بررسي آثار تمدن ايراني - شيعي در منطقه ي ارمنستان(2)

تحقيقات باستان شناسان نشان مي دهد مرکز ارمنستان، ايروان بوده است. نام ايروان از قرن هفتم ميلادي در کتب تاريخي ذکر شده است که يکي از قديمي ترين شهرهاي ارمنستان بوده است (شاه عزيز، همان، ص43). پايتخت هاي بزرگ ارمنستان، عبارت بودند از: آرتاشات، دوين، آقارش پات و آني که در اثر جنگ هاي مختلف، ويران شدند و به جاي آن شهرها، شهر ايروان به مرکز تبديل شد (همان).
دوشنبه، 11 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي آثار تمدن ايراني - شيعي در منطقه ي ارمنستان(2)

بررسي آثار تمدن ايراني - شيعي در منطقه ي ارمنستان(2)
بررسي آثار تمدن ايراني - شيعي در منطقه ي ارمنستان(2)


 

نويسنده: دکتر زهرا فهرستي




 

تاريخچه ارمنستان
 

تحقيقات باستان شناسان نشان مي دهد مرکز ارمنستان، ايروان بوده است. نام ايروان از قرن هفتم ميلادي در کتب تاريخي ذکر شده است که يکي از قديمي ترين شهرهاي ارمنستان بوده است (شاه عزيز، همان، ص43).
پايتخت هاي بزرگ ارمنستان، عبارت بودند از: آرتاشات، دوين، آقارش پات و آني که در اثر جنگ هاي مختلف، ويران شدند و به جاي آن شهرها، شهر ايروان به مرکز تبديل شد (همان).
در نتيجه ي کشمکش هاي ايران و عثماني که 386 سال طول کشيد، شهر ايروان چهارده بار دست به دست شد. «در اوايل قرن شانزدهم ميلادي ترک هاي عثماني و صفويان وارد ارمنستان شدند و جنگ هاي درازمدتي آغاز گرديد، سرانجام در سال 1555 ميلادي، ميان دو قدرت بزرگ رقيب، پيمان صلح بسته شد که بر اساس آن ارمنستان شرقي به تسلط حکومت صفويان درآمد و ارمنستان غربي به ترکيه ي عثماني تعلق گرفت» (نوري زاده، 1376، ص75)؛ با اين حال صلح مدت زيادي دوام نياورد و در سال 1578 ميلادي، سپاهيان عثماني به ماوراي قفقاز حمله ور شدند و بخش بزرگي از آن را تسخير کردند. شاه عباس صفوي که درسال 1587 ميلادي بر تخت شاهي نشسته بود، به دليل ناتواني در مقابله با دشمن قدرتمند، ناگزير در سال 1590 ميلادي، معاهده ي تازه اي با عثمانيان منعقد کرد که در نتيجه ي آن، ارمنستان، آذربايجان و گرجستان به عثمانيان واگذار شد (همان). اما شاه عباس در پي فرصت بود تا با تقويت نظامي خود، دست به جنگ بزند. در سال 1603 ميلادي، شاه عباس با استفاده از درگيري هاي داخلي عثمانيان، بخش هاي وسيعي از آذربايجان و ارمنستان را تسخير کرد. يک سال بعد، حکومت عثماني سپاهي عظيم به ميدان نبرد گسيل داشت. شاه عباس براي اجتناب از جنگ، تصميم به عقب نشيني گرفت؛ ولي براي آنکه نيروهاي عثماني را دچار گرفتاري و مانع کند، روستاها و آبادي هاي سر راه را ويران کرد (همان، ص75). «اين حادثه که حدود چهارصد سال پيش رخ داد، نه با هدف حذف يا آزار ارامنه، بلکه به منظور جلوگيري از حمله ي عثماني، ايجاد دشت هاي عريان بر سر راه ترک ها و انحراف راه هاي تجاري اتفاق افتاد» (لازاريان، 1381، ص48). اين امر باعث شد جلفاي قديم که در کنار رود ارس شکوفا شده بود؛ خالي از سکنه شود؛ اما جلفاي نو (جوقاي نو) در منطقه اي در اصفهان با شکوه تمام شکوفا شد و محبوبيت جهاني يافت (همان).
تا اوايل قرن نوزدهم، ارمنستان شرقي به صفويه وابسته بود. ارمنستان غربي که به تسخير عثمانيان درآمده بود، به پاشانشين هاي چندي تقسيم شد. در ارمنستان شرقي نيز يکسري حکومت هاي خان نشين به وجود آمدند که در آنها اداره ي امور به دست خان ها صورت مي گرفت. عمده ترين حکومت خان نشين در اين دوران، خان نشين يِروان بود که بخش مرکزي ارمنستان شرقي را در بر مي گرفت (نوري زاده، همان، ص77).
خان يِروان «سردار» نيز اطلاق مي شد. خان نشين يروان به پانزده «ناحيه» يا «محل» تقسيم شده بود که توسط «ميربلوک»ها و شهرها به دست «کلانتر»ها و روستاها توسط «کدخدا»ها که همگي از سوي خان يا سردار ايروان انتخاب مي شدند و معمولاً از نجبا و اشراف بودند، اداره مي شدند (همان، ص78). سردارها، به کارمندان خود اختيارات زيادي مي دادند؛ اما زماني که از طرف آنها احساس سوءاستفاده مي کردند، اختيارات آنان ر اسلب مي کردند. کارگزاران اصولاً از ميان ارامنه بودند (شاه عزيز، همان، ص82).
در سال 1804 ميلادي، جنگ روسيه ي تزاري و حکومت قاجار آغاز شد و تا سال 1813 ادامه يافت. در سال 1812 در نزديکي ساحل رود ارس، سپاهيان تزار روس شکست سختي به نيروهاي عباس ميرزا وارد آوردند. دو ماه بعد در يک حمله ي خونين، لنکران و تالش را نيز تسخير کردند. در نتيجه ي اين يورش ها، دربار قاجار پيشنهاد صلح داد و در دوازدهم اکتبر 1813 در روستاي گلستان از توابع قره باغ، معاهده ي صلح امضا شد و بر اساس آن، ايران، گرجستان شرقي، خان نشين هاي گنجه، قرباغ، شيروان، باکو، قبا، تالش، دربند و بخشي از ارمنستان را به روسيه ي تزاري واگذار کرد.
حدود سيزده سال بعد از معاهده ي گلستان، يعني در سال 1826 ميلادي دوباره عباس ميرزا، سپاهي به مناطق تحت اشغال روس ها فرماندهي و تجهيز کرد؛ اما روس ها با دريافت قواي کمکي، جلوي پيشروي عباس ميرزا را گرفتند. عباس ميرزا ناگزير شد به سوي تبريز عقب نشيني کند. در سال 1827 ميلادي، مناطق تحت تسلط قاجار در ارمنستان، يکي پس از ديگري به اشغال روس ها درآمد. قلعه (شهر ايروان) که سي هزار سرباز به سرکردگي شخصي به نام حسن خان در آن بر ضد روس ها موضع گرفته بودند، به دست روس ها سقوط کرد. روس ها پس از تسخير ايروان - پايتخت ارمنستان - به تعقيب سپاهيان قاجار پرداختند. در 13 اکتبر، تبريز را فتح کردند، سپس خوي و سلماس و در زمستان همان سال، مراغه، اردبيل و اروميه را نيز تسخير کردند. در اين هنگام، شاه قاجار پيشنهاد صلح داد که با موافقت تزار روس مواجه شد. در دهم فوريه سال 1828 ميلادي در روستاي ترکمن چاي، واقع در سر راه تبريز - تهران، معاهده ي صلح امضا شد و بر اساس آن، ارمنستان شرقي به روسيه ي تزاري ملحق گشت (همان، ص79).
به نظر مي رسيد روس ها براي دسترسي به آب هاي گرم، چاره اي جز توسعه طلبي در اراضي قفقاز جنوبي نداشتند؛ البته از سياست هاي خائنانه انگليس که در خفا با دولت تزاري روس براي تسلط برايران همداستان شده بودند، نبايد غافل شد (حيدري، 1388، ص35).
در همان سال، روسيه هيئتي براي اداره ي استان ارمنستان که شامل خانات يروان، نخجوان، منطقه ي اردوباد به همراه اچميادزين مي شد، فرستاد تا اويراني ها را برطرف کنند. فرماندهي کل منطقه به شخصي به نام پاسکوويچ سپرده شد که در واقع حکمران گرجستان بود. هدف اصلي او در آن زمان، اين بود که مردم ارمني را از مناطق مختلف ايران به ارمنستان برگرداند. تعداد چهل هزار نفر از جماعت ارامنه به ارمنستان مهاجرت کردند. با دشواري هاي بي شمار، امکان اسکان اين مهاجران فراهم شد. بعد از آن، هيئتي موقت از نمايندگان ارمني اداره ي استان را آغاز کردند، اما اين مسئله، ظاهري بيش نبود و در واقع اين منطقه توسط روس ها اداره مي شد و جزئي از روسيه محسوب مي شد (شاه عزيز، همان، ص 143-140).
در ميانه ي سال هاي 1828-1830 بسياري از ارامنه، به اميد حصول زندگي بهتر از ايران و ترکيه به ارمنستان مهاجرت مي کنند، اما متأسفانه با نمايندگاني که از طرف دولت روسيه منصوب شده بودند و به هيچ وجه قادر به اداره ي اين منطقه نبودند، مواجه مي شوند.
«بعد از آمدن روس ها، زندگي در اين منطقه به کلي عوض شد. نمايندگان روس، ماليات هاي بزرگي براي بازرگانان وضع کردند و محدوديت هايي ايجاد کردند که ادامه ي آن وضعيت، با زندگي مردم ناسازگار بود.
در زمان حکومت خان هاي ايران، ايروان که راه تجارتي به سمت اروپا بود، زندگي فعال و سرزنده اي داشت. بازارها پر بودند از انواع و اقسام اجناس که از شرق مي آوردند. کاروانسرها پررفت و آمد بودند و با اطمينان مي توان گفت در آن زمان، مردم در اين منطقه، زندگي خيلي بهتري داشتند»(همان).
محققان ارمني به بهبود کيفيت زندگي در زمان حضور ايرانيان در گذشته ي دورتري نيز اذعان کرده اند. در زمان چيرگي ايران بر ارمنستان در دو سده ي 330-518 پ.م نيز تغييرات مثبتي در زندگي ارامنه به وجود آمد. «آن دوران مصادف بوده است با پيشرفت اقتصادي ارمنستان که طي آن تسهيلات در حمل و نقل کشور، صنعت، تجارب و کشاورزي بهبود و توسعه يافت» (لارازيان، همان، ص37-38).
موجب و مسبب همه ي دشواري ها و تلخي هاي زندگي مردم را سلطان «بيبوتيان» مي دانند. «او که مردي مستبد و ديکتاتوري سرسخت بود، در ازاي دريافت پول؛ مقام و مناصب را واگذار مي کرد و تنها با افراد خاص معاشرت داشت. سيستم مالياتي او غيرانساني بود. موريس واگنر (Moris vagner) در سفرنامه ي خود به نام به سوي ارمنستان که در سال 1848 انتشار يافته، چنين مي نويسد:
ارمنستان در زمان خانات، تجارت ترانزيتي به پا کرده بود. به خاطر بازرگان فعال و کاروان هاي پر از اجناس متنوع، منطقه در شور و شادابي اقتصادي به سر مي برد. بازارها پر از اجناس بود. کشاورزان، محصولات خود را در آنجا مي فروختند و اجناس و مايحتاج لازم را براي خود فراهم مي کردند. تقريباً عموم مردم در به دست آوردن پول مشکلي نداشتند. با وجود اينکه سردارهاي ايراني در ايروان مسلمان بودند، مردمان ارمني آرزو مي کردند که آن زمان دوباره برگردد. همه ي مردم ناراضي بودند و بر بيبوتيان لعن و نفرين مي کردند. آنها اظهار مي داشتند هيچ کدام از پادشاهاي عثماني و يا خان هاي ايراني آنقدر به مردم ارمني ظلم و ستم روا نداشته بودند؛ در عين حال مردم از ترس حاکم خود، دهان باز نمي کردند؛ در واقع همه در آرزوي بازگشت خان هاي ايراني مي زيستند (شاه عزيز، همان، ص189).
در نيمه ي دوم قرن نوزدهم، روسيه خود را همواره مدافع مسئله ارمني نشان داده است؛ در حالي که اين، تاکتيکي براي اجراي سياست هاي خارجي خود و وابسته کردن ارمنستان از لحاظ سياسي به خود بوده است.
ارمنستان به مدت هفتاد سال نظام سوسياليستي داشته است و يکي از جمهوري هاي اتحاد جماهير شوروي محسوب مي شده است. در سال 1989-1990 ارمنستان نيز مانند برخي ديگر از جمهوري هاي سوسياليستي، گام هايي در جهت استقلال برداشت و علي رغم چاره انديشي هاي اتحاد جماهير شوروي، اين کشور در 20 سپتامبر 1991 ميلادي استقلال خويش را اعلام کرد.

فرهنگ و شغل مردم ارمنستان
 

اطلاعات زيادي از فرهنگ و شغل مردم ارامنه در زمان هاي قديم در دست نيست. اطلاعات به دست رسيده، بيشتر مربوط به زماني است که ايروان تحت حکومت ايران بوده است. بنا بر تحقيقات به دست آمده از شوپن (Shopen)(1) در زمان آخرين سردار ايراني، وقتي ايروان تحت سلطه ي ايران قرار داشته است، جمعيت آن منطقه به حدود 12000 نفر مي رسيده است؛ البته تغييراتي در مقدار جمعيت اين منطقه در طي سال ها ايجاد شد. اين تغييرات بيشتر به واسطه ي تغييرات سياسي بوده است. در زمان تسلط ايرانيان، اکثر جمعيت مسلمان که در ايروان مي زيستند، شيعه بودند. سني ها در سال 1723 زماني که ايروان تحت حکومت عثمانيان قرار گرفت، به اين ناحيه کوچ کردند (همان، ص59).
امروزه جمعيت اين کشور در حدود سه تا سه و نيم ميليون نفر است. در مورد تعداد ارامنه اي که در خارج از ارمنستان زندگي مي کنند، آمارهاي متفاوتي ذکر مي شود. وجه مشترک همه ي آنها، اين است که ميزان ارامنه ي خارج از کشور، بيشتر از ارامنه ي ساکن در ارمنستان است.
شغل قابل توجه مردم ارامنه در زمان تسلط ايرانيان، تجارت بود که از طرف سردار ايران نيز مورد حمايت و تشويق قرار مي گرفت. از ايران اجناسي چون پشم، روغن، ابريشم، چرم، ميوه، قالي، نمک و ساير اجناس به ايروان وارد مي شد و از آنجا به کشورهاي همسايه صادر مي شد. اين اجناس در کاروانسراها با فضاهاي بزرگ و مغازه هاي متعدد نگهداري مي شد. ميدان هاي اين کاروانسراها، از زيباترين اماکن شهر محسوب مي شدند. از مهم ترين کاروانسراهاي آن زمان مي توان به کاروانسراي «گيورجي» مشتمل بر 78 مغازه، کاروانسراي ضرابي، با 38 مغازه، کاروانسراي حاجي علي مشتمل بر چهل مغازه اشاره کرد. همه ي اين کاروانسراها در بازار شهر قرار داشتند (همان، ص68).
عده اي از مردم نيز به شغل کشاورزي مشغول بودند. نقل شده است وقتي مسلماني براي سکونت به اين منطقه مي آمد، به کاشت برنج در دشت هاي آنجا مشغول مي شد و اين به تدريج يک رسم متداول شد (همان، ص 69). در آن زمان مردم مکان مخصوصي براي تفريح نداشتند. بهترين جايگاه هاي تفريحي، حياط هاي مساجد و کليساها بودند(همان، ص10-11).
بزرگ ترين عيد، عيد نوروز بود. در اين روز همه ي نمايندگان و کارمندان نامدار به کاخ سردار مي آمدند و با هداياي خود عيد نوروز را به او تبريک مي گفتند. اين جشن در قديم «سلطانيه» ناميده مي شد؛ به معناي سال شاهي يا دولتي، آن را با شکوه بسيار جشن مي گرفتند. لشکر سه بار براي اعلام اتمام سال گذشته و شروع سال نو، شليک مي کرد. مردم نيز با لباس هاي تازه و رقص و آواز، سه روز پشت سر هم جشن مي گرفتند. خاندان سردار اين جشن را تا هشت روز ادامه مي دادند (همان، ص81-82).

پي نوشت ها :
 

1. شوپن تاريخ نويس و باستان شناس بود (1798-1870م). وي در سال 1825 از فرانسه به روسيه مهاجرت کرد. وي مشاور و مدير اداره ي ماليات ارمنستان بود. او از طرف روسيه مأموريت سرپرستي اداره ي آمار را به عهده داشته است.
 

منبع :فصلنامه علمي-پژوهشي شيعه شناسي شماره 31



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط