تحليلي بر خطبه (80)نهج البلاغه(1)

مسأله زن به مثابه موجودي انساني که همه خصوصيات انسان بودن در وجود او جمع است، در طول تاريخ بشري همواره از جمله مهمترين مسائل بوده است در بزرگداشت الهي از انسان، زن و مرد فرقي ندارند و جز در عرصه سپردن مسئوليتها آنجا که ويژگيهاي ذاتي هر کدام، تفاوتي را در مواضح اقتضا مي کرده است، تفاوتي ميان آن دو نيست،(1)آن هنگام که زنان مسلمان بدنبال تصويري اين گونه از شخصيت خويش، در نهج البلاغه، مي گردند با عباراتي چون
چهارشنبه، 16 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحليلي بر خطبه (80)نهج البلاغه(1)

تحليلي بر خطبه (80)نهج البلاغه(1)
تحليلي بر خطبه (80)نهج البلاغه(1)


 

نويسنده : دکتر فاطمه علائي رحماني




 
مسأله زن به مثابه موجودي انساني که همه خصوصيات انسان بودن در وجود او جمع است، در طول تاريخ بشري همواره از جمله مهمترين مسائل بوده است در بزرگداشت الهي از انسان، زن و مرد فرقي ندارند و جز در عرصه سپردن مسئوليتها آنجا که ويژگيهاي ذاتي هر کدام، تفاوتي را در مواضح اقتضا مي کرده است، تفاوتي ميان آن دو نيست،(1)آن هنگام که زنان مسلمان بدنبال تصويري اين گونه از شخصيت خويش، در نهج البلاغه، مي گردند با عباراتي چون ناقص الايمان ، ناقص العقل، ناقص الارث، عقرب، شر و مواجه مي گردند و اين سؤال براي آنان مطرح مي شود آيا آنان واقعاً در مقام عبوديت، عروج و تکامل، دريافتهاي ذهني و انتزاعات عقلي و ...از مردان ناقص ترند.
مع الاسف تشتت و تناقص موجود در آراء شارحان نهج البلاغه، مانع از درک صحيح سخنان امام عليه السلام مي باشد.
اين شارحان گاه با لسان فلسفه و گاه با لسان تاريخ يا روانشناسي در صدد توجيه عبارات نهج البلاغه برآمده اند و با هر کلام، زن مسلمان را در اين ميانه متحيرتر ساخته اند، واقع آن است که در ک مردان از روحيه زنان، درکي تجربي و حصولي است . هنوز مسأله روح زن و ماهيت واقعي وي در پرده اي از ابهام و نهايتاً در پس تأويلات قرآن، مجهول مانده و عبارات نهج البلاغه در انتظار شارحي راستين است تا باطن آنها را اظهار نمايد.
حکم قاطع به «موضوع»و مجعول بودن، احاديثي که گوياي برخي مسائل(ظاهراً)منفي پيرامون زن در نهج البلاغه مي باشد چه بسا به لحاظ علمي چندان اقدام درستي به شمار نرود. براي روشن شدن صحت و سقم اين اخبار، نخست بايد به احوال رجال اسناد نگريست و با نگاهي علمي -تحليل دلالت آنها را براين و آن انديشه مورد تأمل قرار داد(چه امکان وجود فهم ها و تلقي هاي مختلف در اين زمينه، چندان دور از واقع نيست)آنگاه با عرضه آنها به قرآن، به مناقشه مضموني دست زد و در نهايت روشن کرد که آيا آن قبيل روايات مي تواند مربوط به شرايط زماني و مکاني خاص باشد بي آنکه راويان آن احاديث، قراين دال برتعلق زماني و مکاني را (به هر دليل)يادآور نشده باشند يا خير؟(2)
ما، در اين نوشتار برآنيم که سرانجام به تصوير راستين کلمات نهج البلاغه دست يازيم و بذر اطمينان را در قلب زن مسلمان متحير بيفشانيم، اعتلاي فکري -روحي زن مسلمان و هويت انساني-اسلامي او را به مقصد و مقصود رسانيم و نه به شکلي سطحي و گذرا، بلکه به شکلي اصولي، با مسائل نظري و ديدگاههاي راجع به زن، برخورد نموده و قدمي کوچک در سير احياء فرهنگ راستين اسلام برداريم.
قبل ازبررسي اين خطبه، لازم است به نکاتي چند اشاره شود:

1ـ پيوند تنگاتنگ نهج البلاغه با قرآن:
 

نهج البلاغه برگرداني از قرآن است با اين تفاوت که :قرآن به صورت کلي بر فراز عصرها و نسلها، سخن گفته است اما نهج البلاغه، اين مسائل را در رابطه با ملتي، مطرح کرده است و بدينوسيله به ما نشان داده است که چگونه مي توان مسائل کلي قرآن را در مورد ملتي به مطالعه گذاشت و با زندگي يک جامعه آن را مطابقت داد. بنابراين بررسي نهج البلاغه، جداي از قرآن مانند نگريستن به کالبد بي روح است تفکيک قرآن از نهج البلاغه، تفکيک روح از کالبد است.
براي فهميدن سيما و چهره و شخصيت زن در نهج البلاغه، بايد به قرآن مراجعه نمود و انتقادهاي نهج البلاغه را در کنار آن و با تطبيق با مسائل قرآن، بررسي نمود.

2ـ مناسبتهاي تاريخي:
 

مناسبتهاي تاريخي به مثابه قرائن کلام است و بدون در نظر گرفتن آن، مقصود و منظور امام هرگز روشن نخواهد بود. آنچه در مورد مقام و شخصيت زن در نهج البلاغه، آمده با توجه به مناسبتهاي تاريخي خاصي هست که بايد آن مناسبتها مورد توجه قرار گيرد.

3ـ قضايايي که در زمينه هاي مقام و شخصيت زن در نهج البلاغه آمده، قضاياي«خارجيه»است نه قضاياي
 

«:طبيعيه»يا«حقيقيه»:
غالب سخناني که در نهج البلاغه، پيرامون زنان آمده، ناظر به زنان موجود در جامعه است نه ناظر به جنس زن در جميع ادوار. سخن از زن موجود در جامعه مي گويد با تمام نقص ها و نارسائي هايش و نيز آن زناني که با چنين خصوصياتي در جامعه، ظاهر مي شوند. لذا شرايط حاکم برجامعه اساس نظرها و ديدگاه ها بوده است.

4ـ خطابات نهج البلاغه
 

ساري و جاري در همه زمانها و مکانها نيست چنانچه در خطبه(80)نظر اکثر محققان اين است که اين خطبه بعد از جنگ جمل و در مورد عايشه عنوان شده است که در مباحث آينده بدان اشاره خواهد شد.

مناسبت تاريخي خطبه (80):
 

کلام مزبور را به اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت داده اند، آن هم بعد از جنگ جمل، جنگي که باب فتنه را ميان مسلمانان گشود و ميان آنان، شمشير گذاشت و باعث ريختن خون تعداد بي شماري گرديد
اين جنگ به سبب موضع انفعالي و احساساتي عايشه نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام، درگرفت و تعدادي از اصحاب نيز که با علي عليه السلام دشمني داشتند و خيال قدرت در سر مي پروراندند او را کمک و تشويق کردند.
موقعيت و منزلت عايشه به سبب آنکه همسر رسول خدا صلي الله عليه و اله و ام المؤمنين بود، در نزد عموم مرد بسيار بزرگ شمرده مي شد و اين منزلت، سرچشمه تأثير برعامه مردم بود.
علي عليه السلام مي خواهد از اين تأثير عمومي عايشه بکاهد، لذا در سخنان خود، او را فاقد امتيازي برديگران زنان شمرده و در رديف ديگر زنان قرار مي دهد تا مردم بدانند چرا پيروي بي مورد از او، به فاجعه انجاميد و چرا او به نصيحت خيرخواهان گوش نداد و هنگامي که حکم خدا را مبني برماندن زنان پيامبر صلي الله عليه و اله به خانه به او يادآوري نمودند برآن وقعي ننها د و از فتنه اي که اقدامات او را در پي داشت، نهراسيد.
علي عليه السلام قصد داشت به طوري که طعني مستقيم به عايشه نباشد، توده مردم را بينا کند، لذا شيوه اي را که انتخاب کرد به بيان احکام شرعي ويژه زنان مربوط مي شد و آن احکام، کاستي و نقصاني را در شايستگي و ويژگي هاي انساني زن که با مرد، يکسان است، در پي نداشت، بلکه پرده از چشم مردم برمي داشت تا دريابند که عايشه نيز همچون ديگر زنان است و از وضعيت خاصي که موجب شود مردم از او پيروي نمايند برخوردار نيست و تسليم تصميمات و موضع گيريهايي نشوند که صرفاً از تمايلات و احساسات شخصي او ناشي شده است.
چنانچه علي عليه السلام در جاي ديگر درباره او مي فرمايد:
«اما فلانه، فادرکها رأي النساء وضغن علي في صدرها».
«اما آن زن، انديشه زنانه بردست يافت و در سينه اش کينه چون کوره آهنگري بتافت.»

سند خطبه (80):
 

اين روايت را شريف رضي در نهج البلاغه و کليني از تعدادي اصحاب ما از احمد بن ابي عبدلله از پدرش از کساني که ذکر مي کند از حسن مختار از ابي عبدالله عليه السلام که فرمود:
قال اميرالمؤمنين عليه السلام في کلام له ...(کافي، 5 ،517،ح5)نقل کرده اند . البته کليني از تعدادي اصحاب ما از محمد بن يحيي از محمد بن حسين از عمروبن عثمان از مطلب بن زياد با رفع حديث به ابي عبدالله عليه السلام نيز نقل کرده است.(3)
مرحوم سيد رضي، اين روايت را مرسلاً نقل کرده است نوعاً علما به روايات مرسله، عمل نمي کنند. مرحوم شهيد در کتاب درآيه فرموده است:
«المراسيل ليس بحجه مطلقا».
طريقه کليني، نيز داراي ضعف سند مي باشد و بعيد نيست که قطعه اي از حديث مرسل شريف رضي باشد.(شمس الدين، اهليه المراة التولي السلطه)(.4)
در طريقه کليني، منظور از «احمد بن محمد»احمد بن محمد بن خالد برقي است وي گرچه في نفسه ثقه و مورد احترام مي باشد، اما نامبرده از ضعفا، روايت کرده و بر روايات مرسله اعتماد نموده و در نقل اخبار، طريقه اهل فن را رعايت نمي نموده است.(5)
وي از کساني است که نه مدحي درباره او رسيده و نه کسي او را قدح کرده است.(6)
حاصل آنکه روايت، از نظر سند، خيلي صاف و خالي از اشکال نيست.(7)
1ـ البته اماميه قائل به حجيت مرسلات اصحاب اجماع بوده و به آنها عمل مي کنند.

ب-نقد محتوايي خطبه (80)
 

يکي از مواردي که در ارزيابي حديث مورد عمل عقل و توصيه شرع است، نقد محتوايي احاديث از نظر عدم مخالفت با کتاب خدا مي باشد، به عبارت ديگر، مفاهيم و معاني احاديث بايستي با کتاب خدا، هماهنگ بوده و در غير اين صورت، آن حديث، کنار گذاشته مي شود. علاوه برمورد فوق يکي ديگر از مواردي که در ارزيابي احاديث، مورد عمل قرار مي گيرد عدم مخالفت حديث با عقل مي باشد. اگر مضمون حديثي با ادراک روشن عقل، مخالفت داشت و عقل، محتواي آن را قابل قبول ندانست و با حس و وجدان، مغايرت داشت، بايستي کنار نهاده شود.
استاد محمد تقي جعفري، پيرامون خطبه فوق، چنين مي نويسد:
«بعضي ها گفته اند همه خطبه هاي اميرالمؤمنين مانند قرآن، قطعي السند نيست يعني احتمال عدم صدور بعضي از جملات خطبه ها از خود اميرالمؤمنين، يک احتمال منطقي است. همچنين اگر خطبه اي يا جمله اي، مخالف صريح حس و عقل سليم بود مانند ديگر روايات، حکم حس و عقل سليم، بر روايت و حديث، مقدم است و اين از اصول مسلم فقه اسلامي در تعادل و تراجيح است.(8)
ما در ضمن بحث پيرامون خطبه مذکور، به موارد عدم تطبيق پاره اي از فرازهاي اين خطبه ، با قرآن و نيز مخالفت آن با بداهت عقل، اشاره کرده و برپايه آن، به نقد اين خطبه، مي پردازيم. شايان ذکر است که نقد محتوا و متن، برنقد سند، مقدم است. بدين معنا که اگر حديثي، حتي داراي سند صحيح اعلائي بود اما با شرايط نقد متن، ناسازگار بود کنار گذارده مي شود.
اما نقصان ايمانهن فقعودهن عن الصلاة و الصيام في ايام حيضهن:
اما نقصان ايمان زنان در اين است که در ايام عادت زنانگي، نماز و روزه را ترک مي کنند.
قبل از بررسي محور مذکور، پيرامون «نقص ايمان در زنان»مقدمتاً بايستي اين نکته را متذکر گرديد که :ايمان، تصديق جازم مطابق با واقع است و از کيفيات و عوارض نفساني مي باشد، با توجه به اينکه کيفيات بطور کلي قسمت پذير نمي باشند و نفس انساني نيز که موضوع ايمان است، مجرد و غيرقابل تجزيه و تقسيم است و عوارض، تابع موضوعات بلکه عين موضوع هستند، ايمان قابل نقصان کمّي نيست، زيرا نفس انساني جسم و موجود مادي نيست که قابل قسمت باشد و عوارض نفس نيز مانند نور علم و نور ايمان و غيره از کيفيات نفساني است و تقسيم کمّي شامل آن نمي گردد ولي مانند نور حسي، شدت و ضعف مي پذيرد ودر افراد مؤمنين از جهت کمال، متفاوت و داراي مراتب و درجات است. حاصل آنکه، ايمان داراي مراتب قوت و ضعف و متحد با جوهر نفس و غير قابل تقسيم است. اما اعمال صالحه از قبيل نماز و روزه و به طور کلي تمام عبادات، از شرايط ايمان و از آثار خارجي ايمان محسوب مي شوند و ايمان به هيچ وجه، قابل اجزاء نيست.(9)
از سوي ديگر، بايستي به اين نکته توجه داشت که امام عليه السلام منظور از نقصان ايمان را ترک نماز و روزه در ايام حيض دانسته اند، ترک نماز و روزه براي زنان در ايام قاعدگي، تکليف واجب الهي است که خداوند آن را از باب لطف برزنان مقدر کرده و در حقيقت براي بانوان تخفيفي قائل شده و برآنان واجب کرده است که تخفيف در تکليف را بپذيرند.
در عرف ادبيات، يکي از انواع مجاز مرسل، اطلاق سبب و اراده مسبب است که در اينجا به کار رفته است، يعني چون ايمان سبب انجام نماز و روزه مي شود، لذا در اينجا «ايمان»اطلاق شده و مقصود، مسبب آن، يعني نماز و روزه بوده است، حاصل آنکه :
نقصان ايمان ، يعني نقصان نماز و روزه و نقصان نماز و روزه لطفي است از جانب خداوند که به عنوان تخفيف در تکليف براي زنان منظور شده است، بنابراين نقصان مزبور به خداوند و لطف او مربوط مي شود و چيزي که از جانب خداوند باشد، هرگز مذموم نيست، زيرا عادت زنانگي يک حالت طبيعي و غيراختياري است و سقوط نماز و روزه، يک تکليف و تخفيف شرعي است و زن را نه تنها، نمي توان به سبب هيچيک از اين دو مذمت نمود بلکه از آن جهت که ترک نماز زن در آن برهه، با هدف عمل به فرمان الهي است و لا غير، بايستي او را در نهايت درجه کمال دانست اين نکته را نيز بايد در نظر داشت که در عبادات کيفيت و حالت دروني مؤمن مطرح است و کميت مطرح نمي باشد.
علاوه براين اگر کميت هم مطرح باشد زود فرارسيدن سن تکليف در زنان، نقص ايمان به معناي کمّي را جبران مي کند.
با توجه به اينکه جماعت نسوان از سن 9سالگي مکلف به انجام نماز مي گردند و مردان از سن 15سالگي، يعني زنان، شش سال زودتر از مردان نماز را شروع مي نمايند و در حالت حاملگي و بچه شيردادن، عادت ماهانه ندارند و در اين دوران عذري براي ترک نماز ندارند و نيز از سن سي يا چهل يا پنجاه سالگي يائسه مي شوند، از جهت نماز، دست کمي از مردان نخواهند داشت زيرا در مدت شش سال2190روز نماز از مردان جلوترند در صورتي اگر در تمام ماههاي سال ، حيض شوند، در سال حداقل36روز و حداکثر 120روز بيشتر نمي شود.

بررسي محور دوم خطبه (80)«نقصان عقل زن»
 

«فاما نقصان عقولهن منشهاده امراءتين کشهاده الرجل الواحد»
علاوه بر روايت مذکور، روايت ديگري نيز در نهج البلاغه وجود دارد که در آن به «کاستي عقل زنان»اشاره شده است و آن اينکه:
من وصيه له عليه السلام، لعسکره قبل لقاء العدو بصفين.(10)
و لا تهيجوا النساء باذي و ان شتمن اعراضکم و سببن امرأکم ، فانهن ضعيفات القوي و الانفس و العقول...
زنان را با آزار رساندن(به آنها)بر مي انگيزانيد هر چند دشنام به شرافت و بزرگواري شما داده، به سراداران و بزرگانتان ناسزا گويند، زيرا نيروها و جانها و خردهاي ايشان ضعيف و سست است.
روايت مذکور با اندک اختلافي در متن، درکافي، ج5 ،کتاب الجهاد، ص39،ح4،نيز ذکر شده است.
همچنين در بحار الانوار،ج104،ص306، باب يکم از ابواب شهادت، ح10،حديثي از علي عليه السلام نقل شده که در متن آن اين جمله، به چشم مي خورد:
يا ايتها المراة لانکن ناقصات الدين و العقل، قالت يا ...رسول الله و ما نقصان ديننا؟قال:...
قبل از ورود به بحث پيرامون تاويلها و معاني مختلف در «نقصان عقل زنان»به عنوان مقدمه، بايستي اين نکته را متذکر شد که:
عقل جوهر مجردي است که تقسيم و قسمت کمّي در ان فرض ندارد ولي داراي مراتب تشکيکي است. به عبارت ديگر عقل موجودي از سنخ موجودات کمي نيست که به يکي بيشتر اعطا شود و به يکي کمتر، بلکه بايد استعدادي در وجود اين انسان خاکي فراهم گردد و احتياج خود را به آن فيض رباني احساس کند. احساس احتياج است که استعدادها را به حرکت مي آورد و انسان را آماده مي کند که به درک فيوضات عقلايي نايل شود ازبرکات عقل بهره مند گردد، نه ذکوريت و انوثيت که نسبت به معناي انسانيت امر عرضي است.
همچنانکه کمالات انساني در افرا د انسان هيچ ربطي به مذکر و مؤنث بودن افراد انسان ندارد، همچنين تکامل عقلي در افراد انسان به جنسيت مربوط نمي شود، بلکه مربوط به رشد فکري و هدفها و آمال و آرزوهايي است که در سر مي پرورانند و در جهت آنها روزگار مي گذرانند.
بنابراين به جز انبيا و اولياي خدا که مورد تأييد خداوند هستند، هيچکس داراي عقل کامل نيست و همه افراد انسان نسبت به کاملات عقلي ناقصند، اگر چه بين افراد و اشخاص آنها نيز کمال و نقص وجود دارد.

تأويلات معاني مختلف در «نقصان عقل زنان»:
 

بعضي از علماء با اعتقاد به صحت روايات، برتري مردان را از حيث عقلي قطعي مي دانند.(11)اما عده اي ديگر به توجيه مسأله پرداخته و برتري عقلي مردان را در قياس با احساسات قوي زنان سنجيده اند.
آنان معتقدند:مردان در تعقل، قوي تر و جلوتر هستند، آنگونه که زنان، از نظر عواطف، پيشتازند و پيشگام ترند، البته اين امر، نقصي براي زنان محسوب نشده، بلکه نوعي تفاوت طبيعي است که لازمه پا گرفتن نظام هستي است. اين تفاوت هرگز مايه امتياز معنوي و ريشه کرامت الهي نيست زيرا که برتري، تنها به تقواي الهي است و بس، در هر که و هر کجا که باشد.
علامه طباطبايي در تفسير الميزان، مي نويسد.
از نظر اسلام، زن داراي شخصيتي مساوي شخصيت مرد در آزادي اراده و عمل از همه جهات مي باشد و با مرد، تفاوتي ندارد. مگر آنچه مقتضاي وضع روحي مختص به زن باشد...زن، داراي حيات احساسي است و زندگي مرد، يک زندگي عقلاني است.(12)
شهيد مطهري، ضمن پذيرفتن توجيه علامه طباطبايي، از دستاوردهاي روان شناسان کمک گرفته و از خانم، کليودالسون نقل مي کند که به عنوان يک زن روان شناس گفته است.
خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده که خانم ها از لحاظ هوش نه تنها با مردان برابري مي کنند بلکه گاهي در اين زمينه از آنها برتر هستند.
نقصه ضعف خانمها فقط احساسات شديد آنها است. مردان هميشه عملي تر، فکر ي کنند، بهتر قضاوت مي کنند، سازمان دهنده بهتري هستند و بهتر هدايت مي کنند، پس برتري روحي مردان برزنان چيزي است که طراح آن طبيعت مي باشد، هر قدر خانم ها بخواهند با اين واقعيت، مبارزه کنند بي فايده خواهد بود . خانم ها به علت اينکه حساس تر از آقايان هستند، بايد اين حقيقت را قبول کنند ...که به نظارت آقايان در زندگيشان احتياج دارند...
بزرگترين هدف خانمها در زندگي«تأمين »است، وقتي به هدف خود نائل شدند دست از فعاليت مي کشند، زن براي رسيدن به اين هدف از روبرو شدن با خطرات بيم دارد، ترس تنها احساسي است که زن در برطرف کردن آن به کمک احتياج دارد...
کارهايي که به تفکر مداوم احتياج دارد زن را کسل و خسته مي کند.(13)
برخي نيز معتقدند: زنان تمايل ذاتي به زينت و خودنمايي دارند و اين به عنوان يک نقيصه براي زنان مطرح مي باشد.
از علي عليه السلام روايت شده که:
ان البهائم همها بطونها و ان السباع همها العدوان علي غيرها و إن النساء همهن زينه الحياة الدنيا و الفساد فيها، إن المؤمنين مستکينون، إن المؤمنين مشفقون، إن المؤمنين خائفون.(14)
همه چهارپايان شکمشان، همت درندگان دشمني با ديگران و همت زنان، زينت زندگي دنيا و فساد در آن مي باشد، مؤکداً مؤمنين، متواضع، مشفق و خائف از خداوند متعال هستند.
در روايت ديگري که امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارشان و او از علي عليه السلام نقل کرده آمده است:
عقل زنان در جمال آنها و جمال مردان در عقل آنها است.(15)
برخي آيات قرآن نيز از تمايل ذاتي زنان به زينت و زيور، خبر مي دهد از جمله:
او من ينشوا في الحليه و هو في الخصام غير مبين.(16)
آثار زندگي در خودآرايي، جلوه گري و تمايل به زينت و زيور در اين است که :زندگي، بيشتر جنبه احساسي پيدا مي کند تا تعقلي، کسي که پيوسته مي کوشد تا خود را با زيورآلات بيارايد، اهل احساسات است و احساسات براو غلبه دارد، لذا در گرداب حواد ث و پيش آمدهاي ناگوار، به جاي آنکه عقل و تدبير شايسته، به کار گيرد، مغلوب احساسات شده ، متانت و بردباري را، از دست مي دهد و خود را عاجز و ناتوان مي بيند. لازمه مقابله با پيش آمدها، صبر و شکيبايي است که درباره آن بيندشد، کسي که براثر غلبه احساسات صبر و بردباري را از دست مي دهد، نخواهد توانست آنچه را در دل دارد به خوبي و با آرامش، روشن سازد و مطلب حساب شده خود را مدلل و مبرهن، بيان نمايد.(17)
اميرالمؤمنين علي عليه السلام در وصيت نامه به فرزندش فرموده:
و لا تملک المراة من أَمرها ما جاوز نفسها، فإن المراة ريحانه و ليست بقهرمانه ...(18)
مسلط مکن زن را به آن کاري که به او مربوط نيست، زيرا زن گل نه قهرمان.
بجز اين معاني، آراي ديگري نيز در معناي اين حديث عرضه شده که بدان اشاره مي شود:
1ـ مقصود از «نقصان عقل»محروميت زن، از «عقل نظري»است نه «عقل عملي» و اين محدوديت عقل نظري محض که وسيله اي براي تجريد و تعميم و غيرذلک است، نقل ارزشي نمي باشد، اما در عقل عملي زن و مرد، مساويند.(19)
2ـ لبيب بيضون، معتقد است:
قدرت تميز خوب و بد در امور اساسي به تمامي انسانها تعميم دارد، ولي در تشخيص خير و شر در امور فرعي عنصر مردانه، اندکي برعنصر زنانه ترجيح دارد.(20)
3ـ ظرف هويت ذاتي زن با مرد، برابر است ولي خصوصيات طبيعي زن، مانع از ظهور و بروز کامل آثار اين قوه خدادادي است .(21)
4ـ در عقل انساني(ما بعد به الرحمن و اکتسب به الجنان)زن و مرد يکسانند ولي در عقل اجتماعي مردان برزنان برتري دارند.(22)
5ـ کلمه «نواقص»در اينجا به معناي تفاوت است و تفاوت در آيه 3ملک:
«ما تري من تفاوت»يعني نقص و کاستي. بدين معنا که زن و مرد، هر کدام روحيات و صفات مخصوص به خود را دارند و جايگاه هر کدا م با يد حفظ گردد.(23)

پي نوشت ها :
 

1ـ فضل الله ، قرأة جديده لفقه المراه الحقوقي، ترجمه فقهي زاده،9.
2ـ همان،38.
3ـ همان،ح7.
4ـ ترجمه عابدي،93.
5ـ فهيم کرماني،91.
6ـ خوئي،138،2.
7ـ البته اماميه قائل به حجيت مرسلات اصحاب اجماع بوده و به آنها عمل مي کنند.
8ـ 289،288،11.
9ـ همايوني،232-231.
10ـ نهج البلاغه، نامه14.
11ـ حسيني تهراني،215-205.
12ـ244،4.
13ـ ص184-183.
14ـ نهج البلاغه، خطبه 153.
15ـ مجلسي،224.
16ـ احزاب،18.
17ـ مؤمني،109.
18ـ نهج البلاغه، نامه31.
19ـ جعفري،299،11-292.
20ـ علائي رحماني،125.
21ـ همان،128.
22ـ همان،129.
23ـ دشتي،129.
 

منبع: سالنامه النهج شماره 10 - 9



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما