اسلام دولت قدیم و جدید(4)

با توجه به تأکید حضرتعالی بر نقش فرهنگ و تجربه تاریخی هر ملت در مورد دولت سازی این دیدگاه را که معتقد است عناصر و کار ویژه های مورد اشاره ذاتی تجدد هستند و بدون گسست کامل از سنت و
يکشنبه، 14 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
اسلام دولت قدیم و جدید(4)
اسلام دولت قدیم و جدید(4)
 




 
گفت و گو با استاد حسین بشیریه
با توجه به تأکید حضرتعالی بر نقش فرهنگ و تجربه تاریخی هر ملت در مورد دولت سازی این دیدگاه را که معتقد است عناصر و کار ویژه های مورد اشاره ذاتی تجدد هستند و بدون گسست کامل از سنت و مذهب نمی توان دولت مدرن ساخت, چگونه ارزیابی می کنید؟
استاد: منظور از دولت مدرن دولت مدرنیستی نیست, بین دولت مدرن و دولت مدرنیستی باید تمایزی قائل شد. دولت مدرن در اینجا دولتی است که معاصر است و یک سلسله از کار ویژه های لازم را انجام می دهد. این دولتها بعضاً ترکیبی از دولتهای سنتی و مدرنیستی هستند مثلاً چگونگی شکل گیری پارلمان ها و احزاب سیاسی در هندوستان. و رابطه ای که بین نظام های کاست و نظام های حزبی و پارلمانی. در این کشور پیدا شده است. و تأثیری که این سنت در قوام بخشیدن به نهادهای دمکراتیک آن دیار داشته است. یا خود غرب را در نظر بگیریم, آن چیزی که مدرنیسم تلقی می شود, یک سنت بوده است. بنابراین, مسئلهء فردیت ـ که در ایدئولوژی غربی مطرح می شود ـ ریشه در عقاید مسیحیت دارد. منظور بنده این است که نظام های سیاسی پدیده های خیلی پیچیده ای هستند و باید عناصر تشکیل دهندهء آن ها را در جاهای مختلف جست و جو کرد.
در واقع دو نگاه به دولت ها وجود دارد: نگاه جامعه شناختی و نگاه فلسفی و یک نوع تعارضی بین این دو نگاه هست در نگاه جامعه شناسی سیاسی کاملاً ترکیب و انضمام پذیرفته می شود, ولی در بحث های فلسفی نه. در مباحث فلسفی ظاهراً سعی می شود که دو نوع آرمانی و کاملاً متمایز از دولتهای سنتی و مدرن ترسیم شود. بگونه ای که یکی از دو نوع دولت عکس یا نقیض منطقی نوع دیگر تلقی می شود. اما در تحلیل جامعه شناختی با نظر به پیچیدگی ناشی از درهم تنیدن وجهی از سنت و تجدد در دولتهای معاصر, بگونه ای به حذف تقابل این دو کلمه می شود. آیا به نظر نمی رسد که مفاهیم دولت مدرن و سنتی در تحلیل های فلسفی و جامعه شناسانه با هم تفاوت دارند؟
استاد: البته این تمایز و تقابل مهم است, حتی در حوزه بررسی های جامعه شناختی باز به دو نحو می توانیم مسئلهء تقابل دولت مدرن و دولت سنتی را مطرح بکنیم: یکی در طول تاریخ و دیگری هم در عرض جغرافیایی. وقتی ما می گوییم دولت سنتی و منظورمان دولت قرن پنجم میلادی یا هجری است, این دولت البته با دولت سنتی قرن بیستم متفاوت است. به این هر دو, دولت سنتی می گویند, ولی به یک معنا نیستند. دولت سنتی امروز, عناصری از مدرنیسم را در درون خود دارد و از آن تأثیر پذیرفته است. بنابراین, دولت کاملاً سنتی در عصر مدرن نمی تواند وجود داشته باشد, هم چنان که مثلاً مارکسیست ها هنگام بحث از ادوار تاریخی, مطرح می کنند که برده داری, در عصر سرمایه داری کاملاً تیپ دیگری پیدا می کند. بنابراین, جدا کردن این دو مقوله به نظر بنده مهم است. بحث فلسفی و انتزاعی در مورد دولت مدرن و سنتی ممکن است از نظر استدلال بسیار مفید باشد, ولی اگر بحث ما تاریخی و جامعه شناختی است, باید بگوییم دولت سنتی کامل نمی تواند وجود داشته باشد بلکه ترکیبی از عناصر در آن یافت می شود. با این حال می توانیم بگوییم در این عصر واحدی که مورد نظر ما است, دولت مدرن و دولت سنتی, چه شاخصه هایی دارند. من فکر می کنم که بحث ما بر می گردد به تعیین ملاک که به نظر می رسد مقدسات و میزان مقدس بودن ملاک مهمی است یعنی حوزه هایی که غیرقابل دست کاری هستند. هر نظامی هرچه حوزه های غیر قابل دست کاری آن بیش تر باشد, سنتی تر است, هرچه کم تر باشد به طرف مدرنیسم حرکت می کند. در مورد آن سوال شما که فرمودید: دولت دینی, می تواند معانی مختلفی داشته باشد, باید بگویم در این مورد هم تعریف ها مختلف است:گاهی منظور از دولت دینی, صرفاً اجرای احکام با اتخاذ شیوه های جدید است.گاهی هم منظور این است که نه تنها احکام بلکه پرسنل هم باید دینی باشند. نوع دیگر این است که بخشی از روحانیت قدرت سیاسی را در جامعه در اختیار داشته باشد و طبعاً یک تعبیر خاصی از این دولت و احکام شرعی می کند که ممکن است با تعبیر علمای دیگر منطبق نباشد. به هر حال, من فکر می کنم وجود یک عرصهء مقدس و غیر قابل دست کاری و غیر قابل بازاندیشی ملاک دولت سنتی و دینی است.
در واقع به این سوال که:نسبت دولت دینی با دولت مدرن چیست؟ یک جواب نمی توانیم بدهیم بلکه به تعداد نظریه هایی که هست, پاسخ وجود دارد هم در بعد جامعه شناسی سیاسی و هم در بعد اندیشهء سیاسی؟
استاد: البته یک وجه مشترکی هست, چون به هر حال در دولت دینی, قانون کلی بر ما حاکم است و ما تابع این قانون کلی هستیم و نمی توانیم در آن دخل و تصرف کنیم.
آیا مقدار قابلیت یک سنت یا دین در بازاندیشی باورها می تواند معیاری برای دولت سنتی و غیر سنتی باشد؟
استاد: این ملاک برای تفکیک نظام های سنتی از غیر سنتی کافی نیست, چون ممکن است در یک نظام غیر سنتی سنت ها آگاهانه اتخاذ و به کار گرفته شود یعنی در عین حال که بازاندیشی است, محتوا همان سنت های مرسوم و رایج باشد, و این سنتی است مثلاً در آمریکا در بحث لیبرالیسم این مطلب را مطرح می کنند که ما قانون اساسی کشور را به عنوان بنیاد یک جمهوری و یک سنت می شناسیم, ولی این سنت اجازه می دهد در درون خودش باز اندیشی هایی صورت بگیرد. به نظر بنده دولت سنتی دولتی است که نوعی صبغهء قدسی و دینی هم دارد.
شاید بتوان گفت در نظام های دینی نیز, بدلیل نوعی عقلانیت استنباطی که ملحوظ است, این بازاندیشی در سنن و احکام دینی صورت می گیرد بعنوان مثال حضرت امام خمینی(ره) یک دسته از سنن دینی را با عنوان اندیشه های تحجرگرایانه طرد کردند و تاکنون نیز در جمهوری اسلامی بازاندیشی های زیادی صورت گرفته است. آیا نمی توان گفت که توان بازاندیشی در سنت, رابطهء چندانی با قدسی یا غیر قدسی بودن سنتها ندارد, بلکه به ساختار سنن دینی و غیر دینی بطور عموم بر می گردد.
استاد: اگر در مدرنیسم هم مثلاً علم را مقدس بگیریم, باز از مدرنیسم دور افتاده ایم. در تایید صبحت شما باید بگویم این مطرودسازی هایی که صورت می گیرد, به معنای این است که ما همین را بیگانه می سازیم و طرد می کنیم و نفی می کنیم. در مراحل تجدد این کار را انجام می دهند. همان مطرودسازی که شما گفتید, نقیض آن چیزی است که به تجدد نسبت داده می شود. البته عبارت (سنتِ تجدد) را ما مسامحتاً به کار می بریم یعنی میراث تجددگرایی, یعنی اگر این خودش به سنت تبدیل شود و غیر قابل بازاندیشی شود, می توان گفت که سنت است. منظور بنده این است که در فرض شما به هر حال یک عنصری از سنت باقی می ماند. این سنتی بودن و غیر سنتی بودن کاملاً هم در نتیجهء تمایزات لفظی پیدا نمی شود.
معمولاً در جامعه شناسی سیاسی ملاک های مربوط به شیوهء حکومت و نحوهء رابطهء حکومت با مردم و هم چنین امکان بسته یا باز بودن گروه حاکم و نیز امکان بسیج جامعه به عنوان ملاک های دولت سنتی و مدرن را در نظرمی گیرند. در یک تقسیم بندی کلی مثلاً نظام های سیاسی را به چهار دسته تقسیم می کنند. تفکیک سنت و مدرن, تا اندازه ای بر حسب این است که آیا گروه حاکم باز است یعنی مشارکت را اجازه می دهد و یا کاملاً بسته است. ما مقداری میل پیدا می کنیم برای تقسیم بندی بر این مبنی که آیا جامعه قابلیت بسیج را دارد یا ندارد. و این هم خود البته به تحولات تاریخی که اتفاق افتاده بر می گردد مثلاً جامعهء سنتی قابل بسیج نیست, چون مردم در خانواده ها و قبایل خودشان زندگی می کنند و اصلاً گسیخته نشده اند که به توان آن ها را در درون دولت بسیج کرد. بنابراین, جامعهء سنتی در ایران, همبسته ای است, در حالی که ما هر چه به طرف مدرنیسم حرکت کنیم گسستگی بیشتر می شود. منظورم این است که آن قضاوت ارزشی که معمولاً در تفکیک دولت های سنتی و مدرن مطرح می شود, این جا در نظر نیست. ممکن است در وضعیت مدرن ما با از دست رفتن همبستگی ها و قابلیت بسیج در واقع یک وضعیت ناگواری پیدا کنیم. دولت های مدرن دولت های بسیج کننده, دولت های قدیمی که چنین نبودند.
این ویژگی ها را که ذکر فرمودید در بعضی از دولت های تاریخی و گذشته هم وجود داشته است, در تاریخ اسلام.
چنان که مشهور است, در حکومت حضرت علی(ع) مردم در بسیاری از موارد مشارکت و آزادانه اظهار نظر می کردند.
استاد: منظور بنده این است که مشارکت یک مفهوم خیلی عمیق تری است که به مشروعیت بر می گردد. فرض بفرمایید در صدر اسلام, به هر حال, ملاک هایی برای گزینش رهبری وجود داشت. این که آیا یک آدم عادی می توانست خلیفه بشود, این خودش جای بحث دارد. ظاهراً رهبری به عده ای خاص محدود بود و بستگی به اشرافیتی داشت که قبل از اسلام وجود داشت. در صدر اسلام هم, صحابی بودن و اعلم بودن ملاک بود یعنی به اصطلاح, اشرافیت اخلاقی و معرفتی.
اگر اشرافیت قومی را کنار بگذاریم, اشرافیت فضیلتی ـ که ملاک پسندیده و پذیرفته شده ای است ـ امروزه هم در واقع به هر کسی این قدرت سیاسی را نمی دهند بلکه یک دسته ملاک هایی وجود دارد. آیا این ها هم گروه حاکم بسته نیستند؟
استاد: این بسته بودن از حیث جامعه شناختی و مشروعیت بخشی فرق می کند. مسلماً در فرانسه هم آدمی که فعالیت حزبی سازمان یافته و پول نداشته باشد, نمی تواند به قدرت برسد, ولی فرض بر این است که اگر هر آدمی این امکانات را پیدا کرد, می تواند رئیس جمهور بشود من از لحاظ صوری و حقوقی عرض می کنم.
ممکن است تصور کنیم که یک گروه حاکم, کاملاً بسته, ولی نظام سیاسی باز باشد. در این باره می توان قضاوت کرد مثلاً در صدر اسلام این نظام ها چه قدر باز و چه قدر بسته بودند. طبعاً وقتی که ملوک و سلاطین حاکم بودند, نظام سیاسی بسته تر بود؟ منظور بنده این است که این تقسیمات سنتی و مدرن را یک کمی بشکنیم.
ولی به طور کلی, امکان این که یک نظام بسته و جامعه اش هم غیرقابل بسیج باشد, در جامعه های سنتیِ قبیله ای جا افتاده است.
به این ترتیب, باید بین دولت معاصر در اصطلاح جامعه شناسی و دولت مدرنیستی تفاوت زیادی وجود داشته باشد؟
استاد: بله, دولت مدرن یا مدرنیستی دولتی است که به آن اصول سه گانه پای بند است, ولی ممکن است یک دولتی در عصر مدرنیسم باشد, اما مدرن نباشد. البته چون تأثیر تحولات جهانی روی آن ها هست بالاخره یک عنصری از مدرنیته در همهء انواع دولت های معاصر وجود دارد.
منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 4



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.