راه رسيدن به موفقيت چيست؟

از اساسي ترين و اصلي ترين شرايط موفقيت يک انسان در زندگي فردي و اجتماعي داشتن قدرت «مديريت خود» است. انسان موفق، ريشه همه موفقيت ها را در درون خود جست و جو مي کند. منشأ تمام پيروزي ها در وجود ماست. انساني که نگاه مثبت و فعال در زندگي دارد خواهان کار، کوشش و تلاش است و براي خود برنامه دارد. انسان موفق، زمام زمان را به دست داشته و بهترين بهره رااز آن مي برد. انسان موفق شکست ها و عقب افتادن هاي خود را با بهانه هاي پوچ توجيه نمي کند.
سه‌شنبه، 22 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راه رسيدن به موفقيت چيست؟

راه رسيدن به موفقيت چيست؟
راه رسيدن به موفقيت چيست؟


 





 

راستي راه رسيدن به موفقيت چيست؟
 

از اساسي ترين و اصلي ترين شرايط موفقيت يک انسان در زندگي فردي و اجتماعي داشتن قدرت «مديريت خود» است. انسان موفق، ريشه همه موفقيت ها را در درون خود جست و جو مي کند.
منشأ تمام پيروزي ها در وجود ماست. انساني که نگاه مثبت و فعال در زندگي دارد خواهان کار، کوشش و تلاش است و براي خود برنامه دارد. انسان موفق، زمام زمان را به دست داشته و بهترين بهره رااز آن مي برد. انسان موفق شکست ها و عقب افتادن هاي خود را با بهانه هاي پوچ توجيه نمي کند.
کشيدن پا روي زمين، حرکت بدون انرژي، چشم هاي خسته و بي حال و گاهي خواب آلود، غرغر کردن و بد و بي راه گفتن به زمين و زمان، پوشيدن لباس هايي که همواره اعتراض به دنبال دارد و ظاهري که نشان از بي نشاطي است، تاخير در کارها، اعتراضات و... نشان دهنده نداشتن مديريت خود و زمان است. مديريت به معناي اداره کردن، برنامه ريزي و حرکت در چارچوب آن برنامه به سوي هدف است.
استفاده مناسب از امکانات تحت اختيار براي پيشرفت، و هر چيز را در حيطه نفوذ و تحت تاثير خود، در جاي و محل شايسته و بايسته خود نهادن است. مديريت زمان به معناي برنامه ريزي کردن، جاي دادن هر چيز به جاي خود در حوزه زمان و تلاش در جهت رسيدن به هدف است. برنامه ريزي يعني در هر ساعت و هر دقيقه از روز چه کاري را بايد انجام داد تا حرکت ما به سوي هدف شتاب داشته باشد. کسي که برنامه دارد هستي خويش را معني بخشيده است. مي داند که ضعف ها و قوت هايش چيست، براي رفع موانع و کمبودها و نداشتن هاي خود برنامه دارد. همين طور براي تقويت داشتن ها و توانايي ها تلاش مي کند. برنامه ريزي تلاش هدفمند و دقيقي براي تکامل خود است. مديريت زندگي خود در گرو مديريت زمان است.

چگونه مي توان براي خود برنامه ريزي کرد؟
 

بايد تشخيص داد که در حال حاضر چگونه زندگي مي کنم، يعني ليست کارها و زمان آن ها را طوري که بايد تهيه کنم. يک هفته تمام کارهاي روزمره را يادداشت مي کنم.يادداشت ها را بررسي مي کنم وکارهايي که از روي بي هدقي بوده وضرورتي براي زندگي من ندارد را مشخص مي نمايم خصوصاً اموري که براي تلف کردن وقت است..
براي هفته دوم با توجه به شرايط زندگي و برنامه هاي از پيش تعيين شده و مفيد، تعيين مي کنم که مي خواهم چه تغييراتي را در زندگي خويش ايجاد کنم و هدفم از اين تغييرات بايد بهبود وضعيت قبلي و يا کيفيت بهتر باشد.
در مرحله بعد پيش بيني مي کنم که بايد چه تغيييراتي را ايجاد کنم آن ها را ليست مي کنم، به عبارتي با توجه به هدفم خواسته هايم را از خودم مشخص مي کنم، مثلا مي خواهم پايه درس رياضي ام بهتر شود و يا تغيير مثبتي در اخلاقم ايجاد شود، تمام خواسته ها را مشخص و ميزان آن را معلوم مي کنم.
در اين مرحله براي هفته سوم بر اساس خواسته هايم براي خود برنامه ريزي مي کنم و قبل از آن خواسته ها را تعديل مي کنم، با زبان ساده تر از کم شروع مي کنم و کم کم سعي مي کنم به خواسته هاي حقيقي خود برسم. اکثر کساني که نمي توانند به برنامه خود عمل کنند کساني هستند که از همان ابتدا برنامه سنگيني براي خود تدارک مي بينند و چون در عمل احساس ناتواني مي کنند از برنامه داشتن منصرف مي شوند و تا دو هفته اين برنامه را ادامه مي دهم. در اين مرحله زمان را مشخص نمي کنم و فقط کارهاي خوب و پيش بيني هاي خود را بين روزهاي هفته تقسيم مي کنم، مثلا روز شنبه بايد يک ساعت ادبيات و يک و نيم ساعت زبان انگليسي و دو ساعت رياضي بخوانم و براي روزهاي ديگر هفته با توجه به شرايطم مقدار زماني و يا مقدار درسي که بايد خوب بفهمم را معين مي کنم.
برنامه را به اجرا مي گذارم. هر شب قبل از خواب بر کارهاي خود نظارت کرده و در مقابل خواسته هاي روزانه ام، ميزان عملکرد خود را مشخص مي کنم، مثلا در مثال قبلي، قبل از خواب روز شنبه بررسي مي کنم که چه قدر ادبيات يا زبان و يا... خوانده ام. ممکن است درس ادبيات نياز به چهل و پنج دقيقه مطالعه باشد و درس زبان نياز به دو ساعت و همين طور براي کارهاي ديگر، آن چه انجام داده ام را صادقانه و با دقت يادداشت مي کنم.
در پايان هفته عملکرد خود را جمع بندي کرده با هدف و خواسته هايم و پيش بيني ابتداي هفته مقايسه مي کنم. هدفم از اين کار داشتن برنامه است و عادت کردن به برنامه داشتن.
در مرحله بعد خواسته هاي دقيق تر و واقع بينانه تري را پيش بيني نموده و هفته بعد را مصمم تر به برنامه ام عمل مي کنم. اين عملکرد را بررسي کرده اگر در پايان هفته از آن نسبتا راضي بوده ام و احساس خوبي از عمل کردن به آن داشتم برنامه را صرفا براي عادت شدن ادامه مي دهم و اگر راضي نبودم سعي مي کنم برنامه هفته بعد را واقع بينانه تر در نظر بگيرم تا به رضايت نسبي برسم. حالا من ديگر برنامه دارم مي خواهم وضعيت خود را بهبود بخشم. بهتر است کم کم خواسته هاي پيش بيني شده ابتداي هر هفته را متناسب هدفم کنم تا به هدف برسم. مي دانم که از برنامه داشتن مهم تر عمل کردن به آن است. بر خود نظارت دقيق مي کنم، اهدافم را مي نويسم و در جايي که مدام جلوي نظرم باشد قرار مي دهم، خودم خودم را تشويق مي کنم، از خدا مدد مي خواهم، از اعضاي خانواده مي خواهم قبل از برنامه ريزي جمعي در خانه برنامه من را هم در نظر داشته باشند.
حالا که چهار هفته است با برنامه عمل مي کنم با توجه به توانم دو نکته ديگر را وارد برنامه ام مي کنم؛ اول خواسته هايي که براي بهتر شدن دارم، يعني کم کم برنامه ام را سنگين تر و خواسته هاي بيشتري را از خود طلب مي کنم. مسلما اکنون قادر خواهم بود کمي به خودم سختي هم بدهم. دوم عنصر زمان را هم بايد در برنامه هايم بياورم، مثلا مشخص کنم که از ساعت پنج تا پنج و چهل و پنج دقيقه به مطالعه و يادگيري عربي مي پردازم و حداقل سه هفته اين برنامه را ادامه داده و هر تغييري که باعث بهبود شرايط من مي شود ايجاد مي کنم.
اکنون من موفق شده ام که به بهترين شکل ممکن براي خود برنامه ريزي درسي انجام دهم و به آن عمل کنم. احساس رضايتي که به من دست داده را نمي توانم وصف کنم. از خدا بابت اين توفيق شاکرم.
اين زماني است که مي توانم از خود انتظار داشته باشم که نه تنها براي درس بلکه براي بهترين شدن ها در زندگي برنامه داشته باشم، براي مطالعات غيردرسي ام، ديدن فيلم و نشستن پاي کامپيوتر و ارتباط با دوستانم، همه حساب شده است. برنامه اوقات فراغتم برنامه خودسازي است نه... ديگر بي هدف در خيابان ها پرسه نمي زنم، همين طوري با تلفن حرف نمي زنم، کنار کامپيوتر و....
حالا حتي تفريح و سرگرمي من هم براي تقويت قواي ذهني و نشاط روحي ام است و توسط خودم انتخاب مي شود و براي همه کارهايم با فکر انتخاب مي کنم که چه کنم؟
من مي توانم سررشته زندگي خويش را در دست بگيرم. من مي دانم که تنها راه موفقيت اول خودشناسي و بعد بر اساس آن خودسازي است و داشتن برنامه و عمل کردن به آن و نظارت و کنترل خود يعني قدرتمند شدن و پيروز شدن بر تمام موانع راهم. موفقيت من دليلش : لطف خدا، محبت و همراهي و ياري خانواده ام و معلمانم و همراهي دوستان خوب و عاقلم، اراده، تلاش، پشتکار، مصمم و اميد به آينده و اميد به موفقيت است.

حداقل شرط لازم براي موفقيت...
 

حداقل شرط لازم براي موفقيت در هر زمينه اي يادگيري مداوم است.
هميشه کارهاي خود را بنويسيد و آن ها را طبقه بندي کنيد؛ سپس از مهم ترين آنها شروع کنيد.
از سلامت جسماني خود به بهترين نحو مراقبت کنيد نيرو و نشاط براي موفقيت و خوشبختي ضروري است. در مورد تعيين هدف هاي خود قاطعيت داشته باشيد، اما در مورد روش دستيابي به آن ها انعطاف پذير باشيد.
براي رسيدن به هر يک از هدف هاي خود مهلتي تعيين کنيد.
آنچه بيش از هر چيز با موفقيت و خوشبختي همسويي دارد خوش بيني است.
هر موقعيتي را مي توان مثبت تلقي کرد، به شرط آن که آن را به عنوان فرصتي براي رشد و پيشرفت در نظر بگيريم.
اگر در هر شخص و در هر شرايطي به دنبال نقاط مثبت باشيد، تقريبا هميشه آن را پيدا خواهيد کرد.
وقتي خدا بخواهد براي شما هديه اي بفرستد آن را در مشکلي مي پيچد. هر چه مشکل بزرگ تر باشد، هديه هم بزرگ تر است !
هر وقت احساس ترس کرديد، شجاعت را با «شجاعانه عمل کردن» در خود پرورش دهيد.
کليد موفقيت در اين است که هدف خود را تعيين کنيد و آن گاه طوري عمل کنيد که گويي امکان شکست وجود ندارد و همين طور هم خواهد شد.
منبع: نشريه راه کمال شماره 37




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.