گفتگو با حجت الاسلام حسين نبي پور
درآمد
اهتمام بليغ شهيد آیت الله صدوقي به ايجاد حوزه هاي علميه در نقاط دورافتاده، از جمله ويژگي هاي بارز ايشان است. در دوراني كه ورود زنان به اين عرصه، موضوع نادري بود، ايشان با پيگيري بسيار، به اين امر مبادرت
مي ورزيدند. در اين گفتگو درباره ترويج حوزه هاي علميه توسط شهيد آیت الله صدوقي سخن رفته است.
شروع آشنایي شما با آيت الله صدوقي چگونه بود؟
در سال 1336، من وارد حوزه علميه يزد شدم. در آن زمان شهيد صدوقي از بزرگان و روحانيون بنام يزد بودند. از سال 1336-1337 من به تدريج با روحيات و شخصيت ايشان آشنا شدم. شهيد صدوقي قبل و بعد از انقلاب از چهره هاي مبرز و بارز ايران بودند. شهرت ايشان بعد از انقلاب بيشتر شد تا جائي كه منافقين نتوانستند وجودشان را تحمل كنند و ايشان را به شهادت رساندند. در مورد شخصيت اين بزرگوار، مقالات بسياري نوشته شده است. در اين مورد كنگره اي نيز در شهر يزد برگزار شد. در يك كلام بايد بگويم كه شخصيت شهيد صدوقي در ميان روحانيون ايران، برجسته و ممتاز بود.
گويا در كلاس هاي درس اين بزرگوار حضور داشتيد. شيوه تدريس ايشان چگونه بود و چگونه كلاس را شاداب و طلبه ها را هوشيار نگه مي داشتند؟
در ابتدا بايد چند نكته را در مورد شيوه مديريت ايشان در مسائل فرهنگي، اخلاقي، سياسي و اقتصادي بيان كنم. من اگرچه مستقيماً از كلاس هاي درس ايشان بهره نبردم، اما دو تن از اساتيد من در قم، آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله شب زنده دار، از شاگردان شهيد صدوقي بودند. به خاطر دارم، يك در كلاس درس مكاسب آيت الله فاضل نشسته بودم. ايشان حافظه اي قوي داشتند. من به ايشان گفتم: «شما حافظه فوق العاده اي داريد.» آقاي فاضل لنكراني به من گفتند: «اگر شما حافظه شهيد صدوقي را مي ديديد، به من خوش حافظه نمي گفتيد.» آيت الله فاضل لنكراني درس مكاسب را خدمت آيت الله صدوقي فرا گرفتند. ايشان براي ما تعريف مي كردند كه شهيد صدوقي وقت كافي نداشتند تا مطالب را شب قبل از تدريس مطالعه كنند، از اين رو دقايقي قبل از تدريس در كلاس يك صفحه را مطالعه مي كردند و مطالب آن را بدون كم و كاست براي طلاب شرح مي دادند. بنده نزد آقاي شب زنده دار هم دروسي را فرا گرفتم. ايشان گاهي اوقات در حين تدريس وقتي به مطلب خاصي مي رسيدند، نكته و مسئله اي را كه شهيد صدوقي در تدريس آن مطلب گفته بودند، براي ما بيان مي كردند.
آيا شما در حادثه 15 خرداد در يزد بوديد؟
آن زمان، آن قدر لياقت نداشتم كه در متن انقلاب، مبارزه كنم، اما در حاشيه و نزديك به متن انقلاب فعاليت مي كردم. در روز 15 خرداد من در تهران بودم و 17-19 سال بيشتر نداشتم؛ ولي با وجود اين در تهران به منبر مي رفتم. روز عاشورا بود و به سمت بازار حركت كرديم تا پاي منبر آقاي فلسفي بنشينيم. آن روز مرحوم طيّب، هيئت بزرگي را راه انداخته بود. اولين صحنه اي كه به خاطر دارم اين است كه مردم عكس هاي امام را روي پرچم هائي نصب كرده بودند. جمعيت زيادي از مردم به خيابان ها آمده بودند. روز دوازدهم كه امام دستگير شدند، بنده از سه راه آذري حركت كردم تا پاي منبر آقاي فلسفي بنشينم كه ناگهان مشاهده كردم آشوب ايجاد شد و اوضاع به هم ريخت.
از چگونگي ارتباط آيت الله صدوقي با آقاي فلسفي، مطلع بوديد؟
بله، آيت الله صدوقي با آقاي فلسفي رابطه صميمانه اي داشتند. حتي گاهي اوقات شهيد صدوقي از ايشان دعوت مي كردند تا به يزد بيايند. آقاي فلسفي در يزد هم به منبر مي رفتند و براي مردم سخنراني مي كردند.
در روز 15 خرداد، آقاي فلسفي سخنراني و در خلال صحبت هايشان از امام طرفداري كردند. درباره ارتباط آيت الله صدوقي با اين ماجرا چه مي دانيد؟
در مورد اين قضيه دقيقاً اطلاع ندارم. اما بعد از دستگيري امام، يكي از كساني كه فوراً به تهران آمدند، آيت الله صدوقي بودند. علماي بزرگي از جمله آيت الله صدوقي، آيت الله ميلاني، آيت الله گلپايگاني و آيت الله شريعتمداري به باغ ملك در شاه عبدالعظيم تهران آمدند، زيرا قرار بود رژيم، امام را محاكمه صحرائي كند. اگر بزرگان، مرجعيت امام را در جلسه امضا نمي كردند و از نظر قانون به ايشان مصونيت داده نمي شد، معلوم نبود كه چه اتفاقي براي امام مي افتاد. آيت الله صدوقي كمتر از مراجع نبودند و زماني كه مراجع بزرگ از شهرهاي قم، مشهد و شيراز به تهران آمدند، شهيد صدوقي نيز فوراً خود را از يزد به تهران رساندند. برخورد با ساواك، واقعاً شجاعت مي خواست. زندان قزل قلعه، زندان اصفهان و ساواك تهران از مراكز فعال ساواك در آن زمان بودند. فشار شديدي نيز از سوي ساواك بر مردم اعمال مي شد. در اين شرايط، تأئيد مرجعيت امام، شجاعت بسياري مي خواست، ولي آيت الله صدوقي با شهامت، اين كار را انجام دادند.
آيا شما نيز آن روز در جلسه حاضر بوديد يا خير؟
آن روز من در باغ حضور داشتم. اما آن زمان طلبه بودم و به خود اجازه نمي دادم كه در جلسه شركت كنم.
از صحبت هائي كه در آن جلسه شد و اتفاقات آن روز، مطلع بوديد يا خير؟
اطلاع چنداني ندارم، اما مطلع بودم كه رژيم در آن جلسه قصد دارد امام را محاكمه صحرائي كند و علما و مراجع نيز آن روز با امضايشان مرجعيت ايشان را تأئيد كردند.
آن روز رژيم چگونه موفق شد جمع را متفرق كند؟
اطلاعي ندارم، ولي امام دو بار دستگير شدند. يك بار به خاطر انجمن هاي ايالتي و ولايتي بود كه ايشان را دستگير كردند و مدتي در قيطريه در منزل حاج طاهر روغني بودند و در اين مدت رژيم، كاملا امام را تحت نظر داشت. كه البته، بعد از مدتي آزاد شدند. بعد از اين اتفاق، در قضيه كاپيتولاسيون نيز مشكلاتي براي امام به وجود آمد.
قضاياي روز 15 خرداد، چه انعكاسي در شهر يزد داشت؟
ماجراي 15 خرداد در كل كشور، موج عظيمي را ايجاد كرد، اما اين حادثه، بيشترين اثر را بر شهرهاي تهران، ورامين و قم داشت.
زماني كه آيت الله صدوقي در مسجد ملااسماعيل سخنراني كردند، شما در تهران بوديد؟
بله. آن زمان من به مدت 15 روز با لباس شخصي در تهران بودم. براي رفتن به منبر، به تهران سفر كرده بودم.
از رفت و آمدهاي آيت الله صدوقي به قم (قبل و بعد از نهضت)، در زمان اقامتشان در يزد، خاطره اي به ياد داريد؟
به دليل كشش و علاقه خاصي كه بين طلاب و مراجع وجود دارد، هرگاه ايشان به قم مي آمدند، به ملاقاتشان مي رفتيم. يك روز عصر در مدرسه آقاي بروجردي بوديم كه شهيد صدوقي به آنجا آمدند، فوراً وضو گرفتند تا نماز بخوانند. از طرفي ايشان فردي جامع و روحاني محبوبي بودند و با اينكه به مقام مرجعيت نرسيده بودند، اما موقعيت يك مرجع را داشتند.
ارتباط جدي شما با آيت الله صدوقي از چه زماني آغاز شد؟
شهيد صدوقي براي تربيت طلاب و رسيدگي به آنها لطف خاصي داشتند. مديريت مقتدرانه ايشان منحصر به فرد بود. ايشان در عين رأفت و رحمت، فوق العاده با سياست بودند. آن زمان چون جوان بودم، موهاي سرم اندكي بلند شده بود. شهيد صدوقي يك بار طوري مرا نگاه كردند كه من از نگاهشان متوجه شدم منظورشان شدم و فوراً موهايم را كوتاه كردم. ايشان سياست فوق العاده اي داشتند. گاهي اوقات شب ها (ساعت 11-12) به مدرسه ها سر مي زدند و احوال طلاب را جويا مي شدند. اين اقدام ايشان، مصداق روشني از محبتشان به طلاب بود. من در سال 1354- 1355، از سوي آقازاده ايشان از قم به يزد دعوت شدم تا منبر بروم. آن زمان، بسياري از مردم يزد نمي دانستند كه من يزدي هستم. از من دعوت شد تا براي حاج آقا جلائي به منبر بروم. در منزل آيت الله صدوقي در محضر ايشان نيز منبر مي رفتم. تمامي خاطرات خود با اين بزرگوار را در چند عبارت مي توانم خلاصه كنم. صدوقي و صراحت و صداقت، صدوقي و عبادت و ديانت، صدوقي و سياست و فتانت، صدوقي و پايداري و استقامت، صدوقي و فقاهت و درايت، صدوقي و تلاش و مجاهدت، صدوقي و شهامت و شجاعت، صدوقي و تدبير و مديريت، صدوقي و آزادي و حرّيت، صدوقي و ايثار و شهادت.
اگر امكان دارد، خاطراتتان را به صورت جزئي تر برايمان شرح دهيد. در سفرتان به قم در سال 1355- 1354، برخورد آيت الله صدوقي با شما و رفت و آمد مردم به مجالس چگونه بود؟
شهيد صدوقي به دليل روحيه مردمداري شان محبوبيت فوق العاده اي بين مردم داشتند. نه تنها من، بلكه همه مردم شاهد فعاليت هاي ايشان از گذشته بوده ايم. ايشان چندين خانه را در اطراف مسجد روضه محمديه خريداري كردند و بناي مسجد را وسعت دادند. مجالس ايشان و استقبال مردم از اين مجالس فوق العاده بود. ايشان گاهي اوقات به مدت 3 ساعت بالاي منبر صحبت مي كردند. يك سال در ماه مبارك رمضان، شهيد صدوقي مراسم را در چادر بر پا كردند. چون آن زمان، ساختمان مسجد براي برگزاري مراسم آماده نبود.
آيا شما آن زمان صداي اذان گفتن شهيد صدوقي را مي شنيديد؟
بله، ايشان بسيار زيبا و دلنشين اذان مي گفتند.
تا جائي كه من اطلاع دارم، شهيد صدوقي چه در دوران طفوليتشان (زماني كه پدرشان نماز را اقامه مي كردند) و چه در اوايل اقامتشان در شهر يزد، اذان مي گفتند. در حالي كه معمولاً ائمه جمعه، خودشان اذان نمي گويند. چه ويژگي خاصي در شخصيت شهيد صدوقي وجود داشت كه باعث مي شد تا ايشان با اشتياق و علاقه اذان بگويند.
شهيد صدوقي به معناي واقعي حر و آزاده بودند. هنگامي كه يك روحاني به مقام حرّيت برسد و خود را مقيد به رعايت تكلّفات زائد اجتماعي نكند، هيچ گاه در انجام واجبات و حتي مستحبات كوتاهي نخواهد كرد. شهيد صدوقي نيز، از جمله كساني بودند كه خود را در قيد و بند تفكرات فرهنگي محدود جامعه قرار نمي دادند و سعي مي كردند كه آزادانه بينديشند و راه صحيح را بدون هيچ قيدوبندي، طي كنند. اين مسئله باعث شده بود تا برخلاف رسم و عادت با وجودي كه امام جماعت بودند، خودشان اذان بگويند. از طرفي شهيد صدوقي علاوه بر رعايت واجبات، خودشان را موظف مي دانستند كه مستحبات را حتي الامكان رعايت كنند. اذان گفتن نيز از مستحبات است و از اين رو، ايشان در اين امر، اهتمام مي ورزيدند. يكي ديگر از نكات قابل توجه در شخصيت شهيد صدوقي، اين است كه ايشان اعصاب فوق العاده آرامي داشتند. راننده هاي ايشان، كاملاً اين مسئله را تأئيد مي كنند. حتي برخي از آنان گفته اند كه هيچ گاه پيش نيامد كه ما ترمز كنيم و شهيد صدوقي دستشان را روي داشبورد ماشين بگذارند. گاهي اوقات، وقتي ايشان هنگام ظهر در مجلسي حاضر مي شدند و خوابشان مي گرفت، مقابل همه حاضرين در مجلس، عبا را روي سر خود مي كشيدند و همان جا مي خوابيدند. اين مسئله، مصداق روشني از اعصاب آرام شهيد صدوقي است.
در مورد اذان نكاتي باقي مانده است كه گفتن آن خالي از فايده نيست. همان طور كه مي دانيد، اذان، اعلام دعوت بندگان به حضور در محضر كبريائي حق است. جملات اذان و اقامه، همگي كوتاه و پرمحتوا هستند. اذان شامل 18 جمله و اقامه شامل 17 جمله است. اگر با دقت بيشتري به معناي اين جملات توجه كنيم، خواهيم ديد كه در اذان و اقامه، 60 مرتبه از بندگان دعوت مي شود تا در محضر خداوند حاضر شوند. در اين دعوت از كلمه بيائيد استفاده نشده است؛ بلكه خداوند با لغت بشتابيد مردم را به سوي خويش فرا خوانده است. واضح و مبرهن است كه هويت و حقيقت اسلامي هر ملتي به اذان وابسته است. افسوس كه برخي از ما با دقت در مسائل مذهبي نمي نگريم. اگر هر مسلماني اندكي دقيق تر به متن اذان توجه كند، از خود خواهد پرسيد كه چرا در اذان 4 بار از عبارت الله اكبر استفاده شده است و خداوند به چه دليل در اذان، مردم را به شهادت دادن به وحدانيت خدا، رسالت پيامبر و ولايت اميرالمؤمنين(عليهمالسلام)دعوت مي كند. اگر مسلمانان به عمق معاني اذان و نماز توجه كنند، جامعه اسلامي احيا خواهد شد.
پس به نظر شما شهيد صدوقي به دليل اهميتي كه براي اذان قائل بودند، سعي مي كردند تا با گفتن اذان به ترويج آن بپردازند؟
بله. اذان در قرآن به معناي نداست. ندا، معنائي متفاوت با دعوت كردن دارد. ندا به معناي فرياد است. اين فرياد بايد در منازل به گوش برسد تا غرور و كبر و نخوت در وجود مرد از بين برود. در واقع اذان، تبري است براي شكستن بت ها در وجود انسان ها.
آيا شهيد صدوقي مسئوليتي را هم به شما واگذار مي كردند؟
بله، دو بار به من انجام اموري را واگذار كردند. ايشان مديريت خارجي مكتب الزهرا را كه آن زمان به عصمتيه شهرت داشت، به من واگذار كرده بودند. البته مديريت داخلي آنجا را خانم سعادتي بر عهده داشتند. علاوه بر اين، بنا بر درخواست شهيد صدوقي، بررسي تعدادي از پرونده هاي فرهنگيان را نيز انجام مي دادم. در يزد با انجام اين امور، در خدمت ايشان بودم. همان طور كه مي دانيد مادر من اصالتاً نائيني اند و منيز متولد اطراف نائين هستم. پدرم نيز اهل ميبد است، از اين رو، ساكن ميبد بوديم. از 16 – 17 سال قبل به يزد آمدم و مقيم يزد و در نهضت سوادآموزي يزد، مشغول به كار شدم. از 15 – 16 سال قبل، مسئول ستاد اقامه نماز در شهر يزد شدم.
از روابط امام با آيت الله صدوقي چه خاطراتي داريد؟
بنده در قم بودم. امام به تنهائي از منزل تا مسجد اعظم يا مسجد سلماسي مي رفتند. ملاقات من با امام از خاطرات شيرين و به ياد ماندني براي من است. آن زمان شهر يزد يكي از مراكز انتقال پيام هاي امام به ايران بود. پيام ها و اطلاعيه ها در منزل شهيد صدوقي به صورت مكتوب و يا ضبط شده روي نوار وجود داشت و پس از انتشار، بين مردم توزيع مي شد. در واقع منزل شهيد صدوقي از پايگاه هاي اصلي تبليغات به شمار مي آمد. آيت الله صدوقي در مبارزات انقلابي نقش مؤثري ايفا كردند و سهم بزرگي در پيروزي انقلاب اسلامي داشتند. در مورد رابطه دوستانه امام با آيت الله صدوقي نيز بايد بگويم كه اين صميميت طي چند سال به وجود آمده بود و ريشه دار و عميق بود.
با وجود رابطه دوستانه و عميقي كه بين امام و شهيد صدوقي وجود داشت، شهيد صدوقي در نامه هايشان به امام از الفاظ خاصي استفاده مي كنند، به طوري كه ارتباط ايشان با امام به صورت رابطه مريد و مرادي جلوه مي كند. همان طور كه اشاره فرموديد، شهيد صدوقي خود را در حد مرجع مي دانستند و به حق نيز شايسته اين مقام بودند. ايشان در محضر اساتيد بزرگي از جمله آيت الله العظمي بروجردي و آيت الله حائري شاگردي كرده بودند و از اين رو، وزنه علمي بزرگي در كشور بودند. با وجود اين مسائل، چه ويژگي اي در شخصيت امام وجود داشت كه شهيد صدوقي در مقابل ايشان همچون يك مريد، رفتار متواضعانه اي داشتند؟
امام جاذبه زيادي داشتند، به طوري كه علماي بزرگي از جمله مرحوم آيت الله اراكي در مقابل امام سر تعظيم فرود مي آوردند. آيت الله اراكي استاد من در درس تفسير صافي بودند. با وجود اينكه شخصيت بالائي در جامعه روحانيت داشتند، در مقابل امام، متواضعانه و با فروتني برخورد مي كردند. عظمت امام، كوه را پائين مي آورد؛ در نتيجه شهيد صدوقي در مقابل امام روحيه ولايت مداري فوق العاده اي داشتند.
شما در خلال صحبت هايتان، به حوزه عصمتيه اشاره كرديد. يكي از خدمات آيت الله صدوقي، توسعه حوزه علميه در شهرها بود. ايشان به چه دليل در شهرهاي كوچك، حوزه علميه تأسيس مي كردند، در حالي كه همواره اثر يك حوزه علميه مركزي بزرگ بيشتر از چند حوزه كوچك است؟
آيت الله صدوقي همواره آينده نگر و جامع نگر بودند و به مسائل جامعه با ديدي وسيع نگاه مي كردند. اين ويژگي ها را من در كمتر كسي ديده ام. به عنوان مثال، شهيد صدوقي حدود 45 سال پيش دويست هزار متر زمين را در محله زنبيل آباد قم خريداري كردند. آن زمان اكثر افراد از شنيدن خبر خريد اين زمين تعجب مي كردند و مي خنديدند، در حالي كه شهيد صدوقي به فكر آينده بودند. يك بار كه به منزل آيت الله صدوقي رفتم، ايشان نقشه و طرحي را به من نشان دادند. از ديدن نقشه كه طبق اصول كشيده شده بود، تعجب كردم. شهيد صدوقي با ديد وسيعي كه داشتند معتقد بودند كه در شهرهاي كوچك نيز بايد حوزه هاي علميه تأسيس شود تا در تحصيل طلاب وقفه اي ايجاد نشود. ايشان در ييلاق ها و روستاهي بسياري مدرسه ساختند. نكته جالب توجه اين است كه ايشان بسياري از اين اقدامات را قبل از انقلاب انجام داده اند. ايشان علاوه بر مدارس و حوزه هاي علميه، مراكز بهداشت و بيمارستان نيز تأسيس كرده اند. بيمارستان سيدالشهدا(عليه السلام) نتيجه تلاش ها و اقدامات اين شهيد بزرگوار است. در يك كلام بايد بگويم كه فكر جامع شهيد صدوقي در مسائل اقتصادي، سياسي، فرهنگي، علمي و بهداشتي منحصر به فرد بود.
در چه سالي شهيد صدوقي در مورد حوزه عصمتيه با شما صحبت كردند؟
شهيد صدوقي مدرسه عصمتيه را كه امروزه به نام مكتب الزهرا معروف است، در باغ يكي از بزرگان اصفهان به نام حاج ابراهيم خالقيه، تأسيس كردند. حاج ابراهيم خالقيه، اين باغ را به شهيد صدوقي واگذار كرد. در زمان عصمتيه من در جريان امور نبودم، اما اوايل انقلاب نام مدرسه عصمتيه به مكتب الزهرا تغيير يافت. چند سال بعد از شكل گيري مكتب الزهرا، مدرسه اي به نام مكتب الزينب نيز تأسيس شد و شروع به كار كرد.
زماني كه به فرمان شهيد صدوقي، بساط منافقين در يزد برچيده شد، شما در يزد بوديد؟
بله، استان يزد اولين استاني بود كه بساط منافقين در آن برچيده شد. شهيد صدوقي در مبارزات همواره برخورد شجاعانه اي داشتند و هرگاه موضعي را انتخاب مي كردند، با شهامت ايستادگي مي كردند.
زماني كه شهيد صدوقي به منافقين دستور دادند تا بساط خود را جمع كنند و از يزد خارج شوند، عكس العمل مردم چه بود؟
شهيد صدوقي به منافقين گفتند: «اگر جمع نكنيد، جمعتان مي كنيم.» در اين ميان حمايت مردم از فرمان شهيد صدوقي نقش مهمي را ايفا كرد. مردم نيز در برچيدن بساط منافقين تلاش بسيار كردند.
شما چگونه از خبر شهادت ايشان مطلع شديد؟
آيت الله صدوقي روز جمعه در مسجد به شهادت رسيدند و من پنج شنبه، يك روز قبل از شهادتشان، با ايشان ملاقات كردم. آن روز آيت الله خاتمي (امام جمعه اردكان) و آيت الله اعرافي (امام جمعه ميبد) نيز در آنجا حضور داشتند. شهيد صدوقي حال عجيبي داشتند و رنگشان پريده بود. يكي از يزدي ها مصر بود تا ايشان را ملاقات كند. از طرفي پاسدارها به او مي گفتند كه حال ايشان مساعد نيست و بهتر است كه مزاحمشان نشويد، ولي آن شخص همچنان اصرار مي ورزيد و مي گفت كار واجبي با ايشان دارد. خلاصه نزد شهيد صدوقي رفت، اما وقتي بيرون آمد، متوجه شديم كه در مورد مسئله اي جزئي و غيرقابل ذكر با شهيد صدوقي صحبت كرده است.
چگونه از خبر شهادت آيت الله صدوقي مطلع شديد؟
هنگام ظهر بود و من در ميبد بودم كه خبر شهادت ايشان را شنيدم.
خبر شهادت ايشان چه اثري بر مردم گذاشت؟
عموم مردم متأثر شدند. البته هيچ زمان و مكاني، مردم كاملاً يكپارچه و هم عقيده نيستند، اما اكثر مردم علاقه بسيار به شهيد صدوقي داشتند و از شنيدن خبر شهادتشان نيز، فوق العاده ناراحت شدند.
واكنش آيت الله اعرافي نسبت به اين قضيه چه بود؟
آقاي اعرافي از ارادتمندان شهيد صدوقي بودند و مسلماً از شنيدن اين خبر متأثر شدند. در آن زمان خوشبختانه علما وحدت رويه داشتند.
از مناسبات بين آيت الله صدوقي و آيت الله اعرافي در قبل از انقلاب، نكته اي به خاطر داريد؟
نكته خاصي به خاطر ندارم، فقط به ياد دارم كه آيت الله اعرافي دستگير و سپس آزاد شدند و شهيد صدوقي نيز در آن ماجرا حضور داشتند. من حدوداً دو سال با آيت الله صدوقي در نائين درس داشتم. در سال 1356 به عنوان روحاني، به نائين دعوت شدم. آن زمان آيت الله مكارم و آيت الله پسنديده دوران تبعيد خود را در انارك به سر مي بردند. در اين حين من در نائين اقامت داشتم و در آنجا سرشناس بودم. بزرگاني از جمله آيت الله صدوقي و آيت الله خاتمي به ديدار تبعيدي ها در انارك مي رفتند و در مسيرشان، هنگام عبور از نائين با اين بزرگان ملاقات مي كردم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34