شیعه و عایشه، یهود و مریم (بررسی تهمت محمد بن عبد الوهاب به شیعه)

یکی از روشهای دشمن برای به انزوا راندن رقیب خود، تهمت زدن و افتراء بستن به طرف مقابل خویش می‌باشد. در این میان افرادی که با این تبلیغات منفی مواجه هستند، چون معمولا اهل تحقیق نبوده و به بررسی اصل ماجرا نمی‌پردازند، متأسفانه این روش ناجوانمردانه تأثیر منفی خویش را می‌گذارد و رقیب را به صورتی دیگر معرفی می‌کند. متأسفانه وهابیت در حرکت ضد شیعی خود ذره‌ای از این حرکت ناجوانمردانه، کوتاه نیامده‌اند و در دنیا از شیعه یک چهره غیر واقعی و
پنجشنبه، 25 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شیعه و عایشه، یهود و مریم (بررسی تهمت محمد بن عبد الوهاب به شیعه)

شیعه و عایشه، یهود و مریم (بررسی تهمت محمد بن عبد الله به شیعه)
شیعه و عایشه، یهود و مریم (بررسی تهمت محمد بن عبد الوهاب به شیعه)


 

نویسنده : بهزاد حبیبی
منبع اختصاصی:راسخون



 

شیعه و عایشه، یهود و مریم (بررسی تهمت محمد بن عبد الوهاب به شیعه)

چکیده
 

یکی از روشهای دشمن برای به انزوا راندن رقیب خود، تهمت زدن و افتراء بستن به طرف مقابل خویش می‌باشد. در این میان افرادی که با این تبلیغات منفی مواجه هستند، چون معمولا اهل تحقیق نبوده و به بررسی اصل ماجرا نمی‌پردازند، متأسفانه این روش ناجوانمردانه تأثیر منفی خویش را می‌گذارد و رقیب را به صورتی دیگر معرفی می‌کند. متأسفانه وهابیت در حرکت ضد شیعی خود ذره‌ای از این حرکت ناجوانمردانه، کوتاه نیامده‌اند و در دنیا از شیعه یک چهره غیر واقعی و منفور ارائه داده‌اند. یکی از این تهمت‌ها، نسبت زنا دادن به همسر پیامبر اسلام یعنی، عایشه می‌باشد که در این مقاله آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
کلید واژه: وهابیت، آیات افک، عایشه، شیعیان

مقدمه
 

دشمنان اسلام و مسلمین با علم کردن شخصی به نام محمد بن عبد الوهاب در عالم تسنن، حرکت دیگری را در راستای مبارزه با دین مبین اسلام آغاز نمودند. در این حرکت، با ایجاد فرقه وهابیت به ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی پرداختند و بسیاری از آثار گرانقدر عالم اسلام را به بهانه مبارزه با شرک از بین بردند. محمد بن عبدالوهاب با مسافرت‌ها، سخنرانی‌ها، حرکتهای نظامی و نوشتن کتاب‌ها و رساله‌های مختلف دشمنی خود با مذهب حق تشیع را ادامه داد. در این حرکت ابزار ناجوانمردانه تهمت و دروغ وسیله‌ای بود که در کنار ساده اندیشی و تعصب افراد، ضربه سختی به جهان تشیع وارد نمود و متأسفانه افکار بسیاری از اندیشمندان را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. امروزه اینترنت و ماهواره نیز به کمک این فرقه ضاله آمده است تا افکار شوم و تفرقه برانگیز خویش را در دنیا منتشر کند و هر روز به براندازی مکتب تشیع امیدارتر کند؛ اما زهی خیال باطل که هر روز شاهد شکوفایی بیشتر این شجره طیبه هستیم و افکار ناب این مکتب الهی بیشتر در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی آشکار می‌گردد. یکی از رساله‌های محمد بن عبد الوهاب، «رساله فی الرد علی الرافضه» می‌باشد که سراسر دروغ و مغالطه است و بغض و کینه نویسنده در آن موج میزند. در این مقاله به یکی از تهمت‌هایی که در این رساله به شیعیان زده شده است پرداخته می‌شود تا بیش از پیش تعصب و پستی نویسنده آن آشکار گردد.

