انواع تعصب(3)
تعصب حزبي و دیگر تعصب ها
نمونه اي از اين نوع تعصب را در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب در احزابي همچون سازمان مجاهدين خلف(منافقين) و احزاب چپ گرا و ماركسيست و همچنين در برخي از نحله هاي تصوف و نومعنويت گرا در زمان معاصر مي توان مشاهده نمود.تعصبي كه در آن عضو حزب حتي مي بايست به دستور رهبر حزب، زن خود را در اختيار رهبر حزب قرار دهد (108)و زندگي مشترك خود را بدون اذن عقلي و شرعي طلاق داده يا بدون طلاق به رهبر حزب خود بسپارد و يا اينكه آن چنان نسبت به مرام حزبي متعصب باشد كه واقعيات را انكار نمايد به طوريكه در بين طرفداران حزب كمونيست چنين تعصبي متداول بود؛ زيرا بر اساس عقيده ي آنان، انسان ها بر اساس جبر اجتماعي چهار مرحله را در پيش خواهند داشت:
-دوران كمون اوليه؛
-دوران فئوداليته؛
-دوران سرمايه داري؛
-دوران سوسياليست.
بر اين اساس، طرفداران اين حزب آن چنان در توهم اين مراحل تاريخي بودند كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران را باور نداشتند، چون بر طبق عقيده ي آنان ايران هنوز در مرحله ي فئوداليته به سر مي برد و وارد مرحله ي سرمايه داري نشده بود. پس امكان نداشت كه وارد مرحله ي سوسياليست يعني همان دوران تحول عمومي مردم گردد.از اين رو، اينان پس از به ثمر نشستن انقلاب براي آن كه عقيده خود را توجيه نمايند، به چاره انديشي پرداخته با فرزندان انقلاب در بحث و مناظره دم از فروپاشي انقلاب پس از مدتي و فرا رسيدن دوران سوسياليست مي زدند.
1.منشأ تعصب حزبي
اصل حزب بازي را به نظر من كه در صدر مشروطيت، حزب را در ايران درست كردند.حزب بازي را براي همين درست كردند كه نگذارند اين ملت با هم آشتي كنند.براي اين كه حزب را مي ديدند كه اين جا بناي اين ها اين است كه وقتي اين حزب شد حزب عدالت و آن حزب شد حزب دموكرات كه در صدر مشروطه بوده.اين ها با هم دشمنند؛ اين براي آن مي زند، اين براي آن مي زند، احزاب در خارج اين جور نيستند.اگر نمايش بدهند كه اين جور هستند، براي اين كه كلاه سر ما بگذارند.(1)
شما گمان نكنيد كه احزابي كه در ممالك ديگري هست، در صدر مشروطيت در انگلستان بود.آن احزاب با همان كاري كه آن ها مي كردند و حزب بازي مي كردند، ماها را به اختلاف مي كشيدند و خود آن ها با هم دشمني نداشتند.هيچ حزبي بر ضد مصالح كشور خودش عمل نمي كرد. اگر هم با هم اختلاف سليقه يا اختلاف رويه داشتند، عاقلانه بود؛ با حساب بود.اين طور نبود كه يك دسته، دسته ديگر را آن چنان تضعيف كنند كه كشورشان آسيب ببيند.مع الاسف همان احزابي كه در آن جا بودند، به ما نمايش مي دادند كه كشور بايد احزاب داشته باشد و احزاب هم بايد مخالف با هم باشند، ما را و احزاب ما را روبه روي يكديگر قرار مي دادند.(2)
2.پيامدهاي تعصب حزبي
3.ارزيابي حزب گرايي و تعصب حزبي
اين نكته را بايد تذكر بدهم كه ما كه گفتيم حزبي به نام حزب مستضعفين، در همه دنيا، معنايش اين نبود كه حزب هاي صحيحي كه در ايران هست، نباشد.حزب هاي منطقه اي عليحده است و حزب تمام مناطق و تمام جاها يك حزب ديگر است. اگر ان شاء الله مسلمين موفق بشوند و يك همچو... حزبي را تاسيس كنند، بسيار به موقع است، لكن [به]معناي اين نيست كه در محل و در منطقهها حزب نباشد؛ خير، در منطقه ها احزاب هستند و آزاد هم هستند، مادامي كه توطئه معلوم نشده است.(3)
ايشان از طرفي معيار خوبي و يا بدي حزبي را در ايده و هدف نهايي آن حزب دانسته و حزب را يا حزب شيطان و يا حزب خدا ميداند.
هركس كه مي خواهد صحبت كند، بايد توجه كند كه چه مي خواهد بگويد، آيا در اين چيز رضاي خدا هست، آيا دعوت به خودش هست يا دعوت به خدا.بعد هم كه صحبت كرد، بنشيند كه آيا اين صحبت براي اين بود يا براي آن، اين راهي است براي سير انسان به خدا كه مراقبت كند از خودش و بعد از مراقبت، محاسبه نمايد.اين طور نيست كه حزب بد باشد يا هر حزبي خوب باشد. ميزان ايده ي حزب است و اگر ايده چيز ديگري باشد، اين حزب شيطان است هر اسمي هم داشته باشد.بنابراين، ما بايد كوشش كنيم كه حزبمان را حزب الله كنيم.خودمان را جز حزب الله قرار دهيم.(4)
اما از آن جا كه خطر تعصب همواره در حزب گرايي وجود دارد، حضرت امام براي جلوگيري از هرگونه خطرات احتمالي، نظاميان را از ورود به احزاب سياسي منع نموده، مي فرمايند:
وصيت اكيد من به قواي مسلح آن است كه همانطور كه از مقررات نظام عدم دخول نظامي در احزاب و گروه ها و جبهه ها است، به آن عمل نمايند و قواي مسلح مطلقاً چه نظامي و انتظامي و پاسدار و بسيج و غير اين ها در هيچ حزب و گروهي وارد نشده و خود را از بازي هاي سياسي دور نگه دارند.در اين صورت مي توانند قدرت نظامي خود را حفظ و از اختلافات درون گروهي مصون باشند.(5)
4.راه هاي برون رفت از تعصب حزبي
اول:در انديشه ي حضرت امام، حزب آن گاه مشروعيت دارد كه در اهداف اصلي با ساير احزاب درگيري نداشته باشد، بلكه اختلاف فقط در برداشت ها و نوع راه كارها باشد.از اين رو در پاسخ جناب محمدعلي انصاري در اختلاف بين دو گروه مصطلح چپ و راست در عصر خود بر اين تأكيد مي ورزند كه:
اختلاف اگر زيربنايي و اصولي باشد، موجب سستي نظام مي شود و اين مسأله روشن است كه بين افراد و جناح هاي موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفاً سياسي است ولو اين كه شكل عقيدتي به آن داده شود، چرا كه همه در اصول با هم مشتركند و به همين خاطر است كه من آنان را تأييد مي نمايم.آن ها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براي كشور و مردم مي سوزد و هر كدام براي رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظري دارند كه به عقيده ي خود موجب رستگاري است.اكثريت قاطع هر دو جريان مي خواهند كشورشان مستقل باشد؛ هر دو مي خواهند سيطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خيابان را از سر مردم كم كنند؛ هر دو مي خواهند كارمندان شريف و كارگران و كشاورزان متدين و كسبه صادق بازار و خيابان، زندگي پاك و سالمي داشته باشند... پس اختلاف بر سر چيست؟ اختلاف بر سر اين است كه هر دو عقيده شان است كه راه خود باعث رسيدن به اين همه است.(6)
دوم:احزابي متعصب تلقي نمي گردند كه در جهت حفظ مصالح عمومي كشور با هم به نزاع نپردازند.ايشان به مقايسه ي احزاب كشورهاي غربي با احزاب كشورهاي جهان اسلام پرداخته، مي فرمايد:
احزاب در ساير كشورهاي بزرگ... از قبيل انگلستان، فرانسه، امريكا با وضع احزاب در مملكت امثال ما مختلف است. هيچ وقت نخواهيد ديد كه دو حزب در امريكا باشد كه يكيشان يا هر دويشان بر خلاف مصلحت امريكا عمل كنند.
شما ديديد كه در همين چند وقت اين مخالفتي كه بين دو حزب در امريكا بود و مي خواستند يك دسته اي يك نفر را براي خودشان رئيس جمهور كنند.آن دسته هم يكي ديگر را، بعد از آن كه يكي برد قضيه را و رئيس جمهور شد، آن حزب ديگر نيفتادند به جان او و كارشكني كنند؛ تبريك گفتند و بلا اشكال مشغول خدمت هستند براي كشور خودشان و با وحدت كلمه كشور خودشان را پيش مي برند، اما در ممالكي كه توجه به مسائل ندارند و ديدهاي سياسي ندارند، اينها چنانچه گروه هايي درست كنند يا احزابي درست كنند، اين طور نيست كه بعد از آن كه كانديداي يك حزبي در يك امري پيش برد، ديگران بيايند تبريك بگويند و كمك كنند او را؛ ديگران مخالفت مي كنند و كارشكني مي كنند بايد اين ملت بيدار بشود، بايد اين سران و دولتمردان شمّ سياسي پيدا كنند؛ اين ها شمّ سياسي ندارند.(7)
سوم:احزابي به تعصب گرايي و ظلم و ستم نمي افتند كه مستقل بوده و به بيان ديگر احزاب دولت ساخته نباشند.ايشان در اوايل نهضت خود يعني سال 1343در مقايسه ي بين احزاب كشور ما و ساير كشورها مي فرمايند:
آن جاهايي كه حزب هست، دولت ها از حزب وجود پيدا مي كنند، نه اين كه اول دولت تشكيل بشود، بعد حزب درست كند...خوب يك حزبي قبل از اين كه دولت شما پيش بيايد، يك حزبي درست كنيد و بعد هم حزب در مجلس به طور[ي]كه بشود به طوري كه قوانين اساسي و قانون اساسي و ساير قوانين اقتضا مي كند، نماينده درست كنند و بعد هم آقاي وزير، نخست وزير متكي به نمايندگاني كه از حزب پيدا شد و از جمعيت و از خواسته مردم و اينها پيدا شد، بعد مي شود يك دولت متكي به حزب.(8)
چهارم:ضابطه گرايي به جاي حزب گرايي:در انديشه حضرت امام احزابي مطلوب بوده و دور از تعصبند كه تا بدان جا رشد يافته باشند كه اگر كسي را خارج از حزب خود مطابق ضوابط خود لايق براي مقام و پستي يافتند، او را معرفي نمايند و خود را در محدوده ي حزب و افراد آن محصور ننمايند.ايشان مي فرمايد:
اگر كسي يا كساني را در غير گروه يا صنف خود يافتند كه از افراد گروهشان لايق تر است او را كانديد كنند.مسأله انتخابات يك امتحان الهي است كه گروه گرايان را از ضوابط گرايان ممتاز مي كند.(9)
حضرت امام حتي در اين باره طرفداران احزاب را بر عمل كردن بر ضابطه فراخوانده، مي فرمايد:
احدي شرعاً نمي تواند به كسي كوركورانه و بدون تحقيق رأي بدهد و اگر در صلاحيت شخص يا اشخاصي، تمام افراد و گروه ها نظر موافق داشتند، ولي رأي دهنده تشخيص بر خلاف همه ي آن ها بود، تبعيت از آن ها صحيح نيست و نزد خداوند مسئوليت دارد.(10)
پنجم:احزابي دور از تعصبند كه در پي اثبات خوبي هاي خود باشند، نه در پي افشاگري و نامطلوب نشان دادن احزاب و گروه هاي ديگر.
هيچ مقامي و حزبي و گروهي و شخصي حق ندارد به ديگران كه مخالفت نظرشان هستند توهين كنند يا خداي نخواسته افشاگري نمايند، گرچه همه حق تبليغات صحيح براي خود يا كانديداهاي خود يا ديگران را دارند و هيچ كس نمي تواند جلوگيري از اين حق نمايد.(11)
تعصبات ديگر
الف.تعصبات صنفي و شغلي
سلام بر حماسه سازان هميشه جاويد روحانيت كه رساله ي علميه و عمليه خود را به دم شهادت و مركب خون نوشته اند و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه ي ناس از شمع حياتشان گوهر شب چراغ ساخته اند.
افتخار و آفرين بر شهداي حوزه و روحانيت كه در هنگامه ي نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند و عقال تمنيات دنيا را از پاي حقيقت علم برگرفتند و سبك بالان به ميهماني عرشيان رفتند و در مجمع ملكوتيان شعر حضور سروده اند.
سلام بر آنان كه تا كشف حقيقت تفقّه به پيش تاختند و براي قوم و ملت خود منذران صادقي شدند كه بند بند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پيكرشان گواهي كرده است و حقاً از روحانيت راستين اسلام و تشيع جز اين انتظاري نمي رود كه در دعوت به حق و راه خونين مبارزه ي مردم خود اولين قرباني ها را بدهد و مهر ختام دفترش شهادت باشد.(14)
اما از طرف ديگر حضرت امام به دور از هر تعصبي به انتقاد پرداخته و اعتراف مي نمايد كه:
در تمام نوشته ها و صحبت ها هر وقت نام روحانيت را به ميان آورده ام و از آنان قدرداني نموده ام، مقصودم علماي پاك و متعهد و مبارز است که در هر قشري ناپاک و غيرمتعهد وجود دارد و روحانيون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاك ديگر بيشتر است و هميشه اين دسته از روحانيون مورد لعن و نفرين خدا و رسول و مردم بوده اند و ضربات اصلي را به اين انقلاب، روحانيون وابسته و مقدس مآب و دين فروش زده اند و مي زنند.(15)
ب.تعصب خرافي
ج.تعصب دوستي تا مرز خلاف كاري
(يَا لَيتَنِي اتّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً*يَا وَيلَتَي لَيتَنِي لَم اتَّخِذ فُلاناً خَلِيلاً*لَقَد أضَلّنِي عَنِ الذّكرِ بَعدَ جَاءَنِي وَ كَانَ الشَّيطَانُ لِلإنسَانِ خَذُولاً)؛(16)اي كاش با رسول خدا راهي برگزيده بودم.اي واي بر من!اي كاش فلاني را دوست خود انتخاب نكرده بودم، زيرا او مرا از ياد حق گمراه ساخت، پس از آن كه آگاهي به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه در پي خذلان انسان بوده است.
در شأن نزول اين آيات گفته اند:
در عصر پيامبر صلي الله و عليه آله و سلم دو نفر دوست در ميان مشركان به نام عقبه و اُبي بودند.هر زمان عقبه از سفر مي آمد، غذايي ترتيب مي داد و اشراف قومش را دعوت مي كرد و در عين حال دوست مي داشت به محضر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.
روزي از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نيز دعوت نمود.
هنگامي كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد،پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:من از غذاي تو نمي خورم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهي، «عقبه»شهادتين بر زبان جاري كرد.
اين خبر به گوش دوستش «ابي»رسيد. گفت:اي عقبه!از آيينت منحرف شدي؟ او گفت:نه، به خدا سوگند من منحرف نشدم، و لكن مردي بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد جز اين كه شهادتين بگويم، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد، بي آن كه غذا نخورده باشد، لذا شهادت دادم.
ابي گفت:من هرگز از تو راضي نمي شوم، مگر اين كه در برابر او بايستي و سخت توهين كني، عقبه اين كار را كرد و مرتد شد و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش «ابي»نيز در روز جنگ احد كشته شد.(15)
و اين است سرانجام تعصب كه حضرت امام رحمه الله به حق درباره اش فرمود:
اي عزيز بدان كه اين خلق خبيث از شيطان است...اين حجاب كليه حقايق را از نظر مي برد بلكه تمام رذايل را محاسن جلوه مي دهد و تمام محاسن غير را رذيله نمايش دهد.و معلوم است كار انساني كه جميع اشيا را بر غير واقعيت خود ببيند به كجا منتهي شود.و علاوه بر آن كه خود اين رذيله موجب هلاك انسان است منشأ بسياري از رذايل نفساني و مفاسد اخلاقي و اعمالي شود كه ذكر آن ها موجب ملالت است.پس انسان عاقل كه اين مفاسد را از اين خُلق فساد فهميد و به شهادت صادق مصدّق رسول اكرم و اهل بيت معظمش صلوات الله عليهم اجمعين اذعان كرد كه اين ملكه انسان را به هلاكت مي كشاند و اهل آتش مي كند بايد درصدد علاج نفس برآيد و اگر خداي نخواسته در دل او از اين خلق به قدر خردلي هست خود را از آن پاك و پاكيزه كند كه در وقت مهاجرت از اين عالم و انتقال به عالم آخرت و رسيدن اجل مقدر پاك باشد و با نفس صافي منتقل شود.(16)
پينوشتها:
1. -براي آشنايي بيشتر به كتاب تحليلي از نهضت امام خميني، ج3، ص569 تا 581 نوشته حميد روحاني مراجعه شود.همچنين در بين مدعيان تصوف و جريان جديد نو معنويت گرا وارداتي از شرق و غرب قابل بررسي و دقت است.
2. -صحيفه امام، ج12، ص25.
3. -همان، ج14، ص47.
4. -همان، ج9، ص339.
5. -همان، ج17، 193-194.
6. -همان، ج21، ص432.
7. -همان، ص178.
8. -همان، ج14، ص48.
9. -همان، ج1، ص385.
10. -همان، ج18، ص336.
11. -همان، ص337.
12. -همان.
13. -نوشته جلال آل احمد.
14. -نوشته استاد شهيد مطهري، ده مقاله، مقاله دهم، دفتر انتشارات اسلامي، قم.
15. -طلايه هاي فجر اسفند 67، ص9، صحيفه امام، ج21، ص273-274.
16. -همان، ص97-98.
1. آداب الصلوة، امام خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، اول،1370.
2.امالي، شيخ مفيد، ترجمه حسين استاد ولي، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي،1364.
3.بحار الانوار، علامه مجلسي، بيروت، وفا، چاپ چهارم.
4.بيان السعاده، سلطان علي گنابادي، بيروت، اعلمي، 1408ق.
5.تاريخ دمشق، ابن عساكر دمشقي، بيروت، دارالفكر.
6.تحريرالوسيله، امام خميني، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379.
7.تحليلي از نهضت امام خميني،سيد حميد روحاني(زيارتي)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1374.
8.ترجمه تحرير الوسيله، امام خميني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1385.
9.پرتويي از قرآن، سيدمحمودطالقاني، تهران، سهامي انتشار،1358.
10.تفسير نمونه، ناصرمكارم شيرازي، تهران، دارالكتاب اسلاميه، چاپ هجدهم، 1380.
11.خاطرات آيت الله خاتم يزدي، تهران، دفتر اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1374.
12.خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضي مطهري، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
13.خدمت و خيانت روشنفكران، جلال آل احمد، تهران، رواق.
14.خصال، شيخ صدوق، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
15.داستان و راستان، مرتضي مطهري، قم، صدرا.
16.ده گفتار، مرتضي مطهري، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
17.سلسله موي دوست، مجتبي فراهاني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1383.
18.سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، بيروت، مؤسسه الرساله، چاپ يازدهم، 1419ق.
19.شرح غرر الحكم، محقق خوانساري، تهران، دانشگاه، چاپ چهارم، 1366.
20.شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، بيروت، داراحياء الكتب العربيه.
21.صحيفه امام، امام خميني، تهران، مرسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1387.
22.فلسفه تاريخ، مرتضي مطهري، قم، صدرا، چاپ اول، 1369.
23.الكامل في التاريخ، ابن اثير، جزري، بيروت.
24.مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1415ق.
25.المحجة البيضاء، محسن فيض كاشاني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم.
26.معجم الفاظ غرر الحكم، مصطفي درايتي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1413ق.
27.ميزان الحكمة، محمدي ري شهري، قم، دارالحديث، 1377.
28.نهج البلاغه، محمد دشتي، قم، نسيم حيات، چاپ دوم، 1379.
29.وعده ديدار، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1374.
30.مجموعه آثارشهيد مطهري، قم، صدرا، چاپ پنجم، 1381.
منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي/ 13، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج
/ج