مجالس و انجمن‌هاي علمي ‌و فرهنگي دوران آل‌بويه (3)

گاه نيز مناظره‌ها و مجادله‌ها به صورت غير حضوري و به شيوه مكاتبه و ارسال نامه انجام مي‌گرفت؛ بدين صورت كه يكي از موافقان يا مخالفان درباره موضوع مورد بحث، تحقيق و بررسي مي‌كرد وحاصل آن به صورت مكتوب (كتاب) در دسترس همگان قرار مي‌گرفت، آنگاه صاحب نظر مخالف، بر آن رديه مي‌نوشت كه گاه اين وضعيت چندين بار تكرار مي‌شد.
سه‌شنبه، 27 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مجالس و انجمن‌هاي علمي ‌و فرهنگي دوران آل‌بويه (3)

مجالس و انجمن‌هاي علمي ‌و فرهنگي دوران آل‌بويه (3)
مجالس و انجمن‌هاي علمي ‌و فرهنگي دوران آل‌بويه (3)


 

نويسندگان: مريم شاكري* /سيد‌احمدرضا خضري**




 

و) مناظره به صورت غير حضوري و كتبي
 

گاه نيز مناظره‌ها و مجادله‌ها به صورت غير حضوري و به شيوه مكاتبه و ارسال نامه انجام مي‌گرفت؛ بدين صورت كه يكي از موافقان يا مخالفان درباره موضوع مورد بحث، تحقيق و بررسي مي‌كرد وحاصل آن به صورت مكتوب (كتاب) در دسترس همگان قرار مي‌گرفت، آنگاه صاحب نظر مخالف، بر آن رديه مي‌نوشت كه گاه اين وضعيت چندين بار تكرار مي‌شد.
در اين راستا، رساله الغفران از ابولعلاء معري قابل ذكر است كه در پاسخ به نامه‌ علي ‌بن منصور حلبي، معروف به ابن‌قارح نوشته شده است. ابن‌قارح در نامه خود ضمن بيان شوق ديدار او، مسائلي چند را درباره ادب، فلسفه، زندقه، تصوف، تاريخ، امور ديني، فقه، نحو، لغت و غيره مطرح كرده و بر زنادقه مي‌تازد و در نكوهش وزير مغربي(دوست ابوالعلاء) نيز سخناني گفته است. در بخش دوم، ابوالعلاء به يكايك پرسش‌هاي ابن‌قارح پاسخ گفته و ضمن پاسخ‌ها، درباره مسائل ديگر هم بحث كرده است. براي مثال، از زمان و مكان، تناسخ، مذهب قرمطيانو مسائل مورد اعتقاد مذهب حلولي سخن گفته و آنها را نقد كرده است. انتقاد‌هاي ابوالعلاء آميخته با سُخريه و طنز است.(1)
اين امر در سده‌هاي گذشته نيز موسوم بوده است به‌گونه‌اي كه وقتي مالك در مدينه خبر يافت كه ليث ‌بن سعد در مصري فتوايي غير از فتواي مردم مدينه صادر كرده است، نامه‌اي‌ به وي نوشت، بار ديگر ليث نيز جوابي در رد آن و آكنده از اخلاص و رسوخ رأي در شناخت مسائل فقهي و كاوش در مباحث حديث فرستاد.(2)

ز) موضوعات مورد بحث
 

موضوعات اين مجالس در دوره آل‌ بويه را مطالب گوناگوني درباره فلسفه، اخلاق، كلام، شريعت تصوف، ادب، حساب و نيز اصول فقهيِ مذاهب گوناگون تشكيل مي‌داد. خوشبختانه بخش بزرگي از گفت وشنودهاي علمي‌اين دوره از مجالس مختلف (ادبي، فلسفي، كلامي ‌و مذهبي) و حتي موضوعات مورد بحث در انجمن‌هاي مخفي اخوان‌الصفا در كتاب‌هاي مختلفي چون المقابسات و الامتاع ابوحيان توحيدي و نيز مجالس شيخ مفيد و ديگر كتاب‌ها باقي مانده است.(3)
يك بار ابن‌سعدان وزير از ابوحيان خواست تا با او از آنچه در يك(4)روز معين در منزل سجستاني گفت‌وگو كرده است سخن گويد. ابوحيان به بازگويي سيمايي از آنچه در خانه ابوسليمان به گفت‌وگو آمده بود پرداخت كه واپسين ديدگاه‌ها درباره روان(نفس) بود.
بيشتر چيزهايي كه ابوحيان در الامتاع براي وزير بازگو مي‌كند، مسائل و موضوعاتي بوده‌ است كه در اين نشست درباره آنها گفت‌وگو و بحث شده است. آنان بيشتر به شرح، نقد و بررسي گفت‌وگو از ديدگاه‌هاي فيلسوفان گذشته مي‌پرداختند؛ خواه با آن دسته از فيلسوفان همگام و هم انديشه بودند يا نبودند.(5)همچنين بيشتر مناظره‌هاي شيخ مفيد و ديگر هم‌طرازان ايشان با مخالفان، درباره موضوعاتي نظير نص، خلافت، امامت، عصمت، آيه تطهير، شفاعت، علم امامت و نيز غيبت امام دوازدهم شيعيان مي‌باشد.(6)

ح) حاصل مجالس
 

همانطور كه گذشت، روزانه تعداد زيادي مجلس بحث و فحص علمي ‌و ادبي، در عصر آل‌بويه و در گوشه وكنار حوزه اقتدار ايشان، به ويژه شهرهايي چون بغداد، بصره، ري و شيراز تشكيل مي‌‌شد. عالمان و دانشمندان بسياري در حوزه‌هاي مختلف علمي‌گرد هم جمع شده و به مناظره و مجادله علمي ‌مي‌پرداختند.
اين فضاي فرهنگي را‌ ـ چنانكه مشاهده كرديم ـ نخبگان آفريدند. و آن نيز ممكن نبود مگر در سايه حمايت‌هاي حاكمان و وزيران و دربار آل بويه. برخي از مورخان، اين امر را ناشي از مشرب فكري اين خاندان (تشيع) دانسته‌اند و برخي از اين هم فراتر، فضاي فرهنگ حاكم بر قرن چهارم و تمدن حاصل از آن را مديون خاندان‌هاي شيعي حاكم بر سرزمين‌هاي اسلامي ‌در اين دوره مي‌دانند. كرمر در پايان كتاب احياي فرهنگي در عهد آل بويه و پس از توصيف بسط و توسعه فرهنگي در اين دوره صراحتاً چنين مي‌آورد:
در دوره مورد بحث ما در سرزمين‌هاي مركزي جهان اسلام سه خاندان شيعي حكومت مي‌كردند: آل‌بويه در بين‌النهرين و غرب ايران، حمدانيان در شام، فاطميان در مصر؛ حتي سامانيان خراسان باآنكه سني بودند، اغلب مستعد نفوذ شيعه اسماعيلي بودند... اين حكومت‌هاي شيعي هيچ‌گاه در صدد متحد شدن يا حتي تحميل مذهب خود به جمعيت سني بر نيامدند، اما تا اندازه بسياري عامل توسعه فرهنگي شديدي بودند كه پيش رفت.(7)
تشكيل اين مجالس، نتايج و دستاوردهاي بسياري داشت كه سهم قابل ملاحظه از آن نصيب از مجله، مكتب تشيع شدكه به طور خلاصه به مواردي از آنها اشاره مي‌شود.

1. عمق بخشيدن به نظريه‌هاي علمي‌
 

مطالعه تاريخ عقايد و انديشه‌هاي مذاهب و مكاتب مختلف و سير تحولات آن، خواننده را به اين امر واقف مي‌كند كه گرچه بسياري از افكار و انديشه ها جزء اصول و مباني اعتقادي مكتب بوده است، اما آن اصول در طول زمان و در جريان مجادله‌هاي‌ علمي ‌و كلامي‌كه با مخالفان بر سر ابطال يا اثبات آن داشته اند، تبيين شده و آيات و روايات و ادله مربوط به صحت آن تدوين گشته است تا جايي كه به صورت انديشه اي مستند و مستدل و به شيوه اي علمي ‌باقي مانده است.
تمسك به عقل و استدلال‌هاي عقلي و كلامي، ‌از دستاوردهاي اين دوره و حاصل مجالس بحث و مجادله بود كه در ابتدا به‌عنوان دستاويز مورد استفاده صاحبان فرقه‌ها قرار مي‌گرفت، اما به مرور توانست به‌عنوان يكي از گونه‌هاي شناخت در مباني فكري و عقيدتي شيعه و سني راه يابد. در آن دوره، عالمان بسياري در اين زمينه فعاليت داشتند. در ميان اهل‌سنت در آن دوره مي‌توان به دو چهره برجسته، يعني قاضي عبدالجبار و ابوبكر باقلاني اشاره كرد و در ميان شيعه نيز مي‌توان مثلثي از سه چهره برجسته، يعني شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي نام برد. اينان در زمينه‌هاي فقه و اعتقادات، تمسك به استدلات عقلي را در كنار نص و روايات، به رسميت شناختند. اين امر به تدريج در رشته‌هاي مختلف علوم و فنون رسوخ كرد و باعث تدوين و نگارش آثار فراوان در رشته‌هاي حديث، رجال و فقه در قرن چهارم گرديد.(8) مکتب كلامي ‌بغداد در فضاي فرهنگي اين دوره، مراحل رشد و نمو خود را طي كرد و به اوج بالندگي رسيد. شيخ مفيد دويست اثر كلامي ‌از خود بر جاي گذاشت كه بيشتر آنها رديه بر فرقه‌هاي گوناگون كلامي‌ است. شاگرد او سيد مرتضي المغني را در رد الشافي قاضي عبدالجبار نوشت و راه عقل و خرد را به‌گونه افراطي پيمود. متكلم مشهور ديگر شيعي در اين دوره شيخ الطايفه (طوسي) است كه كتاب‌هاي بسياري در كلام نگاشته است.(9)

2. ايجاد شك و شبهه
 

ايجاد شك و شبهه در مباني ديني از ديگر پيامدهاي بحث و فحص‌هاي علمي‌ بود. «جهان وطني و كثرت‌گرايي اين عصر، حال و هوايي ايجاد كرد كه شكاكيت به طور طبيعي در آن شكوفا شد و اتفاقاً‌ شكاكيت در ميان همان مجالس فلسفي‌اي خانه كرد كه در آنها متكلمان به دليل سست‌كردن ايمانِ نينديشيده و نسنجيده مردمان عامي، ‌سرزنش شده بودند».(10) و اين از آن‌رو بود كه عقل، دغدغه مكاتب مختلف آن روزگار شده بود به‌گونه‌اي كه رساله‌هاي مختلف درباره عقل نوشته مي‌شد و با محك عقل، بسياري از مباني فقهي چون اجماع را نيز زير سؤال مي‌بردند. ابن‌سمح از جمله آناني است كه اجماع را به شرط عقل مي‌پذيرد. او مي‌گويد: بعضي از اخبار روايت شده به وسيله بسياري از مردم، شايان اعتماد است، اما براي آنها معيار‌هايي بايد تعيين كرد، از جمله سازگاري آنها با مقتضيات عقل. وي با اين استدلال به طور ضمني به مناقشه مسلمانان مبني بر اينكه اعتقادات آنها (براي نمونه اعتقاد به معجزات پيامبر(ص)) به‌دليل اجماع گروه كثيري از مردم معتبر است، خدشه وارد مي‌سازد.
بنابراين، در ادامه بحث و جدل‌ها و با باز شدن پاي عقل براي اثبات مسائل اعتقاد‌ي، ايمان تعبدي و بي چون و چرا، رنگ باخت و شك و شبهه در پذيرش بسياري از مباني اعتقادي رخنه كرد. و اين بر خلاف فلسفه وجودي مجالس فلسفي و به ويژه كلامي‌ بود كه به منظور اثبات عقايد تشكيل مي‌شد.

3 . به وجود آمدن مكاتب جديد كلامي و فلسفي
 

يكي ديگر از مهم‌ترين نتايج مناظره‌هاي مستمر علمي‌كلامي ‌و فلسفي به‌وجود آمدن يا تحديد مرزهاي مكاتب جديد بود. يكي از اين نوع مناظره‌ها كه موجب به‌وجود آمدن مكتب كلامي‌ جديدي شد، مناظره‌هاي مهم ميان ابوعلي جبايي معتزلي باابوالحسن اشعري است. اشعري كه چهل سال در مكتب معتزله تلمذ كرده بود و با تمامي ‌اصول و مباني آن مكتب آشنا بود، در پي مشاجره با استادش ابوعلي جبايي، مكتب جديدي را پديد آورد كه به‌عنوان راهي وسط، ميان معتزله و اهل‌حديث كه سخت با معتزله در ستيز بودند، از طرف جماعت انتخاب شد.(11)وي در فروع فقه، تابع مذهب شافعي شد، ولي براي اثبات عقايد ديني خود، با وجود نهي اصحاب سنت و حديث، ادله كلامي ‌را به كار مي برد، گرچه اصول آن را با عقايد اهل‌سنت و جماعت وفق مي داد. هم زمان با وي در شرق اسلامي ‌نيز ماتريدي ـ احتمالاً بدون اطلاع از اشعري، ولي با هدفي مشترك و مشابه ـ مكتب ماتريديه را به‌عنوان راهي وسط، ميان معتزله و اهل‌حديث پديد آورد. وي حتي در استدلال هاي خود بسيار عقلاني تر از اشاعره برخورد كرده و عقل‌گراتر(12) بود.
به همين‌سان در اين دوره، مكاتب فلسفي مختلفي به‌وجود آمد يا رونق گرفت. مكاتبي چون مكتب سجستاني كه معتقد است عقل موهبتي است خدايي كه به هر كس به اندازه‌اي كه مي‌تواند از آن بهره جويد، داده شده است، اما وحي، نوري است پراكنده و فراگير. وي پيامبر را برتر از فيلسوف و فيلسوف را فروتر از پيامبر مي‌داند و اضافه مي‌كند بر فيلسوف است كه از پيامبر پيروي كند، اما پيامبر را پيروي از فيلسوف نشايد، زيرا پيامبر مبعوث است و فيلسوف مبعوث اليه.(13)وي معتقد است. فلسفه حق است اما با شريعت سروكاري ندارد.
نقطه مقابل ايشان مكتب فلسفي اخوان الصفاست كه ـ همان‌طور كه گذشت ـ معتقدند شريعت با جهل و گمراهي آلوده شده و تنها راه پاك كردن آن، فلسفه است. آنها مدعي بودند كه كمال وقتي حاصل مي‌شود كه فلسفه يونان و شريعت عرب با يكديگر تركيب شوند.(14)
همچنين مكتب ابن‌زرعه منطقي، فيلسوف و مترجم برجسته مسيحي كه از جمله شاگردان و ياران نزديك يحيي ‌بن ‌عدي در منطق و فلسفه بود، فلسفه را بهترين انگيزه پيروي از شريعت دانسته و حتي رساله‌اي در دفاع از رابطه نيرومند دين (مسيحيت) و فلسفه نوشت.(15)

4. رشد و توسعه مكتب كلامي‌ و فقهي امامي
 

باز بودن درِ منازل عالمان و دانشمندان شيعي بر روي همگان و بر پايي مناظره‌هاي كلامي‌ در مجالس آنها، زمينه توسعه مكاتب فقهي و كلامي، ‌از جمله مكتب امامي ‌بغداد را فراهم كرد. در پي منازعه‌ها و مجادله‌هاي عالمان و انديشوران در حوزه‌ها و مكتب‌هاي مختلف و مناقشات علمي ‌حوزه علمي ‌قم و بغداد، مباني فقهي و كلامي‌ امامي‌ تبيين شد و نظم جديدي يافت و عالمان بسياري در اين زمينه تلاش‌هاي بي‌وقفه نمودند. كتاب‌هاي رجالي و فهرست‌ها، سياهه‌اي از اسامي‌آنان و آثار علمي ‌و تصنيفات ايشان را ضبط و ثبت نموده‌اند.

5. تقويت توان فكري و كمك به فهم مسائل
 

طبيعي است بحث و مجادله با هدف آموزش و يا حتي اهداف ديگر موجب بالا رفتن توان فكري است و به فهم مسائل مطروحه كمك مي‌كند. ابن‌خلدون از بي‌توجهي به مناقشه‌هاي علمي ‌در دانشگاه‌هاي مغرب اسلامي‌ در قرن هشتم هجري انتقاد مي‌كند و آن را نتيجه ضعف ملكه علمي ‌در بين دانشجويان آن ديار مي‌داند و در اين باب مي‌گويد: «آسان‌ترين راه براي كسب ملكه، باز شدن زبان محاوره و مناظره در مسائل علمي ‌است كه در بين مغرب زمين رواج ندارد».(16)

6. تسامح و تساهل
 

بين تسامح و تساهل‌گري و برپايي مناظره‌ها و مجادله‌هاي علمي‌، رابطه تأثير متقابل وجود دارد؛ يعني همان‌گونه كه روحيه تساهل‌گري، تحمل برپايي مجالس مناظره و مذاكره را موجب مي‌شود، متقابلاً شركت در آن مجالس و آشنايي با نحله‌هاي فكري مختلف و شنيدن استدلال‌ها واحتجاجات ايشان، موجب ايجاد يا تقويت روحيه تسامح و تساهل‌گري در فرد مي‌شود. گروه اخوان الصفا نمونه بارز رشد روحيه تسامح و تساهل‌گري در اين قرن مي‌باشد. اخوان سفارش مي‌كردند كه برادران بايد با هيچ دانشي ستيزه نكنند، كتابي را كنار ننهند و به هيچ مذهبي تعصب نورزند، چون همه از سرچشمه‌اي يگانه و علتي يگانه و جهاني يگانه برخاسته‌اند. چه بسا زمينه‌هاي رويكرد دولت‌ها‌يي چون دولت آل‌بويه به تساهل‌گري را نيز ـ علاوه بر ملاحظات سياسي و صفات و خصوصيات خانوادگي ـ تأثير تشكيل مجالس و محافل كلامي‌ در درون كاخ‌ها و منازل اميران و وزيران فراهم نموده باشد.

ط) نتايج منفي مجالس
 

به رغم نتايج و دستاوردهاي سودمندي كه به مواردي از آنها اشاره شد، متفكران اسلامي‌ در همان دوره بحث يا مدتي پس از آن به عيب‌جويي از اين مجالس پرداخته و به نكته‌هاي منفي قابل توجه و نتايج زيان‌آور آن اشاره كرده‌اند. غزالي از آن دسته متفكراني است كه از دستاوردهاي منفي و اهريمني اين مناظره‌ها غافل نبود و سعي مي‌كرد از بهره‌گيري نادرست از مناظره‌ها جلوگيري كند. وي المنقول في علم جدل را در اين زمينه نوشت(17) و هم چنين فصلي از كتاب احياي علوم دين را به اين مهم اختصاص داد. غزالي نتايج منفي مناظره‌ها را در موارد زير دسته‌بندي مي‌كند:
رشك و حسد رقيبان و هم عصران، رنجاندن حريف و ايجاد احساس نفرت وكينه دوزي، ناسزاگويي و دشنام به يكديگر، خودستايي و دروغ پردازي، استفاده از ناتواني‌ها و سستي‌هاي حريف براي خرد كردن وي، سالوس و دورنگي، عشق به تحسين و ستوده شدن و در نهايت، لجاجت در نپذيرفتن حقيقت.
به گفته غزالي اين عيب‌ها و چند عيب ديگر، آفريده نهاد مناظره مي‌باشد. البته او به طور كامل با مناظره سر ستيز نداشت، بلكه از ديدگاه او مناظره واجبي كفايي بود و همچنين معتقد بود نبايد بر سر موضوعاتي كه پيش نمي‌آيد، مناظره كرد.(18)
همان‌گونه كه ملاحظه مي‌شود، غالب معايب ذكر شده در باب دستاورد‌ها منفي مجالس مناظره جنبه فردي و اخلاقي دارند. و غزالي بار منفي اجتماعي و تمدني براي اين نهاد نشمرده است.

نتيجه
 

برپايي نشست‌هاي علمي‌ در دوره آل‌بويه و فراواني آن، حضور اميران و وزيران در آن مجالس و شركت دانشمندان و انديشوران از گروه‌هاي متفاوت و مخالف، دامنه وسيع موضوعات مورد بحث، به ويژه موضوعات مربوط به فلسفه و كلام، حاكي از پويايي علم و پويندگي دانشمندان در آن دوره است. بي‌شك، پويش و زايش علم در هر دوره بي‌مناسبت با رويكرد حاكمان و اميران به علم و عملكرد آنان نمي‌باشد. هر حاكمي‌كه طالب علم بوده و خود عالم و فرهيخته بوده، ايجاد فضاي نسبتا باز و آزاد علمي ‌را چون رهيافتي براي نيل به اهداف علمي ‌و فرهنگي مسلم دانسته است. حمايت‌هاي اميران بويهي از دانشمندان ـ از هر فرقه ـ و روحيه دانش پروري آن خاندان زمينه‌هاي بالندگي علم در قرن چهارم و پنجم هجري را فراهم كرد. در اين دوره اگر چه دولت‌هاي مستقل و نيمه مستقل ديگر نيز كه آهنگ جدايي ازخلافت اسلامي ‌نواخته بودند، براي كسب مشروعيت و اعتبار بخشيدن به خود، دانشمندان وانديشوران را گرد خويش فراهم كرده و با اعمال آزادي موجبات جذب آنان را دو چندان مي‌نمودند، اما دولت آل‌بويه در اين ميان با اعمال تسامح و تساهل‌گري در اصول كشورداري خويش، سهم و نقش عظيمي‌ در خدمت به توليد علم ايفا كرد. شاهد اين ادعا ترسيم مختصري از مجالس و محافل علمي‌حوزه اقتدار ايشان در اين مقاله بود كه به منظور به تصوير كشيدن نمونه‌اي‌ از خروار ارائه شد.

پي نوشت ها :
 

*كارشناس ارشد تاريخ تمدن ملل اسلامي از دانشگاه آزاد اسلامي شهرري.
** دانشيار دانشگاه تهران
1. حنا فاخوري، تاريخ ادبيات زبان عربي، ص 512 ـ 513
2. شيخ محمد ابوزهره، الشافعي في حياته و عصره، آراءو فقهه، ص5،
3. رك: توحيدي، الامتاع و المؤانسه، 644ـ648
4. راغب اصفهاني، محاضرات الادباء، ج 1، ص 20.
5. شلبي، تاريخ آموزش در اسلام، ص 69.
6. ر.ك: شيخ مفيد، مجالس در مناظرات، يا همو، الفصول المختاره، سيد مرتضي.
7. جويل‌ ل کرمر، احياي فرهنگي در عهد آل‌بويه، ص 288.
8. رك: آقا بزرگ تهراني، الذريعه الي تصانيف شيعه، و گرجي ابوالقاسم، تاريخ فقه و فقها.
9. نجاشي، رجال النجاشي، ص 283؛ طوسي، الفهرست، ص 157؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 113.
10. کرمر، ص 266.
11. همين اتفاق بيش از دو قرن پيش در مجلس واصل بن عطا در مذاکره با حسن بصري رخ داد که موجب پيدايش مکتب معتزله گرديد.
12. جلالي، لطف الله، «ماتريديه» در مجله هفت آسمان اديان و مذاهب، ش 23، ص 152.
13. ابوحيان توحيدي، الامتاع و المؤانسه، ج 1،‌ص 38.
14. حنا فاخوري، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ص 191.
15. ابوحيان توحيدي، المتاع و المؤانسه، ج 1، ص 33.
16. ابن خلدون، مقدمه، ص 408.
17. ابن خلکان، وفيات الاعيان، ج 1، 587.
18. رك: الامام ابوحامد غزالي، احيا علوم دين، ج 1، ص 45ـ48.
 

منابع:
ـ ابن ابي طاهر، احمد، بغداد، مصر، الازهر، نشر الثقافه، 1949.
ـ ابن اثير، علي ابن‌ابي الكرم، الكامل في التاريخ، شيري، علي (مصحح) لبنان بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1408، جلد چهارم.
ـ ابن‌جوزي، عبدالرحمن ابن‌علي‌بن محمد، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، مصحح عطا محمدبن عبدالقادر و مصطفي، بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ق.
ـ ابن‌حوقل، صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، تهران، امير كبير، 1346.
ـ ابن‌خلكان، احمد‌بن علي، وفيات الاعيان و انباء الزمان، مصحح عبدالرحمن محمد مرعشي، بيروت، داراحياءالتراث العربي، موئسسه التاريخ العربي، 1417 ق/ 1997 م/ 1375ش، جلد چهارم.
ـ ابن‌شهر آشوب، محمدبن‌علي، معالم‌العلما، نجف، مطبعه الحيدريه، 1380هـ .ق.
ـ ابن‌نديم، محمد‌بن اسحاق، الفهرست، مصحح محمد تجدد، چاپ سوم، تهران، اميركبير، 1366.
ـ ابو زهره، محمد، الشافعي في حياته و عصره آراء و فقهه، قاهره، بي‌تا، 1848.
ـ ت. ج. ديور، اخوان الصفا، دائره المعارف بزرگ اسلامي، ترجمه عباس شوقي،زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، تهران، مرکز دائره المعارف الاسلامي، 1368.
ـ توحيدي، ابو حيان، الامتاع و الموانسه، ويرايش احمد امين و احمد الزين، بيروت، دارالمكتبه الحياه، بي‌تا.
ـ توحيدي، ابوحيان، الهوامل والشوامل، تصحيح فواد سزگين، احمد امين، فرانكفورت، منشورات معهد تاريخ العلوم العربيه، 2000 م.
ـ توحيدي، ابوحيان، البصاير و الذحائر، مصحح مرداد القاضي، بيروت، صادر، 1998، 1408.
ـ توحيدي، ابوحيان، الصداقه والصديق، قسنطنطنيه، مطبعه الجوائب، 1412.
ـ توحيدي، ابوحيان، مثالب الوزيرين، محمدبن نايب الطنجي (ويرايش)، المجمع العربي، دمشق، المجمع العربي، 1965.
ـ توحيدي،ابوحيان، المقابسات، تهران، نشر دانشگاهي، 1366.
ـ ثعالبي، عبدالملك‌بن محمدبن اسماعيل، يتيمه الدهر، محقق و مصحح، عبدالحميد، محمد محي الدين، چاپ دوم، القاهره، مطبعه السعاده ، 1375.
ـ ج. م. عبدالجليل، تاريخ ادبيات عرب، آذر تاش آذرنوش، چ سوم، تهران، امير كبير، 1376.
ـ جلالي، لطف الله، «ماتريديه» هفت آسمان ش 23، سال ششم تا پاييز 1383.
ـ حريري بصري، قاسم‌بن‌علي، مقامات حريري، ترجمه طواق گلدي گلشاهي، تهران، 1387.
ـ حسيني دشتي، سيدمصطفي، معارف و معاريف، چاپ دوم، قم، صدر، بي تا.
ـ حسيني قائم‌مقامي، سيدعباس، «گذري بر روش و انديشه كلامي‌شيخ مفيد»، مجموعه مقالات كنگره شيخ مفيد، ج 7.
ـ حموي، ياقوت، معجم‌البلدان، مصحح فريد عبدالعزيز جندري، بيروت، دارالکتب العلميه، 1192.
ـ خطيب بغدادي، احمدبن‌علي، تاريخ بغداد، بيروت دارالکتب العلميه، 1421.
ـ دهخدا، علي‌اكبر، لغتنامه، تهران، موسسه دهخدا، سال نشر، ج 3.
ـ راغب اصفهاني، حسين‌بن‌ محمد، محاضرات الادبا، قم مکتب الحيدريه، 1374.
ـ زرياب، عباس، ابوبكر باقلاني، دانشنامه جهان اسلام، زير نظر: غلامعلي حداد عادل، تهران، ‌بنياد دائرهالمعارف اسلامي، 1375.
ـ زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر كلام، چاپ دهم، تهران امير كبير، 1382.
ـ سبکي، تاج‌الدين، طبقات الشافعيه الکبري، مصحح محمود طناحي، عبدالفتاح الحلد، لازهر، هجر، 1992.
ـ سجستاني، ابوسليمان، رساله في الكمال الخاص نبوغ الانسان، مصحح بدوي، بي‌جا، ناشر بي‌تا.
ـ سيد‌مرتضي، الفصول المختاره، تحقيق سيد علي ميرشريفي، بيروت، دارالمفيد، 1414.
ـ شلبي، احمد، تاريخ آموزش در اسلام، ترجمه محمدحسين ساكت چ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1383.
ـ شيخ مفيد، مجالس در مناظرات، ترجمه آقاجمال محمد‌بن آقا حسين محقق خوانساري، تصحيح، خان بابا مشار، تهران، طراوات، 1362.
ـ طوسي، محمدبن‌حسن، الفهرست، قم، شريف، بي‌تا.
ـ عمر فروخ، اخوان الصفا، ترجمه علي‌محمد كاردان، تاريخ فلسفه در اسلام، جمع آوري ت. ج. دير، تهران، عطائي، 1362.
ـ غزالي، ابوحامد، احياء علوم الدين، بيروت، بي‌جا، 1403ق.
ـ غنيمه، محمد عبدالرحيم، تاريخ دانشگاه‌ها بزرگ اسلامي، ترجمه نورالله كسائي، چاپ سوم، تهران، چاپ دانشگاه، 1373.
ـ فاخوري، حنا، تاريخ ادبيات زبان عربي، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، توس، چاپ سوم، 1374.
ـ فاخوري، حنا، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آيتي، چ پنجم، تهران، علمي‌و فرهنگي، 1377.
ـ فخري، ماجد، سير فلسفه در جهان اسلام، ترجمه نصرالله پور جواد، تهران، دانشگاهي، 1372.
ـ كرمر، جوئل، احياي فرهنگي در عهد آل بويه، ترجمه محمدسعيد حنايي كاشاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1375.
ـ كريمي‌زنجاني، محمد، مدخل سيدمرتضي، دايره المعارف تشيع، زير نظر صدر حاج سيد جوادي، احمد، تهران، سعيد محبي، 1375.
ـ گرجي، ابوالقاسم، تاريخ فقه و فقها، تهران، سحت، 1380.
ـ محمدزاده، مرضيه، مدخل سيدرضي در دايره المعارف تشيع، تهران، سعيد محبي، 1315.
ـ محيي‌الدين، عبدالرزاق، ادب المرتضي، من سيرته و‌ آثاره، ترجمه جواد محدثي، تهران، اميركبير، 1373.
ـ مسعودي، علي‌بن حسين، التنبيه والاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي‌و فرهنگي، 1365
ـ مقدسي، محمدبن‌احمد، احسن التقاسيم في معرفه الأقاليم، ترجمه علي‌نقي منزوي، تهران، نشر مؤلفغان و مترجمان، 1361.
ـ منطقي سجستاني، ابوسليمان، صوان‌الحکمه، مصحح عبدالرحجان بدرزي، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1374.
ـ ميرمحمد شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، ترجمه نصرالله پورجوادي، جمع آوري ت. ج. ديور، تهران، عطائي، 1362.
ـ نجاشي، رجال النجاشي، فم، مکتبه الدواري، بي‌تا.
منبع: نشريه تاريخ در آينه پژوهش شماره 26



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط