حسن اسماعیل الهضیبی

حسن الهضیبی در سال 1915 از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شد و تا مارس 1924 به عنوان یک وکیل دعاوی به کار مشغول بود. سپس به عنوان قاضی در دادگاههای مصر شروع
سه‌شنبه، 16 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حسن اسماعیل الهضیبی
حسن اسماعیل الهضیبی

نویسنده: اسحاق موسی الحسینی
مترجم: سیّد هادی خسروشاهی


 
حسن الهضیبی در سال 1915 از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شد و تا مارس 1924 به عنوان یک وکیل دعاوی به کار مشغول بود. سپس به عنوان قاضی در دادگاههای مصر شروع به کار کرد. به مدت بیست و هفت سال در این سمت خدمت نمود و به مقام ریاست دیوان عالی کشور رسید و در تمام مدت خدمت به دو صفت: وفاداری به قانون و صراحت لهجه، مشهور بود. (1)
ولی فداکاری او در کار باعث گردید که در سال 1951 در سن 60 سالگی سکته کند. این سکته سلامت او را به خطر انداخت و بر حافظه اش اثر گذاشت. در اکتبر همان سال به سمت مرشد عام اخوان انتخاب شد و سپس برای آنکه بتواند خود را تماما وقف کار جدید بنماید، از کار دولتی باز نشسته شد. با خواهر نجیب سالم پیشکار خصوصی دربار ازدواج کرد و برای پسرش نیز از میان بستگان نجیب سالم همسری برگزید. او بیشتر با خانواده های «مخلوف» و «عمر حسن» که مورد توجه دستگاه بودند، آشنایی داشت. (2) با اشخاص مهم و با نفوذ عصر خود رفت و آمد می نمود و از آنجا که مدتها عضو عالیرتبه قوه قضائیه بود، طبیعتا با آنان دوستی زیادی داشت وبه همین دلیل هنگامی که در مارس 1948 یکی از اعضای اخوان المسلمین، قاضی احمد الخازندار را ترور کرد، خشم الهضیبی فوق العاده بود. (3)
تمام این اختلافات اساسی در تحصیلات، تمایلات و زمینه های اجتماعی و خانوادگی میان هضیبی و سلف او، حسن البنّا، می دهند که آنان در رهبری حزب چه تفاوتهای عظیمی داشتند و ارتباط ایشان با اعضای جمعیت و رژیم، تا چه حد متفاوت بود؟
آن گونه که هضیبی اظهار می دارد، اولین آشنایی او با اخوان المسلمین به طور اتفاقی در سال 1942 پیش آمد. هضیبی می دیدکه بستگان کشاورزش از آگاهی سیاسی بالایی برخوردارند، آگاهی با توجه به ناحیه ای که در آن زندگی می کردند و سطح تحصیلاتی که داشتند از آنان تبعید می نمود. پاسخ سوال بزودی روشن گردید. آنها با اخوان المسلمین در ارتباط بودند. او سریعا با البنّا تماس گرفت، تماسی که به همکاریهایی میان آنها و سپس به پشتیبانی کامل هضیبی از جنبش و اهداف آن، به شیوه ای که البنّا طرحریزی کرده بود، انجامید. (4) این جریان به شکل مجموعه مقالاتی که در مجله المسلمون منتشر می شد، بازتاب یافت. لازم به یادآوری است که مقالات بین آن دو به طور محرمانه صورت گرفت. این روش البنّا بود که نام طرفدارانی را که برای جنبش پیدا می کرد محرمانه نگهدارد، زیرا این مسئله باعث می شد که آنان بتوانند راحت تر زندگی کنند و گسترش جنبش هم آسانتر می شد. (5) پس از قتل البنّا در 12 فوریه 1949، جای او خالی ماند. دورانی بحرانی و مشکل برای اخوان المسلمین پیش آمد. دشمنان داخلی- چون نخست وزیر ابراهیم عبدالهادی و دشمنان خارجی همزمان حمله خود را بر ایشان آغاز نمودند. لذا لزوم آنکه هر چه سریعتر جای خالی البنّا با فرد صاحب صلاحیتی پرشود، احساس گردید.
در این فاصله برخی از اعضا چون عبدالرحمن البنّا- برادر متوفی، صالح العشماوی و احمد حسن الباقوری- وزیر فعلی اوقاف، کار اداره جنبش را به عهده می گرفتند. گفته می شد که البنّا چند روز قبل از مرگش، از الباقوری به عنوان با ارزش ترین و قابل اعتمادترین فرد برای جانشینی خود نام برده بود. (6) الباقوری، در واقع، تا سال
1950 که تمام اعضای دستگیر شده جمعیت آزاد شدند، کنترل واقعی را به دست داشت. در آن زمان او گزارشی تقدیم کمیته مرکزی نموده، تقاضای کناره گیری کرد و اعلام داشت که نسبت به مسئله تصدّی پست رهبری بی تفاوت است. کمیته، امور سازمانی را به طور موقت به صالح العشماوی، سردبیر مجله الدعوة ارجاع نمود. او اولین معاون مرشد عام بود و در هنگام زندگی البنّا سمت جانشینی او را در ریاست قسمت چاپ و اداره شرکتها به عهده داشت.
در این برهه، رقابت سختی برای احراز مقام رهبری جمعیت بین عبدالرّحمن البنّا، صالح العشماوی، عبدالحکیم عابدین و شیخ محمّد محمود فرغلی، در گرفت. (7)
شاه فاروق، شاید تا اندازه ای یا به دلیل احساس گناه! از عملی که در مورد البنّا انجام داده بود و تا اندازه ای به خاطر واهه از حس انتقام جویی اخوان المسلمین، که سوگند خورده بودند انتقام وی را بگیرند، تمامی این جریانات را با دقت و توجه بسیار زیر نظر گرفته بود. (8) وی با سنجش همه این امور رسیدن الهضیبی، مرد متشخص و حقوقدان، به این مقام مهم را به سود خود می دید؛ اخوان نیز از سوی دیگر، الهضیبی را راه حل مناسبی برای معضل خود یافتند.
وجود او در رأس جنبش، به نظر آنان، می توانست اوّلا، اختلافات اخوان با دربار را حل کند (می دانستند که الضیبی قاضی مهمی است) ثانیا، اتحاد میان صفوف جنبش را برقرار کند. ثالثا، بعه آرام کردن فاروق و نرم کردن موضعگیری مخالف وی، کمک کند. (9) بدینسان، و با اینکه مفاد اساسنامه اشعار می داشت که فرد برای رسیدن به این مقام می باید حداقل پنج سال عضو کمیته بنیانگذار بوده باشد، دیدگاههای ناسازگار در این باره سازش یافتند و همه اعضای کمیته بنیانگذار انتصاب هضیبی به مقام مرشد عام را تصویب کردند. (10)
هضیبی در آن زمان قاضی دادگستری بود و مقام جدید را به شرطی پذیرفت که همچنان در مقام قضاوت باقی بماند و انتخاب او به این سمت، مادام که اوضاع و احوال روشن نشده است، مکتوم بماند. اخوان المسلمین این شرط را پذیرفتند و او را فقط به روسای گروه ها معرّفی کردند و در همه فعالیتهایشان با او مشورت می کردند. این تدارکات، تا هنگامی که حزب حاکم «وفد» به اخوان المسلمین اجازه تشکیل مجلس تأسیسی را داد، شش ماه به درازا کشید. سرانجام مجلس تأسیسی تشکیل گردید و از الهضیبی خواست از مقام دولتی خود استعفا داده، در مجلس حاضر گردد. او از این کار سرباز زد. در نتیجه، نمایندگان شعب گوناگون مصر به منزل او در اسکندریه رفتند و از او خواستند که علنی شود. روز بعد، وزیر دادگستری تقاضای بازنشستگی الهضیبی را پذیرفت و در 17 اکتبر 1951، وی رسما به منصب مرشد عام اخوان انتخاب گردید.
او در اولین نطق خود در مرکز اخوان المسلمین چنین اعلام کرد:
«این نخستین ملاقات من با شماست و بسیار خوشحالم. برداران! از خدا بترسید و او را اطاعت کنید. از او کمک بخواهید. به قرآن پناه ببرید و خود را برای این دوران بحرانی که کشور ما در حال گذر از آن است آماده سازید. خداوند یارو یاورمان باشد!» (11)
دعای او چندان هم بی مناسبت نبود، زیرا پس از مدت اندکی الهضیبی با کوهی از مسئولیتها و مشکلات کمرشکن رو به رو گردید. تعدادی از این مشکلات قابل پیش بینی بودند و او با کیاست و صبر آنان را حل می کرد. برخی دیگر به هیچ وجه قابل پیش بینی نبودند از این رو فشار فوق العاده ای بر او می آوردند و به سازمان آسیب
می رساندند.
در دوران انتصاب او چهار شکل اساسی و عمده وجود داشت:
1. مخالفتهای درون سازمانی
2. مخالفتهای فاروق
3. عملیات مخفی گروه
4. انقلاب و ارتباط آن با اخوان المسلمین.
برای مخالفتهای درون سازمانی دلائل عدیده وجود داشت، اولین و مهمترین دلیل، انتخاب فردی خارج از مجلس موسسان؛ شامل حدود صد نفر، و خارج از کمیته مرکزی بود که دشمنی آشکار اعضایی را، که برای رساندن پیام جنبش تلاش کرده و رنج برده بودند و خود را بسیار بیش از الهضیبی محق می دانستند، بر می انگیخت.
منصفانه نیست که بین شخصیت الهضیبی و حسن البنّا مقایسه ای به عمل آوریم.
همین بس است که بگوییم، تواناییها و شایستگی های الهضیبی هر چه بوده باشد، باز هم او یک پیرو بود، البنّا آفریننده و بنیانگذار جنبش بود، مردی بود که
می توانست بر خرد و کفایت خویش متکی باشد، حال آنکه هضیبی می باید پا بر جای پای او بگذارد و از نظریه ها و هنجارهای از پیش ساخته و پرداخته پیروی کند. بنابراین الهضیبی باید از همان ابتدای امر بداند که نمی تواند از موقعیت البنا برخوردار باشد، و همان گونه که خمیس حمیده مشاور الهضیبی، یک بار اشاره کرده بود:
«اخوان المسلمین را البنّا آموزش داد، معلم واقعی همه او بود. از این رو آنها
می پنداشتند هر کس که جای او را بگیرد، باید نقش او را ایفا نماید.» (12)
تفاوت اساسی دیگر آن دو توسط صالح العشماوی بیان گردیده است. او می گوید روزی، در سال 1946، البنّا از کاخ سلطنتی عابدین دعوتی دریافت نمود. در این دعوت از او خواسته شده بود که «لباس رسمی» بپوشد. البنّا در این باره با اخوانی که نزد او حضور داشتند رایزنی کرد و پس از جلب پشتیبانی آنان، نامه ای به دربار نوشت و در آن از این که «لباس رسمی ندارد!» اظهار تأسف نمود. (13)
یکی دیگر از دلائل عدم محبوبیت هضیبی، ارتباط او با فاروق بود. او در ظرف پنج ماه اول رهبری جمعیت به دفعات با فاروق ملاقات کرد. این مسئله از جانب کسانی که از فاروق بدترین لطمه ها را خورده بودند غیر قابل بخشش بود. این جمله را، که به درست یا نادرست به هضیبی نسبت داده می شد، نمی توان به فراموشی سپرد:
«دیداری فرخنده از شاهی ارجمند!» (14)
هضیبی با احساس به این خصومت نهفته، در صدد تغییراتی در کادر سازمانی بر آمد. او از بین قضات و مأمورین دولتی مورد اعتماد خویش اعضایی را برگزید و از انتخاب اعضای قدیمی اخوان خودداری کرد. (15)
پس از آنکه این شکاف گسترش پیدا کرد، برخی از اعضای جمعیت پیشنهاد کردند که دوره انتصاب مرشد عام، که در زمان البنّا مادام العمر بود، به سه سال تقلیل یابد. (16) در طی جلسه ای که برای بررسی این مسئله تشکیل شد، صالح العشماوی و سه تن از طرفداران او کنار گذاشته شدند. این مسئله تزاع و اختلاف را به جایی شاند که برخی از اعضا از جمال عبدالناصر خواستند که در این قضیه داوری کند. (17) در میان ایرادهایی که عبدالناصر بر هضیبی می گرفت، این موارد به چشم می خورد:
سکوت در مورد آنچه بین او و فاروق گذشته بود. عدم تمایل هضیبی برای زیارت مرقد البنّا. آویختن عکس ملک فاروق به جای پرتره البنّا بر روی دیوار و عدم حضور مکرّر و طولانی در دفتر اخوان المسلمین در قاهره؟
ولی بدترین اتهام وارده بر هضیبی «دگماتیسم» او بود. محمد غزالی یکی از مخالفان سرسخت هضیبی می گرفت:
«آیا لازم است که اسلام برای مدتی چنین طولانی یوغ رهبری فردی را بر گردن نهد که ضعفهای خود را در استبداد و شکستهایش را در حیله گری پنهان می سازد؟» (18)
ناگفته نماند که قوانین داخلی سازمان- آنجا که اطاعت بی قید و شرط از رهبر را در تمامی اوقات الزام آور می کند، موقعیتی که البنّا با شایستگی احراز کرده بود و اعتمادی که همه اعضا و افراد به او داشتند، چنان اختیارات و میدان عمل گسترده ای به مرشد عام می داد که گاهی او را به مرز خود فریفتگی می رساند. در واقع هضیبی زمانی مورد حمله دشمنان قرار گرفت که خود به سراشیبی رسیده و در حال سرنگونی بود. نقطه نظرهای طرفداران او به دستمان نرسیده است.
طبیعی است که هضیبی از این دشمنی ها ناخشنودی نماید و چندین بار به
کناره گیری تهدید کند و دشمنان را «گردنکش» توصیف نماید. (19) ولی مجلس تأسیسی همچنان از او پشتیبانی می کرد. و در 10 دسامبر 1953 به او اختیار داد که هر عضو مجلس را، که ثابت شود که با اخوان همکاری نمی کند یا در کار خود پاکپاز و صمیمی نیست، بدون مشورت اخراج کند. (20) این قانون اسلحه قدرتمندی در دست هضیبی قرار داد اما بخت بد، با موافقت صریح و بی پرده با قرار داد مصر و انگلستان، بار دیگر دامن او را گرفت. بسیاری از اعضا معترضانه از سازمان کناره گرفتند. دو جزوه در انتقاد از او منتشر گردید، یکی از آنها به امضای «اخوان آزاد» و زیر دیگری امضای «مردان حسن البنّا» بود.
با حمایت دولت مصر، که قبلا نسبت به اوضاع داخلی اخوان المسلمین ادعای بی طرفی می کرد، از جناح مخالف آن که، حدود 71 تن از اعضای انجمن تأسیسی را در بر می گرفتند، اوضاع پیچیده تر شد. در 2 اکتبر 1954 جناح مخالف در انجمن تأسیسی تشکیل جلسه داد و تصمیم گرفت تا به هضیبی اختیار دهد، کمیته مرکزی موجود را منحل کند، همه اقداماتی راکه علیه مخالفان درونی انجام گرفته بود، باطل نماید، همه اصلاحاتی که در اساسنامه اخوان ایجاد شده بود کان لم یکن اعلام کند و تا هنگامی که مجلس موسسان بتواند سازمان اخوان را بر پایه های سالمی از نو باز سازد، کمیته ای موقّتی برای اداره امور تشکیل دهد. (21)
گروهی از مخالفین حتی بر آن شدند که هضیبی را نیز اخراج کنند، ولی سرانجام تصمیم گرفتند زیاد تندروی نکنند. (22) یک سخنگوی دولت اعلام داشت که جلسه مزبور سرانجام به این نتیجه رسید که از دولت به خاطر خدمات شایانش! بویژه لغو شیوه حکومت پادشاهی، استقرار جمهوری و بستن پیمان «انگلو- مصر» سپاسگزاری کنند!
از سوی دیگر جناح طرفدار هضیبی در مجلس تأسیسی (28 نفر) تشکیل جلسه داد تا تصمیماتی کاملا مخالف تصمیمات یاد شده اتخاذ کند. آنان الهضیبی را به عنوان مرشد عام مادام العمر انتخاب کردند. (23) در این هنگام بحران درونی اخوان به اوج خود رسید و اخوان المسلمین وارد مرحله فوق العاده بحرانی تر و خیمتری گردیدند. (24) الهضیبی در دوره مرشدی خود، به تقلید از البنّا، به نگارش نامه هایی برای حکومت مصر و حکومت سایر کشورهای عربی، و مسلمان اقدام کرد و در آنها علائق و
نقطه نظرهای اخوان را مطرح ساخت. شیوه خطاب او که در دوران فاروق به طور عمده محتاطانه و نرم بود، پس از انقلاب صریح و تند و تیز گردید. این مسئله سر منشأ اختلافات اساسی بین او و جمال عبدالنّاصر، به عنوان شورای انقلاب، شد. گفته
می شود که روش او در نوشتن نامه ها، روش معلمی بود که به شاگردانش خطاب
می کند. صراحت او در نامه ای که به جمال عبدالناصر پس از انعقاد پیمان کانال سوئز نوشت به اوج خود رسید. او به نخست وزیر چنین می نویسد:
«شما شاد باشهای مرا با دشنام... وارونه کردن حقایق پاسخ می دهید.... آنچه پیش از این هم کرده اید و برای آن عذر خواسته اید. این شیوه شما نه با تعالیم اسلام هماهنگ است و نا با شیوه بزرگان. دلم نمی خواهد شما را نصیحت کنم که خوب باشید، چرا که این کار بسیار مشکل است؛ و شما در رو به رو شدن با خدا به هر
شیوه ای که دوست دارید، آزاد هستید. ولی می خواهم به شما اخطار کنم که ملت به حد کافی از محدودیت در آزادی رنج برده و برای مدت زمان طولانی نفس را در سینه خود حبس کرده است، و اینک جرقه ای نور کافی است تا بپذیرند که شما آنها را به سوی خیر سوق می ذهید حال آنکه دیگران، پیش از شما، و هم چنانکه خود ادعا دارید، به سوی شرّ و تباهی می بردند. بگذارید به شما تأکید کنم که می توانید روز و شب بدون هیچ همراه و پشتیبانی در هر جا که دلتان می خواهد گام بردارید، بی آنکه دستی از سوی اخوان المسلمین به شما گزندی برساند، ولی حامیان شما تنها به این دلیل مشتهایشان را به سوی ما گره کرده اند که شما را خشنود سازند. این امر موجب خشنودی خداوند نیست و آفریدگار جهان چنین کسانی را نخواهد
بخشید.» (25)
واقعا شایان توجه و مطالعه است که چه تفاوت چشمگیری بین برخورد او با رژیم ملک فاروق و رژیم انقلابی وجود دارد. هضیبی آن زمان که بخواهد، دوستی دلپذیری
می گردد، ولی آنگاه که سخت و غیر قابل نفوذ می گردد، شیوه اش غیر عادی و خارج از قاعده و قانون است. براستی این تغییر شیوه از فساد و خود فریفتگی ناشی از قدرت بر می خیزد؟ یا از آشنایی پیشین او با عبدالناصر، به علت همکاری سابق او با اخوان المسلمین، یا از نفرتی متقابل که این دو نسبت به هم داشتند؟
باری، از انگیزه این رفتار که بگذریم، شورای انقلاب هم چندان بی دست و پا نبود که ضربه ای را با دو ضربه پاسخ ندهد. چنین پاسخی در محاکمه ای که توسط جمال سالم انجام گرفت، بخوبی دیده می شود. هضیبی، به عنوان رهبر اخوان المسلمین، چنانچه می خواست می توانست از خصومت شورای انقلاب اجتناب نموده و سازمان را با تیز هوشی و کفایت اداره نماید. در این برهه حسّاس از تاریخ مصر، اخوان المسلمین می توانستند با ارزش ترین عملکرد را در جهت سعادت مصر و اعتلای سازمان خویش داشته باشند، ولی او شیوه دیگری اتّخاذ نمود و این درخت ثمره ای تلخ به بار آورد!
هضیبی، غیر از نامه ها و اطلاعیّه های عریض و طویل، مقالات بسیاری تحت عنوان «هذا القرآن» (این قرآن) در المسلمون می نوشت که در آنها جنبه های متعدد مذهبی چون روزه، رفتار مسلمانان، هدایت آنان توسط خدا، شیوه آنان در مقابل خارجیها و بازگشت به قرآن و قوانین آن و غیره را مورد بررسی قرار می داد.
مشخصه تمامی این مقالات هدف مشترکشان است، هضیبی، گویا با توضیح ارزشهای همه گیر انسانی قرآن می خواست در این سلسله مقالات به تشریح شعار اخوان «قرآن قانون ماست» بپردازد. از این نظر تلاش هضیبی بر این بود که سلسله درسهای البنّا را دنبال کند. در زمان او چیز زیادی به تشکیلات و ایده آلهای سازمان اضافه نشد. او هم به هر صورت روی سه مرحله ای که البنّا تشریح کرده بود تکیه می کرد، که این سه مرحله عبارت بودند از: مرحله گسترش عقیده، مرحله سازماندهی، یعنی انتخاب عوامل کارآمد جهت پیشبرد مقاصد اخلاقی و نظامی و سوم مرحله اجرا. (26) هضیبی اخوان را به مرحله دوم آورد و از آن فراتر نرفت.
به هر حال با همه اینها آنان در تمامی این مدت در پی اجرای کامل و دقیق قوانین اسلامی و حضور در پارلمان بودند، (27) این خواسته ها در طول مدت مرشدی هضیبی، بویژه از راه حجم بزرگ نوشته ها و آثار اخوان در این موضوع، مندرج در المسلمون، در طول مدت چهار ساله حیات آن، مورد تاکید قرار می گرفتند.
بسیاری، این دو هدف اخوان را از هم جدا نمی کردند و بر این گمان می شدند که اخوان مستقیما در پی به دست گرفتن قدرتند. اما اخوان المسلمین می دانستند که به دست گرفتن قدرت در آن هنگام برای آنها فاجعه آمیز خواهد بود، از این رو تمامی تلاش خود را در کار راهنمایی مسلمانان در امور دینی، آماده سازی ایشان و نظارت بر اعمال حکومت، بدون آن که مسئولیتی مستقیم به عهده بگیرند، متمرکز کردند. شاید اظهارات هضیبی به خبرنگار لوموند، روزنامه فرانسوی، در اوت 1953 این نقطه نظرها را بهتر آشکار سازد.
خبرنگار پرسید:
- «آیا خیال دارید مصر را با قوانین اسلامی اداره کنید؟»
هضیبی به خبرنگار جواب داد:
- «آنچه به ما مربوط می شود این است که کشور با قوانین اسلام اداره شود، خواه این قوانین را اخوان المسلمین اجرا کنند، خواه دیگران.»
خبرنگار پرسید:
- «ولی وقتی که مردان شما دستی در حکومت داشته باشند و رهبری جامعه به دست کسان دیگری باشد، چگونه می توان آن را به شیوه ای که می گویید اداره می کرد؟»
او پاسخ داد:
- «اخوان المسلمین در تمام کادرها و انجمنها و قشرهای جامعه عضو دارد.» (28)
وی این نقطه نظرها را بارها تکرار کرد. (29)

پی نوشت ها :

1. کیره، محاکمات الثوره، 14/2. بعدها بنام «کرا» خوانده خواهد شد.
2. الدعوه 1954/5/1، ص 3.
3. »کرا» 93/1 و الحرام 1954/11/23.
4. اعلامیه نوشته او در اخبارالیوم، 3 آوریل 1954، شماره 491.
5. محکمه الشعب 331/2.
6. روزنامه الجمهوریه، 16 ژانویه 1954.
7. «کیره» 139/1. محکمه الشعب 330/2، الدعوه، 15 دسامبر 1953.
8. الاهرام، 1954/11/14 ص 5 و «کرا» 133/1، جائی که یکی از شهود اعلام کرد: فاروق از انتخاب او به شرطی که باعث ناراحتیش نشود، حمایت کرده بود.
9. «کیره» 2/15.
10. الدعوه 151/3.ص 1 و 153/3 ص 3. الاخوان المسلمون مدیحهم و هیدیرهم
ص 18.
11. «الدعوه» 61/37/1 نوامبر 1951.
12. محکمه الشعب 687/3.
13. الدعوه 13/151/3.
14. ایضا محکمه الشعب 816/4، معالم الحق ص 91.
15. الدعوه 151/3. الجمهوریه 54/1/16. «کرا» 39/1.
16. الاهرام، 52/10/3.
17. «کرا» 50/1 و 27/2.
18. معالم الحق ص 86.
19. محکمة الشعب 775/4.
20. «کیره» 21/2.
21. الاهرام 54/9/25 و 1954/12/1، محکمة الشعب 3/ 670- 665.
22. الاهرام 54/12/3.
23. روزنامه الرأی العام، 1954/9/27.
24. معالم الحق صص 84-83.
25. حقایق التاریخ، قصة الاخوان الکامله، ص 20. شبیه شرایطی که موجب جنگ بدر شد.
26. المسلمون، 830/8/1.
27. اخبار الیوم، 3 آوریل 1954.
28. المسلمون، 1033/10/1.
29. شبیه به همین اظهار نظر در «اخبار الیوم» 3 آوریل 1954 منتشر شده است.

منبع: موسی الحسینی، اسحاق؛ اخوان المسلمین: بزرگترین حرکت اسلامی معاصر، تهران: اطلاعات، 1375.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما