خورشيد تمدن اسلامي در اندلس اين گونه غروب کرد ...(1)
آفت هايي در بوستان عزت و عظمت
هر روز که مي گذشت از قله ايمان و فداکاري، جويبارهايي جاري و به سوي دشت هاي تشنه معنويت روانه مي شد و آنان را از طراوت صفاي خويش برخوردار مي ساخت. به برکت اين نهرهاي ناب، گلستان هاي معرفت و فرهنگ و بوستان هاي فرزانگي به شکوفايي رسيدند و رايحه معطر آنها مشام جان انسان هاي تشنه حقيقت را نوازش دادند.
اما عواملي باعث شد که در آسمان اندلس لکه هايي سياه از ابرهاي طوفان زا به وجود آيند و اين سرسبزي معنوي را مورد تهاجمي سهمگين قرار دهند، بوستان توحيد و يکتاپرستي دچار آفات زياي شد و پژمردگي و پاييزي رنج افزا بر آنها سايه افکند.
مسلماناني که علاج تمام دردها و ناگواري هاي خود را در بازگشت به اسلام و زيستن در نظام اسلامي و در پرتو احکام اسلامي جست و جو مي کردند و سرنوشت ذلت آميزي را که طراحان توطئه هاي استکباري تدارک ديده بودند، از خود دور ساختند. بتدريج از عبوديت و تسليم در برابر اوامر، احکام و موازين الهي فاصله گرفتند و ديگر در برابر هجوم دشمن به ارزش هاي قرآني؛ مقاومت نمي کردند. بر طبل اختلاف کوبيدند و انسجام و اتحادي را که به لطف پروردگار خويش و در پرتو ايمان و درک روشن از اعتقادات به دست آورده بودند، مخدوش ساختند.
خواصي که بايد روش زندگي و موضعگيري هاي فرهنگي - سياسي آنان، جامعه را به سوي صلاح و رستگاري سوق دهد، با سکوت و سکون و يا فريادهاي نابجا و خروش هاي نابخردانه و غفلتي خطرناک، زمينه هاي وزش طوفاني مهيب را فراهم ساختند. تساهل و تسامح آنان بستري به وجود آورد تا پست هاي حساس و مناصب مهم در اختيار افراد بيگانه قرار گيرد. يهوديان و مسيحيان به صرف حفظ ظواهر و پذيرش صوري قوانين و مسلمانان، در اداره ي امور اندلس نقش مهمي ايفا مي کردند. حتي رياست مراکز علمي و فرهنگي به اجانب واگذار شد، و در اين شرايط خواص، ساده لوحانه و جاهلانه بر اين باور بودند که حقيقت دانش بر اعتقادات مذهبي برتري دارد!
با غفلتي آشکار، نخبگان و حتي انسان هاي فرهيخته بيش از حد به دشمن اعتماد کردند و به او ميدان دادند و همين امر سبب شد آنان در عرصه هاي تبليغي، ارشادي، علمي و آموزشي نفوذ کنند و ضربه هاي اساسي بر پيکر اندلس اسلامي وارد سازند. سرانجام مسلماناني که خود بر اثر گفت و گو، تفاهم و تساهل به پاسداري از فرهنگ، هنر و اماکن مسيحيان همت گماردند ناگهان با مسيحياني رو به رو شدند که در صدد محو و نابودي آثار اسلامي برآمده بودند و مسلمانان را به فجيعترين وضع قتل عام مي کردند و به غارت اموال و ميراث علمي و فرهنگي آنان مي پرداختند.
از همت مضاعف تا رفاه زدگي و عافيت طلبي
آنان خشکترين زمين ها و تپه ماهورها را که تا آن زمان حاصلخيز به حساب نمي آمد، حتي دامنه کوه ها را به طبقات و سطوح تبديل و آنها را آبياري کردند، توسعه و ترقي بخش کشاورزي به حدي رسيد که در هر سال، گاهي از يک زمين سه تا چهار بار محصول برداشت مي کردند.(2)
به همين دليل برتولد اشپولر اعتراف مي کند سلسله اي که بر اين سرزمين فرمانروايي کردند، در طي دوره اي نسبتاً طولاني اندلس را از لحاظ سياسي و اقتصادي به دوره عظمت و از لحاظ ابداعات عقلي و هنري به اوج رفعت رسانيدند.(3)
مورخان و محققان اروپايي اذعان کرده اند: همين که اندلس مراحل اوليه را پشت سر نهاد و بر روي پاهاي خود ايستاد و اعتماد به نفس لازم را به دست آورد و دانشمندان، حکما و مشاهير روشن بيني را در دامان خود پرورش داد که از لحاظ استحکام و استقلال فکري از نظاير خويش حتي در سرزمين اصلي جهان اسلام پيشي جستند، البته حاکمان در اين توسعه و تکاپوي علمي حضوري فعال داشتند هر مسجدي با مدرسه اي همبستگي داشت و هر شهري از مراکز علمي برخوردار بود.(4)
دانش ستاره شناسي، رياضي و هندسه در اندلس رواج فزاينده اي يافت و به دليل همت فوق العاده اي که دانشوران از خود بروز دادند، پيشرفته ترين نظريه هاي نجومي مسلمانان در آنجا شکل گرفت. با توجه به اينکه اندلس دروازه انتقال علوم اسلامي به مغرب زمين بود، اين خلاقيت و ابتکارات در ميان اروپاييان رواج يافت و بر دانشمندان آنان اثري شگرف بر جاي نهاد.(5)
پژوهش هاي جغرافيايي مسلمانان نيز يافته هاي نوين و ارزشمندي را به جهان دانش عرضه کرد. ادريسي نقشه اي جهاني ابداع کرد که بر روي ميزي از نقره حکاکي شده بود. او از سرزمين هاي جهان آگاهي هاي ارزنده اي به دست آورد که در آثار جغرافي نويسان پيشين وجود نداشت يا اگر وجود داشت، غلط بود. به همين دليل تحقيقاتش خيلي زود مورد توجه اروپاييان قرار گرفت و به ترجمه آنها همت گماردند.(6)
بررسي هاي پزشکي مسلمانان اين قلمرو و درمان بيماري ها، بر اساس يافته هاي علمي و تجربه هاي ارزشمند دانشمندان اندلسي بود، در حالي که سيمون دوکورينوي بلژيکي ستارگان را مسئول شيوع وبا مي دانست. يک پزشک مسلمان توجه انسان هاي وحشت زده را درباره اين بيماري به تجربه اي علمي و مستند خود برگردانيد و مسري بودند آن را به اثبات رسانيد و راه هايي براي درمانش ارائه داد. در همان هنگام که در اندلس بيماران جذامي در بيمارستان هاي نسبتاً مجهز بستري مي شدند، در فرانسه کشيش ها چنين بيماراني را به داخل قبري که قبلاً حفر کرده بودند مي فرستادند و زنده زنده دفن مي کردند و اين رفتار مذموم بدان معنا بود که اين بيمار از قلمرو انسان ها خارج شده است.
جراحي اندلسي تحولات مهمي در عمل جراحي به وجود آورد و در مورد بيماري هاي خوني، روماتيسم و سل به بررسي هاي جالبي پرداخته شد. پيشرفت هاي پزشکان مسلمان درباره سوزانيدن زخم ها، شکافتن جسد حيوان و انسان براي کشف و شناخت علمي مورد توجه پزشکان جهان قرار گرفت.(7)
اما همين ملّت با آن همه اختراعات و اکتشافات در علوم گوناگون، همت علمي و فکري را کنار گذاشت و به عاقبت طلبي روي آورد. گرايش به تشريفات و رفاه طلبي حتي آثار خود را در معماري اسلامي نشان داد و برجسته ترين هنرمندان تمام تلاش ذوقي و فنون ابتکاري خود را در انواع قصرها مثل کاخ الحمراء، غرناطه، قصر اشپيليد، شهرک الزهرا و گلدسته هاي ژيرالو به کار گرفتند. بدين ترتيب هنر و ذوق معماري در خدمت تجمل پرستي و حاکمان عياش و کاخ نشين قرار گرفت.
جوانان مسلمان به جاي تکاپوي علمي و کار کردن در مراکز آموزشي و آزمايشگاه ها و کانون هاي تحقيقاتي و گذرانيدن اوقات در مساجد و توجه به تقيّدهاي ديني، در پارک هايي که به بهانه تفريحات سالم براي آنان ساخته بودند به عياشي و وقت گذراني روي آوردند. نسلي که تا چندي قبل براي سرگرمي و رفع بيکاري به تمرين تيراندازي، اسب سواري و گفت وگوهاي علمي مي پرداختند به سوي اين پارک ها هجوم آوردند و با دختران مسيحي که مأموريتي به جز فساد کشانيدن آنان نداشتن مشغول عشق بازي شدند. کلوپ هاي شبانه و شب نشيني هاي آميخته به فساد و شهوتراني به راه افتاد و خلاف و آلودگي هاي اخلاقي مثل باتلاقي خطرناک نسل نوخاسته را در ميان گرفت.
دنياگرايي و همت ورزيدن براي تدارک زندگاني فاني بدون معنويت، يک ارزش تلقي شد، شرف و اعتبار انساني به قربانگاه غرايز پست حيواني رفت. کارگزاراني که در بهترين اماکن با امکانات گوناگون و تشريفات و تجملات گسترده زندگي مي کردند. ديگر قادر نبودند در انديشه درد محرومان و رنجديدگان باشند و براي ترميم شکاف هاي طبقاتي تلاش کنند. عوامل حکومتي کوشيدند به جاي جلب رضايت خداوند و کسب وجاهت در ميان مردمان مؤمن، خواص را از خود راضي کنند، خواصي که براي تأمين امکانات رفاهي خود بيش از ديگران اسباب مشقت و تکلف را براي دولت اسلامي به وجود آورده بودند و در دوران مشکلات و گرفتاري ها کمتر از همه به فرمانروايان کمک مي کردند. خواصي که بر خواسته هاي غيرمنطقي و حتي نامشروع خويش اصرار مي ورزيدند و فرهنگ اشرافيگري را ترويج مي کردند و براي اهل معرفت و همت هاي عالي ارزشي قائل نبودند و براي ارزش زدايي، سلب اعتماد مردم و تضعيف اقتدار سياسي - اجتماعي اندلس مي کوشيدند.
مردم لباس پشمي و مويين را که پوشش مجاهدان اسلام و کسوت صبر و استقامت و سعي و تلاش بود، از تن خويش بيرون آوردند و جامه هاي حرير و ديبا يعني لباس تن پروري در برمي کردند. خوشگذراني و تجملگرايي به اندازه اي رايج شد که درآمد عادي مردم براي زندگي آنان کفايت نمي کرد. به علاوه همچشمي و رقابت در بهره مندي از زينت ها و زيورآلات به اندازه اي بالا گرفت که همه مي خواستند از نظر خانه هاي مجلل، تزئينات آن و پوشيدن لباس هاي گرانقيمت و استفاده از تزئينات و انواع دکوراسيون، از ديگران پيشي گيرند.
اين اشرافيگري و رفاه طلبي به امور نظامي و رزمندگان هم سرايت پيدا کرد. هنگامي که کارگزاران احساس کردند دشمن قصد تهاجم نظامي دارد به فرماندهان ارتش دستور آماده باش دادند. شهرها و ارتفاعات سنگربندي شد. لشکرها آرايش نظامي مي گرفتند. سران لشکر و عمال و حکام شهرستان ها به مرکز حکومت فرا خوانده شدند. تمامي آنان در حالي که با نهايت کبر و غرور بر اسب هاي کوه پيکر سوار شده بودند، به فاصله چند روز در قرطبه حضور يافتند. عدي بن ابي عامر امير والانس دويست سوار به دنبال داشت که گويند علاوه بر ساير تجملات، نعل اسب آنان از طلاي خالص بود، سران سپاه و سرداران لشکر و حکام در قصر قرطبه فرود آمدند.
مالک بن عباد در آنجا قصر باشکوهي بنياد نهاده بود که پيرامون آن قصر، باغستان ها و چمن ها بود و در آن کاخ، مجسمه هايي از نقره به صورت پرندگان و حيوانات ساخته بودند که از دهان آنها آب بيرون مي ريخت.
اُمراي مسلمان يک ماه تمام در مهماني نزد مالک بن عباد ماندند. آنان در سور و سرور، اهالي در غفلت ولي دشمن خوانخواره در کمين. چون ايام جشن ها سپري شد امرا هر کدام به شهرهاي خود بازگشتند، چون نگراني از جنگ برطرف شده بود به عيش و عشرت و خوشگذراني پرداختند.(8)
امتياز دادن به دشمن
گوستاولوبون نوشته است: مسيحيان که به تبعيت اعراب درآمدند و همچنين يهود، با مسلمانان مساوي بودند و مانند آنها مي توانستند در پست هاي مهم دولتي شاغل شوند.(10)
اين مورخ اروپايي يادآور شده است: خوبي همزيستي اعراب اسپانيا نسبت به زيردستان مسيحي اجازه دادند براي خود جلسات مذهبي داير کنند، چنان که در سال م در اشبيليد کنفرانسي نظير آن در قرطبه تشکيل شد و از کليساهاي زيادي هم که در دوران حکومت اعراب اسپانيا ساخته شد بخوبي مي توان فهميد که مسلمانان اندلسي تا چه اندازه نسبت به اديان مغلوبه سهل انگاري داشته اند.(11)
سرداران مسلمان با يکي از بزرگان مسيحيت به گفت و گو نشستند. ايلدفونس به آن سردار مي گويد: پاپ از همه ي بارون هاي اروپا دعوت کرده و از آنها درباره بازپس گرفتن اسپانيا از مسلمانان مشورت خواسته است. آن فرمانده نظامي پاسخ داد: کار به اين سادگي نيست. افراد مسلمان به آيين خود سخت پايبند هستند و حتي تا پاي جان از شرف و عزت خويش دفاع مي کنند. گاه مي شود افراد يک قبيله يا دودمان به خاطر دفاع از ارزش ها و معتقدات خود کشته مي شوند، ولي تن به ذلت نمي دهند، اما از سوي ديگر اين را بدان که مسلمانان دو ويژگي دارند که مي تواني از آنها بهره گيري. يکي اينکه کرامت انساني دارند و افراد بزرگواري هستند و ديگر آنکه حسن ظن خوبي برخوردارند. آنگاه اين سردار خيانتکار که بَرّاق بن عمار نام داشت اضافه کرد: چاره اين است که با آنها در سه چيز پيمان ببنديد و معاهده امضا کنيد: اول آزادي در تبليغ دين، دوم آزادي در آموزش مسلمانان و سوم آزادي در تجارت با آنها. گرفتن اين سه امتياز راه پيروزي را بر شما هموار مي سازد. آزادي شما در تبليغ دين باعث مي شود که مبلغان بتوانند تعاليم شما را در ميان کودکان مسلمان رواج دهند و حتي اگر در مسيحي کردن کودکان و و جوانان موفق نشوند حداقل آنان به عناصري بي تفاوت و سست تبديل مي شوند و غيرت ديني که عامل مقاومتشان در برابر دشمن است به تحليل مي رود. آزادي در آموزش سبب آن مي شود که جوانان مسلمان به دليل تکريم معلم و استاد براي شما مسيحيان و اروپاييان برتري فکري و نژادي قائل شوند و شما را قويتر و عالي مقامتر از خودشان تلقي کنند و به همين نسبت از علاقه و احترام آنان در حق مسلمانان و سرزمين اسلامي کاسته شود. بر اثر آزادي در امور بازرگاني مي توانيد با مسلمانان آميزش و معاشرت داشته باشيد و از علاقه آنان به سنت هاي ديني و شعاير مذهبي کم کنيد، حتي مي توانيد فساد و گناه را در بينشان رواج دهيد.
با شنيدن اين سخنان چشم هاي ايلدفونس مسيحي از شدت شادي برقي مي زند و چهره اش از شدت هيجان بر افروخته مي شود. او بخوبي مي داند که در شرايط کنوني نمي تواند از طريق نظامي بر مسلمانان غلبه يابد و بهترين راه همان جنگ نرم و تهاجم فرهنگي است.
فرداي آن روز نشستي کاملا محرمانه با حضور پاپ برگزار شد و سرانجام متن قراردادي با همان شرايط پيشنهادي براق بن عمار خائن تنظيم شد و آن را توسط افرادي مورد اعتماد نزد حاکمان اندلس فرستادند. فرمانروايان مسلمان فريب سخنان خوشايند مسيحي ها را خوردند و شرايط صلح و آشتي را پذيرفتند. در پي پذيرش پيمان، کشيش ها و مبلغان مسيحي در شهرهاي مسلمان پراکنده شدند و به تبليغ آيين خود پرداختند. آموزش در مدارس مسيحي همگاني و رايگان شد تا مسلمانان بتوانند در آنها آموزش هاي لازم را ببينند. در همان روزها مدارس مسلمانان در کوردوبا و ديگر شهرهاي مسلمان نشين اسپانيا رو به تعطيلي مي رفت و تدريس علوم و معارف اسلامي در اين مراکز با نقصان و ضعف رو به رو شده بود. به همين دليل جوانان مسلمان به مدارس کشيش ها روي آوردند و با مربيان مسيحي معاشرت کردند و در اخلاق و رفتار و شيوه زندگي پيرو آنان شدند. برخي از افراد مسيحي مسئول آموزش نظامي و فنون رزمي به جوانان مسلمان شدند و سپاهيان اندلس که نسبت به دشمنان مسيحي در خود حالت برتري احساس مي کردند و با نيروي ايمان و غيرت ديني خصم را در هم مي کوبيدند اندک اندک با تسلط مربيان مسيحي نسبت به آنان حالت فروتني و اطاعت يافتند و چنين تصور کردند که جنگجويان اروپايي بر مبارزان مسلمان برتري دارند. همچنين خريد و فروش مشروبات الکلي در اندلس رايج شد و نفوذ اقتصادي که مقدمه اي بر سلطه سياسي است از سوي سران اروپا در اندلس صورت گرفت.(12)
آزادي در فعاليت هاي اقتصادي، پيامدهاي ناگواري براي اندلس در برداشت؛ شکلگيري يک طبقه خاص در جامعه و رويکرد مردم به مصرف گرايي و کالاهاي تجملاتي موجب شد مردم آرام آرام از هنجارها و آموزه هاي اسلامي جدا شوند و رفتار و زندگي فردي و اجتماعي آنان صبغه مسيحيان و يهوديان اندلس را به خود گيرد. ويل دورانت مي نويسند: چون ثروت مسلمين افزايش يافت، شور ديني آنان کاهش پذيرفت، با آنکه شريعت اسلام با مردم شکاک در عقايد و باورها سخت مي گيرد در قرن يازدهم ميلادي موجي از شک و ترديد به وجود آمده بود، طايفه اي پديد آمد که مي گفت: دين ها باطل است و احکام دين را از نماز، روزه، حج و زکات به مسخره مي گرفت، بجز اين فرقه، فر قه اي آشکار شدکه خويشتن را «پيرو دين جهاني» نام داده بود، اين گروه با تمامي عقايد ديني مخالفت مي کرد و صرفاً بر مبادي اخلاقي تبليغ مي کرد يک فرقه لاادري نيز شکل گرفت که مي گفت امکان دارد عقايد ديني، درست يا نادرست باشد و ما آن را نه تأييد و نه انکار مي کنيم، هر چه هست از حقيقت آن بي خبريم و نمي توانيم عقايدي که از اثبات صحت آن عاجزيم بپذيريم. فقها با اين افکار و اعتقادات انحرافي که در يقين و ايمان مردم خدشه وارد مي ساخت بشدت مخالفت کردند. و چون در قرن يازدهم ميلادي حوادث ناگواري بر مسلمانان رخ داد گفتند موجب اين رويدادهاي تأسف برانگيز آن گمراهي ها بوده است. تجديد موفقيت نيروي مسلمانان در ايام حکامي بود که قدرت خويش را مانند ايام پيشين بر اساس دين نهاده بودند.(13)
اميرعلي در تاريخ خود وضع سرداران مسلمان را چنين ذکر کرده است: جوانمرد يا شواليه مسلمان که براي جنگ به ميدان مسابقه مي رفت بر روي بازوهاي خود علامتي مانند شکل قلب يا تيري که آن را سوراخ کرده، تصوير يک کشتي که ستاره آن را هدايت مي کرد و يا حرف اول اسم محبوبه خود را داغ مي زد يا خالکوبي مي کرد، بهادران علناً در حضور محبوبه هاي خود با هم براي جايزه شجاعت و دلاوري مبارزه مي کردند و اغلب با آنها مي رقصيدند.(14)
چنين روحيه اي موجب شد تا سربازان اسلام، در برابر دشمن زمينگير شوند و در صورت پيروزي به رزمنده اي غنيمت طلب تبديل شوند، شکيب ارسلان از عوامل شکست سپاهيان مسلمان در برابر مسيحيان را چنين روحيه اي دانسته و نوشته است: طمع و حرص مسلمانان در جمع آوري غنايم يعني همان عاملي که موجب عقب نشيني اروپاييان از ميدان جنگ بود، آنان را شکست داد.(15)
دنياخواهي و گريز از آخرت و معنويت سپاهيان مسلمان اندلس تا بدانجا پيش رفت که يکي از فرماندهان مسيحي دستور داد تا اردوگاه خود را براي سپاهيان مسلمان خالي کنند و چون اردوگاه به تصرف مسلمانان درآمد، آنان به جاي مستحکم کردن مواضع خود، به جمع آوري غنايم روي آوردند، در اين حال نيروهاي مسيحي برايشان هجوم بردند.(16)
پي نوشت ها :
1. فرهنگ اسلام در اروپا، زيگريد هونکه، ترجمه مرتضي رهباني، صص 336و 337.
2. نقش مسلمانان در شکوفايي اروپا، ص 96.
3. جهان اسلام، بر تولد اشپولر، ترجمه قمر آريان، صص 158 و 159.
4. فرهنگ اسلام در اروپا، پيشين، صص 577و 578.
5. علوم اسلامي و نقش آن در تحول علمي جهان، آلدوميه لي، صص 410و 411.
6. متفکران اسلام، بارون کارادوو، ج اول، صص 17و 18، منابع فرهنگ اسلامي، ميان محمد شريف، ترجمه سيد خليل خليليان، ص 83.
7. سيماي تمدن غرب، سيد مجتبي موسوي لاري، ص 182.
8. مجله مسجد، ش 39، مرداد و شهريور 1377، صص 66 تا 68، انحطاط يک تمدن، فرهنگ پويا، ش 7، مرداد 1384، صص 71 و 72؛ غروب آفتاب در اندلس، طنطاوي، ص 30.
9. تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 4، ص 382.
10. تاريخ تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه سيد هاشم حسيني، ص 342.
11. همان، ص 342.
12. نقش مسلمانان در شکوفايي اروپا، ص 138، غروب آفتاب در اندلس، ص 19، سرزمين خاطره ها، سيد علي محقق، ص 48.
13. تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 4، ص 384.
14. تاريخ غرب و اسلام، اميرعلي، ص 542.
15. تاريخ فتوحات اسلامي در اروپا، شکيب ارسلان، ص 89.
16. فرهنگ پويا، مرداد 1384، ش 7، ص 19.