحت تأثير و الهام گرفتن از آيه « و ما الحيوه الدنيا الا لعب و لهو و للدار الاخره خير للذين يتقون افلا تعقلون» (19) ( و نيست زندگاني دنيا مگر بازيچه و هوسراني و همانا خانه آخرت، بهتر است براي آنان که پرهيزکاري کنند آيا تعقل نمي کنيد.
و حديث: يا عجبا کل العجب للمصدق بدار الخلود و هو يسعي لدار الغرور ( سخت در عجبم از آن که خانه جاويد را باور دارد و براي خانه غرور بکوشد) (20)

شب عاشقت ليله القدر است
چون تو بيرون کني رخ از جلبيب (21)

در اين بيت، شاعر از ابزار حل بهره گرفته و قسمتي از آيه را با همان مضمون عربي آورده است. (22) انا انزلناه في ليله القدر. ليله القدر خير من الف شهر(23)
( ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم و شب قدر بهتر از هزارماه است)
و حديث: اذا کان ليله القدر نزل جبرئيل في کبکبه من الملائکه يصلون و يسلمون علي کل عبد قائم او قاعد يذکر الله تعالي.(24)
( وقتي شب قدر فرا رسد جبرئيل همراه با ملائکه با شکوه مي آيند و بر بندگان خدا که در حال ايستاده و نشسته هستند درود و سلام مي فرستند.)

به سراي سپنج مهمان را
دل نهادن هميشگي نه رواست

زير خاک اندرونت بايد خفت
گرچه اکنونت خواب بر ديباست

با کسان بودنت چه سود کند
که به گور اندرون شدن تنهاست

يار تو زير خاک مور و مگس
چشم بگشا، ببين، کنون پيداست (25)

بيت اول، نظر به آيه « يمتعکم متاعا حسنا الي اجل مسمي» (26)
( تا اين که شما را بهره نيکو دهد تا زماني معين).
و هم جهت است با حديث: ان من في الدنيا ضيف و ما في ايديهم عاريه و ان الضيف مرتجل و العاريه مردوده (27) ( هر که در دنياست مهمان است و آنچه دارد عاريه است و مهمان رفتني است و عاريه پس دادني)
ترکيب سراي سپنج، ترجمه گونه اي است از : الدنيا دار ممر و لا دار مقر(28) ( دنيا خانه گذرا است نه خانه قرار)
و حديث: و احذرکم الدنيا فانها منزل قلعه و ليست بدار بخعه (29) شما را از دنيا پرستي مي ترسانم زيرا منزلگاهي است براي کوچ کردن، نه منزلي براي هميشه ماندن)
بيت دوم، تصوير سازي بسيار استادانه است از آيه شريفه يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتي الله بقلب سليم(30) ( روزي که مال و فرزندان سودي ندارند مگر کسي که قلب سليم دارد) و آيات ديگر(31)
و احاديث «القبر اول منزل من منازل الأخره»(32) ( قبر اولين منزل از منازل آخرت است) و حديث: اطلع في القبور واعتبر بالنشور(33) ( در قبرها بنگر و از رستاخيز پندآموز)
دو بيت ديگر نيز، تصوير زيبايي است از آيه: المال و البنون زينه الحياه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثواباً و خير املا(34) ( مال و فرزندان آرايش زندگي دنياست اما عمل صالح باقي مانده از تو بهتر است نزد خدا و پاداش و نيکي عاقبت دارد) و حديث: «القبر روضه من رياض الجنه او حفره من حفر النيران»(35)

زمانه پندي آزاد وار داد مرا
زمانه چون نگري، سر به سر همه پند است

به روز نيک کسان گفت تا تو غم نخوري
بسا کسا که به روز تو آرزومند است

زمانه گفت مرا خشم خويش دار نگاه
که را زبان نه بند است پاي در بند است(36)

بيت اول، به آيه اي اشاره مي نمايد که در سراسر قرآن چندين بار تکرار شده است که « اي صاحبان بينش عبرت بگيريد». همچنين حديث: « کفي بالدهر و اعظا و بالموت مفرقا»(37) ( چه آموزگاري است روزگار و چه جماعت پراکني است مرگ» و حديث: و دار موعظه لمن اتعظ بها(38) ( دنيا خانه پند است براي آن که پند پذير باشد)
بيت دوم برگرفته از آيه « و لا تمدن عينيک الي ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحياه الدنيا لنفتنهم فيه» (39) ( و مدوز دو چشم خويش را به سوي آنچه برخوردار کرديم، بدان گروهي از ايشان را براي آرايش دنيا، تا ايشان را در آن بيازماييم) همچنين آيه. (40)
ابوالفتوح رازي بعد از ذکر آيه فوق، حديث زير را مي آورد و سپس به ابيات رودکي اشاره مي کند. « لا تنظروا الي من هو فوقکم و انظروا الي من هو اسفل منکم فانه اجدر ان لا تزدرا نعمه الله عليکم» ( در آن کس منگريد که به نعمت بالاي شماست، در آن کس بنگريد که فرود شماست که آن اولي تر باشد که نعمت خداي بر خود حقير نداريد.
همچنين آيه: عسي ان تکرهوا شيئا و هو خيرلکم ( 41) ( و باشد که چيزي را ناخوش پنداريد و آن براي شما نيکو باشد)
همچنين حديث: الايمان بالقدر يذهب الهم و الحزن(42)
( ايمان به قضا و قدر الهي، غم و غصه را برطرف مي کند).
و بيت سوم، برداشتي هنرمندانه از حديث: اخوف ما اخاف علي امتي اللسان» (43)
( ترس من براي امتم به خاطر زبان است) و حديث: احب الاعمال الي الله حفظ اللسان(44) و ( بهترين اعمال نزد خدا، حفظ زبان است.)
و روايت امام علي (ع) احبس لسانک قبل از يطيل حسبک (45) ( زبانت را بندکن، پيش از آن که تو را به بند و گرفتاري در اندازد).

اين جهان پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلش بيدار است

نيکي او به جايگاه بد است
شادي او به جاي تيمار است

چه نشيني به جاي او هموار
که همه کار او نه هموار است

کنش او نه خوب و چهرش خوب
زشت کردار و خوب ديدار است(46)

بيت نخست، تلميح از حديث «الدنيا کحلم النائم» (47) ( دنيا چون رؤيايي خفتگان است)
و به قول مولانا:

اين جهان را که به صورت قائم است
گفت پيغمبر که حلم نائم است(48)

و به قول ناصر خسرو:

اين جهان خواب است خواب اين پورباب
شاد چون باشي بدين آشفته خواب

بيت سوم با حديثي قدسي زير ارتباط دارد:
عجبت لمن تري الدنيا و تصرف اهلها حالا بعد حال کيف يطمئن اليها(49) ( شگفتا از کسي که دنيا و ناهمواري ها و دگرگوني هاي اهل آن را، مي بيند و بدان آرام مي گيرد و هموار مي نشيند)
و بيت چهارم با حديث « ان الدنيا يونق منظرها و يوبق مخبرها قد تزينت بالغرور و غرت بزينتها (50) ( دنيا خوب ديدار و خوش منظر است، اما جز زشت کرداري و بد کنشي چيزي درباره آن گزارش نشده، فريبکارانه خود را آراسته و با آرايش دروغين به فريب همگان پرداخته).

بر کشتي عمر تکيه کم کن
کاين نيل نشيمن نهنگ است(51)

شاعر با هنرمندي کم نظير خود، عمر را به کشتي تشبيه نموده و نيل را کنايه از دنيا گرفته است. مي توانيم ذهن خلاق شاعر را تحت تأثير آيه 48 و 54 سوره انفال بدانيم. در آيه 48 سوره انفال آمده است : شيطان دنيا را زينت مي دهد که ما غافل شويم و ترجمه آيه 54 سوره انفال چنين است: « فرعونيان بر کشتي غرور بودند که ما همه را غرق کرديم.»
همچنين تلميح دارد به حديث: «من عد غدا من أجله فقد اساء صحبه الموت» (52) ( هر که فردا را از عمر خويش شمارد مرگ را خوب نشناخته است)

چون تيغ بدست آري، مردم نتوان کشت
نزديک خداوند بدي نيست فرامشت (53)

اين نصيحت حکيمانه رودکي چقدر نزديک است به اين آيه که : «و لا تقتلوا النفس التي حرم الله الا بالحق» (54) ( و نفسي را که حرام کرده جز به حق به قتل نرسانيد)
همچنين آيه 25 آل عمران و حديث: «من يعمل سوءاً يجز به في الدنيا» (55) ( هر که عمل بد کند، سزاي آن در دنيا بيند)

اين تيغ نه از بهر ستمکاران کردند
انگورنه از بهر نبيذ است به چرخشت (56)

مي توان الهام گرفت از آيه « و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس» (57) ( و فرو فرستاديم آهن را در آن سختي هاي زياد که منافع مردم در آن است)

عيسي به رهي ديد يکي کشته فتاده
حيران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که، که را کشتي تا کشته شدي زار
تا باز کجا کشته شود آن که تو را کشت(58)

شاعر با تصوير سازي بسيار آموزند، چند نکته را فرياد مي آورد. اول:
«فأعتبروا يا اولي الابصار» (59) ( اي صاحبان بينش عبرت بگيريد)
دوم: دنيا دار مکافات است. سوم: سزاي عمل و دست بالاي دست وجود دارد. چهارم: معجزه حضرت عيسي(ع) که در سوره آل عمران / 49 آمده است. پنجم: اين که هر خوني ريخته شود، فرزندان آدم در آن دست دارند و حديث آن را ميبدي در «کشف الاسرار» آورده است.(60)
اصل تعبير ابيات فوق در التمثيل و المحاضره، ص 15 چنين آمده:
« مر عيسي بقتيل فقال: قتلت فقتلت و سيقتل قاتلک»

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت(61)

شاعر با اين ضرب المثل، سزاي کلوخ انداز سنگ است، تصويري اجتماعي و مردمي مي آفريده که هر روز ممکن است اتفاق بيفتد. و مي توانيم از اين آيه الهام بگيريم: « فمن اعتدي عليکم فاعتدوا عليه بمثل ما عتدي عليکم» (62) ( پس آن که تجاوز کند بر شما، تجاوز کنيد بر او، برابر آنچه بر شما تجاوز کرده است).
و آيه « والذين کسبوا السيئات جزاء سيئه بمثلها» (63)
( و کساني که به دست آوردند گناهان را، کيفر هر گناه همانند آن است که کسب کرده اند)
و آيه «و جزاء سيئه سيئه مثلها»( 64) ( و پاداش هر گناهي، گناهي است مثل آن)

شاد زي با سياه چشمان شاد
که جهان نيست جز فسانه و باد

ز آمده شادمان ببايد بود
وز گذشته نکرد بايد ياد

نيک بخت آن کسي که داد و بخورد
شور بخت آن کسي که داد و نه داد(65)

شاعر در اين چند بيت، ضمن ايجاد فضايي شاد، بي اعتباري دنيا و بهره مندي از عمر زودگذر را يادآوري مي کند، در بيت دوم، تلميح دارد به آيه « لکيلا تأسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» (66) ( تا دريغ نخوريد بر آنچه از شما رود و نه شاد شويد به آنچه شما را آيد) و حديث «الفرص تمر مر السحاب» (67) ( فرصت ها مثل ابرها مي گذرند)
بيت سوم، الهامي است از آيه: «و من يوق نفسه فاولئک هم المفلحون» (68) ( و آن که نگهداشته شود از بخل خويش، پس آنانند رستگاران)
و احاديث متعدد از جمله : « البخيل لا يجد رائحه الجنه و السخي لا يري دخان النار» (69) ( بخيل بوي بهشت نيابد و سخي دود دوزخ نبيند)
به قول ناصر خسرو:

دود دوزخ نبيند ايچ سخي
بوي جنت نيابد ايچ بخيل

چهار چيز آزاده را زغم بخرد
تن درست و خوي نيک و نام نيک و خرد

هر آنکه ايزدش اين هر چهار روزي کرد
سزد که شاد زيد جاودان و غم نخورد(70)

شاعر با بهره گيري از آرايه جمع و تقسيم، يک فضاي شاد و شکر نعمت هاي الهي را فراهم ساخته، که مي توانيم با اين حديث پيامبر (ص) مرتبط بدانيم:
«ابن آدم اذا أصبحت معافي في جسدک آمنا في سر بک عندک قوت يومک فعلي الدنيا ألعفاء»(71) ( فرزند آدم وقتي تن تو سالم است و خاطرت آسوده است و قوت يک روز خويش را داري به جهان بگو مباش) احاديث ديگري نيز در همين مضمون وارد شده است.(72)

نه نحس کيوان بود و نه روزگار دراز
چه بود؟ منت بگويم: قضاي يزدان بود(73)

شاعر با ايجاد تصوير ذهني در مورد سعد و نحس و قضا و قدر الهي به خواننده آرامش دروني مي بخشد و احتمالاً به اين آيه نظر داشته: «و ما قدر والله حق قدره و الارض جميعاً قبضه يوم القيامه» (74) (و آنان که غير خدا را طلبيدند، خدا را چنان که شايد به عظمت نشناختند و اوست که روز قيامت زمين را در قبضه قدرت او و آسمان ها در پيچيده به دست سلطنت اوست)
همچنين به حديث زير توجه خاص داشته است:
ان الله اذا قضي علي عبد قضاء لم يکن لقضائه مرد( 75)
( وقتي خداوند چيزي بر بنده خويش مقدر سازد، تقدير وي تغيير پذير نيست)

بسا شکسته بيابان که باغ خرم بود
و باغ خرم گشت آن کجا بيابان بود(76)

با يک تصوير عکس، شاعر دو حالت رحمت و نقمت را مجسم کرده است و الهامي گرفته از آيات « فاحيا به الارض بعد موتها» (77) ( زنده ساخت زمين را پس از مردنش)، همچنين آيات: روم/ 24، اعراف/ 96، 161، 163، نحل/ 112.

زندگي چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد بايد باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود
اين رسن را اگر چه هست دراز

خواهي اندر عنا و شدت زي
خواهي اندر امان به نعمت و ناز

خواهي اندک تر از جهان بپذير
خواهي از ري بگير تا به طراز

اين همه باد و بود تو خواب است
خواب را حکم ني مگر به مجاز

اي همه روز مرگ يکسان اند
نشناسي زيکديگر شان باز(78)

مرگ پديده حتمي است که همه را فرا مي گيرد و کسي از او جان بدر نخواهد برد. مرگ مثل ريسمان درازي است که داري حلقه است و سرانجام همه بايد از آن عبور کنند. در شماره 2 و 7 به موضوع مرگ اشاره کرده ايم. ابيات اخير تلميح دارد به آيات «کل نفس ذائقه الموت» (79) ( هر کسي مرگ را مي چشد)
و حديث : تحفه المومن من الموت ( تحفه مؤمن مرگ است ) و الموت ريحانه المؤمن (80) ( مرگ، ريحانه مؤمن است).
در جاي ديگر مي گويد:

جمله صيد اين جهانيم اي پسر
ما چو صعوه(81) مرگ بر سان زغن

هر گلي پژمرده گردد زونه دير
مرگ بفشارد همه در زير غن (82 و 83)

در اين ابيات، گويا به آيه « و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله کتاباً مؤجلا»(84) ( و نرسيده است کسي را که بميرد مگر به اذن خدا در نامه اي سرآمد دار) نظر داشته است.
و در جاي ديگر مي گويد:

هر که را رفت همي بايد رفته شمرش
هر کرا مرد همي بايد مرده شمرا(85)

اين بيت، شاهد اين آيه است که «انک ميت و انهم ميتون» (86) ( تو مي ميري و آنها هم مي ميرند)(87)
و فرار از مرگ را بيهوده مي داند، همانطور که قرآن آن را غير ممکن دانسته.

خواهي تا مرگ نيابد تو را
خواهي کز مرگ بيابي امان؟

زيرزمين خيز و نهفتي بجوي
پس به فلک برشو بي نردبان(88)

اين ابيات بدون ترديد تلميح دارد به آيه «اينما تکونوا يدرککم الموت و لو کنتم بي بروج مشيده» (89) ( هر جا باشيد دريابد شما را مرگ، اگر چه در دژهاي استوار باشيد)
در تصوير ديگري از خاک بودن انسان و به خاک بازگشتن، او را چنين آراسته:

بودنت در خاک باشد با فدم
همچنان کز خاک بود انبودنت(90)

صاحب « ترجمان البلاغه» اين آيه را شاهد اين بيت آورده:
«منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري» (91)
( شما را از خاک آفريديم و به خاک باز مي گردانيم و بار ديگر از آن بيرون مي آوريم.)
و بيت فوق و اين آيه، چقدر نزديک است به اين بيت:

چنان که خاک سرشتي به زير خاک شوي
بنات خاک و تو اندر ميان خاک آگين(92)

تصوير ديگر از داخل قبر که قبلاً نيز بدان اشاره کرديم، هنرمندي رودکي را نشان مي دهد و آيا اين خود دليل بر بينا بودن او نيست که بارها به خاک سپاري مردم را ديده است؟

ما همه خوش خوريم و خوش خسبيم
تو در آن گور تنگ تنهايي

نه چنان خفته اي که برخيزي
نه چنان رفته اي که بازآيي(93)

و چون حشر انسان فرا رسد و قيامت کبري برپا شود، در تصوير رودکي چنين رستاخيزي مشاهده مي شود:

چو گرد آرند کردارت به محشر
فروماني چو خر بميان شلکا (94)

اين بيت، الهام گرفته از آيه قرآني است: « و لتنظر نفس ما قدمت لغد» (95) « بايد بنگرد هر کس چه چيز پيش فرستاده است براي فردا»
و در حديثي از پيامبر آمده که« وقتي روز رستاخيز درآيد. بانگ زني، بانگ زند که هر کس کاري براي غير خدا انجام داده پاداش خود را از آن کس که براي او کار کرده بگيرد.»

ور به بلور اندرون ببيني گويي
گوهر سرخ است به کف موسي عمران(96)

ضمن فضا سازي جالب در حقيقت تلميح دارد به آيه « و نزع يده فاذا هي بيضاء للناظرين» (97)( و دست از جيب خود برآورد که ناگاه بينندگان را آفتابي تابان بود) ظاهر بيت، دلالت بر آزمون حضرت موسي در کودکي است که به جاي گوهر سرخ، آتش را در دست گرفت.(98)

حجت يکتا خداي و سايه اوي است
طاعت او کرده واجب آيت فرقان( 99)

اگر چه اين بيت از خمريه رودکي است که در مجلسي به افتخار پيروزي بر ماکان کاکوي توسط نصربن احمد ساماني برپا شده بود، سروده است اما الهام گرفته از اين آيه است: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم (100) ( اطاعت کنيد خدا و رسول و صاحبان امر را) موضوع اطاعت از خدا و رسول و صاحبان امر در آيات ديگري نيز ذکر شده است(101)

اندر بلاي سخت پديد آيد
فضل و بزرگ مردي و سالاري(102)

اين بيت، ترجمه واري از اين حديث است که: في تقلب الاحوال علم جواهر الرجال (103) ( در دگرگوني احوال، جوهر مردان آشکار مي شود)
و احاديث ديگري دلالت بر اين بيت دارد. (104)
مثل معروفي است در « کليله و دمنه» نصرالله منشي که « في الکد ينقسم المعاني» ( در سختي ها بزرگي ها را تقسيم مي کنند.)

روي به محراب نهادن چه سود
دل به بخارا و بتان طراز

ايزد ما وسوسه ي عاشقي
از تو پذيرد نپذيرد نماز (105)

به احتمال زياد، تلميحي به حديث معروف «لا صلاة الا بحضور القلب» است. نماز درست نيست مگر به حضور قلب)، يا با حديث « انما الاعمال بالنيات» ( کارها به نيت ها وابسته است) و مولانا به صورت حل، آن را در بيتي به کار گرفته:

بشنو از اخبار آن صدر صدور
لا صلاه تم الا بالحضور (106)

و اگر بيت رودکي را اين طور معني کنيم که:

گر مذهب مردمان عاشق داري
يک دوست بسنده کن که يک دل داري

در اين صورت با آيه « ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه» (107) ارتباط نزديک دارد. (108)

کسان که تلخي زهر طلب نمي دانند
ترش شوند و بتابند روز اهل سؤال

تو را که مي شنوي طاقت شنيدن نيست
مرا که مي طلبم خود چگونه باشد حال؟ (109)

شاعر با طرح يک مساله اجتماعي که سؤال باعث خواري انسان است، دو گروه را براي مخاطب، مجسم مي کند و به ذهن متبادر مي شود که از آيات و احاديث زير الهام گرفته است.
«و اما السائل فلا تنهر» (110) ( و فقير را از در خانه ات مران)
و آيه « لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» (111) ( به نيکي نمي رسيد مگر اين که از آنچه دوست داريد ببخشيد)
و حديث : «افضل المؤمنين ايماناً الذي اذا سئل اعطي و اذا لم يعط استغني» (112)
(از همه مؤمنان، ايمان آن کس بهتر است که وقتي از او چيزي بخواهند بدهد و اگر جيزي به او ندهند، راه بي نيازي سپرد) (113)

عجب آيد مرا ز کرده ي خويش
کز در گريه ام، همي خندم(114)

شاعر با يک تصوير زيباي پارادوکسي از آيات و روايات به شکل زير بهره گرفته است.
« آيا آن کس که کردار زشتش به چشم جلوه گر شده تا از خرسندي هر بده کرده، در نظرش نيکو آمده [ مانند مرد حقيقت بين است] (115) همچنين آيه 83/ توبه و حديث شريف « عجبت لضاحک ملافمه و لا يدري أرضي الله عنه ام أسخطه» (116) ( عجب دارم از آن که از ته دل بخندد و نداند که آيا خدا از او خشنود است يا خشمگين)

هر که نامخت از گذشت روزگار
نيز ناموزد ز هيچ آموزگار(117)

اين بيت، از آغاز منظومه کليله و دمنه است. تأکيد بر عبرت آموزي از روزگار دارد.
با اين حديث ارتباط دارد که «کفي بالدهر و اعظا» (118) ( چه آموزگاري است روزگار)
و اين روايت که « من لم يعتبر بغيرالدنيا و صروفها لم تنجع فيه المواعظ» (119) ( هر کس از گذشت روزگار و دگرگوني هاي آن عبرت نيندوزد، پند هيچ آموزگاري در او کارگر نخواهد بود)

تا در جهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راه دانش بي نياز

مردمان بخرد اندر هر زمان
راز دانش را به هر گونه زبان

گرد کردند و گرامي داشتند
تا به سنگ اندر همي بنگاشتند

دانش اندر دل چراغي روشن است
وز همه بد بر تن تو جوشن است(120)

در اهميت دانش و اندوختن آن است که تلميح دارد به آيه:
«يرفع الله الذين آمنوا و الذين اوتو العلم درجات» (121) (خداوند مؤمنان را در ميان شما بالا برد و آنان را که دانش داده اند درجاتي است)
و احاديث «العلم مصباح العقل» (122) ( دانش، چراغ دل است) و العلم حجاب من الافات(123) ( دانش، حجاب آدمي در برابر آفت است) و العلم يحرسک (124) ( دانش، تو را مي پايد) العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء (125) (دانش، نوري است که خدا در قلب هر که بخواهد مي اندازد)

راهي آسان و راست بگزين اي دوست
دور شو از راه بيکرانه ترفنج(126 و 127)

الهام گرفته از اين آيه است که « و من يعتصم بالله فقد هدي الي صراط مستقيم» (128) ( و هر کس از خدا نگهداري خواهد به سوي راه راست هدايت شده است)
و حديث: «رحم الله من حفظ لسانه و عرف زمانه و استقامت طريقته» (129) ( خدا رحمت کند آن کس را که زبان خود را حفظ کند و روزگار خود را بشناسد و روش او راست باشد)

اين جهان را نگر به چشم خرد
ني بدان چشم کاندرو نگري

همچو درياست و زنکوکاري
کشتيي ساز تا بدان گذاري(130)

اين دو بيت باز ساخته شادروان سعيد نفيسي است از روي ترجمه عربي شعر رودکي. بنابر نوشته ثعالبي در يتيمه الدهر ابوالحسن احمد بن المؤمل شاعر قرن پنجم و آن ترجمه اين است:

تصور الدنيا بعين الحجي
لا بالتي انت بها تنظر

الدهر بحر فاتخذ زورقا
من عمل الخير به تعبر(131)

الهام گرفته از اين حديث که لقمان به فرزندش سفارش مي کند:
«دنيا دريايي ژرف است که گروهي انبوه در آن غرق شده اند. کشتي تو در اين دريا، پارسايي و پرهيز باشد. درون آن کشتي ايمان، بادبانش؛ توکل؛ ناخدايش، عقل؛ راهنمايش؛ علم و سکانش؛ صبر است»(132)

کسي را که باشد به دل مهر حيدر
شود سرخ رو در دو گيتي به آور(133 و 134)

اين حديث مرتبط مي شود که «يا علي لا يحبک الا مؤمن تقي» (135) (يا علي دوست ندارد تو را مگر مؤمن باتقوا)

خويشتن پاک دار و بي پرخاش
هيچ کس را مباش عاشق غاش(136 و 137)

شاعر به اين آيه نظر داشته که «والکاظمين الغيظ و العافين عن الناس» (138)
( آنان که خشم فرو نشانند و از بدي مردم درگذرند.)
و حديث: لا عقل کالتدبير و لا ورع کالکف و لا حسب کحسن الخلق(139) ( هيچ عقلي مانند تدبير نيست و تقوايي چون خويشتن داري و شرفي چون نيک خويي)
و با اين بيت ديگر رودکي هماهنگ است:

نکو گفت مزدور با آن خديش(140)
مکن بد به کس گر نخواهي به خويش(141)

گر درم داري گزند آرد به دين
بفکن او را، گرم و درويشي گزين(142)

به احتمال زياد تحت تأثير آيات اول سوره علق بوده که «کلا ان الانسان ليطغي آن رآه استغني»(143) ( نه چنين است، همانا انسان سرکشي کند که بينديش بي نياز شود)
و حديث: ان لکل امه فتنه امتي المال( 144) ( هر امتي را بليه اي است و بليه امت من، مال است)

اي ويذ(145) غافل از شمار، چه پنداري
کت خالق آفريد پي کاري؟!

عمري که مر تو راست سرمايه
ويداست و، کارهات به اين زاري (146)

شاعر در اين دو بيت، سبب آفرينش انسان را بيان مي کند و تلميح دارد به آيه:
«احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون» (147) ( آيا پنداشتند مردم که رها شوند آن گه که گويند ايمان آورديم و آزموده نگردند؟»

واجب نبود به کس بر افضال و کرم
واجب باشد هر آينه شکر نعم(148)

مصرع دوم، تلميح است به « لئن شکرتم لازيدنکم و لئن کفرتم ان عذابي لشديد»(149) ( اگر شکر کرديد، بيشتر مي گيريد و اگر کفران نعمت کرديد، عذاب سختي خواهيد ديد)
و اين حديث « اگر خداوندي چيزي به تو داد بايد نشان نعمت و گرم وي در تو پديدار شود» (150)

درست و راست کناد اين مثل خداي ورا
اگر ببست يکي در هزار در بگشاد(151)

الهام است از آيه « ان مع العسر يسرا» (152) ( با هر سختي آساني هست)
و حديث: «ان مع العسر يسرا» (153)

سماع و باده ي گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببيند در افتد او در چاه(154)

صحنه آرايي شاعر، تلميحي است زيبا با آيات مربوط به هاروت و ماروت که در آيه 96 سوره بقره ذکر شده و در آيه 102 همين سوره نيز يادآوري شده است. هاروت و ماروت دو فرشته بودند که در زمان ادريس پيامبر، مأمور شدند تا حقيقت سحر را به مردم نشان دهند. در ديوان رودکي بيتي است در همين زمينه که به خسروي نسبت داده شده:

ز لفينک او بر نهاده دارد
برگردن هاروت زاولانه(155)

نگارينا شنيدستم که گاه محنت و راحت
سه پيراهن بودست يوسف را به عمر اندر

يکي از کيد شد پرخون دوم شد چاک از تهمت
سوم يعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر(156)

«رخم ماند بدان اول دلم ماند بدان ثاني
نصيب من شود در وصل آن پيراهن ديگر»

که اشاره است به سه آيه:
1- «و جاءوا علي قميصه بدم کذب» (157) ( و پيراهن يوسف را آوردند که براي آن خوني دروغين بود)
2-و استبقا الباب و قدت قميصه من دبر(158) ( آن دو براي رسيدن به در، با هم پيشي گرفتند و پيراهن يوسف از پشت پاره شد)
3- اذهبوا بقميصي هذا فالقوه علي وجه ابي يأت بصيراً(159) ( اين پيراهن را ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفکنيد تا بينا شود)

آنچه با رنج يافتيش و به ذل
تو به آساني از گزافه مديش(160)

خويش، بيگانه گردد از پي سود
خواهي آن روز؟ مزد کمتر ديش(161)

شاعر به يک فضيلت اخلاقي اشاره مي کند که گاهي به رذيلت تبديل مي شود.
شايد بتوانيم با اين حديث آن را مرتبط بدانيم که « افضل الاصحاب من اذا ذکرت اعانک و اذا نسيت ذکرک» (162)
( بهترين دوستان کسي است که وقتي ياد کردي، ترا ياري کند و وقتي فراموش کردي ترا بياد آرد)

آرزوها که مردمان خواهند
من دو خواهر حديث شد جمله

عافيت خواهم از خداي جهان
بي نيازي ز مردم سفله(163)

شاعر با بهره از آرايه جمع و تقسيم که با استادي تمام از آن استفاده کرد، به اين دو حديث نظر داشته است:
1- «سلوا الله العفو و العافيه فان احدا لم يعط بعد اليقين خيراً من العافيه» (164) ( از خدا بخشش و عافيت طلب کنيد که پس از ايمان هيچ کس را چيزي بهتر از عافيت نداده اند.)
2- «استغنوا عن الناس و لو بشوص السواک» (165) ( از مردم بي نياز باشيد و يک قطعه چوب مسواک هم از آنها نخواهيد).
 

پي نوشت ها :
 

1- برتلس، تاريخ ادبيات فارسي، تاجيکي، ص202.
2- صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، ج اول، ص 371 به بعد.
3- عبدالرحمان طاهر، جان اف: رودکي، روزگار و آثار، ترجمه: دکتر ميرزا ملا احمد، ص22، در اين اثر از صص 17 تا 22 همه نظريات در مورد تولد و وفات رودکي ذکر شده است.
4- براگينسکي، ا.س، رودکي، پيش گفتار کتاب، رودکي و اشعار، 1963، ص7 به [ زبان روسي]
5-نفيسي، سعيد، محيط زندگي و احوال و اشعار رودکي، چاپ سوم، ص 295 به بعد.
6-اقبال آشتياني، عباس، مقالات، بخش اول، ص 154 تا 157.
7- انوشه، حسن، دانشنامه ادب فارسي، جلد اول، صص 460 تا 462، دبير سياقي، پيشاهنگان شعر پارسي، ص 16، محجوب، محمد جعفر، سبک خراساني در شعر فارسي، ص 28.
8- برتلس، پيشين، ص 209.
9- همان، ص 228.
10-اين اندبار، شماره مجهول ميان 3 تا 9.
11-پيشاهنگان، ص 21 و شعار، ديوان ص 11.
12- سوره هاي انعام/32، آل عمران/ 185، يونس/23، مجادله/17، انفال/28، توبه/38، عنکبوت/64، ابراهيم/3، نحل/30، نحل/ 96، نور/37 تا 39، قصص/ 62-60، غافر/ 39، حديد/ 30 و...
13- پيشاهنگان ص 22 و شعار، ديوان ص 11.
14- نساء/ 36 و آيات ديگر مثل سوره لقمان/18 و حديد/23.
15- نهج الفصاحه/656.
16- کام.
17- پسران خدمتگزار.
18- پيشاهنگان ص 24 و شعار، ديوان ص 13.
19- انعام/32.
20- نهج الفصاحه/3203.
21- جلبيب: چادر زن.
22- پيشاهنگان ص 25- شعار: ديوان ص 14.
23- سوره قدر، آيات 1 و 2.
24- ميبدي: کشف الاسرار، ج562/10.
25- پيشاهنگان ص 26 و شعار: ديوان، ص 15.
26- سوره هود/3.
27- مجلسي: بحارالانوار ج 285/74.
28- امام علي (ع)، نهج البلاغه، حکمت 133 ه.
29- همان، خطبه 113.
30- شعرا/89-88.
31- آيات ديگر در مورد عالم قبر سوره 4/82، 9/100، 22/7 و 22/35.
32- نهج الفصاحه/2107، عطار نيز در تذکره الاولياء ص 36 از اين حديث بهره گرفته است.
33- همان/ 330.
34- سوره کهف، ايه 46.
35- ميبدي، کشف الاسرار، ج1، ص 654 و ج 372/5 و شرح تعرف ربع دوم، ص 534 و بحارالانوار، ج3، ص148.
36- پيشاهنگان ص 27 و شعار، ديوان، ص 16.
37- نهج الفصاحه/2126.
38- امام علي (ع)، نهج البلاغه، حکمت 131/ص 493.
39- سوره طه، آيه 131.
40- سوره حجر، آيه 88.
41- سوره بقره، آيه 215.
42- نهج الفصاحه/1068.
43- هجويري، کشف المحجوب، ص 462.
44- نهج الفصاحه/78.
45- امام علي(ع)، غرر الحکم، ج 223/2.
46- پيشاهنگان، ص 27 و شعار، ديوان ص 16.
47- احاديث مثنوي، ص 141 به نقل از فيه مافيه، ص 101 و احياء علوم دين، ج3، ص148، اين حديث به شکل هاي ديگر در احياء علوم دين، ج3، ص 148و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج4، ص 563 و سيوطي جامع صغير، ج2، ص 16 نيز ديده شده است.
48- مثنوي، دفتر 3، بيت 1729.
49- مجلسي، بحار الانوار، ج 102/73.
50- غرر الحکم، ج2، ص65.
51- پيشاهنگان، ص 28 و شعار، ديوان، ص 107.
52- نهج الفصاحه/2926.
53- پيشاهنگان، ص 28 و شعار، ديوان، ص 108.
54- سوره انعام، آيه 151.
55- نهج الفصاحه/2890.
56- پيشاهنگان، ص 29 و شعار، ديوان، ص 108، شعار اين بيت و بيت قبلي را به ناصر خسرو نسبت داده.
57- سوره حديد، آيه 25.
58- پيشاهنگان، ص 29، جعفر شعار در ديوان اشعار رودکي، ص 109 اين دو بيت را نيز به ناصر خسرو نسبت داده است.
59- سوره حشر، آيه 2.
60- کشف الاسرار، ميبدي، ج1، ص 523.
61- اين بيت نيز ملحق به ابيات قبلي است.
62- سوره بقره، آيه 194.
63- سوره يونس، آيه 27.
64- سوره شوري، آيه 40.
65- پيشاهنگان، ص 29، و جعفر شعار، ديوان، ص 17.
66- سوره حديد، آيه 23.
67- شرح نهج البلاغه، 283/18.
68- سوره حشر، آيه 9.
69- بحارالانوار، ج16، ص142.
70- پيشاهنگان، ص 30 و شعار، ديوان، ص 110.
71- نهج الفصاحه/23.
72- همان/ 22 و نهج الفصاحه/1375.
73- پيشاهنگان ص 32 و شعار، ديوان، ص 22.
74- سوره زمر، آيه 67.
75- نهج الفصاحه/670.
76- همان، ص 32 و ديوان شعار، ص23.
77- سوره بقره، آيه 164.
78- پيشاهنگان ص 38 و شعار: ديوان اشعار ص 28.
79- سوره آل عمران، آيه 185.
80- جامع صغير، ج1، ص 128، کنز الحقايق، ص 138، علاوه بر موارد فوق به نهج الفصاحه حديث شماره 823 مراجعه شود.
81- گنجشک.
82- سنگ عصاري.
83- شعار، ديوان، ص 61.
84- سوره آل عمران، آيه 145.
85- شعار، ديوان، ص 12.
86- رادوياني، ترجمان البلاغه، ص125.
87- احاديث 25، 57، 108 و 122 نهج الفصاحه.
88- پيشاهنگان، ص 56 و شعار، ديوان ص 121.
89- سوره نساء، آيه 78.
90- شعار، ديوان اشعار، ص 73، بافدم به معني عاقبت و انبودنت به معني آفرينش تو از مصدر انبودن.
91- سوره طه، آيه 55.
92- آگين، پشم و پنبه.
93- شعار، ديوان، ص 64.
94- همان، ص 68، در اين بيت شلکا مرکب است از « شلک+آ» به معني گل سياه چسبيده.
95- سوره حشر، آيه 18.
96- پيشاهنگان، ص 42،شعار، ديوان ص34.
97- سوره اعراف، آيه 108.
98- عماداصفهاني، تاريخ انبياء از آدم تا خاتم ص 498، موضوع علاوه بر سوره نمل آيه 12 در آيات ديگري نيز آمده، مثل : اعراف/ 133، بني اسرائيل/ 101، طه/23.
99- پيشاهنگان، ص 44 و شعار، ديوان، ص36.
100- سوره نساء، آيه 59.
101- مثل آيات: آل عمران/32 و 132، توبه/ 91 و 71، انفال/1 و 20 و 24 و 49 و 46، نور/ 52 و 54، احزاب/ 71، حج/17، مائده/91، تغابن/ 12.
102- پيشاهنگان، ص51 و ديوان اشعار، ص 42.
103- نهج البلاغه، حکمت 217.
104- نهج البلاغه، 138، 301، 296، 363 نهج الفصاحه.
105- پيشاهنگان، ص 54 و ديوان چاپ شعار، ص 57.
106- فروزانفر، احاديث مثنوي، ص 5.
107- سوره احزاب، آيه 4.
108- دکتر محجوب در طرايق الحقايق، ج1، ص 435، همين مطلب را از قول امام صادق (ع) آورده، آيات ديگري مثل بقره/338 و انعام/162 نيز در همين مورد است.
109- پيشاهنگان، ص50؛ شعار ديوان، ص32.
110- سوره ضحي، آيه 8.
111- سوره آل عمران، آيه 92.
112- نهج الفصاحه/416.
113- احاديث ديگري از جمله، 131، 347، 683، 794، 811، 2268، 2360 از نهج الفصاحه به همين مطلب دلالت دارند.
114- پيشاهنگان، ص 56، شعار، ديوان، ص 32.
115- سوره فاطر، آيه 8.
116- نهج الفصاحه/1931.
117- پيشاهنگان ص 59؛ شعار، ديوان، ص 48.
118- نهج الفصاحه/2126.
119- غررالحکم، ج420/5.
120- پيشاهنگان، ص 42، شعار، ديوان، ص 48.
121- سوره مجادله، آيه 11.
122- غررالحکم، ج144/1.
123- همان، ج 188/1.
124- همان ج 81/2.
125- غزالي، احياء العلوم، ج 72/1.
126- راه باريک و دشوار.
127- شعار، ديوان ص 73.
128- سوره آل عمران، آيه 101.
129- نهج الفصاحه، حديث 1659.
130- پيشاهنگان، ص 57، شعار، ديوان رودکي، ص 128، اشعار منسوب و ملحق.
131- نفيسي، محيط زندگي و احوال رودکي، ص 423.
132- ميزان الحکمه، ج 576/10.
133- به يقين.
134- شعار، ديوان رودکي، ص 56.
135- شرح تعرف، ربع الاول/462 و ربع دوم/ 546 و کشف الاسرار، ج84/6.
136- غاش: وفادار.
137- شعار، ديوان رودکي، ص 83.
138- سوره آل عمران، آيه 136.
139- نهج الفصاحه/2504.
140- کدبانوي خانه.
141- شعار، ديوان رودکي، ص 85.
142- همان، ص 93.
143- سوره علق، آيات 6 و 7.
144- نهج الفصاحه، احاديث 886، 2612 و 2673.
145- گمراه.
146- شعار، ديوان، ص 63.
147- سوره عنکبوت/2، همچنين سوره انبياء/1 و حديث 379 از نهج الفصاحه.
148- شعار، ديوان، ص 59.
149- سوره ابراهيم، آيه 7.
150- نهج الفصاحه/129.
151- شعار، ديوان، ص 17.
152- سوره انشراح/ 5 و 6 و سوره هاي زمر/ 53، روم/36، يونس/58، توبه/ 99، توبه/21، کهف/ 98.
153- نهج الفصاحه/363.
154- شعار، ديوان، ص 41.
155- همان، ص 125.( اشعار منسوب و ملحق).
156- شعار، ديوان، ص 115.
157- سوره يوسف، آيه 18.
158- همان/ 25.
159- همان/ 93.
160- مديش، زنده، ديش: بده.
161- شعار، ديوان رودکي، ص 30.
162- نهج الفصاحه/384.
163- شعار، ديوان، ص 62.
164- نهج الفصاحه/1742.
165- نهج الفصاحه/283.
 

منبع: نشريه کيهان فرهنگي، شماره272و 273.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.