بررسي آثار تمدن ايراني - شيعي در منطقه ارمنستان(5)
تاثيرات ادبي
اين تأثيرات متقابل زباني، ميان زبان هاي ارمني و ايراني که از شاخه هاي مهم خانواده ي زباني هند و اروپايي شمرده مي شوند، تاريخي بسيار کهن دارد و به دوران فرمانروايي شاهزادگان ايراني اشکاني و ساساني بر آن سرزمين باز مي گردد (ملک محمدي، 1388، ص343)؛ البته تأثيرات فرهنگ در سده هاي بعد چشمگيرتر بوده است.
«گرچه ارمنستان در طول تاريخ پرفراز و نشيب خود، گاه در تصرف ايرانيان و گاه تحت سلطه ي رم بود، با اين همه از دوران فتح آشور به وسيله ي مادها تا اواخر فرمانروايي امپراتوري ساساني، يعني زماني در حدود 1300سال به شدت تحت تأثير و نفوذ سياسي، فرهنگي و ديني ايرانيان بود. طي اين دوران نسبتاً طولاني، ارمنستان افزون بر بسياري از واژه ها و اصطلاحات ايراني باستان و ميانه، آيين ها و سنت هاي ديني و اجتماعي فراواني از ايرانيان وام گرفته است» (همان، ص209).
در برخي از داستان هايي که توسط عاشوق هاي ارمني روايت شده است، داستان هاي غنايي ايراني نقش مهمي دارند. در طول همسايگي و ارتباط بين دو ملت، ارامنه با ادبيات غني ايراني آشنايي پيدا کرده اند(همان، ص159)؛ ضمن آنکه تأثير ايرانيان بر فرهنگ عامه ي ارامنه بسيار چشمگير بوده است و در نتيجه ي آن، ميراث معنوي ارمني رشد بسزايي يافته است. مجموعه ي اين گونه تأثيرات، ريشه هاي عميقي در تاريخچه ي اين دو قوم داشته و زبان و ادبيات آنها را از هم متأثر ساخته است. کليات مشترک زيادي که در ميراث معنوي اين دو قوم ديده مي شود، گواه اين مطلب است؛ براي مثال کسنوفون مورخ يوناني، خاطرنشان مي سازد: حتي در قرن پنجم زبان ايرانيان براي ارامنه قابل فهم بوده است (آبقيان، 1968م، ص9، به نقل از: ملک محمدي، همان، ص16).
بنابراين يکي از دلايل اصلي غني گشتن فرهنگ عامه ي ارامنه سکونت در همسايگي ايرانيان است (ملک محمدي، همان، ص161). در اسناد قرن پانزده و شانزده ارمني با واژه ي «عاشيق» که در زبان ارمني «عاشوق» (Ashugh) خوانده مي شود، برخورد مي کنيم. اين واژه در ابتدا به عنوان عاشق و سپس به معناي خواننده به کار رفته است. ريشه ي اين واژه، عربي است که از طريق ايران و ترکيه وارد زبان ارمني شده است.
در کنار مضمون عشق، موضوع اخلاقيات و دين و پند و نصيحت نيز جايگاه عمده اي در اشعار آنان دارد؛ همچنين وجود داستان هاي اديان توحيدي، از جمله آدم، حوا، سليمان حکيم، ايوب و مانند آنها نيز به چشم مي خورد، به علاوه رويدادهاي مهم دوران زندگي و آثار موضوعات اجتماعي و طنز در آثار عاشوق ها ديده مي شود. معمولاً داستان هاي آنها سرشار از روايت هاي دوران شاهان صفوي بوده است و قهرمان هاي اين داستان ها در ايران مخصوصاً در شهرهاي مهم دوران صفويان، يعني اصفهان و تبريز زندگي مي کردند. (همان، ص163).
مدرسه ي عاشيق ها در اصفهان تا دهه ي هشتم قرن هجدهم، وجود داشت و عاشيق هاي معروفي در آن مدرسه حضور داشتند. آنها آثار خود را به زبان هاي فارسي، آذري و ارمني سروده اند (همان). عاشيق هاي قديم ارمني بر طبق رسم مشرق زمينان، نام هاي فارسي، عربي و ترکي براي خود برمي گزيدند؛ مثل شيرين، جمالي، مسکين و... . وزن اشعار عاشيق ها بر اساس وزن اشعار فارسي و عربي بوده است که بعداً توسط خود آنها تغييراتي يافته است.
اين ميراث به صورت شفاهي به قرن هاي متمادي از نسلي به نسل ديگر منتقل شده است و امروزه بخش عمده ي آن توسط فلکورشناسان، از جمله «گورگ آهخورويان» و «شاويق گريگوري» به صورت مکتب درآمده است (همان، ص 164). از لحاظ ساختاري، در همه ي اين داستان ها قهرمانان اصلي داستان با ناقهرمانان مبارزه مي کنند و معمولاً در هيچ کدام از آنها ذکر نمي شود که واقعه در چه دوره ي زماني رخ مي دهد (همان، ص169). هدف از اين داستان ها، تنها وصف عشق نيست، بلکه هر کدام پيام اخلاقي خاصي را شامل مي شود؛ براي اينکه بدي و پليدي سرشت بدکاران، باعث مي شود آنها به اهداف خود نرسند.
ادبيات عاشقي (فولکور) ارمني، ابتدا در خارج از ارمنستان، يعني در جوقاي نو (اصفهان)، تفليس، آستراخان و استانبول شکل گرفت و سپس به داخل ارمنستان نفوذ کرد(نوري زاده، همان، 603).
پيوندهاي ادبي، در آنچه گفتيم خلاصه نمي شود، بلکه در ميان اشعار شعراي نامدار ايراني، مسيحيت جايگاه والايي داشته است؛ چه اينکه شاعراني مانند مولانا و خاقاني در بسياري از اشعار خود تلفيقي زيبا از اسلام و مسيحيت را بيان نموده اند. خاقاني در بسياري از اشعار خود تلفيقي زيبا از اسلام و مسيحيت را بيان نموده اند. خاقاني در «قصيده ي ترسائيه» که 89 بيت است، به بسياري از واژه هاي مختص مسيحيت و وقايع مربوط به مسيحيت مي پردازد (ملک محمدي، همان، صص 9و15)؛ از آن جمله مي توان به صليب، مرغ عيسي (اشاره به معجزه ي حضرت در دميدن به پاره گل و تبديل شدن به مرغ) پنجاهه (اشاره به عيد خمسين نصارا که در آن پنجاه روز حيواني نمي خورند)، چوخا (جامه ي پشمينه اي که راهبان مسيحي مي پوشند)، صوم مريم (روزه ي سکوت مريم)، هيکل (يک شب پس از تولد حضرت مسيح) و... اشاره کرد. اين مسئله نشان از مطالعه و آشنايي شاعران با انديشه و فرهنگ مسيحيت دارد که همجواري و همسايگي ارامنه با ايرانيان، در کنار منابع ديگري همچون قرآن کريم، روايات اسلامي و تاريخي در اين مسئله مؤثر بوده است.
حسن سلوک با ارامنه
اين حقيقتي غيرقابل انکار است که بعد از گسترش اسلام در ايران و به ويژه پذيرش تشيع، فرهنگ ايراني از معارف ديني تأثير پذيرفت و به شکوه و بالندگي بيشتري دست يافت. «يکي از ارکان دولت صفوي، تصوفي بود که ماهيت شيعي به خود گرفته بود و بدين ترتيب، صفويان از يک نيروي معنوي الهام مي گرفتند» (همان، ج2، ص954).
نوشته هاي صفويان معمولاً با اظهار ارادت به ائمه اطهار به ويژه حضرت علي(عليه السلام) آغاز مي شد. شاه اسماعيل در همان روز تاج گذاري، مذهب شيعه را دين رسمي اعلان کرد و به ترويج و تقويت مذهب اماميه پرداخت. شاهان صفويه به خصوص شاه عباس، مي دانستند که تنها با شمشير نمي توان حکومت کرد؛ لذا هم به تجارت اهميت مي دادند، و هم به فعاليت گسترده ي سياسي و ديپلماسي و هم به توسعه ي فرهنگي از طريق اعمال سياست ارفاق و خوشرفتاري، همچنين ملاطفت ديني و مذاکرات بين الادياني؛ بنابراين باب گفتمان هاي بين الادياني را گشودند؛ از اين رو در اين دوره شاهد مذاکرات و مباحثات صورت گرفته بين علماي يهود، مسيحي و مسلمان هستيم؛ براي نمونه مي توان به چاپ کتب مختلف در بيان استدلال هاي ديني از طرف مسيحيان، همچون آيينه ي حق نما و از طرف مسلمانان، مصقل صفا اشاره کرد (ملک محمدي، همان، ص186).
شيوه حکومتداري
نوشتار حاضر براي اولين بار نحوه ي برخورد با ارامنه ي ساکن در منطقه ي ارمنستان را مورد مطالعه قرار مي دهد. در اين زمينه، مي توان با بررسي دست نوشته ها، اسناد و فرامين موجود، اصول قابل توجهي را به دست آورد که نشانگر جهان بيني خاص و تفکر امروز، طرفداران بي شماري دارد و دست کم در مقام تئوري، قابل قبول همه ي رژيم هاي سياسي کنوني است، اما در نظر گرفتن فضاي فکري حاکم در قرن هاي شانزده تا نوزده ميلادي آن هم در چارچوب سيستم حکومتي اي که شخص شاه در رأس قدرت قرار دارد و مردم رعايايي در خدمت حکومت اند، ارزش و اهميت مسئله را روشن تر مي سازد. بر اساس مدارک موجود، مي توان آن اصول و مباني را به شرح ذيل ارائه کرد:
1. احترام به اديان الهي و آزادي ديني
همچنين حمايت از ايشان را برخود وظيفه اي ديني تلقي مي کرده است. اين حمايت ها هم در مقابل مسلمانان و هم در مقابل ساير فرقه هاي مسيحيت که به تبليغات عليه آنان مي پرداختند، صورت مي گرفته است؛ براي نمونه مي توان به حکم نادرشاه اشاره کرد که در پاسخ به درخواست زير در سال 1154قمري صادر گشته است:
عرضه داشت... که چون در اين وقت زن ارمني [را] مسلمان مي کنند، خواهي و نخواهي به نکاح خود درآورده و بچه هايي که قبل از اين، آن زن مزبور داشته بود، ايشان هم جبراً مسلمان مي نمايند و ديگر بعضي مردمان هستند که هر جا که دختر و پسر خوب روي و مقبول به دست آيد، ايشان [را] دستگير نمايند، جبراً مسلمان مي کنند... . در باب مقدمه ي مزبور دو کلمه جرئت عرض نمود، باقي امر فرمان و لطف احسان دولتمند و ابدمدت الاعلي است (کوستي کيان، همان، ج4، ص258، سند شماره 17).
نادرشاه در پاسخ چنين درخواستي، چنين حکم کرده است: «اعوذ بالله تعالي، فرمان همايون شد آنکه حکام و عمال ممالک محروسه هر يک در محل اختيار خود، به حقيقت رسيده (به مسئله رسيدگي کنند)، نگذار احدي جبراً تکليف به اسلام زنان و پسران و دختران ارامنه نمايند و ظهور تخلف از فرموده را موجب بازخواست دانند و در عهده شناسند» (همان).
نامه ي ديگري در سال 1161 قمري، نزديک به همين مضمون، صادر شده است (همان، ص 298، سند شماره 30).
فرماني نيز از جانب کريم خان وکيل موجود است. اين نامه در چهارده بند تنظيم شده که بند هشتم آن، متعرض آزادي ارامنه در انتخاب دين و ممنوعيت اجبار آنان به پذيرش اسلام است (همان، ص 347-348، سند شماره 49).
يکي از شيوه هاي حمايتي، ممانعت از تبليغ عليه ارامنه بوده است. در اين زمينه، مي توان به فرمان شاه سلطان اشاره کرد که در سال 1112 قمري با اين مضمون، صادر شده است: «حسبي الله بنده شاه ولايت، حسين 1112:
جانب هر که با علي نه نکوست
هر که او کو باش من ندارم دوست
هر که چون خاک نيست بر در او
گر فرشته است، خاک بر سر او
فرمان همايون شد آنکه واليان جليل الشأن و بيگلربيگان و امراي عظام و... بدانند در اين ايام، عمده المسيحيه الکسندر خليفه ي اوچ کليسا به عرض رسانيد که در اين اوقات پادريان و فرنگيان (منظور، اروپاييان و معتقدان به کيش کاتوليک است) جماعت ارامنه را به طريقه و مذهب خود درس و تعليم مي دهند و در ميان جماعت مزبور جهت اغواي آن طايفه، سکنا و زنان ايشان را خواستگاري و نکاح مي نمايند و اينگونه اختلاط و آميزش طوايف مزبوره با ارامنه، موجب تبديل مذهب ارامنه به مذهب فرنگيان مي شود که با يکديگر تباين و اختلاف زياد دارد و بدين جهت که فيمابين اين دو طايفه به اعتبار اختلاف مذهب، معانده و معادات مستحکم است، منجر به مفاسد عظيمه مي گردد... و چون جماعت مزبور، مطيع اسلام و قبول جزيه جهت بقاء بر طريقه و دين خود نموده اند... مي يابد، من بعد هر گاه پادريان و فرنگيان که در قلمرو همايون خصوصاً دارالسطنه ي اصفهان و گرجستانات و تبريز و همدان و گنجه و قراباغ و چخور سعد (منطقه ايروان) سکنا دارند... به ايشان اعلام نمايند ممانعت نموده، نگذارند به هيچ وجه من الوجوه داخل در دين و آيين ارامنه و ساير مسيحيه نموده، اطفال و جهال ايشان را به کليسا و مکتب خود برند و به آن جماعت تکليف تبديل مذهب خود به دين فرنگي نمايند و با زنان طايفه مزبوره مواصلت و در اماکن سکناي ايشان، کليسا ساخته، خانه و ملک خريداري و به نحوي سلوک نمايند که موجب ميل ارامنه به مذهب فرنگيان شود... . در اين ابواب قدغن دانسته در عهده شناسند» (کوستي کيان، همان، ج3، ص657-658، سند شماره 71).
سند ديگري از آنِ سلطان حسين موجود است که دو سال بعد، يعني در سال 1124 صادر شده و در آن، بر همين مضامين تأکيد و تصريح دارد (همان، ص 690-691، سند شماره 83).
از نادرشاه نيز فرماني مشابه وجود دارد که به درخواست يکي از روحانيان کليساي ايروان، مبني بر نگراني از تبليغ آيين کاتوليک در بين ارامنه، در سال 1154ق صادر شده است (همان، ج4، ص260-261، سند شماره 18).
2. احترام به مقدسات اديان الهي و طبقه ي روحانيان
... چون استمداد از روح پرفتوح حضرت عيسي علي نبينا و عليه السلام فرموده بوديم، بحمدالله تعالي به برکت روح مطهر آن جناب و دعاهاي خليفه و کشيشان و نيکان آنجا فتوحات عظيم از هر طرفي رو داده... (همان، ج3، ص700، سند شماره 87).
در مدارک و اسناد متعدد بر جا مانده، رقم هاي چندي در معافيت مالياتي مايملک کليساها يا منع تصاحب اموال مسيحيان توسط نومسلمانان، در دست است که منعکس کننده ي احترام نسبت به کشيشان و ساير افراد وابسته به کليساست؛ براي نمونه مي توان به يکي از آنها که توسط فتحعلي خان در سال 1170 قمري نگاشته شده است، اشاره کرد:
حکم عالي شد آنکه عاليجاهان بيگلربيگيان عظام و حکام کرام و ظابطان و عمال و کلانتران و کدخدايان و مستحفظان طرق و شوارع والايات آذريجان و عراق و سرحدات ممالک ايران به توجهات بلانهايات خاطر خطير بندگان عالي مستظهر و حمال بوده، بدانند که چون سياه کلاهان و عمله و خدام معبد اوچ کليساي ايروان به جهت جمع آوري زکات و بردن سوغات به اطراف و جوانب مي روند و از ولايات بعيده نيز مردم به جهت زيارت معبد مزبور به اوچ کليسا مي آيند، از سياه کلاهان و عمله و خدمه ي اوچ کليسا و کساني که از ولايات روم و ايران و باقي ولايات بعيده به عنوان زيارت به معبد مزبور آيند و روند مي کنند، مال تجارت و فروختي که همراه نداشته باشند، به علت مال سوغات که همراه دارند، در رفتن و آمدن به علت مطالبه ي راهداري به هيچ جه من الوجوه مزاحم و متعرض احوال آنها نشوند و مطالبه ي راهداري از آنها نکنند و مراعات احوال ايشان را منظور داشته از فرموده، تخلف نورزند و از جوانب قدغن لازم دانسته در عهده شناسند (همان، ج4، ص364، سند شماره 48).
در سند ديگري چنين آمده است: «... به هيچ وجه من الوجوه مزاحمت به حال سياه کلاهان و کشيشان خادمان کليساهاي محال ايروان که متعلق به عارض است، نرسانده، چيزي مطالبه و دست انداز ننمايد و اذيت و اضرار نرسانند و در اين باب قدغن دانسته در عهده شناسند» (همان، ج4، ص212، سند شماره 50). فرامين ديگري نيز نزديک به اين مضمون وجود دارد (ر.ک به: همان، ص 232، سندشماره 10).
منبع :فصلنامه علمي-پژوهشي شيعه شناسي شماره 31