مجالس و انجمن‌هاي علمي ‌و فرهنگي دوران آل‌بويه (2)

يكي ديگر از مراكز تشكيل مجالس علمي ‌در آن دوره، كتابخانه‌ها و دارالعلم‌ها بود. دركتابخانه‌ها و دارالعلم‌ها علاوه بر جمع‌آوري كتاب‌ها، به آموزش و تربيت شاگردان در موضوعات خاص نيز مي‌پرداختند. طالبان علم از نقاط دور دست براي كسب دانش به اين مراكز روي مي‌آوردند و علاوه بر استفاده از مخزن كتاب، از حضور اساتيد نيز سود مي‌جستند. مقدسي از كتابخانه بزرگ بصره نام مي‌برد و اينكه دانشجويان براي
سه‌شنبه، 27 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مجالس و انجمن‌هاي علمي ‌و فرهنگي دوران آل‌بويه (2)

مجالس و انجمن‌هاي علمي ‌و فرهنگي دوران آل‌بويه (2)
مجالس و انجمن‌هاي علمي ‌و فرهنگي دوران آل‌بويه (2)


 

نويسندگان: مريم شاكري* /سيد‌احمدرضا خضري**




 

6. كتابخانه‌ها و دارالعلم‌ها
 

يكي ديگر از مراكز تشكيل مجالس علمي ‌در آن دوره، كتابخانه‌ها و دارالعلم‌ها بود. دركتابخانه‌ها و دارالعلم‌ها علاوه بر جمع‌آوري كتاب‌ها، به آموزش و تربيت شاگردان در موضوعات خاص نيز مي‌پرداختند. طالبان علم از نقاط دور دست براي كسب دانش به اين مراكز روي مي‌آوردند و علاوه بر استفاده از مخزن كتاب، از حضور اساتيد نيز سود مي‌جستند. مقدسي از كتابخانه بزرگ بصره نام مي‌برد و اينكه دانشجويان براي بهره‌برداري از اين كتابخانه مي‌آمدند و در آنجا از درس استادي كه هميشه كلام مذهب معتزلي را مي‌آموخت، بهره مي‌بردند.(1) دارالعلم‌هاي ويژه شيعيان نيز در اين دوره در بغداد و ديگر شهرها تأسيس يافته بود كه از آن ميان مي‌توان به دارالعلم‌هاي صاحب ‌بن عباد، شاپور ‌بن اردشير، سيد رضي و سيد مرتضي اشاره كرد. در دوره آل‌بويه كه تشكيل مجالس مناظره علمي، كلامي ‌و ادبي در مكان‌هاي مختلف رونق يافته بود، كتابخانه‌ها و دارالعلم‌ها نيز شاهد برگزاري بسياري از اين مناظره‌ها بود.
درمقامات حريري درباره كتابخانه ابن‌سُوار بن خّمار در بصره از زبان حارث بصري چنين آمده است: هنگاميكه به زادگاهم بازگشتم از كتابخانه‌اي‌ ديدن كرده كه انجمن دوستداران ادب و ديدارگاه بوميان و بيگانگان بود، در آنجا مردي آمد با ريش انبوه و ژنده پوش كه كس بدو اعتنايي نكرد، ولي همين‌كه زبان به سخن گشود، همگان شيفته دانش او شدند و گرد او جمع آمدند و از سخنانش به شگفت در آمدند.(2)
سيدمرتضي نيز ـ همان‌گونه كه گذشت ـ منزل خود را به كتابخانه مجهز كرد. از آثار بر جاي مانده تاريخي و ادبي و كلامي برمي‌آيد كه مجلس درس و بحث سيد مرتضي كه در دارالعلم او برگزار مي‌شد، پايگاه و محور انديشه زمانه و مركز بحث‌هاي ادبي و فقهي و كلامي بود،. چنان‌كه ابوالعلاء مَعَرّي هنگام اقامتش در بغداد، همواره در اين جلسات شركت كرده و ميان او و سيد مرتضي بحث‌هاي جالبي در مي‌گرفت.(3)
شريف رضي (م406 ق / 1017م) نيز در بغداد ‌بنيادي آموزشي ساخت كه آنرا دارالعلم مي‌خواندند. اين مركز نيز بزودي به ميعادگاه مردان علم و ادب مبدل شد. ابوالعلاء معري در اين مكان با بسياري از فضلاي زمان محاوره داشته و در كتاب‌هاي مختلفش به اين مذاكرات اشاره كرده است.(4)

7. كليساها
 

دراين دوره، گاهي مناظره‌ با بزرگان اديان ديگر رخ مي‌داد و چنين به نظر مي‌رسد كه جدل‌هاي كلامي‌ميان مسيحيان و يهوديان از يكسو و مسلمانان از سوي ديگر مؤدبانه و خويشتن‌دارانه و عاري از لحن تند بوده است. توحيدي در اخلاق الوزيرين نمونه‌هايي از اين مناظره‌ها را آورده است.(5)
‌بنابراين، مناظره‌ها گاه خارج از محل‌هاي مربوط به مسلمانان ـ به طور ارادي يا اتفاقي ـ بوده است، از جمله مسعودي مي‌گويد كه با فيلسوف اهل جدلي ‌به‌نام ابو زكريا ـ دنحا ـ در بغداد و در كليساي خضراي تكريت در سال 313 ق/ 935‌م مناظره كرده است.(6)

8. انجمن‌هاي مخفي اخوان الصفا
 

به رغم سياست‌هاي مسامحه‌آميز دولت آل‌بويه و برخورداري مجالس و انجمن‌هاي دانشمندان از آزادي و اظهار عقيده، در اين دوره نيز انجمن‌ها و مجالسي سري توسط برخي علما و دانشمندان برپا مي‌شد كه گويا اغلب متعلق به جمعيتي سري به نام اخوان‌الصفا بود. اخوان‌الصفا مسلماناني بودند كه از دين، عموماً و از اسلام خصوصاً، برداشت خاصي داشتند.(7)آنان با مركز خلافت در بغداد مخالفت ورزيده و مي‌خواستند نظام سياسي حاكم بر عالم اسلام را واژگون كنند.(8)به نظر مي‌رسد مخفي‌بودن فعاليت‌هاي ايشان ناشي از فشار حكومت آل‌بويه نبود، چرا كه بسياري از كارگزاران و خدمت‌گزاران آل‌بويه خود از اعضاي انجمن بوده يا در جلسات ايشان شركت مي‌جستند، بلكه بيشتر به اين سبب بود كه اين انجمن ـ همان‌طور كه گفته شد ـ براي خلافت و حكومت نقشه‌هاي جهاني داشتند، از اين‌رو، ناچار هويت اشخاص خويش را براي حفظ امنيت و تداوم فعاليت خود مخفي مي‌كردند.(9)به رغم اين اوصاف آنان مورد تعقيب حاكمان آل‌بويه نبودند و حتي حكام آل‌بويه، علاقمند به شنيدن ديدگاه‌هاي اخوان‌الصفا نيز بودند و مباحث مجالس ايشان را پيگيري مي‌كردند.

ج) اهداف تشكيل مجالس
 

همان‌گونه كه گذشت، هدف اصلي از تشكيل جلسات، به‌ويژه جلسات دائمي ‌مربوط به منازل دانشمندان، آموزش و آموختن بود. اما مجالسي كه به‌ويژه در مكان‌هاي ديگر چون كاخ‌ها و منازل وزيران بر پا مي‌شد، اغلب اهداف جانبي ديگري مي‌توانست همراه داشته باشد، از جمله استهزا و به دشواري افكندن حريف، خود نمايي و فخر فروشي، به دام انداختن رقيب و نيز بيرون كردن رقيب از ميدان كه اغلب نيز اهداف آنان تأمين شده و موجب شادماني برپا كننده مجلس و شركت كنندگان در آن مي‌گرديد كه شواهدي از هر يك در پي خواهد آمد.

1. آموزش و آموختن
 

آموزش و آموختن مهم‌ترين انگيزه مباحثه‌ها ومناظره‌هاي مجالس بود. معمولاً‌ اين نوع مجالس به اين صورت بود كه شاگرد از استاد خويش يا گروه همتايان در موضوعي كه خود آگاهي نداشت، مؤدبانه پرسش مي‌كرد و در انتظار پاسخ مي‌نشست.
از آثار بر جاي مانده از اين مجالس كتاب الهوامل و الشوامل است كه تأليف آن مربوط به ايامي‌ است كه ابوحيان در ري و دربار ابن‌عميد به سر مي‌برد. كتاب، مشتمل بر پرسش‌ها (الهوامل) و پاسخ‌هايي (الشوامل) است كه ميان ابوحيان و ابوعلي مسكويه، فيلسوف و مورخ مشهور و كتابدار ابن‌عميد مبادله شده است.(10) پرسش‌هاي ابوحيان جنبه استهزا و به دشواري افكندن حريف ندارد، بلكه در واقع براي آموختن است. براي نمونه، پرسش 168 آن را چنين است:
ابوحيان: چرا آب دريا شور است؟ مسكويه به علت تابش نور خورشيد است و طبيعت آب آن است كه بر اثر حرارت تبخير مي‌شود و املاح آن باقي مي‌ماند. و اگر اين فرايند، تداوم يابد، به مرور آب به شدت شور مي‌شود. پس از پاسخ مسكويه ابوحيان پرسش ديگري آغاز مي‌كند.(11)
نمونه ديگر در دوره مورد بحث، مجلسِ اُنس اِبن‌سعدان با ابوحيان توحيدي است. ابن‌سعدان شب‌ها با ابوحيان در ابواب مختلف ادب و لغت و فلسفه و الهيات و اخلاق كه خود در آن دانش‌ها اطلاعات بسيار داشت و اين معنا از پرسش‌هاي او از ابو حيان آشكار است، به گفت‌وگو مي‌پرداخت. ابوحيان شرح اين گفت‌وگو را در كتاب مشهور الامتاع و المؤانسه كه آن‌را به چهل شب تقسيم كرده، گرد آورده است. اين مباحثات اين‌گونه بود كه وزير مسئله اي مطرح مي‌كرد و ابوحيان به درخواست وزير به صراحت و با خاطري آسوده، پاسخ داد و ضمن پاسخ، پرسش‌هاي ديگر پيش مي‌آمد و به همين روش در مباحث مختلف، گفت‌وگو مي‌شد.(12)

2. ارزيابي مرتبه علمي
 

گاهي نيز مناظره بين استاد و دانشجو يا حتي هم‌طرازان به منظور سنجيدن مرتبه علمي‌ و يا دادن گواهي تدريس و يا اجازه ورود به جلسه درس اساتيد بالاتر انجام مي‌گرفت. به همين منظور اگر علماي شهري، شهرت علمي يكي از علماي شهر ديگر را مي‌شنيدند، چند تن را از ميان شهر خود انتخاب مي‌كردند تا به آن شهر روند و با عالم مورد نظر، مباحثه و مناظره كنند. يكي از اين موارد، داستان علماي شيراز و ابوسهل صُعلوكي نيشابوري (م‌369ق)است كه چون شهرت صعلوكي در فقه، تفسير، نحو، كلام، ادب و علوم ديگر بالا گرفت و به شيراز رسيد، علماي اين شهر چند نفر را از ميان خود بر گزيده و براي مناظره با صعلوكي به نيشابور فرستادند. صعلوكي به استقبال ايشان رفت. علماي شيراز در زمينه‌هاي مختلف با صعلوكي بحث كردند و او بر همه ايشان غلبه يافت.(13)

3. استهزا و به دشواري‌افكندن حريف
 

برخي از جلسات به منظور استهزاي حريف يا به دشواري افكندن وي نزد حاضران انجام مي‌گرفت و اين منظور كه چه بسا از جانب ميزبان و صاحب مجلس در نظر گرفته شده بود، گاه با موفقيت انجام مي‌شد و زمينه خرسندي وي را فراهم مي‌آورد و باعث بالا رفتن مقام حريف پيروز نزد صاحب مجلس نيز مي‌شد. جالب آن است كه اغلب حاضران و تماشاچيان جلسه نيز از نتيجه جلسه، شادماني مي‌كردند.
ابوحيان توحيدي در الامتاع، مناظره ابوبشر مَتّي (منطقيِ برجسته آن عصر) با ابوسعيد سيرافي (نحوي و فقيه برجسته بغداد) را در وقايع شب هشتم نقل مي‌كند. اين مناظره در حضور ابن‌فرات وزير(در م326/ 939ق) جريان داشته و نويسنده خود، آنرا شنيده و ثبت كرده است. ابوبشر در اين جلسه به سبب تعصب به زبان يوناني و دانش اندكي كه از زبان عربي دارد، بارها سرزنش مي‌شود و در پاسخ مي‌گويد كه نحو مربوط به لغات وكلمات است، در حالي‌كه منطق به مفاهيم مي‌پردازد و مفاهيم در ترجمه، محفوظ مي‌مانند. اما سيرافي كوتاه نمي‌آيد و يك سلسله سؤال‌هاي نحوي از متّي مي‌‌پرسد كه او نمي‌تواند پاسخ دهد. بدين‌سان، سيرافي در برابر حريفي كه بي اطلاعي‌اش از ظرايف يك زبان بغرنج، در آغاز بحث مسلم انگاشته شده بود، به پيروزي سطحي نايل مي‌شود. هر چه متّي در پاسخ‌گويي به اين اختراعات زباني بيشتر درمي‌ماند، سيرافي احساس رضايت بيشتري مي‌كند. متّي به حريفش مي‌گويد كه اگر او هم به همين شيوه در زمينه منطق سؤال پيچ شود از عهده پاسخ‌گويي برنمي‌آيد و همانند او درمي‌ماند، ولي سيرافي باز هم كوتاه نمي‌آيد و با شادماني به استهزاي متّي ادامه مي‌دهد.
يادآور مي‌شود كه نه فقط وزير، بلكه ساير شنوندگان هم از پيروزي نحوي بر منطقي، احساس شادماني مي‌كنند. همچنين نه تنها مَتّاي نسطوري، بلكه كِندي (فيلسوف مسلمان) هم‌ كه به مَتّي ياري مي‌رساند، سرانجام در سيل تمسخري كه بحث به پايان مي‌رسد، غرق مي‌شوند.
اين تمسخر و استهزا، گاه از هر دو جانب مناظره‌كننده انجام مي‌شد، چنان‌كه شيخ مفيد در مجالس خود آورده است:
روزي در مجلسي حاضر شدم، پس در آن كلامي ‌از پستي و رذيلت ‌بني‌تيم ‌بن مره جاري شد. در اين باب، شيخي از شيعه برسبيل استهزا اشعاري مي‌خواند كه دلالت بر آن كند. چون آن شيخ اشعار خود را خواند، ابوالعباس ‌بن هبه‌الله منجم با او به معارضه و منازعه پرداخت و با تمسخر ادامه داد: يا شيخ چه چيز تو را به اشعار عرب دانا كرده است؟(14)

3. خودنمايي و فخرفروشي
 

گاه خودنمايي و فخرفروشي انگيزه تشكيل مجالس بود. تشكيل مجالس ادبي توسط وزيران در تالارهاي ادبي يا حتي نشست‌هاي علمي‌ در مجلس ايشان، اغلب با انگيزه فخرفروشي وزير و خودنمايي اديب يا دانشمند همراه بود. ابن‌سعدان هنگامي‌كه به وزارت نشست، دانشمندان بزرگي چون ابوعلي عيسي ‌بن زرعه (فيلسوف و منطقي)، ابوالخير خمار (پزشك)، ابوعلي ‌بن سَمح (منطقي)، ابوعلي مسكويه (مورخ)، يحيي‌ بن عدي (فيلسوف و منطقي)، ابوالوفاي بوزجاني (رياضي‌دان)(15) و گروه ديگر را گرد خود فراهم آورد و با آنها مجالس‌ متعددي برپا مي‌كرد، و به بحث و مناظره مي‌پرداخت(16) و خود به برپايي اين انجمن‌ها فخر مي‌فروخت.(17) طبيعي است عالمان و دانشمندان نيز به سبب شركت در مجالس فوق، فخر مي‌فروختند، به‌ويژه اگر در جريان مباحثه‌، پيروز ميدان بودند كه باعث تقرب ايشان به وزير يا امير نيز مي‌شد.
داستان رفتن باقلاني از بصره به شيراز و ورود او به مجلس عضدالدوله و مناظره با بزرگان و رؤساي معتزله در حضور او در ترتيب‌المدارك از قول خود با قلاني ذكر شده است. اين گرچه، نقل مناظره‌هاي يك جانبه است، اما مسلم است در اين مذاكره، باقلانيِ اشعري مذهب كه عقايدش كاملاً مخالف عضدالدوله معتزلي و شيعي بود، توانست با فصاحت كلام و نيروي استدلال و احتجاج در عضدالدوله نفوذ كند و به او تقرب جويد تا آنجا كه به دستور او معلم و مربي فرزندش شد.(18)
عالمان و دانشمندان در جريان مناظره و در چگونگي بيان خود نيز اغلب انگيزه خودنمايي را ظاهر مي‌كردند. ابن‌جوزي گويد: محدثي كه در رقه (باغي در بغداد) از شيخ و استاد خود حديث شنيده بود در سخنان خود مي‌گفت: «حدثني فلان و فلان با رقه» تا مردم گمان كنند كه او براي فراگرفتن حديث تا رقه شام رفته است. محدثي ديگر در بين نهر عيسي و نهر فرات مي‌نشست و مي‌گفت: «حدثني فلان و فلان من وراء‌النهر» تا مردم فكر كنند كه وي براي طلب حديث تا ماوراء‌النهر سفركرده است.(19)

د) شركت كنندگان در مجالس
 

1. همتايان علمي
 

شركت در مجالس و انجمن‌هاي علمي‌ و فرهنگي دوره آل‌بويه براي عموم عالمان و دانشمندان و اديبان آزاد بود، اما آنچه مسلم است اعضاي شركت كننده در مناظره، اغلب در يك سطح و از فرهيختگان يك گرايش علمي‌ بودند. به طور مثال، در جلسات فلسفي كه مباحث فلسفي مطرح مي‌شد، به طور طبيعي علاقمندان و آگاهان به فلسفه شركت مي‌جستند. اما آنچه در خور توجه است اينكه اغلب سعي مي‌شد كه اعضا از همتايان و همطرازان بوده باشند و به عبارتي حريفان از نظر توان علمي‌ در يك سطح قرار داشته باشند. براي مثال، مجلس سجستاني از نظر تركيب اعضا چنين توصيف شده است:
ابوزكريا صيمري كه معمولاً اولين سخن‌گو در جلسات گروهي بود؛ ابوالفتح نوشجاني كه خود مجلس مهمي ‌داشت؛ ابومحمد عروضي، شاگرد سابق ابن‌عدي؛ ابومحمد اندلسي، نحوي بزرگ اندلسي كه در طلب دانش به شرق آمده بود؛ ابوبكر قومسي، فيلسوف و شاگرد سابق ابن‌عدي، كاتب و علاقه‌مند به كتاب و غلام زحل، منجم؛ و حسن ‌بن مقداد از اعضاي مجلس سجستاني بودند.(20) ابوحيان يادآور مي‌شود كه هر يك از اينان در رشته و دانش خود بي‌همتا بودند.
مجلس سيد مرتضي نيز مجمع مردان متفكر و مركز انتشار بحث‌هاي كلامي، فقهي و ادبي بود. ابوالعلاءمَعَرّي (م446ق) هم‌زمان با ورودش به بغداد به مجلس سيد راه يافت و بين آنان سخناني ظريف و نغز از ادب و جدل رد و بدل مي‌شد. ابواسحاق صابي (م384ق) و عثمان ‌بن جِنّي موصلي (م392ق) نيز از ملازمان مجلس سيد بودند كه همه از بزرگان و سر آمدان ادب روزگار به شمار مي‌آورند.(21)

2. استاد و شاگرد
 

گاه نيز اعضاي مجلس را استاد و شاگرد يا شاگردان وي تشكيل مي‌دادند و اين بيشتر منحصر به مجالسي بود كه با هدف آموزش و آموختن تشكيل مي‌شد. مجلس ابوسليمان و ابوحيان از اين نوع بود. ابوحيان خود از شاگردان و همنشينان هميشگي ابوسليمان بود و با وي مجالس انس داشت.(22) وي كتاب الامتاع والمؤانسه را به‌ويژه براي منعكس كردن آرا و عقايد استاد خويش تأليف كرد.(23)
اين مناظره‌ها بدون هيچ گونه غرض ورزي انجام مي‌شد و شاگرد فقط به منظور آموختن از استاد سؤال مي‌كرد و با وجود احترام عظيمي‌كه دانشجو براي استاد در دل داشت، هرگز از طرح سؤال و مناقشه درباره درس استاد پرهيز نمي‌كرد، بلكه اين روش چنان فضيلت پسنديده‌اي‌ بود كه حتي شرم در پرسش را از آفات علم مي‌دانستند.

3. ملازمان و شركت كنندگان غير اصلي
 

آن‌چنان كه از محتواي گزارش‌ها و مناظره‌ها برمي‌آيد، در مجالس فوق، علاوه بر دانشمندان و عالمان كه به بحث و جدل علمي ‌مي‌پرداختند، افراد ديگري نيز شركت مي‌كردند كه گرچه نقشي در مناظر و مجادلات نداشتند، ولي به‌گونه‌اي در برگزاري مجلس و چگونگي تشكيل آن مؤثر بودند و موجبات سرور و شادماني و فراغت از امور گران‌بار مقام و منصب را فراهم مي‌آوردند.(24)

ه‍ ) چگونگي برگزاري مجالس
 

1. طرح مسئله
 

نوع تشكيل از نظر چگونگي شروع و اداره كردن و خاتمه دادن به آن بستگي داشت به اينكه مجلس اميران باشد يا وزيران و يا دانشمندان. مجالس اميران و وزيران اغلب پرزرق و برق و همراه با سرودن شعر و ترانه بود و نوازندگان، سازها را مي‌نواختند و در انتها نيز با شعري يا لطيفه‌اي با عنوان «مُلحَه الوداع» يا«خاتمه المجلس» پايان مي‌پذيرفت.(25)
اما وجه مشترك همه مجالس اين‌ بود كه مناظره با طرح مسئله‌اي شروع مي‌شد و شركت‌كنندگان با خاطري آسوده، در مقام پاسخ بر مي‌آمدند. مجلس ابن‌سعدان وزير با ابوحيان به اين صورت بود كه وزير مسئله‌اي مطرح مي‌كرد و ابوحيان به آن پاسخ مي‌گفت.(26)گاه نيز به اين صورت اتفاق افتاد كه در مجلس به كسي فرمان داده مي‌شد تا با شيخي مناظره كند. نقل شده است كه وقتي ابن‌عدي فيلسوف در بغداد از مجلس وزيري ديدار مي‌كرد و گروهي از اهل كلام نيز حاضر بودند، وزير به اهل كلام فرمان داد تا با شيخ يحيي كه رئيس و سخن‌گوي مكتب فلسفي بود، مناظره كنند. نكته جالب آنكه ابن‌عدي درخواست مناظره را رد مي‌كند و عذر مي‌آورد كه متكلمان مباني اصطلاحات او را درك نمي‌كنند و او نيز مصطلحات ايشان را نمي‌فهمد. وزير نيز از ابن‌عدي عذر مي‌خواهد و سنجيده بودن عمل او را تصديق مي‌كند.(27)

2. مبارز طلبي
 

گاه نيز مجلس به اين صورت آغاز مي‌شد كه شخص با اظهار كردن مدعاي خود، افراد را به مبارزه علمي فرا مي‌خواند و كسي كه مقام علمي‌خود را همطراز با حريف مي‌ديد، درمقام پاسخ‌گويي برمي‌آمد. گفته شده است كه روزي ابوالجيش خراساني (گوينده شيعي)، در مجلسي با لحني مبارزطلب بر خاست و به ضعف نظريه اهل‌سنت در خصوص وحي و انتقال متن قرآن اشاره كرد. به ادعاي او اين نظريه، اسلام را در معرض حملات زنديقان قرار مي‌داد. او سخنش را مدتي به همين سان ادامه مي‌دهد و مبارز مي‌طلبد. اما هيچ يك از حاضران قادر به پاسخ نبودند. امير مي‌گويد: آيا كسي نيست كه با او در اين ميدان رقابت كند؟ تا اينكه ابوحامد مرورودي برخاسته و سخن آغاز مي‌كند و تلاش مي‌كند سخنان ابوالجيش را پاسخ گويد.(28)

3. مجلس به صورت گردش بهاري
 

ابوحيان نقل مي‌كند كه چگونه سجستاني و يارانش درآغاز بهار به قصد تفرج و استراحت از بغداد بيرون رفتند و در آنجا در خصوص هنر و طبيعت مجلسي برپا كردند كه طبيعتاً موضوع بحث را نيز در اينجا موقعيت بحث تعيين كرده است.(29) اين گونه مجالس اغلب به صورت اتفاقي و بدون برنامه‌ريزي قبلي صورت مي‌گرفت و موضوع مورد بحث نيز به همين منوال مطرح مي‌شد.

4. مجلس به صورت شبيه‌سازي
 

گاه مجلس به طور اتفاقي يا ارادي به تقليد از يكي از مجالس مشهور سابق تشكيل مي‌شد. يكي از اين مجالس‌، مجلسي است كه هنگام مرگ عضدالدوله در خانه سجستاني تشكيل شد؛ به اين صورت كه اعضاي مجلس سجستاني كه هنگام مرگ عضدالدوله در منزل او حضور داشتند، در اين موقع در مورد مرگ و زندگي ابراز عقيده كردند كه حاكي از نگرش آنها درباره قدرت‌هاي اين جهاني بود. آنها در آن هنگام همان صحنه را تكرار كردند كه قرن‌ها قبل صورت گرفته بود؛ يعني حلقه زدن آن ده فيلسوف برگرد تابوت اسكندر و ايراد پند و اندرز.(30)

5. مجلس بدون طرح و برنامه
 

مجالس مناظره گاهي بدون پيش‌بيني قبلي انجام مي‌گرفت، مانند رويارويي اتفاقي بصري و سجستاني. ابوحيان در اين باره مي‌گويد: ابوسليمان براي ما نقل كرده است كه در «قطيعه الربيع» در مجلس وليمه‌اي حاضر شد و آنجا ابوعبدالله بصري را ديد و در كنارش نشست و با او به گفت‌وگو پرداخت. بصري لگام از زبان خود برداشت و تا آنجا پيش رفت كه با تمسخر بپرسد: «اي ابوسليمان در فلسفه‌ات چيزي يافته‌اي كه بر آن اعتماد باشد».(31) سجستاني به طور مختصر پاسخ مي‌دهد كه كلام و تعاليم اهل جدل را غرور بيهوده مي‌داند و از اين‌رو به احترام مجلس، آرامش خود را حفظ مي‌كند و فقط به قرائت يك بيت شعر اكتفا مي‌كنند: «انسان‌ها مختلف‌اند و خصائل گوناگون دارند اما گور همه آنها را گرد مي‌آورد».(32)
همچنين روز درگذشت ابوعبدالله محمد‌‌بن محمد‌بن طاهر موسوي (پدر سيد مرتضي) در منزل ايشان مجلسي بدون برنامه‌ريزي قبلي شكل گرفت. حاضران در آن مجلس شيخ مفيد و ابوبكر باقلاني و نيز جمع كثيري از ‌بني‌هاشم و نيز جمعي از تجار و مسافران بودند. ابوبكر باقلاني نماينده مكتب سني معتزلي در دوره، به مناسبت حضور شيعيان در اين مجلس، بحثي را درباره نص (معناي لغوي) و سپس نص بر امامت علي(ع) آغاز مي‌كند و در اين باب، آنقدر مناظره و گفت‌وگو ادامه پيدا مي‌كند تا جايي كه ابوبكر ديگر چيزي نمي‌گويد كه لايق حكايت باشد.(33)

پي نوشت ها :
 

*كارشناس ارشد تاريخ تمدن ملل اسلامي از دانشگاه آزاد اسلامي شهرري.
** دانشيار دانشگاه تهران
1. مقدسي، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، 413.
2. مقامات حريري، ص 15.
3. محمد کريمي زنجاني، محمد، مدخل «سيد مرتضي»، دايره المعارف تشيع، زير نظر صدر حاج سيد جوادي، احمد، ج 9، ص 463. 471.
4. ياقوت حموي، معجم الادبا، ج 6، ص 539.
5. ابوحيان توحيدي، اخلاق الوزيرين، ص 299ـ301.
6. مسعودي، التبيه والاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ص 157.
7. عمر فروخ، اخوان الصفا، در تاريخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 407.
8. حنا علي‌بن‌حسين فاخوري، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ص 191.
9. براي اطلاع بيشتر از انجمن اخوان‌الصفا ر.ك: مقاله اخوان الصفا از عمر فروج، ص 407، در کتاب تاريخ فلسفه در اسلام (مجموعه مقالات) مطالعات تطبيقي در فلسفه اسلامي‌اثر سعيد شيخ، ص 75. 76، مقاله اخوان الصفا در دائره المعارف بزرگ اسلامي‌.
10. خراساني، شرف‌الدين، مدخل: ابوسليمان سجستاني، در دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 5، ص 565.
11. ابوحيان توحيدي، الهوامل و الشوامل، ص 359.
12. نک، ابوحيان توحيدي، الامتاع و المؤانسه.
13. تاج‌الدين سبکي، طبقات الشافعيه الکبري، ج 3، ص 169.
14. شيخ مفيد، مجالس در مناظرات، مجلس 39 . ص 119ـ118.
15. همانگونه که مي‌بينيم تمام افراد فوق از بزرگان حيطه دانش علمي خويش مي‌باشند.
16. ابوحيان توحيدي، الامتاع و المؤنسه، ص642. 648
17. همو، الصداقه و الصديق، ص 80 .
18. رك: زرياب، عباس، مدخل ابوبکر باقلاني، دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 642.
19. ابن جوزي، المنتظم، ج 3، ص 183 و 252.
20. ابوحيان توحيدي، الامتاع، ج 1، ص120.
21. عبدالرزاق محيي‌الدين، شخصيت ادبي سيدمرتضي، ص 122.
22. همو، 332.
23. شرف‌الدين خراساني، دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 5، ‌ص 565.
24. جويل ‌ل کرمر، احياي فرهنگي در عهد‌ آل‌بويه، ص 156.
25. ابوحيان توحيدي، الامتاع، ج 2، ص 26.
26. همو، ج 1، ص 19.
27. ابوحيان توحيدي، الامتاع و المؤانسه، ج 2، ص 78.
28. جويل ‌ل کرمر، احياي فرهنگي در عهد‌ آل‌بويه، ص 260ـ261.
29. ابوحيان توحيدي، الامتاع و المؤانسه، ج 1، ص 112.
30. ابن جوزي، المنتظم، ج 7، ص 18ـ17؛ ابن اثير، الکامل، ج 5، ص450.
31. همانجا.
32. توحيدي، مثالب الوزيرين، ص 213 – 212.
33. شيخ مفيد، مجالس، ص362 و 405.
 

منبع: نشريه تاريخ در آينه پژوهش شماره 26



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط