امیرالمومنین (ع) و بیان اعتقادات در نهج البلاغه

این مقاله در صدد است به روش تحلیلی و توصیفی، ضمن مروری بر چگونگی طرح این گونه مباحث در نهج البلاغه، اسباب و علل طرح گستردة این مسائل در بیان امیرالمومنین
سه‌شنبه، 14 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امیرالمومنین (ع) و بیان اعتقادات در نهج البلاغه
امیرالمومنین (ع) و بیان اعتقادات در نهج البلاغه

 

نویسنده: محمدنوید داراب زاده
منبع:راسخون


 

چکیده:

این مقاله در صدد است به روش تحلیلی و توصیفی، ضمن مروری بر چگونگی طرح این گونه مباحث در نهج البلاغه، اسباب و علل طرح گستردة این مسائل در بیان امیرالمومنین علیه السلام در این کتاب شریف را فرا دید قرار دهد. این تحقیق بر پایه مطالعات نگارنده در نهج البلاغه شکل گرفته و دامنه آن به این کتاب محدود می‌باشد. در این پژوهش، مواردی چون اهمیت حیاتی موضوعات عقیدتی در ساختن باورها و رفتارهای انسان، بروز و ظهور افکار و اندیشه های انحرافی و التقاطی مانند خوارج، خلا فکری شدید در عصر امیرالمومنین علیه السلام به واسطه 25 سال حکومت نا اهلان، از جمله مهم‌ترین علل پرداختن امام علیه السلام به مقولات اعتقادی معرّفی شده است.
کلیدواژه‌ها: امیرالمؤمنین علیه السلام، نهج البلاغه، توحید، نبوت، مسائل عقیدتی.

مقدّمه

بخش قابل توجهی از خطبه های نهج البلاغه به موضوعات اعتقادی و مباحثی چون توحید، نبوت، امامت و معاد اختصاص یافته است. امام امیرالمؤمنین علیه السلام در فرازهای متعددی از خطبه های بلند خویش، مسائل غامض و پیچیده توحیدی را با بیانی شیوا و فنّی توضیح می‌دهد، فلسفه بعثت و ویژگی‌های دعوت انبیاء را با تعابیری ملموس برای مردم عصر بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و پس از آن بیان می‌کند، بر استمرار خطّ نبوت در امامت و ولایت خویش و فرزندانش تاکید می‌نماید، ادوار خلقت انسان را از ابتدای تکوین و حالات زمان احتضار و ظهور ملکات و اعمال پس از مرگ و اوضاع و گردنه‌های عوالم برزخ و چگونگی حشر عمومی و قیامت کبری را جزء به جزء بیان می‌نماید و تصویری عینی و نافذ از مرگ و برزخ و قیامت پیش چشم انسان ترسیم می‌فرماید. با مطالعه نهج البلاغه، گویی امیرالمؤمنین علیه السلام با قیافه‌ی روشن و چشمان درخشان و جبهه‌ی نورانی و جامه‌ی کرباسین و ردای ساده در نظر نمایان می‌شود که بالای منبر جامع کوفه قرار گرفته انبوه مردم در فضای مسجد تمام چشم به آن حضرت دوخته و گردن‌ها کشیده، سخنانی که از زبان آن حضرت با جمله‌های بلیغ و کلمات موزون و تعبیرات دلنشین جاری است، چون آهن ربا جذب می‌نمایند و در صفحات ذهن می‌سپارند و در اوراق یادداشت می‌کنند. گویی بین روح سخنور و افکار شنوندگان در فضا محیط مغناطیسی به وجود آمده، حلقه‌های موج سخن با حساس‌ترین نقاط ذهن شنوندگان مربوط گشته و آن‌ها را با فکر بلند پروازِ گوینده پیوند داده، و ارواح آن‌ها را از محوطه‌ی مکان مسجد و کوفه و کره‌ی زمین هزارها فرسخ بالا برده و میلیون‌ها سال سلسله‌ی زمان را به هم پیچیده و همه را به نظر و تماشای آغاز خلقت زمین و آسمان‌ها وادار کرده؛ هندسه‌ی اول نظامات ادوار تکوینی را تحت نظرشان قرار داده است. گویا مستمعین در آن حال خود را با قوا و ملائکه و کارگران جهان هم فکر و همراه می‌بینند. چون عرب مقدمات علمی نداشته و از مدرسه‌های آن روز دنیا دور بوده، انسان تعجب می‌کند که چگونه آن حضرت در مطالب مهمه‌ی توحید و معاد و تکوین برای آن‌ها بحث می‌نموده است، ولی این تعجب با توجه بدین نکته که وضع زندگانی و محیط اجتماعی و جغرافیایی، عرب را مهیا و مستعد درک هر حقیقتی نموده بود و به واسطه‌ی زندگانی ساده و قوت مزاج و پاکی هوا و باز بودن افق و نداشتن محیط اجتماعی راکد دارای هوشی سرشار بود، برطرف می‌شود. به عبارت دیگر، مورد تعجب نیست که امیرالمؤمنین علیه السلام بر منبر کوفه مباحث مشکل توحید و معاد و خلقت را با آن بلاغت سرشار و جمله‌های رسا بیان نموده باشد و مردم را با نداشتن مقدمات علمی به نتایج اساسی رسانده باشد؛ اگر چه همه‌ی آن مردم به کنه مطالب آن حضرت نمی‌رسیدند، ولی هر کس فراخورِ استعداد خود بی بهره نمی‌ماند و به واسطه‌ی دلباختگی به بلاغت الفاظ و مطالب آن، بزودی حفظ می‌نمودند و نویسندگان یادداشت می‌کردند و به اطفال خود در خانه و مسجد می‌آموختند و برای بازماندگان نفیس‌ترین سرمایه را می‌اندوختند. (1) به هر حال، سؤال اصلی در اینجا این است که این همه تاکید و تکرار برای چیست؟ این مقاله بر آن است به این سؤال پاسخ دهد که مباحث عقیدتی چگونه در نهج البلاغه مطرح شده و مهم‌تر از آن، اینکه علّت طرح فراوان مباحث عقیدتی از سوی امام علی علیه السلام چه بوده است؟ ذکر این نکته در آغاز مقاله نیز ضروری می‌نماید که آنچه برای ما در این بحث مهم است، بررسی موضوع از دیدگاه امام و نهج‌البلاغه می‌باشد و تجزیه و تحلیل استدلالی آن موکول به سلسله مباحث دیگری است که از قلمرو بحث ما خارج است؛ و نیز باید توجه داشت که در این بررسی نهج البلاغه را به عنوان سند و ماخذ اصلی استنتاج، انتخاب کرده‌ایم و شماره خطبه، رسائل و حکمت از نهج البلاغه نسخه صبحی صالح اخذ گردیده است.

مبدأ هستی

تفکر در اصل و مبدأ هستی به عنوان یک ضرورت زندگی مطرح است. انسان آزاده و جستجوگر که‌شان خود را فراتر از چهار پایان می‌داند، جهت‌های اصلی اندیشه و تفکر خود را به سوی مسائل زیر بنایی «هستی شناسی» معطوف داشته و باید به سؤالهای فطرت خود در این زمینه پاسخ‌های صحیح و متین ارائه کند. همه ارتباطات و جهت‌گیریهای انسان، بستگی به شناخت او از مبدا هستی دارد، زیرا تمام تلاش‌ها و روابط او بر مبنای فکر و طرح خاصی انجام می‌پذیرد و افکار و طرحهای جزئی و مشخص نیز از یک سازمان فکری و نقشه‌ی کلی الهام می‌گیرد. انسان به حکم عقل و فطرت و به تایید اندیشمندان و عقلای عالم نمی‌تواند از کاوش در شناخت اصل هستی و مسائل مربوط به آن برکنار باشد و هرگز از او پذیرفته نیست که بگوید چه نیازی به تحقیق درباره مبدا آفرینش و ارتباط با او دارم. انسان عاقل، دست کم برای ارضاء و آرامش وجدان، باید این مسأله را حل کند و چند و چون آن را بر اساس دلیل محکم و استوار روشن سازد و با غفلت و بی‌تفاوتی از آن نگذرد و آن را از مهم‌ترین مسایل زندگی خود بداند. پس اگر بگوئیم زندگی، آئینه‌ی اندیشه و افکار است، سخنی بجا و به حق گفته‌ایم و نیز اگر بخواهیم زندگی عالی و ایده‌آلی داشته باشیم، باید قبلاً به گنجینه‌ی افکار و عقاید خود برسیم و آن را نخست مورد بررسی قرار دهیم. قرآن کریم می‌فرماید: «الیه یصعد الکلم الطیّب والعمل الصّالح یرفعه» (2) یعنی: سخن نیکو و پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیک و شایسته آن را بالا می‌برد. مفسّران در تفسیر این آیه گفته‌اند: مراد از این کلم طیب، عقاید حقی است که انسان اعتقاد به آن را زیر بنای اعمال خود قرار دهد. (3) و در حدیثی از امام رضا علیه السّلام می‌خوانیم که فرمود: «الکلم الطیب هو قول المؤمن: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله و خلیفته حقا، و خلفاؤه خلفاء الله. » (4) و امام صادق علیه السّلام پس از قرائت آیه به سینه مبارکش اشاره نموده و می‌فرماید: «ولایتنا أهل البیت ... فمن لم یتولّنا لم یرفع اللَّه له عملا» (5) میزان شناخت بیهودگی و هدفداری، اندیشه و اعتقاد آدمی است و برای رسیدن به «وادی امن» ارزشهای اصیل، باید از این میزان، بهره برد. آن‌ها که عمری در زندان تاریک و عفن مادیات، سپری کرده و حاضر نیستند به سوی افقهای بلند اندیشه و تفکر پر کشند، باید چهره‌ی خود را در آئینه‌ی کلام گهربار امام المتقین علی علیه السلام بنگرند که فرمود: «فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هم‌ها علف‌ها أَوِ الْمُرْسَلَةِ شغل‌ها تَقَمُّمُهَا تک‌ترشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَة» (6) یعنی: مرا نیافریده‌اند، تا خوردنیهای گوارا سرگرمم سازد، چون چهار پای بسته که به علف پردازد، یا آن که واگذارده است و خاکروبه‌ها را به هم زند و شکم را از علفهای آن پر سازد، و از آنچه بر سرش آرند غفلت دارد، یا مرا وانهند یا به بازی سر دهند یا ریسمان گمراهی را کشان باشم و یا بیخودانه در سرگردانی‌ها گردان! انسان آفریده نشده است تا خوب بخورد و خوردن چرب و شیرین او را به خود مشغول سازد، همانند چهارپایی که او را به آغل بسته و کاه و علف جلویش ریخته باشند که تمام تلاش و هدفش همانست و یا حیوان افسار گسیخته‌یی که تمام وقت خود را صرف به هم زدن زباله‌ها برای پر کردن شکمش می‌کند، ولی از سرنوشت خویش بی‌خبر است. یعنی نمی‌داند برای چه پروار می‌شود؟ و رساتر آنکه اندیشه ایی ندارد و تنها تلاش و کوشش او برای سیر کردن شکم آن هم با آن وضع فلاکت بار است. در واقع، انسانی که به سرنوشت خود نیندیشد و سیرکردن شکم و اداره‌ی زندگی مادی، او را از مسایل فکری و اعتقادی باز دارد، متاسفانه در حکم همان چهارپا است. در همین رابطه، روایت شده که امام علیه السلام کمتر به منبر می‌نشست که پیش از خطبه نگوید: «فما خلق امرء عبثا فیلهو و لا ترک سدی فیلغو» مردم از خدا بترسید که هیچ انسانی بیهوده آفریده نگردیده تا به بازی پردازد، و او را وا ننهاده‌اند تا خود را سرگرم بی‌فایدت سازد. (7) به راستی این آسمان فیروزه فام که سپیده‌مان و شامگاهان، دیدگان زیباپسند انسان را به خود جلب می‌کند و این زمینی که میلیون‌ها موجود زنده را با هزاران جلوه و راز، در دامن خود جای می‌دهد، ممکن است این فکر را در خاطره‌ها پدید نیاورد که از کیست؟ و او کیست؟ نگاهی به نهج‌البلاغه بیفکنیم که امام علیه السلام چگونه به این راز بزرگ هستی اشاره می‌فرماید: «فانظر الی الشمس و القمر و النبات و الشجر و الماء و الحجر و اختلاف هذا اللیل و النهار... و تفرق هذه اللغات و الالسن المختلفات، فالویل لمن انکر المقدر و جحد المدبر زعموا انهم کالنبات ما لهم زارع... و هل یکون بناء من غیر به ان او جنایه من غیر جان؟ » (8) یعنی: پس بنگر در آفتاب و ماه، و درخت و گیاه، و آب و سنگ، و شب و روز رنگارنگ، ... و گوناگونی لغت‌ها و زبانهای مختلف؛ پس وای بر آن که تقدیر کننده را نپذیرد، و تدبیر کننده را ناآشنا گیرد. پنداشته‌اند همچون گیاهانند که آنان را کارنده‌ای نیست و اختلاف صورتهاشان را سازنده‌ای!؟ ... و آیا هیچ بنایی بود بی‌سازنده، یا جنایتی بی‌جنایت کننده؟ و در جای دیگر با صراحت بیشتر می‌فرماید: «و لا خلق السموات و الارض و ما بینهما باطلا. (ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار)» (9) یعنی: این چنین نیست که آفرینش آسمان‌ها و زمین، باطل و بی‌حکمت باشد، این، پندار کوردلانی است که چشم خویش را از دیدن واقعیات بسته‌اند، پس وای بر کافران از آتش! کوتاه سخن آنکه، هستی‌شناسی و حرکت و تلاش اندیشه پیرامون خلقت و آفریدگار و ارتباط انسان با او از مهم‌ترین و اصلی‌ترین مسایل زندگی است و آدمی اگر در این وادی وارد نشود، انسانیت او زیر سوال قرار خواهد گرفت. راه زندگی، دورنمایی تاریک و پر سوال دارد و روندگان این راه سرنوشت ساز باید قبل از هر چیز هدف و مقصد خود را مشخص کنند و مشخص کردن هدف جز از راه اندیشه در مسایل زیر بنایی، پدید نخواهد آمد. در این باره نیز بیان صریح امیرالمومنین علیه السلام را پیش رو داریم که معرفت و شناخت را- که همان اندیشه و تفکر در مسایل زیر بنایی هستی است- از اولی‌ترین مسایل زندگی یعنی دین بر می‌شمارد: «اوّل الدّین معرفته» (10)

نبوت

گام دوم، سمت‌گیری اندیشه آدمی به سوی حق و حقیقت است. از میان افکار گوناگون و تفکرهای متفاوت و ضد و نقیض، درک و تشخیص حق، مهم‌ترین هنر انسان است. مکتب‌های انحرافی و افکار نادرست با هزاران ترفند، لباس حق به جانب پوشیده و ادعای هدایت و روشنگری دارند و با استخدام الفاظ فریب او یدک کشیدن مفاهیم کلی پر جاذبه، دنبال طعمه و قربانی می‌گردند تا چراغ عقل و اندیشه او را خفه و خاموش کرده و در تاریکی به غارت سعادت او بپردازند؛ لذا گزینش راه حق از میان صدها بیراهه نشانه رشد و تکامل آدمی است. در شبانگاه جهل و ستم و در روزگاری که بشریت در بعد وسیعی در منجلاب جهل و فساد غوطه می‌خورده و در دورانی که جامعه‌ها به آخرین درجه‌ی انحطاط و انحراف کشیده می‌شدند و در زمانی که ملت‌ها منشور مقدس توحید و یکتاپرستی را فراموش کرده و پیمان فطری خداجوئی را دستخوش نسیان می‌ساختند و آنگاه که خداپرستی جای خود را به انواع پرستش‌های نادرست و ویرانگر می‌داده، در چنین شرائط و موقعیت‌هائی خداوند متعال با فرستادن یکی از رسولان و انبیاء خویش بر بشریت منت می‌نهاد و در کوران چنین تیرگی و ظلمتی سپیده فجر امید و نجات، با درخشش وجود یکی از پیغمبران، جهان را روشن می‌ساخت: «لمّا بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و احتالتهم الشیاطین عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه» (11) یعنی: هنگامی که بیشترین مردم، پیمان الهی و سفارش او را دگرگون کردند پس حق او را نشناختند و با او خدایانی دیگر پنداشتند و شیاطین، میان شناخت خدا و انسان مانع شدند و آنان را از بندگی پروردگار بازداشتند در چنین شرائط، او رسولان خویش برانگیخت و پیامبرانش را به دنبال هم فرستاد. در فاصله‌های زمانی و در دورانی که انبیاء حضور نداشته‌اند - و این زمان‌ها گاهی به عنوان اعصار جاهلیت و گاهی هم به عنوان دوران فترت یاد می‌شوند، نیاز بشر به شرائع الهی و برنامه‌های آسمانی که توسط پیامبران و سفیران الهی ارائه می‌شود به طور محسوس مطرح می‌گردد. جوامع بشری در این روزگار آن چنان به انحطاط و پستی می‌گرایند که زندگی آنان ویژگی انسانی را از دست داده و بیشتر به زندگی حیوانات درنده شبیه می‌شود. امیرالمومنین علی علیه‌السلام در موارد مختلفی به بیان اوضاع و احوال مردم در دوران فترت و زمانی که پیامبری برای ایشان مبعوث نشده و یا تعالیم او به دست فراموشی سپرده شده، پرداخته و بسیاری از خصوصیات عصر جاهلی و ویژگیهای جامعه‌هائی را که فاقد پیغمبر بوده و یا از راهنمائی رسولان الهی بی بهره بوده‌اند به طور واضح ترسیم فرموده است. از جمله می‌فرماید: «انَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَة» (12) یعنی: همانا خدا محمّد (ص) را برانگیخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنانکه باید رساند. آن هنگام شما ای مردم عرب بدترین آیین را برگزیده بودید، و در بدترین سرای خزیده. منزلگاهتان سنگستانهای ناهموار، همنشینتان گرزه مارهای زهردار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلو آزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان. بتهاتان همه جا بر پا، پای تا سر آلوده به خطا. برخی دیگر از ویژگی‌هایی که امام علیه السلام برای جامعه جاهلی قبل از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر شمرده، عبارتند از: حاکمیت خط شیطان، گستردگی جهل و بیسوادی، انحطاط حتی در تفکرات دینی،‏ اختلاف و آشفتگی،‏ جدائی، بیگانگی و بیخبری، حیرت و سرگشتگی‏، بی‌عاطفگی، قتل و خونریزی‏، تزلزل و عدم ثبات‏، گسترش ترس و وحشت‏، عدم رعایت حدود الهی‏، رسمیت یافتن گناه‏، چیرگی یاس و نومیدی‏، خواری دانایان و گرامی شدن جاهلان، کوردلی، انسان‌کشی. نکته جالب‌تر آن که علی بن ابیطالب علیه‌السلام در لابلای بیانات شیوایش اشاره به این نکته دارد که فترت دارای خصوصیات و ویژگیهائی است که اختصاص به یک زمان معین ندارد؛ بلکه این خصوصیات و ویژگیهای جاهلی ممکن است برای ملت‌های آینده هم که پس از ظهور اسلام و بعثت آخرین رسول الهی و ارائه کامل‌ترین دین و شریعت به وجود می‌آیند، احتمالا پیش آید: «وانی لاخشی علیکم ان تکونوا فی فترة» (13) همان گونه که جهان آفرینش و عالم خلقت به تعبیر حکما و دانشمندان، در بهترین شکل ممکن و بر اساس نظام احسن طراحی و پی‌ریزی شده، آفریدگار هستی با بعثت انبیاء و فرستادن رسولان، خواسته است انسان‌ها با استفاده از رهنمودهای انبیاء، خود نظام صالح اجتماعی را به وجود آورند، پیامبران آنچه را که اساس و بنیاد چنین نظامی است، در آموزش‌ها و تعالیم خود به بشریت عرضه داشته‌اند؛ و علی علیه‌السلام در خطبه قاصعه و در جاهای دیگر، تحقق جامعه برین و نظام صالح را در پرتو شرائع انبیاء و در ارتباط با بعثت رسولان حق تعالی دانسته و به وجود آمدن امت‌های نمونه را با برشمردن همه عوامل خوشبختی در سایه رهبری‌های این بزرگان انسانیت می‌داند و به ذکر نمونه‌های عینی می‌پردازد؛ و نیز در بخش‌های مختلفی به طور کلی ضرورت بعثت را مطرح ساخته و آثار آن و بالاخره اهداف رسولان را که ایجاد اجتماعی ایده‌آل و نظامی کامل و نیرومند است، برمی‌شمارد. برخی از مهم‌ترین اهداف و دستاوردهای بعثت انبیاء الهی از دیدگاه امام امیرالمؤمنین علیه السلام را می‌توان چنین برشمرد: پرورش استعدادها و آشکار سازی آنها، اصلاح و تبیین عقائد، برداشتن غل و زنجیر از پای انسان‏ها، دنیاشناسی، و آبادسازی دنیا.

امامت

علاوه بر مقوله بعثت و نبوت انبیاء، مسئله‌ی امامت و بحث در اطراف آن، در نهج البلاغه نمود فراوان دارد. امام علیه‌السلام با بیانات گوناگون و ترسیم چهره واقعی رخدادها، همچون نقاشی چیره دست، حقایق و نکات مهم اجتماعی را در صحنه تاریخ به نمایش گزارده و مقام امامت و نقش آن را در نشیب و فراز زندگی سیاسی و اجتماعی معرفی کرده است. امامت مهم‌ترین رکن اداره جامعه اسلامی بر محور حق و عدل است؛ زیرا اعتقاد، مبدا و مقدمه هر حرکتی است و حرکت بی فکر و اعتقاد حرکتی است کورکورانه و عبث، و بدیهی است که تشکیلات سیاسی و نظام جامعه باید از یک مبدا و منشای سر چشمه گیرد تا روح این مبدا در شریان حیات جامعه حرکت کند، این روح هر چه هم مخفی و دور از دسترس باشد، ولی مظاهر آن خود نمایی کرده و در زندگی و روابط اجتماعی نمود خواهد کرد و به بیانی دیگر: وضع قوانین و کنترل و هدایت آن، همه از این روح نشات می‌گیرد. اگر در راس هرم حکومت، «امام معصوم» باشد و مردم و کارگزاران از او کاملا اطاعت نمایند، گردش کار به شکلی و به سویی است که با اداره کشور به مدیریت طاغوت تفاوت جدّی و چشمگیر خواهد داشت. چه زیبا و متین است کلام امام علیه السلام که فرمود: «و ان فی سطان الله عصمة لامرکم» (14) یعنی در پهن دشت قدرت و حکومت اسلام و در زیر آفتاب ولایت حق، زندگی و امورات شما به سامان می‌رسد و از گزند ظالمان و غارتگران در امان می‌مانید. از سوی دیگر، از مجموعه احادیثی که از پیامبر اکرم و امامان هدایت علیهم الصلوة و السلام نقل شده - و بیان آن‌ها از گنجایش این مختصر، افزون است- چنین بر می‌آید که شناخت امام و معرفت مقام الهی او، یکی از مسئولیتهای خطیر امت اسلامی است؛ و این تکلیف عظیم در ارتباط با وظایف دیگر شرعی از اولویت و اهمیت خاصی برخوردار می‌باشد؛ و نیز نباید فراموش کنیم، که شناخت امام و معرفت به حق ممتاز و مقام آسمانی وی به شناخت ظاهری و مقدماتی از قبیل آگاهی از نام، لقب، کنیه، تاریخ تولد، زمان شهادت و معاصر بودن امام با کدام خلیفه‌ی اموی یا عباسی محدود نیست. چرا که معرفت امام یعنی، آگاهی از دلایل نص و نصب امام، شناخت ویژگیهای امام، علم به حوزه‌ی قدرت و تصرف امام در کاینات و آگاهی از اینکه امام زبان گویای وحی و مفسر حقیقی قرآن است. شناخت امام یعنی ایمان و آگاهی به این حقیقت که امام حجت بالغه‌ی خدا و وصی پیامبر او بر روی زمین می‌باشد و به همین دلیل اولی به تصرف در جان و مال همه‌ی مسلمانان و متصرف در همه‌ی عوالم ملک و ملکوت است؛ و در کلامی جامع امام نه تنها دارای ولایت تشریعی است، بلکه به اذن پروردگار از ولایت تکوینی نیز برخوردار است. همه‌ی مسلمانان به فرمان پروردگار وظیفه دارند، تا حرکت و سمت‌گیری و هدف زندگانی خود را با حرکت، جهت‌گیری و هدف امام معصوم هماهنگ و منطبق سازند. بنابراین امام امت اسلامی می‌بایست از همه‌ی فضایل و کرامات انسانی برخوردار باشد. در آئینه‌ی نهج البلاغه تصویرهای زیبا و دلپذیر و فراوانی از سیمای اهل بیت پیامبر، که جانشینان وی و حجتهای خدا و امینان او در میان امت اسلامی هستند، به نمایش گذاشته است. از جمله، امام امیرالمومنین علیه السلام در ارتباط با فضیلت دودمان خود و فرزندانش در خطبه 93 نهج البلاغه به طهارت و اصالت دودمان خویش تصریح می‌فرماید. آن حضرت در این خطبه پس از حمد و ثنای خدای بزرگ و توانا به توصیف پیامبران الهی پرداخته و در نهایت به وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌پردازد و چنین می‌فرماید: «کلما مضی منهم سلف قام منهم بدین الله خلف حتی افضت کرامة الله سبحانه الی محمد فاخرجه من افضل المعادن منبتا و اعز الارومات مغرسا، من الشجرة التی صدع منها انبیاءه و انتخب منها امناءه، عترته خیر العتر و اسرته خیر الاسر و شجرته خیر الشجر، نبتت فی حرم و بسقت فی کرم، لها فروع طوال و ثمره لا تنال، فهو امام من اتقی و بصیرة من اهتدی و سراج لمع ضووه و شهاب سطع نوره و زند برق لمعه. سیرته القصد و سنته الرشد، و کلامه الفصل و حکمه العدل ...» یعنی: هرگاه یکی از پیامبران از دنیا رفت، جانشینی- از تبار پیامبران- دین خدای را بپا داشت؛ و سرانجام لطف خدا به وجود حضرت محمّد صلی الله علیه و آله منتهی شد و آن حضرت را از بهترین معادن (صلب مطهر انبیاء) و برترین ریشه‌ها، یعنی از شجره‌ای که پیامبران الهی را پشت سر گذاشته و امینان خدا از میان آن‌ها برگزیده شده‌اند، برانگیخت. دودمان محمد (ص) بهترین خاندان، بستگانش بهترین خویشاوندان و شجره‌اش بهترین شجره‌هاست، که در حرم خدا (مکه) روئیده و در باغ کرامت بالیده و شاخه‌هایی بلند دارد که دست فرومایگان به میوه‌های آن نمی‌رسد. او محمد (ص) امام پرهیزگاران و روشنای چشم هدایت طلبان است. محمّد (ص) نور افکنی است که نورش می‌درخشد، شهابی است که درخشندگیش خیره کننده است و آتش زنه ایست که برق آن چشم را خیره می‌کند. روش و سیره‌ی پیامبر اعظم استقامت و میانه روی، سنت او را رشد، سخن وی جدا کننده‌ی حق و باطل و قضاوتش بر اساس عدالت است؛ و در بیانی دیگر امام علیه السلام به این حقیقت اشاره دارد که جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله مرکز فرود وحی و گنجینه های دانش و چشمه ساران حکمتند: «نحن شجرة النبوة و محط الرسالة و مختلف الملائکة و معادن العلم و ینابیع الحکم» (15) یعنی: ما (اهل بیت پیامبر) و درخت تناور نبوت و مرکز فرود رسالت و رفت و آمد فرشتگانیم. ما معادن دانش و سرچشمه حکمتیم.
خلاصه آنکه در نهج البلاغه، فرازهای بسیاری از خطبه‌ها و نامه‌ها به ویژگی‌های امام و رهبر جامعه اسلامی اشاره می‌کند که به جهت طولانی نشدن، فهرستی از این آغاز این فرازها را ذیلا می‌آوریم: خطبه 2 (هم موضع سره)؛ خطبه 3 (اما و الذی فلق الحبة)؛ خطبه 4 (بنا اهتدیتم)؛ خطبه 10(ان معی لبصیرتی)؛ خطبه 22 (وانی لعلی یقین)؛ خطبه 97(انظروا اهل بیت)؛ خطبه 116(و لو تعلمون ما اعلم)؛ خطبه 137(و سیهلک فی صنفان)؛ خطبه 130(اللهم انک تعلم)؛ خطبه 175(و الله لو شئت)؛ خطبه 187(انما مثلی بینکم)؛ خطبه 192(انا وضعت فی الصغر)؛ خطبه 197(و قد علم المستحفظون)؛ خطبه 216(و قد کرهت ان)؛ خطبه 239 (هم عیش العلم) به این ترتیب، نخستین دلیل عنایت ویژة امام علیه السلام به مباحث عقیدتی چون توحید، نبوت و امامت معلوم می‌شود که همانا اهمیت فوق العادة این گونه مباحث و نقش تعیین کنندة آن‌ها در ساختن انسان و استحکام بخشی به پایه های فکری اوست؛ امری که اگر به درستی محقّق نشود، امید و اطمینانی به ثبات قدم در عرصه عمل صالح و اصلاح اجتماعی نیست؛ بسان سازه ای که اگر پِی و بنیاد آن با مصالح مرغوب سامان نیابد، هر قدر هم که در زیبایی و تزیینات ظاهریش بکوشند- با تند بادی فرو می‌ریزد و ساکنانش را هلاک می‌کند. چه بسیار افرادی بوده‌اند که چون مباحث ناب اعتقادی را با گوش جان از آبشخور زلال آن نشنیدند و دانسته های شان از مبدأ و معاد به صورت یک باور قلبی درنیامد، با اندک شبهه ای بر سابقه خویش شوریدند یا با فریب سالوسان تزویر پیشه، کنج عزلت گزیده و راه خانقاه پیش گرفتند. در واقع، امام علیه السلام می‌خواهد با استفاده از هر فرصتی برای آشکار نمودن بخشی از زوایای پیدا و پنهان اینگونه مباحث- که ریشه و اساس همه‌شان در قرآن کریم است- بر این حقیقت تأکید کند که مسلمین و تغذیه کنندگان فکری جامعه اسلامی یعنی همان اندیشمندان و عالمان هر دوره و دیار، باید بیش و پیش از اصرار بر اعمال عبادی و آموزه های شرعی فرعی- که البته آن‌ها نیز به نوبه خود بسیار مهمّ اند و متاسفانه بعضًا مورد غفلت واقع شده‌اند- بر تحکیم پایه های اعتقادی و ایمانی جوانان و نوجوانان تاکید ورزند؛ و بدانند که عمل صالح بدون اندیشه پاک و عاری از شوائب، راه بجایی نمی‌برد و ثبات قدم را برای صاحبش به ارمغان نمی‌آورد. نکته دوم آنکه انحراف عقیدتی از خطرناک‌ترین آفت‌های عالم اسلام است که در هر دوره ای، گروهی خواسته یا ناخواسته بدان مبتلا می‌گردند.
در دوران زندگی و خلافت امام علیه السلام نیز فرقه‌ها و نحله های فکری منحرفی چون خوارج و غلات در اثر برخی عوامل آشکار و نهان شکل گرفتند و آسیب‌ها و لطماتی را به حوزه اندیشه اسلامی وارد ساختند. گروهی به رهبری عبداللَّه ابن سبا با توجّه به اخبار غیبی امیرالمؤمنین علیه السلام، و معجزات و کرامات و قدرت بازوی آن رهبر نمونه، راه غلو و افراط را در پیش گرفتند و گفتند: علی خداست؛ و عبّداللَّه سبا (16) در حضور حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: تو او هستی، تو او هستی، تو او هستی! امام علیه السلام هر چه با آنان بحث کرد و آن‌ها را بر حَذَر داشت، از انحرافات خود دست نکشیدند به ناچار دستور دستگیری آن‌ها را صادر کرد. (17) مرحوم شیخ حرّعاملی نقل می‌کند که آن حضرت عبداللَّه سبا را زندانی، و سه روز او را به توبه راهنمائی کرد، وقتی أثر نداشت، او را در آتش سوزاند. (18) و در برخی منابع نقل شده که وی با وساطت ابن عباس به مدائن تبعید شد. در این رابطه، امام علیه السلام با شکوه به درگاه الهی موضع خویش درباره غلات را این گونه اظهار می‌دارد: «اللّهمّ إنّی بریء من الغلاة، کبرائة عیسی بن مریم من النّصاری» (19) از سوی دیگر خوارج نهروان که با جمود فکریشان، راه را بر هرگونه استدلال و تعقّل بر خویش بسته بوده و بسان غدّه ای چرکین از بدنه امّت اسلامی سر برآورده بودند، وقتی کارشان با موعظه و نصیحت و گفتگو به سامان نرسید- با حکمت و درایت امام علیه السلام قلع و قمع شدند و به تعبیر حضرتش، چشم فتنه کور شد و البته کسی جز آن حضرت جرأت انجام چنین کاری را نداشت: «أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی» (20) اما به هر حال، وجود این فرقه های منحرف و کج اندیش، بالقوه و بالفعل، خطری برای جامعه و اندیشه اسلامی محسوب می‌شد؛ چرا که همانطور که امام علیه السلام پیش بینی کرده بود، تفکر خوارج پس از آن حضرت از بین نخواهد رفت. «کَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاء» (21) یعنی: [و چون خوارج کشته شدند، به ایشان گفته شد: ای امیرمؤمنان! همگی کشته شدند.] فرمود: هرگز به خدا! که نطفه‌هایند در پشتهای مردان و زهدانهای مادران؛ و لذا ممکن است تفکر و اندیشه ناب اسلامی به مرور زمان و در اثر بروز خلا فکری و عقیدتی، تحت تاثیر افکار التقاطی و افراطی ایشان قرار گرفته یا به نفع آنان مصادره شود؛ لذا ثبت و درج اندیشه ناب توحیدی امام علیه السلام در صفحات و سطور به عنوان مرجعی مطمئنّ و تکیه گاهی استوار، همواره پشتوانه ای غنی برای حکیمان و اندیشمندان و نیز توده امت مسلمان در طول تاریخ خواهد بود تا از لغزش‌ها و انحرافات احتمالی مصون بمانند. امّا این‌ها تنها دلیلِ پرداختن به این مقولات اساسی از سوی امام علیه السلام نیست. بلکه مطالعه و تأمّل در اسناد و مدارک تاریخی و فضای عصر علوی، نکته و ضرورت دیگری را به ذهن متبادر می‌کند و آن خالی شدن جامعة عصر حضرتش از مباحث بنیادین عقیدتی و جایگزینی خرافات و اوهام و باورهای نادرست در میان امّت پیامبر صلی الله علیه و آله است.
در جامعه ای که ابوذرها و سلمان‌ها و مقدادها به جرم پیروی و محبّت بی شائبه نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام مورد تلخ‌ترین بی مهری‌ها قرار می‌گیرند، طبیعی است که افرادی چون ابوهریره، کعب الاحبار و تمیم الدّاری میدان دار تحدیث و خطابه و تفسیر گردند. آری! آنگاه که عرصه از شایستگان خالی گردد، بی مایگان سکاندار خواهند بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بنا به وظیفه و رسالت الهی خویش آیات قرآن را بر صحابه تلاوت فرموده و مواضع ابهام آن را برطرف می‌ساختند و راه استنباط و بهره ور شدن از مفاهیم عالیه قرآن را به آنان می اموختند. ابوعبدالرحمن سلمی – دست پروردة عبداله بن مسعود- می‌گوید: اساتید قرائت ما (صحابة کبار) چنین گزارش داده‌اند که از پیامبر صلی الله علیه و آله در خواست می‌کردند تا قرآن را برایشان تلاوت نماید؛ و هر گاه ده آیه را می‌آموختند، از آن‌ها نمی‌گذشتند مگر آن که نحوة عمل به آن‌ها را نیز از آن حضرت می‌آموختند. (22) اما با این حال، بر اساس برخی اسناد و مدارک، گاه که هیبت محضر پیامبر صلی الله علیه و آله صحابه را فرا می‌گرفت یا بیم داشتند که احیانًا به خاطر پرسش خویش نزد دیگران تخطئه شوند، منتظر می‌ماندند تا اعراب بادیه نشین که به حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‌آمدند، پرسش‌های خود را مطرح سازند و آنگاه از این فرصت استفاده نموده و از پاسخ‌های آن حضرت بهره برند. امیرمومنان علیه السلام می‌فرماید: «بیشتر صحابه از پرسش پیرامون مسائل مختلف خودداری می‌کردند و ترجیح می‌دادند منتظر بمانند تا فرصتی پیش آید و یکی از بادیه نشینان از راه رسیده، پرسشی نماید و آنان به پاسخ پیامبر (ص) گوش فرا داده، استفاده کنند.» (23) در این رابطه، ابوامامه از صحابة رسول خدا (ص) نقل می‌کند که می‌گفتند: «إن الله ینفعنا بالأعراب و مسائلهم» (24) یعنی خداوند بادیه نشینان را با پرسش‌های خود از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسیلة بهره مند شدن ما قرار داده بود. شاید همین باعث شده که برخی چون سیوطی معتقد شوند که پیامبر صلی الله علیه و آله جز اندکی از قرآن را تفسیر نکرده و یا به تعبیری درست‌تر، تفسیر قطعی قرآن که از ناحیه پیامبر به دست ما رسیده باشد، جز در اندکی از آیات موجود نمی‌باشد و احادیث صحیحی که درباره تفسیر از آن حضرت نقل شده، بسیار اندک است. (25)
از این که بگذریم، در آغاز راه اسلام و تنها اندکی پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله چالش بزرگ منع تدوین حدیث نبوی بر سر راه مسلمین قرار گرفت. خلفاء به بهانه های واهی از تدوین و نشر و حتی نقل شفاهی حدیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله جلوگیری می‌کردند و به این ترتیب، میراث ارزشمند حدیث نبوی که شامل معارف و مفاهیم دینی در ابعاد مختلف چون فقه و تفسیر و اعتقادات بود، کتمان گردید و به دست نسل بعد که احیانا به شرف ملاقات و مصاحبت با آن حضرت نائل نشده بودند، نرسید. خلفاء شخصاً نیز به دلیل اشتغال به فتوحات، چاره اندیشی برای بیرون کردن رقیبان از صحنه، و سرگرم شدن به چرب و شیرین دنیا از طرح مباحث بنیادی و اعتقادی غافل بودند؛ و شاید اگر هم می‌خواستند، به دلیل ضعف بنیه علمی و عدم برخورداری از دانش و معلومات کافی، نمی‌توانستند در چنین مباحثی وارد شوند؛ لذا در طول 25 سال حکومت خلفای سه گانه، مشاهده نمی‌کنیم که آنان مجلس درس تفسیر قرآن بر پا نموده یا در خطابه‌ها و سخنان خویش، گریزی به مسائل بنیادین عقیدتی زده باشند یا لااقل به پرسش غامضی در معارف دین، پاسخ داده باشند! و این چنین است که پس از 25 سال رکون و رکود، خلا فکری شدیدی جامعه اسلامی را فرا می‌گیرد. اینجاست که امام علی علیه السلام ضرورت و حساسیت موضوع را تشخیص داده و با هوشمندی و فراست مؤمنانه خویش، پای در این وادی می‌نهد؛ به مناسبت‌های گوناگون به طرح این گونه مباحث می‌پردازد، و حتی در حین نبرد، به پرسش عقیدتی پاسخ گفته و هدف از جنگ و مقابله نظامی را استقرار و نهادینه شدن همین اعتقادات صحیح و مباحث علمی می‌داند. (26) تمام آنچه در این مقاله، در خصوص علل پرداختن امام علی علیه السلام به مباحث عقیدتی مطرح گردید، به شخصیت حقوقی آن حضرت به عنوان یک عالِم فرزانه و حکیم و خلیفة موقعیت شناس و صاحب بصیرت مربوط می‌شود؛ اما از این نکته نیز نباید غافل شد که امیرالمومنین علیه السلام به عنوان امام معصوم و حجّت بالغة الهی، مسئولیتی بس سترگ در مقابل خداوند، شریعت حقه نبویه، جامعه و تاریخ دارد و جز او کسی شایستگی پرداختن به این امور و پاسخگویی به شبهات و تنظیم صحیح میزان عقل و اندیشه را ندارد. این امام علی علیه السلام است که بر بلندای تاریخ ایستاده و با ندای بلند، صلا در می‌دهد که: «أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا به طرقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی به طرقِ الْأَرْض» (27) یعنی: ای مردم! از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می‌دانم.

نتیجه گیری:

«اعتقاد» نقش مهم و درجه‌ی اوّل را در زندگی هر فرد داراست و بدون اعتقاد هیچ گونه عمل و حرکتی صورت نمی‌گیرد. متقابلا هیچ اعتقادی نیست که یک سلسله اعمال خاصی را به دنبال نداشته باشد؛ لذا لازم است در پذیرش اعتقاد و سرسپردن به هر مکتب، کمال دقت را مبذول داشت و بدون بررسی کامل و همه جانبه، سرنوشت خود را رقم نزد. موضوعات عقیدتی در ساختن باورها و رفتارهای انسان و جامعه اهمیت حیاتی دارند و بدون آن‌ها عمل صالح فرد و اصلاحات مصلحان اجتماعی به سامان نمی‌رسد و بهره چندانی نخواهد داشت. امام امیرالمؤمنین علیه السلام با درک صحیح از اهمیت این مسأله، و نیز با عنایت به زمینه های بروز افکار و اندیشه های انحرافی و التقاطی مانند خوارج و غلات، به تبیین مسائل عقایدی پرداخت. ضمن آنکه خلا فکری شدیدی در عصر امیرالمومنین علیه السلام که به واسطه 25 سال حکومت خلفاء پدیدار شده بود، ضرورت پرداختن به مقولات اعتقادی را بیش از پیش مبرهن می‌ساخت.

پی‌نوشت‌ها:

1.(طالقانی، پرتوی از نهج البلاغه، ص 57-58)
2. (فاطر، 10)
3. (طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 17، ص 23)
4. (بحرانی، تفسیر البرهان، ج 4، ص 539)
5. (کلینی، الکافی، ج 2، ص 306 حدیث 85؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 4، ص 233)
6. (نهج البلاغه، نامه 45)
7. (نهج البلاغه، حکمت 370)
8. (نهج البلاغه، خطبه 185)
9. (نهج البلاغه، حکمت 78)
10. (نهج البلاغه، خطبه 1)
11. (نهج البلاغه، خطبه 1)
12. (نهج البلاغه، خطبه 26)
13. (نهج البلاغه، خطبه 178 )
14. (نهج البلاغه، خطبه 169)
15. (نهج البلاغه، خطبه 109)
16.در خصوص عبداله بن سبا نظرات متفاوت و حتی متناقضی بین محققان مطرح شده است. برخی چون مرحوم علامه عسکری وجود این شخص را از اساس دروغ پنداشته و آن را شخصیتی خیالی و افسانه ای می‌دانند و گروهی دیگر به استناد ذکر نام وی در برخی کتب متقدم چون رجال طوسی (ص 75 شماره 718)، الغیبة طوسی (ص 130) و من لا یحضره الفقیه (صدوق، ج 1 ص 325) اصل وجود وی را انکار نمی‌کنند؛ بلکه او را فردی اهل غلو معرفی کرده‌اند که دربارة امیرالمومنین علیه السلام قائل به الوهیت گردید.
17. (طوسی، اختیار معرفةالرجال، ص 106 شماره 170)
18. (حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج 28، ص 336)
19. (طوسی، امالی، شماره 1350)
20. (نهج البلاغه، خطبه 93)
21. (نهج البلاغه، خطبه 60)
22. (طبری، جامع البیان، ج 1، ص 27-30)
23. (معرفت، تفسیر و مفسران، ج 1، ص 163 )
24. (سیوطی، الدرالمنثور، ج 6، ص 156)
25. (سیوطی، الاتقان، ج 4، ص 208)
26. نقل شده است که مردی صحرانشین در روز جنگ جمل از محضر امام علیه السلام پرسشی توحیدی پرسید. اطرافیان خواستند او را منع کنند؛ اما امام فرمود: رهایش کنید! آنچه این اعرابی در پی فهم آن است، چیزی است که ما از این قوم می‌خواهیم. متن روایت چنین است: «ان أعرابیا قام یوم الجمل إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، فقال: یا أمیرالمؤمنین أتقول: إن الله واحد؟ قال: فحمل الناس علیه، قالوا: یا أعرابی أما تری ما فیه أمیر المؤمنین من تقسم القلب، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: دعوه، فإن الذی یریده الاعرابی هو الذی نریده من القوم» (صدوق، التوحید، ص 90)
27. (نهج البلاغه، خطبه 189)

فهرست منابع:
1.قرآن کریم
2.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغة، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378 ش.
3.طالقانی، سید محمود، پرتوی از نهج البلاغه، تصحیح سید محمد مهدی جعفری، تهران: سازمان چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 1374.
4. طباطبایی، سید محمّد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق.
5.بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیرالقرآن، تهران: بنیاد بعثت، 1416 ق.
6.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه
7.فیض کاشانی، محمّدبن مرتضی، تفسیر صافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران: انتشارات صدر، 1415 ق.
8.طوسی، محمد بن الحسن، اختیار معرفة الرّجال (معروف به رجال کشّی)، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1348.
9.الغیبة، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری و بهراد جعفری، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1423 ق.
10.امالی، قم: انتشارات دارالثقافة، 1414 هجری قمری
11.الرّجال، نجف: انتشارات حیدریه، 1381 ق.
12.حرّعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشّیعه الی تحصیل مسائل الشّریعه، قم: مؤسسه آل البیت، 1409 ق.
13.طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت: دار المعرفه، 1412 ق.
14.معرفت، محمد هادی، تفسیر و مفسران، قم: موسسه فرهنگی التّمهید، 1379.
15.سیوطی، جلال الدّین، الدّرّالمنثور فی التّفسیر بالمأثور، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404 ق.
16.الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، منشورات الرضی- بیدار، 1363.
17.صدوق، محمدبن علی بن الحسین، التّوحید، ترجمه محمدعلی سلطانی، تهران: ارمغان طوبی، 1384.
18.من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم، 1414 ق.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.