بقاي زندگي در مِهر و محبت است نه در مُهر سکه‌هاي مَهريّه

چاپ چهارم كتاب «مهريه» تأليف محمد رضا زماني درمزاري با مقدمه استاد دكتر علي مدرس اِسفه و دكتر بهرام بهرامي منتشر شد. اين كتاب كه شامل راهنماي علمي و كاربردي نحوه مطالبه و وصول مهريه در محاكم دادگستري و مراجع ثبتي است، در 324 صفحه با شمارگان 1000 نسخه از سوي انتشارات كلك سيمين به چاپ رسيده است.
شنبه، 5 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بقاي زندگي در مِهر و محبت است نه در مُهر سکه‌هاي مَهريّه

بقاي زندگي در مِهر و محبت است نه در مُهر سکه‌هاي مَهريّه
بقاي زندگي در مِهر و محبت است نه در مُهر سکه‌هاي مَهريّه


 





 
چاپ چهارم كتاب «مهريه» تأليف محمد رضا زماني درمزاري با مقدمه استاد دكتر علي مدرس اِسفه و دكتر بهرام بهرامي منتشر شد.
اين كتاب كه شامل راهنماي علمي و كاربردي نحوه مطالبه و وصول مهريه در محاكم دادگستري و مراجع ثبتي است، در 324 صفحه با شمارگان 1000 نسخه از سوي انتشارات كلك سيمين به چاپ رسيده است.
استاد دكتر علي مدرس اِسفه، فيزيكدان، اديب و مدرس دانشگاه در شرح كتاب چنين نوشته است:
مُهره نديدي كه هست مَهر عروس ظفر
مِهر فلك را مدام نور از آن مستعار
خاقاني شرواني
ملاحظه مي‌فرمائيد كه اين (ضمه و فتحه و كسره) در اين بيت خاقاني چه غوغايي كرده و تا چه اندازه يك كلمة سه حرفي را معاني و مفاهيمي كه از ماه تا ماهي است به آن بخشيده است. ظاهراً، مُهره با ضم اول (مُ) به معني سكه يا دستگاه سكه‌زني است كه معناي نگين قيمتي بيضي شكل انگشتر را هم دارد و همچنين، نقشي كه بر سكه‌اي طلا و نقره مي‌زده‌اند كه به قول مسعود سعد:
خجسته نامش در شعرهاي نادر من
چو مُهر بر درم است و چو نقش بر ديباست2
و بالاخره مُهر زدن، مُهر بر نهادن، مهر كردن، سر به مهر بودن و ديگر معاني متعدد آن در سخن و كتاب سِير نواها دارد. حالا همان كلمه را با كسره(مِ) بخوانيم، يعني مِهر، مي‌شود داراي مفاهيم دوستي، محبت، خورشيد و آفتاب كه در اصل در كتيبه‌هاي هخامنشي و اوستا mithra و در سانسكريت، ميتره (mitra) بوده و در پهلوي، ميتر (mitr) شده و امروزه معاني مختلف از آن اراده مي‌كنيم مثل عهد و پيمان ـ محبت و خورشيد، ماه هفتم سال (مهرماه) كه باز مسعود سعد همه اين معاني را در يك بيت جمع كرده است:
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بقراي‌ اي نگار مهر چهر مهربان
و اين مهر، يكدوره تاريخ شش هزار ساله را به دوش مي‌كشد و در آفاق، شهرتي به كمال دارد كه آئين مهرپرستي از ميلاد مسيح در اروپا كّر و فرّي داشت، از آن جمله است و اما، مَهري كه مورد بحث كتاب مَهر است، مَهري است كه با فتحه (مَ) خوانده مي‌شود كه به معناي كابين و قباله، چه نقدي و چه جنسي در هنگام بستن عهد و پيمان نكاح و ازدواج به ذمّه داماد نهند و او رابا گفتن يك بله در پرداخت آن، هر زمان كه عروس خواست، ملزم كنند و اين همان مَهري است كه سعدي با صداقت لسان كامل به آن اشاره كرده است كه:
يا به سازي به رنج و راحت دهر
يا به زندان شــوي به علت مَهر
پســر را نشــانـدند پيــران ده
كه مِهرت بر او نيست مَهرش بده
اين مَهر هم به خودي خود داراي انواع و اقسامي است، از قبيل مَهرالسنه و مَهرالمثِل و مَهرالمُسمي كه نويسنده دانشمند و خوش بيان كتاب «مَهريه» در طي هر يك از مباحث نوشتة‌ خواندني و دانستني خود به آن اشاره نموده و خواننده را از مراجعه به هر منبعي بي نياز ساخته است و بر ماست كه بگوئيم جناب محمد رضا زماني درمزاري در تدوين دو جلد كتاب حقوق خانواده به زبان ساده (كتابهاي مهريه و ازدواج و طلاق)، بحق خدمتي درخور تحسين به جامعه و مردم ما كه از كوچه‌هاي هفت پيچ و سرشكنِ ازدواج و طلاق بي اطلاعند و نيازي هم به دانستن اين مسأله حياتي احساس نمي‌كنند، دين خود را ادا نموده و هديه‌اي شايان به مجموعه حقوقي و گنجينه قوانين ما افزوده است. كلامي كه در صفحه 14 مقدمه آورده [چاپ دوم]، قابل توجه و نهايت دقت است كه:
«گر چه نظر به تخصصي و فني بودن امور حقوقي، ارايه هر راهكار و رويه عملي حقوقي براي زوجين و خانواده‌ها، الزاماً به معناي تسلط آنان به قوانين و نحوة طرح و تعقيب و دعاوي و در نتيجه، عدم نياز آنان به وكيل دادگستري يا مشاور حقوقي نمي‌باشد، معهذا تلاش جامعه علمي،‌فرهنگي و حرفه‌اي وكالت، جهت ارتقاء روز افزون دانِش حقوق شهروندان و خانواده‌ها امري شايسته و ضرورتي بايسته در جهت ترويج و تثبيت حقوق شهروندي در كشور مي‌باشد».
گرچه همين مطلب هم نمونه كامل فني بودن مسايل و قوانين حقوقي است و چه بسيار بلند و با جدا بي مبتدا و خبر، خود نمونه‌اي زنده از جدايي بعضي ازدواجهاست!، ولي عصاره كلام به راستي، حقيقتي است كه بيان شده است و خود به منزلة پيمانه آبي است كه در سبوي خشكيده و عطشان بسياري از مردم ما ريخته و تصويري از «مَهريه» و نقش آن در زندگيهاي خانواده‌ها داده است. در زبان و ادبيات فارسي در مورد ازدواج و مهريه داستانها، ضرب‌المثل‌ها و نمونه‌هاي فراواني از وقايع شادي آفرين و عمرانگيز داريم كه در ادبيات ملل ديگر بدين صورت نداريم كه آنان، مخصوصاً ملل غربي نشيب و فرازي كه فقط كلمه مَهريه همراه خود دارد، ندارند و اين امر براي آنان از لحاظ عرفي و قانوني ساده‌تر است. به قول اختر كرجي:
بيابان شد حديث دل زبس گفتيم و نشنيدي
سرآمد رشته الفت زبس بستيم و بگستي
بهر حال، حديث «مَهريه» در فرهنگ ما از بدو تصميم تشكيل ازدواج تا ختم آن، چه در دوره زندگي و حتي پس از مرگ، داستان مفصل و ادامه‌داري است كه گاه، به چند نسل مي‌كشد.
ازدواج با اينكه در احكام شرعي ما امر بي نهايت ساده و در مجموع، بيش از ده كلمه و 5/262 مثقال نقره نيست و تضمين بقاي آن هم با خداوند و تدبير و گذشت زوجين و ركن اساسي آن، اعتماد طرفين به يكديگر است، ولي چون سادگي و صفا از ميان برخاسته و جاي خود را به تظاهر و منيّت و تشريفات و چشم و هم چشمي داده است، اكنون مسأله «مهريه» كه ركن اساسي ازدواج گشته، چنان عرصه را بر زندگيها تنگ گرفته كه «عاقلان از دست دادند اختيار خويش را». و به قولي، ازدواج، آب زندگي است (همان آبي كه خضر پيغمبر خورد و عمر دايمي يافت)، خورده پشيمان و نخورده هم پشيمان. حالا سرّ اين چيست، خدا داند، كه:
من زين دو روز عمر برنجم چه مي‌كند
بي‌چاره خضر زندگي جاودانه را
بايد گوشه كناري از اين وصلتها عيب و ايرادي داشته باشد كه تا اين اندازه سُست و بي پايه و متزلزل است.
دامادها [در معيت همسرانِ جوياي مهر خويش، دستبند زده در راهروهاي دادگاه‌هاي خانواده، خجل و سرگردان و يا] در گوشه زندانند و در تكاپوي بر باد دادن آبرو و حيثيت خويش براي عُسر و حَرج خود و عروسان سر در گريبانند براي وصول مبلغ مهريه خود كه كم يا زياد وصول گردد و باز روز از نو و پريشان حالي از نو، همه هم در همين مقوله سرگردان و منتظر حكم حاكم! و همان بهتر كه بگوئيم:
چگونه خوشدلي از عمر جاودان‌اي خضر
دلت به داغ عزيزان مگر نمي‌سوزد
بايد قبول كنيم كه ماندگاري خضر تنها به خاطر اين بوده كه در تمام زندگي قرون و اعصارش، حتي يك دادخواست طلاق يا وصول عندالمطالبة مهريه در خانه يا كوه و دشت برايش نيامده و بدو ابلاغ نگشته است كه درجا، مثل درختهاي سرو كاشمر ناگهان خشك شده و از پاي در آيد!
اصولاً فقط شنيدن مهريه يك هزار سكه طلاي بهار آزادي كه ما تا 5/2 هزار آن را هم در خطبه شنيديم چنان رعشه‌اي در وجود انسان عاقل ايجاد مي‌كند كه موضوع آقاخان و هم وزن او طلا يا الماس را به خاطر مي‌آورد.
اين است كه آقاي محمد رضا زماني با تيزهوشي و دقت كامل در مورد مهريه، هر چه ريز و درشت و به اصطلاح، پيچ و خم داشته، به تصوير كشيده و ذره‌اي از معرفي اين خرمنِ انباشتة كوه پيك فروگذار نكرده و همه اينها، آگاهي از اين راه و اطلاع از جريان آن است كه جوانان را دقت و بصيرت بخشد و پيران را به فكر دريغ از گذشته اندازد و كتاب مهريه را براي همگان خواندني كند كه معلمي دلسوز است. و اما، حيفم آمد داستان شيريني كه بين مردم روستايي ما كه نامش اِسفه و بين راه اصفهان و شيراز در ميان دو كوه شتر ميران و دُملا «domla» واقع شده و شايع است، بگذرم.
مردم اسفه اين داستان را به يكي از دانايان و قهرمانان ده خود به نام ملاحسن فرزند ابوطالب نسبت مي‌دهند كه در سالهاي نيمه اول و دوم قرن سيزدهم شمسي زندگي مي‌كرده و مرد هوشمند و دانا و ملا و در عين حال، قدرتمند و با تدبير بوده و در 35 سالگي هم به دست بدخواهان كه همه جا و به هزار چهره وجود دارند مسموم و جوانمرگ مي‌شود. اين ملاحسن كه پهلوان با كياست و در عين حال، تيرانداز قابلي است مشگل‌گشاي مردم روستاي اسفه و حوالي آن و ضمناً، فرمانده تفنگچيانِ مسئول حفاظت راه اصفهان تا قمشه كه همين شهررضا باشد، مي‌بوده است.
مشهور است كه جواني رعنا و آراسته از ردة كاري و هم‌قطاران ملاحسن دلش هواي وصلت با دختر كدخداي روستاي پوده را كرد كه در فاصله 6 كيلومتري اسفه قرار داشت و دو روستاي را كوه شترميران از هم جدا مي‌كند، بالاخره موضوع به گفتگو و يا به قول امروزيها، «گفتمان» كشيده و بزرگان فاميل طرفين گرد هم آمدند و ظاهراً، در وجود داوطلبان ازدواج ايرادي نيافتند، جز اينكه «مهريه» را تعيين نمايند.
پس از روزها و ماهها و جلسات متعدد از باغ و ملك، احشام، طلا و جواهرات بيش از توانايي يك جوان روستايي هرچه پدر عروس خواست، داماد پذيرفت و نبود مطلبي و خواسته‌اي كه در مورد آن توافق حاصل نگردد، مگر وهمي كه پدر عروس خانم را در مورد آينده او دل‌نگران و گرفتار اضطراب و تشويش پدرانه مي‌كرد و مي‌خواست تضميني در قباله نكاح ثبت گردد كه خيال او را از آينده دخترش راحت كند و بداند با زنجيري آن دو را به هم بسته كه گسستن آن كار غول چراغ علاء‌الدين هم نيست، ليكن فكري به نظرش نمي‌رسيد.
تا اينكه كار به طول انجاميد و طاقت داماد طاق و عقب افتادن عروسي براي دختر كدخدا بر سر زبانها افتاد و هر كسي شايعه‌اي ساخت و حكايتي گفت و روايتي نقل كرد تا يك شب ملاحسن كملان قوم! را به سراي خود دعوت كرد و موضوع را مطرح نموده و علت دل‌نگراني پدر عروس را پرسيد و پي برد كه او گذشته از مهريه كلان براي دخترش از روي دلسوزي پدرانه، تضميني دشوار مي‌طلبد كه عقل كسي به آن نمي‌رسيد كه چيست؟ملاحسن با نبوغي كه داشت همه را ساكت كرد و گفت كدخدا اجازه دهد كه ما همه برادر و عموي دخترش باشيم و با او محرم. كدخدا بدون اينكه منظور را بداند گفت شما همه برادر و فرزندان من هستيد و البته، محرم و بزرگ ما هستيد.
ملاحسن گفت: در اين صورت كدخدا دستور دهد يكي از موهاي سر عروس خانم را از ريشه كنده به مجلس بياورند. كليه حاضران از اين پيشنهاد غير معمول و غير معقول حيران شده، سخت به فكر فرو رفتند كه ملاحسن ديگر چه فكري به سر دارد. به هر حال، در ميان موافقت‌ها و مخالفت‌ها و هزاران حرف و سخن مادر عروس از جلو سر دختر خانم موي قيرگون قوي و بلندي را انتخاب كرد و در كنار يك شاخه گل در سيني كه روپوش سفيدي داشت، آراسته، به مجلس آورد و البته، كسي جرأت مخالفت با حرف ملاحسن را نداشت.سيني برنجي در مقابل ملاحسن گذاشته شد و او آغاز سخن كرد و به همگان فهماند كه موي جدا شده از سر عروس ديگر به علت عدم وصل داراي موجوديتي كه روح در آن بدمَد، نيست و اگر بر اين مو كه شايد ماهي صدها تار آن فرو ريزد و در زير دست و پا افتد، كسي نظر افكند دليل بي‌حرمتي به دختر خانم كدخدا نمي‌باشد و اما، بالاخره با اين دلايل ساده عقلي توانست پچ پچ‌هاي بسياري را خاموش كند و بعد گفت:
كدخدا بدان كه اگر خداي نكرده روزگاري اين داماد خواست دختر شما را طلاق گويد گذشته از آنچه در قباله نكاح قيد شده بايد اين تار مو را هم چون تيركمان راست و خشك بدون هيچ خميدگي و پيچيدگي و چربي و نرمي به شما تحويل دهد و اگر تمام مهريه را تأديه كرد و از عهده اين كار بر نيامد حق طلاق به هيچ وجه ندارد.
كدخدا و حاضرين در وهله اول اين را كاري ساده پنداشته، كدخدا موي را برداشت بيش از ده بار دست از نقطه اول تا آخر آن كشيد و موي مطلق صاف نگشت و هر بار خميدگي و پيچيدگي زيادتر شد، ديگران هم هر كدام يك تار موي از سر خود جدا كردند و به صاف و راست كردن آن پرداختند و كارشان به جايي نرسيد. كدخدا يك روز و شب مهلت خواست و كار و زندگي را بر سر راست نمودن موي گذاشت و عاقبت نااميد از جاي برخاست و به درايت ملاحسن، داناي روستاي اسفه درود فرستاد. مجلس آراسته و عروسي انجام يافت. اكنون نوادگان آن عروس و داماد تا يكصد و ده نفر مي‌رسند و افسانة‌درايت ملاحسن زبان‌زد خاص و عام است.و اكنون مي‌بينيم چون عمر و زندگي ما از تدابير عاقلانه و راه و رسم انسانيت جدا مانده و ديگر، ملاحسنها در ميان ما نيستند كه زندگيهاي از هم گسيخته ما را به يك تار مو به هم متصل كنند و قرنها به آن دوام بخشند.
همانا پناه آورده‌ايم به خرمن سكة طلا كه خود ضامن نگهداري و بقاي خود نيست، بلكه موجب متلاشي شدن جوامع بشري است.
امروز براي هر گوشه‌اي از زندگي ما ملاحسن عقل به همان روايت و صداقت و تدبير و رشادت لازم است تا ما دست از جان يكديگر برداريم و با صفا و صميميت زندگي كنيم و بدانيم خروارها طلا و جواهر، حتي يك ساعت ضامن بقاي زندگيها نيست.
ملاحسن كه كتاب خلقت را در نزد استاد طبيعت خوانده بود به خوبي توجه داشت كه بقاي خانواده و دوام زندگي شما در پيوند دلها ميسر است كه آن هم جز با محبّت و عشق، امكان به هم پيوستن را ندارد.
زر و زيور دنيا به حكم تاريخ جز پراكندگي و زياده‌خواهي كه عاقبت منجر به اختلاف و طمع و سلب اعتقاد و اعتماد شده، حاصلي نداشته است.
بقاي خانواده در دوران دامداري (اقتصاد شباني) و كشاورزي (اقتصاد روستايي) به مراتب قوي و مطمئن و ديرپاتر از دورانهاي تمدن (اقتصاد صنعتي) است.
واقعيت اين است كه اگر نداري و فقر موجب عدم تشكيل خانواده در جامعه مي‌باشد، اكثر جوامع بشري كه فقيرند و از مال دنيا بي بهره هرگز نبايد ازدواج كنند، در حاليكه ازدواج اين قشر از جامعه از لحاظ حفظ دوام و صيانتِ عصمت و پاسداري شرافت و عفّت بسيار غني و تواناتر از ازدواجِ كاخ‌نشينانِ با «مهريه»هاي سنگين‌تر ازكوه ابوقبيس است!
اينجاست كه به قول گاندي، «هرگاه كه دلها با هم پيوستند، نادرست است كه به خاطر ملاحظات مالي، ازدواج به تأخير يا منتفي شود... يگانه مناسبات شريف در ازدواج، عشق متقابل و رضايت متقابل است.»3
و من هنوز هم معتقدم زيباترين و راسخ‌ترين فلسفه و عمل را همان ملاحسن، دانا مرد روستاي اسفه ارايه داد و عمل كرد كه در واقع، ريشه در فرهنگِ استوار آريائيها داشت كه در مقابل عمل هنگام معاملات و روابط اجتماعي، يك تار موي خود را گرو مي‌گذاشتند و ارزش و اعتماد به آن به مراتب از صدها چك ميليون و ميلياردي بيشتر مورد اعتماد بود. كوتاه سخن اينكه؛ صلح و صفاي خانواده با سنگيني مهريه حاصل نمي‌شود بلكه عشق و محبّت است كه نگهدار آن است. براي درك كامل اين منظور كتاب مهريه جناب زماني درمزاري شاهدي است صادق.
علي مدرس-آبان 1385

پي‌نوشت‌ها:
 

1ـ استاد، دكتر علي مدرس اِسفه، فيزيكدان، اديب، مدرس دانشگاه و نوة‌ محترم شهيد مدرس.
2ـ لغت‌نامة معين و دهخدا
 

منبع:3ـ مهاتما گاندي، در جستجوي حقيقت، ترجمه خجسته كيا، ص 145
http://www.ettelaat.com

ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.