بنيان اخلاقي اصل تقدّم تعليم و تربيتِ خويش بر تعليم و تربيتِ ديگران در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه (1)

حکمت هفتاد و سه نهج البلاغه به يکي از شرايط مهم امام در مفهوم عام کلمه مي پردازد و آن تقدّم تعليم خويش بر تعليم ديگران است. پاي بندي به اين اصل سبب مي شود در هدايت و راهنمايي ديگران پيش از تعليم گفتاري به وسيله ي کردار و سيره عملي اقدام کنيم. کسي که بتواند در تربيت خويش کامياب شود، پر ارج تر است از کسي
چهارشنبه، 6 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بنيان اخلاقي اصل تقدّم تعليم و تربيتِ خويش بر تعليم و تربيتِ ديگران در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه (1)

بنيان اخلاقي اصل تقدّم تعليم و تربيتِ خويش بر تعليم و تربيتِ ديگران در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه (1)
بنيان اخلاقي اصل تقدّم تعليم و تربيتِ خويش بر تعليم و تربيتِ ديگران در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه (1)


 

نويسنده: احد فرامرز قراملکي (1)




 

چکيده
 

حکمت هفتاد و سه نهج البلاغه به يکي از شرايط مهم امام در مفهوم عام کلمه مي پردازد و آن تقدّم تعليم خويش بر تعليم ديگران است. پاي بندي به اين اصل سبب مي شود در هدايت و راهنمايي ديگران پيش از تعليم گفتاري به وسيله ي کردار و سيره عملي اقدام کنيم. کسي که بتواند در تربيت خويش کامياب شود، پر ارج تر است از کسي که به تعليم ديگران مي پردازد. مفاد اين حکمت را در رهيافت هاي مختلف سياسي، مديريتي، تعليم و تربيت و علم اخلاق مي توان تحليل کرد. در تحليل علم اخلاق نشان داده مي شود. بنيان آن بر اصل مسبوقيت و مصبوغيت رفتار ارتباطي بين شخصي بر رفتار ارتباطي برون شخصي است. مفاد اين حکمت در رهيافت علم اخلاق سازوکار آموزش مؤثر اخلاق را نشان مي دهد. شرط اثربخشي آموزش اخلاق تهذيب خويش است تا فرد بتواند به وسيله ي رفتار نيکو، افراد را آموزش دهد.
واژه هاي کليدي:
آموزش اثربخش اخلاق، تهذيب نفس، تربيت به سيره، امام، معلم.
* استناد: فرامرز قراملکي، احد (پاييز 1389)، بنيان اخلاقي اصلي تقدّم تعليم و تربيتِ خويش بر تعليم و تربيتِ ديگران در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه، فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه، ص 41-57.

بيان مسئله
 

علم اخلاق از ملکات نفساني از حيث فضيلت و رذيلت بحث مي کند. ملکه ي نفساني در رفتارهاي به نسبت پايدار آدمي جلوه مي کند که به آساني و بدون رويت و سنجش از فرد بروز مي کند. چنين رفتارهايي را الگوهاي رفتار ارتباطي مي ناميم. مراد از رفتار ارتباطي در اينجا، کنش آگاهانه و مختارانه اي است که انسان در ارتباط با خود و يا عناصر محيط انجام مي دهد و مراد از الگو، پايداري نسبي رفتار است که ناشي از ملکه ي نفساني و شاکله ي شخصيتي فرد است. الگوهاي رفتار ارتباطي بر حسب گوناگوني طرف ارتباط، بر چهار دسته عمده تقسيم مي شوند:
1. رفتار فرد با خدا به عنوان مصداقي از رفتار ارتباطي برون شخصي.(2)
2. رفتار فرد با طبيعت و محيط زيست به طور عام به عنوان مصداق ديگري از همان رفتار.
3. رفتار فرد با ديگر انسان ها يا رفتار ارتباطي بين شخصي.(3)
4. رفتار فرد با خويش يا رفتار ارتباطي درون شخصي.(4)
يکي از مباحث مهم اخلاق کاربردي(5) نسبت بين گونه هاي مختلف رفتار ارتباطي است. به عنوان مثال از نسبت بين دو گونه نخست پرسيده مي شود: آيا رفتار ارتباطي ما با خدا زيربناي رفتار ارتباطي ما با محيط است؟ يا برعکس و يا اين دو گونه تعامل، الگوي رفتاري متفاوت دارند؟
همچنين به عنوان مثال بيان حضرت امير علي(عليه السلام) گزارش شده در غررالحکم و دررالکلم مرحوم آمدي، تصريح به تقدّم رفتار ارتباطي بين شخص بر گونه ي نخست دارد:
جعل الله سبحانه حق عباده متقدّما علي حقه، فمن قام لحق عباده و ذلک يودي الي اقامه حقه.(6)
خداوند سبحان حق بندگانش را بر حق خود مقدم گردانيده است. هرکسي که حق بندگان او را بگذارد، در برپاداشتن حق خدا نيز کامياب مي شود.
مسئله تحقيق حاضر جستجو از نسبت رفتار ارتباطي درون شخصي و بين شخصي است. آيا رفتار ارتباطي درون شخصي مقدم بر بين شخصي است يا برعکس و يا اين دو نحو مستقل تحقق مي يابند؟ مسئله را به صورت زير مي توان تقرير کرد: آيا ما انسان ها با ديگران همان گونه رفتار مي کنيم که با خود رفتار مي کنيم؟ يعني آيا الگوي رفتار ارتباطي بين شخصي ما براساس الگوي رفتار ارتباطي درون شخصي شکل مي گيرد؟ اين مسئله نتيجه معرفتي مهمي در تعليم و تربيت دارد: زيرا آن را در حوزه ي تربيت چنين مي توان تقرير کرد:
آيا در آموزش، ترويج و تربيت اخلاقي افراد، ابتدا بايد آنان را به اخلاقي بودن در رفتار با خويش تربيت کنيم تا در تعامل با ديگران نيز اخلاقي عمل کنند؟ به عنوان مثال، اگر بخواهيم کارمندان را به تکريم ارباب رجوع دعوت کنيم و آنان را به گونه اي آموزش دهيم که به ارباب رجوع احترام کنند آيا آغاز برنامه ي تربيتي اين نيست که آنان را چنان آموزش دهيم تا در رفتار با خويش، حرمت خود را پاس دارند و بر خويش احترام کنند؟
نگارنده ي اين سطور بر آن است که الگوي رفتار ارتباطي درون شخصي بر الگوي رفتار ارتباطي بين شخصي تقدّم دارد. به ديگر سخن الگوي رفتاري ما با ديگران مسبوق و مصبوغ به الگوي رفتار ما با خود است. کسي که نميتواند اسرار خويش را حفظ کند و چگونه مي تواند، در مفهوم اخلاقي (ملکه نفساني رازداري) اسرار ديگران را حفظ کند؟
آثار و منابع علم اخلاق را مي توان از حيث نسبت بين الگوي رفتار ارتباطي درون شخصي و برون شخصي مقايسه کرد: ميزان تأکيد آنها بر رفتار ارتباطي درون شخصي شاخص مهمي در سنجش کارآمدي آنها است. توجه مؤلفان اين آثار و منابع به اصل تقدّم رفتار فرد با خود بر رفتار وي با ديگران، شاخص ديگري است. اين تحقيق، در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه به بحث از ابعاد و آثار اصل تقدّم رفتار ارتباطي درون شخصي بر رفتار ارتباطي بين شخصي مي پردازد. صريح آنچه در اين حکمت آمده است بر اين اصل دلالت نمي کند. تفاوت مدلول صريح اين حکمت با اصل ياد شده را در مباحث آتي مي آوريم. اما اين اصل از مبادي تصديقي اين حکمت است. آنچه در حکمت 73 آمده است، اصل تقدّم تعليم و تربيت خويش بر تعاليم و تربيت ديگران است و بنيان آن، تقدّم الگوي رفتاري ما با خويش بر الگوي رفتاري با ديگران است. اين فرضيه محتاج اثبات است. پيش از اثبات مدعا به بررسي ابعاد مهم و نکته هاي مفيد در اين حکمت مي پردازيم.

بيان حضرت امير در حکمت 73
 

بر حسب آنچه سيد رضي (ره) در کلمات قصار و حکم نهج البلاغه آورده است، حضرت علي(عليه السلام) در باب تقدّم تعليم و تربيت خويش بر تعليم و تربيت ديگران مي فرمايد:
من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره؛ وليکن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه؛ و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم؛
هرکسي که خود را براي مردم امام قرار دهد، بايد قبل از تعليم ديگران به تعليم خويش بيآغازد؛ و بايد پيش از آنکه ديگران را به زبان تربيت کند به وسيله ي سيرت خويش آنان را تأديب کند، و کسي که خويش را تعليم و تأديب مي کند ارج نهادني تر از معلم و مؤدب مردم است.
بدون ترديد واژه ي امام در اين حکمت به معناي خاص يعني امام معصوم(عليه السلام) نيست بلکه معناي پيشوايي و فراتر از آن راهنمايي و نقش هدايتي داشتن به طور عام است. و آن شامل رهبر جامعه، پيشواي فرق، رهبران احزاب، ائمه ي جماعت، مديران و رهبران سازمان و معلمان مي شود.
اين روايت به طرق مختلف نقل شده است (از جمله: ديلمي، اعلام الدين، ص92؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج18، ص 220؛ مجلسي، بحارالانوار، ج2، ص 56؛ حرعاملي، وسائل الشيعه، ج 16، ص 150).
بررسي تفصيلي طرق روايت و تحليل اسناد آن محتاج نوشتار ديگري است.

ابعاد مختلف حکمت 73
 

کلامِ امير، امير کلام است. اين سخن حضرت امير(عليه السلام) ابعاد گوناگوني دارد. برحسب رهيافت هاي گوناگون مي توان ابعاد آن را کشف کرد.

1. رهيافت سياسي.
 

عالمان سياست وقتي از نخبگان سياسي بحث مي کنند، در تحليل رفتار نخبگان سياسي، اين رفتارها را در ترازوي اخلاق نيز مي سنجند. در بحث از اخلاق نخبگان سياسي، اين روايت حکمت آموز است. زيرا نخبه ي سياسي کسي است که خود را در معرض نقش سياسي راهبردي در جامعه قرار مي دهد. به يک معنا مي توان گفت او هم خود را براي مردم امام قرار مي دهد. در اخلاق نخبگان سياسي، اصل تقدّم هدايت خويش بر هدايت ديگران، اصل تقدّم تعليم و تربيت خود بر تعليم و تربيت جامعه، نقش مهمي در ارتقاء الگوهاي اخلاقي در رفتار نخبگان سياسي دارد. نجم الدين رازي (تولد در حدود 573 و درگذشت 654) در مرصاد العباد با الهام از تأکيدي که در منابع ديني مي رود در مقام بيان اخلاق رهبري سياسي مي گويد: پادشاه را سه حالت است، حالت اول او با نفس خويش، دوم حالت با رعايا و سوم حالت او با خداي خويش و او در هر حالتي مأموريت به سه چيز و منهي از سه چيز: مأمورست به عدل و احسان و ايتاء ذي القربي و منهي است از فشحاء و منکر و بغي (ص433).
رازي پادشاهي بر خويش را پادشاهي خاص مي نامد که بايد، قواي نفساني، اميال، آرزوها، خشم ها و ... دروني خويش را به سامان کند و پادشاهي بر رعايا را پادشاهي عام مي نامد و گويي ملهم از حکمت 73 نهج البلاغه گويد: «و تا پادشاه، اول داد پادشاهيِ خاص ندهد، به حق پادشاهاي عام قيام نتواند نمود (همان، ص 433).

2. رهيافت مديريت راهبردي.
 

متخصصان دانش مديريت راهبردي نيز بعد ديگري از اين حکمت را مي توانند کشف کنند. امروزه در بحث از رهبري سازمان تمايز رهبري (7) و مديريت (8) اهميت دارد. رهبران سازمان نقش هدايتي دارند. به همين دليل کساني چون اولريج (9) (1953) فراتر از مديريت منابع انساني در يک سازمان بر رهبري منابع انساني تأکيد مي شود.
شرط تحقق نقش هدايتي رهبران سازمان، هدايت يافتگي خود آنان است. رهبر يک سازمان وقتي مي تواند منابع انساني را به يک مرام اخلاقي دعوت کند که خود پيشاپيش آن مرام را در جان و دل پذيرفته باشد. بنابراين، در رهيافت مديريت راهبردي اين روايت اصل مهمي را در اخلاق رهبري به ميان مي آورد.
نکته مهم در اين مقام توجه به تعبير حضرت امير(عليه السلام) من نصب نفسه للناس اماما است. ايشان نمي فرمايد هرکسي که امام هست، بلکه مي فرمايد هرکسي که خود را براي امام قرار دهد. از اين تعبير دو نکته قابل استفاده است: يک کسي که مي خواهد بر مردم در جامعه و يا بر منابع انساني در يک سازمان رهبري کند، بايد مقدمات آنرا فراهم کند، يکي از مقدمات و شرايط لازم تهذيب نفس، رهبري خويش و خودسازي است. يکي از مقدمات و شرايط لازم تهذيب نفس، رهبري خويش و خودسازي است. بنابراين کساني که در قنوت شان آيه ي مبارکه «... و جعلنا للمتقين اماما؛ فرقان/74» را مي خوانند و چنين جايگاهي را طالب اند، بايد از طريق امامت بر خويش (تعليم و تربيت خويش) زمينه ي اين جايگاه را پيدا کنند.
نکته ي دوم آنکه ملاک شايستگي کسي که خود را براي گروهي امام قرار مي دهد، چگونه تعيين مي شود؟ از حکمت 73 مي توان حداقل يکي از شايستگي ها در رهبري منابع انساني را در سازمان ها به دست آورد. کسي که از توسعه ي ذهني برخوردار نيست، نمي تواند مسئوليت توسعه منابع انساني را بر دوش بگيرد. کسي که خود هدايت يافته است مي تواند داعيه ي هدايت مردم را داشته باشد.
«وجاء من اقصي المدينه رجل يسعي قال يا قوم اتبعوا المرسلين اتبعوا من لا يسالکم اجرا وهم مهتدون؛ يس/21، 20» آن رسولان خود هدايت يافته اند.

3. رهيافت تعليم و تربيتي.
 

متخصصان تعليم و تربيت نظريه هاي مختلفي را در مسئله ياددهي و يادگيري به ميان آورده اند. روزگاري براساس تصوري ساده انگارانه از فرايند ياددهي و نقش معلم، بر آموزش هاي مستقيم تأکيد حصر گرايانه مي شد. امروزه توجه به ابعاد پيچيده ي فرايند ياددهي- يادگيري (10)، نقش آموزش هاي غير مستقيم را بيشتر نشان مي دهد. متخصصان تعليم و تربيت در روزگار ما بر اهميت «کونوا دعاه للناس بغير السنتکم؛ کليني78/2» بيشتر توجه کرده اند، به گونه اي که در تأثير تربيتي بر شعار «کردار رساتر از گفتار(11)» و «دو صد گفته چون نيم کردار نيست» رسيده اند (مهر محمدي، برنامه ي درسي: نظرگاه ها و ديدگاه ها، ص 633و بعد). حکمت 73 نهج البلاغه نظر گاهي ژرف نگر به تعليم و تربيت ديگران ارائه مي دهد و اصل تقدّم تربيت به سيره، بر تربيت به گفتار را همچون پرتوي در فهم مباني تربيتي به ميان مي آورد.

4. رهيافت اخلاقي
 

اينکه گمان کنيم علم اخلاق فقط فضايل و رذايل رفتار آدمي را بيان مي کند، تصوري ناقص از آن است. مهمترين هدف علم اخلاق، تحقق ارزشها و فضايل اخلاقي در رفتار ارتباطي است. آموزش اخلاق با آموزش ديگر صنايع و علوم تفاوت بنيادي دارد. متقدّماني نظير فارابي بر اينکه علم اخلاق بايد علاوه بر دانش افزايي به تهذيب نفس و تخلق به صفات بيانجامد، تأکيد کرده اند:
«علم مدني (علم اخلاق) از انواع افعال و رفتار ارادي و آن ملکات و اخلاق و سجايا و عاداتي که افعال ارادي از آن سرچشمه مي گيرد بحث مي کند و از هدف هايي که اين افعال و رفتار براي رسيدن به آنها انجام مي شود ياد مي کند و بيان مي دارد که چه ملکاتي براي انسان شايسته است، و از چه راه مي توان زمينه پذيرا شدن اين ملکات رادر انسان فراهم کرد و در وجود او پايدار نمود؛ (احصاءالعلوم، ص 207).
غالب دانشمندان مسلمان در تعريف اخلاق، بر عنصر ديگري نيز توجه کرده اند و آن شيوه ي آراسته شدن فرد به فضايل و نحوه ي کسب خلق نيکو و روش پيشگيري و درمان رذايل است (فارابي، احصاء العلوم، ص 107؛ همو، تحصيل السعاده، ص71)(12) در ميان اين منابع تعبير قطب الدين شيرازي را از دره التاج (ص80) مي آوريم. اين تعبير برگردان فارسي بيان ابن سينا در عيون الحکمه ص16) است:
«و فايده ي حکمت خُلقي آن است که فضائل را بشناسد و کيفيت ابتناء آن تا زکاء نفس به آن حاصل شود رذايل و کيفيت توفي از آنرا بداند تا نفس از آن پاک شود».
بحث از اينکه شيوه ي تخلق به خلق نيکو و روش پيشگيري و درمان خلقيات زشت، هدف علم اخلاق است و يا فايده در اين نوشتار مختصر قابل طرح نيست.
بحث از ترويج و آموزش اخلاق، کارآمدي شيوه هاي تربيت اخلاقي در خانواده يا سازمان و يا در جامعه يکي از مسائل عمده در منابع اخلاق کاربردي و اخلاق حرفه اي است. در پاسخ به اينکه آيا در هرم سازماني اخلاق از بالا به پايين است و يا برعکس، ديدگاه هاي متنوعي وجود دارد. در حکمت 73 نهج البلاغه با دو اصل عمده ي تقدّم تربيت اخلاقي خويش بر تربيت اخلاق ديگران و تقدّم آموزش به سيره و رفتار بر آموزش به گفتار در تربيت اخلاقي مواجه هستيم و اين دو اصل از شرايط کارآمدي برنامه هاي آموزش اخلاق به شمار مي رود.

پي نوشت ها :
 

1. استاد دانشگاه تهران.
2. extra personal.
3. inter personal.
4. intera personal.
5. applied ethics.
6. خوانساري، جمال الدين، شرح غررالحکم، تصحيح محدث ارموي، دانشگاه تهران، 1366، ج3.
7. leadership.
8. management.
9. Dave Ulrich.
10. teaching- learming process.
11. Action Speaks Louder than Speech.
12. همچنين بنگريد به: ابن سينا، عيون الحکمه، ص 16؛ همو، منطق المشرقيين، ص 7؛ ابن مسکويه، تهذيب الاخلاق و طهاره الاعراق، ص 21؛ غزالي، ميزان العمل، ص 75، و ص 50؛ شيرازي قطب الدين، دره التاج، ص80؛ طباطبائي، الميزان، ج1، ص 368.
 

منبع: فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه(النهج) 30



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.