ژاپن چگونه کشوری توسعه یافته شد؟

جامعه ی ژاپنی در نیمه ی قرن نوزدهم یک جامعه ی فئودالی و طبقاتی بود. جامعه از چند «کاست» یا طبقه تشکیل می شد، کاست نجسها به مشاغلی پست اشتغال داشتند و
سه‌شنبه، 31 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ژاپن چگونه کشوری توسعه یافته شد؟
ژاپن چگونه کشوری توسعه یافته شد؟





 
جامعه ی ژاپنی در نیمه ی قرن نوزدهم یک جامعه ی فئودالی و طبقاتی بود. جامعه از چند «کاست» یا طبقه تشکیل می شد، کاست نجسها به مشاغلی پست اشتغال داشتند و حق آمیزش با کاستهای دیگر جامعه را نداشتند. کاستهای دیگر عبارت بودند از دهقانان که اکثریت داشتند، کارگران، پیشه وران، بازرگانان و نجبای نظامی. همه دارای این غرور بودند که به ملتی استثنایی تعلق دارند. کشور به 275 مِلک اربابی تقسیم شده بود و ارباب دایمیو (1) از قدرتی بی چون وچرا برخوردار بود؛ او حق ضرب سکه را داشت و بر گروه جوانمردان سامورایی (2) که از مقررات عادی معاف بودند و حق داشتند شخصاً حکم عدالت را جاری کنند، فرمان می راند. امپراتور میکادو (3) که قدرتش منشأ الهی داشت از چند قرن به این طرف بیشتر حضور معنوی داشت و اداره ی امور کشور را به مقتدرترین دایمیو که شوگون (4) نامیده می شد، سپرده بود. قدرت شوگون، مطلق و موروثی بود و از پدر به پسر انتقال می یافت.
به رغم انتقادات برخی از روشنفکران به نظر نمی رسید چیزی بتواند ارکان این جامعه را سست کند و به 700 سال قدرت نظامی خاتمه دهد. ژاپن در چهاردیواری خودش زندگی می کرد: تجارت با خارج ممنوع بود و تنها شرکت هلندی هند شرقی از 200 سال پیش اجازه یافته بود شعبه ی کوچکی در جزیره ی دیشیما (5) نزدیک ناگازاکی (6) دایر کند.
باری، یک روز مقامات ژاپنی از هلندیها می شنوند که قدرتهای غربی با هم در حال مشورت هستند که راهی پیدا کنند تا دروازه های ژاپن را به روی تجارت با خارج بگشایند. روز 8 ژوئیه ی 1853 نشانه های هراسی میان ساحل نشینان خلیج اِدو (7) ظاهر می شود: اولین بار یک امریکایی به نام ناخدا پِری (8) با «کشتیهای سیاهش» وارد بندر می شود. چند گلوله ی توپ به افتخارش شلیک می شود که بیشتر به تیر اخطار شبیه است. ناخدا پری نامه ای از طرف رئیس جمهوری ایالات متحده ی امریکا به شوگون می دهد که در آن ابراز تمایل کرده بود چند شرکت بازرگانی در ژاپن تأسیس کند. ناخدا نُه ماه بعد برای دریافت پاسخ بازمی گردد، اما با 250 عرّاده توپ بر روی عرشه ی کشتیها. در برابر این تهدید، دو بندر به روی تجارت با امریکا گشوده می شود، سپس بندر سومی هم به آنها افزوده می گردد. معاهده ی کاناگاوا (9) به قدرتهای بزرگ دیگر، مثل انگلستان، روسیه، فرانسه اجازه می دهد که از این شکاف ایجاد شده رخنه کنند.
در برابر قدرت نمایی دنیا، ژاپن مجبور می شود تصمیم سرنوشت سازی بگیرد و از سیاست انزواطلبی منصرف شود، در گزارشی چنین آمده است: «در کشورهای بزرگ خارجی، فن دریانوردی، وسایل نظامی به حد اعلا توسعه یافته اند. اگر کشور ما مورد هجوم قرار گیرد، به ما آن رسد که به چین رسیده است.
ژاپن باید منابع اقتصادی و نیروهای نظامیش را مطابق الگوی غربیها توسعه دهد. آنگاه ما خواهیم توانست در کنسرت ملل وارد شویم. موقعیت ملی ژاپن مستحکم خواهد شد و امکان خواهد یافت نقش مقدّرش را ایفاء کند.» بعد از آن، اصلاح طلبان ترقیخواه یکصدوبیست و دومین امپراتور ژاپن، موتسوهیتوی (10) جوان را تشویق می کنند که قدرت واقعی را از شوگون بازپس بگیرد. منشور پنج ماده ای روز 6 آوریل 1868 اعلام می شود و پایتخت از کیوتو به اِدو، «پایتخت شرق» یا توکیوی کنونی منتقل می شود. در منشور، همه ی اصول پیشرفت، که اصلاح طلبان برای زدودن آثار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گذشته از آن الهام می گیرند، خلاصه شده است. این، آغاز «عصر مِیجی» (11) (حکومت روشن) است.
امپراتور اعلام می کند: «رسمهای کهنه را وقتی که بیهوده اند باید به دور ریخت.» باید از مکتب کشورهای صنعتی درس گرفت. باید از غربیها تقلید کرد تا از آنها پیش افتاد. در سنت ژاپنی، تقلید از یک استاد مجرّب، رفتاری بسیار پسندیده است، زیرا اجازه می دهد که شخص تجربه پیدا کند و از خامی بیرون آید؛ هدف اول اصلاحات، سازمان آموزشی است. از 1882 هر ژاپنی، پسر یا دختر، باید به مدرسه برود. مطبوعات توسعه می یابد. خدمت زیر پرچم برقرار می شود، به قدرت ساموراییها خاتمه داده می شود. در 1889، یک قانون اساسی، که دمکراسی در آن هدف نیست، توشیح می شود. امپراتور اعلام می کند که شایسته است «یک نظام حکومتی دائمی هماهنگ با گام پیشرفت ملی ایجاد گردد». همه چیز را باید از نو ساخت: باید تأخیر چند قرنی را جبران کرد. در طول عصر میجی است که راه آهن، ناوگان دریایی، کارخانه ها و بانکها ایجاد می شوند.
در سال 1900، وجود 3000 کارخانه، ژاپن را به بزرگ ترین قدرت اقتصادی آسیا مبدّل می کند. نظام اداری با الهام از ایده های حقوقدان فرانسوی بواسوناد (12) طراحی می شود، آموزش ابتدایی را یک نفر امریکایی به نام دیوید موری (13) پی ریزی می کند؛ آموزش ارتش ابتدا به فرانسویان، سپس به آلمانیها سپرده می شود؛ کار ساختمان راههای آهن و نیروی دریایی به انگلیسیها واگذار می شود. این مشارکت بیگانگان می توانست نتایج شومی به بار آورد، اما برعکس، در چند دهه، ژاپن به اتکای انضباط و وظیفه شناسی شهروندانش، به قدرتی برابر با رقیبانش مبدل می شود، بدون آنکه ملت ژاپن روحیه اش را از دست بدهد. در همان دوره ای که چین زیر سلطه ی غربیها کمر خم کرده است، ژاپن شانه به شانه ی آنها پیش می رود. شینتوئیسم (14)، دین ژاپنی، نزد فرد فرد ملت، احساس غرور ملی و تعلق به نژادی متمایز را برانگیخته بود؛ رمز شرف ساموراییها «بوشیدو» (15)، به برکت توسعه ی آموزش و پرورش، رمز شرف همه ی ملت می شود. این خصوصیات ملّی در عین حال نتایج منفی نیز به بار می آورد: از 1912 توتالیتاریسم با قدرت فزاینده ی نظامیان رشد می یابد و به یک ایدئولوژی توسعه طلبانه سوق پیدا می کند.
مستشاران خارجی که برای آموزش فنون خود به ژاپن آمده بودند دیرزمانی در آنجا نمی مانند؛ جوانان ژاپنی که بیشتر از دایمیوها یا پسران دایمیوها بودند که از طرف حکومت پادشاهی برای تحصیل به اروپا اعزام شده بودند، به سرعت قابلیت جایگزینی آنها را پیدا می کنند.

پی نوشت ها :

1. daimio.
2. Samourai.
3. Mikado.
4. Shogun.
5. Deshima.
6. Nagasaki.
7. Edo.
8. Perry.
9. Kanagawa.
10. Mutsu Hito.
11.I' ere Meiji.
12. Boissonnade.
13. David Murray.
14. shintoisme.
15. bushido.

منبع: سرگذشت اتم، شماره 2034

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.