حق فراموش شده يک زن

ماجراي فيلم که به چند سال قبل باز مي گردد، راجع به لاچي يک دختر ساده روستايي است که طبق رسوم رايج، بدون درنظر گرفتن خواسته خودش او را به همسري کيشن، مردي پول دوست وطماع درمي آورند و برخلاف روياهايي که در ذهنش داشته وآن چه که ديگران از آينده و خانه شوهر براي او تعريف کرده اند، شوهرش حتي شب
دوشنبه، 21 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حق فراموش شده يک زن

حق فراموش شده يک زن
حق فراموش شده يک زن


 

نويسنده:نويسنده:بهاره مازندراني




 
نگاهي به فيلمنامه معما (پاهلي) کانديداي ورود به بخش خارجي مراسم اسکار از کشور هند

خلاصه داستان
 

ماجراي فيلم که به چند سال قبل باز مي گردد، راجع به لاچي يک دختر ساده روستايي است که طبق رسوم رايج، بدون درنظر گرفتن خواسته خودش او را به همسري کيشن، مردي پول دوست وطماع درمي آورند و برخلاف روياهايي که در ذهنش داشته وآن چه که ديگران از آينده و خانه شوهر براي او تعريف کرده اند، شوهرش حتي شب اول عروسي هم دست از حساب و کتاب تجارت برنداشته و بي اهميت به لاچي که با هزارآرزو قدم به خانه او گذاشته خبر سفر پنج ساله تجاري اش را که فرداي همان شب آغازخواهد شد به او مي دهد و به اين ترتيب لاچي غمگين در اولين روززندگي مشترکش شوهرش را براي پنج سال به دياري دور بدرقه مي کند. در همين حين روحي که مدتي است دلباخته لاچي شده با رفتن شوهر لاچي، خود را به هيئت وي درآورده، وارد خانه مي شود و بعد ازرويارويي بالاچي و بيان هويت خود به او اظهار عشق کرده و از او مي خواهد که به ميل خود انتخاب کند؛ و لاچي که براي اولين بارحق انتخاب پيدا کرده زندگي با روح را ترجيح مي دهد و در غيبت همسر يک زندگي شيرين و رويايي را براي خود و تمامي اهالي منزل رقم مي زند. اما بعد از مدتي که لاچي باردار مي شود، کيشن به خانه بازمي گردد و اين آغاز مشکلات است. افراد خانواده که خواستار تعيين هويت شوهرلاچي هستند، بدون توجه به اينکه لاچي ازادامه زندگي بدون روح اصلاً خشنود نيست، براي حل اين مشکل پيش چوپاني مي روند تا فرد واقعي را تشخيص بدهد...

نقاط کليدي
 

*تنها چيزي که براي کيشن مهم است تجارت است وگفته هاي پدر راجع به لزوم کسب و کار مناسب و اولويت آن نسبت به زن و خانواده را دائماً يادآوري مي کند. اين همان نقطه ضعفي است که روح از آن براي فريب و در واقع قانع کردن پدر کيشن استفاده مي کند!
*اعتقاد لاچي به روح به عنوان همسرش به قدري زياد است که از او درخواست مي کند تا در هيچ موردي از نيروي عجيبش استفاده نکند زيرا اين کارممکن است باعث برملا شدن راز آن دو و جدا ييشان از يکديگر بشود.
*يکي از نکات ظريف داستان قلقلکي بودن روح است که در نگاه اول ممکن است عجيب و تا حدي مضحک به نظر برسد، اما در صنعت سينما معمولاً روح دهشتناک با کارهاي عجيب وغريب نشان داده مي شود، پس چرا از عنصر خيال به گونه اي لطيف تر بهره نجوييم. مانند اين روح که با کوچک ترين حرکتي به خنده مي افتد و اين خنده همان رکن فراموش شده در روابط امروز است!
*کيش هم زمان با تجارت، کم کم به پوچ بودن سخنان پدر پي مي برد و اين که درزندگي چيز هايي مهم تر از پول نيز وجود دارد که ميزان تأثيرش در خوشبختي بيشتر است و انسان بيشتر به آنها نياز دارد تا ثروت، بنابراين او تصميم مي گيرد تا رويه اش را تغيير بدهد و وقتي به او خبر مي دهند که همسرش در حال به دنيا آوردن يک بچه است، او با تعجب و ناباوري به سرعت خود را به منزل مي رساند.
*با بازگشت کيشن غوغايي در خانه برپا مي شود. حتي پدر او نيز قادر به توضيح دادن شرايط موجود نيست. روح نيز به هيچ وجه حق خود نمي داند که از هويت خود به عنوان شوهر لاچي دفاع کند.هنگامي که کيشن از او مي پرسد: تو را به خدا بگو تو کي هستي؟!روح مي گويد: من آرزوي قلبي يک زن هستم! من عشقم!
*چوپان روح و کيشن را براي اثبات عشق حقيقيشان به لاچي، به يک مبارزه فرا مي خواند و با انجام سه آزمايش قصد دارد اين معما را حل کند! انجام تمامي کارهايي که چوپان از آن دو مي خواهد، براي يک انسان بسيار دشوار و براي يک روح بسيار ساده است. روح در هر يک به ياد قولش به لاچي مي افتد که از وي خواسته بود تا به هيچ وجه از نيرويش استفاده نکند و وفاداري به اين قول به نوعي بيان اصل صداقت و احترام درعشق است. در آزمون سوم چوپان از آن دو مي خواهد تا وارد يک مشک شوند.کيشن آشکارا مخالفت مي کند، ولي روح پي مي برد که اين يک امتحان و آزمون واقعي براي عشق اوست و وارد مشک مي شود! چوپان بلافاصله مشک را مسدود کرده و آن را در بيابان رها مي کند!
*در طول داستان دو عروسک وجود دارند که در ابتدا آنها را بر درخت آرزو آويزان مي بينيم و روح آنها را با خود به منزل مي برد. اينها تنها موجوداتي هستند که راويان حالات دروني روح هستند و محدوديت و احساسات دروني او را بازگو مي کنند و در واقع هر جا که شخصيت هاي اصلي فيلم از بيان نکات ظريف بازمي مانند، ديالوگ از زبان عروسک گفته مي شود.
*در طول داستان هرکجا که لاچي دچارمشکل مي شود، روح بلافاصله بر بالين او حاضر مي شود تا از ناراحتي او بکاهد و همين هم دردي با اوست که تا حد زيادي آلام او را کاهش مي دهد، تا جايي که لاچي مي گويد: من مطمئن هستم که چون تو يک روح هستي اين طور سخن مي گويي و اگر تو يک انسان بودي هرگز با اين مهرباني سخن نمي گفتي. که همين جمله بيانگر خواسته هاي يک زن (با موقعيت لاچي) است از همسرش که به نظر خواسته زيادي هم نمي آيد.

زبان تمثيل
 

امروزه ديگر نمي توان بيننده را به طور مستقيم با عمق ماجرا روبه رو کرد و ثابت شده که تأثيرزبان تمثيل بسيار زياد است. پاهلي با داستاني بسيارساده و تا حد زيادي افسانه اي مي کوشد تا دراين قالب يک تمثيل زيبا مفاهيم عميق زندگي زناشويي و رفتارهاي متعادل در زندگي را بيان کند.

شخصيت ها
 

شخصيت کيشن وجه منفي زيادي ندارد، بلکه او نمونه بارز هزاران همسر ديگر است وحتي از بسياري جهات بهتر ازآنها. لاچي نيز چيز زيادي درزندگي نمي خواهد، زيرا او درمورد زندگي زياد سخت گير نيست و آموخته که مانند زنان ديار خود قانع و مطيع باشد و درشخصيت او زياده طلبي دختران امروزي را نمي بيند. او نماينده قشر متوسطي است که نيازهاي اوليه آنها نيز بر آورده نمي شود. روح نمونه تمام و کمال يک همسر ايده آل و يک مرد خانواده است. او لحظه به لحظه با طراوت خود و با بروز احساساتش به ظريف ترين شکل ممکن سعي مي کند تا زندگي لاچي را بهتر از پيش کند و همراه خوبي براي او باشد و شايد بارزترين خصوصيت روح همچنان که در انتهاي فيلم از زبان خود لاچي مي شنويم، حس احترام و صداقت نسبت به همسرش باشد. در واقع مي توان روح را از طرفي همان آرزوي قلبي لاچي دانست و از طرف ديگر روح مي تواند نمادي باشد از آن بخش از وجود کيشن که فراموش شده است. چرا که چه در آغاز داستان و چه در پايان آن روح با هيئت کيشن نزد لاچي مي رود و در واقع هيچ گونه تفاوت ظاهري بين روح و کيشن وجود ندارد.

روايت
 

پاهلي داستاني است که به جرئت مي توان گفت هرگزکهنه نمي شود و روايت آن درزمان گذشته صرفاً به علت قبول بعضي از عناصر مثل روح است و چه بسا اين داستان در زمان حال هرروز و هر روز تکرار مي شود و همسران بسياري در انتظار معجزه اي هستند تا به زندگي آنها رنگ شادي ببخشد.
خصيصه اصلي پاهلي سادگي روايت و پرهيز از افت و خيزهاي بسياردرروند داستان است و بيننده با احساس رضايت خاصي به دنبال کردن داستان مي پردازد و هر لحظه منتظر فاش شدن يک راز ويا وقوع يک اتفاق است.

گفت وگوها
 

اهل فن همگي براين عقيده اند که گنجاندن مفاهيم بزرگ در قالب جملات کوتاه ساده و قابل فهم کار بسيار سخت ودشواري است و فيلمنامه اي که واجد اين شرايط باشد، راه ايجاد ارتباط بهتر بيننده با فيلم را بسيار سهل مي کند. پاهلي به هيچ وجه اصراري به استفاده از جملات سنگين و پراستعاره ندارد، بلکه در تمامي لحظات کلمات ساده و بي پيرايه در فضاي آن جريان دارد، به طوري که بيننده عام مي تواند با شخصيت هم ذات پنداري کرده و حتي خود را به جاي آنها تصور کند.

سنت
 

بديهي است که برگ برنده فيلم هاي برگزيده از هر کشور فيلم هايي است که روايت داستان به پشتوانه فرهنگ و سنت ملي خود را پيشه کرده اند. در مورد پاهلي نيز هيئت داوران کشور هند اعلام کرده اند که اين فيلم داراي تمامي خصوصيات يک فيلم اصيل و ميهني است و مي تواند نماينده شايسته اي ازاين کشور جهت حضور در مراسم اسکار باشد.
لوکيشن هاي اين فيلم نيز به دقت انتخاب شده و درهر مورد هماهنگي زيادي با روايت داستان دارد.دراين ميان محل يک استراحتگاه ميان راه که درکنارآن يک درخت آرزو و يک آب انبار رويايي قرار دارد، به نظر بسيار بديع و زيبا مي رسد. روح نيزدر چنين فضايي عاشق لاچي مي شود.

فيلمنامه سه بخشي
 

فيلمنامه پاهلي را مي توان به سه قسمت تقسيم کرد:
1. از ابتداي داستان تا خروج کيشن از خانه
2. ورود روح به منزل و اتفاقات بعد از آن
3. بازگشت کيشن که درواقع نمود رجوع انسان به اصل انسانيت خويش است.
هنگامي که در فصل اول هستيم، زندگي لاچي را بدون حضور شوهرش پوچ مي بينيم، در فصل دوم با وجودحس زيبايي که در فيلم جريان دارد و رضايت خاطر لاچي در انتظار بازگشت کيشن از سفر هستيم و در انتهاي کار از خود مي پرسيم بدون روح -که نماد آمال زندگي لاچي است- بر سر زندگي او چه خواهد آمد؟

سکانس برگزيده
 

انتخاب يک سکانس واحد در فيلم کار بسيار دشواري است، اما به طورکلي مي توان گفت درصد بسيار زيادي از پيام فيلم درسکانسي است که درآن روح در اولين ديدار با لاچي، حق او مي داند که او را به طور جدي در جريان قرار بدهد و حقيقت را به او بگويد و ازاو بخواهد که خودش براي زندگي و آينده اش تصميم بگيرد. اينجاست که اشک بر چهره لاچي روان مي شود و مي گويد: تا به حال کسي درمورد رضايت من چيزي نپرسيده بود و حالا تو از من مي خواهي راجع به موضوعي به اين مهمي خودم تصميم بگيرم؟ روح مي گويد: من نمي خواهم تو را به هيچ وجه ناراحت کنم، پس از اين جا مي روم.لاچي از رفتن روح جلوگيري مي کند و مي گويد: من نتوانستم کسي را که مي خواهد برود ازرفتن منصرف کنم، پس چطور مي توانم جلوي کسي را بگيرم که مي خواهد بماند.
به طورکلي همان طور که تهيه کننده و کارگردان و بازيگران اين فيلم خود اظهارمي کنند، پاهلي صرفاً راجع به يک زن است؛ راجع به او و آرزوهاي ساده اش که بر آوردن آنها کار چنان سختي نمي نمايد.

شناسنامه
 

داستاني برگرفته از يک افسانه قديمي راجستان با نام «دوويدا» نوشته ويجيدان دتاي بي باک، فيلمنامه وگفت وگوها: سنديا گوکال، کارگردان: آمول پالکار، تهيه کننده: شاهرخ خان. بازيگران: شاهرخ خان، راني موکرجي، جوهي چاولا، سونيل شتي و آميتاب باچن.

منبع:فيلم نگار شماره ي40




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط