بررسي تاريخي جايگاه زن در جاهليت و قرآن با توجه به آيه ضرب(2)

نكاح در بسياري از مارد در بين قبايل حجاز، بدون تمايل دختر و در دست پدر و بزرگان قبيله بود. حق تقدم در ازدواج با پسر عمو بود كه به خواستگاري دختر عمويش برود. از پسر عمو پرسيده مي شد كه اگر به دختر عمو راغب بود، تزويج مي شدند و اگر راغب نبود به ازدواج ديگري در مي آمد. ازدواج با غريبه ها بايد با توافق رئيس قبيله و براي ايجاد تأليف بين دو قبيله انجام شود. هيچ مهر و صداقي به دختر تعلق نمي گرفت و حتي شتري كه داماد مي فرستاد تا عروس بر آن سوار شود، بايد توسط دختر به پدرش هديه مي شد. (جواد علي، 5 /638)
دوشنبه، 5 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي تاريخي جايگاه زن در جاهليت و قرآن با توجه به آيه ضرب(2)

بررسي تاريخي جايگاه زن در جاهليت و قرآن با توجه به آيه ضرب(2)
بررسي تاريخي جايگاه زن در جاهليت و قرآن با توجه به آيه ضرب(2)


 

نويسندگان:دكتر علي معموري(1)وزهرا خوش سخن مظفر(2)




 

زنان و انواع ازدواج هاي جاهلي
 

نكاح در بسياري از مارد در بين قبايل حجاز، بدون تمايل دختر و در دست پدر و بزرگان قبيله بود. حق تقدم در ازدواج با پسر عمو بود كه به خواستگاري دختر عمويش برود. از پسر عمو پرسيده مي شد كه اگر به دختر عمو راغب بود، تزويج مي شدند و اگر راغب نبود به ازدواج ديگري در مي آمد. ازدواج با غريبه ها بايد با توافق رئيس قبيله و براي ايجاد تأليف بين دو قبيله انجام شود. هيچ مهر و صداقي به دختر تعلق نمي گرفت و حتي شتري كه داماد مي فرستاد تا عروس بر آن سوار شود، بايد توسط دختر به پدرش هديه مي شد. (جواد علي، 5 /638)
در كتاب هاي تاريخي انواع متفاوتي از ازدواج در جاهليت ثبت شده كه همه يا برخي از آن ها در قبايل عرب متداول بوده است. از بين اين موارد شاهد نمونه هايي هستيم كه زنان در آن مانند كالا مبادله مي شدند. در نكاح الاستبضاع (زناشويي جهت باردار شدن)، اگر مردي مايل بود فرزندي با قيافه و شكلي خاص يا شجاع، شاعر يا سخنور و... داشته باشد و خود متصف به اين صفات نبود، زنش را وامي داشت تا با مرد مورد نظر همبستر شده و از او حامله شود. طبق سنت رايج بچه متعلق به شوهر رسمي بود. (آلوسي، 2 /4) در نكاح البدل (زناشويي تعويضي) هر مردي از زن ديگري خوشش مي آمد، به شوهرش پيشنهاد معاوضه مي داد. مدت معاوضه به تمايل مردان مربوط بود. (جواد علي، 5 /537) نكاح الشغار نوعي ازدواج بود كه زنان و دختران به جاي مهر و كابين زني ديگر واقع مي شدند. مثلاً شخصي دختر يا خواهرش را زن كسي مي ساخت و متقابلاً به جاي مهريه، دختر يا خواهر آن شخص را به زني مي گرفت. (ثقفي كوفي، 1 /30)
اگر شخصي مي مرد، همسرش (نامادري پسر) مانند ساير اموالش به پسر بزرگش مي رسيد.
به اين ازدواج نكاح الضيزن (نكاح موروثي) مي گفتند. اگر زن زيبا و جوان بود، پسر متوفي، خود از او متمتع مي شد؛ در غير اين صورت، آن را به ديگري واگذار مي كرد و مهرش را مي گرفت. اگر متوفي پسر نداشت، اين زن به مردان فاميل مي رسيد و هر مردي زودتر پارچ هاي به سوي او پرت مي كرد، زن به او مي رسيد. گاهي نيز زن را از ازدواج منع مي كردند. (جواد علي، 534) از آن جا كه اين نكاح، مذموم بود، به آن نكاح المقت نيز مي گفتند. (ابن منظور، 3 /90) اگر زني در جنگ اسير مي شد، مانند غنايم جنگي به مردان پيروز مي رسيد و با او ازدواج مي كردند و يا به صورت كنيز او را به خانه مي بردند؛ در هر صورت استمتاع از او حلال بود. به اين ازدواج، نكاح المسبيات و المخطوفات و به اين زنان «الاخيذه» مي گفتند و فرزندان اين زنان «اولاد الاخيذه» يا «اولاد السبيه» نام مي گرفتند. (الترمانيني، 34) چنان كه عمر و عاص از فرزندان سبيه بود. (ابن عبدالبر، 3 /1184)
نكاح الخدن (زناشويي دوستانه) از مواردي است كه در قرآن در آياتي مانند آيه 25 سوره نساء « وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ» به آن اشاره شده است. خذن به معني دوست و معشوقه است. زنان و مرداني كه به دلايلي از عياشي آزادانه نصيب كم تري داشتند، مي كوشيدند با روابط محرمانه اين كمبود را جبران كنند، البته نه چندان محرمانه كه كسي نفهمد، فقط در حدي كه زن شهره به فاحشه گري نشود. (آلوسي، 2 /4) اين نوع رابطه، نشان از عدم وفاداري همسران به يكديگر مي باشد.
اين گونه ازدواج ها نزد عرب قبل از اسلام عموماً شاهد عدم توجه به تمايل زنان در انتخاب همسر و در نتيجه موقعيت ضعيف بيش تر زنان در زندگي اجتماعي و خانوادگي است. اين موضوع باعث مي شد در مواقعي كه بين زن و شوهر در زندگي اختلافي پيش مي آمد، زنان مجبور به اطاعت باشند. معمولاً در زندگي قبيله اي، افرادي كه از نظر سني بزرگ تر بودند و يا رئيس قبيله به حل اختلافات كمك مي كرد. اما گاهي علاوه بر اين افراد، كسان ديگري نيز به كار حل اختلاف مي پرداختند.

راهكارهاي حل اختلاف
 

در جاهليت دادگاه و قاضي و نظامي براي دادخواهي و رفع ستم وجود نداشت. وجود پيمان هايي مانند «حلف الفضول» دليل نبودن قانون و قانون گذاراني است كه بتوانند حق مظلوم را بستانند. در اين پيمان گروهي از قريش با خدا عهد و پيمان بستند كه همواره مظلوم را براي رسيدن به حق ياري دهند و در امور زندگي با آن ها مواسات كنند. پيامبر
(ص) در توصيف اين پيمان مي فرمايد: « هرگز دوست نمي دارم تعهداتي را كه در حلف الفضول در خانه عبداللّه بن جدعان بسته شد و من هم در آن شركت داشتم با شتران سرخ مو عوض كنم يا نسبت به آن پيمان شكني كنم». (ابن سعد، 1 /103)
عرب داوراني داشت كه در كارهاي خود به آن ها رجوع مي كرد و در محاكمات و مواريث و خون هاي خويش آن ها را داور مي شناخت. به دليل آنكه عرب ديني نداشت كه بتواند به احكام آن مراجعه كند، پس به اهل شرف، راستي، امانت، سالخوردگي و بزرگواري رجوع مي كرد. (يعقوبي، 258)
يكي از راه هاي حل اختلاف در جامعه عرب قبل از اسلام، مراجعه به كاهنان بود. كهانت و عرافت از شغل هايي بود كه كاهن از غيب خبر مي داد. كهانت مخصوص به امور مربوط به آينده و عرافت مربوط به امور گذشته مي باشد. (آلوسي، 3 /274) از جمله پيشگويان در بين اعراب كاهنان بودند. همين گروه بودند كه اوصاف رسول خدا(ص) و زمان ظهورش را پيشگويي كردند. كاهنان عرب به وسيله اجن هاي كه در آسمان ها از فرشتگان استراق سمع مي كردند، از وقايع آينده مطلع مي شدند. (ابن هشام، 1 /204) عدم وجود دادگاه و قاضي در جاهليت باعث مي شد به مظلومان و ناتوانان بيش تر ستم شود و زنان نيز كه از توانايي جسمي كمتري برخوردار بودند، بيش تر در معرض آسيب و خشونت قرار مي گرفتند.

خشونت عليه زنان در جاهليت
 

«خشونت عليه زنان به هر گونه رفتار خشن وابسته به جنسيت گفته مي شود كه به صورت آشكار يا نهان رخ مي دهد و منجر به آسيب جسمي، جنسي، رواني، ضرر يا رنج زن مي شود. چنين رفتاري مي تواند با تهديد، اجبار يا سلب مطلق اختيار و آزادي صورت گيرد». (ستوده، 100)
آنچه در تاريخ جاهليت نمودار است، نابرابري حقوق بين زن و مرد مي باشد. زنان چه در خانه و چه در اجتماع پايين تر از مردان به شمار مي رفتند. بينش اعراب به زنان يك ديد منفي بود و آن ها را مظهر فتنه گري مي دانستند. اين ها عوامل خشونت عليه زنان بودند.
موارد زير را مي توان به عنوان خشونت عليه زنان در جاهليت بيان كرد:
1. دختر كشي و نفرت از دختران: بعضي قبايل عرب به دلايل مختلف، چون فقر و تنگدستي، ترس از اسارت آن ها در جنگ و ... دختران خود را هنگام تولد زنده به گور مي كردند. (نوري، 20)
2. دختران در سن ازدواج حق تصميم گيري نداشتند و رئيس قبيله، پدر، برادر يا ديگران
در مورد ازدواج آن ها تصميم مي گرفتند. (نوري، 603)
3. از مهر و صداقي كه هنگام ازدواج تعيين مي شد، چيزي به دختر تعلق نمي گرفت. (نوري، 604)
4. يهود و مجوس در هنگام حيض با زنان غذا نمي خوردند، با آن ها مباشرت نكرده و در يك خانه نيز نمي ماندند. گروهي از اعراب نيز در هنگام حيض از زنان دوري مي كردند. (زمخشري، 1 /265)
5. در بين اعراب تنبيه زنان در هنگام مخالفت از امور عادي به شمار مي رفت. حديث زير، وضعيت تنبيه بدني زنان، توسط شوهر را به خوبي نشان مي دهد: «أسماء بنت ابي بكر گفت: من زن چهارم بودم كه زبير عوام مرا به زني گرفت، چون بر يكي از ايشان خشمگين مي شد، او را با چوب مشجب مي زد، چنان که چوب بر او مي شكست و مشجب سه پاي هاي است كه بر جامه بر او افكنند». (ابوالفتوح رازي، 5 /348)
6. عده زنان بعد از فوت شوهرانشان يك سال بود و در اين مدت زن را از ازدواج محروم مي كردند. (طباطبايي، 2 /242)
7. در جاهليت هر مرد عرب در قريش با ده زن يا كمتر ازدواج مي كرد. (طبري، 7 /534)
8. اعراب جاهلي در بين زنان خود به عدالت رفتار نمي كردند و بعضي را بر بعضي برتري مي دادند. (جواد علي، 5 /546)
9. در بين اهل حجاز به زنان، چه همسر و چه دختر ارثي تعلق نمي گرفت. (طباطبايي، 4 /207)
10. پس از فوت شوهر، زن به فرزندان شوهرش ارث مي رسيد. (ابن اثير، 2 /423)
11. ظهار و ايلاء: در روزگار جاهلي هر گاه مردي با همسر خود ظهار مي كرد؛ يعني مي گفت تو هم چون مادرم هستي، با اين حرف زنش بر او حرام ابدي مي شد. مردان جاهلي از اين مسئله استفاده كرده و براي آزار زنان خود با آنان ظهار مي كردند. به اين ترتيب زنان نه با شوهرشان رابطه همسري داشتند و نه طلاق داده مي شدند تا بتوانند ازدواج كنند. اين رنج تا پايان زندگي با آنان همراه بود. (ابن سعد، 8 /281) سنت زشت ديگر ايلاء بود كه مردان به صورت اعتراض به زنان قسم مي خوردند كه ديگر با آنان هم بستر نشوند و در جاهليت زن بر آن ها حرام ابدي مي شد. (طبرسي، 2 /571)
اين عوامل باعث مي شد انواع خشونت به زنان صورت بگيرد و اعتراضي هم نشود. در چنين محيطي بعثت پيامبر و نزول قرآن به همراه سيره عملي پيامبر، سعي در برقراري عدالت
در اجتماع و خانواده داشت. در نزول قرآن به فرهنگ محيط نزول توجه داشته شده؛ زيرا يكي از علل نزول تدريجي قرآن در مدت 23 سال را ايجاد آمادگي در مردم براي پذيرش تغييرات مي دانند.

پي نوشت ها :
 

1. دكتراي علوم قرآن و حديث و مدير بخش گروه اديان دانشنامه قرآن شناسي
نشاني الكترونيكي: Ali@ Mamouri.com
2. كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث در دانشگاه پيام نور قم
نشاني الكترونيكي: Khoshsokhanzahra@ gmail.com
* تاريخ دريافت مقاله: 20 /1 /1389
* تاريخ پذيرش مقاله: 23 /2 /1389
 

منبع: نشريه علوم ومعارف قرآن کريم، شماره 6.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.