شرايط تاريخي و اجتماعي ايران مقارن ايام زندگي شيخ محمود شبستري
نوشته دکتر محمودرضا اسفندیار و زهرا باغبان پرشکوه
اوضاع اجتماعي و سياسي ايران مقارن ايام حيات شيخ محمود شبستري با آشفتگیها و اضطرابهای فراواني همراه بوده است. اين سالها مصادف با حكومت مغولان در ايران بود. اين دوره پر آشوب و فتنه با حمله مغولان در سال 616 ه. ق؛ و انقراض دولت خوارزمشاهيان آغاز شد. اين واقعه فجايع فراواني به دنبال داشت كه هيچگاه از حافظه ايرانيان زدوده نخواهد شد. مردم ايران در اين دوران عليرغم فشار بيامان و سرکوبهای وحشيانه قوم غالب كوشيدند هويت ايراني و اسلامي خود را حفظ كنند تا آنجا كه با زيركي و خردمندي در حكومت نفوذ كردند و در مقام وزارت حاكمان مغول زمينه گرايش آنان به اسلام و فرهنگ ايران را فراهم آوردند. در آثار شيخ محمود مانند گلشن راز و سعادتنامه نيز میتوان انعكاسي از اين اوضاع آشفته و پر آشوب را ديد.
هجوم مغولان به ايران يكي از وحشیانهترین جنايات تاريخ بشر به شمار میرود و بسياري از شهرهاي ايران مانند شهرهاي (طوس، بلخ، مرو، نيشابور، هرات) تا نود درصد دچار نابودي شد. اين دوران طولاني محنت و رنج با ويرانگريهاي تيمور ابعاد گستردهتری يافت. ناامني، ويراني بنياد اقتصاد، كشته شدن نخبگان و انديشمندان ايراني، چيرگي سايه رعب و وحشت بر جان و مال و ناموس ايرانيان از عوارض اين واقعه هولناك بود. بعضي محققان بر اين باورند در اين عصر پر شر و فتنه، تصوف پناهگاه و موجب آرامش و تسكين آلام مردمان بود. (1).
شماري از صوفيان بزرگ نيز در كشتارها از دم تيغ گذشتند از جمله آنان شاعر و عارف بزرگ ايران، عطار نيشابوري است. شماري ديگر نيز در كنار مردم در برابر مغولان مقاومت كرده و جان باختند. مانند شيخ نجمالدين كبري و پيروان طريقت او البته بعضي نيز قبل از حمله مغولان دست به مهاجرت زدند. بهاء ولد (پدر مولوي) و شيخ نجمالدين رازي (از مريدان شيخ نجمالدين كبري) از اين جمله بودند.
شايان ذكر است كه شماري از دانشپژوهان كه شناخت عميق و دقيق از تاريخ عرفان و تصوف در ايران ندارند گمان بردهاند كه رواج تصوف حاصل حمله مغول بوده است. در حالي كه سه سده پيش از اين يعني از قرن چهارم هجري میتوان شاهد شكوفايي و رواج بيشتر عرفان و تصوف بود كه در طي قرون پنجم و ششم به اوج خود رسيد. عارفان بزرگ جريانساز و تأثيرگذاري مانند بايزيد، جنيد، خرقاني، ابوسعيد ابوالخير، محمد و احمد غزالي، سنايي، عينالقضاة همداني، روزبهان بهقلی، عطار و بسياري ديگر همه متعلق به دوران پيش از حمله مغول بودهاند. حق اين است كه بگوييم در دوران پراضطراب و فتنه و آشوب مغول اقبال توده مردم به تصوف و خانقاههای صوفيان بيشتر شد، چرا كه بدين ترتيب به قول حافظ میتوانستند كه تا يك دم بياسايند ز دنيا و شر و شورش. (2)
در واقع حمله مغول و عوارض و مشكلات ناشي از آن موجب رواج بيشتر تصوف در ميان توده مردم شد. همچنين بايد توجه داشت عرفان و توصف بستر مناسبي براي مراقبت و انتقال دستاوردهاي معنوي و فرهنگي ايران اسلامي بوده است؛ خصوصاً در دورانهای سخت و جانكاهي مانند دوران مورد بحث ما. از خاطر نبريم همين غناي فرهنگي و معنوي ايران بود كه حاكمان وحشي مغول را تحت تأثير خود قرار داد و زمينه شكوفايي فكري و فرهنگي ادوار بعدي را فراهم آورد.
يكي از اين حاكمان مغول كه عليرغم طبيعت خونريز و ستيزهجويش تحت تأثير بعضي انديشمندان ايراني مانند خواجه نصيرالدين توسي (3) میکوشید كه تا حدي مدارا پيشه كند، هولاكو بود. البته اين سخن در مقايسه با جنایتهای اولين سرداران مغول در بدو ورودشان به ايران تا اندازهای قابل قبول است. چرا كه هولاكو نيز در پي كشورگشايي دست به كشتارهاي گستردهای میزد. لشكركشي هولاكو به ايران آغاز حكومت شماري ديگر از حاكمان مغول در ايران است كه به آنان ايلخانان گفته میشود.
در تابستان 656 ه. ق، يعني مقارن ايام تولد شبستري، هولاكو به تبريز وارد شد و پس از سپردن زمام امور اين شهر به فرزندش اباقا خود مراغه را به عنوان محل استقرار برگزيد و فرمان ساختن رصدخانهای را بر اساس نقشههایی كه خواجه نصيرالدين توسي تهيه كرده بود، صادر كرد. در همين سال هولاكو توانست خلافت عباسي را براندازد و بغداد را به تصرف خود درآورد. در جريان اين حملات ویرانیهای زيادي به بار آمده و بسياري از دم تيغ گذشتند.
هولاكو و اباقا با اينكه خود از دين بودا پيروي میکردند، به دليل اينكه از مادري مسيحي زاده شده و همچنين همسراني مسيحي اختيار كرده بودند، به اين دين گرايش بيشتري داشتند. اين امر موجبات گستاخي مسيحيان بومي ايران و توهين آنها به اسلام و مسلمانان را فراهم میآورد. شيخ محمود در منظومه سعادت نامه خود به بعضي اعتقادات فِرَق مسيحي مانند تثليث اشاره كرده و آن را مورد انتقاد قرار داده است. پس از مدتي تكودار برادر اباقا، جانشين او شد. او دريافته بود كه براي موفقيت در حكومت كردن بر مردم مسلمان ايران بايد مسلمان شود، به اسلام گرويد و نام احمد را برگزيد. اما همچنان به مسيحيان نظري مساعد داشت. در عصر او درگیریهای سياسي و مذهبي در ايران به اوج خود رسيد. گرايش تكودار به اسلام موجب ناخرسندي خان بزرگ مغول كه مقر حكومت او در پكن بود، گرديد. ديگر خوانين مغول نيز كه به دنبال فرصتي براي تصاحب قدرت بودند سر به شورش و نافرماني برداشتند. مهمترین دشمن تكودار، ارغون نام داشت كه مدتها بود عليه تكودار دست بر شمشير برده و حكومت وي را دستخوش هرج و مرج كرده بود. سرانجام ارغون با قتل تكودار به قدرت رسيد اما اوضاع آشفته سياسي و اقتصادي ايران بهبودي نيافت. ارغون بيشتر به دين بودا گرايش داشت و در عصر او روحانيون بودايي در جهت گسترش اين دين بسيار فعاليت میکردند. علاءالدوله سمناني كه ابتدا در خدمت ارغون بود، پس از تغيير و تحول روحاني به طريقه كبرويه پيوست (4) و از حكومت ارغون فاصله گرفت. او در حضور ارغون به مناظره با روحانيون بودايي درباره حقانيت اسلام پرداخت. در دوران حكومت او مسيحيت و يهوديت نيز از جايگاه مناسبي برخوردار بودند. حتي مدتي شخصي يهودي به نام سعدالدوله وزير ارغون بود اما با قتل اين وزير يهوديان نيز سركوب شدند. گيخاتو و بايدو حاكمان ايلخاني پس از ارغون بودند. در دوره حكومت آنها نيز وضع به همين منوال بود و مردم ايران از نابساماني اوضاع رنج میبردند.
با قدرت يافتن غازان خان، دوران جديدي در دولت ايلخانان آغاز شد. گويا او به توصيه وزير ایرانیاش و نيز يكي از اميران خود با اينكه بودايي متعصبي بود، اسلام آورد و نام محمود را برگزيد. او با قطع رابطه خود با خان بزرگ مغول حكومت ايلخاني را استقلال بخشيد و با در پيش گرفتن سیاستهای اصلاح گرانه ساختار قدرتمندي پديد آورد و موفق به تثبيت اوضاع شد. محورهاي اصلي سیاستهای او به اصلاح وضع اقتصادي و مالي دولت، اصلاحات كشاورزي، حمايت از احياي دوباره فعالیتهای فرهنگي و آموزشي معطوف بود. يكي از مهمترین عوامل پيشبرد اين اهداف، حضور يك ايراني دانشمند يعني رشيد الدين فضل الله در منصب وزارت غازان خان بود.
در دوران پادشاهي غازان خان (694-730 ه. ق) تبريز به اوج ترقي و شكوه خود رسيد و مركز امپراتوري بزرگي شد كه از ماوراءالنهر تا مصر امتداد داشت. تبريز در اين دوره مركز علم و تجارت و سياست كشور شد و دانشمندان آن روزگار از دورترين نقاط مملكت روي بدان میآوردند و مورد محبت و تشويق غازان خان و وزير دانشمندش خواجه رشيد الدين قرار میگرفتند. بدين ترتيب بود كه نام تبريز و علماي آن شهره آفاق شد. غازان خان دستور داد تا تأسيسات عظيمي در ناحيه شام تبريز ساخته شود كه شامل مساجد، مدارس، بيمارستان، رصد خانه، كتابخانه، حمامها و كاروانسراها بود. خواجه رشيد الدين نيز شهرك علمي باشكوه ربع رشيدي را پايه گذاري كرد كه بخشهایی از قبيل خانقاه، مدرسه، مسجد، مهمانسرا، کتابخانهای با بيش از شصت هزار جلد كتاب، بيمارستان، ضرابخانه، کارخانههای پارچه بافي، كاغذسازي و رنگرزي داشت.
درباره سياست مذهبي غازان خان بايد گفت كه در ابتداي كار در اولين فرمان ديني پس از پذيرش اسلام، حكم كرد كه تمام معابد بودايي، كليساها و کنیسهها ويران شوند. بسياري از پيروان اديان ديگر خصوصاً آنها كه در زمره عُمّال حكومت و قواي نظامي بودند، مجبور به پذيرش دين رسمي شدند. آزار و اذيت و توهين به غير مسلمانان بسيار بالا گرفت. مسيحيان بدون داشتن زنّار و يهوديان بدون دستار خاص بر سر، حق حضور در ميان مردم نداشتند. گويا غازان خود چندان مايل به اين تندرویها و سختگیریها نبود. اما تحت فشار شماري از اميران قدرتمند كه غازان خود را مديون آنها در به قدرت رسيدن میدانست، به انجام اين اقدامات رضايت داده بود. سرانجام يك سال پس از صدور فرمان فوق، غازان آن را لغو كرد و از آن پس با مشي معتدلتری با غير مسلمانان رفتار كرد.
درباره مناسبات غازان خان و رشيدالدين فضل الله با تصوف نيز ذكر اين نكته ضروري است كه اين دو از متصوفه حمايت میکردند. مراسم تشرف غازان به اسلام در سال 694 ه. ق. با نظارت يكي از مشايخ طريقه كبرويه يعني صدرالدين حمويه صورت پذيرفت. گويا در همان مجلس پس از اسلام آوردن به حلقه صوفيه نيز درآمد. تصوف و عرفان با مذاق مغولان بيشتر سازگار میآمد تا تبعيت صرف از اسلام متشرعانه. چرا كه مغولان از ميراث آیینهایی مانند شمني و بودايي كه حاوي مایهها و مضامين عرفاني است برخوردار بودند. از اين رو به مشايخ صوفيه با نظر احترام مینگریستند و اين طايفه را مانند روحانيون بودايي و شمني مقدس و معنوي میپنداشتند.
پس از مرگ غازان برادرش خدابنده الجايتو كه او هم تازه مسلمان بود، جانشين او شد. الجايتو ابتدا به دين مسيح درآمده و سپس بودايي شد اما همزمان با برادرش غازان خان اسلام آورد. او در سال 707 ه. ق شيعه شد و در همان سال در طي حكمي فرمان داد كه همه میکدهها و شراب خانهها تعطيل شوند و زنان بدكاره و مطربان نيز توبه كنند. او تصريح كرده بود كه زنان حتي براي رفتن به مجالس وعظ از خانههایشان خارج نشوند.
الجايتو در سال 716 ه. ق درگذشت و يك سال بعد فرزند نوجوانش، ابوسعيد در سن 13 سالگي جانشين پدر شد. بر اثر رقابتهای درباريان، وزير باسابقهای مانند رشيد الدين فضل الله در سن 73 سالگي اعدام و داراییهای او مصادره شد. غياث الدين فرزند رشيد الدين، در طي سالهای 727 تا 736 ه. ق در منصب وزارت ابوسعيد به دولت ايلخاني خدمت كرد اما سرانجام او هم به سرنوشت پدر دچار شد. اين پدر و فرزند در دوران اقتدارشان همواره حاميان صوفيان تبريز بودند. بزرگان صوفيه نيز آنها را شايسته احترام میدانستند. شيخ صفي الدين اردبيلي، اوحدي مراغهای (از صوفيان شاعر و معاصر شيخ محمود شبستري)، شيخ علاءالدوله سمناني، شيخ عبدالرزاق كاشاني و شيخ صدرالدين ابراهيم حمويه از جمله اين بزرگان بودند. سلطان ابوسعيد با اينكه خود از اسلام اهل تسنن تبعيت میکرد اما نسبت به مسيحيت نيز رفتارهاي معتدل و تساهل آميز داشت. ابوسعيد را صوفياني مانند اوحدي مراغهای به نيكي ستودهاند. چنين به نظر میرسد كه او نيز به تصوف نظري مساعد داشت. سلطان ابوسعيد در سال 735 هجري درگذشت و با مرگ او حكومت ايلخاني در ايران فروپاشيد. ايام زندگي شاعر و عارف ما، شيخ محمود شبستري مصادف با اين دوران بوده است. شبستري در دهه 730-739 ه. ق كه وفات او نيز در سالهای پايان اين دهه اتفاق افتاده، تصنيف كرده است.
هجوم مغولان به ايران يكي از وحشیانهترین جنايات تاريخ بشر به شمار میرود و بسياري از شهرهاي ايران مانند شهرهاي (طوس، بلخ، مرو، نيشابور، هرات) تا نود درصد دچار نابودي شد. اين دوران طولاني محنت و رنج با ويرانگريهاي تيمور ابعاد گستردهتری يافت. ناامني، ويراني بنياد اقتصاد، كشته شدن نخبگان و انديشمندان ايراني، چيرگي سايه رعب و وحشت بر جان و مال و ناموس ايرانيان از عوارض اين واقعه هولناك بود. بعضي محققان بر اين باورند در اين عصر پر شر و فتنه، تصوف پناهگاه و موجب آرامش و تسكين آلام مردمان بود. (1).
شماري از صوفيان بزرگ نيز در كشتارها از دم تيغ گذشتند از جمله آنان شاعر و عارف بزرگ ايران، عطار نيشابوري است. شماري ديگر نيز در كنار مردم در برابر مغولان مقاومت كرده و جان باختند. مانند شيخ نجمالدين كبري و پيروان طريقت او البته بعضي نيز قبل از حمله مغولان دست به مهاجرت زدند. بهاء ولد (پدر مولوي) و شيخ نجمالدين رازي (از مريدان شيخ نجمالدين كبري) از اين جمله بودند.
شايان ذكر است كه شماري از دانشپژوهان كه شناخت عميق و دقيق از تاريخ عرفان و تصوف در ايران ندارند گمان بردهاند كه رواج تصوف حاصل حمله مغول بوده است. در حالي كه سه سده پيش از اين يعني از قرن چهارم هجري میتوان شاهد شكوفايي و رواج بيشتر عرفان و تصوف بود كه در طي قرون پنجم و ششم به اوج خود رسيد. عارفان بزرگ جريانساز و تأثيرگذاري مانند بايزيد، جنيد، خرقاني، ابوسعيد ابوالخير، محمد و احمد غزالي، سنايي، عينالقضاة همداني، روزبهان بهقلی، عطار و بسياري ديگر همه متعلق به دوران پيش از حمله مغول بودهاند. حق اين است كه بگوييم در دوران پراضطراب و فتنه و آشوب مغول اقبال توده مردم به تصوف و خانقاههای صوفيان بيشتر شد، چرا كه بدين ترتيب به قول حافظ میتوانستند كه تا يك دم بياسايند ز دنيا و شر و شورش. (2)
در واقع حمله مغول و عوارض و مشكلات ناشي از آن موجب رواج بيشتر تصوف در ميان توده مردم شد. همچنين بايد توجه داشت عرفان و توصف بستر مناسبي براي مراقبت و انتقال دستاوردهاي معنوي و فرهنگي ايران اسلامي بوده است؛ خصوصاً در دورانهای سخت و جانكاهي مانند دوران مورد بحث ما. از خاطر نبريم همين غناي فرهنگي و معنوي ايران بود كه حاكمان وحشي مغول را تحت تأثير خود قرار داد و زمينه شكوفايي فكري و فرهنگي ادوار بعدي را فراهم آورد.
يكي از اين حاكمان مغول كه عليرغم طبيعت خونريز و ستيزهجويش تحت تأثير بعضي انديشمندان ايراني مانند خواجه نصيرالدين توسي (3) میکوشید كه تا حدي مدارا پيشه كند، هولاكو بود. البته اين سخن در مقايسه با جنایتهای اولين سرداران مغول در بدو ورودشان به ايران تا اندازهای قابل قبول است. چرا كه هولاكو نيز در پي كشورگشايي دست به كشتارهاي گستردهای میزد. لشكركشي هولاكو به ايران آغاز حكومت شماري ديگر از حاكمان مغول در ايران است كه به آنان ايلخانان گفته میشود.
در تابستان 656 ه. ق، يعني مقارن ايام تولد شبستري، هولاكو به تبريز وارد شد و پس از سپردن زمام امور اين شهر به فرزندش اباقا خود مراغه را به عنوان محل استقرار برگزيد و فرمان ساختن رصدخانهای را بر اساس نقشههایی كه خواجه نصيرالدين توسي تهيه كرده بود، صادر كرد. در همين سال هولاكو توانست خلافت عباسي را براندازد و بغداد را به تصرف خود درآورد. در جريان اين حملات ویرانیهای زيادي به بار آمده و بسياري از دم تيغ گذشتند.
هولاكو و اباقا با اينكه خود از دين بودا پيروي میکردند، به دليل اينكه از مادري مسيحي زاده شده و همچنين همسراني مسيحي اختيار كرده بودند، به اين دين گرايش بيشتري داشتند. اين امر موجبات گستاخي مسيحيان بومي ايران و توهين آنها به اسلام و مسلمانان را فراهم میآورد. شيخ محمود در منظومه سعادت نامه خود به بعضي اعتقادات فِرَق مسيحي مانند تثليث اشاره كرده و آن را مورد انتقاد قرار داده است. پس از مدتي تكودار برادر اباقا، جانشين او شد. او دريافته بود كه براي موفقيت در حكومت كردن بر مردم مسلمان ايران بايد مسلمان شود، به اسلام گرويد و نام احمد را برگزيد. اما همچنان به مسيحيان نظري مساعد داشت. در عصر او درگیریهای سياسي و مذهبي در ايران به اوج خود رسيد. گرايش تكودار به اسلام موجب ناخرسندي خان بزرگ مغول كه مقر حكومت او در پكن بود، گرديد. ديگر خوانين مغول نيز كه به دنبال فرصتي براي تصاحب قدرت بودند سر به شورش و نافرماني برداشتند. مهمترین دشمن تكودار، ارغون نام داشت كه مدتها بود عليه تكودار دست بر شمشير برده و حكومت وي را دستخوش هرج و مرج كرده بود. سرانجام ارغون با قتل تكودار به قدرت رسيد اما اوضاع آشفته سياسي و اقتصادي ايران بهبودي نيافت. ارغون بيشتر به دين بودا گرايش داشت و در عصر او روحانيون بودايي در جهت گسترش اين دين بسيار فعاليت میکردند. علاءالدوله سمناني كه ابتدا در خدمت ارغون بود، پس از تغيير و تحول روحاني به طريقه كبرويه پيوست (4) و از حكومت ارغون فاصله گرفت. او در حضور ارغون به مناظره با روحانيون بودايي درباره حقانيت اسلام پرداخت. در دوران حكومت او مسيحيت و يهوديت نيز از جايگاه مناسبي برخوردار بودند. حتي مدتي شخصي يهودي به نام سعدالدوله وزير ارغون بود اما با قتل اين وزير يهوديان نيز سركوب شدند. گيخاتو و بايدو حاكمان ايلخاني پس از ارغون بودند. در دوره حكومت آنها نيز وضع به همين منوال بود و مردم ايران از نابساماني اوضاع رنج میبردند.
با قدرت يافتن غازان خان، دوران جديدي در دولت ايلخانان آغاز شد. گويا او به توصيه وزير ایرانیاش و نيز يكي از اميران خود با اينكه بودايي متعصبي بود، اسلام آورد و نام محمود را برگزيد. او با قطع رابطه خود با خان بزرگ مغول حكومت ايلخاني را استقلال بخشيد و با در پيش گرفتن سیاستهای اصلاح گرانه ساختار قدرتمندي پديد آورد و موفق به تثبيت اوضاع شد. محورهاي اصلي سیاستهای او به اصلاح وضع اقتصادي و مالي دولت، اصلاحات كشاورزي، حمايت از احياي دوباره فعالیتهای فرهنگي و آموزشي معطوف بود. يكي از مهمترین عوامل پيشبرد اين اهداف، حضور يك ايراني دانشمند يعني رشيد الدين فضل الله در منصب وزارت غازان خان بود.
در دوران پادشاهي غازان خان (694-730 ه. ق) تبريز به اوج ترقي و شكوه خود رسيد و مركز امپراتوري بزرگي شد كه از ماوراءالنهر تا مصر امتداد داشت. تبريز در اين دوره مركز علم و تجارت و سياست كشور شد و دانشمندان آن روزگار از دورترين نقاط مملكت روي بدان میآوردند و مورد محبت و تشويق غازان خان و وزير دانشمندش خواجه رشيد الدين قرار میگرفتند. بدين ترتيب بود كه نام تبريز و علماي آن شهره آفاق شد. غازان خان دستور داد تا تأسيسات عظيمي در ناحيه شام تبريز ساخته شود كه شامل مساجد، مدارس، بيمارستان، رصد خانه، كتابخانه، حمامها و كاروانسراها بود. خواجه رشيد الدين نيز شهرك علمي باشكوه ربع رشيدي را پايه گذاري كرد كه بخشهایی از قبيل خانقاه، مدرسه، مسجد، مهمانسرا، کتابخانهای با بيش از شصت هزار جلد كتاب، بيمارستان، ضرابخانه، کارخانههای پارچه بافي، كاغذسازي و رنگرزي داشت.
درباره سياست مذهبي غازان خان بايد گفت كه در ابتداي كار در اولين فرمان ديني پس از پذيرش اسلام، حكم كرد كه تمام معابد بودايي، كليساها و کنیسهها ويران شوند. بسياري از پيروان اديان ديگر خصوصاً آنها كه در زمره عُمّال حكومت و قواي نظامي بودند، مجبور به پذيرش دين رسمي شدند. آزار و اذيت و توهين به غير مسلمانان بسيار بالا گرفت. مسيحيان بدون داشتن زنّار و يهوديان بدون دستار خاص بر سر، حق حضور در ميان مردم نداشتند. گويا غازان خود چندان مايل به اين تندرویها و سختگیریها نبود. اما تحت فشار شماري از اميران قدرتمند كه غازان خود را مديون آنها در به قدرت رسيدن میدانست، به انجام اين اقدامات رضايت داده بود. سرانجام يك سال پس از صدور فرمان فوق، غازان آن را لغو كرد و از آن پس با مشي معتدلتری با غير مسلمانان رفتار كرد.
درباره مناسبات غازان خان و رشيدالدين فضل الله با تصوف نيز ذكر اين نكته ضروري است كه اين دو از متصوفه حمايت میکردند. مراسم تشرف غازان به اسلام در سال 694 ه. ق. با نظارت يكي از مشايخ طريقه كبرويه يعني صدرالدين حمويه صورت پذيرفت. گويا در همان مجلس پس از اسلام آوردن به حلقه صوفيه نيز درآمد. تصوف و عرفان با مذاق مغولان بيشتر سازگار میآمد تا تبعيت صرف از اسلام متشرعانه. چرا كه مغولان از ميراث آیینهایی مانند شمني و بودايي كه حاوي مایهها و مضامين عرفاني است برخوردار بودند. از اين رو به مشايخ صوفيه با نظر احترام مینگریستند و اين طايفه را مانند روحانيون بودايي و شمني مقدس و معنوي میپنداشتند.
پس از مرگ غازان برادرش خدابنده الجايتو كه او هم تازه مسلمان بود، جانشين او شد. الجايتو ابتدا به دين مسيح درآمده و سپس بودايي شد اما همزمان با برادرش غازان خان اسلام آورد. او در سال 707 ه. ق شيعه شد و در همان سال در طي حكمي فرمان داد كه همه میکدهها و شراب خانهها تعطيل شوند و زنان بدكاره و مطربان نيز توبه كنند. او تصريح كرده بود كه زنان حتي براي رفتن به مجالس وعظ از خانههایشان خارج نشوند.
الجايتو در سال 716 ه. ق درگذشت و يك سال بعد فرزند نوجوانش، ابوسعيد در سن 13 سالگي جانشين پدر شد. بر اثر رقابتهای درباريان، وزير باسابقهای مانند رشيد الدين فضل الله در سن 73 سالگي اعدام و داراییهای او مصادره شد. غياث الدين فرزند رشيد الدين، در طي سالهای 727 تا 736 ه. ق در منصب وزارت ابوسعيد به دولت ايلخاني خدمت كرد اما سرانجام او هم به سرنوشت پدر دچار شد. اين پدر و فرزند در دوران اقتدارشان همواره حاميان صوفيان تبريز بودند. بزرگان صوفيه نيز آنها را شايسته احترام میدانستند. شيخ صفي الدين اردبيلي، اوحدي مراغهای (از صوفيان شاعر و معاصر شيخ محمود شبستري)، شيخ علاءالدوله سمناني، شيخ عبدالرزاق كاشاني و شيخ صدرالدين ابراهيم حمويه از جمله اين بزرگان بودند. سلطان ابوسعيد با اينكه خود از اسلام اهل تسنن تبعيت میکرد اما نسبت به مسيحيت نيز رفتارهاي معتدل و تساهل آميز داشت. ابوسعيد را صوفياني مانند اوحدي مراغهای به نيكي ستودهاند. چنين به نظر میرسد كه او نيز به تصوف نظري مساعد داشت. سلطان ابوسعيد در سال 735 هجري درگذشت و با مرگ او حكومت ايلخاني در ايران فروپاشيد. ايام زندگي شاعر و عارف ما، شيخ محمود شبستري مصادف با اين دوران بوده است. شبستري در دهه 730-739 ه. ق كه وفات او نيز در سالهای پايان اين دهه اتفاق افتاده، تصنيف كرده است.
پي نوشت ها :
1. رجايي، احمد علي، فرهنگ اشعار حافظ، صفحات 454-455.
2. ديوان حافظ، به اهتمام جربزه دار، ص 241:
شراب تلخ میخواهم كه مرد افكن بود زورش.
كه تا يك دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش.
3. عالم برجسته شيعه كه مدتي عهده دار وزارت هولاكو بود.
4. از طریقههای مشهور تصوف كه به شيخ نجم الدين كبري (عارف بزرگ قرن هفتم) منسوب است.