گفتگو با دبرا گرانيک، فيلمنامه نويس و کارگردان «استخوان زمستان»

استخوان زمستان تازه ترين ساخته دبرا گرانيک بر مبناي رماني از دانيل وودرل ساخته شده که سال 2006 منتشر شد. داستان درباره دختري 17 ساله به نام ري دالي(جنيفر لارنس) اهل کوهستان هاي اوزارک است که براي حفظ خانه خود دنبال پدر گم شده اش مي گردد که يک قاچاقچي مواد مخدر است.
دوشنبه، 12 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفتگو با دبرا گرانيک، فيلمنامه نويس و کارگردان «استخوان زمستان»

گفتگو با دبرا گرانيک، فيلمنامه نويس و کارگردان «استخوان زمستان»
گفتگو با دبرا گرانيک، فيلمنامه نويس و کارگردان «استخوان زمستان»


 

مترجم: علي افتخاري




 
استخوان زمستان تازه ترين ساخته دبرا گرانيک بر مبناي رماني از دانيل وودرل ساخته شده که سال 2006 منتشر شد. داستان درباره دختري 17 ساله به نام ري دالي(جنيفر لارنس) اهل کوهستان هاي اوزارک است که براي حفظ خانه خود دنبال پدر گم شده اش مي گردد که يک قاچاقچي مواد مخدر است.
اين فيلم اولين بار در دنيا سال پيش در بيست و ششمين جشنواره فيلم ساندس به نمايش درآمد و برنده جايزه بزرگ هيئت داوران بخش داستاني فيلم هاي آمريکايي همچنين برنده جايزه فيلمنامه نويسي والدو سالت شد.
استخوان زمستان اخيراً دو جايزه بيستمين دوره جوايز فيلم مستقل گاتام در نيويورک را هم از آن خود کرد و هيئت ملي نقد در آمريکا نيز جايزه بهترين بازيگر نوظهور سال را به لارنس داد. اين فيلم همچنين در هفت رشته نامزد دريافت جوايز اسپيريت است که از آن به عنوان معادل اسکار در جامعه سينماي مستقل آمريکا ياد مي شود.
موفقيت هاي استخوان زمستان در آغاز فصل جوايز سينمايي، به شناخته شدن اين فيلم کم هزينه کمک کرده وحتي گروهي از آن به عنوان يکي از بخت هاي هشتاد و سومين دوره جوايز اسکار ياد مي کنند. استخوان زمستان دومين فيلم بلند گرانيک بعد از فيلم «Down to the Bone» توليد سال 2004 است.
او در اين گفت وگو درباره فيلم جديد خود، فيلمنامه هاي افسرده کننده و لحظه هاي دوست داشتني فيلم به انتخاب خود صحبت کرده است.

چطور درگير اين فيلم شديد و آيا کتاب دانيل وودرل را قبلاً خوانده بوديد؟
 

همه چيز با خواندن کتاب شروع شد. من و همکارم آن روسليني، تهيه کننده و يکي از فيلمنامه نويسان استخوان زمستان، جداگانه کتاب را خوانديم و هردو به يک اندازه از آن خوشمان آمد.بعد يک معضل ديگر هم بود. بيشتر کارهاي قبلي ما زنانه بود و براي همين بيشتر فيلمنامه هايي به دستمان مي رسيد که درباره شخصيت هاي زن بدبخت، شرايط زندگي و اين جور چيزها بود.استخوان زمستان براي ما کار تازه اي بود.هر دو اين حس را داشتيم که اين بار با يک قهرمان وسترن در قالب يک دختر رو به رو هستيم و اين برايمان جالب بود.
گذشته از اين، توصيفات کتاب واقعاً تخيل ما را به کار انداخت. از آنجا که هردوي ما آدم هاي شهري هستيم، از همان ابتدا مي دانستيم ازاين حوزه هيچ چيز نمي دانيم. به خودمان مي گفتيم:«جرئتش را داريم؟» «چه اتفاقي مي افتد؟»، «مي توانيم در مورد اين موضوع تحقيق کنيم؟»، «اصلاً امکانش هست؟» خوب مي دانستيم اين چشم اندازي بسيار پرچالش است. با اين حال، اين شخصيت واقعاً زير پوست ما بود.

