سيماي اخلاقي رهبر در آئينه نهج البلاغه (2)

پس از حقمداري و خداترسي، مهمترين ويژگي اخلاقي که به اعتقاد صاحب نهج البلاغه شريف، بايد در رهبر جامعه اسلامي باشد، خصلت عدالتخواهي و ستم خيزي است. اگر عدالت را به مفهوم: اصل برابري طبقاتي و تساوي حقوق انساني در جامعه، و نفي هرگونه تبعيض با رعايت استحقاقها، و رساندن حق، به ذيحق، در نظر گيريم و ظلم را به معني اعم آن شامل:همه قبايح شرعي و عقلي بدانيم و از گناهان بزرگ به حساب آريم، و از طرفي با توجه به اين که خداوند فرجام دردناک ظالمان را با چنين تعبيرات خبر داده است:«وَ سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ». (1)
دوشنبه، 22 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سيماي اخلاقي رهبر در آئينه نهج البلاغه (2)

سيماي اخلاقي رهبر در آئينه نهج البلاغه (2)
سيماي اخلاقي رهبر در آئينه نهج البلاغه (2)


 

نويسنده: حسين رزمجو




 

ب: دادگري و ظلم ستيزي
 

پس از حقمداري و خداترسي، مهمترين ويژگي اخلاقي که به اعتقاد صاحب نهج البلاغه شريف، بايد در رهبر جامعه اسلامي باشد، خصلت عدالتخواهي و ستم خيزي است.
اگر عدالت را به مفهوم: اصل برابري طبقاتي و تساوي حقوق انساني در جامعه، و نفي هرگونه تبعيض با رعايت استحقاقها، و رساندن حق، به ذيحق، در نظر گيريم و ظلم را به معني اعم آن شامل:همه قبايح شرعي و عقلي بدانيم و از گناهان بزرگ به حساب آريم، و از طرفي با توجه به اين که خداوند فرجام دردناک ظالمان را با چنين تعبيرات خبر داده است:«وَ سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ». (1)
«فَلَا تَحسَبَنَّ اللهَ غافِلَاً عَمّا يَعمَل الظالِمُونَ». (2)
مالاً ارزش دادگري و ظلم ستيزي و لزوم آن در زمامدار جامعه اسلامي مشخص تر مي شود.
بي گمان، عدالت از اصول اساسي در اداره جامعه به شمار مي رود و عنوان مقدس ظلّ الهي شايسته رهبران عادلي است که متخلق به اخلاق الله شده اند، زيرا عدالت، از صفات خداوندي است که خويشتن را «قائماً بالقسط» (3) خوانده و انتظام کائنات و پيدايش شب و روز و ابر و باد و مه و خورشيد و فلک و آفرينش انسان و ساير مخلوقات را بر پايه عدل قرار داده است.به تصريح قرآن مجيد، هدف از ارسال پيامبران برقراري عدالت در جوامع انساني است:
«لَقَد اَرسَلنَا رُسُلَنا بِالبِّيِّنَاتِ وَ اَنزَلنَا مَعَهُم الکِتابَ وَ المِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ». (4)
و خداوند خود به کرّات مردمان را اين گونه به دادگري و نيکوکاري دعوت فرموده است:
«اِنَّ اللهَ يَامُرُ بِالعَدلِ وَ الِاحسانِ». (5)
«اِذا حَکَمتُم بَينَ النّاسِِ اَن تَحکُمُوا بِالعَدلِ». (6)
و يا چنين حکتمهايي را درباره اهميت دادگري-خطاب به زمامداران خداشناس جوامع انساني-برزبان پيامبر عدالت گسترش جاري ساخته است که:
«يک ساعت عدالت کردن حاکم اسلامي بهتر است از عبادت هفتادساله اي که جميع روزهاي آن را عابد با روزه و شبهايش را با طاعت و نيايش حق سپري کند.» (7)
آنچه مسلّم است اين که ثمرات دادگري و ظلم ستيزي حاکم اسلامي فراوان است و از جمله برکات آن محبوبيت رهبر و بقاي نام نيک او، دوام حکومت، آباداني و وفور نعم خداوندي و آسودگي و خرسندي مردم و فراهم شدن زمينه شکوفايي و رشد استعدادها در آحاد مستعد جامعه و رسيدن حق به حقدار است. چه به گفته ي شيخ اجل سعدي:

چو حاکم به فرمانِ داور بود
خدايش نگهبان و ياور بود

گزند کسانش نيايد پسند
که ترسد که در ملکش آيد گزند

وگر در سرشت وي اين خوي نيست
در آن کشور آسودگي روي نيست

فراخي در آن مرز و کشور مخواه
که دلتنگ بيني رعيّت ز شاه

از آن بهره ورتر در آفاق کيست
که در ملکراني به انصاف نيست (8)
همچنان که اشارت شد، لازمه دادگري و ظلم ستيزي رهبر جامعه اسلامي، حقمداري، خداترسي، همچنين توانايي او در پاسداري از احکام شريعت و آشنايي شاملش از وضع جامعه و احوال مردم، عالم بودن يا واعظ غيرمتعظ نبودن، رايزني با مشاوراني فرزانه و پرهيزکار و شجاع و مسئول در امور، غمخواري و شفقت وي و کارگزاران حکومتش به مردم- خصوصاً به طبقات محروم و مستضعف جامعه، سعي بليغ او در برطرف کردن مشکلات اجتماع و غور و تامل دائمي، در احوال گذشتگان به منظور عبرت گيري از رخدادهاي زندگي و فرجام کار آنان، ترک هوي و هوس و پرهيز از لذت جوييهاي زودگذر، استقامت در تحمّل شدايد و ظلم ستيزي دايمي و سازش ناپذيري او با ستمکاران و دنياپرستان بي بصر از خدا بي خبر است.
در نهج البلاغه شريف به تمامي ثمرات و برکات و لوازم مزبور توجه کامل شده و درباره هرکدام - به اقتضاي حال و مقام- بحث و گفتگو به عمل آمده و رهنمودهاي حکيمانه اي نظير نکته هاي ذيل بيان گرديده است و يا به تعبيري ديگر در نگارگري سيماي اخلاقي راهبران راستين جامعه اسلامي، بر اين خطوط و نشانه هاي معنوي تاکيد و دقت زيادتري شده است:
الف: توانمندي و دانايي رهبر در پاسداري و اجراي احکام شريعت، آشنايي او از وضع جامعه و احوال مردمان
«اَنَّ اَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الاَمرِ (بالخلافه) اَقوَاهُم عَلَيهِ وَ اَعلَمُهُم بِالَاَمرِ اللهِ فِِيهِ». (9)
همانا سزاوارترين مردم براي خلافت (رهبري) تواناترين مردم در اداره و سياستگزاري جامعه و داناترين آنان به احکام خداوندي است.
«فَاعلَم اَنَّ اَفضَلَ عِبَادِ اللهِ عِندَ اللهِ اِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ و هَدَي فَاَقَامَ سُنَّهً مَعلُومَهً وَ اَمَاتَ بِدعَهً مَجهُولهً».(10)
بدان که برترين بندگان نزد خداوند، رهبر عادل و درستکاري است که خود به راه حق هدايت يافته و ديگران را نيز راهنما باشد و سنت و طريقه آشکار زندگي پيامبر(ص) را بر پادارد و بدعت باطل را از ميان ببرد، و مردم را از نادرستي آن آگاه سازد.
«...فَهُوَ مِن مَعَادِنِ دِينِه وَ اَوتَادِ اَرضِهِ قَد اَلزَمَ نَفسَهُ العَدلَ...». (11)
پس او (رهبر دادگر و پرهيزکار)از جمله معادن دين خدا و از لحاظ استواري در ايمان و معرفت چونان ميخهاي (کوههاي) زمين اوست، زيرا چنين رهبري، دادگري را ملازم خود قرار داده است.
ب:واعظ غيرمتعظ نبودن
«مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنَّاسِ اِماَمَاً فَليَبدَا بِتَعلِيمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلِيمِ غَيرِهِ وَ ليَکُن تَادِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبلَ تَادِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُودِّبُهَا اَحَقُّ بِالاِجلَالِ مِن مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُوَدَّبِهِم».(12)
کسي که خود را پيشواي مردم کرده است، بايد پيش از ياد دادن به ديگران، نخست به تعليم خويش بپردازد و قبل از ادب کردن مردم به وسيله زبان و گفتار، به شيوه عمل و رفتار خويش آنان را ادب کند.همانا آموزنده نفس خود، -از لحاظ بزرگداشت و احترام-از ادب کننده مردم سزاوارتر است.
«اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّي وَ اللهِ مَا اَحُثُّکُم عَلَي طَاعَهٍ اِلَّا وَ اَسبِقُکُم اِلَيهَا وَ لَا اَنهَا کمُ عَن مَعصِيَهٍ اِلَّا وَ اَتَنَاهَي قَبلَکُم عَنهَا». (13)
اي مردم به خدا سوگند، من هيچگاه شما را به فرمانبري خداوند فرا نخوانده ام، مگر آنکه در عمل کردن بدان فرمان، برشما پيشي جسته ام و شما را از چيزي منع نکرده ام جز آنکه قبل از شما خودم از آن دوري جسته ام.

