نقش آفرينى عاشورا در رويدادهاى سياسى اجتماعى قرن نخست (3)
5. قيام توابين در كوفه
[43] خود را «توابين» ناميدند.
شهادت امام حسين(ع) و يارانش و به اسارت بردن خاندان پيامبر(ص) و سخنان آتشينحضرت زينب(س) در برابر كوفيان و سرزنش آنان، در برانگيخته شدن احساس گناه در آنانمؤثر بود. قيام توابين را هواخواهان حضرت على(ع) به رهبرى پنج تن از رهبران شيعه كوفهتشكيل دادند، بزرگانى چون: سليمان بن صرد خزاعى، مسيب بن نجبه فزارى، عبدالله بنسعد بن نفيل ازدى، عبدالله بن وال تيمى و رفاعة بن شداد بجلى.
[44]
اين افراد با يكصد نفر از شيعيان در خانه سليمان گردهم آمدند و با يكديگر سخن گفتند؛از جمله به سستى در يارى رسانيدن به خاندان رسولالله(ص) و دورويى با آنان اشاره كردندو برخونخواهى شهدا و يا شهادت در اين راه تأكيد كردند و سرانجام بر رهبرى سليمان،صحابه رسولالله(ص) و از بزرگان شيعه كوفه، به توافق رسيدند. سليمان، عبدالله بن وال رامسؤول امور مالى و تدارك سلاح و تجهيزات قرار داد و خواستار كمك شيعيان شد.
[45]
حركت توابين تا قبل از اعلام عمليات نظامى به صورت پنهانى انجام مىشد و در اينمرحله كه در طول خلافت يزيد ادامه داشت در صدد تبليغ طرح انتقامى خود در محافلشيعه، عضوگيرى و تشكيل سازمان نظامى و فراهم آوردن اسلحه و دعوت و مكاتبه ازشيعيان شهرهاى كوفه، بصره، مداين و ديگر شهرهاى عراق و نفوذ در مردم بودند. سليمان ويارانش بر آن شدند كه براى استحكام بخشيدن به عمليات و اجراى طرح، ديدارهايىپىدرپى داشته باشند و در ضمن آن موعد قيام را معين سازند. پس از مشورت به اتفاقتصميم گرفتند كه در آخر ربيع الثانى سال 65 هجرى در نخيله گرد هم آيند. نخستين گاماجرايى سليمان، تلاش براى جلب نظر بزرگان كوفه و گسترش عمليات عضوگيرى و مكاتبهبا شيعيان شهرهاى عراق بود. در اين روابط، برنامههاى كلى قيام و قلمروى آن تشريح مىشدو سپس شركت در مجمع نخيله مورد تأكيد قرار مىگرفت. در نامههايى كه سليمان به اهالىمداين و بصره نوشته از دعوت مردم از امام حسين(ع) و سپس عدم همراهى آنان تا بهشهادت رسيدن ايشان و به اسارت رفتن خاندانش و ظلم و ستمهايى كه بر آنها وارد شدهصحبت نموده و از مردم خواست كه در قيام به خونخواهى امام حسين(ع) شركت كنند.
[46]اين نامهها اثر مهمى بر شيعيان مداين و كوفه و بصره گذاشت و بسيارى بىدرنگ دعوتسليمان را پذيرفتند و بدينسان دعوت توابين در محافل مخالف حكومت اموى وخونخواهان حسين(ع) نفوذ يافت. ياران سليمان هيچ طالب منافع مادى نبودند و حتىپيروزى و شكست نيز براى آنان چندان فرقى نداشت، بلكه هدف اصلى آنها خونخواهى ازحسين و توبه و تطهير خود و واژگونى رژيم اموى و به قدرت رسيدن شيعيان بود. به عقيدهايشان، سكوت در برابر اين مسأله، خيانت به شمار مىآمد و نقض پيمان الهى.
سليمان از مرگ يزيد (در چهاردهم ربيع الاول سال 64 ه'.ق) استفاده كرد و ياران خود رابه تبليغ در ميان مردم دستور داد تا آنان را به قيام فراخوانند. اما از آنجا كه هنوز حاكميتبنىاميه در عراق متزلزل نشده بود امكان بروز و ظهور براى آنها نبود، لذا كار تبليغى خود را آغاز كردند و «دعات» خود را براى جمعآورى شيعيان و آماده ساختن آنها، بهاطرافپراكندند.
