جستار هايي در باب مواجهه فکري مجتهدان شيعه با لايه هاي نرم افزاري مدرنيته در ايران(3)

سيد عبداللطيف شوشتري- که از نوادگان سيد نعمت الله جزايري (از فقيهان پرآوازه دوره صفوي) مي باشد- در سال 1172ق در شوشتر در خانواده اي که سال ها شيخ الاسلامي آن ولايت را داشتند، چشم به جهان گشود و پس از آموزش ابتدايي به آموختن هيأت و نجوم وشيوه استخراج تقويم سرگرم شد. سپس به گشت و سفر و پي گيري آموزش در شهرهاي گوناگون ايران، عراق و برخي از کشورهاي خليج فارس پرداخت و در
سه‌شنبه، 13 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جستار هايي در باب مواجهه فکري مجتهدان شيعه با لايه هاي نرم افزاري مدرنيته در ايران(3)

جستار هايي در باب مواجهه فکري مجتهدان شيعه با لايه هاي نرم افزاري مدرنيته در ايران(3)
جستار هايي در باب مواجهه فکري مجتهدان شيعه با لايه هاي نرم افزاري مدرنيته در ايران(3)


 

نويسنده: علي علوي سيستاني
(محقق و پژوهشگر تاريخ معاصر ايران)



 

(ازقاجاريه تا عصر انقلاب اسلامي)
 

غرب شناسي عبداللطيف موسوي شوشتري
 

سيد عبداللطيف شوشتري- که از نوادگان سيد نعمت الله جزايري (از فقيهان پرآوازه دوره صفوي) مي باشد- در سال 1172ق در شوشتر در خانواده اي که سال ها شيخ الاسلامي آن ولايت را داشتند، چشم به جهان گشود و پس از آموزش ابتدايي به آموختن هيأت و نجوم وشيوه استخراج تقويم سرگرم شد. سپس به گشت و سفر و پي گيري آموزش در شهرهاي گوناگون ايران، عراق و برخي از کشورهاي خليج فارس پرداخت و در کربلا از درس آقا محمدباقر بهبهاني بهره گرفت. در سال 1202ق از طريق بندر بوشهر به هندوستان رفت و دست کم تا سال 1219ق (که مباحث پاياني کتاب معروف خود به نام تحفه العالم را مي نگاشته است (1)) در آنجا مي زيسته و به گفته آقا احمد کرمانشاهي در سال 1221ق (و بنا به نوشته سيد جواد طباطبايي در سال 1220 در حيدر آباد دکن درگذشته است. (2)
از نوشته هاي او چنان برمي آيد که وي از زندگي در هندوستان سخت رنج مي برده و به ياد ايران و عتبات حسرت مي خورده و همواره در صدد بوده است تا هندوستان را رها کند و به ايران با عتبات عاليات مراجعت کند. وي علاوه بر اينکه با فتحعلي شاه رابطه دوستي داشته، با محمد خليل خان قزويني، نخستين نماينده دولت ايران در کمپاني هند شرقي انگليس و نيز بسياري از بلندپايگان هندي و انگليسي نيز در مراوده و دوستي بوده است.
سيد عبداللطيف شوشتري از نخستين علماي ايراني است که پيرامون دو چهره سياسي- استعماري و چهره فکري غرب به طور گسترده سخن به ميان آورده است. (3 ) وي کتاب پرآوازه تحفه العالم خود را- که گزارش گر آگاهي هاي گسترده وي از جهان و دانش نو غرب مي باشد- در سال 1216 ق يعني درست در هنگامي نوشت که از يک سوي دانش و کارشناسي غرب و از سوي ديگر، رويه استعماري بورژوازي اروپا پا به پاي يکديگر اوج خود را آغاز کرده بود. آنچه در واپسين سال هاي سده 18 در آمريکا و اروپاي باختري مي گذشت و مي توانست در چارچوب سياست و سوداگري کمپاني هند شرقي انگليس در سرزمين هند و در حوزه فرمانروايي انگليسيان بازتاب يابد، عبداللطيف با انديشه اي کنجکاوانه و با بهره جويي از پيوند گسترده خود با بلندپايگان سياسي و اجتماعي هند دريافت و در تحفه العالم منعکس ساخت. اگرچه کتاب عبداللطيف در پشتيباني و ستايش انديشه ها و دانش هاي انگليسي ها نوشته شد، ولي در حقيقت، هشداري بود براي ايرانيان نسل هاي بعد، به ويژه آنان که در سده 13ق/19م با دو رويه تمدن غرب تنگاتنگ رويارو و درگير مي شدند. کتاب تحفه العالم به شيوه اي آشکار و با زباني ساده، هم از پيشرفت هاي علمي و فني سخن به ميان آورده و هم از شيوه فزون خواهي انگليس، از اين روي، از اهميت تاريخي فراواني برخوردار است.
در روزگار درنگ عبداللطيف در هندوستان، دست کم سه رويداد بزرگ و چشمگير رخ داد که فرانسه و انگليس، دو استعمارگر رقيب، مستقيم يا غيرمستقيم در آن درگير بودند:
1. ستيز پيگير سلطان حيدر حاکم ميسور هند و سپس جانشين او تيپو سلطان، با انگليسيان که سرانجام با شکست کامل و کشته شدن تيپو در سال 1214ق پايان پيرفت. قابل ذکر است که در سراسر اين جنگ، فرانسويان به شيوه هاي گوناگون از سلطان حيدر و تيپو سلطان پشتيباني مي کردند. (4)
2. انقلاب کبير فرانسه در سال 1204ق (1789م) که نگراني فراواني در دستگاه حاکم در انگليس و خشنودي و اميد بسياري در ميان آزاديخواهان و روشنفکران آن کشور پديد آورد.
در پي رويدادهاي زاييده آن انقلاب بود که جنگ هايي خونين ميان انگليس و فرانسه به وجود آمد.
3. يورش ناپلئون بر مصر در سال 1213 ق (1798م) که تهديدي سخت بر ضد برنامه هاي استعماري انگليس به شمار مي آمد و خودبه خود درگيري هاي بعدي انگليسيان را در امر بيرون راندن فرانسه از مصر به کمک عثمانيان و مصريان سبب شد.
چون عبداللطيف با بلندپايگان هندي و انگليسي در ارتباط بود، از هر سه اتفاق بزرگ فوق الذکر آگاهي نسبتا بالايي داشت و به همين دليل در کتاب خود به اين مسائل اشاره کرده است و بلکه اساسا طرح مسأله استعمار در ذهن و سپس کتاب عبداللطيف در پي اين رخدادها بوده است.
1-2) سيد عبداللطيف شوشتري و استعمار انگليس در هند
خلاصه ديدگاه هاي عبداللطيف درباره استعمار انگليس در هند به شرح ذيل مي باشد:
الف) عبداللطيف خود اعتراف مي کند که هم فرانسه و هم انگليس بر کشورهاي دوردست درازدستي کرده اند، به رغم اين، وي، در خواست هاي استعماري فرانسه را به شيوه اي گويا بيان و آن را محکوم کرد، ولي درازدستي ها و بهره کشي هاي انگليس را مورد بررسي و توجه پژوهش گرانه خود قرار نداد. به سخن ديگر، برخورد عبداللطيف را با برنامه هاي استعماري انگليس مي توان داراي دو جنبه دانست؛ يکي سکوت او دربرابر بسياري از جنايت هاي ضد انساني، آدمکشي ها، بهره کشي هاي نامشروع و به دريوزگي و مرگ دسته جمعي کشانيدن مردم هند؛ و ديگر آنکه بر برخي ديگر از بنرامه هاي استعماري انگليس با نگاهي ساده انديشانه نگريستن و بر آنها سياست درست، بزرگواري، انسان دوستي و مانند آن عنوان نهادن.
ب) عبداللطيف در روند استعمار انگليس در هند دو صفت ناسازگار با يکديگر به انگليسيان نسبت مي دهد: يکي فريبکاري و ديگري درستي در پيمان و مردانگي. وي، بارها نيکويي تدابير انگليسي و حسن معاشرت و شجاعت آنان را ستوده و بر اين باور بوده است که جماعت انگليسيه مردمي درست عهد و پيمان و با مروت و مردانگي هستند. وي پس از يادآوري داستان هايي پيرامون شيوه برخوردهاي انگليسيان با فرمانروايان محلي هند، چنين نتيجه مي گيرد که: «حق اين است که مروت اين فرقه نسبت به دشمنان کينه جو هنگام تسلط، از غرايب روزگار است و در اين خصلت، از جميع فرق عالم بهترند. بهتر از اين جماعت در کل جهان يافت نشود.»
ج) عبداللطيف روند سلطه انگليس را بر سرزمين هاي هند بدين گونه شرح مي دهد:
انگليسيان برنامه خود را اين گونه بنا نهادند که بر هر بخشي که خواستند دست يازند، نخست به رئيس آن ديار، نامه نوشتند که نهايت عجز و انکسار و کمال مسکنت و خاکساري آنان را نشان مي داد. در آن نامه درخواست اعزام وکيلي از جانب خود بدان بخش مي کردند. حاکمان محلي که دچار مرض نخوت و خوش آمد طلبي و ريشخند بودند از آن نامه که به غايت پاس آداب را مرعي داشته بود، احساس غرور و افتخار مي کردند. انگليسيان همراه نامه خود يک کسي کارآزموده با تحفه و هداياي بسياري از نفايس چين و فرنگ به سوي حاکم محلي روان مي ساختند. آن وکيل که با کلمات تملق، ميزبان را خوشحال و سپاسگزار مي ساخت، کم کم در آنجا مي ماند و خانه قلعه مانند بنا مي نهاد و سپس در آن خانه اسباب حرب و افزارهاي جنگي و لشکري مي آراست. تا جايي که اگر حاکم محل از بودن او پشيمان مي شد، قادر به بيرون کردن آنان نبود. در اين ميان، نماينده انگليسيان مي کوشيد که با حاکم، پيمان دوستي و دفاعي ببندد و با دهش و ريزش مي توانست عامه خلق را به سوي خويش جلب کند. روشن است که ناسازگاريها و هم چشمي هايي بر سر فرمانروايي آن بخش ويژه از هند، ميان مدعيان حکومت پديد مي آمده است. و در اين مورد آن وکيل انگليسي با طرف قوي سازش مي کرد و افواج انگريزي را از بنگاله به کمک مي خواست و دسته نيرومندتر را به پيروزي مي رساند و سپس نه تنها آن افواج را در آنجا نگاه مي داشت، که هزينه آنها را نيز به بهانه اينکه به گاه نياز باز به کار آيند، از حاکم مي گرفت. حاکم اين پيشنهاد را مي پذيرفت ولي به علت دشواري هاي مالي و اقتصادي از عهده پرداخت هزينه هاي لازم بر نمي آمد. و انگليسيان در برابر، قدري ديگر از مملکت را به قبضه تصرف در مي آوردند.در عين حال، وي با عبارات ذيل از فريبکاري انگليسي ها دفاع مي کند:
و حق اين است که در امنيت و اطمينان مملکت و رعيت پروري و معدلت گستري و اعزاز و رعايت حال سپاهي و لشکريان و رعايت حقوق ذوي الحقوق، اين فرقه [انگليسيان] در کل جهان طاقند. گو در بعضي مواد، بناشان به حيله و فريب و تزوير باشد بهتر از آن است که يک مرتبه به مردي و مردانگي خانمان ها خراب شوند و شيرازه انساب و اخلاق جمعي کثير در آن واحد گسسته گردد و به جهت يک کس گناه کار، جمي غفير زاويه نشين کنج نيستي و ره گراي ملک عدم شوند.
د) عبداللطيف اصولا نقش انگليس را در هند يک نقش سازنده و سودمند به شمار مي آورد، و بر گام هايي که انگليسيان در راه بهره کشي از سرزمين و مردم هند برداشته اند نام اصلاح و آباداني مي گذارد. از ديدگاه عبداللطيف، نمونه اي روشن از برنامه هاي اصلاحي انگليسيان در هند کارهاي آنان در کلکته است که پيش از انگليسيان، گودالي پر از آب غليظ و کثافات بود و چند خانوار از رعاياي بي استعداد در آنجا ساکن بودند، در حالي که به همت انگليسيان، به صورت شهري با شکوه و با صفا در آمد که انواع نعم الهي در آن به کثرت و وفور يافت مي شد. ستايش عبداللطيف از انگليس ها تا بدان جا پيش مي رود که به خاطر ستيز تيپو سلطان با انگليسيان، سخت بر وي مي تازد و وي را به همين دليل، از خرد به دور مي داند.
2-2) سيد عبداللطيف شوشتري و استعمار انگليس در ايران
بي شک، عبداللطيف خواهان رابطه اي دوستانه ميان ايران و انگليس بوده است و بلکه حتي از اين هم مهم تر و بالاتر، مي توان ادعا کرد که وي، خواهان تفوق و برتري و سلطه انگليس بر ايران بوده است و از اينکه چنين اتفاقي نيفتاده است، به کنايه اظهار ناخرسندي مي کند. وي در اين زمينه مي نويسد:
ايرانيان، که بالذات، سباع خاصيت و بالعرض، رستم طينتند، آسان گردن به قلاده فرمان احدي درنيارند، خاصه با مردم بيگانه، خصوص با تخالف مذهب، فرمانبرداري را روا ندارند و تسلط غير مذهب با حياتشان جمع نشود و سلاطين و روسا از فکر مملکت داري غفلت نورزند و نگذارند که بيگانه اي مسلط شود. و اگر احيانا به سبب غفلت پادشاه و روسا، مملکت به دست بيگانه افتد، رعايا و عوام را آرام، منقطع و زندگي دشوار گردد و هرگز آرام نشوند.
بدين سان، عبداللطيف در آن مقطع حساس تاريخي که ايران و ايرانيان بيش از هر زمان ديگر نيازمند به آگاهي هرچه دقيق تر و بيشتر درباره شيوه هاي استعماري بورژوازي غرب بودند – که عبداللطيف بيش از هرکس ديگر در آن زمان از آنها اطلاع داشت- نه تنها آگاهي هايي بسنده به آنان نداد، بلکه در استحکام شالوده استعمار انگليس کوشيد. با اين همه، نبايد اين نکته را فراموش کرد که عبداللطيف، به رغم ستايشش از گام هاي استعماري انگليسيان، تکاپوها و خواست هاي استعماري فرانسويان و روند فريبکارانه استعمار انگليس را به مردم ايران و همه فارسي خوانان جهان اسلام به روشني گوشزد کرد.
3-2) عبداللطيف شوشتري و استعمار فرانسه
خلاصه ديدگاه عبداللطيف درباره فرانسويان به شرح ذيل است:
1. فرانسويان، مردمي غير منظم هستند و در اين خصلت در کل جهان بي نظير مي باشند.
2. فرانسويان، مردماني پيمان شکن و بدعهد مي باشند و در اين ويژگي شهره آفاق مي باشند.
نمونه بارز اين خصوصيات، ناپلئون مي باشد که بدعهدي و خلف وعده و خدعه و حيله، در سرشت او مخمر و عهود و مواثيق او چون نقش بر آب بي ثبات و بي اثر است.
3. فرانسويان، به رغم پيمان شکني و بدعهدي شان، انسان هايي شجاع مي باشند.
4. فرانسويان، بر خصلت زشت تبعيض نژادي ارج مي نهند و خود بدان معتقد و پايبند مي باشند، زيرا آنان، به رغم دوستي و همکاري نزديکشان با حکومت تيپو سلطان، کسي از مردم ميسور را به انجمن اجتماعي خويش در شهر سيرينگاپاتام (پايتخت ايالت ميسور) راه نمي دادند و آن انجمن، تنها اختصاص به فرانسويان داشت.
5. انقلاب فرانسه، شورشي به پا خاسته از سوي عوام مي باشد که رهبري آن با روشنفکران بد دين و ناباور بوده است. آنان نفي واجب کنند و اموال و نساء را بر يکديگر مباح دانند و به قدم عالم، غلوي عظيم دارند و همواره راه شقاوت و طريق گمراهي پويند. والحق، گوي سبقت از ملاحده اولين و آخرين برده اند.
درباره اين نوع نگرش عبداللطيف به فرانسويان، ملاحظات ذيل وارد است:
الف) مخالفت عبداللطيف با فرانسويان، بيشتر تحت تأثير روش دشمنانه انگليس بر ضد فرانسه بوده است تا از سر تحقيق و انصاف. البته بسياري از صفاتي که وي به فرانسويان نسبت مي دهد- از جمله بدعهدي آنان که مصداق بارزش در پيمان فين کن اشتاين (5) جلوه کرد- حق مي باشد، اما مهم اين است که عبداللطيف اين دشمني را با فرانسويان نه به علت بد بودن آنها، بلکه به علت رابطه دوستي که با انگليسي ها داشته است اتخاذ کرده است.
ب) اعتقاد عبداللطيف مبني بر ضد خدا و بد دين بودن فرانسويان نيز تحت تأثير انديشه هايي از انگليسيان شکل گرفته بود که ادموند برک آنها را نمايندگي مي کرد.
ج) به طور بسيار واضح و روشني عبداللطيف در قضاوت ميان انگليس و فرانسه تبعيض قائل مي شود و در بسياري از موارد در مورد کارهاي زشت انگليسي ها- که مشابه همان کارهايي از فرانسويان بود که عبداللطيف به نقد آنها مي پرداخت- از خود مسامحه و گذشت نشان ميد هد. به عنوان مثال؛ وي مي آورد که ميان کشورهاي غربي اين هماهنگي وجود دارد که هر يک مي تواند بر مملکتي بي صاحب که خارج يورپ باشد چيره شود، به شرط آنکه: نخست مردم آن سرزمين به اطاعت راضي شوند و ديگر آنکه مردم مورد يورش قرار گيرند و از سلاطين ديگر فرنگ استعانت نجويند. آن گاه، وي به ذکر دو مورد مشابه در حوزه رفتارهاي سياسي انگليس و فرانسه مي پردازد، ولي در مقام قضاوت، تنها فرانسويان را محکوم مي کند.
وي مي نويسد:
جماعت انگريز که ملک هند را بي صاحب افتاده ديدند تسخير نمودند و به ضبط خويش درآوردند. و فرانس مملکت مصر را به سبب غفلت مصريان و عثمانلو به حيله گرفتند. و در اين اوقات، يکي از وجوه محاربه انگليسيه با فرانس اين است که پادشاه ذيجاه روم [ترکيه عثماني] در انتزاع مصر از [انگليسيان] امداد خواسته و [آنان] را نيز امداد او موافق قانون از لوازم است و محافظت مملکت هندوستان که ضميمه ملک [انگليسيان] است از اهم مهمات [مي باشد]. اگرچه فرانسيسان همه در جواب گويند که اعاظم هندوستان نيز به ما توسل جسته اند؛ هرگاه شما آن مملکت را خالي کنيد و به مالکانش رد نماييد، ما هم مصر را به سلطان روم واگذاريم و ما مصر را به رعايت گرفته ايم تا ملک هند را از شما انتزاع نماييم. وليکن سخن فرانس را در باب هندوستان. فروغي از صدق نيست، چه، در هند، احدي نيست که لياقت اين امر را داشته باشد که از فرانس استمداد کند. [تنها کسي که کمک خواست] تيپو ولد حيدر بود که به سبب خلل دماغي، تهوري داشت و ديوانه وار به اطراف دست و پايي مي زد؛ او نيز معدوم و ناچيز گرديد.
د) هنگامي که عبداللطيف کتاب تحفه العالم خود را از رهگذر دوستي با انگليس ها مي نوشت، از سوء اتفاق، ناپلئون، شعارهاي زيباي انقلاب فرانسه را همراه با فزون خواهي هاي درازدستانه خود در مصر و عثماني يدک مي کشيد و بدين علت، از آنجا که منافع انگليس را در منطقه خاورميانه به خطر انداخته بود، سخت در معرض دشمني انگليسي ها قرار داشت. کينه انگليسي ها به طور حتم در نوع قضاوت عبداللطيف تأثير داشت.
4-2) گزيده محتواي غرب شناسي کتاب تحفه العالم
محتواي علمي: مطالب علمي کتاب تحفه العالم عبداللطيف، شامل کشفيات جغرافيايي مثل آمريکا، علل پديد آمدن جزاير، معادن و رودخانه ها و... مي باشد. شايان به ذکر است که اين گونه مسائل علمي تقريبا همان مسائل علمي محافل آکادميک انگليس در آن زمان بوده است و اين امر، اگرچه مي تواند به عنوان قرينه اي ديگر از رابطه دوستانه عبداللطيف با انگليسي ها به شمار آيد، اما در عين حال، مي تواند نشان از سطح آگاهي علمي وي نيز باشد. و نيز مي تواند به عنوان اولين گزارش مهم از مطالب علمي جامعه آن روز اروپا مهم تلقي شود. (6)
محتواي سياسي: در حوزه مباحث سياسي، عبداللطيف بيشتر در زمينه شيوه دموکراسي غرب قلم مي زند و به مطالبي از قبيل آزادي مطبوعات، برابري مردم در برابر قانون، مسلوب الاختيار بودن پادشاه، تأسيس مجلسي به نام مجلس شوري، حق توده مردم در تعيين نمايندگان مجلس شورا و... مي پردازد. وي، همچنين، به يکي ديگر از پديده هاي سياسي مهم آن روز که از سده شانزدهم در زمينه پيوندهاي جهاني ميان دولت ها پديد آمده بود، يعني مسأله موازنه قدرت ها و تعادل قوا اشاره مي کند و مي نويسد: «اگر [يکي از دولت ها] احيانا بر لجاج اصرار کند و به استيصال ديگري کمر بندد، سلاطين ديگر، همگي به امداد ضعيف برخيزند و با طرف قوي محاربه کنند تا او را متقاعد سازند. و مصلحت در اين، آن است که کسي زياده قوت نگيرد، چه، اگر يکي قوي دست گرديد، محتمل است که بر ديگران نيز تاخت آورد و مملکت را از همه انتزاع کند. پس امداد مغلوب در حقيقت، محافظت ملک خود است.»
محتواي حقوقي: سيد عبداللطيف شوشتري در مورد اصلاح گري هايي که در زمينه دادگستري، برگزيدن وکيل دعاوي، ترتيب شرايطي که بتوان از پايمال شدن حقوق جلوگيري کرد و ديگر مسائل قضايي نيز به شيوه اي گسترده سخن آورده که محروم بودن شاه انگليس از دخالت در امور قضايي و اعمال غرض در آن از جمله آنها مي باشد. طبيعتا نگارش اين مطالب، براي خوانندگان ايراني او به ويژه فتحعلي شاه و درباريان وي، که چشم درآوردن و حتي کشتن انسان ها در نظرشان امري روزمره و عادي بوده، حيرت انگيز جلوه مي کرده است. (7)
محتواي سياسي و حقوقي کتاب تحفه العالم عبداللطيف شوشتري، همان مطالبي است که از آن تحت عنوان فکر و فرهنگ غرب ياد کرده ايم و از همين حيث بايد کتاب سيد عبداللطيف شوشتري را نخستين موضع گيري عالمان ديني در قبال غرب فکري دانست. البته بايد توجه داشت که سيد عبداللطيف شوشتري از زمره عالمان درجه دوم آن زمان بوده است. در خصوص جايگاه سيد عبداللطيف شوشتري در توجه دادن و به تأمل کشاندن ايرانيان به انديشه تجدد، يکي از نويسندگان معاصر مي نويسد:
سيد عبداللطيف شوشتري، تحفه العالم را اگر چه بيش از يک سده پيش از فراهم آمدن مقدمات جنبش مشروطه خواهي مردم ايران به رشته تحرير کشيد، اما شايان توجه است که برخي از مفاهيم انديشه مشروطيت را مي توان در اثر او پيدا کرد و احتمال دارد که تحفه العالم نخستين نوشته فارسي بوده باشد که سخني از مشروطيت و نهادهاي سلطنت مشروطه در آن آمده است. شوشتري با تأمل در نهادهايي که به دنبال استقرار انگليسيان در هندوستان ايجاد شده بود و توصيفي که از نظام مشروطيت انگلستان و برخي از کشورهاي اروپايي پس از دوره نوزايش شنيده بود، کوشيده است تا به برخي از ويژگي هاي تجدد که از سه سده پيش از زمان او دگرگوني هاي بنياديني را در مغرب زمين به دنبال آورده بود، اشاره کند (8)

پي نوشت ها :
 

1- اصل کتاب تحفه العالم در 1216ق به پايان رسيده است.
2- سيد جواد طباطبايي، ديباچه اي بر نظريه انحطاط ايران، تهران، نگاه معاصر، 1382، ص 243
3- نويسنده کتاب مکتب تبريز مي نويسد:
از ديدگاه تاريخ اصلاحات و آشنايي ايرانيان با انديشه مشروطه خواهي، نخستين سفرنامه هاي ايرانيان به خارج از کشور مانند تحفه العالم عبداللطيف شوشتري، مسيري طالبي ميرزا ابوطالب خان و به ويژه سفرنامه ميرزا صالح شيرازي را مي توان در شمار اسناد نخستين تأملات درباره اصلاحات دانست.
سيد جواد طباطبايي، مکتب تبريز و مباني تجدد خواهي، تبريز، ستوده، 1385، ص 425.
4- ر.ک: همايون شهيدي، گزارش سفر ميرزا صالح شيرازي، تهران، راه نو، 1362، ص 268. 269
5- براي اطلاع از محتواي اين اطلاعيه و نمونه نيرنگ بازي، فريبکاري و عهدشکني فرانسويان نسبت به ايران، رک: علي اصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مدبر، 1375، ص 62-69
6- سيد جواد طباطبايي، ديباچه اي بر نظريه انحطاط ايران، همان، ص 243
7- عبدالهادي حائري، همان، ص 273-280 و ص 414-430 (با تغيير و تصوف)
8- سيد عبداللطيف شوشتري، تحفه العالم، ص 315، نقل از: سيد جواد طباطبايي، ديباچه اي بر نظريه انحطاط ايران، ص 243
 

منبع: 15 خرداد شماره 15



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.