جنيفر لارنس چطور براي اين نقش انتخاب شد؟
 

او براي رسيدن به اين نقش همان روند سنتي تست بازيگري را انجام داد. لارنس فيلمنامه را خواند و ما نمي دانستيم چقدر به اين نقش علاقه مند شده است. او تست بازيگري خود را خيلي قوي انجام داد، اما نمي دانستم او يک جورهايي دراين نقش ساکن شده و اين شخصيت را مجسم کرده و واقعاً احساس تعهد مي کند. لارنس در نهايت اجازه داد متوجه اين موضوع بشوم و اين خيلي مهم است يک بازيگر به کارگردان اجازه بدهد متوجه شود مسئله صرفاً اين نيست که نقشي را دوست دارد، بلکه واقعاً مي خواهد اين کار را انجام بدهد و احساس تعهد مي کند.

فيلم ساختار يک داستان پليسي را دارد که بسياردوست داشتني است. احتمالاً ساختار کتاب به اين شکل است، اما آيا براي رسيدن به اين فضا ديگر فيلم هاي پليسي را هم ديديد؟
 

اين موضوع واقعاً در کتاب بود و اين کمک زيادي به من کرد،چون ساختار و داستاني با چنين طرح داستاني برجسته خيلي راحت به دست من نمي رسد. زندگي روزانه من مي تواند خيلي ساده باشد و شخصاً خيلي لازم ندارم با چيزي روبه رو شوم که من را به زندگي يک نفر ديگر علاقه مند کند، اما مي دانم آستانه آدم هاي ديگر متفاوت است، اما کتاب استخوان زمستان براي ما مثل يک هديه بود، براي اين که ساختار بسيار پيچيده اي داشت.
مي خواستيد زندگي واقعي در جامعه اوزارک ها را به تصوير بکشيد. با اين حال تصميم گرفتيد بخش هاي سخت تر، تاريک تر و خشن تر را بيرون بگذاريد و آن را به تخيل ما واگذار کنيد.
به تصوير کشيدن خشونت براي من کار واقعاً سختي است.در مورد اين که چه نوع خشونتي ارزش نمايش دارد، استانداردهاي سفت و سختي دارم. اين را خيلي جدي مي گيرم و اگر قرار است اين کار را انجام بدهم، بايد حتماً معنايي داشته باشد. براي بازيگران هم توسل به خشونت کار سختي است، ممکن است وانمود کند اين کار را انجام مي دهد، اما به لحاظ ذهني رسيدن به آن کار دشواري است.
به نظرم استفاده از تخيل آدم ها شيوه اي مؤثرتر براي به تصويرکشيدن خشونت است، براي اين که تماشاگر مي کوشد آن را درک و در ذهن خود تجسم کند.اگر همه چيز تصويري باشد به کلي شبيه سازي يا جلوه هاي ويژه احتياج داري و من هيچ وقت قانع نشده ام که استفاده از جلوه هاي ويژه مي تواند تماشاگر را وادارد براي يک آدم زخمي ديگر دل بسوزاند.

آيا مجبور شديد برخلاف ميلتان صحنه هايي را حذف کنيد؟
 

چند صحنه بود. اوزارک ها غازهاي زيادي دارند که بخش مهمي از زمين شناسي آنهاست. يک صحنه هم بود که ري ناچار است شب را دريک غار بگذراند. او سعي مي کند از جنگل رد شود، اما هوا تاريک مي شود و او مجبور است شب را جايي بگذراند. عاشق اين نکته هستم که او مي داند چطور يک شب در يک غار زنده بماند و آتش روشن کند. خود غار به لحاظ تصويري بسيار زيباست. فيلم برداري اين صحنه بسيار لذت بخش بود، اما اين صحنه واقعاً با ضرباهنگ مورد نظر ما در مورد فيلم هم خواني نداشت. تماشاگر ناگهان حس مي کند او يک جورهايي در امان است و مي تواند روي پاي خود بايستد که اين را در داستان دوست داشتم، اما مناسب فيلم نبود.
فيلم قبلي تان « Down to the Bone» را از روي فيلمنامه اي غيراقتباسي ساختيد. استخوان زمستان يک اقتباس است.کدام پروسه را ترجيح مي دهد؟
دو تجربه متفاوت است. اين يکي خيلي راحت تر بود، چون دانيل وودريل پيش از ما با اين ساختار دست و پنجه نرم کرده وعنصر محدوديت زماني را درآن گنجانده بود.کار ما خيلي راحت تر شد، براي اين که شخصيت ري را در 10 روز زندگي اش مي بينيم.
در مورد فيلمنامه هاي غيراقتباسي، اغلب آدم ها دوست دارند داستان خود را در طول زمان تعريف کنند و تعريف چنين ساختاري اغلب کار سختي است.در آينده دوست دارم به هر دو شيوه کار کنم.

در مورد موفقيت هاي استخوان زمستان در جوايز و جشنواره هاي سينمايي چه نظري داريد؟
 

هميشه يک جور غافلگيري بزرگ است. هيچ راهي نيست که بتوانيد پيش بيني کنيد چه فيلمي تماشاگر پيدا مي کند يا فيلمي براي تماشاگران جالب است.خيلي هم آرامش بخش است وقتي مي بينيم چيزي مي تواند تماشاگر پيدا کند و براي مردم قابل توجه است. سينما يک قالب هنري جمعي است. هيچ وقت اين احساس را نداريد که همه کار را خودتان انجام داده ايد.

وودريل نسبت به اقتباس از کتابش چه واکنشي نشان داد؟
 

به نظرم از ديدن اقتباسي تا اين حد نزديک به کتابش خيلي خوشحال بود. ما خيلي از ديالوگ ها را کلمه به کلمه از رمان بيرون کشيديم. دانيل خودش يک عشق فيلم به تمام معناست. در نهايت تصور مي کنم خيلي خوشحال شد وقتي ديد شخصيت هايي که در ذهن داشت، با حضور جنيفر لارنس و جان هاوکز در عالم واقعيت به تصوير درآمده اند. او از نقش آفريني ها واقعاً راضي بود.
نويسندگاني در نهايت حضورشان براي کار مفيد هستند که درک مي کنند رمان ها و اقتباس هاي سينمايي از نظر داستان گويي دو شيوه متفاوت هستند.در کتاب برف با جزئيات ترسيم شده، اما در فيلم ما نمي توانستيم برف را آن طور تصوير کنيم، يا يخ و لجن. من به دانيل گفتم، براي ما رسيدن به برف خيلي سخت است. نمي توانيم برف درست کنيم و تنها زماني برف داريم که طبيعت آن را به ما بدهد. او کاملاً درک مي کرد و نمي خواست اطمينانش به ما را از دست بدهد.او درک کرد سرماي داستان را مي توان از طريق صداي باد و نشان دادن شخصيت هايي که کنار بخاري دور هم جمع شده اند، به تصوير درآورد.

اين امکان هست که فيلم ديگري بر مبناي کتاب هاي وودريل بسازيد؟
 

اوه، خداي من، هميشه اين فرصت هست. منظورم اين است که هيچ دليلي ندارد يک فيلم ساز هر دري را به روي خود ببندد فکر مي کنم در حال حاضر نه اين که بگويم دنبال يک داستان آسان تر، بلکه دنبال داستاني هستم که شايد به بخش هاي ملايم تر زندگي بپردازد. اما به هر حال، هميشه اين فرصت هست.او نويسنده خيلي پرکاري است.
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.