به تدريج وضعيت بنىاميه رو به وخامت رفت. معاويه دوم فرزند يزيد از خلافتكنارهگيرى كرد و شام براى آينده حكومت دچار درگيرى و آشفتگى شد. اين درگيرى بينطرفداران «عبدالله بن زبير» از يك طرف و حاميان مروان بن حكم از طرف ديگر بود. پيامدچنين مسألهاى ضعف حاكميت بنىاميه در عراق بوده كه پس از مدتى به برچيده شدنحاكميت آنها انجاميد تا اين كه عبدالملك در پايان دهه شصت باز عراق را به زير سلطهاموىها در آورد. سليمان از چنين موقعيتى بهرهگيرى كرده و در ادامه تلاشهاى خود شروعبه جمع آورى جدّى نيروها كرد. برخى از توابين با وقوع تحولات سياسى در دمشق بهسليمان پيشنهاد كردند كه از اوضاع نابسامان شام بهرهبردارى كند و فعاليت را علنى سازدولى سليمان با دورانديشى و صلاحديد خود چنين پيشنهادى را نپذيرفت
[47] زيرا مىدانستدعوت توابين هنوز ريشهدار نشده است بخصوص در كوفه كه جبههاى متفرق داشت.بيشترين ترس سليمان وجود فرصتطلبان كوفى و چاپلوسان دستگاه اموى بود. تأخير درتاريخ قيام، به نفع توابين شد، چه بعد از مرگ يزيد و آشفتگى حكومت، هواخواهان جنبشرو به افزايش نهادند و همين عامل سبب شد كه جنبش از مرحله سرّى و اختفا به مرحله علنىوارد شود.
در اين هنگام حوادث مهمى بر جامعه كوفى تأثير گذاشت و كوفه به مركز پرجوش وخروش فعاليت سياسى در آمد و به سرعت به جهتگيرى عليه نظام اموى پرداخت. زيراوقتى كه قيام اعلام گرديد كوفيان به دارالاماره يورش بردند و نماينده ابنزياد را كه در بصرهبود، بيرون راندند. بزرگان و اشراف كوفه به اتفاق، شخصى به نام عامر ابن مسعود را انتخابكردند
[48] ولى اين اقدام مصلحتجويانه نتوانست كوفيان را خشنود سازد. اشراف كوفه با بالاگرفتن قدرت ابنزبير در حجاز به سازش با او روى كردند تا از اين رهگذر منافع اقتصادى وسياسى خود را حفظ كنند.
بر رويدادهاى كوفه، ظهور مختار ثقفى نيز اضافه شد كه در جبهه شيعيان (توابين)انشعابى ايجاد كرد. گسترش دامنه فعاليت سليمان و يارانش سبب شد تا اشراف كوفهوحشتزده شوند و از عبدالله بن يزيد انصارى، والى زبيرى شهر بخواهند مانع فعاليت آنهاشود. عبدالله كه خواهان خروج توابين از شهر بود تا به يارى آنان مانع ورود سپاه شام به عراق شود در سخنان خود براى مردم كوفه، توابين را تشويق به حركت بر ضد عبيدالله بنزياد كرد. اين موضعگيرى باعث شد تا توابين از كوفه خارج شده و با عدّه قليل خود در برابرسپاه شام قرار گيرند. در هر صورت چنين رفتارى باعث شد تا شيعيان به صورت علنىفعاليت خود را آغاز كنند
[49] و براى رفتن به سمت شام خود را تجهيز كنند.
در زمانى كه توابين جنبش خود را آغاز كردند، شهر كوفه و بصره به دست عمال عبداللهبن زبير بود. عبيدالله بن زياد با شنيدن اخبار شام از عراق فرار كرد و به علت اين كه تشكيلاتديگرى براى جايگزينى وجود نداشت، عبدالله بن زبير كه از سال 61 به بعد در مكه قدرت رابه دست گرفته بود، عمال خود را روانه عراق كرد و بدين صورت «شرق اسلامى» به دستزبيرىها افتاد.
رفتن به سمت شام، مورد رضايت خود سليمان نيز بود، با اين كه كسانى به او گفتند كهقاتلين امام حسين(ع) در خود كوفه هستند اما سليمان نيز اظهار مىكرد كه مسبب اصلىماجرا عبيدالله بن زياد است. سليمان همچنين گفت كه جنگ در داخل كوفه باعث خواهدشد كه ما برادر كشى به راه بيندازيم و طبعاً دشمنان ما زياد خواهند شد.
[50] سليمان در آغاز ماهربيعالثانى سال 65 هجرى دعوت خود را با شعار «يالثارات الحسين» شروع كرد و يارانش رابه نخيله فرا خواند، ولى برخلاف آن كه شانزده هزار نفر با وى بيعت كرده بودند فقط چهارهزار نفر در نخيله فراهم شدند.
[51]
يكى از دلايل كاهش ياران سليمان، ظهور مختار ثقفى در اين گير و دار در كوفه بود. ازنظر مختار كه او نيز از شيعيان معروف بود و به خونخواهى امام حسين(ع) قيام خود را شروع كرد، قيام توابين نمىتوانست قدم مهمى به سوى هدفى كه در نظر گرفته شده بود بردارد. اوسليمان را متهم كرد كه فردى بىتجربه بوده و آگاهى جنگى و نظامى ندارد و لذا معتقد بود كهاين كار تنها به كشتن افراد شيعه مىانجامد. اين تبليغات باعث گرديد كه عدهاى از شيعيان گرداو جمع شوند و چنان كه نقل شده با اين گفتهها حدود يك چهارم كسانى كه با سليمان بيعتكردند به هواخواهى از مختار پرداختند.
[52]
سليمان ناگزير دو نفر از يارانش را به كوفه فرستاد تا در ميان مردم فرياد زنند
هر كه «بهشت را مىخواهد و خشنودى خدا و بازگشت به سوى او را مىجويد در نخليه به سليمان بپيوندد».
[53] پس از سه روز هزار نفر به آنان پيوستند. سليمان در جمع ياران خود گفت:
«هركه دنيا و حاصل آن را مىخواهد بداند ما بسوى غنيمتى نمىرويم، ما جز رضاى خدا، پروردگار جهانيان،طلا و نقره و خز و ديبا همراه نداريم فقط شمشيرهايمان را بر دوش داريم و نيزه هايمان را به دست، با توشهاى به اندازه رسيدن در برابر دشمن، هركه هدفى جز اين دارد با ما همراه نشود».
[54]
سليمان روز پنجم ربيع الاخر با ياران خود از نخليه حركت كرد و پس از زيارت مرقد مطهر حسين بن على(ع) و سوگوارى و طلب بخشش از خداوند، به سوى شام حركت كرد. در بين راه نامه عبدالله بن يزيد انصارى به دست وى رسيد كه از او خواسته بود بازگردد تا به اتفاق بر دشمن هجوم برند ولى سليمان پيشنهاد وى را نپذيرفت.
[55] نيروهاى سليمان در مسير خود به نقطه «هيت» و بعد از آن به «قرقيسيا» رسيدند. در اين شهر، زفر بن حارث كه در مخالفت با مروان پس از درگيرىهاى شام، براى خود حكومتى بر پا كرده بود، از توابين استقبال كرد و اطلاعات و اخبارى از وضعيت ابن زياد و نيروهاى او در اختيار توابين گذاشت و مقدارى نيز آنها را با آذوقه و شتر و علوفه تجهيز نمود، و بعد از آن به سوى عين الورده به مقابله سپاه شام رفتند.
[56] پس از مواجهشدن دو سپاه، شاميان از توابين خواستند تا به اطاعت عبدالملك بن مروان درآيند ولى سليمان پاسخ داد: عبيدالله بن زياد راتحويل ما بدهيد تا او را به قصاص ياران مقتول خود بكشيم وعبدالملك را خلع و وابستگان عبدالله بن زبير را بيرون كنيم وحكومت را به خاندان پيامبرمان(ص) كه از جانب آنان به ما نعمت و شرف داده شده است، بسپاريم.
[57]
سرانجام درگيرى آغاز شد. توابين در پيكارى نابرابر كه شمارشان 3300 نفر و شاميها بيش از بيست هزار نفر بودند،
[58] دردو روز آغازين نبرد با شعار «بهشت، بهشت اى باقيمانده ابوتراب، ابوترابيان، بهشت، بهشت»
[59] به سپاه اموى حمله بردندو بسيارى از آنان را كشتند. بعدازظهر روز سوم، شاميان با تمام قوا
بر توابين يورش آوردند و سليمان و ديگر رهبران توابين جزرفاعة بن شداد تا شب كشته شدند. رفاعه كه شاهد كشته شدن بيشتر توابين بود ادامه پيكار را بيش از اين بىثمر دانست و بااصرار زياد ياران خود را گرد آورد و به سوى عراق بازگشت.
[60]
بدينسان جنبش توابين به رهبرى يكى از اصحابرسولالله(ص) با همكارى ياران حضرت على(ع) شكل گرفت.ديدگاه آنان در باره رهبرى سياسى امت اسلامى، واگذارى
حكومت به خاندان پيامبر(ص) بود. آنان به امامت الهى خاندان رسولالله(ص) پس از وى معتقد بودند و ائمه را وارث ميراث نبوى مىدانستند. آنها با اينكه از وجود سپاه انبوهى كه از «شام» به همراهى ابنزياد مىآمدند، آگاه بودند، كمترين ترديدى به خودراه ندادند و حتى از نظر سياسى كمترين ارزيابى درستى از وقايع و جريانات در كوفه داشتند. فكر تسخير كوفه و كشتن قاتلان حسين بن على(ع) و تجهيز عراق در برابر شام، كمتر براى آنهامطرح بود. براى آنها يك چيز اهميت داشت و آن «توبه» بود،توبهاى كه با شهادت به دست مىآمد. سخنان، جملات و اشعارىكه از توابين در جريان حملات به سپاه شام و در آخرين لحظات عمر روايت شده همگى متضمن مفهوم توبه و تجلى آن در رفتناز اين دنيا و كسب فيض شهادت است.
بدون ترديد شكست توابين، نتيجه عدم توازن ميان دو سپاه اموى و توابين بود. امويان سپاهى آزموده و سازمانيافته داشتند واز امكانات مادى فراوان برخوردار بودند، در حالى كه سپاهيان توابين، با آنكه سخت جانباز و سلحشور بودند ولى سازماندهى نظامى خوبى نداشتند. سليمان نيز پيش از شروع نبرد به چنين واقعيتى معترف بود.
جنبش توابين كه بنيادش بر استغفار و توبه استوار بود، بهسان جنبشهاى غير سياسى، فاقد هرگونه برنامه اصلاحى و اجتماعى بود با اين حال از اين سازمان برخوردار بود كه توانست شيعيان را براى انتقام خون حسين(ع) به سوى خود جلب كند. چون برخى از عناصر آن، نيمه راه از پيكار بازگشتند وبعضى نيز از همكارى با سليمان شانه خالى كردند، و بالاخره ظهور مختار در اوج شكوفندگى توابين، جبهه شيعه را به هم ريخت .
شكست نظامى توابين الزاماً به معنى شكست سياسى آنها نيست زيرا ايشان به آرمان خودرسيدند و بازتاب مثبتى بر جنبش پيكارجويانه شيعى داشتند؛ چنانچه اثر اين بازتاب به سرعت در جامعه كوفه نمودار شد. در نتيجه تودهها مالامال از خشم شدند و كوفه آوردگاهقيام دايمى شيعيان عليه رژيم اموى گشت. كوفيان از هنگام بازگشت بقاياى توابين ازعينالورده، همواره از تقصيرى كه نسبت به امام حسين(ع) مرتكب شده بودند خود را موردنكوهش قرار مىدادند. به علت غيبت تنى چند از بزرگان شيعه، شيعيان كوفه نتوانستندموضع مهمى اتخاذ كنند و جبهه شيعه از هم گسيخته بود و نظر واحدى در باره تحولات سياسى جديد نداشتند. وجود چنين شرايطى، فرصت مغتنمى بود براى مختار كه سخت اوضاع را زير نظر داشت.
[61]
پينوشتها:
[43]. «....فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم؛ اكنون به سوىخدا باز گرديد و به كيفر جهالت خود به كشتن يكديگر اقدام كنيد. اين در پيشگاه خدا براى شما بهتر است آنگاه از شمادر گذشت كه خدا توبهپذير و مهربان است». مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 97.
[44]. تاريخ طبرى، ج7، ص3170. مروج الذهب، مسعودى، ج2، ص97.
[45]. تاريخ طبرى، ج 7، صص 3184-3180.
[46]. متن نامهها در تاريخ طبرى، ج7، صص3188-3184.
[47]. ر.ك: تاريخ طبرى، ج7، ص3188.
[48]. همان، ص 3190.
[49]. در اين باره ر.ك: همان، صص 3191-3194.
[50]. همان، صص 3222-3221. ابناعثم، الفتوح، ج 6، صص 65-66.
[51]. كامل ابناثير، ج6، ص16. تاريخ طبرى، ج7، صص3220-3219. مسعودى، التنبيه والاشراف>
[52]. تاريخ طبرى، ج7، صص3215-3214.
[53]. ابناعثم، الفتوح، ج 3، ص 231.
[54]. تاريخ طبرى، ج 7، ص 3220.
[55]. همان، ص 3223.
[56]. همان، صص 3234 - 3231. كامل ابناثير، ج 6، صص 23 - 21. مروج الذهب، ج2، ص98.
[57]. تاريخ طبرى، ج7، ص3237.
[58]. ابناعثم، الفتوح، ج3، ص245.
[59]. مروج الذهب، ج2، ص98.
[60]. تاريخ طبرى، ج7، صص3247 - 3239، مروج الذهب، ج2، ص99.
[61]. ر.ك: ابراهيم بيضون، قيام توابين، ترجمه كريم زمانى، صص 66 - 65.
رسول جعفريان، تاريخ سياسى اسلام، ج3، صص 210 - 198. اصغر منتظر القائم، نقش قبايل يمنى درحمايت از اهلبيت، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1380، صصص 312 - 307.
/ج