حق فراموش شده يک زن
نويسنده:نويسنده:بهاره مازندراني
نگاهي به فيلمنامه معما (پاهلي) کانديداي ورود به بخش خارجي مراسم اسکار از کشور هند
*اعتقاد لاچي به روح به عنوان همسرش به قدري زياد است که از او درخواست مي کند تا در هيچ موردي از نيروي عجيبش استفاده نکند زيرا اين کارممکن است باعث برملا شدن راز آن دو و جدا ييشان از يکديگر بشود.
*يکي از نکات ظريف داستان قلقلکي بودن روح است که در نگاه اول ممکن است عجيب و تا حدي مضحک به نظر برسد، اما در صنعت سينما معمولاً روح دهشتناک با کارهاي عجيب وغريب نشان داده مي شود، پس چرا از عنصر خيال به گونه اي لطيف تر بهره نجوييم. مانند اين روح که با کوچک ترين حرکتي به خنده مي افتد و اين خنده همان رکن فراموش شده در روابط امروز است!
*کيش هم زمان با تجارت، کم کم به پوچ بودن سخنان پدر پي مي برد و اين که درزندگي چيز هايي مهم تر از پول نيز وجود دارد که ميزان تأثيرش در خوشبختي بيشتر است و انسان بيشتر به آنها نياز دارد تا ثروت، بنابراين او تصميم مي گيرد تا رويه اش را تغيير بدهد و وقتي به او خبر مي دهند که همسرش در حال به دنيا آوردن يک بچه است، او با تعجب و ناباوري به سرعت خود را به منزل مي رساند.
*با بازگشت کيشن غوغايي در خانه برپا مي شود. حتي پدر او نيز قادر به توضيح دادن شرايط موجود نيست. روح نيز به هيچ وجه حق خود نمي داند که از هويت خود به عنوان شوهر لاچي دفاع کند.هنگامي که کيشن از او مي پرسد: تو را به خدا بگو تو کي هستي؟!روح مي گويد: من آرزوي قلبي يک زن هستم! من عشقم!
*چوپان روح و کيشن را براي اثبات عشق حقيقيشان به لاچي، به يک مبارزه فرا مي خواند و با انجام سه آزمايش قصد دارد اين معما را حل کند! انجام تمامي کارهايي که چوپان از آن دو مي خواهد، براي يک انسان بسيار دشوار و براي يک روح بسيار ساده است. روح در هر يک به ياد قولش به لاچي مي افتد که از وي خواسته بود تا به هيچ وجه از نيرويش استفاده نکند و وفاداري به اين قول به نوعي بيان اصل صداقت و احترام درعشق است. در آزمون سوم چوپان از آن دو مي خواهد تا وارد يک مشک شوند.کيشن آشکارا مخالفت مي کند، ولي روح پي مي برد که اين يک امتحان و آزمون واقعي براي عشق اوست و وارد مشک مي شود! چوپان بلافاصله مشک را مسدود کرده و آن را در بيابان رها مي کند!
*در طول داستان دو عروسک وجود دارند که در ابتدا آنها را بر درخت آرزو آويزان مي بينيم و روح آنها را با خود به منزل مي برد. اينها تنها موجوداتي هستند که راويان حالات دروني روح هستند و محدوديت و احساسات دروني او را بازگو مي کنند و در واقع هر جا که شخصيت هاي اصلي فيلم از بيان نکات ظريف بازمي مانند، ديالوگ از زبان عروسک گفته مي شود.
*در طول داستان هرکجا که لاچي دچارمشکل مي شود، روح بلافاصله بر بالين او حاضر مي شود تا از ناراحتي او بکاهد و همين هم دردي با اوست که تا حد زيادي آلام او را کاهش مي دهد، تا جايي که لاچي مي گويد: من مطمئن هستم که چون تو يک روح هستي اين طور سخن مي گويي و اگر تو يک انسان بودي هرگز با اين مهرباني سخن نمي گفتي. که همين جمله بيانگر خواسته هاي يک زن (با موقعيت لاچي) است از همسرش که به نظر خواسته زيادي هم نمي آيد.
خصيصه اصلي پاهلي سادگي روايت و پرهيز از افت و خيزهاي بسياردرروند داستان است و بيننده با احساس رضايت خاصي به دنبال کردن داستان مي پردازد و هر لحظه منتظر فاش شدن يک راز ويا وقوع يک اتفاق است.
لوکيشن هاي اين فيلم نيز به دقت انتخاب شده و درهر مورد هماهنگي زيادي با روايت داستان دارد.دراين ميان محل يک استراحتگاه ميان راه که درکنارآن يک درخت آرزو و يک آب انبار رويايي قرار دارد، به نظر بسيار بديع و زيبا مي رسد. روح نيزدر چنين فضايي عاشق لاچي مي شود.
1. از ابتداي داستان تا خروج کيشن از خانه
2. ورود روح به منزل و اتفاقات بعد از آن
3. بازگشت کيشن که درواقع نمود رجوع انسان به اصل انسانيت خويش است.
هنگامي که در فصل اول هستيم، زندگي لاچي را بدون حضور شوهرش پوچ مي بينيم، در فصل دوم با وجودحس زيبايي که در فيلم جريان دارد و رضايت خاطر لاچي در انتظار بازگشت کيشن از سفر هستيم و در انتهاي کار از خود مي پرسيم بدون روح -که نماد آمال زندگي لاچي است- بر سر زندگي او چه خواهد آمد؟
به طورکلي همان طور که تهيه کننده و کارگردان و بازيگران اين فيلم خود اظهارمي کنند، پاهلي صرفاً راجع به يک زن است؛ راجع به او و آرزوهاي ساده اش که بر آوردن آنها کار چنان سختي نمي نمايد.
منبع:فيلم نگار شماره ي40
خلاصه داستان
نقاط کليدي
*اعتقاد لاچي به روح به عنوان همسرش به قدري زياد است که از او درخواست مي کند تا در هيچ موردي از نيروي عجيبش استفاده نکند زيرا اين کارممکن است باعث برملا شدن راز آن دو و جدا ييشان از يکديگر بشود.
*يکي از نکات ظريف داستان قلقلکي بودن روح است که در نگاه اول ممکن است عجيب و تا حدي مضحک به نظر برسد، اما در صنعت سينما معمولاً روح دهشتناک با کارهاي عجيب وغريب نشان داده مي شود، پس چرا از عنصر خيال به گونه اي لطيف تر بهره نجوييم. مانند اين روح که با کوچک ترين حرکتي به خنده مي افتد و اين خنده همان رکن فراموش شده در روابط امروز است!
*کيش هم زمان با تجارت، کم کم به پوچ بودن سخنان پدر پي مي برد و اين که درزندگي چيز هايي مهم تر از پول نيز وجود دارد که ميزان تأثيرش در خوشبختي بيشتر است و انسان بيشتر به آنها نياز دارد تا ثروت، بنابراين او تصميم مي گيرد تا رويه اش را تغيير بدهد و وقتي به او خبر مي دهند که همسرش در حال به دنيا آوردن يک بچه است، او با تعجب و ناباوري به سرعت خود را به منزل مي رساند.
*با بازگشت کيشن غوغايي در خانه برپا مي شود. حتي پدر او نيز قادر به توضيح دادن شرايط موجود نيست. روح نيز به هيچ وجه حق خود نمي داند که از هويت خود به عنوان شوهر لاچي دفاع کند.هنگامي که کيشن از او مي پرسد: تو را به خدا بگو تو کي هستي؟!روح مي گويد: من آرزوي قلبي يک زن هستم! من عشقم!
*چوپان روح و کيشن را براي اثبات عشق حقيقيشان به لاچي، به يک مبارزه فرا مي خواند و با انجام سه آزمايش قصد دارد اين معما را حل کند! انجام تمامي کارهايي که چوپان از آن دو مي خواهد، براي يک انسان بسيار دشوار و براي يک روح بسيار ساده است. روح در هر يک به ياد قولش به لاچي مي افتد که از وي خواسته بود تا به هيچ وجه از نيرويش استفاده نکند و وفاداري به اين قول به نوعي بيان اصل صداقت و احترام درعشق است. در آزمون سوم چوپان از آن دو مي خواهد تا وارد يک مشک شوند.کيشن آشکارا مخالفت مي کند، ولي روح پي مي برد که اين يک امتحان و آزمون واقعي براي عشق اوست و وارد مشک مي شود! چوپان بلافاصله مشک را مسدود کرده و آن را در بيابان رها مي کند!
*در طول داستان دو عروسک وجود دارند که در ابتدا آنها را بر درخت آرزو آويزان مي بينيم و روح آنها را با خود به منزل مي برد. اينها تنها موجوداتي هستند که راويان حالات دروني روح هستند و محدوديت و احساسات دروني او را بازگو مي کنند و در واقع هر جا که شخصيت هاي اصلي فيلم از بيان نکات ظريف بازمي مانند، ديالوگ از زبان عروسک گفته مي شود.
*در طول داستان هرکجا که لاچي دچارمشکل مي شود، روح بلافاصله بر بالين او حاضر مي شود تا از ناراحتي او بکاهد و همين هم دردي با اوست که تا حد زيادي آلام او را کاهش مي دهد، تا جايي که لاچي مي گويد: من مطمئن هستم که چون تو يک روح هستي اين طور سخن مي گويي و اگر تو يک انسان بودي هرگز با اين مهرباني سخن نمي گفتي. که همين جمله بيانگر خواسته هاي يک زن (با موقعيت لاچي) است از همسرش که به نظر خواسته زيادي هم نمي آيد.
زبان تمثيل
شخصيت ها
روايت
خصيصه اصلي پاهلي سادگي روايت و پرهيز از افت و خيزهاي بسياردرروند داستان است و بيننده با احساس رضايت خاصي به دنبال کردن داستان مي پردازد و هر لحظه منتظر فاش شدن يک راز ويا وقوع يک اتفاق است.
گفت وگوها
سنت
لوکيشن هاي اين فيلم نيز به دقت انتخاب شده و درهر مورد هماهنگي زيادي با روايت داستان دارد.دراين ميان محل يک استراحتگاه ميان راه که درکنارآن يک درخت آرزو و يک آب انبار رويايي قرار دارد، به نظر بسيار بديع و زيبا مي رسد. روح نيزدر چنين فضايي عاشق لاچي مي شود.
فيلمنامه سه بخشي
1. از ابتداي داستان تا خروج کيشن از خانه
2. ورود روح به منزل و اتفاقات بعد از آن
3. بازگشت کيشن که درواقع نمود رجوع انسان به اصل انسانيت خويش است.
هنگامي که در فصل اول هستيم، زندگي لاچي را بدون حضور شوهرش پوچ مي بينيم، در فصل دوم با وجودحس زيبايي که در فيلم جريان دارد و رضايت خاطر لاچي در انتظار بازگشت کيشن از سفر هستيم و در انتهاي کار از خود مي پرسيم بدون روح -که نماد آمال زندگي لاچي است- بر سر زندگي او چه خواهد آمد؟
سکانس برگزيده
به طورکلي همان طور که تهيه کننده و کارگردان و بازيگران اين فيلم خود اظهارمي کنند، پاهلي صرفاً راجع به يک زن است؛ راجع به او و آرزوهاي ساده اش که بر آوردن آنها کار چنان سختي نمي نمايد.
شناسنامه
منبع:فيلم نگار شماره ي40
/ج