ج: رايزني با مشاوراني فرزانه، پرهيزکار و مسئول و شجاع
از وظايف مهم رهبر جامعه اسلامي، مشاورات دائمي با فرزانگاني متقي و شجاع است.او بايد در انتخاب چنين مشاوراني دقت کافي مبذول دارد و همه وقت اين معيار ارزنده را که در حديثي مأثور از رسول اکرم (ص) وجود دارد:«يعرف الرّجال بالحق لا الحق بالرّجال». (14)
پيش چشم داشته باشد و بدان عمل کند. که در غير اين صورت، اگر مشاوران و اطرافيان نزديک او را کساني تشکيل دهند، که ظاهراً در زيّ علم و تقوي باشند، اما در باطن به زيور پرهيزکاري و پاکدامني آراسته نباشند، طبعاً در قلمرو حکومت چنين حاکمي، خودمحوري، باندبازي و روابط، جاي خدامحوري و ضوابط و قواعد و قوانين الهي را مي گيرد و مالاً استبداد ديني که به مراتب از استبداد سياسي خطرناکتراست بر جامعه حکمفرما مي شود و سرنوشت مردم به دست گروهي مغلطه کار متظاهر فريبکار مي افتد و اينان که نقش تخريبشان در آن است که:«مطالب و سخناني را از دين مي گيرند و ظاهراً خود را آن طور که جالب عوام ساده لوح باشد، مي آرايند و مردمي را که از اصول دين بي خبرند و با اساس دعوت پيامبران، آشنايي ندارند مي فريبند و مطيع خود مي سازند و عاقبت به اين روش فريبنده به نام غمخواري دين و نگهداري آئين-ظلّ الشيطان را بر سر عموم مي گسترانند و در زير اين سايه شوم جهل و ذلّت مردم را نگاه مي دارند و چون اين دسته با عواطف پاک مردم سروکار دارند و ضمناً در لباس دين هستند و در سنگر دين نشسته اند، خطرشان بيشتر و دفعشان دشوارتر است... و به نص آيات:
«اتخذو احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله» (15)
اطاعت از اينان شرک به ذات الهي مي باشد.و از اين روست که امام علي (ع) با چنين هشدارهايي زمامداران اسلامي را به انتخاب مشاوران و نديماني مصلح و متخلق به سجاياي کريمه دعوت مي فرمايد:
«وَ لَا تُدخِلَنَّ فِي مَشُوَرَتِکَ بَخِيلاً يَعدِلُ بِکَ عَنِ الفَضلِ وَ يَعِدُکَ الفَقرَ وَ لَا جَبَاناً يُضعِفُکَ عَنِ الاُمُورِ وَ لَا حَرِيصاً يُزَّيِّنُ لَکَ الشََّرَهَ بِالجَورِ فَاِنَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرَائزُ شَتَّي يَجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ». (16)
اي مالک بنابر فرمان خداوند که فرموده است:«وَ شاوِرهُم فِي الاَمرِ فَاِذَا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَي اللهِ».(17)
در کارهايت مشورت کن!اما بخيل را در رايزني خود راه مده که تو را از نيکي کردن و بخشش باز مي دارد و از تهيدستي و فقر مي ترساند.همچنين با ترسو مشورت مکن!زيرا او ترا در اقدام به عمل، سست مي کند و شخص حريص را براي مشاورت با خود برمگزين! چه آزمند به واسه منافع خويش، ستمگري به مردم را در نظرت پسنديده جلوه گر مي کند.پس بدان که خست و ترس و آز، غرايزي گوناگون است که بدگماني به خدا، آنان را در انسان گرد مي آورد.
«... الصَق بِاَهلِ الوَرَعِ وَ الصِّدقِ ثُمَّ رُضهُم عَلَي اَلَّا يُطرُوکَ وَ لَا يَبجَحُوکَ بِبَاطِلٍ لَم تَفعَلهُ فَاِنَّ کَثرَهَ الاِطرَاءِ تُحدِثُ الزَّهوَ وَ تُدنِي مِنَ العِزَّهِ».(18)
و خود را با پرهيزکاران و راستکاران پيوند ده و با آنان همنشين باش! و به ايشان بياموز و وادارشان کن که ترا بسيار نستايند و در اين که کار ناشايسته اي انجام نداده اي تو را با تملق گويي خود شاد کنند، زيرا زياده روي در ستايش شخص را خودپسند و سرکش مي کند.
«وَ اَکثِر مُدَارَسَهَ العُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَهَ الحُکَمَاءٍ فِي تَثبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيهِ اَمرُ بِلَادِکَ وَ اِقَامَهِ مَا استقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبلَکَ». (19)
و درباره استوارکردن آنچه آرامش و نظم را در شهرهاي تحت حاکميت تو برقرار مي کند و در برپاداشتن آنچه مردم بيش از تو برپا داشته اند ياري مي دهد، با فرزانگان مشاورت و با راستگويان و درست کرداران مذاکره کن.
نکته بسيار ظريف و آموزنده اي که در فرمانهاي امام علي (ع) در نامه معروف خود به مالک اشتر ملاحظه مي شود، توصيه اي که آن حضرت به رهبران جوامع اسلامي در ارتباط با مشاوران، و خويشاوندان و نزديکانشان فرموده و زمامداران را از خويشان و نزديکاني که خداترس و دادگر نيستند، برحذر داشته است.
«...اِنَّ لِلوَالِي خَاصَّهً وَ بِطَانَهً فِيهِمُ استِئثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ و قِلَّهُ اِنصَافٍ فِي مُعَامَلَهٍ فَاحسِم مَادَّهَ اُولَئِکَ بِقَطعِ اَسبَابِ تِلکَ الاَحوَالِ وَ لَا تُقطِعَنَّ لِاَحَدٍ مِن حَاشِيَتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِيعَهً وَ لَا يَطمَعَنَّ مِنکَ فِي اِعتِقَادِ عُقدَهٍ تَصُرُّ بِمَن يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِربٍ اَو عَمَلٍ مُشتَرَکٍ يَحمِلُونَ مُئُونَتَهُ عَلَي غَيرِهِم فَيَکُونَ مَهنَاُ ذَلِکَ لَهُ دُونَکَ وَ عَيبُهُ عَلَيکَ فِي الدُّنيَا وَ الآخِرَهِ».(20)
يقيناً حکمرانان را نزديکان و خويشاني است که به خودسري و گردنکشي و تجاوز به مال مردم و بي انصافي خوگرفته اند، پس ريشه و پايه شرارت ايشان را با از بين بردن موجبات آن صفات نکوهيده قطع کن! و به احدي از آنان که پيرامونت هستند، و به کسي از خاندان خويشاوندانت زميني را واگذار مکن و بايد هيچکس در تو به گرفتن مزرعه و کشتزاري که به وسيله آن به مردم زيان رساند و يا موجب خسارت همسايه اش در آبشخور يا کار مشترک ديگري گردد، طمع نبندد، زيرا در صورت چنين رخدادي، سودگوارايي براي آن آزمندان فراهم خواهد شد، و عيب و سرزنش آن در دنيا و آخرت بر تو خواهد بود.
د- انتخاب کارگزاران و ماموراني خوشنام، راست کردار و خداترس براي اداره جامعه
«انَّ شَرَّ وُزَرَائَکَ مَن کَانَ لِلاَشرَارِ قَبلَکَ وَزِيراً وَ مَن شَرِکَهُم فِي الآثَامِ فَلَا يَکُونّنَّ لَکَ بِطَانَهً فَاِنَّهُم اَعوَانُ الاَثَمهِ وَ اِخَوَانُ الظَّلَمَهِ...
فَاتَّخِذ اُلَئِکَ خَاصَّهً لِخَلَوَاتِکَ وَ حَفَلَاتِکَ ثُمَّ ليَکُن آثَرَهُم عِندَکَ اَقوَلَهُم بِمُرِّ الحَقِّ لَکَ وَ اَقَلَّهُم مُسَاعَدَهً فِِيمَا يَکُونُ مِنکَ مِمِّا کَرِهَ اللهُ لِاَولِِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِکَ مِن هَواَکَ». (21)
بدترين وزيران تو (کساني که بر امور کشور مي گماري و از رأي آنان کمک مي طلبي) کساني هستند که پيش از تو وزير و شريک اشرار و بدکاران بوده اند، و ايشان را در ارتکاب گناه و کارهاي ناشايست ياري کرده اند...پس از ميان کساني که بزهکاران و ستمکاران را مددکار نبوده اند، افراد صالحي را براي وزارت و کارگزاري امور حکومت انتخاب کن! و ايشان را در خفا و آشکار، از نزديکان خود قرار ده! و بايد برگزيده ترين آنان نزدت وزيري باشد که سخن تلخ حق به تو بيشتر گويد و کمتر تو را در گفتار و کرداري که خداي براي دوستانش نمي پسندد، بستايد.اگر چه سخن تلخ حق و ستايش کمتر تو در آنچه مي خواهي، سبب دلتنگي و رنجش خاطرت شود.
«وَ لَا يَکُونَنَّ المُحسِنُ وَ المُسيءُ عِندَک بِمَنزِلَهٍ سَواءٍ فَاِنَّ فِي ذَلِکَ تَزهيِداً لَاَهلِ الاِحسانِ فِي الاِحسانِ وَ تَدريباً لِاَهلِ الاِساءَهِ». (22)
و نبايد نيکوکاران و بدکاران نزد تو يکسان و در يک مرتبه باشند-که در اين صورت-نيکان را از نيکي کردن بي رغبت کند وبدان را به اعمال ناپسند بيشتر وادارد.
