افلاطون، ارسطو و عناصر ساختاري داستان [قسمت اول]
نويسنده: اکبر رضي زاده
منبع اختصاصی:راسخون
عده اي از مردم جهان «ارسطو» حکيم نامدار يوناني را فقط به دليل ابداع «منطق» مورد تحسين قرار داده اند و هم چنين استادِ برجسته اي ارسطو، يعني «افلاطون» را تنها پيشقراول «حکمت» و به زبان امروز «فلسفه» مي دانند، در صورتي که اين دو مرد بزرگ جهان، نه فقط از بانيان منطق و فلسفه بودند، بلکه در علوم مختلف ديگر مانند «سياست»، «اخلاق»، «هندسه» و ... نيز سرآمد دانشمندان يونان بوده اند. به طوري که ارسطو را «معلم اول» و «افلاطون» را استاد شاخص و بارز ارسطو، ناميده اند.
اما غرض از راندن اين سطور فقط بيان اين نکته نيست که اين دو اَبَر مرد، فيلسوف و حکيم بزرگي بوده اند. مي خواهم بگويم که «فن شعر»، «عناصر ساختاري داستان» و «فن خطابه» نيز مرهون ابداع و آفرينش ارسطو و افلاطون است. ولي قبل از پرداختن به اين موضوع، به دو نقطه نظر مهم اين دو مي نشينيم:
ارسطا طاليس (ارسطو) منطق را اين گونه تعريف کرده است:
« منطق علمي است که ما را از خطا در تفکر باز مي دارد.» وي علل (علت ها) را به چهار دسته تقسيم کرده است:
1. علت صوري. مانند (شکل فيزيکي ميز). 2. علت مادي. مانند (چوب) 3. علت فاعلي. مانند (نجار: رابطِ اصلي بين چوب و ميز) 4. علت غايي. مانند (هدف اصلي از ساخت ميز)
آثار مشهور و معتبر ارسطو عبارتند از: « فن شعر» - «فن خطابه» - «اخلاق نيکوماخوسي» - «سياست» - «متافيزيک» و ...
و اما افلاطون:
افلاطون که «پلاتون» نيز از او نام برده اند و به افلاطون در زبان فارسي مشهور است، بدون شک از حکماء مشهور يونان و از شاگردان برجسته ي «سقراط» و معلم شايسته ي ارسطو بوده است.
وي بيرون شهر آتن، باغي داشت به نام «آکادميا» که شاگردان او در اين محل براي کسب علم و دانش به نزدش مي آمدند. از اين رو فلسفه ي وي را «حکمت آکادمي» و پيروان وي را «آکادميان» ناميده اند.
گويند بر سر درِ باغ آکادمي افلاطون نوشته شده بود: «هر کس هندسه نمي داند، وارد نشود.» پيداست که افلاطون علاوه بر حکمت (فلسفه) به علوم ديگر هم چون هندسه نيز اهميت تام مي داده است.
افلاطون سي رساله منتشر کرده است که همه ي آن ها مکالمه با استادش «سقراط» مي باشد. موضوع اصلي اين رساله ها فلسفه و حکمت بوده است.
اين فيلسوف بزرگ، حکمت را بدون «سياست» ناقص و بالعکس «سياست» را بدون حکمت، باطل مي خواند. مهم اينکه وي «اخلاق» را با سياست از يک منشاء دانسته و هر دو را براي سعادت نوعِ بشر واجب و ضروري مي دانست.
آخرين کلام:
افلاطون سياست بدون علم را قبول نداشته است و فراگيري علوم را مقدمه ي رسيدن به «سياست» مي دانست.
همان گونه که در اوايل مطلب قيد شد، مي خواستم با استفاده از نظرات اين دو بزرگ مرد به موضوع «عناصر ساختاري داستان» بپردازم که عظمت روح ايشان، مرا از مسأله ي اصلي باز داشت.
ادامه دارد...
اما غرض از راندن اين سطور فقط بيان اين نکته نيست که اين دو اَبَر مرد، فيلسوف و حکيم بزرگي بوده اند. مي خواهم بگويم که «فن شعر»، «عناصر ساختاري داستان» و «فن خطابه» نيز مرهون ابداع و آفرينش ارسطو و افلاطون است. ولي قبل از پرداختن به اين موضوع، به دو نقطه نظر مهم اين دو مي نشينيم:
ارسطا طاليس (ارسطو) منطق را اين گونه تعريف کرده است:
« منطق علمي است که ما را از خطا در تفکر باز مي دارد.» وي علل (علت ها) را به چهار دسته تقسيم کرده است:
1. علت صوري. مانند (شکل فيزيکي ميز). 2. علت مادي. مانند (چوب) 3. علت فاعلي. مانند (نجار: رابطِ اصلي بين چوب و ميز) 4. علت غايي. مانند (هدف اصلي از ساخت ميز)
آثار مشهور و معتبر ارسطو عبارتند از: « فن شعر» - «فن خطابه» - «اخلاق نيکوماخوسي» - «سياست» - «متافيزيک» و ...
و اما افلاطون:
افلاطون که «پلاتون» نيز از او نام برده اند و به افلاطون در زبان فارسي مشهور است، بدون شک از حکماء مشهور يونان و از شاگردان برجسته ي «سقراط» و معلم شايسته ي ارسطو بوده است.
وي بيرون شهر آتن، باغي داشت به نام «آکادميا» که شاگردان او در اين محل براي کسب علم و دانش به نزدش مي آمدند. از اين رو فلسفه ي وي را «حکمت آکادمي» و پيروان وي را «آکادميان» ناميده اند.
گويند بر سر درِ باغ آکادمي افلاطون نوشته شده بود: «هر کس هندسه نمي داند، وارد نشود.» پيداست که افلاطون علاوه بر حکمت (فلسفه) به علوم ديگر هم چون هندسه نيز اهميت تام مي داده است.
افلاطون سي رساله منتشر کرده است که همه ي آن ها مکالمه با استادش «سقراط» مي باشد. موضوع اصلي اين رساله ها فلسفه و حکمت بوده است.
اين فيلسوف بزرگ، حکمت را بدون «سياست» ناقص و بالعکس «سياست» را بدون حکمت، باطل مي خواند. مهم اينکه وي «اخلاق» را با سياست از يک منشاء دانسته و هر دو را براي سعادت نوعِ بشر واجب و ضروري مي دانست.
آخرين کلام:
افلاطون سياست بدون علم را قبول نداشته است و فراگيري علوم را مقدمه ي رسيدن به «سياست» مي دانست.
همان گونه که در اوايل مطلب قيد شد، مي خواستم با استفاده از نظرات اين دو بزرگ مرد به موضوع «عناصر ساختاري داستان» بپردازم که عظمت روح ايشان، مرا از مسأله ي اصلي باز داشت.
ادامه دارد...
/ج