جستاري در زندگاني هاشم مرقال سردار پرافتخار اسلام(1)
چكيده
اين نوشتار با رويكرد تحليلي و تاريخي و با بهره گيري از منابع گوناگون، مي كوشد گزارش هاي مربوط به زندگي هاشم را با رويكردي تحليلي بررسي كند. طبق يافته هاي اين تحقيق هاشم از نزديك ترين ياران امام (ع)بود. چنان که مورد مدح و ستايش آن حضرت قرار گرفت. رجاليان شيعه و سني وي را از افاضل و شجاعان زمانه ياد مي كنند. اما با اين حال، به دليل شجاعت ها و قرابت خاص با امام مورد نفرت معاويه قرار گرفت.
كليد واژه ها: هاشم مرقال، اميرالمؤمنين علي(ع)، جنگ صفين، معاويه.
مقدمه
در طول اين چهل سال افراد و قهرمانان زيادي مجال بروز و ظهور يافتند كه تحت تاثير آموزه هاي پيامبر(ص) قرار داشتند و دراندك زماني دو امپراطوري قدرتمند عصرخود يعني ايران و روم را سرنگون كردند و بر قسمت هاي عظيمي از كره خاكي تسلط يافتند. از جمله اين فرماندهان شجاع نظامي هاشم بن عتبه بن ابي وقاص معروف به هاشم مرقال از ارزشمندترين سرداران سپاه اسلام است كه در اين مقال گوشه اي از رشادت هاي ولايتمدارانه وي به تصوير كشيده شده؛ پهلوان نامور عرب كه از جمله سرداران لشكر عموي خود سعدبن ابي وقاص بود، دروازه هاي ايران به دست او گشوده شد و پايتخت ساسانيان به دست او سقوط كرد و مدائن، شهر رويايي آن زمان، با شمشير او فتح شد. سردار پرافتخار قادسيه در مدت زمان اندكي چنان رشادت هايي از خود نشان داد كه نام خود را براي هميشه در تاريخ جاودانه ساخت. وي صحابي بزرگ پيامبر(ص) يار وفادار علي(ع) و از شجاعان پر آوازه عرب است. پس از اسلام آوردن در فتح مكه و شركت در جنگها و فتوحات زمان ابوبكر و عمر، سرانجام در نبرد يرموك يك چشم خود را از دست داد، پس از آن به ياري عموي خود سعدبن ابي وقاص شتافت.
وي به خاطر سبك ويژه خود در نبرد و يورش و هجوم سريع و تند و تيز خود به دشمن، «مرقال»(1) ناميده شد. به علاوه كه پيامبر در غزوه اي به او فرمودند: «ارقل...»(2) به پيش تاز...
در جنگ هاي دوران مولايش علي(ع) (جمل و صفين) دلاوري ها از خود نشان داد. حماسه سرايي ها، درميان عظمت علي (ع)و فاش گويي ضلالت و سيرت زشت امويان، گواهي است بر عمق و ژرفاي انديشه، حق داني، حق گويي، حق گرايي و استوار گامي او.
هاشم علمدار جنگ صفين بود. وي به هنگام نبرد با سپاه معاويه به فرماندهي ذوالكلاع، جام شهادت را نوشيد و دعوت حق را لبيك گفت و اين درحالي بود كه در عرصه هاي مختلف رزم و نبرد، امام علي(ع) برنادلي، استوارگامي، تيزبيني او را ستود، (3) چنان که پس از رجزخواني و حماسه سرايي اش براي حركت به صفين، امام در مورد او چنين دعا فرمود: «پروردگارا! توفيق شهادت در راه خدا و همراهي با پيغمبر خويش را نصيب و روزي او بفرما.»(4)
تمام اين گفتارها، به علاوه آنچه در ادامه مي آيد، نشان از جايگاه ويژه هاشم در اسلام است و خدمتي كه او به اسلام و تشيع نموده. ولي با اين همه، هاشم از اكاذيب و مطاعن بني اميه در امان نبود به اين دليل كه آنها از او چنان ضربه سختي خوردند كه هرگز فراموش نكردند، به طوري كه از سرحقد و كينه فرزند او عبدالله را دستگير نمودند و در صدد عقده گشايي خود شدند. از اين رو، از سوي آنان سخناني بي اساس نسبت به او روا مي شد تا همچنان بر عقده هاي ديرينه خود در جنگ صفين سرپوش گذارند. براي زدودن اين اكاذيب برآن شديم تا جايگاه شخصيت و اقدامات هاشم مرقال را بهتر بنمايانيم.
جايگاه هاشم
هاشم ازدليرمردان و برجستگان پاك سرشت بود. ابن حجر درباره او مي نويسد: «هاشم بن عتبه بن ابي وقاص...الشجاع المشهور المعروف بالمرقال ابن اخي سعدبن ابي وقاص...»؛(7) هاشم فردي شجاع و معروف و مرقال، پسر برادر سعدبن ابي وقاص است.
زركلي مي گويد: «صحابي برجسته ملقب به مرقال كه پسربرادر سعدبن ابي وقاص است»(8) شيخ عباس قمي در الكني و الالقاب مي نويسد:«كان من افاضل النبي و قتل في نصره مولانا اميرالمؤمنين بصفين يوم شهاده عمار وكان عظيم الشان جليل القدر...انه جاهد في صفين و قاتل قتالا شديدا ونصح لرجل شامي فهداه تعالي...»؛(9)
هاشم از ياران صاحب فضل پيامبر بود. در ياري اميرمؤمنان(ع) در صفين همان روزي كه عمار به شهادت رسيد، كشته شد. وي در صفين جنگ نماياني كرد و مرد (جوان) شامي را نصيحت كرد.(10) ابن قتيبه ذيل نسب سعدبن ابي وقاص از او نام مي برد و مي گويد:«هاشم مردي يك چشم، همراه با علي(ع) در صفين بود به علاوه كه از شجاع ترين مردم بوده است.»(11) ذهبي در سير اعلام النبلاء مي نويسد: «ازاميران و علمداران علي(ع) در صفين كه شهيد شد. صفت بارز وي شجاعت و دليري بود.»(12) سيدمحسن امين نيز در اعيان الشيعه، ترجمه مفصلي از او ارائه داده كه خواندني است.(13) علامه اميني نيز در الغدير در مورد او گفته است: «هاشم صحابي بزرگ علمدار اميرالمؤمنين (ع)در صفين؛ عبد صالح كه يكي از چشمانش را در جنگ يرموك در راه خدا از دست داد. وي در سپاه علي(ع) شهيد شد.»(14)
توضيحاتي كه در باره هاشم مرقال ارائه گرديد نشان از جايگاه والاي او و گواهي است برشجاعت، دلاوري و ولايت مداري وي، چه در نزد پيامبر و چه در نزد اميرمؤمنان(ع). او در تاريخ اسلام از چنان جايگاهي برخوردار است كه او را هميشه به عنوان فردي شجاع، خطيب و پيشتاز در عرصه هاي نبرد معرفي مي كند. به علاوه، هاشم در نزد امام (ع)و پيشواي خود رتبه و درجه اي كسب كرد كه چشم اميد او شده بود. هنگامي كه به شهادت رسيد امام براي او گريست، چنان که نقل است: هاشم و عمارياسر در يك روز شهيد شدند. علي در شهادت هر دو گريست و برآن دو نماز خواند. ابتدا هاشم را به طرف قبله
گردانيد و پس از او عمار را اين چنين قرار داد و آنها را بدون اينكه غسل و يا حتي كفن كند، دفن نمود.»(15)
نسب هاشم
پدرهاشم يعني عبته، كسي است كه در روز احد دندان پيامبر(ص) را شكست، لبهاي مباركش را زخمي و صورتش را خراشيد و باعث شد از چهره مباركش خون جاري و سرازير شود.(19) سعدبن ابي وقاص كه گرچه در ابتدا از جمله كساني بود كه خلافت علي (ع)را تأييد كرد ويا حتي برضد حكومت ابوبكر از جمله متحصنان در خانه حضرت زهرا(س) بود(20) ولي به سرعت تغيير موضع داد و در زمره كساني قرار گرفت كه با علي (ع)دشمني خود را در دل پروراند. از اين رو، با علي بيعت نكرد. البته چنان که نقل است، بعدها از عدم بيعت خود پشيمان شد ودر زمان معاويه، وقتي كه دستور سب نام علي(ع) برمنابر را صادر كرد، وي را هشدار داد تا از اين عمل دست بكشد.(21)
پي نوشت ها :
*دانشجوي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث، دانشگاه تهران(پرديس قم).
1- مرقال از ارقال، دويدني سريع تر از يورتمه است و مرقال، صيغه مبالغه؛ يعني كسي كه به طور فراوان اين گونه مي دود و به پيش مي تازد(ر.ك: ابن اثير، النهايه، ج2، ص253)، واژه مرقال به معناي شتابنده است و چون هاشم در پيشاپيش مبارزان مي جنگيد، او را به مرقال ملقب كردند(سيدغلامرضا تهامي، فرهنگ اعلام تاريخ اسلام، ج2، ص1893؛ سيدعلي اكبر قرشي، مفردات نهج البلاغه، ج2، ص506؛ محمدمحمدي ري شهري، دانشنامه اميرالمؤمنين، ج12، ص353).
2- احمدبن محمدبن اندلسي، العقد الفريد، ج4، ص317.
3- براي نمونه، ر.ك: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمدبن ابوالفضل ابراهيم، ج6، ص93، با اندكي تغيير؛ نهج البلاغه، خ68؛ احمدبن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج2، ص404؛ ابراهيم بن محمد ثقفي كوفي، الغارات، ج1، ص302.
4- نصربن مزاحم منقري، وقعه صفين، ص112؛ سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج15، ص175.
5- ابن عبدالبر قرطبي، الاستيعاب، ج4، ص1456.
6- عزالدين بن الاثير الجزري، اسدالغابه، ج4، ص579.
7- احمدبن علي بن حجر عسقلاني، الاصابه، ج5، ص389.
8- خيرالدين زركلي، الاعلام، ج9، ص49.
9- شيخ عباس قمي، الكني و الالقاب، ج3، ص180.
10- براي مطالعه بيشتر درباره اين جريان، ر.ك: نصربن مزاحم منقري، همان، ص354-355؛ سيدعلي خان مدني شيرازي، الدرجات الرفيعه، ص379.
11- ابن قتيبه، المعارف، ص241.
12- شمس الدين محمدذهبي، سيراعلام النبلاء، ج3، ص486.
13- سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج15، ص173و176.
14- عبدالحسين اميني، الغدير، ج1، ص270.
15- ر.ك: جعفربن محمدطوسي، التهذيب الاحكام، ج1، ص331؛ همو، الخلاف، ج1، ص615؛ قطب الدين راوندي، الدعوات، ص256؛ ابن كثير، البدايه و النهايه، ج7، ص346.
16- بايد گفت كه وهيب نيز آمده(ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص128).
17- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج6، ص55؛ سيدعلي خان مدني شيرازي، همان، ص375.
18- ابن حزم، همان، ص8.
19- ابن ابي الحديد، همان، ج6، ص55.
20- سيدمرتضي عسكري، معالم المدرستين، ج1، ص124.
21- احمدبن شعيب نسائي، خصائص علي بن ابي طالب، ترجمه فتح الله نجار زادگان، ص130و131.