در مورد افراد چاپلوس فرصت طلب که از زيانبارترين عوامل در کار مديريت جامعه، و اغواي احتمالي شخص زمامدار هستند، و اجتناب از آنان؛ امام علي (ع) در جواب مردي از اصحاب خود که با درازگويي تملق آميزش به ستايش آن حضرت مي پردازد، چنين فرموده است:«اِنَّ مِن حَقِّ مَن عَظُمَ جَلَالُ اللهِ سُبحَانَهُ فِي نَفسِهِ وَ جَلَّ مَوضِعُهُ مِن قَلبِهِ اَن يَصغُرَ عِندَهُ لِعِظَمِ ذَلِکَ-کُلُّ مَا سِوَاهُ... اِنَّ مِن اَسخَفِ حَالاتِ الوُلاهِ عِندَ صَالِحِ النَّاسِ اَن يُظَنَّ بِهِم حُبُ الفَخروَ يُو ضَعَ أمرُهُم عَلَي الکِبرِوَقَد کَرِهتُ اَن يَکُونَ جَالَ فِي ظَنِّکُم اَنِّي اُحِبُّ الاِطرَاءَ وَ استِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَستُ-بِحَمدِ اللهِ-کَذَلِکَ». (23)
کسي که عظمت خداوند و بلندي قدر پروردگار در نظر و قلبش جاي دارد، شايسته است که عظمت غيرخدا نزد او حقير و ناچيز باشد... به درستي که از پست ترين حالات حکمروايان نزد مردم نيکوکار، اين است که گمان دوستداري فخر و خودستايي به آنان برده شود و رفتارشان حمل بر خودخواهي ايشان گردد. من زشت مي پندارم از اين که تصوّر کنيد شنيدن مدح و ستايش را از شما دوست دارم.سپاس خداي را که چنين نيستم.
همچنين امام (ع) در جريان سفر شام به منظور جنگ با معاويه در صفين، که در شوال سال (37-هجري)اتفاق مي افتد، هنگامي که گروهي از دهقانان شهر انبار در مواجه با آن حضرت، از اسبهايشان پياده مي شوند و به قصد بزرگداشت امام در برابرش چاپلوسانه خم مي شوند و به ستايش او مي پردازند، با شگفتي مي فرمايد:
«مَا هَذَا الَّذِي صَنَعتُمُوهُ فَقَالُوا خُلقُ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ اُمَرَاءَنَا فَقَالَ وَ اللهِ مَا يَنتَفِعُ بِهَذَا اُمَرَاوُکُم وَ اِنَّکُم لَتَشُقُّونَ عَلَي اَنفُسِکُم فِي دُنيَاکُم وَ تَشقَونَ بِهِ فِي آخِرَتِکُم». (24)
اين چه کاري بود کرديد؟ گفتند:اين خوي عادت ديرينه ماست که فرمانروايان خود را بدين طريق احترام مي کنيم. پس امام-در مقام نکوهش فروتني براي غيرخدا-فرمود:سوگند به خداوند که حکمروايان شما، از اين عملتان سودي نمي بردند شما نيز خويش را با اين گونه اعمال در دنيا به رنج مي افکنيد و در آخرت به سختي گرفتار مي کنيد.
و عبارات ذيل که از عهدنامه مالک اشتر نقل مي شود، امام خطاب به همه زمامداران اسلامي، آنان را با اين گونه تذکرات حکيمانه، از غرور و تکبر و مجالست با افراد چاپلوس فرومايه-پرهيز مي دهد:
«...وَاِذَا اَحدَثَ لَکَ مَا اَنتَ فِيهِ مِن سُلطَانِکَ اُبُّهَهً اَو مَحِِيلَهً فَانظُر اِلَي عِظَمِ مُلکِ اللهِ فَوقَکَ وَ قُدرَتِهِ مِنکَ عَلَي مَا لَا تَقدِرُ عَلَيهِ مِن نَفسِکَ فَاِنَّ ذَلِکَ يُطَامِنُ اِلَيکَ مِن طِمَاحِکَ». (25)
هرگاه قدرت فرمانروايي برايت موجب کبر و خودپسندي شود، به عظمت خداوند که فوق توست و به توانمندي ذات مقدس او و چيزهايي که بر آن قدرت نداري، بينديش! که اين گونه تفکر، کبر و سرکشي را در تو فرو مي نشاند و سرافرازي را از تو مي گيرد.
بنابراين، از ديگر ويژگيهاي اخلاقي که در سيماي روحاني حاکم رهبر اسلامي -در آئينه-نهج البلاغه به چشم مي رسد، منزه بودن از تفرعن و تعيّن در رفتار و گفتار و پندار است.زيرا تجمل در وسايل زندگي و داشتن خدم و حشم و پايبندي به تشريفات و مراسم فريباي چشم افساي گوش پرکني که امروز در زندگي پرخرج و عريض و طويل سران و دولتهاي جهان -خصوصاً به هنگام ملاقاتها، جشنها، بازديدها يا به هنگام رفت و آمد آنان به کشورهاي ديگر معمول است، از جمله اعمالي است که از قدر معنوي رهبر اسلامي مي کاهد و از طرفي بذر دنيا دوستي و تمايل به زخارف مادي و حسادت و کينه توزي را در دل افراد ضعيف نفس رياست طلب يا کساني که-في قلوبهم مرض-مي باشند و در قاطبه مردم بينواي محروم، غم حقارت و مسکنت را تشديد مي کند.
 

پي نوشت ها :
 

1-سوره مبارکه شعرا/26، آيه 227.
2-سوره مبارکه ابراهيم/14، آيه 42.
3-ماخوذ است از آيه 18 سوره مبارکه آل عمران/ 3«شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولو العلم قائماً بالقسط...»
4-سوره مبارکه حديد/ 57، آيه 25.
5-سوره مبارکه نحل/16، آيه 90.
6-سوره مبارکه نساء/4، آيه 58.
7-معراج السعاده، احمد نراقي، چاپ گراوري، تهران، 1332ش، انتشارات کتابفروشي اسلاميه، ص 156.
8-بوستان سعدي(سعدي نامه)، تصحيح و توضيح:دکتر غلامحسين يوسفي، چاپ دوم، تهران، 1363 ش، انتشارات خوارزمي، ابيات 214، 229، 230، 232.
9-13-نهج البلاغه، ضبط نصه:الدکتور صبحي الصالح،-ايضاً-خطب 173، 136 و 87، صص 247، 248 و 234، 235 و 119 و من حکم (73)، ص 480 و خ (175)، ص 250.
14-15-تنبيه الامه و تنزيه المله يا حکومت از نظر اسلام، آيه الله علامه شيخ محمدحسين نائيني، با مقدمه و توضيحات:آيه الله سيدمحمود طالقاني، چاپ تهران، 1334ش، صص 127، 120 و 121.
16-نهج البلاغه، ضبط نصه:الدکتور صبحي الصالح،-ايضاً-و من کتاب له(ع)(53)، ص 430.
17-سوره مبارکه آل عمران/3آيه 159.
18-22-نهج البلاغه، ضبط نصّه:الدکتور صبحي الصالح،-ايضاً-صص 430، 431 و 441.
23-25-ماخذ پيشين، صص 334،335، 475 و 427و428.
 

منبع: سالنماي النهج 1-5



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.