بررسي کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري (2)
نعمتالله صفريفروشاني **
3. نقد و بررسي
3ـ1.بررسي ساختاري
تغييرات فراواني در آن ايجاد کرده است.(4) برپايه اين ادعا، تطبيق ترجمه فارسي کتاب با متن آلماني آن، لازم و ضروري به نظر ميرسد. قطع نظر از احتمال تفاوت ترجمهها با متن اصلي کتاب، ترجمه فارسي آن از مشکلات عديده ساختاري رنج ميبرد که به برخي از آنها در اين قسمت، اشاره ميشود.
3ـ1ـ1.عدم تقسيم بندي مناسب
3ـ1ـ2.درهمآميختگي مباحث درونفصلي
همين مشكل فصل بيست و يکم، دامنگير فصل نهم نيز ميباشد، زيرا آنچه که بايسته طرح در اين فصل مينمايد، بررسي «رسوم دارالخلافه» در چارچوب مشخص و استدلال بر پايه نمونههاي معتبرتاريخي است، لکن نويسنده محترم بدون تعيين نقطه آغاز و انجام، از دربار دارالاماره هر امير و حاکمي سخن گفته است، از اينرو، گاهي به قاهره رفته و گاهي به بغداد، زماني از بخارا گذر کرده و روزي از دربار امير حمداني در حلب خبر داده است، همچنين خليفه و امير در هم آميخته شده و قلمروهاي حکومتي دستهبندي منطقي ندارد و در برخي موارد، تسلسل تاريخي نيز رعايت نشده است. براي مثال، با طرح بحث از اوضاع آشفته مستکفي و گرفتاري وي در چنگال توطئه زن مکاره، از تواضع عضدالدوله بويهي نسبت به خليفه عباسي سخن گفته(6) که در قرن چهارم قرار دارد و سپس به قهقرا رفته و درباره دوره معتضد در (279ق) بحث كردهاست.(7)
فصل نهم کتاب با عنوان «اخلاق و عادات» گشايش يافته است. با توجه بهعنوان فصل، بايسته به نظر ميرسد که درباره حوزه وسيعي از مسائل هنجاري، فاکتورهاي تعيين کننده ارزشي در عرصه رفتار مسلمانان و نيز شيوههاي رفتاري آنان در بخشهاي مختلف، بحث و بررسي شود، لکن بر خلاف توقع، مطالب اين فصل را مجموعهاي از مسائل پراکنده و نامربوط شکل ميدهد که با بيان اوصاف بردگان و خواجگان و ويژگيهاي جسمي و روحي آنان آغاز ميشود و با ذکر مواردي از جريانهاي عشقي که بيشتر در قالب داستانهاي دلدادگي مطرح شده است، ادامه مييابد. البته رواج مواردي از رکيکگويي در ميان مسلمانان و چگونگي رفتار آنان با اسيران و چگونگي قتل مجرمان در آن دوره نيز فروگذار نشده است.(8)
3ـ1ـ3.عدم بررسي پيشينه
3ـ2. بررسي محتوايي
3ـ2ـ1. شيعيان
3ـ2ـ1ـ1. تاريخ شکلگيري فرقههاي شيعي
اگر منظور آدام متز، تاريخ پيدايش فرقههاي شيعي باشد، با توجه به متون تاريخي، شکلگيري فرقههاي شيعي به قبل از قرن چهارم بر ميگردد. کيسانيه در سال 81 ق(21) و زيديه در قرن دوم (دوره هشام بن عبدالملک) به وجود آمد که ريشههاي آن به بعد از شهادت امام حسين(ع) بر ميگردد.(22) همچنين پيدايش اسماعيليه در قرن دوم اتفاق افتاد و واقفيه نيز در اواخر قرن دوم (بعد از شهادت امام کاظم(ع))، شکل گرفت(23). البته قرن چهارم، قرن گسترش حکومت هاي شيعي است که گمان نميرود منظور آدام متز از پيدايش فرقههاي شيعي، گسترش حکومتهاي شيعي باشد.
3 ـ 2 ـ 1 ـ 2. ستم پيشه خواندن دولت شيعي بنيعمار
3 ـ 2 ـ 1 ـ 3. غالي خواندن شيعيان قم
3 ـ 2 ـ 1 ـ 4. خلط تشيع با جريان هاي غالي مذهب
الفـ بهرغم رواج انتساب جريانهاي غالي به مذهب تشيع، در ميان اهلسنت نيز گروهها و جريانهاي بسياري وجود دارد که گرايش غاليانه داشتند، مانند ابراهيميه که به حلول روح عيسي بن مريم در بدن ابراهيم امام از رهبران اوليه عباسيان، اعتقاد داشتند.(35) اسحاقيه يكي ديگر از اين فرقههاست كه ابومسلم خراساني را پيامبر ميدانستند.(36) راونديه، گروه ديگري است كه به الوهيت منصور عباسي اعتقاد داشتند.(37) رزاميه هم معتقد بودند که روح خداوند در ابومسلم حلول کردهاست(38). يزيديه نيز که در شمال عراق ساکن بودند، يزيد بن معاويه را فرشتهاي از فرشتگان الهي ميدانستند.(39) همچنانکه طبق گزارش مقدسي گروهي نيز معاويه پسر ابيسفيان را پيامبر ميدانستند و به نبوت او اعتقاد داشتند.(40) درباره علم خليفه دوم هم روايتي را نقل کردهاند که اگر علم همه اهل زمين در يک کفه ترازو و علم عمر در کفه ديگر قرار گيرد، علم عمر فزوني دارد!.(41) همچنين در گزارشي آمده است كه در سال بيست هجري در مدينه، زلزلهاي واقع شد، در اين ميان، عمر نيزه خود را به زمين زد و گفت: مگر من به روي تو به عدالت رفتار نکردهام؟ از آن تاريخ به بعد در مدينه زلزلهاي واقع نشد!(42)
ب ـ آموزه تناسخ هرچند از خارج وارد جهان اسلام شد و يکي از مهمترين اصول مشترک تمامي گرايشهاي دين هندويي به حساب ميآيد و مسيحيت و يهوديت نيز از آن بيبهره نبودند،(43) لکن در درون جهان اسلام، اين عقيده به فرقههاي غالي معتقد به حلول و برخي از شعبههاي دروني فرقه معتزله، همانند خابطيه، حماريه و طاريه اختصاص دارد.(44)
ج ـ موضعگيري تند امامان شيعه و نيز عالمان و انديشمندان شيعي در برابر جريانهاي غالي و عقيده تناسخ، نمايانگر برائت تشيع از عقايد غاليانه، همانند تناسخ است. امام رضا(ع) در پاسخ مأمون که نظر آن حضرت را درباره تناسخ جويا شده بود، فرمود: «کسي که به تناسخ، اعتقاد داشته باشد، به خداوند عظيم، کفر ورزيده و بهشت و جهنم را تکذيب کرده است».(45) همچنين امام(ع) در جاي ديگر فرمود: «کسي که قائل به تناسخ شود، کافر است». سپس افزود: «خداوند غاليان را لعنت کند که از مجوسيان و نصارا و قدريه و مرجئه و حروريه بدتر هستند».(46) شيخ مفيد از متکلمان و عالمان برجسته شيعي در قرن چهارم هجري، تناسخ را مردود دانسته(47) و درباره غاليان چنين اظهار داشته است:
غاليان کساني هستند که تظاهر به اسلام دارند و به اميرالمؤمنين و ساير امامان(ع)، سمت الوهيت و نبوت نسبت ميدهند. اينان گمراه و کافرند؛ اميرالمؤمنين(ع) درباره آنها به قتل و سوزاندن در آتش، حکم فرموده، ائمه(ع) آنان را کافر و از دين خارج دانستهاند».(48)
پي نوشت ها :
*دانشجوي دكتري تاريخ اسلام جامعه المصطفي العالميه
** استاديار جامعه المصطفي العالميه
1. خيرالدين زرکلي، الاعلام، ج1، ص282.
2. عبدالرحمن بدوي، فرهنگ کامل خاورشناسان، ص390.
3. همان.
4. همان.
5. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج2، ص430ـ440.
6. همان، ج1، ص167.
7. همان، ص170.
8. همان، ج2، ص399ـ 402.
9. همان، ص345ـ 346.
10. همان، ج1، ص75.
11. احمدامين، فجرالاسلام، ص277.
12. سيدمحمدحسين طباطبايي، شيعه، (مذاکرات هانري کربن باعلامه)، ص18.
13. همان.
14. ابنخلدون، تاريخ ابن خلدون، ج3، ص214.
15. ابن نديم، الفهرست، ص346.
16. کامل مصطفي شيبي، تشيع و تصوف، ترجمه، عليرضا ذکاوتي قراگزلو، ص15.
17. سيدمحمدحسين طباطبايي، شيعه، (مذاکرات هانري کربن باعلامه)، ص19.
18. احمد الوائلي، هويه التشيع، ص33ـ35.
19. عبدالرحمن سيوطي، الدر المنثور، ج6، ص642 ـ 643.
20. همان؛ ابنحجر هيثمي، الصواعق المحرقه، ص161.
21. نوبختي، فرق الشيعه، ص23.
22. همان، ص54.
23.همان، ص80ـ 84.
24.آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص76.
25.شهابالدين احمد بن يحي ابنفضل الله عمري، مسالک الابصار في ممالک الامصار، ج12، ص361؛ جمال الدين ابو المحاسن ابن تغري بردي، النجوم الزاهره في ملوک مصر و القاهره، ج7، ص322.
26.ابوالحسن علي بن ابي الکرمابن اثير، الکامل، ج8، ص250؛ عبدالحسين شهيدي، دايره المعارف تشيع، ج3، ص481، مدخل بني عمار.
27.غرابيه به فرقهاي از غلات اطلاق ميشود که محمد(ص) و عليعليهالسلام را همانند دو غراب شبيه هم مي داند و معتقدند که جبرئيل دچار اشتباه گرديد و وحي را به جاي علي به محمد آورد، اين فرقه عقيده دارد که همه ميراث به دختر ميرسد. ر.ک: عبدالله بن مسلمابن قتيبه، المعارف، ص623 و نعمتالله صفريفروشاني، غاليان، ص 148.
28.آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص77-78.
29.محمدبن احمد مقدسي، احسن التقاسيم، ص395.
30.زکرياي قزويني، آثار البلاد و اخبار العباد، ص513.
31.حسنبن محمدبن حسن قمي، تاريخ قم، ص341.
32.تاجالدين سبکي، طبقات الشافعيه، ج3، ص233.
33.امام روح الله خميني، تحرير الوسيله، ص 792و799و804.
34.آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص79.
35.عبدالرحمن ابن جوزي، تلبيس ابليس، ص102.
36.ابننديم، الفهرست، ص483..
37.عباس اقبال آشتياني، خاندان نوبختي، ص256.
38.همان.
39.سامي العريري، الجذور التاريخيه والنفسيه للغلو و الغلاه، ص69.
40.محمدبن احمد مقدسي، احسن التقاسيم، ص399.
41.حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص86.
42.عبد الحسين اميني، الغدير، ج8، ص82-83.
43.طاهره توکلي، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج16، ص176و178و179، مدخل تناسخ.
44.نعمتالله صفري فروشاني، غاليان، ص198-200.
45.محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج4، ص320.
46.همان، ج25، ص273.
47.شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد،ص64-65.
48. همان، ص109.