محمد بن عبد الوهاب و الرد علی الرافضه
 

موسس فرقه وهابیت شخصی به نام محمد بن عبد الوهاب است، که در باب احوالات و زندگی وی کتابهای زیادی نوشته شده است و در ابتدای کتابهایی که درباره وهابیت نوشته شده، به زندگی این شخص نیز اشاره شده است. ما در اینجا به خلاصه‌ای از زنگی او، که در کتاب سلفی گری آمده است اکتفا می‌کنیم: «محمّد بن عبدالوهاب در سال 1111 ه. ق متولد شد و در سال 1206 ه. ق از دنیا رفت. دوران کودکی را در شهر خود» عیینه در حجاز و به ویژه نجد سپری کرد. بعد از مدتی وارد حوزه علمیه حنبلی شد و نزد علمای «عیینه» به فراگیری علوم پرداخت. برای تکمیل دروس خود، وارد مدینه منوّره شد. بعد از آن شروع به مسافرت به کشورهای اسلامی نمود؛ چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد اقامت نمود؛ و به ایران نیز مسافرت کرد؛ در کردستان یک سال و در همدان دو سال ماند. آن‌گاه سفری به اصفهان و قم نمود و بعد از فراگیری فلسفه و تصوّف، به کشور خود، حجاز بازگشت. بعد از هشت ماه که در خانه خود اعتکاف نموده بود، بیرون آمد و دعوت خود را آغاز نمود. با پدرش به شهر «حریمله» هجرت کرد، و تا وفات پدر در آنجا ماند؛ در حالی که پدرش از او راضی نبود. از آنجا که محمّد بن عبدالوهاب، عقاید خرافی خود را که بر خلاف عامه مسلمانان بود و در حقیقت همان عقاید ابن تیمیه بود منتشر می‌ساخت، بعد از فوت پدرش خواستند او را بکشند که به شهر خود «عیینه» فرار کرد. قرار شد امیر شهر، عثمان بن معمر، او را یاری کند تا بتواند افکار و عقایدش را در جزیرة العرب منتشر سازد؛ و برای تأکید این میثاق، امیر عیینه خواهرش جوهره را به نکاح محمّد بن عبدالوهاب درآورد. لکن این میثاق و ازدواج دوام نیاورد. به همین دلیل از ترس این‌که امیر او را ترور کند به «درعیه» شهر مسیلمه کذاب، فرار کرد. از همان موقع که در «عیینه» بود به کمک امیر شهر درصدد اجرای عقاید و افکار خود برآمد و قبر زید بن خطّاب را خراب نمود و این امر منجرّ به فتنه و آشوب شد. در «درعیه» نیز با محمّد بن سعود - جد آل سعود - که امیر آن شهر بود، ملاقات کرد. قرار شد محمّد بن سعود هم او را یاری کند و در عوض، او نیز حکومتش را تأیید نماید.
محمّد بن سعود نیز به جهت تأیید این میثاق، یکی از دختران خود را به نکاح او درآورد. اوّلین کار او این بود که حکم به کفر و شرک و ترور امیر «عیینه» داد و سپس آل سعود را برای حمله به «عیینه» تشویق کرد. در اثر آن حمله تعداد زیادی کشته، خانه‌هایشان غارت و ویران شد و به نوامیسشان هم تجاوز نمودند. این‌گونه بود که وهابیان حرکت خود را به اسم نصرت و یاری توحید و محاربه با بدعت و شرک و مظاهر آن شروع کردند. محمّد بن عبدالوهاب همه مسلمانان را، بدون استثنا، تکفیر می‌نمود؛ به اتهام این‌که آنان متوسل به پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله می‌شوند و بر قبور اولیای خود گنبد و بارگاه می‌سازند و به قصد زیارت قبور سفر می‌کنند و از اولیا طلب شفاعت می‌کنند و... پس از پیروزی بر «عیینه» به سرزمین‌های دیگر لشکرکشی کرده و به بهانه گسترش توحید و نفی «بدعت»، «شرک» و مظاهر آن، از میان مسلمین به سرزمین نجد و اطراف آن؛ مثل یمن و حجاز و نواحی سوریه و عراق، حمله‌ور شدند، و هر شهری که عقاید آنان را قبول نمی‌کرد غارت کرده، افرادش را به خاک و خون می‌کشیدند. پس از ورود به قریه «فصول» از حوالی أحسا و عرضه کردن عقاید خود، مردم با آنان بیعت نکردند، در نتیجه سیصد نفر از مردان قریه را کشته، اموال و ثروت آنان را به غارت بردند. وی در 1206 ق (1794 م) درگذشت. با این‌که محمّد بن عبدالوهاب از دنیا رفته است ولی مستشرقین و استعمارگران دائماً در صدد دفاع از افکار او هستند، تا جایی که مستشرق یهودی «جولد تسهیر» او را پیامبر حجاز خوانده و مردم را به متابعت از افکار او تحریک می‌نماید (1).غیر از اقدامات سیاسی و نظامی که محمد بن عبد الوهاب انجام می‌داد یه نوشتن کتاب و نشر افکار خود از این طریق نیز اقدام می‌نمود. نوشته‌های عبدالوهاب معمولاً به صورت رساله‌هایی به چاپ رسیده است. یکی از این رساله‌ها، رساله، «رساله فی الرد علی الرافضه» می‌باشد که با تحقیق دکتر ناصربن سعد الرشید، توسط مرکز البحث العلمی وإحیاء التراث الإسلامی در مکة، به چاپ رسیده است. همانطور که از نام این رساله پیداست در رد افکار و عقاید شیعه نوشته شده، و با حربه تهمت و افتراء و سپر جمود و تعصب، به جنگ با شیعه برخاسته است.

در مقدمه این رساله چنین آمده است:
 

«اما بعد: فهذا مختصر مفید للشیخ محمد بن عبد الوهاب تغمده الله بالرحمة والرضوان فی بعض قبائح الرافضة الذین رفضوا سنة حبیب الرحمن واتبعوا فی غالب أمورهم خطوات الشیطان فضلوا وأضلوا عن کثیر من موجبات الإیمان بالله وسعوا فی البلاد بالفساد والطغیان یتولون أهل النیران ویعادون أصحاب الجنان نسأل الله العفو عن الافتتان من قبائحهم» و از همان ابتدا موضع خصمانه خویش را آشکار و در ادامه در قالب 31 مطلب به مسخره کردن و زیر سوال بردن عقاید حقه شیعه می‌پردازد. وی از مطلب 28 به بعد به شباهتهای بین شیعه با یهود، نصاری، و مجوس می‌پردازد و نهایت خباثت خود را آشکار می‌سازد. یکی از شباهتهایی که بین شیعه و یهود می‌باشد را چنین بیان می‌کند: «ومن قبائحهم تشابههم بالیهود ولهم بهم مشابهات منها : أنهم یضاهون الیهود الذین رموا مریم الطاهرة بالفاحشة بقذف زوجة رسول الله صلی الله علیه وسلم عائشة المبرأة بالبهتان وسلبوا به سبب ذلک الإیمان» یعنی همانطور که یهودیان به حضرت مریم سلام الله علیها تهمت زنا زدند شیعیان نیز به ام المومنین عایشه تهمت زنا می‌زنند و به خاطر این امر از دایره ایمان خارج شده و مومن نمی‌باشند. در این مقاله به بررسی این تهمت می‌پردازیم و ریشه این تهمت را مورد بررسی قرار می‌دهیم. اما قبل از اینکه ما به بررسی این تهمت محمد بی عبد الوهاب بپردازیم و ریشه این تهمت را بررسی کنیم نگاهی مختصربه تهمت یهود به حضرت مریم می‌اندازیم و به ادامه بحث می‌پردازیم.

یهود و مریم عذرا
 

خداوند در بررسی جنایات یهود در سوره نساء، یکی از جنایات یهود را چنین بیان می‌کند: «وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظیماً» (2) و (نیز) به خاطر کفرشان، و تهمت بزرگی که بر مریم زدند...و نیز در سوره مریم در بیان داستان ولادت حضرت عیسی علیه السلام چنین آمده است: «فَأَتَتْ بِهِ قوم‌ها تحَْمِلُه قَالُواْ یَامَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیًْا فَرِیًّا» (3) (مریم) در حالی که او را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد گفتند: «ای مریم! کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی!...البته داستان ولادت حضرت عیسی به قدری معروف است که نیازی به ذکر آن نیست، و یکی از علل این تهمت، دادن نسبت زنازادگی به عیسی علیه السلام بود تا در انکار نبوت آن نبی خدا بهانه خوبی در دست داشته باشند.» نسبت زنا به حضرت مریم، در واقع نسبت زنازادگی به حضرت عیسی و ناشایستگی او برای هدایت و رهبری هم بود و همین تهمت، دلیل کفرشان به عیسی علیه السلام بود (4) اما خداوند در آخرین کتاب آسمانی خویش به دفاع از عفت حضرت مریم و پاکی خلقت حضرت عیسی می‌پردازد و می‌گوید: «وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی أَحْصَنَتْ فرج‌ها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ به کلماتِ رب‌ها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتین» (5) و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما را از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار و کتاب‌هایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود!... این اشاره‌ای بود به تهمت یهود نسبت به حضرت مریم سلام الله علیها. اما بررسی ادعای ابن عبد الوهاب در تهمت خود به شیعه، احتیاج به مقدماتی دارد که به ذکر آن‌ها می‌پردازیم.

عایشه کیست؟
 

«عایشه دختر خلیفه اول عبدالله، معروف به ابوبکر، فرزند ابوقحافه عثمان، و نواده عامر بن کعب از خاندان تیم قریش است. مادرش ام رومان نام داشته که دختر عامر فرزند عویمر بوده است. عایشه به سال چهارم از بعثت در مکه دیده به جهان گشود و هم در آنجا نشو و نما یافت. رسول خدا، پس از وفات نخستین همسر باوفایش خدیجه، و دو سال پیش از آنکه به مدینه هجرت کند، عایشه را به عقد خود در آورد، و یک سال و نیم پس از هجرت، در ماه شوال و پس از جنگ بدر بود که بنا به اصرار و پا فشاری پدرش ابوبکر، او را به خانه خود برد. عایشه هیجده ساله بود که رسول خدا رحلت فرمود، با این حساب ام المومنین تنها مدت هشت سال و پنج ماه از زندگی خود را در خانه پیامبر خدا گذرانید...عایشه در شب سه شنبه دهم ماه شوال سال 57 یا 59 هجری در مدینه دیده از جهان فروبست و ابوهریره جانشین مروان حکم که فرماندار مدینه بود بر جنازه‌اش نماز خواند؛ و بنا به وصیتش او را در بقیع و کنار سایر بانوان رسول خدا به خاک سپردند (6) طبق آیه 6 سوره مبارکه احزاب» النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُم... زنان پیامبر به عنوان ام المومنین شناخته می‌شوند. همین امر باعث شده که زنان پیامبر در بین مسلمین جایگاه ویژه‌ای داشته باشند، که در این میان عایشه - به دلایل مختلفی که بررسی آن جایگاه دیگری را می‌طلبد- قال و قیل فراوانی را در بین فریقین شیعه و سنی به خود اختصاص داده است. البته تلقی شیعیان از لقب ام المومنین در این آیه با برداشت اهل تسنن متفاوت است و دیدگاههای مختلفی را پدید آورده. مفسرین شیعه این حکم را در راستای احکام فقهی میدانند و غیر از حرمت نکاح با زنان پیامبر به مساله دیگری قایل نیستن «اینکه زنان رسول خدا (ص) مادران امتند، حکمی است شرعی و مخصوص به آن جناب، و معنایش این است که همانطور که احترام مادر، بر هر مسلمان واجب، و ازدواج با او حرام است، همچنین احترام همسران رسول خدا (ص) بر همه آنان واجب، و ازدواج با آنان بر همه حرام است، و در آیات بعد به مساله حرمت نکاح با آنان تصریح نموده و می‌فرماید» وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ به عدهِ أَبَداً (7). البته در روایات هم به این امر اشاره شده است به صورتی که در تفسیر درالمنثور از قتاده چنین نقل شده است:
«یقول أمهاتهم فی الحرمة لا یحل لمؤمن ان ینکح امرأة من نساء النبی صلی الله علیه و سلم فی حیاته ان طلق و لا بعد موته، هی حرام علی کل مؤمن مثل حرمة أمه» (8) البته اهل تسنن پا را از این فراتر گذاشته و بحث حرمت و تعظیم خاصی را پیش کشیده‌اند که بررسی آن از این مقاله فراتر است. با توجه به دلایل عقلی و قرآنی و وقایع یکه در طول تاریخ صدر اسلام رخ داده است، مسلمانان نباید تمام زنان پیامبر اسلام را در یک راستا بدانند و باید دانست که قطعاً مقام و منزلت زنان پیامبر در یک راستا نیست و این آیه نیز–به دلایل بسیار زیادی- پیروی کورکورانه و بی کم و کاست را از هیچ یک از زنان پیامبر برای ما ثابت نمی‌کند.

ریشه تهمت
 

تمام بزرگان شیعه و علمای اعلام انبیاء را معصوم میدانند، و وجود هر امر تنفرانگیز را نیز از پیامبران و خانواده آن‌ها دور میدانند. یکی از همین امور دور دانستن پیامبران و همسران ایشان از زنا می‌باشد. از ابن عباس روایت است که هرگز زن پیامبری زنا نکرد چرا که این کار موجب تنفّر مردم از پیامبر و نقصان او می‌شود (9) حتی در داستان زنان حضرت نوح و لوط که به عنوان خائن در قرآن از آن‌ها یاد شده است مفسرین شیعه چنین فرموده‌اند: «به هر حال این دو زن به این دو پیامبر بزرگ خیانت کردند، البته خیانت آن‌ها هرگز انحراف از جاده عفت نبود، زیرا هرگز همسر هیچ پیامبری آلوده به بی‌عفتی نشده است، چنان که در حدیثی از پیامبر اکرم ص صریحا آمده است»، ما بغت امرأة نبی قط، همسر هیچ پیامبری هرگز آلوده عمل منافی عفت نشد (10) اما یکی از تهمت‌هایی که در این رساله به آن اشاره شده است و به هیچ وجه با عقاید شیعه سازگاری ندارد، سخنیست در مقابل این اعتقاد شیعیان که با آب و تاب بسیاری به آن پرداخته شده و در مطلب هفتم این رساله چنین آمده است: «ومنها نسبتهم الصدیقة الطیبة المبرأة عما یقولون فیها إلی الفاحشة وقد شاع فی هذه الأزمنة بینهم ذلک کما نقل عنهم...»وهمانطور که گفته شد در مطلب 28 نیز به مناسبت شباهت با یهود این مطلب را پیش می‌کشد. اما اینکه این مطلب از کجا آمده است ظاهرا چیزی جز آیه افک و مطالب پیرامون آن نمی‌باشد، به طوری که در مطلب هفتم به همین آیه اشاره نموده و شیعیان را مورد حمله قرار می‌دهد. وی پس از بیان این آیه چنین می‌گوید: «فإذا عرفت هذا فاعلم أنه من قذفها بالفاحشة مع اعتقاده أنها زوجة رسول الله صلی الله علیه وسلم وأنها بقیت فی عصمته بعد هذه الفاحشة فقد جاء به کذب ظاهر واکتسب الإثم واستحق العذاب وظن بالمؤمنین سوءاً وهو کاذب وأتی بأمر ظنه هیناً وهو عند الله عظیم واتهم أهل بیت النبوة بالسوء ومن هذا الاتهام یلزم نقص النبی صلی الله علیه و سلم و من نقصه فکأنما نقص الله و من نقص الله و رسوله فقد کفر و هو بفعله هذا خارج عن أهل الإیمان و متبع لخطوات الشیطان و ملعون فی الدنیا والآخرة و مکذب الله فی قوله تعالی :! (والطیبات للطیبین)! در تمام این جملات منظور وی کسی غیر از شیعیان نیست؛ لذا با بیان تهمت خویش و مغالطه‌هایی که انجام داده است شیعیان را کذاب، گنهکار، مستحق عذاب الهی، تهمت زننده، کافر، خارج از حوزه ایمان و ملعون در دنیا و آخرت دانسته است! وی در آخر این مطلب به تهییج احساسات مومنین پرداخته، و آنچه را که در پی آن بود- یعنی ایجاد اختلاف در بین مسلمین و مهدورالدم بودن شیعیان- آشکار ساخته و چنین می‌گوید:» فأین أنصار دینه لیقولوا نحن نعذرک یا رسول الله فیقومون بسیوفهم إلی هؤلاء الأشقیاء الذین یکذبون الله و رسوله ویؤذونهما و المؤمنین فیبیدونهم و یتقربون بذلک إلی رسول الله صلی الله علیه و سلم و یستوجبون بذلک شفاعته، اللهم إنا نبرأ إلیک من قول هؤلاء المطرودین. اما اینکه آیه افک و ماجرای آن چیست؟ و کدام شیعه با توجه به آیه افک، عایشه، همسر پیامبر اسلام را فاحشه دانسته است؟ مطالبی است که در ادامه به آن می‌پردازیم.

آیات افک
 

إِنَّ الَّذِینَ جَاءُو بِالْافْکِ عُصْبَةٌ مِّنکم لَا تحَْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیرٌْ لَّکم لِکل امْرِیٍ مِّنهُْم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الْاثْم وَ الَّذِی تَوَلیَ کِبرَْهُ مِنهُْمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ، لَّوْ لَا إِذْ سمَِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیرًْا وَ قَالُواْ هَاذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ، لَّوْ لَا جَاءُو عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شهَُدَاء فَإِذْ لَمْ یَأْتُواْ بِالشهَُّدَاءِ فَأُوْلَئکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ، وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکم وَ رَحْمَتُهُ فیِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ لَمَسَّکم فیِ مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ، إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکم وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکمُ مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَ تحَْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَ هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ
وَ لَوْ لَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکلََّمَ بهَِاذَا سُبْحَانَکَ هَاذَا بهُْتَانٌ عَظِیمٌ، یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (11) «مسلّماً کسانی که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهی (متشکّل و توطئه‌گر) از شما بودند امّا گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است، بلکه خیر شما در آن است آن‌ها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند و از آنان کسی که بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست! چرا هنگامی که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آن‌ها بود) گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغی بزرگ و آشکار است!؟ چرا چهار شاهد برای آن نیاوردند!؟ اکنون که این گواهان را نیاوردند، آنان در پیشگاه خدا دروغگویانند! و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل شما نمی‌شد، به خاطر این گناهی که کردید عذاب سختی به شما می‌رسید! به خاطر بیاورید زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر می‌گرفتید، و با دهان خود سخنی می‌گفتید که به آن یقین نداشتید و آن را کوچک می‌پنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامی که آن را شنیدید نگفتید: »ما حق نداریم که به این سخن تکلّم کنیم خداوندا منزّهی تو، این بهتان بزرگی است!؟ خداوند شما را اندرز می‌دهد که هرگز چنین کاری را تکرار نکنید اگر ایمان دارید! مجموعه این هفت آیه از سوره مبارکه نور، اشاره به داستانی دارد که به داستان افک معروف شده است و خبر از تهمتی می‌دهد که عده‌ای هم بدون تحقیق و طلب شاهد آن را پذیرفته و حتی در شیوع آن، دخالت هم داشتند، که به واسطه همین کار مورد سرزنش خداوند واقع شده‌اند. اما اینکه این داستان چه بوده و چه اتفاقی افتاده؟، به دو صورت در روایات ظاهر شده است و گویا همین آیه است که باعث شده تا این تهمت به شیعه زده شود و حال آنکه خود این آیه از تهمت زدن نهی می‌کند و می‌فرماید «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» و نکته جالب دیگر آنکه تمام مفسرین و محدثین اهل تسنن این آیه را درشان عایشه میدانند. ولی برخی از مفسرین شیعه این آیه را مربوط به ماجرای دیگری دانسته و برخی دیگر نیز اشکالاتی به هردو نوع روایت دارند و هر دو را زیر سوال می‌برند، که اشاره خواهد شد؛ لذا اگر قرار است کسی به واسطه این آیه و داستان آن، مستحق مذمت و طرد قرار بگیرد، علمای اهل تسنن می‌باشند نه کس دیگر، و اگر غیر از این آیه دلیل دیگری برای این تهمت خود به شیعیان دارند، باید آن را آشکار سازند و هرگز چنین نکرده و نخواهند کرد. البته این‌ها پا را از این فراتر نهاده و قائلند که شیعیان، زنان پیامبرانی همچون نوح و لوط را نیز نعوذ بالله اهل زنا میدانند و پسر ناخلف نوح را حرامزاده می‌دانند، و این تهمتی بس بزرگ بر شیعیان می‌باشد؛ که ما به یک نمونه از این تهمت‌ها اشاره می‌کنیم: «ثم إنهم لفرط جهلهم یدعون فی غیرها من نساء الأنبیاء، فیزعمون أن امرأة نوح کانت بغیًّا، وأن الابن الذی دعاه نوح لم یکن منه وإنما کان منها، وأن معنی قوله: »انَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ أن هذا الولد من عمل غیر صالح. ومنهم من یقرأ: «وَنَادَی نُوحٌ ابْنَهُ» یریدون ابن‌ها، و یحتجون بقوله: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» ویتأولون قوله تعالی: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا علی أن امرأة نوح خانته فی الفراش وأنها کانت قحبة. وضاهوا فی ذلک المنافقین والفاسقین أهل الإفک الذین رموا عائشة بالإفک والفاحشة ثم لم یتوبوا (12) اما ابتدا اشاره‌ای می‌کنیم به داستان افک، با توجه به داستان عایشه که اهل تسنن به اتفاق آن را نقل می‌کنند.»

ماجرای عایشه
 

«مورخین و راویان اهل سنت عموما در مراجعت از جنگ بنی المصطلق داستان افک و نزول آیه افک را از عایشه با مختصر اختلافی از عروة بن زبیر، سعید بن مسیب و علقمة بن و قاص، و عبید الله بن عتبه و برخی دیگر نقل کرده‌اند و همه سندها به عایشه منتهی می‌شود که او خود داستان را نقل کرده است. ما در آغاز قسمتهایی از آن را از روی نقل ابن هشام که از ابن اسحاق و او به چند واسطه از عایشه روایت کرده نقل می‌کنیم... عایشه گوید: هرگاه رسول خدا (ص) می‌خواست سفر کند میان زنان خود قرعه می‌زد و هر کدام قرعه به نامش اصابت می‌کرد او را همراه می‌برد. در غزوه» بنی مصطلقنیز میان زنان خود قرعه زد و قرعه به نام من اصابت کرد و مرا با خود همراه برد. در سفرهای رسول خدا قرار بر این بود که هر گاه شتر برای سواری زنی که همراه بود آماده می‌شد، زن در میان کجاوه می‌نشست، آن گاه مردانی می‌آمدند و پایین کجاوه را می‌گرفتند و آن را بلند می‌کردند و بر پشت شتر می‌نهادند و ریسمانهای آن را محکم می‌کردند، سپس مهار شتر را می‌گرفتند و به راه می‌افتادند. در مراجعت از غزوه «بنی مصطلق» هنگامی که رسول خدا نزدیک مدینه رسید، در منزلی فرود آمد، و پاسی از شب را در آن منزل گذراند، سپس بانگ رحیل داده شد و مردم به راه افتادند. عایشه گوید: برای حاجتی بیرون رفته بودم، و در گردنم گردنبندی از دانه‌های قیمتی «ظفار» بود، و بی آنکه توجه کنم، گردنبندم گسیخته بود و چون به اردوگاه رسیدم به فکر آن افتادم و آن را نیافتم، و مردم هم آغاز به رفتن کرده بودند. پس درپی گردنبند به همانجا که رفته بودم بازگشتم و پس از جستجو آن را یافتم. در این میان مردانی که شترم را نگهداری می‌کردند آمده بودند و به گمان اینکه در کجاوه نشسته‌ام آن را بالای شتر بسته و به راه افتاده بودند، و من هنگامی به اردوگاه بازگشتم که مردم همه رفته بودند و احدی باقی نمانده بود، پس خود را به چادر خود پیچیدم و در همانجا دراز کشیدم و یقین داشتم که وقتی مرا ندیدند در جستجوی من برخواهند گشت.
عایشه می‌گوید: به خدا قسم، در همان حالی که دراز کشیده بودم صفوان بن معطل سلمی که برای کاری از همراهی با لشکر باز مانده بود، بر من گذر کرد. چون مرا دید، بالای سر من ایستاد و (چون پیش از نزول آیه حجاب مرا دیده بود) مرا شناخت و گفت: انا لله و انا الیه راجعون، همسر رسول خداست که تنها مانده است. سپس گفت: خدای تو را رحمت کند، چرا عقب مانده‌ای؟ اما من به وی پاسخ ندادم. سپس شتری را نزدیک آورد و گفت: سوار شو و خود دورتر ایستاد. سوار شدم و آن گاه صفوان نزدیک آمد و مهار شتر را گرفت و با شتاب در جستجوی اردو به راه افتاد، اما سوگند به خدا که نه ما به مردم رسیدیم و نه آن‌ها از نبودنم در کجاوه با خبر شدند، تا بامداد فردا که اردو در منزل دیگر پیاده شدند و ما هم به همان وضعی که داشتیم رسیدیم. دروغگویان زبان به بهتان گشودند و گفتند، آنچه گفتند و اردوی اسلام متشنج شد. اما من به خدا قسم بی خبر بودم. سپس به مدینه رسیدم و چیزی نگذشت که سخت بیمار شدم، و با آنکه رسول خدا، پدر و مادرم از بهتانی که نسبت به من گفته بودند به من چیزی نمی‌گفتند، اما می‌فهمیدم که رسول خدا نسبت به من لطف و محبت سابق را ندارد و مانند گذشته که هرگاه بیمار می‌شدم، بسیار تفقد و دلجویی می‌کرد، در این بیماری لطف و عنایتی نشان نداد و هرگاه نزد من می‌آید، از مادرم که مشغول پرستاری من بود می‌پرسید که بیمار شما چطور است؟ و بیش از این احوال پرسی نمی‌کرد. تا آنجا که روزی گفتم: ای رسول خدا کاش مرا اذن می‌دادی که به خانه مادرم می‌رفتم، و مرا همانجا پرستاری می‌کرد. فرمود: مانعی ندارد. پس به خانه مادر رفتم، و از آنچه مردم گفته بودند به کلی بی‌خبر بودم، تا اینکه پس از متجاوز از بیست روز بهبود یافتم و شبی با ام مسطح دختر ابی رهم بن مطلب بن عبد مناف (که مادرش دختر صخر بن عامر، خاله ابی بکر بود) برای حاجتی بیرون رفتم و در بین راه پای او به چادرش گیر کرد و به زمین خورد و گفت: خدا مسطح را بدبخت کند. گفتم: به خدا قسم به مردی از مهاجرین که در بدر حضور داشته است‌بد گفتی. گفت: ای دختر «ابی بکر» مگر خبر نداری؟ گفتم: چه خبر؟ پس قصه بهتانی را که درباره من گفته بودند به من گفت: گفتم: راستی چنین حرفی بوده است؟ گفت: آری به خدا قسم که چنین گفته‌اند. عایشه می‌گوید: به خدا قسم، دیگر نتوانستم به دنبال کاری که داشتم بروم و همچنان بازگشتم و چنان می‌گریستم که می‌پنداشتم گریه جگرم را خواهد شکافت. پس به مادرم گفتم: خدا ترا بیامرزد، مردم چنین سخنانی می‌گویند، و توبه من هیچ نمی‌گویی؟ گفت: دختر جان، اهمیت مده، به خدا قسم که اتفاق می‌افتد زنی زیبا در خانه مردی باشد که آن مرد او را دوست می‌دارد و اگر هووهایی هم داشته باشد آن‌ها و دیگران درباره وی چیزهایی می‌گویند. وی گوید: در اثر همین قضیه میان اسید بن حضیر اوسی و سعد بن عباده خزرجی نزاعی در گرفت و نزدیک بود فتنه‌ای میان اوس و خزرج پدید آید. عایشه می‌گوید: رسول خدا نزد من آمد، علی بن ابی طالب و اسامة بن زید را خواست و در این باب با آن دو مشورت کرد. اسامه درباره من سخن به نیکی راند و گفت: ای رسول خدا از همسرت نه ما و نه تو جز نیکی ندیده‌ایم و آنچه مردم می‌گویند دروغ و یاوه است. اما علی (ع) گفت: ای رسول خدا زن بسیار است و شما هم می‌توانی زنی دیگر بگیری - تا آنجا که می‌گوید - رسول خدا گفت: ای عایشه تو را بشارت باد که خدا بی‌گناهی تو را نازل کرد، گفتم: خدا را شکر. پس رسول خدا بیرون رفت، و برای مردم خطبه خواند، و آیات نازل شده را بر آنان تلاوت فرمود، و سپس دستور داد تا مسطح بن اثاثه، حسان بن ثابت، حمنه دختر جحش (خواهر زینب) را که صریحا بهتان زده بودند، حد زدند. به روایت ابن اسحاق: بعدها معلوم شد که صفوان بن معطل سلمی مردی ندارد و نمی‌تواند با زنان آمیزش کند. او در یکی از غزوات اسلامی به شهادت رسید. نوشته‌اند که صفوان بن معطل هنگامی که از گفتار بهتان آمیز حسان بن ثابت و دیگران با خبر شد، روزی سر راه بر حسان گرفت و شمشیری بر وی فرود آورد و او را مجروح ساخت، و رسول خدا از حسان خواست تا از صفوان صرف نظر کند و در مقابل، نخلستانی به او داد و نیز کنیزی مصری به نام سیرین که عبد الرحمان بن حسان از وی تولد یافت. حسان بن ثابت را در پشیمانی و معذرت خواهی از آنچه در این پیشامد گفته بود، اشعاری است که ابن اسحاق آن‌ها را نقل می‌کند. درباره حدی که بر حسان، مسطح و حمنه جاری شده، نیز اشعاری گفته‌اند؛ و این بود خلاصه داستان طبق روایات اهل سنت که در بیش از پانزده حدیث نقل شده و سند همه آن‌ها نیز به خود عایشه می‌رسد (13) طبق این روایات است که مفسرین اهل تسنن، شان نزول آیه افک را در باب داستان عایشه می‌دانند، که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم: و أجمع المسلمون علی أن المراد به ما فی الآیة ما وقع من الإفک علی عائشة أمّ المؤمنین، و إنما وصفه اللّه بأنه إفک، لأن المعروف من حال‌ها رضی اللّه عنها خلاف ذلک. (14) هذه الآیات تتضمن الإشارة إلی حادث قذف کاذب اتفق المفسرون و الرواة علی أنه فی شأن عائشة أم المؤمنین و عرف فی تاریخ السیرة النبویة باسم حدیث الإفک اقتباسا من الآیة الأولی فیما هو المتبادر... (15) مقدمة لهذه القصة، التی وقعت علی أشرف النساء، أم المؤمنین رضی اللّه عنها، و هذه الآیات، نزلت فی قصة الإفک المشهورة، الثابتة فی الصحاح و السنن و المسانید... (16) طبق اعتراف مفسرینی که به آن اشاره نمودیم، این نظر مورد اتفاق همه علمای اهل تسنن می‌باشد.

ماجرای ماریه
 

همانطور که ذکر شد، برخی دیگر از علمای شیعه، شان نزول آیه افک را در باب همسر دیگر پیامبرصل الله علیه و آله، یعنی ماریه قبطیه دانسته‌اند. «فإن العامة رووا أنها نزلت فی عائشة و ما رمیت به فی غزوة بنی المصطلق من خزاعة و أما الخاصة فإنهم رووا أنها نزلت فی ماریة القبطیة و ما رمتها به عائشة و المنافقات ...»(17) البته بیان شد، که برخی بزرگان اشکالاتی به هر دو روایت وارد کرده‌اند. علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان می‌فرمایند: «این آیات به داستان افک اشاره می‌کند، که اهل سنت آن را مربوط به عایشه‌ام المؤمنین دانسته‌اند، ولی شیعه آن را درباره ماریه قبطیه مادر ابراهیم معتقد است، همان ماریه که» مقوقس «پادشاه مصر او را به عنوان هدیه برای رسول خدا (ص) فرستاد، و هر دو حدیث- چه آن حدیثی که از سنی‌ها است و چه آن حدیثی که از شیعه‌ها رسیده- خالی از اشکال نیست...» (18) اما روایت ماجرای افک بر ماریه قبطیه همسر دیگر پیامبراسلام و مادر ابراهیم فرزند نبی اکرم (ص) چنین است: «وقتی ابراهیم درگذشت و پیامبر در غم و اندوه او فرو رفت، یکی از همسران پیامبر (برخی وی را عایشه دانسته‌اند) 19» به او گفت: چرا غمگینی؟ او فرزند تو نبود، او فرزند «ابن جریح» بود. پیامبر به علی فرمان داد که برود او را بکشد. وی با شمشیر به در باغی آمد که ابن جریح در آن‌جا کار می‌کرد. وقتی وی علی علیه السّلام را خشمگین دید، در را به روی علی باز نکرد. علی به داخل باغ رفت و او را تعقیب کرد. او از ترس علی بالای نخلی رفت، علی نیز بالای نخل رفت. در این حال، ابن جریح از ترس خود را به پایین افکند، ناگهان لباس‌های او کنار رفت و معلوم شد که اصلا آلت جنسی ندارد. علی حضور پیامبر رسید و جریان را بازگو کرد. (20)

بررسی دو داستان
 

درباره داستان ماریه قبطیه احتیاجی به سخن پردازی نیست. خود روایت حکایت از ساختگی بودن آن دارد و مطالبی در آن بیان شده است که به کمترین توجه می‌توان به ساختگی بودن آن پی برد. بنا به فرمایش استاد جعفر سبحانی: «این شأن نزول (ماریه) که» محدث بحرینی و «حویزی» نقل کرده‌اند؛ از نظر مضمون ضعیف و نا استوار بوده و نیازی به بازگویی آن نیست. از این رو، نمی‌توان این شأن نزول را پذیرفت و مهم اصل جریان است، حالا شخص متهم هر که می‌خواهد باشد. (21) که از جمله این ضعف‌ها می‌توان به حکم کردن پیامبر نسبت به قتل شخصی بی گناه، اشاره کرد که با جایگاه عصمت والای نبوی به هیچ وجه سازگاری ندارد؛ و البته در صورت قبول این داستان، واقعه اتفاق افتاده با سیاق آیات سازگاری ندارد زیرا «حاصل این آیات این است که در این داستان جماعتی با هم دست داشته‌اند، و داستان را اشاعه می‌دادند تا رسول خدا (ص) را رسوا کنند، و مردم هم آن را دهان به دهان می‌گرداندند و در نتیجه قضیه، منتشر شده، و مدتی طولانی در بین مردم باقی مانده» (22) البته علامه مجلسی رحمه اللله علیه این واقعه را در ذیل آیه 49 سوره حجرات می‌پذیرد و می‌فرماید: «فآیات الافک المعنونة فی صدر الباب تنطبق بلا ریب علی افک ماریة و مأبور أکمل انطباق» (23) اما قصه عایشه که شاید طرفداران بیشتری داشته و شهرت بیشتری نیز پیدا کرده است هم، خالی از اشکال نیست؛ و چون شاید علت تهمت وهابیت به شیعه این واقعه باشد، به برخی از ضعفهای آن اشاره می‌کنیم.
1-از آن روی که یک رهبر اجتماعی معمولی، می‌خواهد جامعه‌ای مذهبی را اداره کند عقل حکم می‌کند تا این شخص و خانواده او افرادی پاک و خداترس باشند و سابقه‌ای داشته باشند که در جلب قلوب افراد تاثیر مثبت داشته باشد. حال اگر قرار است این رهبر جامعه به عنوان پیامبر و آن هم خاتم پیامبران باشد، عقل هر انسان سلیم العقلی حکم می‌کند که این فرد و خانواده‌اش باید از هر گناه و امر نفرت انگیزی دور نگه داشته شوند و هر گز امر الهی اجازه ورود این گناهان را به خاندان این پیامبر ندهد. حال سوال اینجا مطرح می‌گردد، که پیامبر اسلام-که عقل کل می‌باشد- چرا به این امر توجه نداشته و تهمت منافقین را پذیرفته و به آن ترتیب اثر داده است؟
2- در برخی از روایات که مفصلاً به شرح این داستان پرداخته است بحث حد زدن نبی اکرم به قاذفین را بیان می‌کند که نحوه حد زدن نیز اشکال دیگری به این روایات می‌باشد، زیرا «این روایات تصریح می‌کنند به اینکه قاذفین، عبد اللَّه بن ابی و مسطح و حسان و حمنه بودند، آن وقت می‌گویند:که رسول خدا (ص) عبد اللَّه بن ابی را دو بار حد زد، ولی مسطح و حسان و حمنه را یک بار، آن گاه تعلیل می‌آورند که قذف همه جا یک حد دارد، ولی در خاندان رسول خدا (ص) دو حد و این خود تناقضی است صریح، چون همه نامبردگان مرتکب قذف شده بودند و فرقی در این جهت نداشتند.»(24)
3- نکته دیگری که جای تامل دارد، سند این روایات می‌باشد که تمامی آنها به عایشه بر می‌گردد و سر سلسله این روایات شخص عایشه می‌باشد.
4- بحث همراهی زنان پیامبر در جنگ‌ها را ما در هیچ یک از روایات معتبر نمی‌بینیم، و اینکه نبی اکرم در غزوات خویش همسری را با خود به جنگ ببرند در هیچ یک از جنگ‌ها نقل نشده است؛ و اصل این مطلب را که پیامبر حتی در جنگ‌ها از زنان خویش جدا نمی‌بودند، مساله ایست که بوی حضور دستان اجنبی از آن به مشام می‌رسد، تا پیامبر را فردی شهوتران جلوه بدهند. صاحب سیره المصطفی چنین می‌فرماید: «اگر بخواهیم سندهاتی روایاتی را که تصریح می‌کنند پیامبر به جنگی نمی‌رفت مگر آنکه یک یا دو تن از زنان خود را به همراه می‌برد بررسی کنیم، در هیچ یک از آن‌ها چیزی که اطمینان بخش باشد نمی‌یابیم (25) 5 -تاریخ این مطلب را برای ما به اثبات رسانده است که پیامبر گرامی اسلام، در تمام غزوات خویش به روال طبیعی جنگ‌ها را اداره می‌کردند و از امر معجزه و امور خارق العاده استفاده نمی‌کردند. وقتی اوضاع از این قرار باشد، در هر جنگ هم احتمال شکست هست و هم احتمال پیروزی؛ حال این اشکال مطرح می‌گردد که پیامبر چه نیازی داشتند که در جنگهایی که احتمال شکست در آن‌ها می‌رود ناموس خود را به همراه ببرد و آن‌ها را در معرض این خطر بزرگ قرار بدهد.» آن حضرت می‌دانست در جنگ‌ها و سفرهای جنگیش با دشمنانی از بدترین بندگان خدا روبرو است که هر گونه آزار به وی و بستگانش را روا می‌شمارند ... بعید است آنگونه که ادعا می‌شود، پیامبر با وجود احتمال شکست، یکی از زنانش را با خود می‌برده است که در این صورت بدون تردید طعمه‌ای برای دشمنان سرسخت وی می‌گشته است. (26)
6- با توجه به اینکه عایشه در دل شب برای قضاء حاجت از کاروان جدا شده باشد، و در همانجا به دنبال گردنبند خود بگردد، نباید زیاد از کاروان فاصله گرفته باشد. در چنین وضعیتی چطور شد که عایشه صدای حرکت شترها و همهمه کاروان را نشنید؟ چه اتفاقی افتاد که بانگ رحیل قائد کاروان به گوش وی نرسید؟
7- معمولا تا امیر کاروان از حال افراد آگاه نشود اذن حرکت نمی‌دهد. اما در این ماجرا نه یک فرد عادی بلکه همسر امیر کاروان از قافله جا مانده است و امیر بدون توجه به این امر، قافله را به حرکت در می‌آورد! اگر بگویی که افرادی که هودج عایشه را حمل می‌کردند به گمان اینکه او در بین هودج هست آن را بلند کردند و به خاطر سبکی وزن عایشه متوجه خالی بودن آن نشدند؛ من بگویم، اولا این امر بسیار بعید می‌باشد که حاملین هودج از راه رسیده و هودج را به یکباره حمل کنند و از محمول آن سراغی نگیرند و ثانیاً حداقل وزن یک زن را که چهل کیلو بدانید، وزنی نیست که بود و نبودش بر حمال مشخص نشود.
8- همسر گرامی نبی اکرم آیا کنیز و خادمی با خود ندارد؟ آیا او در این مسافرت تنها بود و کسی وی را همراهی نمی‌کرد؟ آن شخص آیا خبر از حال بانوی خود ندارد؟
9- یکی از شخصیت‌هایی که در این داستان به چشم می‌خورد سعد معاذ می‌باشد و حال آنکه سعد معاذ، قبل از حادثه «افک» درغزوه بنی قریظه در گذشته است (27) البته اگر غزوه بنی مصطلق را بعد از جنگ خندق بدانیم، زیرا در ترتیب این غزوات اختلاف است. «طبرسی در اعلام الوری، یعقوبی در تاریخش، ابن هشام در سیره و ابن اثیر در کامل، جنگ بنی المصطلق را بعد از خندق و ختم غائله بنی قریظه گفته‌اند، ولی و اقدی در مغازی و حلبی در سیره خود آن را پیش خندق و بنی قریظه آورده‌اند؛ و اقدی تصریح دارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله روز دوم شعبان از سال پنجم هجرت از مدینه به جنگ بنی المصطلق بیرون رفت، و در اول رمضان بعد از 28 روز به مدینه برگشت، و جنگ خندق در ماه ذی القعده از آن سال بوده است. (28)»
10- از شخصیت‌های دیگر این داستان ام رومان، مادر عایشه می‌باشد و حال آنکه «و قد رووا أنها توفیت سنة أربع و قیل سنة خمس، لکنهم قالوا بوفاتها آخرسنه تحکما لیتوافق مع خبر الافک، و هو کما تری». (29)
این ده نقدی بود که به صورت خلاصه به این واقعه وارد شده است. البته نقدهای دیگری نیز هست که از ذکر آن خودداری نمودیم. اما با توجه به تمام این نقدها، در کتب تاریخی، حدیثی و تفسیری ما به صورت مکرر این واقعه را می‌بینیم که بسی جای تعجب دارد. البته باید توجه داشت «اتفاق تاریخنگاران و محدثان در نگارش رویدادی از رویدادها باعث نمی‌شود که انسان از پرسش و تردید در آن باز ایستد، به ویژه که با چنین پیوستهائی همراه باشد». (30)

سخن آخر
 

با توجه به مطالبی که بیان گردید دانسته شد، شیعیان دامن هیچ یک از زنان پیامبران را آلوده به زنا نمی‌دانند و این گناه را از خاندان نبوت به دور میدانند و سخن امثال محمد بن عبدالوهاب تهمتی بیش نیست. درشان نزول آیه افک هم بیان شد که اگر بهانه آن‌ها داستان آیه افک می‌باشد، اولاً اهل تسنن بالاتفاق این آیات را درشان عایشه میدانند و ثانیاً بزرگان شیعه به هر دوشان نزول اشکالات و ایراداتی را وارد کرده و به هیچ یک اعتماد نمی‌کنند. ما تفحص زیادی کردیم تا شاید شأن نزول دیگری به دست آوریم، اما غیر از این دو داستان به واقعه دیگری بر نخوردیم و شاید به همین علت و به علت عدم اعتماد به این دو داستان بوده است که امثال تفسیر نمونه و المیزان بدون اشاره به شأن نزول این آیات از کنار آن گذشته‌اند. در هر صورت گرد این تهمت به هیچ وجه به دامان شیعه نمی‌تواند بنشیند و این حرف جز تهمتی بر شیعیان چیز دیگری نیست.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.(سلفی گری، علی اصغر رضوانی، ص 181)
2. (سوره نساء آیه 156)
3. (سوره مریم آیه 27)
4. (تفسیر نور، قرائتی ج 2 ص 428)
5.(سوره تحریم آیه 12)
6. (نقش عایشه در تاریخ اسلام علامه عسکری ج 1 ص 45 و 46)
7. (ترجمه المیزان ج 16 ص 414)
8. (الدر المنثورفی تفسیر المنثور، سیوطی، ج 5 ص 183)
9. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 367)
10. (تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 24، ص 301)
11. (سوره نور، آیه 11 الی 17)
12. (آل رسول الله و اولیائه ج 1 ص 95)
13. زندگانی حضرت محمد (ص)، رسولی محلاتی، ص 485
14. (فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 14)
15. (التفسیر الحدیث، دروزت، ج 8، ص 380)
16. (تیسیر الکریم الرحمن، آل سعدی، ص 665)
17. (تفسیر القمی، ج 2، ص 99)
18. (ترجمه المیزان، ج 15، ص 127)
19. «ترجمه المیزان ج 15 ص 146»
20. (فروغ ابدیت، سبحانی، ص 666)
21. (فروغ ابدیت، سبحانی، ص 667)
22. (ترجمه المیزان، ج 15، ص 147)
23. (بحارالانوار، مجلسی، ج 76، ص 73)
24. (ترجمه المیزان، ج 15، ص 145)
25. (ترجمه سیرة المصطفی، ج 2، ص 148)
26. (ترجمه سیرة المصطفی، ج 2، ص 148)
27. (فروغ ابدیت، سبحانی، ص 664)
28. (از هجرت تا رحلت، قرشی)
29. (بحارالانوار، مجلسی، ج 76، ص 104)
30. (ترجمه سیرة المصطفی، ج 2، ص 151)
 

منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2. قرائتی محسن، تفسیر نور، تهران، انتشارات مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن،1383 شمسی.
3. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ اول، تهران، انتشارات دار الکتب الإسلامیة، 1374 شمسی.
4. موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 شمسی.
5. سیوطی جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، ناشرکتابخانه آیة الله مرعشی نجفی،1404 قمری.
6.گروهی از مترجمان؛ ترجمه تفسیر جوامع الجامع؛ مشهد؛ انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی؛1377 شمسی.
7. شوکانی محمد بن علی؛ تفسیر فتح القدیر؛ بیروت؛ انتشارات دار الکلم الطیب؛1414 قمری.
8. دروزة محمد عز ت؛ التفسیر الحدیث؛ قاهره؛ انتشارات دار احیاء الکتب العربیه؛1383 قمری 9.آل سعدی عبدالرحمن بن ناصر؛ تفسیر تیسیر الکریم الرحمن؛ بیروت؛ انتشارات مکتبة النهضة العربیه؛ 1408 قمری.
10. قمی علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی؛ چاپ چهارم؛ قم؛ انتشارات دارالکتاب؛1367 شمسی
11. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، چاپ اول، بیروت، نشر الامیره، 1429 هجری.
12.محمد بن عبد الرحمن العاصمی الحنبلی، آل رسول الله وأولیاؤه. بی جا، بی تا
13. ترقی جاه حمید، ترجمه سیرة المصطفی، چاپ اول، تهران، انتشارات حکمت، 1412 قمری.
14.سبحانی جعفر، فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم (ص)، چاپ بیست و یکم، قم، انتشارات بوستان کتاب،1385 شمسی.
15. عسکری، سید مرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، چاپ دوم، تهران، انتشارات دانشکده اصول الدین،1387 شمسی.
16. رضوانی، علی اصغر، سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، چاپ پبجم، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران،1387 شمسی.
17.رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی حضرت محمد (ص)، چاپ پنجم، قم، انتشارات کتابچی، 2375 شمسی.
18. قرشی، از هجرت تا رحلت، بی جا، بی تا



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط