اين کروکديل ها فقط گوشت مخالفان را دوست دارند ؟

بالاخره سرنوشت همين است ، بعضي ها وقتي مي ميرند محبوبيتشان هميشگي مي شوند و سنجاق مي شوند به سينه تاريخ ، بعضي ها هم مرگ شان مايه شادي است و به زباله دان روانه مي شوند. حاکم خونريز تاريخ و امثال ماکسيميليان روبسپير از دسته دوم بوده اند . و يکي مثل مارا ـ آزاديخواه فرانسوي ـ از دسته اول اين بار به سرنوشت مرگ تراژيک ما را نگاهي انداخته ايم و همين طور به شيوه هاي شگفت انگيزي که مستبدان در طول تاريخ براي حذف مخالفان به کار مي گرفته اند ؛ کمي از آداب و رسوم خنده دار چيني ها در سده هاي قبل گفته ايم و کمي هم از کشف پني سيلين به دست آقاي فيلمينگ و البته چيزهاي ديگر .
سه‌شنبه، 26 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اين کروکديل ها فقط گوشت مخالفان را دوست دارند ؟

  اين کروکديل ها فقط گوشت مخالفان را دوست دارند ؟
اين کروکديل ها فقط گوشت مخالفان را دوست دارند ؟


 

نويسنده : سياوش رحماني




 
بالاخره سرنوشت همين است ، بعضي ها وقتي مي ميرند محبوبيتشان هميشگي مي شوند و سنجاق مي شوند به سينه تاريخ ، بعضي ها هم مرگ شان مايه شادي است و به زباله دان روانه مي شوند. حاکم خونريز تاريخ و امثال ماکسيميليان روبسپير از دسته دوم بوده اند . و يکي مثل مارا ـ آزاديخواه فرانسوي ـ از دسته اول اين بار به سرنوشت مرگ تراژيک ما را نگاهي انداخته ايم و همين طور به شيوه هاي شگفت انگيزي که مستبدان در طول تاريخ براي حذف مخالفان به کار مي گرفته اند ؛ کمي از آداب و رسوم خنده دار چيني ها در سده هاي قبل گفته ايم و کمي هم از کشف پني سيلين به دست آقاي فيلمينگ و البته چيزهاي ديگر .

سيب زميني خورها داشتند جهان را فتح مي کردند
 

با شروع جنگ جهاني دوم نيروهاي آلماني با تصرف کشورها و سرزمين هاي مختلف شروع به پيشروي کردند و رفته رفته از مرکز دور شدند . آلمان در چندين جبهه مختلف در حال جنگ بود ؛ جنگ هايي که در هر کدام سربازان زيادي شرکت داشتند . دولت مرکزي آلمان حتي خودش آمار دقيقي از تعداد سربازانش نداشت . همه اين سربازان به سوخت ، غذا ، لباس و مهارت جنگي نياز داشتند و تامين اينها کار ساده اي نبود با وجود تمام تدابير دولت نازي مبني بر جيره بندي آذوقه، اين همان مساله اي بود که آنها نتوانستند درست مديريتش کنند و در آخر جنگ ، باعث شکست هاي پي در پي آلمان و در نهايت سقوط متحدين شد . روش هاي دولت هيتلر براي جيره بندي غذا و ديگر تجهيزات هم در نوع خودش جالب بود . هر چند وقت يک بار تعرفه جديدي صادر مي شد که معمولا هم از سخت تر شدن وضعيت حکايت مي کرد . در يکي از تعرفه ها که براي جيره بندي غذاي سربازان در سال 1941 صادر شد اين طور آمده بود : جيره غذاي هفتگي هر سرباز: 1- نان ، 2 کيلو و425 گرم 2 - سيب زميني 3 کيلو و 500 گرم 3- شکر 225 گرم 4- مربا يا عسل 1750 گرم 5-گوشت ، 100 گرم 6- پنير 600 گرم 7 - شير 4 ليوان 8- قهوه 60 گرم 9- تخم مرغ يک نصفه 10- نوشيدني در موارد تشويقي ، تازه آنها با همين چهار سيب زميني نزديک بود دنيا را بگيرند ، آن وقت شما هي غر بزنيد که گوشت و مرغ گران است !

خدا شانس بدهد ، کاشف شويم
 

از درد آمپول پني سيلين 3-3-6 ، که خودش چندين صفحه مطلب است - اگر بگذريم ، از ماجراي کشف پني سيلين نمي توانيم بگذريم ؛ آن هم از آن عجايب علمي اعتقاد دارند پني سيلين را الکساندر فلمينگ بدون آنکه کار خاصي انجام دهد کشف کرد کاملا تصادفي و بر اثر اتفاقات پي درپي . اصلا نمي خواست باز هم بايست پني سيلين را کشف مي کرد . او وقتي جوان بود آرزو داشت جراح شود ولي وقتي مي خواست به دانشگاه وارد شود . جاي خالي براي چنين رشته اي وجود نداشت . به او خبر دادند که دانشگاه سنت مري در رشته ميکرب شناسي دانشجو مي پذيرد و او وارد آن رشته شد . بعد ها خودش در اين باره گفته بود: « نه شناختي داشتم و نه انگيزه اي . از روي بي ميلي اين تصميم را گرفتم و مهمترين دليل اش آن بود که بسکتبال بازي مي کردم و تيم دانشگاهي سن مري معمولا قهرمان بسکتبال بود » اما اين تنها اتفاق جالب زندگي اش نبود ؛ شبي بر اثر بي احتياتي شخصي نامعلومي ، پنجره آزمايشگاه فلمينگ که در آن به بررسي ميکروب ها مي پرداخت باز ماند و باد مقداري کپک قارچ را به داخل آورد و درست آن را در محلول هاي فلمينگ ريخت ( ابر و باد و مه و خورشيد و فلک که ميگن همين ها ! ) تا اين اسکاتلندي خوش شانس ، بيايد و اثر مخرب قارچ را بر ميکروب مورد آزمايش اش ببيند ، « مردم شانس دارن » البته او بعد ها پني سيلين را شخصا با استفاده از نتايج همين اتفاق کشف کرد تا جايزه نوبل را ببرد و مزد زحمات سخت و نبوغ سر شارش را بگيرد ! « آقاي فلمينگ جدا خسته نباشد! »

درست تعظيم کن چانگ
 

چنين ها خيلي آداب و رسوم پيچيده اي دارند . تازه اينها هم بعد از آن است که در اواخر قرن نوزدهم دولت امپراتوري چين بالاخره پذيرفت بعضي از آداب و رسوم تشريفاتي اي را که هيچ دليلي و معنايي نداشت حذف کند . يکي از اين آداب آن بود که سفرا براي حضور در مقابل امپراتور بايد ابتدا سه نوبت سجده مي کردند و در هر سجده سه بار سر را به زمين مي زدند يا هنگام مرخص شدن بايد تعظيم مي کردند . زدن عينک و استفاده از ذره بين د ر حضور امپراطور بي ادبي حساب مي شد . لباس هايشان هميشه گشاد بود به خصوص آستين هايشان . هنگام نشستن در ضيافت بايد پاها را جمع مي کردند و دست ها را به صورتي قرار مي دادند که آرنج روي زانو باشد . « جور ديگر اصلا راه نداشت » موهايشان را حتما بايد مي بستند . ريش هايشان حتما به شکل خاص اصلاح مي کردند . وقتي به هم مي رسيدند حتما بايد چند جمله از اشعارهاي نخ نمايي را معلوم نبود واقعا به آن اعتقاد قلبي دارند يا نه و معمولا در ستايش امپراطور و حکومت بود با صداي بلند تکرار کنند . « ما که نفهميديم از اول اين مسخره بازي ها را براي چه اختراع کردند اما آخرش خودشان هم فهميدند که ماجرا خيلي زاقارت است و اين رسوم مضمحل شد !»

حرف مفت بس است
 

حرف مفت همان چيزهايي است که بعضي ها مي گويند ( البته اسم هاي ديگري دارد ) و ما هم بعضي وقت ها در دانستنيها مي زنيم ولي خوب ، شما صدايش را در نياوريد . ولي اينکه چگونه اين اصطلاح وارد زبان فارسي شد ، داستان جالبي دارد . در سال 1235 ، در زمان پادشاهي ناصرالدين شاه ، تلگراف در اختيار عموم مردم قرار گرفت ولي اوايل کار کسي جرات استفاده از آن را نداشت . مردم بر اساس باورهاي خرافي ـ که هميشه با آمدن هر تکنولوژي گريبانگيرشان مي شوند ـ آن را نامبارک و بد شگون مي دانستند و از آن استفاده نمي کردند . براي اينکه ترس مردم بريزيد و از آن استقبال کنند ناصرالدين شاه دستور داد استفاده از آن به مدت دو روز رايگان اعلام کنند . يکي از درباريان ، آن حضرت والا را به اتخاذ اين تصميم تشويق و استدلال کرده بود که مردم ضرب المثلي دارند که مي گويند « مفت باشد ، کوفت باشد . » و استدلالش درست بود چون همين مفت بودن مردم را به تلگرافخانه کشاند . پس از چند روز که همه به تلگراف مجاني زدن عادت کردند مخبرالدوله دستور داد تا بر سر تلگرافخانه نوشتند : « از امروز حرف مفت قبول نمي شود . » اصطلاح « حرف مفت » از همان جا وارد زبان فارسي شد .

از خون تا حمام خون
 

قتل « مارا » يکي از اندوه بارترين اتفاقات تاريخ است که اصلا نمي شود راجع به آن شوخي کرد ؛ مردي که پژوهشگر ، تئوريسين سياسي ، نويسنده و فيزيکدان و خلاصه همه کاره بود . « شارلوت کوردي » که به او لقب فرشته مرگ داده اند دختر جواني بود که او را به قتل رساند . اگر چه قاتل خودش هم چند روز بعد به گيوتين سپرده شد ولي به خاطر جنايتش تا ابد منفور خواهد بود . ماجرا بر مي گردد به اواخر قرن هيجدهم در فرانسه که دولت کودتا سر کار بود . ژان پل مارا هم از نويسندگان روزنامه چيگراي « دوستار مردم » بود که به تندي از دولت انقلابي و شخص روبسپير انتقاد مي کرد . مارا هرگز در مقابل سرکوب ها و اعدام هايي که توسط دولت انجام مي شد . سکوت نکرد . او مردي نحيف بود که از بيماري مزمن پوستي رنج مي برد و مجبور بود بيشتر طول روز را در وان آب سرد دراز بکشد . روي همان وان آب سردش تخته اي گذاشته بود که رويش مي نوشت و به کارهايش رسيدگي مي کرد . مرگ او نقطه عطفي در تاريخ فرانسه است ؛ دوره وحشتناک چند ماهه اي از تاريخ فرانسه در قرن هيجدهم که با دستگيري و کشتار گسترده روشنفکران و مخالفان روبسپير همراه بود و با قتل او آغاز شد . او در روز 13 ژوئيه سال 1793 شارلوت کودري وارد خانه او شد و در حالي که مارا در وان آب سردش در حال نوشتن بود او را با ضربات چاقو به قتل رساند . ژاک لويي داويد مدتي بعد نقاشي مشهوري کشيد که مارا را قلم به دست و از هوش رفته در وان حمام نشان مي دهد ، در حالي که خون از سينه اش جاري است . اين نقاشي ، يکي از تاثير گذارترين آثار هنري مربوط به دوران انقلاب کبير فرانسه است که مثل مارا جاودانه شده است .

جام زهر مي خواهي يا استخر تمساح
 

از آنجا که در تاريخ رسم بوده همه مطيع امر حاکم زورگو باشند و کسي حرف زيادي نزند ، در اعصار قديم پادشاهان و حاکمان روش هاي ويژه اي براي از ميان برداشتن رجالي که ديگر نيازي به آنها نبود به کار مي بردند ، در گذشته بسياري از پادشاهان روم و يونان در دربارشان شيمي دانان مخصوصي داشتند که در واقع کارگزاران عزرائيل بودند . آنها فوق تخصصشان را در رشته درست کردن زهر گرفته بودند و اگر يکي از رجال موي دماغ پادشاه مي شد، سفارش درست و حسابي به دست اين شيميست هاي عزيز مي رسيد و تمام . بعضي از فرمانروايان مشرق زمين هم به جاي شيمي دان از سرداب ها و آب انبارهاي پر تمساح داشتند ؛ تمساح هاي گرسنه اي که جز مخالفان سياسي ذائقه شان چيزي قبول نمي کرد ! برتري اين روش آن بود که ديگر جسدي هم بر جا نمي گذاشت . اما شگرد جالبي که مدتي در مصر رواج داشت آن بود که مزاحمين را به وسيله خوراندن داروهاي خاص بيمار مي کردند . سپس طبيبان دربار که از پادشاه دستور مي گرفتند ، مي گفتند علت مريضي آنها وجود بخارهاي مغزي در سرشان است و بايد با ايجاد سوراخي در اين قسمت گازها راتخليه کرد تا درمان شوند ! و با سوراخ کردن مغزشان آنها را براي هميشه از درد خلاص مي کردند !
منبع : مجله دانستنيها شماره 19



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط