نقش‏ آفرينى عاشورا در رويدادهاى سياسى اجتماعى قرن نخست (1)

نهضت اصلاحى و مقدس امام حسين(ع) حادثه عظيم و اثرگذارى در تاريخ اسلاممى‏باشد كه از يك سو اوضاع سياسى و اجتماعى موجود را دستخوش تغييرات اساسىكرده و از سوى ديگر نتايج روحى و معنوى عميقى به جاى گذاشت. برانگيختگى روحى و انقلاب عليه خود، بروز اخلاق متعالى در جامعه وطرداخلاق تسليم‏پذيرى و يأس، پيامدهاى مثبت قيام حسينى در جان افرادمى‏باشد.واز حيث سياسى و اجتماعى، بازتاب سريع قيام امام حسين(ع)، وقوعقيام‏هاو حركتهاى
شنبه، 20 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش‏ آفرينى عاشورا در رويدادهاى سياسى اجتماعى قرن نخست (1)

نقش‏ آفرينى عاشورا در رويدادهاى سياسى اجتماعى قرن نخست (1)
نقش‏ آفرينى عاشورا در رويدادهاى سياسى اجتماعى قرن نخست (1)


 

نویسنده : جهانبخش ثواقب




 

نقش‏آفرينى عاشورا در رويدادهاى سياسى اجتماعى قرن نخست
 

نهضت اصلاحى و مقدس امام حسين(ع) حادثه عظيم و اثرگذارى در تاريخ اسلاممى‏باشد كه از يك سو اوضاع سياسى و اجتماعى موجود را دستخوش تغييرات اساسىكرده و از سوى ديگر نتايج روحى و معنوى عميقى به جاى گذاشت.
برانگيختگى روحى و انقلاب عليه خود، بروز اخلاق متعالى در جامعه وطرداخلاق تسليم‏پذيرى و يأس، پيامدهاى مثبت قيام حسينى در جان افرادمى‏باشد.واز حيث سياسى و اجتماعى، بازتاب سريع قيام امام حسين(ع)، وقوعقيام‏هاو حركتهاى متعددى در شهرهاى اسلامى بود كه اوضاع نظام خلافت واركان‏حكومت اموى را متزلزل كرد. نويسنده در اين مقاله سعى كرده است بارويكردى تاريخى اين حوادث را در قرن نخست پس از شهادت امام حسين(ع) تبييننمايد. وى ابتدا به اعتراض زيد ابن‏ارقم در مجلس ابن‏زياد و نقش بسيار سازنده كارواناسيران به‏ويژه امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) در گسترش و استمرار نهضتحسينى پرداخته، سپس قيام عبدالله بن عفيف ازدى، قيام مردم مدينه، قيام توابين ومختار در كوفه را به عنوان حركتهاى متأثر از نهضت امام حسين(ع) مورد بررسى قرارداده است.

مقدمه
 

قيام امام حسين(ع) از جمله نهضت‏هاى اصلاحى و مقدس در تاريخ اسلام مى‏باشد كهپيامدهاى گوناگونى را در عرصه‏هاى سياسى - اجتماعى، اخلاق و معنويت (انقلابدرونى)، و الهام‏بخشى و اثرگذارى (الگوسازى) در روند مبارزه مكتبى در پى داشته است. بهعبارتى، اين قيام هم پيامدهاى آنى داشت كه در جغرافياى حادثه يعنى حوزه اصلى يا مركزىخلافت اسلامى (عراق، حجاز و شام) رخ نمود و اوضاع سياسى موجود را دستخوشتحولاتى قرار داد و هم از جنبه الهام‏بخشى و تأثيرگذارى، در قيام‏هاى بعدى و مبارزاتتاريخى شيعه و علويان مؤثر بود. از طرفى اين قيام داراى نتايج روحى - روانى يا اخلاقى -معنوى مهمى بود كه در نوع خود بى‏نظير است. زيرا قيام كربلا توانست در جامعه اسلامى همانقلاب درونى (تحول روحى) ايجاد كند و هم انقلاب برونى (حركتها و جنبش‏هاى سياسى)را دامن بزند.
اين قيام در نوع خود از نظر خلق حماسه‏هاى بى‏بديل و نمايش هنرهاى جاودانه انسانى وظهور كمالات معنوى و تبليغ عملى رسالت الهى، بى‏همتاست. جلوه‏هاى ويژه بسيار وپيام‏هاى ناب فراوان دارد و تفسير بارزى است از انديشه متعالى حقيقت‏گرا در برابر تفكرمصلحت‏انديشانه و دنياگرايانه، تقابل دين‏محورى با حكومت‏خواهى و سياست‏زدگى وقدرت‏طلبى، رويارويى رهبرى دينى با ملوكيت و اشرافيت قبيلگى و امارت دنيوى (عرفى).

پيامدهاى روحى و اخلاقى نهضت عاشورا
 

مظلوميت قيام امام حسين(ع) و پيام‏رسانى و آگاهى‏بخشى بازماندگان و حاملان رسالتعاشورايى موجب بروز يك تحول روحى و خوددرگيرى اخلاقى در جان جماعت خفته آنروز گرديد، اگر چه در درازناى تاريخ نيز الگويى مؤثر در تصميم‏گيرى‏هاى سرنوشت‏سازبوده است. در بعد اخلاقى و روحى مى‏توان پيامدهاى زير را براى اين قيام مطرح نمود:

1. برانگيختگى روحى و انقلاب عليه خود
 

اين قيام توانست كه افراد را عليه خود بشوراند و آنها را از درون دچار تحول وبرانگيختگى نمايد. وجدان خفته مردم سست‏عهد از نو بيدار شد و كوفيان از پيمان‏شكنىخود تأسف خوردند. قيام عاشورا، موجى شديد از احساس گناه در وجدان مسلمانانبرانگيخت كه از يك طرف شعله قيام و دست‏شستن از جان را در آنان برمى‏افروخت و از طرف ديگر، نفرت و دشمنى با عاملان فاجعه را در آنان تقويت مى‏كرد.

2. بروز اخلاق متعالى در جامعه
 

قيام امام حسين(ع) كه تجلّى اخلاق عزّت و سرافرازى در برابر اخلاق ذلّت وتسليم‏پذيرى بود، نوعى اخلاق بلندنظرانه كه ديدگاه انسان را به دنيا و زندگى و دلبستگى‏هاىآن دگرگون مى‏ساخت، پديد آورد كه عموميّت يافتن آن مى‏توانست جامعه را از بنياد اصلاحكند. امام حسين(ع) و يارانش در مبارزه مكتبى خود بر ضد بنى‏اميه، اخلاق عالى اسلامى را باهمه صفا و طراوت آن نشان دادند. در كربلا از امام حسين (ع) صفاتى ظهور كرد كه نمايانگرتعالى روح و شأن والاى او بود؛ صفاتى مانند: فداكارى و گذشت و ايثار، ايمان قوى، صبر،رضا و تسليم، عمل بر محور حق، شجاعت روحى و صلابت .

3. برانگيختن روحيه مبارزه‏جويى و طرد اخلاق تسليم‏پذيرى و يأس‏آفرينى در ميان مسلمانان
 

وضعيت اخلاقى حاكم بر جامعه اسلامى، اخلاق مصلحت‏انديشى و گريز از مواجهه باظلم و ستم بود. قيام عاشورا، اين اخلاق تسليم‏پذيرى را به اخلاق مبارزه و ايستادگى در برابرظلم تغيير داد. اين قيام با فروريختن موانع روحى و اجتماعى بازدارنده انقلاب، روحمبارزه‏جويى را در مسلمانان برانگيخت و آنان را عليه بنى‏اميه به حركت واداشت.
در جامعه آن‏روز بر مردم اخلاق شكست و نااميدى حاكم بود. خلق و خوى منفى، ترس ويأس در ميان آنان رواج داشت. امام حسين(ع) كوشش كرد تا اين اخلاق منفى وشكست‏پذيرانه را دگرگون سازد.او بر آن بود تا اخلاق جديد را در چشم امت و در وجدان وضمير او جايگزين كند تا از اين شكست روحى كه به آن تن داده بود رهايى يابد. از اين روامام همه نيرو و امكانات خويش را براى مبارزه تجهيز نمود و نه تنها خويش بلكه همه يارانو فرزندان و اهل‏بيت خود را در اين راه فدا كرد تا راه را بر اخلاقيات شكست بربندد. بدينسان، امام با برنامه‏اى شگفت‏آور و دقيق، اراده و وجدان امت شكست‏خورده را به او بازگردانيد و اخلاق شكست‏خوردگى را از ساحت او طرد نمود.
در اثر اين قيام، بنياد كاخ ظلم واژگون گرديد و اسلام تجديد حيات يافت و رونقى در دينپديد آمد. اين كار را امام(ع) بدين صورت انجام داد كه با حركات قهرمانانه خود شخصيتمعنوى مسلمانان را بيدار و احياء كرد، به آنان حس استغناء و بى‏نيازى و درس بردبارى در شدايد داد و در آنها حماسه‏اى را كه مرده بود زنده كرد. احساس بردگى و اسارتى را كه ازاواخر زمان عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعيف كرد وترس را فروريخت و به اجتماع اسلامى شخصيت داد؛ زيرا امويان شخصيت اسلامى را درميان مسلمانان از بين بردند.
امام حسين(ع) به عنوان يك مصلح توانست در ملت اسلام حماسه و غيرت ايجادكند،حميت و شجاعت و سلحشورى به وجود آورد و با شهادت خويش در پيكره امت‏اسلامى،خونى را به جوشش آورد كه در رونق دوباره اسلام تأثيرگذار باشد. او باروشهاىخاص‏تبليغى خود در طول مبارزه و قيام توانست پيام اسلام را به بهترين وجهى‏بهمردم‏برساند و پس از شهادت وى، كاروان اسيران، حضرت على بن‏الحسين(ع)وحضرت‏زينب(س) بهترين مبلّغ پيام او شدند كه در آگاهى بخشى جامعه آن روز بسيارمؤثر بود.
[1]
«شيخ علائلى» با ذكر عظمت‏هاى امام حسين(ع) كه در كربلا به خوبى به نمايش گذاشتهشد مانند: عظمت پايبندى به اصول (بعد اعتقادى)، عظمت صراحت در گفتار (بعد عملى)،عظمت قاطعيت در عمل، عظمت زيربار ظلم نرفتن، عظمت قهرمانى و عظمت كوچكشمردن مشكلات، درسهاى پر افتخارى را براى قيام او ذكر مى‏كند.
[2] به اعتقاد وى، امامحسين(ع) اگرچه مصائب بس دردناك و تلخ ديد اما درسى افتخارآميز، آموزشى پر فضيلتو والا و انسانيتى بزرگ، يادى جاودان، و منزلت و مقامى بس بلند در نزد خداوند و مردم بهجاى گذاشت. او به ما آموخت كه چگونه گوهر انسانى خويش را نگه داريم و به خودآگاهىبرسيم و چگونه در دفاع از كرامت خويش تا رسيدن به هدف از پاى ننشينيم و چگونه در راهانديشه مقدس خويش عمل كنيم و چگونه يك رهبر اهل عمل را اراده‏اى استوار و برّندهوسازش‏ناپذير و كوبنده بايسته است. حسين(ع) بهترين نمونه خودآگاهى استوخودآگاهى را آن چنان كه شايسته آن است به ما آموخت. او عالى‏ترين نمونه پاسدارى ازكرامت انسانى و دفاع از آن و جانبازى در راه آن را به ما نشان داد زيرا نعمت كرامت، در نظرآزادگان با ارزش‏تر از نعمت وجود است. امام حسين(ع) به ما نمونه ارائه مى‏دهد كه‏چگونهبه عقايد مقدّس خود و هدف عمومى خدمت كرد. او نمونه درخشانى از رهبرمبارزى را بهما نشان مى‏دهد كه چون در ميدان حق و باطل به پيكار فرو مى‏روند و جز باپيروز گردانيدنحق يا فدا شدن در راه آن، از ميدان برنمى‏گردند.

تحولات سياسى و اجتماعى
 

بازتاب سريع قيام امام حسين(ع) در عرصه سياسى وقوع قيام‏ها و حركتهاى متعددى درشهرهاى اسلامى بود كه اوضاع نظام خلافت را كاملاً دگرگون كرد. تحت تأثير اين قيام وپديدار شدن ضعف و سستى در اركان حكومت سفيانى، مردم به جنبش در آمدند و نظاماموى را مورد تهديد قرار دادند. اين قيام‏ها از نظر ماهيت و هدف چند دسته بودند. برخىمتأثر از حركت امام حسين(ع) بود و برخى نيز با بهره جستن از ضعف بنى‏اميه كه ناشى از قيامو شهادت امام(ع) دست به حركتهايى زدند:
1. واكنشهاى فردى هواخواهان شيعى امام حسين(ع) به صورت اعتراض يا درگيرى
2. مبارزات و فعاليت‏هاى وابستگان و منسوبان امام حسين(ع)، (بنى‏هاشم) و علويانعليه نظام اموى
3. قيام‏ها و نهضت‏هاى گسترده مردمى به خونخواهى امام حسين(ع) و مبارزه باحكومت اموى
4. شورشها و حركتهايى كه مدعيان قدرت در عرصه سياسى موجود به منظوردست‏اندازى بر حكومت، و در نزاع قدرت برپا كردند .
5. عمليات متعدد خوارج در عراق كه در نتيجه تزلزل حكومت اموى، گسترش يافت.
در اين قيام‏ها انگيزه‏هاى متفاوتى از: انگيزه دينى و اخلاقى و رضايت حق‏تعالى،خونخواهى از قاتلان امام حسين(ع)، دفاع از خاندان رسول‏الله(ص) و حقانيت آنها،سرنگونى حكومت اموى، رسيدن به حكومت و قدرت و... وجود داشت. بنابراين مى‏توانآنها را به قيام‏هاى: مذهبى، سياسى و سياسى - مذهبى تقسيم كرد.
قيام‏ها و شورشهاى گسترده‏اى كه در قلمرو خلافت اسلامى (در عراق، حجاز و شام) رخداد تحولاتى را در عرصه سياسى و اجتماعى پديدآورد كه نتيجه آن عبارت بود از:
1. ضعف و تزلزل در اركان حكومت اموى و منفورشدن امويان نزد مردم
2. شكل‏گيرى دسته‏بندى‏هاى قبايلى در عرصه زورآزمايى قدرت
3. رشد حركتهاى انقلابى‏گرى شيعى و مبارزه علويان با نظام اموى
4. تزلزل انديشه سياسى تبعيت محض از خليفه
5. محبوبيت‏يافتن خاندان على(ع) و رويكردى دوباره به پذيرش رهبرى آنان.
در واقع فاجعه هولناك كربلا و شهادت حسين بن على(ع) و يارانش و به اسارت رفتن
خاندان نبوت و افشاگرى‏هاى سفيران انقلاب - امام على بن حسين(ع) و حضرت زينب(س)- در كوفه و شام، موجب بيدارى مردم شهرهاى مختلف و پى بردن به عمق جناياتبنى‏اميه‏گرديد. در اثر اين قيام، ماهيت واقعى حكومت سفيانيان براى مردم حقيقت‏طلبآشكار شد. بسيارى از مردم دريافتند كه ماهيت اين حكومت نه از نظر شكل و بنيان آن، و نهاز نظر شيوه زمامدارى و اجراى قوانين و دستگاه قضاوت بر اساس اسلام نبوده بلكه ماهيتىغير اسلامى دارد.
قيام عاشورا موجب در هم شكسته شدن چارچوب ساختگى دينى كه امويان وحاميانشان تسلّط خود را بر آن استوار ساخته بودند، شد و روح بى‏دينى جاهليت را كه روشحكومت يزيد بود رسوا ساخت، در نتيجه نقش خلفا به عنوان حاميان اسلام زير سؤال رفتو دينداران واقعى خلفا را نقطه مقابل و مخالف اسلام قرار دادند.
رفتار سياسى دستگاه خلافت در برابر اين حركتها، پس از تسلط بر اوضاع نابسامانداخلى و رفع مشكلات، در اعمال سياستهاى زير متجلّى شد:
1. شدت يافتن سياست فشار و سركوب به ويژه بر عناصر مبارز شيعى به عنوان يكى ازنيروهاى تهديد كننده پايه‏هاى اقتدار خلفا ،
2. سركوب خشونت‏آميز شورشها و هتك حرمت به مقدّسات و ارتكاب رفتارهاى نارواو غير اسلامى در برخورد با قيام كنندگان .
3. گماشتن حكام خشن، سخت‏گير و سفّاك بر نواحى شورش‏خيز به ويژه عراق به منظورمهار كردن مردم و جلوگيرى از وقوع شورش‏ها.
اين‏گونه سياستهاى خشن و سركوبگرانه، براى شيعه پيامدهايى را به دنبال داشتازجمله:
1. تغيير شيوه مبارزه ائمه شيعه از حركتهاى جهادى به نهضت گسترده فكرى و فرهنگى
ائمه شيعه با اين روش به فقه شيعه نظام بخشيدند و روند مبارزه مكتبى را با استفاده ازابزار «تقيه» حفظ نمودند، مانند استفاده امام سجاد(ع) از دعا و نيايش و حفظ و احياى خاطرهشهيدان كربلا، و نهضت عظيم فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع). البته اين به معناىفروخوابيدن مبارزات علويان و طالبيين و عناصر انقلابى شيعى عليه نظام اموى نمى‏باشد كهاين مبارزات در خلال حكومت امويان همچنان ادامه داشت.
2. مهاجرت برخى از شيعيان عرب (كوفى) به ايران در اثر كشتارها و فشارهايى كه بر آنها
اعمال مى‏شد، كه خود موجب راه يافتن انديشه شيعى به شهر قم واز آنجا به ديگر نقاط شد.
3. رشد ادبيات حماسى و انقلابى شيعه
شاعران بزرگى با بهره جستن از حماسه عاشورا، اين ادبحماسى را پروراندند. اين ادبيات ضمن حفظ ياد و خاطره نهضتعاشورا و نشر پيام آن و بزرگداشت و تكريم اهل‏بيت و پيشوايانشيعه، روح مبارزه را عليه حكام ستمگر برافروخته نگاهمى‏داشت و در تحريك مردم به خيزش عليه بيدادگرى‏ها مؤثربود. ابوالاسود دئلى، كثيّرعَزّه، فرزدق، كميت بن زيد اسدى، سيدحميرى، منصور نَمِرّى، ديك الجن، دعبل خزاعى، ابن رومى،حِمّانى عَلَوى،
[4] و ديگران در زمره اين شاعرانند.
همچنين، ضرورت حفظ خاطره قيام امام حسين(ع) و اهدافاو موجب پديد آمدن ادب مديحه‏سرايى و ظهور چهره‏هاىبرجسته‏اى در اين نوع شعر، و برپايى مجالس فضايل ومناقب‏خوانى، روضه‏خوانى و شمايل‏گردانى و هنر نمايشى تعزيهدر ميان شيعيان گرديد كه تا به امروز نيز در قالب هيئت‏هاىمذهبى نمودار است .
اينك به تبيين اجمالى تحولات سياسى و اجتماعى متأثر ازنهضت عاشورا خواهيم‏پرداخت .
1. اعتراض زيدبن ارقم
از جمله فريادهاى اعتراضى كه پس از واقعه كربلا عليهنماينده يزيد در كوفه بلند شد از زيد بن ارقم انصارى بود. وىهنگامى كه ديد ابن‏زياد در مجلسى مملو از چهره‏هاى سرشناسشهر، بزرگان نظام حكومتى، فرماندهان نظامى و هيأت‏هاىنمايندگى قبايل مختلف و...كه در كوفه براى نمايش قدرت وپيروزى خود آراسته بود، با چوب بر دندان‏هاى مبارك حسين(ع)
مى‏زند، گفت:
«به خدا قسم ديدم دو لب رسول‏الله(ص) بر اين دو لب بود و برآن بوسه مى‏زد». آن‏گاه گريست و از نزد او برفت. وى به مردممى‏گفت: «پسر فاطمه(س) را كشتيد و پسر مرجانه را امارتداديد تا نيكان شما را بكشد و اشرار شما را برده كند. به ذلترضا داديد، پس ملعون باد كسى كه به خوارى رضايت دهد».
[5]
برخى منابع حكايت مى‏كنند كه ابن‏زياد، زيد را مخاطب قرارداده و گفت:
«خداى چشمان تو را گريان بدارد، به خدا سوگند كه اگرپيرمردى فرتوت و نادان نبودى و عقلت زايل نشده بود گردنت رامى‏زدم».
[6]
از جمله كسان ديگرى كه عمل زياد را در آن مجلس تقبيح كردانس بن مالك است كه خود يكى از راويان قضيه مى‏باشد. اومى‏گويد: هنگامى كه عبيدالله‏بن زياد سر بريده حسين(ع) را درمقابل داشت، دندانهايش را با چوبدستى مى‏كوبيد و مى‏گفت كه:چه زيبا بوده است. من به او گفتم: «به خدا سوگند كه اين عملت راتقبيح مى‏كنم چرا كه خود ديدم اين لبها را كه تو مى‏كوبى رسولخدا آن را مى‏بوسيد».
[7]
2. افشاگرى‏ها و پيام رسانى‏هاى بازماندگان واقعه
پس از شهادت امام حسين(ع) در دهم محرم سال شصت ويكم هجرى، دشمنان زن و فرزندان او و بازماندگان شهداى كربلارا اسير و به كوفه و از آنجا به شام بردند. و ادامه رسالت كاروانهجرت و جهاد و شهادت امام حسين(ع) بر دوش كاروان اسيرانبه پيشوايى على بن الحسين(ع) و حضرت زينب(س) قرار گرفتو آن دو بزرگوار توانستند پيام خونين عاشوراييان را به شهرهاىاسلامى آن روز برسانند و مردم را به فجايع حكومت يزيد وامويان آگاه سازند.
سخنرانى حضرت زينب (يا ام كلثوم) در كوفه و سرزنش آن مردم، آنها را دگرگون كرد تاجايى كه مردم دست بر هم مى‏زدند و گريه مى‏كردند. حضرت زينب با خطبه خود و جوابهاىكوبنده‏اى كه به ابن‏زياد داد، او را در كاخ خود در كوفه رسوا نمود. وقتى اسرا را به كاخ ابن‏زيادآوردند، او خطاب به زينب گفت: خدا را شكر كه شما را رسوا كرد و نشان داد كه آنچهمى‏گفتيد دروغى بيش نبود.
حضرت زينب(س) گفت:
«سپاس سزاوار خدايى است كه ما را به محمد گرامى داشت. جز فاسق دروغ نمى‏گويد، جزبدكاره رسوا نمى‏شود و آن ما نيستيم؛ ديگرانند».
ابن‏زياد گفت: ديدى خدا با برادرت چه كرد؟
حضرت زينب در جواب گفت:
«از خدا جز خوبى نديدم. برادرم و ياران او به راهى رفتند كه خدا مى‏خواست. آنان شهادت باافتخار را برگزيدند و بدين نعمت رسيدند اما تو پسر زياد، خود را براى پاسخ آنچه كردىآماده‏كن».
[8]
همچنين در اثر سخنان كوبنده حضرت زينب(س) در شام، يزيد در مركز حكومت خوددر پيش ديدگان مردم رسوا شد. وقتى يزيد با عصا به دندانهاى امام حسين(ع) مى‏زد ومى‏گفت:«كاش بزرگان من كه در بدر كشته شدند مى‏بودند و به من دست مريزاد مى‏گفتند ومى‏ديدند كه انتقام آنها را از اولاد احمد گرفته‏ام»،
[9] حضرت زينب خطاب به او سخنانى برزبان راند كه تاثير عميقى بر مردم شام گذاشت و در دگرگونى اوضاع عليه يزيد مؤثر بود:
«....يزيد پندارى اكنون كه زمين و آسمان بر ما تنگ است، و چون اسيران شهر به شهرمانمى‏برند، در پيشگاه خدا ما را ننگ است؟ و ترا بزرگوارى و آنچه كردى نشانه سالارى؟ بهخود مى‏بالى و از كرده خويش خوشحالى؛ كه جهان تو را به كام است و كارهايت به نظام؟ نهچنين است، اين شادى، تو را عزاست و اين مهلت براى تو بلاست....
اى پسر آزادشدگان، اين آيين‏داد است كه زنان و كنيزانت را در پرده نشانى و دخترانپيغمبر را از اين سو بدان سو برانى؟ حريم حرمتشان شكسته و نفس‏هايشان در سينه بسته،نژند بر پشت شتران و شتربانان آنان، دشمنان..... با چوبدستى به دندان جگرگوشه پيغمبرمى‏زنى؟ و جاى كشتگانت را در بدر خالى مى‏كنى؟ كه كاش بودند و مرا مى‏ستودند. آنچه راكردى، خرد مى‏شمارى؟ و خود را بى‏گناه مى‏پندارى؟ چرا شاد نباشى؟ كه دل ما را خستى و
از رنج سوزش درون رستى و آنچه ريختى خون جوانان عبدالمطلب بود، ستارگان زمين وفرزندان رسول رب العالمين. و به زودى بر آنان خواهى درآمد، در پيشگاه خداوند متعال ودوست خواهى‏داشت كه كاش كور بودى و لال... .
خدايا حق ما را بستان و كسانى را كه بر ما ستم كردند، به كيفر رسان. يزيد! به خدا جزپوست خود را ندريدى و جز گوشت خويش را نبريدى و به زودى و ناخواسته بر رسولخدا در مى‏آيى. روزى كه خويشان و كسان او در بهشت غنوده‏اند و خدايشان در كنار همآورده است و از بيم و پريشانى آسوده‏اند.
0000 به زودى آن كه تو را بر اين مسند نشانده و گردن مسلمانان را زير فرمان تو كشانده،خواهد دانست كه زيانكار كيست و خوار و بى‏مايه چه كسى است. در آن روز داور، خدا ودادخواه، مصطفى و گواه بر تو، دست و پاهاست. اما اى دشمن و دشمن‏زاده خدا، من هماكنون تو را خوار مى‏دارم و سرزنش تو را به چيزى نمى‏شمارم... اين دست جنايت است كهبه خون ما مى‏آلايند و گوشت ماست كه زير دندان مى‏خايند و پيكر پاك شهيدان است كهگرگان بيابان از هم مى‏ربايند.... تو پسر مرجانه را به فرياد مى‏خوانى و او از تو يارىمى‏خواهد. با يارانت در كنار ميزان ايستاده، چون سگان بر آنان بانگ مى‏زنى و آنان به روى توبانگ مى‏زنند و مى‏بينى نيكوترين توشه‏اى كه معاويه براى تو ساخت، كشتن فرزندان پيغمبربود كه گردنت انداخت. به خدا، كه جز از خدا نمى‏ترسم و جز به او شكوه نمى‏برم، هرحيله‏اى دارى به كار بر و از هر كوششى كه توانى، دست مدار و دست دشمنى از آستين برآر،كه به خدا اين عار به روزگار ز تو شسته نشود....»
[10]
بنا به نقل مقاتل و تواريخ، سخنانى نيز بين امام سجاد(ع) و يزيد رد و بدل شد. سخنانامام‏به ويژه بر منبر شام در جمع مردم،
[11] و نيز روشنگرى‏هايى كه در برابر رفتار برخى ازشاميان نمود
[12] موجب آگاهى مردم از اصل واقعه و نگرانى و بيم يزيد از عاقبت فاجعه‏اى كهانجام داده گرديد. شاميان دريافتند كسانى كه با چنان وضع فجيعى در عراق كشته شدند،شورشى و خارج از دين نبودند. آنان خاندان كسى هستند كه يزيد به نام وى بر مسلمانانحكومت مى‏كند. امام سجاد(ع) در خطبه خود در حضور يزيد ابتدا به تفصيل، خود وخاندانش را به مردم مى‏شناساند.
«... من پسر مكه و منايم، من پسر زمزم و صفايم، من پسر محمد مصطفايم.... مردم، خداىتعالى ما اهل‏بيت را نيك آزمود، رستگارى، عدالت و پرهيزگارى را در ما نهاد و رايت گمراهى و هلاكت را به دشمنان ما داد. ما را به شش خصلت برترى و بر ديگر مردمانسرورى داد. بردبارى و دانش، دلاورى و بخشش را به ما ارزانى فرمود، و دل مؤمنان راجايگاه دوستى و منزلت ما نمود. آمدوشد فرشتگان در خانه ما و فرود آمدنگاه قرآنآستانه‏ماست...». پس از آن كه مؤذن در اذان گفت: اشهد ان محمداً رسول‏الله ، امام سجاد(ع)رو به يزيد كرد و گفت: «يزيد! محمد جد توست يا جد من؟ اگر گويى جد توست دروغگفته‏اى و اگر گويى جد من است، چرا پدرم را كشتى؟ و زنان او را اسير گرفتى؟» سپسفرمود:«مردم! آيا ميان شما كسى هست كه پدر و جدش رسول خدا باشد؟» كه به يكباره شيوناز مردم برخاست.
[13]
اين سخنان و پيشامدهاى متعاقب آن علاوه بر آگاهى مردم (چه در كوفه و چه در شام) باعمق فاجعه و بر ملا شدن ماهيت حكومت يزيد، سبب شد كه يزيد به دلجويى از بازماندگانامام حسين(ع) برخيزد و آنان را بيش از اين در دمشق نگاه ندارد و گويند حتى يزيد دستورداد كه جاى مناسبترى براى اسرا فراهم گردد. به نقل طبرى، يزيد على بن الحسين را طلبيد وگفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را. اگر من با حسين بودم هر چه از من مى‏خواست مى‏دادم وبه هر صورت بود مرگ را از او باز مى‏داشتم هر چند به بهاى نابودى بعض فرزندانم باشد.ليكن چنانكه مى‏بينى قضاى خدا چنين خواست! به من نامه بنويس هر چه مى‏خواهى انجاممى‏شود.
[14] از اين پس چندان كه امام در شام بود به هنگام ناهار و شام او را نزدخودمى‏خواند.
[15] بلاذرى نوشته است به على بن الحسين گفت: «اگر دوست دارى نزدمابمان هر چه بخواهى به تو مى‏دهيم اما او رفتن به مدينه را اختيار كرد و يزيد وى را بهمدينه‏فرستاد.»
[16]
امام سجاد(ع) پس از بازگشت به مدينه نيز فعاليت‏هاى خود را به شكلى ديگر ادامه داد. اوبا كناره‏گيرى از حركتهاى تند و مسلحانه موجود به دليل حساسيت نظام اموى نسبت به وى وماهيت برخى از رهبران اين حركتها، به مبارزه‏اى آرام و اثربخش در قالب زنده نگه‏داشتن يادو خاطره قيام عاشورا، تبيين معارف اسلامى در قالب دعا و نيايش، بيان فضايل اهل‏بيتپيامبر(ص) و تداوم امامت و رهبرى شيعيان راستين، دست زد. او در نيايش‏هاى خود باتكرار صلوات و تحيت بر محمد و آل محمد(ص) نظام صالح و حكومت حق را به يادهامى‏آورد. ياد مربيان و رهبران عدالت و فداكاران را در جامعه زنده نگاه مى‏داشت و در جهتكوبيدن باطل و يارى حق و نگهبانى از اسلام، از خداوند توفيق طلب مى‏كرد. او همچنين كمك و هدايت گمراهان، رسيدگى به ناتوانان، ياد بى‏پناهان و پناه دادن به آنان را سرلوحهبرنامه‏ها و نيايش‏هاى خود قرار داد و بدين ترتيب، اخلاق نيك و شيوه تربيت فرزند صالحدر اجتماع فاسد و مبارزه با اسراف را به مشتاقان مى‏آموخت .
برخورد و مبارزه با علماى دربارى، مراقبت بر جريان امور قضايى و مسائل داخلىجامعه اسلامى، بزرگداشت شعر و ارج نهادن به شاعران متعهد و متدين و..... هر يكنمونه‏اى از كوشش‏هاى حضرت سجاد(ع) در راستاى پاسدارى از حق در دوران امامت خودمى‏باشد. رساله حقوق آن حضرت يادگارى ديگر از تعاليم تربيتى و اخلاقى او است و روشىديگر از مبارزه وى با نظامِ فاسد و مفاسد عصر خويش را نشان مى‏دهد.
[17]

پي‌نوشت‌ها:
 

[1]. دراين‏باره ر.ك: عادل اديب، زندگانى تحليلى پيشوايان ما ائمه دوازده‏گانه، ترجمه اسدالله مبشرى،چاپ چهارم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى 1365، صص 153-146. عبدالكريم هاشمى‏نژاد. درسى كهحسين(ع) به انسانها آموخت، چاپ دهم، تهران، انتشارات فراهانى، بى‏تا. مرتضى مطهرى، حماسهحسينى، ج 3، چاپ يازدهم، تهران: انتشارات صدرا، 1370.
[2]. ر.ك: عبدالله علايلى، برترين هدف در برترين نهاد (پرتوى از زندگى امام حسين(ع))، ترجمه محمدمهدى جعفرى، چاپ اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371، صص130-123.
[3]. همان، صص 130 - 133.
[4]. در باره زندگى و مبارزات اين شاعران ر.ك: صادق آيينه‏وند، ادبيات انقلاب در شيعه، ج 1، تهران: دفترنشر فرهنگ اسلامى، 1359.
[5]. محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى يا تاريخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 7، چاپ دوم،تهران: انتشارات اساطير: 1362، ص 3066. سبط بن الجوزى، تذكرة الخواص، بيروت: مؤسسه اهل‏البيت،1401ق، ص 231. عزالدين على بن اثير، كامل، ج 5، ترجمه عباس خليلى، تهران، انتشارات علمى، بى‏تا،ص 193.
[6]. محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، الارشاد، ج 2 (دو جلد در يك مجلد) ترجمه هاشم رسولىمحلاتى، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، 1346، ص 119. كامل ابن‏اثير، ج 5 ، ص 193. احمد بن يحيىالبلاذرى، انساب الاشراف، حققه و علق عليه محمدباقر المحمودى، الجزء الثالث، بيروت: دارالتعارفللمطبوعات، 1397 ه'.ق، ص 207.
[7]. ابن عساكر، تاريخ، ج 12، ص 24. به نقل از: اسدحيدر، ترجمه مع الحسين فى نهضته، چاپ دوم، تهران:مؤسسه انتشارات طور، 1372، ص 319.
[8]. تاريخ طبرى، ج 7، ص 3067. محمد بن على ابن‏اعثم كوفى، الفتوح، بيروت: دارالكتب العلميه، br>1406> ق. ج‏3، ص 142.
شهاب الدين احمد نويرى، نهايةالارب، ترجمه محمود مهدوى، تهران: انتشارات اميركبير، 1365، ج 7،ص 200.
خوارزمى، مقتل الحسين، نجف: مكتبة مفيد، بى تا، ج 2، ص 42. ابى مخنف، وقعة الطف، قم: مؤسسة النشرالاسلامى، 1367، ص 262. ارشاد، ج 2، صص 119 - 120.
[9]. الفتوح، ج 3، ص 151-150. تذكرةالخواص، ص 261. سيد بن طاووس، لهوف، ص 181-180. ابنشهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 14. شذرات الذهب، ج 1، ص 69.
[10]. خوارزمى، مقتل الحسين، ج 2، صص 64 - 66. اللهوف، صص 81 - 79. ابن طيفور، كتاب بلاغاتالنساء، بيروت: دارالنهضة الحديثه، 1379ق .صص‏35 - 36. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 45، صص133 - 135. ترجمه سيدجعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا(ع)، چاپ پنجم، تهران: دفتر نشر فرهنگاسلامى، 1364، صص 256 - 260.
نمونه ديگرى از برخورد حضرت زينب(س) با يزيد آن گاه است كه مردى از اهل شام از يزيد خواست كهفاطمه دختر امام حسين(ع) را به او ببخشد. حضرت زينب(س) به آن مرد گفت تو و يزيد چنين حقىنداريد. يزيد با خشم فرياد زد: تو دروغ مى‏گويى به خدا سوگند، من اين حق را دارم و اگر بخواهم انجاممى‏دهم. زينب(س) گفت: به خدا سوگند دروغ مى‏گويى، كه خداوند چنين حقى را براى تو قرار نداده، مگراين‏كه از دين ما بيرون شده و آيين ديگرى گرفته باشى. يزيد كه سخت خشمگين شده بود و ناسزا مى‏گفتگفت: به من چنين پاسخ مى‏دهى؟ پدر و برادر تو از دين خارج شدند. زينب(س) گفت: در پناه دين خدا و بهواسطه آيين پدر و برادر من، تو و جدت رهنمون شديد. يزيد گفت: اى دشمن خدا دروغ مى‏گويى؟ زينبگفت: تو اميرى، با تكيه بر قدرت خود ناسزا مى‏گويى». (تاريخ طبرى، ج 7، ص 3073. ارشاد، ج 2، صص125 - 126.) نهاية الارب، ج 7، ص 204. وقعة الطف، ص 272-271، اللهوف، ص 80-79).
[11]. در باره تفصيل اين سخنان ر.ك: تاريخ طبرى، ج‏7، صص 3078-3072. ابن عبدربه، العقدالفريد، ج‏5،بيروت: داراحياء التراث العربى، 1409ق، ص 123. كامل ابن‏اثير، ج‏5، صص‏200 - 201. ابوالفرجاصفهانى، مقاتل الطالبيين، ترجمه رسولى محلاتى و غفارى، چاپ دوم، ص 123.
[12]. نمونه‏اى از گفتگوى مرد شامى با حضرت على بن الحسين(ع) و استدلالهاى امام در پاسخ او در: مقتلخوارزمى، ج 2، صص‏61 - 62. اللهوف سيد بن طاووس، ص 74. در باره خطبه امام سجاد(ع) در كوفه،ر.ك: اللهوف، صص‏67 - 66 و در باره سخنان او با ابن‏زياد ر.ك: بلاذرى، انساب الاشراف ج 3، ص 207 ومقتل خوارزمى، ج 2، صص‏43 - 42. كامل ابن‏اثير ج 5، ص 195.
[13]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 186. مقتل خوارزمى، ج 2، صص 69 - 71. و اندكى د ر: مقاتلالطالبيين، ص 124. مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 129. اسدحيدر، ترجمه مع الحسين فى نهضته،صص‏368 - 379. الفتوح ابن‏اعثم، ج 3، ص 154 و 155.
[14]. تاريخ طبرى، ج 7، صص‏3075-3074. ارشاد، ج 2، ص 126. كامل ابن‏اثير، ج‏5، ص 202.
[15]. تاريخ طبرى، ج‏7، ص 3074.
[16]. انساب الاشراف، ص 217 و مقتل خوارزمى، ج 2 ص 74. در خود شام افراد ديگرى نيز رفتار يزيد رامورد سرزنش قرار دادند و بر او ايراد گرفتند. يكى از ياران پيامبر خدا(ص) به نام ابوبرزه اسلمى هنگامى كهديد يزيد با چوب خيزران بر دندانهاى حسين(ع) مى‏زند، گفت: اى يزيد واى بر تو، لب و دندان كسى راچوب مى‏زنى كه پيامبر(ص) آن لب و دندانها را مى‏بوسيد و مى‏گفت: شما سرور جوانان بهشت هستيد.خداوند قاتل شما را بكشد و لعنت كند و جهنم را كه بد جايگاه و سرانجامى است، بهره آنان سازد. اى يزيد،روز قيامت تو را مى‏آورند، در حالى كه عبيدالله بن زياد پشتوانه و شفيع توست و حسين(ع) را مى‏آورند ومحمد(ص) شفيع اوست. يزيد برافروخته و عصبى شد و فرمان داد كه ابوبرزه را از مجلس اخراج كنند.(الفتوح، ج 3، ص 150. انساب الاشراف، ج 3 ص 216. تاريخ طبرى، ج 7، ص 3079. كامل ابن‏اثير، ج 5 ص198) على بن حسين مسعودى، مروج الذهب ومعادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 2، تهران: بنگاهترجمه و نشر كتاب، 1347، ص 65. در شام حتى مردم در مسجد جامع به گريه افتادند و با واقعيت‏ها آشناشدند حتى صداى گريه و عزادارى خانواده يزيد نيز بلند شده بود تاريخ طبرى، ج 7، ص 3079)
[17]. جهت آشنايى با تحليلى دراين‏باره ر.ك: محمدرضا حكيمى، امام در عينيت جامعه، چاپ پنجم، تهران:دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1365، صص 23 - 43. جعفر شهيدى، زندگانى على بن الحسين(ع)، چاپدوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366، صص 193 - 107. محمد نصيرى (رضى)، تاريخ تحليلىاسلام ، چاپ دوم، قم: دفتر نشر و پخش معارف، 1379، صص 151 - 152. عادل اديب، زندگانى تحليلىپيشوايان ما، صص 159-154.
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط