خيّام پژوهي با تکيه بر جهان معاصر عرب

در اين گفتار فزون بر شرح مختصري درباره خيام، زندگي، آثار و جايگاه علمي و ادبي او، از مسائلي چون جايگاه خيام در مغرب زمين، نقش اروپائيان؛ بويژه فيتز جرالد در بلند آوازه نمودن خيام و رباعيات او، سخن به ميان مي آيد. همچنين از تأثيرپذيري خيام از شعر و ادب عربي و اثر گذاري رباعيات و انديشه او بر شعر و ادب معاصر عرب، ميزان و گستره شيوع رباعيات خيام در جهان عرب، جايگاه خيام در ادب معاصر عرب، ترجمه ها و شروح رباعيات خيام در زبان عربي نيز بحث مي گردد و در پايان يافته هاي پژوهش در يک جمع بندي مختصر ارائه مي گردد.
پنجشنبه، 22 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خيّام پژوهي با تکيه بر جهان معاصر عرب

 خيّام پژوهي با تکيه بر جهان معاصر عرب
خيّام پژوهي با تکيه بر جهان معاصر عرب


 

نویسنده:دکتر ناصر محسني نيا*




 

چکيده
 

در اين گفتار فزون بر شرح مختصري درباره خيام، زندگي، آثار و جايگاه علمي و ادبي او، از مسائلي چون جايگاه خيام در مغرب زمين، نقش اروپائيان؛ بويژه فيتز جرالد در بلند آوازه نمودن خيام و رباعيات او، سخن به ميان مي آيد. همچنين از تأثيرپذيري خيام از شعر و ادب عربي و اثر گذاري رباعيات و انديشه او بر شعر و ادب معاصر عرب، ميزان و گستره شيوع رباعيات خيام در جهان عرب، جايگاه خيام در ادب معاصر عرب، ترجمه ها و شروح رباعيات خيام در زبان عربي نيز بحث مي گردد و در پايان يافته هاي پژوهش در يک جمع بندي مختصر ارائه مي گردد.

واژه هاي کليدي
 

خيام، مغرب زمين، ادب عربي، عرب معاصر، ادب فارسي.
خيام: زندگاني؛ آغاز و انجام
ابوالفتح، عمر بن ابراهيم الخيّامي «الخيام» النيشابوري، ملّقب به القابي مانند؛ غياث الدين، حجه الحق و امثال آن بنا به اصحّ روايات و آخرين پژوهشها در سال 439 هجري قمري در نيشابور ديده به جهان گشوده، بعد از حدود 87 سال زندگي سراسر تلاش و تحقيق، سرانجام در 12 محرّم سال 526 هجري ديده از جهان فرو بسته است(کريستين سن، 1374: 13).
البته شرح حال، زندگي، آثار خيام نيشابوري و مسائلي درباره تاريخ ولادت و وفات او در متون کهني مانند؛ ميزان الحکمه عبدالرحمان خازني(515ق)، رساله الزاجر للصغار في معارضه الکبار زمخشري (516ق)، چهار مقاله نظامي عروضي سمرقندي(550ق)، تتمه صوان الحکمه ابوالحسن بيهقي(556ق) خريده القصر عمادالدين کاتب اصفهاني (517ق) نزهه الاروح شهرزوري، (586ق)، مرصاد العباد نجم الدين رازي(619ق)، تاريخ الحکماي قفطي(626ق)، آثار البلاد و اخبار العبار قزويني(674ق) کم و بيش بيان شده است. اين کتاب ها در پاره اي موارد اختلافات فراواني؛ بويژه در تاريخ ولادت و مرگ او دارند.
ولي دقيق ترين تاريخ همان است که در سرآغاز ذکر گرديد، چرا که اين تاريخ ها حاصل تلاش دانشمند معاصر هندي «سوامي گويندا تيرتها» است که آنها را براساس مندرجات طربخانه يار احمد رشيد-876ق) و متوني مانند آن استخراج نموده است.
دو دانشمند روسي به نامهاي، روزنفلد و يوشکويچ با محاسبات دقيق نظر او را تأييد نموده اند(کريستين سن، 1374: 14). و اين محاسبات با گفته نظامي عروضي سمرقندي در چهار مقاله هم موافقت دارند. چون نظامي عروضي در سال 515 قمري؛ يعني چهار سال بعد از مرگ خيام، بر سر مزار او در گورستان امام زاده محروق حاضر شده است(نظامي عروضي، 1364: 100).
نظامي در مقالت سوم و ذيل حکايت هفتم و هشتم درباره خيام، مقام و جايگاه علمي او سخن گفته و داستان پيش بيني محل دفن خيام را ظاهراً از قول خود خيام، نقل نموده و از وقوع آن اظهار شگفتي نموده. (همان، 101) خيام در اين باره گفته: قبر من جايي است که هر بهار بر سر آن گل مي رويد(همان، 101).
بديع الزمان فروزانفر، رساله نحو القلوب قشيري(متوفاي 465 ق) و رساله الزاجر للصغار زمخشري را قديمي ترين منابع درباره خيام و زندگي او مي داند (دهباشي، 1383: 23).
در هر حال، با وجود اختلافاتي که در متون کهن درباره زندگي و مرگ خيام وجود دارد(محيط طباطبائي، 1370: 45) بهتر است پژوهش «سوامي گويندا» و تصديق دانشمندان روسي را درباره تاريخ ولادت و مرگ خيام، دقيق ترين اظهار نظر دانسته و موضوع را خاتمه يافته تلقّي کنيم(کريستين سن، 1374: 14؛ فرزانه، 1353: 23).
درباره آخرين ساعات زندگي خيام گزارشي وجود دارد. اين گزارش در تضاد آشکار با گفته و عقيده کساني است که او را کافر و زنديق مي دانستند(يگاني، 1342: 27).
بنا به گزارش ابوالحسن بيهقي در تتمه صوان الحکمه خيام، اندکي قبل از مرگ، کتاب شفاي ابن سينا را در دست داشته و فصل الواحد و الکثير آن را قرائت مي نموده، آن گاه برخاسته، نماز خوانده، وصيت نموده، بي آنکه چيزي بخورد يا بياشامد، سجده و استغفار نموده و از پي آن جان به جان آفرين تسليم نموده است (طرازي 1985: 75).
در منابع کهن گاهي از او به خيامي (ابن اثير، 1965: 10/ 98؛ عجمي، 2004: 133) و زماني با عنوان خيام ياد نموده اند. (کريستين سن، 1374: 38) او به حق بعد از ابن سينا (متوفاي 428) علامه زمان، حکيم ثاني و مدرس علوم يونان به حساب مي آمده (قفطي، 1326: 162).
نظامي عروضي، جارالله زمخشري، امام محمد غزالي و بيهقي او را حجه الحق ناميدند (کريستين سن، 1374: 37؛ نظامي عروضي، 1364: 103).

خيام در متون کهن
 

اولين متن کهني که خيام به تفصيل در آن معرفي گرديده، چهار مقاله نظامي عروضي سمرقندي است. نظامي اخبار فراوان و درستي درباره او به دست داده است (عروضي سمرقندي، 1364: 102). ديگر منابع از قبيل؛ کامل ابن اثير، 1956: 10/ 98 و قفطي، 1326: 162؛ ابن العماد حنبلي، 1998، جلد 4: 210 و 77 نيز درباره خيام سخن گفته اند. اين عماد او را از دوستان حسن صباح معرفي مي کند و فردي دانا مي داند(همان، 210). زکرياي قزويني صاحب کتاب آثار البلاد و اخبارالعباد با يادکرد از خيام او را عارف و آگاه بر همه علوم معرفي مي کند(قزويني، بي تا: 75).
ابن خلکان در وفيات الأعيان او را صاحب فتوا دانسته (ابن خلکان، 1976: 2/7) و زمخشري او را حکيم جهان و فيلسوف گيتي لقب داد(همان، 8).

آثار خيام
 

سيره نويسان و اصحاب کتب تراجم رجال، آثار فراوان و متعددي براي خيام بر شمرده اند، عدد تأليفات او به غير از رباعيات، حدود 27 اثر است که در زمينه هاي مختلفي همچون؛ رياضيات، فلک، نجوم، طبيعيات و فلسفه و... است. اين آثار برخي به عربي و برخي نيز درگذر انقلابات زمان و حوادث روزگار تباه شده اند و جز نامي چيز ديگري از آنها برجاي نمانده است(قرباني، 1375: 17؛ جعفري، 1368: 85).

خيام، سياست و افسانه سه يار دبستاني
 

خيام به دليل فضاي ملتهب زمان خويش و به سبب علاقه فراواني که به مسائل فرهنگي داشت با وجود شايستگي، از جهان سياست به قصد دور ماند. اگر ماجراي سه يار دبستاني درست باشد، خيام فرصت خوبي براي استفاده از اين موقعيت داشته؛ ولي خيام چنان نکرده، حتي او در پاسخ خواجه نظام الملک(485-408) از پذيرش مقام امتناع مي کند و صرفاً به دريافت کمک مالي و نقدي به منظور پيشبرد علم اکتفا مي کند(پناهي، 1370: 89؛ طرازي، 1985: 18) بنابراين نه دوست قدرتمند دوره جواني او؛ يعني نظام الملک و نه حسن صباح صاحب قلعه الموت هيچکدام نتوانستند در عزم و اراده خيام براي دور ماندن از سياست خللي ايجاد کنند. او در اين باره عکس دو يار دبستاني خود عمل کرد و وارد دنياي پرتلاطم و آشفته سياست نگرديد و به همين دليل در سلامت زيسته است(قنبري، 1384: 155).

خيام در مغرب زمين
 

از آن جايي که خيام پژوهي در جهان معاصر عرب اصلي ترين هدف اين نوشتار است، بنابراين مقوله خيام پژوهي در مغرب زمين و ديگر مناطق جهان نمي تواند محل بحث و بررسي اين مقاله باشد؛ اما به دليل اهميت بيش از حد موضوع از يک سو و ارتباط خيام پژوهي در جهان عرب با پژوهشهاي خيامي در مغرب زمين، ناچار مختصري به اين موضوع پرداخته مي شود.
اينک بالغ بر 150 سال از آشنايي اروپائيان با خيام و آثار او مي گذرد. با گذشت اين مدت نسبتاً طولاني خيام و رباعيات او به کمک اروپائيان شهرتي به دست آورده اند. حجم کارهاي انجام شده درباره خيام در مغرب زمين به حدّي زياد شده که بنا به قول پروفسور بودنشتد (F.m.Bodemstedt) خيام شناس آلماني، اگر بخواهيم آنها را جمع کنيم عمر ما کفاف آن را نمي دهد(کاسب، 1366: 17) در اروپا، به سال 1700 ميلادي، توماس هايه نخستين گام را در ترجمه رباعيات خيام برداشت؛ اما مورد توجه کسي قرار نگرفت (امين رضوي، 1387: 235).
در سال 1857 ميلادي، گارسن دوتاسي نيز چند رباعي از خيام ترجمه نمود(فولادوند، 1379: 28) ولي باز هم مؤثّر نيفتاد. اما آن که خيام را شهره گيتي و محبوب مردمان مغرب زمين ساخت کسي جزء ادوارد فيتز جرالد انگليسي (متوفاي 1883م) نبود. جرالد در سال 1858، رباعيات خيام را در کتابي کوچک و کم حجم، با برداشتي شاعرانه و آزاد به انگليسي ترجمه نمود (همان، 29).
اين کار در ابتدا با استقبال روبه رو نشد؛ اما سرانجام گروهي از اهل ادب متوجه اهميت موضوع شده و آن را بر سر زبانها انداخته و باعث شهرت آن گرديدند(همان، 30).
به دنبال فيتز جرالد افرادي مانند: نيکلاس فرانسوي در سال 1867 ميلادي رباعيات خيام را به عنوان يک شاعر صوفي مسلک به فرانسه ترجمه نمود و آنها را با کمک شاعران و اديبان فرانسه بر سر زبانها انداخت(همان، 30).
نفوذ خيام در اروپا کم کم بالا مي گيرد و کار به جايي مي رسد که فقط ترجمه فيتز جرالد بالغ بر 300 بار تاکنون به صورتهاي گوناگون منتشر گرديده است(خيام، 1375: 12) و اينک خيام در رديف شاعران بزرگي از قبيل؛ هومر، شکسپير، دانته و گوته قرار گرفته (همان، 10) و رباعيات خيام به همه زبانهاي زنده دنيا ترجمه و منتشر شده (فرزانه، 1353: 48).
دست يابي به اطلاعات دقيق تر از نفوذ خيام و انديشه هاي او بر مردمان مغرب زمين، به وقت و حوصله فراواني نياز دارد؛ اما در عظمت و گستردگي اين نفوذ همين بس که بزرگاين چون؛ فيتز جرالد، توماس هايد، گارسن دوتاسي، نيکلاس، کريستين سن، وُپکه، براون، آربري، ژوکوسفکي، پير پاسکال، ارنست رنان و گروه بيشمار ديگري بخشي از عمر خود را صرف تأمل، پژوهش و ترويج انديشه هاي خيام نموده اند(خيام، 1375: 18؛ نجف زاده بارفروش، 1383: 24 به بعد).

جلوه خيام در هنر مغرب زمين
 

شهرت و نفوذ خيام در مغرب زمين به شعر و ادب محدود نماند. دامنه اين اثرگذاري و نفوذ در ديگر حوزه ها نيز وارد گرديده، افکار خيام در موضوع هايي از قبيل؛ هنر، نقاشي، موسيقي، آواز، سينما، تئاتر و نمايش مغرب زمين هم تأثير نهاده است. به عنوان مثال دبليو گريفيس کارگردان مشهور آمريکايي، در سال 1916 ميلادي براي ساخت فيلمي بر مبناي مضامين برخي از رباعيات خيام دست به کار شد(درويش، 2010: 5).
آگاتاکريستي، نويسنده معروف رمانهاي پليسي انگلستان، در يکي از رمانهاي خود با عنوان «انگشت متحرک» از رباعيات خيام الهام گرفته است(همان، 5).
جاي شگفتي نيست که غربي ها خيام را سلطان حکمت بنامند و به نام او انجمن ها و باشگاههاي گوناگوني در اروپا و آمريکا تأسيس نمايند(همان، 5).
براي آگاهي بيشتر از بحث خيام و خيام پژوهي در مغرب زمين خوانندگان محترم را به کتاب صهباي خود در شرح احوال و آثار حکيم عمر خيام نيشابوري ارجاع مي دهيم(امين رضوي، 1387: 264 به بعد) تقريباً با قدري اطمينان مي توان گفت، آشنايي اعراب دوره معاصر با خيام و رباعيات او، بيشتر مرهون تلاش غربي هاست و اين همان چيزي است که اين نوشتار قصد دارد به آن بپردازد.

خيام در جهان عرب
 

قبل از ورود بحث حضور پررنگ خيام در جهان معاصر عرب و تأثيرگذاري او بر زواياي گوناگون فرهنگي، اجتماعي، هنري و ادبي اعراب معاصر، ضرورت دارد قدري به بحث کلّي تر خيام در جهان عرب پرداخته شود تا زمينه ساز ورود به بحث خيام در جهان معاصر عرب باشد. بنابراين در اين قسمت مواردي از قبيل عربي داني خيام، تأثيرپذيري خيام از شعر و ادب عربي، اشعار عربي خيام، خيام و رسائل اخوان الصفا و مسائلي مانند آن مورد بررسي قرار مي گيرند. حسن اين کار در اين است که مباحثي اين گونه روابط متقابل خيام و ادب عربي را با رعايت پيشينه و تربيت تاريخي روشن مي کنند.

خيام و زبان عربي
 

حکيم نيشابور به اقتضاي روزگار، مانند ديگر بزرگان علم و ادب اين سرزمين و يا ديگر سرزمينهاي شرقي، ناچار به فراگيري زبان عربي بوده تا بتواند يافته هاي خود را مطابق رسم آن دوران با نوشتن به اين زبان مقبول عام و خاص نمايد و اين همان چيزي است که در بخش قابل ملاحظه اي از آثار او به چشم مي خورد (محيط طباطبائي، 1370: 30 به بعد) حکيم نيشابور، به دليل برخورداري از هوش سرشار در فراگيري زبان عربي و تسلط بر قواعد آن به هيچ وجه با مشکل روبه رو نبوده است. با آنکه هدف او از فراگيري عربي به منظور اديب، شاعر، نويسنده و يا مورخ شدن نبود (صفا، 1356: 2/ 529) اما او بنا به رسم روزگار، زبان و ادب عربي را به غايت نيکو فرا مي گيرد. روايات متعدد، از جمله روايت بيهقي، نظامي عروضي، خازني و زمخشري همه مويّد اين موضوع هستند. پس ترديدي نيست که خيام به زبان و ادب و عرب تسلط کامل و بي مانندي داشته(فاضل، 1968: 159). در باب تسلط خيام بر زبان عربي و دقايق ادب عرب کافي است به مناظره و مجادله خيام با جارالله زمخشري اشاره کنيم. اين مناظره در مرو صورت گرفته، موضوع بحث، نحوه ضبط و قرائت يک کلمه از شعر ابوالعلاي معرّي بوده است.
زمخشري داستان اين مناظره را در رساله «الزاجر للصغار في معارضه الکبار» خود مفصل نقل نموده و آن را دليلي بر صلاحيت و زبردستي خود در ادب دانسته؛ ولي او در همانجا به فضل و توان مندي هاي خيام در زبان و ادب عرب اعتراف مي کند و شاگردان خود را به خواندن آثار خيام توصيه مي نمايد (محيط طباطبائي، 1370: 75).

اشعار عربي خيام
 

از خيام حدود 17 تا 25 بيت شعر عربي بر جاي مانده است(قرباني، 1375: 17). کتابهايي از قبيل؛ خريده القصر (ابن عماد اصفهاني، 1378، جلد 2: 85) و ذيل تتمّه صوان الحکمه غضنفر تبريزي و تاريخ الحکماي قفطي تأليف سال 622 قمري و نزهه الارواح (شهرزوري، 1365: 207) برخي از کهن ترين منابع در روايت اشعار عربي خيام به شمار مي آيند. در اين اواخر مرحوم محمد تقي دانش پژوه، يازده بيت ديگر از اشعار عربي خيام را از «اتمام التتمّه» استخراج نموده است(دشتي، 1377: 95).
وديع البستاني شاعر و مترجم لبناني رباعيات خيام، در مقدمه کتاب خود دو بيت ديگر از اشعار عربي خيام را ذکر نموده؛ اما منبعي براي آن ها به دست نداده است(بستاني، 1959: 15).
ظاهراً احمد حامد صراف عراقي هم اين دو بيت را از وديع البستاني نقل نموده و در کتاب خود آنها را تحليل کرده است. (صرّاف، 1948: 261) اين دو بيت در طربخانه نيز ضبط گرديده اند(رشيدي تبريزي، 1342: 171).
در اينکه آيا اين ابيات عربي از سروده هاي خود خيامند و يا منسوب به او، کم و بيش مجادلاتي درگرفته است. از ميان معاصران بزرگاني مانند؛ قزويني، همايي، دشتي و فروغي و... به اشعار عربي خيام توجه نموده و آن ها را از سروده هاي خيام دانسته اند. همچنين برخي به ترجمه منظوم آنها عنايت نموده اند (بادکوبه اي هزاوه اي، 1368: 42).
دشتي مي گويد: شايد بعضي از ديرباوران در انتساب اين اشعار به خيام شک کنند؛ ولي چون قرينه اي در دست ندارند و دليلي وجود ندارد که اينها از خيام نباشند و چون صاحب ديگري هم براي آنها پيدا نشده خاصه اينکه سه نفر از مورخان نزديک به عصر خيام آن ها را گزارش نموده اند؛ لذا چاره اي جز قبول آنها به عنوان اشعاري عربي خيام ندارند (دشتي، 1377: 19).

مضامين اشعار عربي خيام
 

محتواي اشعار عربي خيام، همان خيامي را در خاطر مي آورد که رباعيات فارسي او. مردي برخوردار از مناعت طبع، داراي روحيه قوي، سرشار از دانش و آگاهي، مترّدد و سرگشته، پرسشگر، بلند همت، وارسته(دشتي، 1377: 98).
او در اشعار عربي خود، همان مضامين و درون مايه هاي رباعيات فارسي را تکرار مي کند، نااميدي و حيرت خود را به خاطر دنيا و بي وفايي آن و دد منشي طبيعت آدميان ابراز مي دارد(امين رضوي، 1387: 55).

اَلعَقلُ يعجِبُ في تَصَّرفِهِ
مِمّن عَلَي الايام يتِّکِلُ

فَنَوالُها کالريحِ مُنقِلب
و نَعيمُها کالِّظلِّ مُنَتِقلٌ
(ر.ک رشيدي تبريزي، 1342: 170)

عقل در شگفت است از کسي که بر ايام اعتماد و تکيه مي کند. چه بخشش هاي آن همچون باد متغير است و نعمت هاي آن چون سايه گذراست (امين رضوي، 1387: 407).
 

خيام و رسائل اخوان الصفا
 

تحقيقات پيرامون رسائل إخوان الصفا نشان مي دهد، اين نوشته ها در طرز بيان و نحوه استدلال به شکل شگفت انگيزي با برخي از آثار خيام؛ بويژه رساله هاي «تضاد در عالم» و «کون و تکليف» شباهت و همساني دارند. به نظر مي رسد خيام در اين مقوله ها تحت تأثير اين رسائل بوده است(تامر، 1959: 4/ 71 به بعد؛ صراف، 1948: 99). گرچه اين مشابهت ها به گونه اي است که فرق گذاشتن ميان آنها تقريباً دشوار است(صفا، 1356: 2/ 529؛ حلبي، 1368: 399).

تأثير پذيري خيام از ادب عربي
 

در گزارش هاي متون کهن مرتبط با شرح و احوال خيام، مطلبي که بصراحت نشان دهنده تأثيرپذيري خيام از شاعران و نويسندگان عرب قبل از خود باشد وجود ندارد. اما در اين متون نشانه هايي دالّ بر تسلط خيام بر زبان و ادب عربي و شناخت او از احوال شعر، ادب و شاعران عرب قبل از خود وجود دارد. من باب مثال ابوالحسن بيهقي صاحب تتمه صوان الحکمه در سال 507 هجري قمري در معيّت پدر خود به حضور خيام رسيده و در ازاي پرسشي از چگونگي و تفسير يک بيت از اشعار موجود در حماسه ابوتمّام مورد محبت خيام قرار گرفته. اين داستان بيانگر شناخت خيام از حماسه ابوتمام است. همان حماسه اي که گزيده اي از اشعار شاعران بزرگ عرب تا عصر ابوتمام را دربردارد (محيط طباطبائي، 1370: 73 به بعد).
هم چنين به نظر مي رسد، خيام از شاعراني همچون، ابومحجن ثفقي، بشّاربن برد، ابوالعتاهيه، ابونواس و ابن رومي اطلاعات فراواني داشته و شايد بعضي از مضامين اشعار خود را از آنها اقتباس نموده باشد. از جمله از ابوالعتاهيه. (بکار، 1989: 27؛ باغبان، 1381: 291). فروغي هم اين ديدگاه را تصديق نمود (باقرزاده، 1387: 2/ 95 به بعد) ادوارد براون، عصر خيام را در دانش و علم آموزي درخشان تر از هر عصر و دوره اي مي داند(براون، 1358: 2/ 4).
چنين سخني مي تواند مبين آموختن دانش مردمان سرزمين هاي پيراموني نيز باشد و خود پيداست که هر آموختني اثري برجاي مي نهد.

خيام و ابوالعلاي معرّي
 

از اينها که بگذريم، شايد ابوالعلاي معرّي تنها شاعر بزرگ عربي باشد که خيام تا حدودي تحت تأثير افکار و سروده هاي او قرار گرفته است. از آنجا که اين موضوع، موضوع درخور توجه اي است، قدري بيشتر به آن پرداخته مي شود (هلال، 1994: 127). داستان آشنايي و شناخت خيام از ابوالعلاي معرّي و افکار و اشعار او را بيشتر جارالله زمخشري بر سر زبانها انداخته است(فولادوند، 1379: 70).
خيام از خلال رباعي هاي خود به عنوان يکي از همزادهاي ابوالعلاي معرّي ظاهر مي گردد. او در بخشي از سروده هاي خود به فارسي و عربي، تا حدودي تحت تأثير ابوالعلاء قرار گرفته است. بعيد نيست که شيوه تهّکم و ريشخند را هم در مکتب او آموخته باشد(همان).
خيام طرفدار و مدافع ابوالعلاء بود. (همان) امّا هرگز متحمّل محروميت هاي مادي و دنيوي ابوالعلاء نگرديده و حداقل از سال 467 قمري به بعد از نعمت و رفاه خوبي برخوردار بوده است(جعفري، 1365: 40 به بعد).
البته تاکنون کسي در جايي نقل نکرده که خيام و ابوالعلاي معرّي، يکديگر را ملاقات کرده باشند. امّا داستان مناظره زمخشري با خيام ترديدي باقي نمي گذارد که خيام با احوال، آثار و اشعار ابوالعلاء معرّي آشنايي داشته. سبک شعري و مشرب فکري او را مي شناخته (امين رضوي، 1387: 108 به بعد).
داستان مناظره زمخشري با خيام مربوط است به نحوه ضبط و قرائت کلمه اي از اين بيت ابوالعلاء معري:

اُصَدِّقُهُ فِي مِريه و قَد امتَرت
صَحابَهُ مُوسي بعد آياتِه التُّسعُ
(معرّي، 1945: 3/ 1333 به بعد)

(من سخن آن خبرچين را با ترديد و شک تأييد مي کنم، در حالي که اصحاب موسي بعد از ظهور نه معجزه آن حضرت باز در تأييد نبوت او ترديد کردند).
ظاهراً خيام واژه (مِريه ٍ) را با فتح ميم قرائت نموده، حال آنکه زمخشري تلفظ درست آن را با کسر ميم دانسته و بدين خاطر بر ابوالعلاء معرّي خرده گرفته و اين در زماني است که خيام بالغ بر 80 سال عمر دارد و تا حدودي کم حافظه شده، حال آنکه زمخشري فقط مفّسر و اهل لغت است و در اوج جواني (محيط طباطبائي، 1370: 77).
واقعيت اين است که وجوه تشابه و اشتراک ميان خيام و ابوالعلاء معرّي فراوان است. اين دو در مسائل فلسفي و نگرش به دنيا و جهان هستي انديشه هاي مشابهي دارند. براي زندگي دنيا مقصد و مفهوم و معنايي نمي بينند و به حيات بعد از مرگ هم علي الظاهر باوري ندارند (امين رضوي: 190، 1387).
طنزهاي تند خيام درباره بهشت و جهنم هم شباهت زيادي با لطايف ابوالعلاء در رساله الغفران دارند (عبدالجليل، 1381: 195). معرّي در رساله الغفران از زبان ابن قارح گويد: اي يار. زندگي، مرگ و رستاخيز داستاني بيش نيستند. و اين همان است که خيام هم در رباعيات خود بدان اشاره نموده است. اين شباهت ها منحصر به اينها نيست؛ بلکه در ديگر اشعار خيام و معرّي هم به جشم مي خورند. به عنوان مثال معرّي گويد:

فَهَل قامَ مِن جَدَثٍ مَيتٍ
فَيخِبرَعَن مَسمَعٍ اَومَري
(معرّي، 1945: 2/ 410)

(آيا مرده اي بوده که بازآيد، تا ما را از آنچه که به او وعده داده شده، خبري بازگويد).
و خيام در همين معني گويد:

گويند کسان بهشت با حورخوش است
من مي گويم که آب انگور خوش است

اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار
کآواز دهل شنيدن از دور خوش است
(رک. دشتي، 1377: 270)

و باز معرّي در جاي ديگر گويد:

خَفَّفِ الوَطءَ مَا أظُنُّ أَدِيمَ ال
أرضِ اِلّامِن هذه ايَجسادِ

سِرانِ استَطَعتَ في الهواءُِ رويدا
لااختِيالاً علي رُفات العبادِ

رُبًّ لَحدٍ قد سَارَ لَحداً مِرارَاً
ضاحِکٍ من تَزاحُمِ الاَضدادِ
(معرّي، 1945: 3/ 975-974)

(گام آهسته بردار. چون به باور من پوست زمين چيزي جز جنازه مردگان نيست. اگر خيلي قدرت داري در آسمان سير بنما از سر خودخواهي بر روي استخوان خاک شده بندگان راه مرو چه بسا خاکي که بارها خاک و گور گرديده و بعد از زير کران مرده هاي گوناگون دهان به خنده گشوده است(قنبري، 1384: 279).
ظاهراً خيام با تأثيرپذيري از اين انديشه علايي چنين مي گويد:

ديدم به سرعمارتي مردي خُرد
کوگِل به لگد مي زد و خوارش مي کرد

و آن گلِ به زبان حال با او مي گفت
ساکن که چو من بسي لگد خواهي خورد
(رک. فروغي، 1369: 75)

روح ترديد و بدبيني حاکم بر رباعيات خيام هم؛ از جمله مواردي است که خيام به تأثيرپذيري از افکار و آراي ابوالعلاي معرّي بدان مبتلا گشته؛ بويژه آنجا که مي گويد:

اذا کان محصولُ الحياهِ مَنِيهً
فَسّيانِ حالَاً کُلُّ ساعٍ و قاعدٍ
(رشيد تبريزي، 1342: 169؛ مفرج، 1947: 105؛ صراف، 1948: 79)

(آنگاه که مرگ تنها حاصل زندگاني باشد، پس هر کاري و هر اقدامي در برابر آن بي فايده است).
از ديگر مشترکات شگفت انگيز ميان زندگي خيام و معرّي يکي هم نحوه مردن آن دواست. عجيب است که اين دو فيلسوف شکّاک، علي رغم اظهار ترديد و شک و در پاره اي موارد انکار مسلمات ديني و در پيش گرفتن طريه لاادريه گرفتار تيغ خشم حکام و وعّاظ متعصب نشده و به مرگ طبيعي جان باخته اند(امين رضوي، 1387: 41).
با توضيحات فوق، مي توان تأثيرپذيري خيام از افکار و سروده هاي ابوالعلاء معرّي را تا حدودي پذيرفت. البته تأثيرپذيري يک حکيم فيلسوف يا يک شاعر بزرگ از پيشينيان خود، از مقام و منزلت او نمي کاهد؛ بلکه بيانگر سعه صدر، تواضع و احاطه او بر ذخاير و هديه هاي ارزشمند گذشتگان است که بايد از آنها بهره برد و خيام چنين کرده، خواه اين انديشه برجاي مانده از شهيد بلخي باشد يا از ابومحجن ثفقي، خواه از ابوالعلاء معرّي باشد، خواه از کتاب شفاي ابن سينا و قصيده خلود النفس او(صافي النجفي 1998: 35).
تأثيرپذيري خيام از ادبيات عربي و شاعران مشهور آن موضوعي است که خيلي ها آن را باور نموده و درباره آن به بحث و جدل و ارائه شواهد پرداخته اند(فاضل، 1968: 159) امّا ابوالعلاء معرّي، در اين بحث ها، جايگاه ويژه اي دارد. چرا که خيام از افکار فيلسوفانه و سبک شعري معرّي الهام گرفته (جمعه، 2006: 17) و چون معرّي در اظهار حقيقت و جنگيدن با سنت هاي نادرست از خود جسارت و شهامت نشان داده است(عبدالحفيظ، 1989: 307؛ حوفي، 1978: 27).
به همين دلايل که بيان شد، گروه زيادي از محققان معاصر در جهان معاصر عرب درباره خيام و تأثيرپذيري او از معرّي پژوهش نموده اند.
عمر فروخ، حامد صّراف، وديع بستاتي، حنا فاخوري، حامد عبدالقادر، احمد شنتناوي، عبدالسميع مصري، امين الريحاني، هندواي، منفلوطي، ابونصر مبشر الطرازي، ايلياء ابوماضي، محمد السباعي، مصطفي وهبي تلّ و عبدالحق فاضل مصري نمونه هايي از اين دست در جهان معاصر عرب هستند(قنبري، 1384: 274).
علامه محمد قزويني، حسين خطيبي نوري، عباس اقبال، جلال همايي، اسماعيل يگاني، حسين دانش، حسين شجره، محمد مهدي فولادوند، سعيد نفيسي، فروازنفر و عبدالحسين فرزاد و... نمونه هاي معاصر ايراني هستند(همان، 274).
گروهي هم بر اين باورند که خيام با آن همه دانش و آگاهي نيازي به تأثيرپذيري از ابوالعلاء و يا امثال او را نداشته است(جعفري: 1365: 39).
 

عرب و رباعي
 

در منشأ و پيدايش رباعي چه در فارسي و چه در عربي ابهام هايي وجود دارد. آيا رباعي از فارسي به عربي راه يافته يا بالعکس اين هم محل بحث و نزاع است(شميسا، 1374: 39).
رباعي و دوبيتي از قالب هايي هستند که در فارسي بسيار موفق جلوه مي کنند، حال آنکه در عربي اينگونه نيستند(شفيعي کدکني، 1379: 217).
رباعي از نخستين قالب هاي شعري مورد استفاده شاعران ايراني است. رودکي (ت 329 ق) شهيد بلخي (ت 325ق) دقيقي طوسي (ت 368) در اين قالب استادنه شعر سروده اند (محيط طباطبائي، 1370: 44؛ عبدالحفيظ، 1989: 38 و 41).
به احتمال زياد رباعي طي قرون 3 و 4 هجري، توسط شاعران ايراني تازي گو به ادب عربي وارد شده است(شيبي، 1972: 70).
برخي از محققين معاصر عرب بر اين باورند که رباعي و مثنوي کمه در عربي «الدوبيت» و «المزدوج» هم نام گرفته اند، ساخته و پرداخته ذوق ايرانيان هستند و اين قالبها متداول و مشهور نزد اعراب نبوده است(غنيمي هلال، 1965: 268 و 267).
رباعيات خيام که مايه شهرت جهاني خيام شده اند در قالب دو بيت متشکل از چهار مصراع سروده شده اند و غالباً از نوع رباعي خصّي (أعرج) هستند. يعني وزن واحدي دارند، ولي قافيه آنها غالباً در مصراع سوم باديگر مصراع ها متفاوت است. وزن آنها، همان بحر هزج است که با تکرار مفاعلين (6 بار) حاصل مي گردد و زحافات آن تا 24 وزن ايجاد مي نمايد(جمعه، 2006: 27).
شايد محمد بن اسحاق بن مظفر، معروف به نظام الدين اصفهاني (قرن7) از نخستين کساني باشد که يک يا چند رباعي را به عربي ترجمه کرده باشد(عبدالحفيظ، 1989: 42) و البته شايد مواردي پيش از اين هم باشد که نياز به تحقيق جداگانه اي دارد.
به اعتراف خود اعراب، رباعي و مثنوي که عربها آنها را «الدوبيت» و «المزدوج» هم مي نامند، از قالب هاي شعري ساخته دست ايرانيان هستند(غنيمي هلال، 267، 1965: 268) و اين دو نوع شعر در عربي معمول و متداول نبوده است(همان، 270) البته فن رباعي در ايران از اواخر قرن سوم هجري در نزد شاعران ايراني مانند شهيد بلخي(ت 325هـ)، رودکي سمرقندي (ت 329هـ) دقيقي طوسي (ت 368هـ) و گروهي ديگر به کار گرفته شده است (عبدالحفيظ، 1989: 41، 38).
حتي در عصر خود خيام افرادي چون ابو سعيد ابي الخير(460 هجري قمري) و شيخ عبدالله انصاري (متوفاي 488هـ) هم رباعي مي سروده اند(همان، 44). رباعيات خيام که مايه شهرت او در جهان گرديده اند، در قالب 2 بيت متشکل از چهار مصراع هستند و غالباً از نوع رباعي خَصّي(اعرج) هستند که وزن واحد دارند؛ ولي قافيه غالباً در مصراع سوم از ديگر مصراع ها متفاوت است و وزن آنها همان بحر هزج است که با تکرار مفاعلين (6بار) حاصل مي شود و زحافات آن تا 24 وزني ايجاد مي کند (جمعه، 2006: 277).
همانطور که بيان شد، اعراب از رباعي چيزي نمي دانستند و براي نخستين بار در قرن 7 هجري، محمد بن اسحاق بن مظفر معروف به نظام الدين اصفهاني يک يا چند رباعي را به عربي ترجمه کرد(عبدالحفيظ، 1989: 42).

خيام و خيام پژوهشي در جهان معاصر عرب
 

رابطه فرهنگي و ادبي ايران و عرب، بنا به دلايل فراوان، رابطه اي طولاني و دراز مدت است. اين رابطه گاه جنبه تقابلي و گاه جنبه تعاملي داشته است. در موارد عديده اين اعراب بوده اند که بيشتر از فرهنگ و تمدن ايراني متأثّر شده و بهره برده اند، دوران پيش از اسلام و صدر اسلام و حتي دوره اموي؛ بالأخص دوره عباسي اينگونه بوده است(امين، 1981: 75) و گاه تأثيرپذيري بيشتر از جانب ايرانيان بوده، البته اين تأثيرپذيري بيشتر مربوط به قرآن و حديث و مسائل ديني ناشي از مسلمان شدن ايرانيان بوده است(همان، 62) و در موارد قابل توجهي هم جنبه ادبي دارد. يعني بنا به مقتضيات سياسي، تاريخي و فرهنگي بزرگان ادب ايران از شعر، ادب و زبان عرب متأثّر گشته و از آن الگو برداري نموده اند(دودپوتا، 1382: 71).
در دوره معاصر، رابطه ادبي ايران و عرب کمتر محسوس بوده، اگرچه همچنان ادامه داشته است. اعراب از قديم الزمان با بزرگان ادب ايراني از قبيل؛ فردوسي، عطار، سنايي، مولوي، حافظ و گروهي ديگر کم و بيش آشنايي داشته اند، و در دوره معاصر تحقيقات مفيدي در اين رابطه انجام داده اند. يکي از اين موارد مهم، توجه به خيام و رباعيات اوست که اعراب اين کار را از طريق ترجمه هاي اروپايي خيام و رباعيات او آغاز کردند و شروع آن حدود سال 1901 ميلادي بوده. در اين سال احمد حافظ عوض؛ اديب و مترجم مصري بخشي از رباعيات خيام را ترجمه نمود(عوض، 1901: 70)
شايد در جهان معاصر عرب، هيچ شاعري به اندازه خيام مورد عنايت قرار نگرفته باشد. با بررسي هاي که انجام شد، به جرأت مي توان گفت: اعراب معاصر حتي بيشتر از شاعران کلاسيک خود، متوجه خيام و رباعيات او شده اند. براي اثبات اين ادعا کافي است به کتاب «الترجمات العربيه لرباعيات الخيام» از يوسف حسين بکار مراجعه نماييم. (بکار، 1988: 27 به بعد) اعراب معاصر خيام را (ولتر شرق) ناميده اند و تا امروز بالغ بر 90 ترجمه معتبر از رباعيات خيام ارائه نموده اند. اين ترجمه ها بعضاً به نظم و يا به ثنر است و هر يک از کشورهاي عربي در اين ترجمه ها سهم خود را دارند(بکار، 27: 1988 و 47).
هم چنين اعراب معاصر غالب بر 300 کتاب درباره خيام و رباعيات او تأليف کرده اند و صدها مقاله تحقيقي در اين رابطه تحرير نموده اند(درويش، 2010: 7). يوسف حسين بکار حدود 55 ترجمه از رباعيات خيام به عربي را برمي شمارد(بکار، 1988: 41). از اين ترجمه ها 16 مورد از انگليسي و 21 مورد مستقيماً از فارسي صورت گرفته، از اين ميان 23 مورد آنها منظوم، يک مورد به شعر آزاد و 15 مورد آن به نثر مي باشد. 7 مورد ترجمه به شعر عاميانه شامل؛ 3 ترجمه به عربي عراقي، دو ترجمه به عربي مصري، يکي به عربي لبناني و ديگر لهجه هاي عاميانه عربي است (همان، 32).
ديگر اينکه همه اعراب معاصر، از مصر گرفته تا عراق، سودان، لبنان، اردن، بحرين، فلسطين مغرب، تونس و الجزائر به اين امر اهتمام ورزيده اند(درويش، 2010: 6). رواج خيام و انديشه هاي او در جهان عرب به حدي است که در کشورهاي مخلتف عربي، مکان ها و خيابانهاي متعددي را به نام «خيام» نام گذاري کرده اند(خاطر، 1990: 17). جالب است بدانيم حدود سال 1345 شمسي يک دوره تمبر با ارزش حاوي رباعياتي از خيام در دوبي منتشر شده است (فرزانه، 1349: 103) تحقيقات جديد نشان مي دهد، رباعيات خيام حداقل 259 بار به عربي و در صورتهاي گوناگون ترجمه شده اند. متأسفانه، ما از ياد کرد همه اين ترجمه ها در اين مختصر ناتوانيم.

آشنايي اعراب معاصر با خيام
 

همانطور که در ابتداي اين بحث بيان شد، نخبگان ادبي و فرهنگي جهان معاصر عرب، اولين بار از طريق ترجمه رباعيات عمر خيام از انگليسي به زابن عربي با آنها آشنا شدند. طه حسين، اديب معاصر مصري مي گويد: ما ادب فارسي را کمتر مي شناختيم و در عصر جديد بيشتر آشنايي ما از طريق ترجمه آثار غربي هاست که عموماً به زبانهاي انگليسي، فرانسه و آلماني هستند. از جمله آنها آشنايي ما با رباعيات عمر الخيام(شواربي، 1954: 17).

مصري ها
 

همان طور که گفتيم، احمد حافظ عوض، اديب و مترجم مصري اولين کسي بود که در سال 1901، نه رباعي از رباعيات خيام را از انگليسي به عربي ترجمه نمود. او آنها را در مقاله اي با عنوان «شعراء الفرس عمر الخيام»، در المجله المصريه شماره 7 و در سال 1901 منتشر نموده است. عيسي اسکندر معلوف در سال 1904 ميلادي 6 رباعي را از انگليسي به شعر عربي تبديل نموده است، اگرچه او آنها را در سال 1910 ميلادي در مقاله اي تحت عنوان؛ عمر الخيام ما عرفه العرب عنه، در مجله الهلال سال 18، جلد 6، آذار 1910، منتشر ساخته است. در واقع عيسي اسکندر معلوف همان ترجمه هاي نثري احمد حافظ عوض را به نظم عربي درآورده است. بعد از او وديع البستاني، شاعر معروف، در سال 1912 آنها را به نظم زيباي عربي درآورد و آنها را به جاي رباعي به سباعي (7 مصراعي) تبديل نمود. او در مقدمه خود از خيام و اهميت انديشه هاي فلسفي او سخن مي گويد(بستاني، 1959: 15).
در سال 1924 ميلادي، احمد رامي، شاعر مشهور و معاصر مصر و جهان عرب که مدتي در فرانسه زندگي مي کرد، با ترجمه فرانسوي نيکلاس از رباعيات خيام آشنا شد. او هم چنين در همين زمان، با ترجمه انگليسي فيتز جرالد هم آشنا گرديد و اين آشنائي زماني بود که خبر مرگ برادرش را به او دادند. لذا شاعر روحي آکنده از حزن و اندوه داشت. اين روحيه آکنده از درد و اندوه در افکار شاعرانه او تأثير فراوان نهاد و در نتيجه ترجمه منظوم او از رباعيات خيام، ترجمه اي بسيار زيبا و عاطفي و سرشار از احساس شاعرانه گرديد. او خود مي گويد: من ترجمه رباعيات خيام را در پاريس و در سال 1923 شروع کردم و اين همزمان شد با دريافت خبر مرگ برادرم در غربت، همان غربتي که خودم هم مبتلاي به آن بودم، درد و رنج هاي ناشي از آن را با تمام وجود احساس مي کردم، پس از اين درد و رنج ها مدد جستم تا دردهاي خيام را بدرستي به تصوير بکشم و در چنين حالتي من با تمام وجودم باطل بودن زندگي دنيا را که خيام در رباعيات خود از آن خبر داده بود، حس مي کردم(رامي، 1924: 14).
ترجمه احمد رامي جايگاه ويژه اي در ميان ادبا و شعراي معاصر جهان عرب پيدا کرد و سخت مورد توجه واقع گرديد، به گونه اي که مي توان آن را در زمره بهترين ها دانست. به همين دليل ما بر اين باوريم که اعراب معاصر خيام را با ترجمه احمد رامي شناخته اند. اين کار وقتي که امّ کلثوم خواننده شهير و معاصر عرب، پاره اي از رباعيات ترجمه احمد رامي را با الحان رياض السنباطي اجرا نمود، اهميت مضاعفي پيدا کرد. به گونه اي که نقش ام کلثوم در آشنا ساختن جهان عرب با رباعيات خيام نقش ويژه اي گرديد. همه روشنفکران و اديبان و حتي مردم عادي در جهان معاصر عرب، بعد از اجراي ام کلثوم، ميل و اشتياق صد چنداني به رباعيات خيام از خود نشان دادند و زبان به تحسين آنها گشودند. البته بعد از ام کلثوم ديگر خوانندگان شهير عرب هم به اجراي رباعيات خيام پرداخته اند که تعداد آنها فراوان است. بي گمان آشنايي مصري ها و ديگر اعراب معاصر، با رباعيات خيام يکي از علل اصلي رويکرد اهل فرهنگ در جهان معاصر عرب به زبان و ادبيات فارسي بوده است. رويکردي که محصول آن بزرگاني چون؛ عبدالوهاب عزّام، يحيي خشاب و گروهي ديگر بوده است(عبدالحفيظ، 1989: 71).
پاره اي از مترجمان عرب سعي فراوان نموده اند تا ترجمه هاي منظوم و حتي منثور خود را به گونه اي انجام دهند که با ذوق عربي نزديک تر باشد. احمد رامي و احمد صافي النجفي از اين قبيل هستند(عبدالحفيظ، 1989: 71). هم چنين محمد السباعي، شاعر مصري در سال 1917 رباعيات خيام را به نظم عربي درآورد. گرچه ترجمه او قدري سنگين مي نمايد. او خيام را به عنوان يک صوفي باده نوش معرفي نموده است(سباعي، 1922: 47). احمد زکي ابوشادي در سال 1925 رباعيات خيام را به شعر عربي در آورده، ترجمه او قابل توجه است(غنيمي هلال، 1965: 77). عبدالرحمن شکري و عامر بحيري مصري هم رباعيات را به شعر عربي ترجمه نمودند. تأثير رباعيات خيام در شعراي «جماعه الديوان» از جمله عباس محمود عقاد (1984-1889) به حدّي زياد بود که او اولين مقالات خود را در سال 1908 درباره رباعيات خيام نوشته است. اين اثر گذاري در ديگر شاعران جماعه الديوان شامل؛ عبدالرحمن شکري(1958-1886) و ابراهيم عبدالقادر المازني(1949-1890) و گروهي ديگر هم برجسته و غير قابل انکار است(بکار، 1982: 67).
مازني در دفاع از خيام متهم نمودن او را به گرايش هاي اييکوريسم و باطن گرايي مردود دانسته است. (بکار، 1982: 68) اگرچه مازني در جايي ديگر به دليل کم اطلاعي مي گويد: خيام به بحث درباره معماهاي زندگي پرداخت و چون از حلّ آنها حيران و عاجز ماند، براي تسکين و آرامش عقلي به خمر و باده روي آورد (رامي، 1924: 61)؛ ولي احمد رامي با استدلال هايي اين ديدگاه مازني را ناشي از عدم اطلاع همه جانبه او مي داند و آنها را مردود مي داند(همان، 110). هم چنين عقّاد مي گويد: اي دوست من، اي خيام، به خدا سوگند، تو را با نسبت دادن به تصوف، تناسخ ارواح و لا اَدري و اپيکوريسم مورد ستم قرار دادند(بکار، 1988: 489؛ التل، 1999، مقدمه: 77). مصري ها در ترجمه رباعيات خيام و اشاعه انديشه هاي او در جهان عرب پيشتاز بوده اند. علاوه بر افراد ياد شده پژوهشگران مصري ديگري هم نسبت به ترجمه رباعيات خيام و يا نوشتن کتاب و مقاله درباره او اقدام نموده اند. اين قبيل افراد فراوان هستند و اين جداي از شاعران و اديباني است که در آثار، افکار و سروده هاي خود مستقيماً تحت تأثير خيام و رباعيات او قرار گرفته اند. از باب مثال؛ حسين مظلوم رياض در سال 1944، رباعيات خيام را به عربي عاميانه مصري ترجمه نموده و عامر بحيري هم مترجم ديگري است (بکار، 1988: 79). طه وادي و کمال الملاح مصري هم رباعيات را ترجمه کرده اند(همان، 81) احمد سليمان حجاب، يکي ديگر از شاعران و اديبان مصر معاصر است که رباعيات خيام را به نظم عربي برگردانيده و در مقدمه خيام، شعر و دانش او را مي ستايد(سليمان حجاب، 1982: 17).

عراقي ها
 

عراقي ها بعد از مصري ها بيشترين عنايت را به خيام و رباعيات او داشته اند. جميل صدقي الزاوي(1935-18) شاعر بلند آوازه عراقي به دليل آشنايي گسترده با زبان و ادبيات فارسي، رباعيات خيام را يکبار به نثر و ديگر بار به نظم ترجمه نموده است. افکار فلسفي او بشدّت تحت تأثير خيام و ابوالعلاي معرّي بوده است(خياط، 1970: 38). ملامحمد فيضي زهاوي، پدر جميل صدقي هم به رباعيات خيام علاقه و عنايت ويژه اي از خود نشان داده است(ديوان بيگي، 1365: 1411).
احمد الصافي النجفي (1977- 1894) ديگر شاعر بلند آوازه عراق که خود سالها مقيم ايران بوده. رباعيات خيام را به عربي درآورده. ترجمه صافي نجفي يکي از بهترين ترجمه هاي منظوم رباعيات خيام است. اين ترجمه در سال 1931 در بيروت منتشر شد و بسيار مورد قبول طبع اعراب معاصر واقع گرديد. بي جهت نيست که اعراب صافي نجفي را «خيام العرب» نام نهاده اند(بکار، 1988: 122).
احمد حامد الصراف، نويسنده توانا و معاصر عراق نيز رباعيات خيام رابه نثر عربي ترجمه نموده و تحقيقات ارزشمندي درباره خيام و رباعيات او ارائه نموده است(صراف، 1948: 18). همچنين محمد هاشمي بغدادي رباعيات خيام را به نظم عربي درآورده و در بغداد چاپ نموده است(بکار، 1989: 46). عباس الترجمان، رباعيات خيام را به عربي عاميانه عراقي ترجمه نموده. سه عراقي ديگر به نامهاي؛ کامل مصطفي الشيبي و جعفر الخليلي و مصطفي جوادهم چنين کرده اند(همان، 71). اين مصطفي جواد با تصحيح نسخه خطي معجم الالقاب خدمت ديگري در پژوهش هاي مربوط به خيام انجام داده است(محيط طباطبائي، 1370: 66).
عبدالوهّاب البياتي، شاعر بزرگ عراق و جهان عرب بشدت تحت تأثير افکار خيام بوده است. او در دو ديوان "الذي لاياتي و لاياتي و الموتُ في الحياه" و همچنين در نمايشنامه منثور خود با عنوان «محاکمه في نيشابور»، تحت تأثير خيام قرار گرفته است(بکار، 1999: 271). جميل ملائکه، دائي نازک ملائکه( 1923 - 1995) شاعر معاصر و برجسته عراق، هم در سال 1957 رباعيات خيام را از فارسي به عربي ترجمه کرده است(خاطر، 1990: 15).
از ميان عراق هايي که نام برديم، افرادي نظير؛ جميل صدقي الزهاوي، احمد صافي النجفي، احمد حامد صراف و مصطفي جواد، در زمينه ترجمه رباعيات خيام به نظم و نثر عربي و يا در زمينه شرح و تحليل رباعيات خيام، خدمات مهم و قابل ستايشي انجام داده اند. چرا که بيشتر آنها فارسي را بخوبي مي دانسته و از ميان آنها جميل صدقي الزهاوي و احمد صافي النجفي به زبان فارسي شعر هم سروده اند (هزاره فردويس، 1362: 228). و ديگر اينکه احمد صافي النجفي خود مدتها در ايران زندگي کرده و به کار تدريس در دبيرستانهاي تهران اشتغال داشته است، به همين دليل ترجمه رباعيات خيام او در جهان عرب مشهور است. او چون فارسي را خوب مي دانسته، ترجمه موفقي ارائه نموده است.
نظر به اينکه احمد حامد صراف درباره خيام ديدگاههايي بحث برانگيز ارائه نموده مناسب مي دانيم، اندکي درباره آنها تامّل نماييم. چون نظرات او در کتابش با عنوان «عمر خيام» در ايران با بحث و جدل هايي همراه شد؛ از جمله استاد محيط طباطبائي بر آن انتقاداتي وارد نمودند و برخي از ديدگاه هاي صرّاف را نسبت به خيام نادرست دانستند (محيط طباطبائي، 1370: 54). از ديگر سو علي دشتي هم کتاب حامد صراف را مطالعه نموده و آراء صرّاف را در باب مذهب خيام مورد نقد قرار داده است. احمد حامد صرّاف خيام را بشدت متأثر از ديدگاههاي فلسفي اخوان الصفا دانسته(صرّاف، 1948: 99).
همچنين صراف بر اين باور است که خيام پيرو مذهب باطني يا اسماعيلي بوده است. صراف علت اين کار را مسافرت حسن صباح به مصر مي داند و مي گويد: اگر حسن صباح بعد از مراجعت از مصر با خيام ملاقات نموده باشد، بي ترديد خيام مذهب باطني و عقيده اسماعيلي را پذيرفته است. اما چون حامد صراف در اين رابطه مدرکي پيدا نمي کند، ناچار به تأويل و تفسيرهاي نادرست برخي از رباعيات خيام مي پردازند تا به نتيجه دلخواه خود؛ يعني معرفي خيام به عنوان يک فرد باطني مذهب دست يابد(صراف، 1948: 67 به بعد).
دشتي، ضمن ستايش از مقام علمي احمد حامد صراف ديدگاه او را در اين رابطه مردود مي داند. و هيچکدام از استدلالهاي حامد صراف را داراي مبناي تاريخي و منطقي نمي داند. و با ارائه شواهدي در برابر ديدگاههاي حامد صراف مي ايستد و به اين نتيجه مي رسد که خيام همچون ابوالعلاي معرّي و ديگر بزرگان فکر و انديشه آن اندازه کوته فکر نبوده اند تا خود را گرفتار قيد و بندهاي فرقه ها و دسته هايي اين چنيني بنمايند.(دشتي، 1377: 127 به بعد)

لبناني ها
 

بعد ار عراقي ها لبناني ها بيشترين اهتمام را به خيام و رباعيات او در دوره معاصر نموده اند. وديع البستاني گرچه در مصر رباعيات خيام را به نظم کشيد؛ ولي پرورده خاک لبنان بود، همچنان که اسکندر معلوف نيز همينگونه بود. همچنين توفيق مفرّج لبناني خود يکي از بهترين ترجمه رباعيات خيام را به شعر و نثر دارد. توفيق ضعون وآرتور ضوّ، نيز رباعيات را به عربي عاميانه لبناني ترجمه نموده اند. امين ريحاني شاعر بزرگ و معاصر لبنان نيز کتابي در رابطه با خيام و ابوالعلاء تأليف نموده (فرزانه، 1349: 42). لبناني ها حداقل پنج ترجمه گوناگون از رباعيات خيام انجام داده اند؛ اما آنچه در اين ميان اهميت بيشتري دارد، تأثيرپذيري شاعران و نويسندگان بزرگ معاصر لبنان از خيام و رباعيات اوست که در اين ميان مي توان از امين معلوف، نويسنده بزرگ لبناني نام برد که رمان «سمرقند» خود را تحت تأثير خيام تأليف کرده است(معلوف، 1379: صفحات متعدد).
هم چنين شاعر بزرگ لبنان ايلياء ابوماضي، طلاسم خود را تحت تأثير رباعيات خيام سروده. طلاسم ايلياء ابوماضي طوفاني ادبي، شعري و فلسفي در جهان عرب برپا نمود و تقريباً همه شهرت ايليا ابوماضي مديون همين طلاسم اوست که بيشتر تحت تأثير خيام و رباعيات او بوده است(زهير، 1963: 193).
ايليا ابوماضي درسرودن طلاسم همان نگاه فلسفي خيام را ارائه مي کند. (التل 1999: 65) با اين تفاوت که آنها را با بياني ساده و روان به نظم مي کشد (صافي نجفي، 1998: 77) و ديدگاههاي ايلياء ابوماضي در مورد مبدأ شک و يقين همان ديدگاهاي خيام است(صافي نجفي، 1998: 43). آنگاه که ايلياء ابوماضي مي گويد:

حِئتُ لا اَعلمُ من اَينَ، ولکنّي اَتيتُ
و لقد اَبصرتُ قدّامي طريقاً فَمَشَيتُ

و سابقي ماشياً اِنّ شئتُ هذا اَم ابيتُ
کيف حِئُتُ، کيف ابصرتُ طريقي
(ابوماضي، 1982: 194)

لستُ ادري
در حقيقت، همان گفته ها خيام را تکرار مي کند، آنجا که مي فرمايد:

از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

وز هيچ کسم نيز دو گوشم نشنود
کاين آمدن و رفتن از بهر چه بود؟
(رک. فروغي، 1369: 27؛ دشتي 1377: 275)

و يا

آورد به اضطرابم اول به وجود
جز حيرتم از حيات چيزي نفزود

رفتيم به اکراه و ندانيم چه بود
زين آمدن و بودن و رفتن مقصود
(رک. فولادوند، 1379: 162)

محققين معاصر لبنان و جهان عرب تأثير پذيري ابوماضي از خيام را دليل عمده شهرت او؛ بويژه در قصايد "الطلاسم" مي دانند (جيوسي، 2007: 472).
تأثيرپذيري ايلياء ابوماضي از خيام به حدي است که او در سال 1930 ميلادي مقاله اي تحت عنوان «حياه عمرالخيام» مي نويسد و در آن تفصيل پيرامون افکار و مشرب فلسفي خيام سخن مي گويد(حاطوم، 1994: 127).
 

اردني ها
 

شايد مصطفي وهبي التّل، شاعر بزرگ اردني ملقب به «عرّار» نماينده کاملي براي اردني ها در معرفي خيام و رباعيات او به اردني ها و حتي جهان عرب باشد. ترجمه وهبي التل، به شعر نو، يکي از ترجمه هاي بسيار خوب و شاعرانه از رباعيات خيام است. البته او به طور کامل مقيد به اصل نمانده و در آن کم و بيش دخل و تصرفاتي انجام داده و مهمتر از همه اينکه وهبي التل، فلسفه شعري و شهرت خود را مديون افکار و انديشه هاي خيام مي داند(تلّ، 1999: 24). هم چنين «تيسير السبول» ديگر شاعر اردني رباعيات را به صورت شعر آزاد ترجمه نموده است. سليمان الازرعي ديگر اديب اردني نيز درباره خيام کارهايي انجام داده. از اينها همه مهمتر، يوسف حسين البکار اردني است که خود سالها در ايران تدريس کرده و فارسي را به غايت نيکو مي داند و ادبيات ايران را بخوبي مي شناسد. او کتابهاي متعددي در زمينه خيام و نفوذ او در ادب عربي تأليف نموده، از جمله:
- کتاب بيلوقرافا الدراسات العربيه المقارنه في اللغات الشرقيه و آدابها (1992)
- تأثّر جماعه الديوان برباعيات عمر الخيام. (1982)
- الترجمات العربيه لرباعيات الخيام. (1988)
- عمر الخيام و الرباعيات في آثار الدارسين العرب، بيروت. (1989)
- الاوهام في کتابات العرب عن الخيام، بيروت، (1988)

ديگر کشورهاي عربي
 

سوريه: محمد الفراتي، شاعر معاصر سوريه از مترجمان نامدار رباعيات خيام در سوريه به شمار مي رود. ترجمه او با توجه به آشنايي او به زبان فارسي بسيار مفيد فايده واقع شده است. و يکي از ترجمه هاي بسيار معتبر رباعيات خيام به عربي است(بکار، 1988: 172).
همچنين نويل عبد الاحد سوري رباعيات را از انگليسي به شعر و نثر عربي ترجمه نموده است و آنها را نخست در مجله «الايمان» دمشق و سپس در کتابي مستقل منتشر ساخته است(بکار، 1989: 35). همچنين حسين جمعه سوري، کتابي تحت عنوان «مرايا للالتقاء والارتقاء بين الادبين العربي و الفارسي» تأليف نموده است و در آن مباحث مفيدي درباره ادبيات فارسي و عربي بالاخص خيام و رباعيات او تحرير نموده است(جمعه، 2006: 7) همچنين، اديب تقي، استاد سوري، مقدمه اي مفصل بر ترجمه احمد صافي نجفي نوشته. اين مقدمه بسيار حمائز اهميت است(صافي النجفي، 1998: 3).
بحرين: در بحرين ابراهيم العريض، شاعر مشهور بحريني، رباعيات خيام را از انگليسي به عربي منظوم ترجمه نموده است. اين ترجمه هم از ترجمه هاي مشهور رباعيات در عربي است و مقدمه آن مقدمه قابل توجهي مي نمايد. (عريض، 1948: 2 به بعد)
مکي البحراني ديگر شاعر بحريني هم رباعيات خيام را به نظم کشيده است. (بکار، 1989: 47).
فلسطين: در فلسطين، قدري حافظ طوقان، رباعيات را به عربي منظوم ترجمه کرده است(درويش، 2010: 7) البته کارهاي ديگري نيز انجام شده که در اين مختصر از ذکر آنها خودداري مي شود.
سودان و مغرب عربي: در سودان، شاعر سوداني، محمد عثمان کجراي، رباعيات را به نظم درآورده است. (همان، 27) ابراهيم مشاره به سال (2002) ميلادي در الجزاير مقاله اي تحت عنوان «رباعيات الخيام روعه الانتشاء و لوعه الغناء» تحرير نموده است و محمد بلقاسم الشايب در سال (2004 ميلادي) کتابي با عنوان «رباعيات الخيام صياغه الاولي الي الشعر الشعبي الجزائري» نوشته است.

ديگر موارد
 

در جهان عرب، پژوهشگران و اديبان ديگري وجود دارند که درباره خيام و يا رباعيات او و يا ترجمه و تحليل و تفسير آنها مقاله و يا کتاب تأليف نموده اند. ما به دليل اجتناب از اطاله کلام، فقط به ذکر نام برخي از آنها بسنده مي کنيم.
محمد رضوان(کتاب) محيي الدين صبري الکردي(مقاله) رشدي راشد(کتاب) احمد حامد الندوي(مقاله) عبد الحميد صبّره از مصر، سليمان ندوي، محمد موسي هنداوي، احسان حقي، عبدالطيف الجوهري(مترجم)، عباس محمود عقاد (مترجم و صاحب مقاله) کامل الگيلاني(مقاله)، فواد افرام البستاني(مقاله)، عمر فروخ(کتاب)، عبدالقادر محمود(مقاله)، احمد کمال حلمي(مقاله)، محسن اطميش(کتاب)، عبدالرزاق برکات(کتاب)، حسن کامل الصيرفي(مقاله)، احمد مصطفي الخطيب(مقاله)، احمد خميس(مقاله)، عبدالقادر محمود(مقاله)، انور الجندي(کتاب) شوقي ضيف(مقاله) عبدالوهاب عزام(مقاله)، ماهر حسن فهمي(مقاله)، کمال فحماوي(کتاب)، عيسي الناعوري(مقاله)، خالد الکرکي(کتاب). و گروهي ديگر که در اين مختصر امکان ذکر نام و کارهاي همه آنها وجود ندارد.
در اينجا، سخن را با عبارت صادق هدايت به پايان مي بريم، همو که حافظ شيرين سخن را نيز از پيروان سبک شعري خيام مي داند. هرچند که به نظر هدايت کارهاي هنري حافظ با همه زيبايي اش به پاي آثار جاويدان خيام نمي رسد (هدايت، 1346: 27).

نتيجه گيري
 

- خيام نيشابوري به عنوان شاعر، قدري دير شناخته شد؛ اما به دنبال تلاشهاي اروپاييان و جمعي از ايرانيان؛ بالاخص فيتز جرالد، رباعيات خيام شهره روزگار شدند و تقريباً طي يک و نيم قرن گذشته، در تمام مظاهر فرهنگ و ادب جهان تأثير بسيار بر جاي نهادند.
- غرب، بويژه اروپا در معرفي خيام و رباعيات او جايگاه ويژه اي دارد.
- خيام، بنا به شرايط زماني حاکم بر روزگار خود، احتمالاً از افکار برخي شاعران عرب و ايراني قبل از خود، متأثر گرديده. ابوالعلاي معرّي در اين ميان جايگاه بهتري دارد.
- محققان معاصر عرب، بعد از آشنايي با رباعيات خيام که بيشتر از طريق ترجمه آنها از متون اروپايي بوده، در گسترش افکار و آراي او در جهان معاصر عرب نقش بسزايي ايفا نموده اند. متأسفانه در جهان ايراني، به تلاشهاي اعراب معاصر درباره خيام و رباعيات او توجه درخور و شايسته اي نشده است. اين مقاله بيشتر در راستاي رفع اين نقيصه تحرير گرديده است.
- در جهان معاصر عرب، رباعيات خيام تأثير فراواني بر افکار نويسندگان، شاعران، اديبان معاصر عرب و حتي فرهنگ و هنر اين کشورها بر جاي نهاده است. تقريباً هيچ شاعر بزرگ و معاصري در دنياي امروز عرب، در 100 سال گذشته را نمي توان يافت که از رباعيات و افکار خيام متأثر نشده باشد.
- ايليا ابوماضي، معروف الرصافي، جميل صدقي الزهاوي، اسکندر معلوف، امين معلوف، عبدالرحمن شکري، محمود عقاد، ابراهيم عبدالقادر المازني، و... از جمله بزرگان ادب معاصر عرب هستند که از خيام تأثيرپذيري داشته اند.
- کارهاي تحقيقي درباره رباعيات خيام و ديگر آثار او در جهان معاصر عرب بسيار فراوان است. حدود سي صد کتاب، صدها مقاله و بالغ بر 295 ترجمه منظوم و منثور از رباعيات او در کشورهاي عربي صورت گرفته. کارهايي که حتي درباره بعضي از بزرگان شعر و ادب کلاسيک عرب هم صورت نگرفته است.
منابع:
1- ابن اثير، ضياءالدين. (1965م). الکامل في التاريخ، بيروت: دارصادر و دار بيروت، ط2.
2- ابن خلّکان، شمس الدين بن محمد. (1976م). وفيات الاعيان، بيروت: دارالکتب، ط1 .
3- ابن عماد اصفهاني، عمادالدين. (1378ش). خريده القصر و جريده العصر، (3جلد)، تحقيق عدنان محمد آل طعمه، تهران: ج2، نشر ميراث مکتوب، چاپ اول.
4- ابن عماد حنبلي.(1998م). شذرات الذهب في اخبار من ذهب، به تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت: دارالکتب العربيه، ط2 .
5- ابوماضي، ايلياء. (1982م). ديوان ايلياء ابوماضي، بيروت: دارالعوده، ط1 .
6- امير رضوي، مهدي. (1387ش). صهباي خرد، شرح احوال و آثار حکيم عمر خيام، ترجمه مجدالدين کيواني، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم.
7- امين، احمد. (1981م). ضحي الاسلام، بيروت: دارالکتب العربيه، ط3 .
8- باد کوبه اي هزاوه اي، مصطفي. (1368ش). زندگي خيام، تهران: شرکت توسعه کتابخانه هاي ايران، چاپ اول.
9- باغبان، حسين بيک. (1381ش). مجموعه مقالات بين المللي، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، چاپ اول.
10- باقرزاده، محسن.(1387ش). مجموعه مقالات فروغي، 2 مجلد، تهران: نشر توس، چاپ سوم.
11- بستاني، وديع. (1959م). رباعيات عمر الخيام، قاهره: نشر دارالمعارف، ط2 .
12- بکار، يوسف حسين. (1988م). الاوهام في کتابات العرب عن الخيام، بيروت: دارالجيل، ط1 .
13- -------------. (1989م). عمرالخيام و الرباعيات في آثار الدراسين العرب، بيروت: دارالمناهل، ط1 .
14- -------------. (1982م). تأثّر جماعه الديوان برباعيات الخيام، بيروت: دارناصف، ط1 .
15- -------------. (1988م). الترجمات العربيه لرباعيات الخيام، دوحه: نشر جامعه قطر، ط1.
16- -------------. (1999م). رباعيات الخيام في الادب العربي، بيروت: دارالجيل، ط1 .
17- براون، ادوارد. (1358ش). تاريخ ادبي ايران، جلد2، ترجمه علي پاشاصالح، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول.
18- پناهي سمناني، احمد. (1370ش). حسن صباح چهره شگفت انگيز تاريخ، تهران: نشر کتاب نمونه، چاپ چهارم.
19- تامر، عارف. (1959م). رساله جامعه الاخوان الصفا، 4 مجلد، قاهره: دارالنشر للجامعيين، ط1 .
20- تلّ، مصطفي وهبي. (1999م). رباعيات عمرالخيام، عمان: مکتبه الرائد العلميه، ط2 .
21- جعفري، محمدتقي. (1365ش). تحليل شخصيت خيام، تهران: انتشارات کيهان، چاپ اول.
22- جمعه، حسين. (2006م). مراياللالتقاء و الارتقاء بين الادبين العربي و الفارسي، دمشق: منشورات اتحاد الکتاب العرب، ط1 .
23- جيوسي، سلمي خضراء. (2007م). الاتجاهات و الحرکات في الشعر العربي الحديث، ترجمه عبدالواد لؤلؤه، بيروت: مرکز الدراسات الوحده العربيه، ط3 .
24- حاطوم، عفيف نايف. (1994م). ايلياء ابوماضي، حياته، شعره و نثره، بيروت: دارحاطوم، ط2 .
25- حلبي، علي اصغر. (1368ش). تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلام، تهران: نشر اساطير، چاپ دوم.
26- حوفي، احمد محمد. (1978م). تيارات ثقافيه بين العرب و الفرس، قاهره: دارالمعارف، ط2 .
27- خاطر، محمدعبدالمنعم. (1990م). دراسه في شعر نازک الملائکه، قاهره: الهيئه المصريه العامه للکتاب، ط3 .
28- خياط، جلال. (1970م). الشعر العربي الحديث، بيروت: دارصادر، ط2 .
29- خيام، مسعود. (1375ش). خيام و ترانه ها، تهران: نشر نوبهار، چاپ اول.
30- درويش، ابراهيم. (2010م). «مأه وخمسون عاماً مرّت علي ترجمه رباعيات الخيام»، قاهره: موسسه جذور الثقافيه، ص: 12- 1 .
31- دشتي، علي. (1377ش). دمي با خيام، تهران: نشر اساطير، چاپ دوم.
32- دودپوتا، عمر محمد. (1382ش). تأثير شعر عربي بر تکامل شعر فارسي، ترجمه سيروس شميسا، تهران: صداي معاصر، چاپ اول.
33- دهباشي، علي. (1383ش). مي و مينا، تهران: انتشارات هنر سراي گويا، چاپ اول.
34- ديوان بيگي، ميرزا احمد. (1365). حديقه الشعراء، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران: انتشارات زرين، چاپ اول.
35- رامي، احمد. (1924م). رباعيات الخيام، قاهره: مکتبه غريب، ط1 .
36- رشيدي تبريزي، يار احمد بن حسين. (1342ش). طربخانه، تصحيح جلال الدين همايي، تهران: انتشارات انجمن، آثار ملي، چاپ اول.
37- زهير، ميرزا. (1963م). ايليا ابوماضي، شاعر المهجر الاکبر، بيروت: داراليقظه العربيه، ط2 .
38- سباعي، محمد. (1922م). رباعيات عمرالخيام، قاهره: داراحياء الکتب العربيه، ط1 .
39- سليمان حجاب، احمد. (1982م). رباعيات الخيام، قاهره: مکتبه الشعب، ط4 .
40- شفيعي کدکني، محمدرضا. (1379ش). موسيقي شعر، تهران: نشرآگه، چاپ ششم.
41- شيبي، کامل مصطفي. (1972م). ديوان الدوبيت في الشعر العربي، طرابلس: منشورات الجامعه الليبيه، ط1 .
42- شميسا، سيروس. (1374ش). سير رباعي، تهران: انتشارات فردوسي، چاپ دوم.
43- شواربي، ابراهيم امين. (1954م). حافظ الشيرازي، شاعر الغناء و الغزل، قاهره: دارالمعارف، ط1 .
44- شهرزوري، شمس الدين محمد. (1365ش). نزهه الارواح و روضه الافراح، ترجمه مقصود علي تبريزي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول.
45- صافي النجفي، احمد. (1998). رباعيات عمر الخيام، دمشق: دار طلاس، ط5 .
46- صرّاف، احمد حامد. (1948م). عمرالخيام، بغداد: مطبعه الشعب، ط2 .
47- صفا، ذبيح الله. (1356ش). تاريخ ادبيات در ايران، جلد2، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ پنجم.
48- طرازي الحسيني، علامه ابونصر مبشّر. (1985م). کشف اللثام عن رباعيات الخيام، قاهره: الهيئه المصريه للکتاب، ط2 .
49- عبدالجليل، ژان محمد. (1381ش). تاريخ ادبيات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ چهارم.
50- عبدالحفيظ، محمدحسن. (1989م). رباعيات الخيام بين الاصل الفارسي و الترجمه العربيه، قاهره: کليه دارالعلوم، ط1 .
51- عجمي، حسن. (2004م). مقام المعرفه، بيروت: دارکتابات، ط1 .
52- عريض، ابراهيم. (1948م). رباعيات الخيام، بحرين: المکتبه الوطنيه، ط1 .
53- عَوض، احمد حافظ. (1901م). «شعراء الفرس.. عمرالخيام» المجله المصريه، العدد الثاني، ص: 76-70 .
54- عزالدين، يوسف. (1980م). في الادب العربي الحديث، بيروت: دارالعلم للطباعه و النشر، ط3.
55- غنيمي هلال، محمد. (1994م). الادب المقارن، بيروت: دارالعوده، ط5 .
56- -----------. (1965م). مختارات من الشعر الفارسي، قاهره: دار القوميه للطباعه و النشر، ط1 .
57- فاضل، عبدالحقّ. (1968م). ثوره الخيام، بيروت: دارالعلم للملايين، ط2 .
58- فرزانه، محسن. (1353ش). خيام شناخت، تهران: نشر خوشه، چاپ اول.
59- ----------. (1349ش). مردي از نيشابور، تهران: نشر طهوري، چاپ اول.
60- فروغي، محمد علي. (1369ش). رباعيات خيام، تهران: انتشارات اسماعيليان، چاپ اول.
61- فولادوند، محمدمهدي. (1379ش). خيام شناسي، تهران: انتشارات الست فردا، چاپ اول.
62- قرباني، ابوالقاسم. (1375ش). زندگي نامه رياضي دانان دوره اسلامي از سده سوم تا يازده هجري، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، چاپ دوم.
63- قزويني، زکرياء. (بي تا). آثار البلاد و اخبار العباد، بيروت: دار صادر، ط3 .
64- قفطي، علي بن يوسف. (1326ق). اخبار العلماء بأخبار الحکما، تصحيح محمد امين الخانجي، قاهره: دارالسعاده، ط2 .
65- قنبري، محمدرضا. (1384ش). خيام نامه، تهران: انتشارات زوار، چاپ اول.
66- کاسب، عزيزالله. (1366ش). رباعيات خيام، تهران: انتشارات رشيدي، چاپ اول.
67- کريستين سن، آرتور. (1374ش). بررسي انتقادي رباعيات خيام، ترجمه فريدون بدره اي، تهران: انتشارات توس، چاپ اول.
68- معّري، ابوالعلاء. (1945م). شروح سقط الزند، تحقيق مصطفي سقّا، قاهره: دارالکتب المصريه، ط1 .
69- معلوف، امين. (1379ش). سمرقند، ترجمه محمد قاضي، تهران: انتشارات زرين، چاپ دوم.
70- محيط طباطبائي، محمد. (1370ش). خيامي يا خيام، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول.
71- معلوف، عيسي اسکندر. (1912م). «عمرالخيام، ماعرفه العرب عنه»، مجله الهلال، سنه 18، مجلد 6، ص 27-17 .
72- مفرج، توفيق. (1947م). رباعيات الخيام، قاهره: مصر، چاپ اول.
73- نجف زاده بارفروش، محمدباقر. (1383ش). ترانه هاي خيام، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ اول.
74- نظامي عروضي سمرقندي، احمدبن عمر. (1364ش). چهار مقاله، تهران: نشر اميرکبير، چاپ هشتم.
75- هدايت، صادق. (1381ش). خيام صادق، به تدوين جهانگير هدايت، تهران: نشر چشمه، چاپ اول.
76- هدايت، صادق. (1346ش). ترانه هاي خيام، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ چهارم.
77- هزاره فردوسي. (1362). تهران: دنياي کتاب، چاپ اوّل.
78- يگاني، اسماعيل. (1342ش). نادره ايام، حکيم عمر خيام، تهران: انجمن آثار ملي، چاپ اول.
منبع: مجله ادبيات و علوم انساني



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.