جهانى سازى و تأثیر آن بر اندیشه ‏ى دینى

این مقاله ابتدا به ارائه‏ى تعریفى از »جهانى شدن« پرداخته است و سپس روشن مى‏سازد که جریان محتوم جهانى شدن امروزه توسط کشورهاى مسلط دنیا به جریان جهانى سازى تبدیل شده است. این جریان مى‏خواهد کل فرهنگ جهانى را به
شنبه، 11 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهانى سازى و تأثیر آن بر اندیشه ‏ى دینى
جهانى سازى و تأثیر آن بر اندیشه‏ى دینى

 

نویسنده: سید سعید زاهد زاهدانى (1)



 

چکیده

این مقاله ابتدا به ارائه‏ى تعریفى از »جهانى شدن« پرداخته است و سپس روشن مى‏سازد که جریان محتوم جهانى شدن امروزه توسط کشورهاى مسلط دنیا به جریان جهانى سازى تبدیل شده است. این جریان مى‏خواهد کل فرهنگ جهانى را به فرهنگى تبدیل کند که به راحتى سلطه‏ى استعمارگران را بپذیرد. در این میان، در کشور ما، فرهنگ و اندیشه‏ى دینى به عنوان تنها نیروى مقاوم در مقابل حرکت جهانى سازى مطرح است. مقاله سپس به ارائه‏ى تعریفى از »فرهنگ« و جایگاه اندیشه در آن، به تبیین پایه‏هاى اندیشه‏ى حاکم بر جریان جهانى سازى و مبانى حاکم بر اندیشه‏ى اسلامى مى‏پردازد و تفاوت مبانى اندیشه‏ى حاکم بر جریان جهانى سازى و اندیشه‏ى دینى و میزان و نوع افتراق بین این دو نوع از اندیشه را نیز ذکر مى‏کند. سپس به تأثیر اندیشه‏ى حاکم بر جریان جهانى سازى بر اندیشه‏ى دینى در یکى دو قرن اخیر نظرى مى‏افکند و میزان اثرپذیرى اندیشه‏ى دینى از آن را در دوران پسااستعمارى بیان مى‏دارد. در نهایت، راه‏هاى موجود در اندیشه‏ى دینى براى حفظ استقلال خود و برون رفت از بحران سلطه‏گرى جریان جهانى سازى را بیان مى‏کند.
کلید واژه‏ها: فرهنگ، جهانى سازى، دین، سکولار، انسان گرایى، لذت جویى و فن‏آورى.

مقدمه

فرهنگى که امروزه به عنوان فرهنگ جهانى شهرت یافته فرهنگ و تمدنى است که توسط کشورهاى اروپایى پس از عصر نوزایى پایه گذارى شده است. حاملان این فرهنگ در ابتدا، حضور خود در دیگر کشورهاى جهان را با پدیده‏ى استعمار آغاز نمودند؛ یعنى برخى از کشورهاى اروپایى با عنوان «آباد کردن» کشورهاى عقب مانده، به بهره‏بردارى از منابع ملى آنان پرداختند. در این دوره، کشورهاى استعمارگر با حضور نظامى در کشورهایى که معمولا از نظر طبیعى ثروتمند بودند، به طور مستقیم، به غارت آن سرزمین‏ها پرداختند. پس از چندى که مردم کشورهاى استعمارزده به بیدارى و آگاهى دست یافتند و مانند هندوستان در دوره‏ى گاندى نسبت به غارت منابع خویش واکنش نشان دادند، کشورهاى استعمارگر براى ادامه‏ى مدیریت خود بر منابع آنان، روش خویش را تغییر دادند شیوه‏ى «استعمار نو» را ابداع نمودند.
در مرحله‏ى استعمار نو، مدیریت کشورها به دست افرادى از خود آن ملت سپرده شد که به استعمارگران سرسپردگى داشتند. براى تربیت این سرسپردگان و سپردن کار مدیریت کشورهاى استعمار زده به آنان، لازم بود در میان روشن فکران نفوذ کنند و آنان را رام مدیریت کشورهاى استعمارگر نمایند. ابزار این شیوه‏ى از سلطه‏جویى »استعمار فرهنگى« بود که از طریق نوسازى نظام آموزشى کشورهاى مستعمره صورت گرفت. نوسازى در دیگر بخش‏هاى این کشورها از جمله اقتصاد و سپس بخش‏هاى دیگرى از فرهنگ مانند هنر و شیوه‏هایى از زندگى مانند طرز لباس پوشیدن و در نهایت، در ساختار سیاسى، ابعاد دیگرى از استعمار نو را تکمیل نمود.
پس از این مرحله، زمانى رسید که مدیریت سران سیاسى و روشن فکران براى سلطه‏ى بیگانگان بر ملت‏ها کافى نمى‏نمود. در کشورهایى مانند ایران و نیکاروگوئه، ملت‏ها پا به عرصه‏ى حضور گذاشتند و نظام سیاسى و روشن فکران وابسته را از خود راندند. در کشورى مانند ایران انقلابى، مردم تمام معادلات مدیرتى غرب را بر هم زدند، مدیران وابسته را راندند و روشن فکران وابسته به نظام استعمارى را منزوى ساختند. در شرایط جدید، لازم بود شیوه‏ى دیگرى براى مدیریت ابداع گردد تا بتوانند ملت‏ها را تحت سیطره‏ى خود درآوردند. این شیوه به گفته‏ى مقام معظم رهبرى، شیوه‏ى »استعمار فرانو« است. این روش همان چیزى است که امروزه از آن به عنوان «جهانى سازى» یاد مى‏کنیم.
بیدارى ملت‏ها به علت افزایش ارتباطات و تماس‏هاى بین‏المللى و منطقه‏اى، پدیده‏اى به نام »جهانى شدن« به وجود آورده است. از طریق افزایش ارتباطات، بخصوص ارتباطات اقتصادى و فرهنگى، مرزهاى جغرافیایى کم رنگ شده و جهان به سمت »دهکده‏ى جهانى« در حرکت است. دهکده‏ى جهانى اقتضا مى‏کند تا هر کس متاع خویش را عرضه کند و مردم آزادانه و آگاهانه به انتخاب بپردازند. در چنین شرایطى، هر کس مى‏تواند سهم خود را در فرهنگ و تمدن جهانى ادا نماید. این موقعیت برنامه‏ریزان فرهنگ استعمارى را به فکر تنظیم برنامه‏ى جهانى سازى با استفاده از محمل پدیده‏ى جهانى شدن انداخت. پدیده‏ى جهانى شدن موجب شد تا پیشرفت‏هاى فنى غرب مشکل بسیارى از ملت‏ها را حل کند. همچنین این پدیده موجب شد انقلابى مانند انقلاب اسلامى ایران بتواند ملتى مانند مردم لبنان را، که فرسنگ‏ها از او دور است، زنده کند. مردم لبنان پس از بیدارى، هویت ملى تازه‏اى براى خود ساختند و در مقابل دشمن تا دندان مسلحى که بخشى از سرزمینشان را اشغال نموده بود، ایستادگى کردند و سرزمین خود را از آن تجاوزگران پس گرفتند. با بروز این گونه پدیده‏ها در جهان، جهان خواران به وحشت افتادند و بر آن شدند تا از این سازوکار براى مسلط نمودن فرهنگ استعمارى خود بهره جویند. در واقع، برنامه‏ى جهانى سازى ابداع شیوه‏ى جدیدى از مدیریت کلان است که آنان را قادر مى‏سازد بدون توجه به حاکمان کشورها بر ملت‏ها مدیریت کنند. محور اساسى این برنامه پس از جهانى شدن اقتصاد، از راه جهانى سازى فرهنگ سلطه، که مورد نظر استعمارگران است، مى‏گذرد. صدور فرهنگ سکولار غرب و یا حتى شبه آن به دیگر کشورها به نحوى که ملت‏ها به طور کامل تسلیم آن فرهنگ شوند، مى‏تواند منطق سلطه پذیرى را در کشورهاى جهان ایجاد کند.

مفهوم و نقش « فرهنگ »

« فرهنگ » را مى‏توان مجموعه‏ى ادراکات انسانى و آثار عملى آن تعریف کرد. روشن است که بر اساس آموزه‏هاى قرآنى، هر انسانى داراى سه مجموعه ادراکات حاصل از حس، عقل و دل خود است که مى‏توان نام « محسوسات، معقولات و اشراقات یا باورها » بر آنان نهاد. اشراقات یا باورها در واقع، نظام اخلاق و ارزش‏هاى فرد را تشکیل مى‏دهند.
در بعد اجتماعى، مجموعه دریافت‏هاى حسى یا محسوسات به توافق جمع رسیده و آثار منبعث از آن، مجموعه‏ى فن‏آورى اجتماعى و مهارت‏ها را تشکیل مى‏دهد. مجموعه ادراک عقلى جمعى و آثار به جا مانده از آن، علم و معرفت جامعه را تشکیل مى‏دهد و مجموعه اشراقات یا باورهاى جمعى، نظام ارزش‏ها و اخلاق جمعى را به وجود مى‏آورد.
سه مجموعه‏ى فن‏آورى و مهارت‏ها، علم و معرفت و نظام ارزش‏ها، و اخلاق جمعى، ابعاد گوناگون هر فرهنگ را تشکیل مى‏دهند. باید دانست که این سه مجموعه اجزایى گسسته از یکدیگر نیستند، بلکه ابعاد سه گانه‏ى فرهنگ را مى‏سازند.
فرهنگ داراى سه لایه‏ى عمومى، تخصصى و بنیادى است. هر یک از این لایه‏هاى فرهنگى داراى سه بعد ارزش‏ها و اخلاق، علم و معرفت، و فن‏آورى و مهارت است. این سه لایه‏ى فرهنگى را مى‏توان به سه کره تو در تو تشبیه کرد که در مرکز، لایه‏ى فرهنگ بنیادى، روى آن لایه‏ى فرهنگ تخصصى و در بیرون، لایه‏ى فرهنگ عمومى قرار دارد. هر یک از این لایه‏ها سه بعد ذکر شده در فوق را واجد است.

نظریه ‏پردازى ( جهانى شدن؛ فرصت‏ها و چالش‏ها )

در این قسمت به طراحى نظریه‏اى مى‏پردازیم که بتواند ضمن معرفى و توصیف فرهنگ و اجزاى آن در آسیب‏شناسى، تعاملات فرهنگى در سطح جهانى را نیز تحلیل و بیان کند. همچنین انتظار ما از نظریه‏ى ارائه شده این است که راهنمایى براى برنامه‏ریزى و بیان کنش متقابل ما با پدیده‏ى جهانى سازى باشد.
وقتى مفهوم «جهانى شدن» را از جهانى سازى جدا ببینیم، مى‏توانیم در تاریخ بشر، برهه‏ى رهایى را که جهانى شدن اتفاق افتاده است ملاحظه کنیم. بسط و گسترش برخى از امپراتورى‏ها بدون درگیرى‏هاى نظامى مانند گسترش امپراتورى هخامنشى و گسترش ادیان مسیحیت و اسلام در اروپا و آسیا نمونه‏هایى از جهانى شدن‏ها در تاریخ بشر هستند. اگر از زاویه‏ى جهانى سازى بنگریم برخى از امپراتورى‏ها را مى‏توانیم مثالى بر اعمال زور و فشار در یک دست کردن جهان بدانیم و حرکت‏هاى ناموفقى را نیز در این زمینه ذکر کنیم که نتوانستند به اراده‏ى خود، جهان را یک پارچه نمایند. از جمله‏ى این تلاش‏ها، تهاجم ناپلئون و هیتلر در تاریخ اروپاست.
امروزه برخى عقیده دارند: جهانى سازى توسط کشورهاى غربى و عمدتا ایالات متحده‏ى امریکا در حال انجام است. به عقیده‏ى گروه دوم، جهان به طور طبیعى در حال پیش‏روى به سوى برداشتن مرزهاى جغرافیایى و یک پارچه شدن است. به هر روى، در هر یک از گروه‏هاى فکرى مزبور که قرار داشته باشیم، پدیده‏ى جهانى شدن را در حال اتفاق و انجام دانسته‏ایم. این پدیده با خود چالش‏ها و فرصت‏هایى را براى همه‏ى جوامع بشرى ایجاد نموده است.
بنابراین، پدیده‏ى «جهانى شدن» را یک امر واقعى فرض مى‏کنیم که در حال وقوع است. این پدیده، هم امکان تهاجم به کشورهایى را مى‏دهد که قدرت تولید اطلاعاتشان بیشتر است (جهانى سازى) و هم براى کشورهاى دیگر جهان، فرصت طرح خود را ایجاد مى‏نماید. در خصوص کشورهاى اسلامى، که ما هم جزئى از آنان هستیم، این پدیده، هم فرصت است و هم تهدید. بنابراین، نباید از کنار آن بى‏توجه گذر نمود. لازم است حقیقت آن را دریابیم و سیاست مناسبى در مقابل آن اتخاذ نماییم. به همین مناسبت است که انتظار ما از نظریه‏ى ارائه شده این است که هم امکان شناخت ما را از پدیده‏ى جهانى شدن افزایش دهد و هم به ما در برنامه‏ریزى صحیح براى موضع‏گیرى در قبال آن کمک کند.
در این میان، جهانى شدن فرهنگ را بنا به دلایلى که واترز هم بیان مى‏دارد، از اهمیت خاصى برخوردار است. آنچه پدیده‏اى را جهانى مى‏کند فهم تازه‏اى از آن موضوع است که ادراکات محلى را تحت‏الشعاع خود قرار داده، اندیشه‏اى فراتر از مرزهاى خودى به ارمغان مى‏آورد. براى مصرف کالاهاى اقتصادى و سیاسى، لازم است ادراکى از آن کالاها به منطقه‏اى وارد شود؛ مثلا، دموکراسى ابتدا مى‏باید به عنوان یک کالاى فرهنگى به سرزمینى وارد شود تا پس از آن به عنوان یک موضوع سیاسى بتواند اثر گذار گردد. مصرف رایانه یا هر کالاى اقتصادى دیگر نیز همین گونه است. پس فکر یا - در شکل نظام یافته‏ى آن - ایدئولوژى محملى است که پدیده‏هایى را که جهانى مى‏شوند با خود به اقصا نقاط جهان مى‏برد. به همین مناسبت است که ما با واترز هم عقیده مى‏شویم که فرهنگ پیشتاز پدیده‏ى جهانى شدن است.
بررسى نظام‏هاى جهانى اتفاق افتاده در تاریخ بشرى نیز این مطلب را تأیید مى‏کند. غالبا با انتقال ایدئولوژى، اتحاد سیاسى پایدار ایجاد شده است.براى مثال، در میان نظام‏هاى جهانى، که در تاریخ بشر ثبت شده‏اند، نظام‏هاى جهانى شکل گرفته در قالب ادیان الهى از جمله‏ى مهم‏ترین‏ها هستند. در چین و هندوستان نیز اعتقادات بودایى محمل اتحاد اقوام مختلف گشته و ایدئولوژى‏هاى بشرى قرن بیستم مانند « کمونیزم » نیز منشأ اتحادهاى سیاسى بزرگى شده‏اند. دو دین بزرگ ابراهیمى یعنى مسیحیت و اسلام نظام‏هاى جهانى را ساخته‏اند که تمدن نوین امروز به اعتراض و احتراز از هر یک از آنان به وجود آمده است. نوزایى اروپا براى ایستادگى در مقابل مسیحیت اروپا و پس از جنگ‏هاى صلیبى و تحقیرى که به خاطر شکست در آن جنگ‏ها از سوى مسلمانان ایجاد شد، شکل گرفت. امروزه بزرگ‏ترین رقیب جریان جهانى نشئت گرفته از غرب نیز ادیان الهى و بخصوص اسلام است. واترز در کتاب خود، بخش مهمى را به بررسى همین پدیده اختصاص داده است.
با خیزش جدید معنویت در سراسر جهان و بخصوص با پدید آمدن انقلاب اسلامى در منطقه‏ى دین خیز خاورمیانه، مى‏توان گفت: به نظر مى‏رسد حرکت‏هاى معنویت خواهى، بخصوص دین طلبى از جمله جنبش‏هاى مهم در مقابل جهانى سازى به سبک غرب است. به طور کلى، مى‏توان گفت: در شرایط امروز دنیا از نظر فرهنگى، با بیدارى مسلمانان و درگیرى‏هایى که اخیرا امریکا در منطقه‏ى خاورمیانه به وجود آورده است، دو جریان جهانى شدن در مقابل یکدیگر صف آرایى نموده‏اند: جریان سکولاریزم و مدرنیزم از یک سو، و جریان دین خواهى و بخصوص اسلام خواهى از سوى دیگر. باید دید که این دو جریان چگونه مى‏توانند با یکدیگر مقابله، تعامل و یا توافق داشته باشند.
در ادامه، با توجه به تعریفى که از »فرهنگ« و اجزاى آن ارائه شده است، نظریه‏اى درباره‏ى تعاملات فرهنگى مى‏پردازیم و اجزاى مورد نظر براى مطالعه در ارتباط با پدیده‏ى جهانى شدن را مشخص مى‏نماییم.
در مقوله‏ى »برخورد فرهنگ‏ها« در نظام جهانى و تبادل و یا تهاجم فرهنگى طبق تعریف ما از »فرهنگ«، لایه‏هاى رویین در تبادل اولیه قرار مى‏گیرند و لایه‏هاى زیرین در مراحل بعد تحت تأثیر قرار دارند؛ یعنى اولین لایه‏ى فرهنگ، که در امر جهانى شدن تحت تأثیر قرار مى‏گیرد، فرهنگ عمومى جامعه است. پس از آن فرهنگ تخصصى متأثر مى‏شود و در مرتبه‏ى سوم، فرهنگ بنیادى تأثیر مى‏پذیرد. همان گونه که گفته شد، از نظر سیال بودن و یا ثبات نیز مى‏توان گفت: فرهنگ بنیادى صلب‏تر از فرهنگ تخصصى و فرهنگ تخصصى، متصلب‏تر از فرهنگ عمومى است.
از سوى دیگر، مى‏توان گفت: میان فرهنگ عمومى، فرهنگ تخصصى و فرهنگ بنیادى رابطه‏اى به ترتیب روبنایى و زیربنایى وجود دارد؛ ضمن اینکه عوامل روبنایى به نوبه‏ى خود، در عوامل زیربنایى مؤثرند، عناصر زیربنایى تأثیر پذیرى‏شان دیرتر و تعیین کنندگى‏شان بیشتر است. همچنین باید گفت: به دلیل تغییرات و تحولات فرهنگى در زمان، ترسیم سه کره‏ى منظم متحدالمرکز و با ترکیبات هندسى کامل، تقریبا در هیچ جامعه‏اى ممکن نیست. در همه‏ى جوامع، تغییرات و تحولات به گونه‏اى است که دائم توازن و تعادل به هم مى‏خورد و تلاش‏هاى آگاهانه و ناآگاهانه براى رسیدن به تعادل در حال انجام است.
تمام لایه‏هاى فرهنگى چون از جنس فرهنگ هستند، از این سه بعد فن‏آورى و مهارت، علم و معرفت، و ارزش‏ها و اخلاق تشکیل شده‏اند. عناصر فرهنگى نیز همین گونه‏اند، بنابراین، براى مطالعه‏ى هر یک از عناصر فرهنگى، باید به سه بعد ترجیحات ارزشى و اخلاقى، علمى، و فنى آن توجه کنیم. براى مثال، هنر، که یکى از پدیده‏هاى مهم فرهنگى است، از سه بعد ذوق )از مقوله‏ى ترجیحات ارزشى و اخلاقى(، محتوا )از جنس علم و معرفت( و شکل )که نوعى فن‏آورى و مهارت است( تشکیل شده است.
با توجه به اینکه فرهنگ و عناصر فرهنگى خود داراى سه بعد هستند، اگر سه بعد فرهنگ را در سه نوع بنیادى، تخصصى و عمومى ضرب کنیم، جدول ذیل از ابعاد گوناگون انواع فرهنگ به دست مى‏آید:

الگوى فرهنگ

لایه‏هاى فرهنگ

نظام ارزش‏ها و اخلاق جمعى

علم و معرفت

فن‏آورى و مهارت

بنیادى

ارزش‏ها و اخلاق بنیادى           

علوم و معرفت بنیادى

فن‏آورى و مهارت‏هاى بنیادى

تخصصى

ارزش‏ها و اخلاق تخصصى

علوم و معارف تخصصى           

فن‏آورى‏ها و مهارت‏هاى تخصصى

عمومى

ارزش‏ها و اخلاق عمومى

معرفت عمومى

فن‏آورى‏ها و مهارت‏هاى عمومى


در مطالعه‏ى کامل هر فرهنگ و یا پدیده‏ى فرهنگى، باید جدول مزبور و ابعاد آن را مورد مطالعه قرار داد.
با توجه به اینکه مطالعه‏ى ما نظر به مبحث »جهانى سازى« دارد، لازم است فرهنگ جهانى سازى و فرهنگ مقاوم در مقابل آن را مطابق جدول مزبور ترسیم کنیم. از این رو، باید اصطلاحات مربوط به جدول براى هر دو فرهنگ را مشخص نماییم.

عناصر موجود در فرهنگ غرب

فرهنگ غرب پس از عصر نوزایى، نظام ارزش‏ها و اخلاق بنیادى خود را بر »انسان گرایى«، »دنیا گرایى« و لذت جویى بنیان نهاد. علوم و معارف بنیادى را بر اساس »خرد گرایى محض« و عقل ابزارى تنظیم نمود و فن‏آورى و مهارت را بر اصل عمل گرایى و »اصالت فایده« قرار داد. ارزش‏ها و اخلاق تخصصى مبتنى بر بنیان‏هاى مزبور از طریق دانشمندان و دیگر تولید کنندگان فرهنگى بر دانشگاه‏ها و دیگر مؤسسات تخصصى حاکم شدند. علوم و معارف تخصصى از طریق دانشگاه‏ها و دیگر مؤسسات علمى عالى در رشته‏هاى گوناگون بر اساس اصول فرهنگ بنیادى مزبور شکل گرفتند و گسترش یافتند. فن‏آورى‏ها و مهارت‏هاى تخصصى نیز از طریق دانشکده‏هاى مهندسى و دیگر علوم کاربردى به وجود آمدند. نتیجه‏ى این تولیدات علمى با ابزارهاى نشر فرهنگ، به ارزش‏ها و اخلاق اجتماعى تبدیل گشت و دانش عمومى مردم را شکل داد و در نهایت، شیوه‏ى زندگى آنان را تعریف نمود. وسایل ارتباط جمعى، مدارس، اعم از ابتدایى و متوسطه و دستگاه‏هاى هنرى و هنرمندان وسیله‏اى براى تبدیل دستاوردهاى فرهنگ تخصصى به فرهنگ عمومى شدند. علاوه بر این، تعامل متقابل این پدیده‏ها با یکدیگر را نیز نباید فراموش کرد. رابطه‏ى خطى به نحوى که توضیح داده شد، صددرصد بین عوامل مزبور برقرار نبود، بلکه عناصر فرهنگ عمومى به نوبه‏ى خود، بر فرهنگ تخصصى و آنها نیز بر فرهنگ بنیادى تأثیر خود را داشتند.

 

الگوى عناصر موجود در فرهنگ غرب

لایه‏هاى فرهنگ

نظام ارزش‏ها و اخلاق جمعى

علم و معرفت

فن‏آورى و مهارت

 

بنیادى

انسان‏گرایى و دنیا گرایى و لذت جویى

خردگرایى محض و عقل ابزارى

علمگرایى و اصالت فایده

 

تخصصى           

فلسفه، مبانى علوم و هنرها و علوم انسانى رایج

هنرهاى تخصصى و علوم پایه و علوم انسانى رایج  

علوم مهندسى و کاربردى رایج

 

عمومى

ارزش‏ها و عقاید عمومى و هنجارهاى اخلاقى رایج در جوامع غربى

هنرها و دانش و معرفت عمومى بشرى مبتنى بر علوم پایه و علوم انسانى رایج

شیوه‏هاى زندگى نوین (فرهنگ سلطه)

 


با توجه به خصلت هر یک از اجزاى به دست آمده در خصوص فرهنگ رایج در غرب، مى‏توان گفت: انسان گرایى، دنیا گرایى و لذت جویى در واقع، ظرفیت فرهنگ مسلط جهانى را تعیین مى‏کند؛ یعنى این فرهنگ تا جایى که این سه مفهوم اجازه مى‏دهند قدرت بسط و گسترش دارد و به عبارت دیگر، خطوط قرمز در این فرهنگ، با عوامل مزبور معین مى‏شود. در محدوده‏ى این فرهنگ، هیچ کس حق ندارد این ارزش‏هاى بنیادین را بشکند. جهت این فرهنگ با فلسفه، مبانى علوم و هنرها و علوم انسانى رایج مشخص مى‏گردد. به هر جا که آنها هدایت کنند فرهنگ به همان سو مى‏رود. عاملیت تحقق جهتى که فلسفه، مبانى علوم و هنرها و علوم انسانى رایج مشخص مى‏کنند به عهده‏ى ارزش‏ها و عقاید عمومى و هنجارهاى اخلاقى رایج در جوامع غربى است. به عبارت دیگر، ارزش‏ها و عقاید عمومى و هنجارهاى اخلاقى رایج در جوامع غربى، امروزه عامل تحقق این فرهنگ هستند.
محور ساختار فرهنگ غرب بر خردگرایى محض و عقل ابزارى استوار است. هنرهاى تخصصى و علوم پایه و علوم انسانى رایج خصلت یا ظرفیت تصرفى فرهنگ را معین مى‏کنند؛ یعنى اینکه قدرت تصرف توسط این فرهنگ تا چه حد وجود دارد وابسته به دانش‏هاى ذکر شده است. هنرها و دانش و معرفت عمومى به تبع دو عامل مزبور حاصل مى‏گردد. از این رو، به آن «ساختار تبعى» مى‏گوییم.
«عمل گرایى» و «اصالت فایده» هماهنگ کننده‏ى فعالیت‏هاى مردم متخلق به این فرهنگ هستند؛ یعنى هر عملى که مى‏خواهد انجام گیرد حول محور عمل گرایى و اصالت فایده با دیگر عوامل موجود در این فرهنگ هماهنگ مى‏شود. علوم مهندسى و کاربردى رایج وسیله به شمار مى‏آیند و شیوه‏ى زندگى نوین زمینه‏ى فعالیت‏هاى این فرهنگ را فراهم مى‏سازد.

عناصر موجود در فرهنگ اسلامى

فرهنگ غالب در ایران، فرهنگ اسلامى است. هر چند نوع خالص این فرهنگ در جامعه‏ى ما، به عنوان ایده‏آل مورد توجه است، ولى به هر صورت، مى‏توان از آن به عنوان »فرهنگ هدف«، که مى‏تواند در مقابل جهانى سازى مقاومت ایجاد کند، نام برد. از این رو، درباره‏ى فرهنگ هدف در ایران، مى‏توان الگوى فرهنگ را به صورت ذیل ترسیم نمود:

الگوى عناصر موجود در فرهنگ اسلامى

لایه های فرهنگ

نظام ارزش‏ها و اخلاق جمعى

علم و معرفت

فن‏آورى و مهارت

بنیادى

توحید، دنیا - آخرت گرایى و حق محورى

عقلانیت دینى (اعتقاد به واقعیت غیب و مشهود)

تنظیم امور بر اساس تقواى الهى

تخصصى           

کلام، فلسفه، مبانى هنرها، مبانى علوم و علوم انسانى اسلامى

علوم قرآنى، رجال، درایه، تفسیر، هنرهاى تخصصى و علوم پایه‏ى مبتنى بر فرهنگ بنیادى اسلامى و علوم انسانى اسلامى

فقه، علوم مهندسى و کاربردى متناسب با فرهنگ اسلامى

عمومى

عقاید عمومى و ارزش‏ها و هنجارهاى اخلاقى اسلامى (عدالت خواهى، ظلم ستیزى، جوانمردى و مانند آن) 

هنرها و دانش و معرفت عمومى اسلامى

شیوه‏ى زندگى مبتنى بر عدل و قسط (بسط فرهنگ عدالت)


در فرهنگ اسلامى توحید، دنیا - آخرت گرایى و حق محورى ظرفیت فرهنگ را تعیین مى‏کنند. کلام، فلسفه، مبانى هنرها و مبانى علوم انسانى اسلامى تعیین کننده‏ى جهت، فرهنگ هستند. عقاید عمومى و ارزش‏ها و هنجارهاى اخلاقى اسلامى (عدالت خواهى، ظلم ستیزى، جوانمردى و مانند آن ) عاملیت فرهنگ هستند؛ یعنى آن را عملیاتى مى‏کنند. عقلانیت دینى ( اعتقاد به واقعیت غیب و مشهود ) محور ساختار فرهنگ و علوم قرآنى، رجال، درایه، تفسیر، هنرهاى تخصصى و علوم پایه‏ى مبتنى بر فرهنگ بنیادى اسلامى و علوم انسانى اسلامى ظرفیت تصرفى فرهنگ را مى‏سازند. هنرها و دانش و معرفت عمومى اسلامى ساختار تبعى است. تنظیم امور بر اساس تقواى الهى به عنوان هماهنگ کننده صورت مى‏پذیرد. فقه، علوم مهندسى و کاربردى متناسب با فرهنگ اسلامى وسیله‏ى اجراى فرهنگ و شیوه‏ى زندگى مبتنى بر عدل و قسط زمینه‏ى فرهنگ اسلامى هستند.

راهبردهاى فرهنگى ما در تعامل با جهانى شدن

در بحث «جهانى شدن»، هدف انزوا و گریز از جهان و پدیده‏ى جهانى شدن نیست، بلکه باید به استقبال این پدیده رفت. در این میان، فرهنگ جهانى چون محصول عقل ابزارى است، فرهنگى ابزارى است تهى از معنویت دینى. باید این معنویت را در آن دمید. به عبارت دیگر، باید فرهنگ جهانى شدن را اسلامى کرد. مسلما در این جریان، دخل و تصرف اساسى در فرهنگ غرب صورت خواهد گرفت.این دخل و تصرف ابتدا باید در حوزه‏ى علوم اتفاق افتد. عامل اصلى در اسلامى کردن علوم، اسلامى شدن علوم انسانى است. مسلما پرداختن به بنیان‏هاى علوم انسانى و هنرها در مرحله‏ى اول قرار مى‏گیرند. با اسلامى شدن مبانى علوم انسانى و هنرها، باید به حیطه‏ى علوم تخصصى رفت؛ ابتدا علوم انسانى و سپس دیگر علوم را با توجه به مبانى اسلامى تنظیم کرد. این کار زمینه را براى اسلامى شدن علوم کاربردى مهیا مى‏کند. در تمام این مرحله، رفت و برگشت‏هاى نظرى با فرهنگ بنیادى ضرورى است. این کار، هم مفاهیم فرهنگ بنیادى را مطابق نیاز روز تنظیم و توجیه مى‏کند و هم از انحراف در علوم اسلامى پیش‏گیرى به عمل مى‏آورد.
همزمان با مرحله‏ى اسلامى شدن علوم، باید به فرهنگ عمومى نیز توجه کرد. اما این توجه مسلما یک گام عقب‏تر خواهد بود. به عبارت دیگر، دستاوردهاى فرهنگ تخصصى به هر نتیجه‏ى یقینى اجمالى هم که دست یابد، باید در فرهنگ عمومى انعکاس یابد. اسلامى شدن فرهنگ عمومى با ابزار هنر عملى است. بنابراین، اسلامى شدن هنر از امور مقدماتى دخالت در فرهنگ عمومى است. نداشتن سیاست قاطع درباره‏ى هنر، مانع بزرگى براى ایجاد انسجام در فرهنگ عمومى است. لازم است تکلیف هنرها - از جمله موسیقى مشخص شود و به عنوان یک ابزار بسیار مؤثر، مورد استفاده قرار گیرد. پرداختن به جامعه‏ى هنرى کشور از اولویت‏هاى مهم فرهنگى براى اصلاح و بازسازى فرهنگ عمومى است.
راهبردهاى بیان شده کاربردهایى در ارتباط با فرهنگ منطقه‏اى و فرهنگ بومى دارد؛ زیرا هم فرهنگ منطقه فرهنگ امت اسلامى است و هم ایدئولوژى حرکت‏هاى اجتماعى ملت ایران مبتنى بر مکتب اسلام است. به هر حال، این امور باید در کشور ایران عملیاتى شود. براى عملیاتى کردن موارد مزبور در کشور، لازم است به عناصر هویت ملى توجه شود و بر اساس محدودیت‏ها و نقاط قوت آنها حرکت پذیرد، همان گونه که گفته شد، عناصر اصلى هویت ایرانى عبارتند از: جغرافیاى فلات ایران، زبان فارسى، مذهب شیعه، تاریخ مشترک و میل به پیشرفت یا تجدد خواهى. خود این عوامل تحت تأثیر چالش‏هایى قرار دارند که بیان شد و از نقاط قوتى نیز برخوردارند. با توجه به آن چالش‏ها و نیز آن نقاط قوت، به بیان راهبردهاى فرهنگى کشور در تعامل با پدیده‏ى جهانى شدن مى‏پردازیم:
همان گونه که ذکر شد، عناصر اصلى هویت ملى ایرانیان از نظر جغرافیایى، فلات ایران؛ از نظر وسیله‏ى ارتباطى، زبان فارسى، از نظر مرام و ایدئولوژى، مذهب شیعه؛ و از نظر هدف، تجددخواهى یا میل به پیشرفت و تکامل است به نحوى که همواره در صدر قرار گیرند. تاریخ مشترک نیز به عناصر مزبور بعد زمانى داده، براى هر یک از آنها در ارتباط با دیگران، سرنوشت بخصوصى را رقم زده است. از سوى دیگر، گفته شد که پدیده‏ى »جهانى شدن«، به گفته‏ى برخى، با مدیریت خاص، و به عقیده‏ى برخى دیگر، به طور طبیعى، در حال یکسان سازى فرهنگ جهانى بر اساس گزاره‏ها و مفاهیمى است که از سوى فرهنگ مغرب زمین صادر مى‏شود. بدین سان، خرده فرهنگ‏هاى جهانى، از جمله کشور ما، براى حفظ هویت خویش، ناگزیر است سیاست‏هاى بخصوصى در پیش گیرد. در تنظیم راهبردهاى فرهنگى در تعامل با پدیده‏ى جهانى شدن، باید وضعیت هر یک از عناصر مقوم هویت خویش را دریابند و به گونه‏اى سیاست‏ها را تنظیم نمایند که به قوام و دوام آنان بینجامد.

نقش مذهب شیعه در مقابله با جهانى شدن

ایدئولوژى یا مذهب شیعه محتواى سارى و جارى در قالب‏هاى عنوان شده ( جغرافیا، زبان فارسى و تاریخ ) در هویت ایرانى است. این مکتب قرن‏هاست روش زندگى مردم ساکن در فلات ایران را تعیین مى‏کند؛ عالى‏ترین مفاهیم بیان شده توسط اندیشمندان و هنرمندان ایرانى به زبان فارسى را رقم زده است، و در سرنوشت تاریخى این ملت از زمان ظهور و ورودش به این خطه، نقش درجه یک داشته است. امروزه این عامل در مقابل عامل تجدد خواهى ملت ایران و بخصوص در ارتباط با پدیده‏ى جهانى شدن، به شدت به چالش کشیده شده است. عمده‏ترین چالش این مکتب در مقابل تجدد و جهانى شدن، کارآمدى و پاسخ گویى به مسائل روز است. هر چند تحول به وجود آمده در علم اصول از اوایل دوره‏ى قاجار توانست کارآیى فقه شیعى را در ارتباط با مسائل روز افزایش دهد، اما به نظر مى‏رسد با توجه به تحولات صورت گرفته در جهان در دو قرن پس از آن، به نوآورى دیگرى در این علم شریف نیاز باشد. به نظر مى‏رسد تأکید بر امور اجتماعى به جاى نگریستن به وظایف مؤمنان در قالب فردى، از مهم‏ترین تغییرات ضرورى در این زمینه است.
ایدئولوژى اسلامى جهت گذار، تعیین کننده‏ى رفتار، و وسیله‏ى ایجاد یقین در قلوب ایرانیان است. این ایدئولوژى از قرون گذشته، همواره در مقابل تهاجم بیگانگان قرار داشته و تاکنون توانسته است خود را حفظ نماید و با ایجاد تغییرات تازه و افزایش کارآیى اجتماعى، مى‏تواند در مقابل تهدیدهاى جدید نیز به خوبى مقاومت کند.
وظیفه‏ى اصلى بررسى و گسترش این دین مبین بر دوش حوزه‏هاى علمیه است. عزیزان این حوزه‏ها ضمن تأکید بر وسواس حفظ اصالت وحى، لازم است به نوآورى‏هاى تازه‏اى دست بزنند و جامعه‏ى تشنه این محتواى اصلى خویش را سیراب نمایند. کارآمدى ایدئولوژى شیعى به کارآیى آن در صحنه‏ى زندگى امروز گره خورده است. لازم است مفاهیم بلند این مکتب به شیوه‏هاى نوین منتشر شوند و کارآمد گردند. امروزه کارآمدى نظام‏هاى اجتماعى در قوت دانش تخصصى و فنى آنان نهفته است. از این رو، ضرورى به نظر مى‏رسد که دانشى تخصصى و فنى مبتنى و یا دست کم سازگار با دین مبین تدوین و تعیین گردد. مکتب شیعه در ایران امروز، باید به روشنى در مقابل پدیده‏ى تجددخواهى ایرانیان، میزان قدرت و حیطه‏ى اختیار آنان را تعیین کند، و این مهم عمدتا بر عهده‏ى حوزه‏هاى علمیه است. همکارى دانشگاه‏ها در این زمینه مى‏تواند بار مشکل را سبک‏تر کند.
اگر از زاویه‏ى دیگرى به پدیده‏ى « جهانى شدن » بنگریم، مى‏توانیم بگوییم تمدن پا گرفته‏ى پس از عصر نوزایى در اروپا، تمدنى است که بر دوش تمدن‏هاى گذشته‏ى خود از جمله تمدن اسلامى قرار دارد. ملت اروپا در ضمن جنگ‏هاى صلیبى با تمدن اسلامى آشنا شدند و بجد تلاش کردند تا آن تمدن را در منطقه‏ى خود بازسازى کنند. این بازسازى با بغض و کینه‏اى همراه بود که از مظالم کلیساى قرون وسطا نشئت مى‏گرفت. بدین روى، موجب شد تمدن اروپا تلاش نماید به تدریج، از تمدن اسلامى دین زدایى کند و دنیا گرایى را پایه‏ى اصلى بازسازى تمدن جدید قرار دهد.
« انسان گرایى » و « لذت جویى » دو پایگاه دیگرى بودند که تمدن اروپا بر اساس آنها شکل گرفت. در این جریان، عقل ابزارى حکم نمود هر چه تولید مى‏شود عملا فایده‏اى این جهانى بر آن مترتب باشد. به عبارت دیگر عمل گرایى و اصالت فایده معیارهایى براى تنظیم و تولید عناصر فرهنگى شدند. بر این پایه، فرهنگ تخصصى و فرهنگ عمومى اروپا و ادامه‏ى آن در امریکا، طى حدود پنج قرن شکل گرفت.

جمع‏بندى

امروزه تمدن غرب بر پایه‏ى عناصر فرهنگى - بنیادى، مجموعه‏اى هماهنگ و قدرتمند شکل داده که بسیارى از نیازهاى دنیوى مردم عالم را تأمین مى‏کند. بهره‏ى دنیا در حد ظرفیت انسان گرایى، لذت جویى، و دنیا گرایى به خوبى تولید شده است. اگر این تولیدات در خدمت فرهنگ بنیادى اسلامى قرار گیرند و با توجه به آن، عنصر هماهنگ کننده‏ى تقرب جویى به خداوند - تبارک و تعالى - از نو تعریف شود راه طولانى پنج قرن پیموده شده توسط این فرهنگ در خدمت نیازمندى‏هاى جوامع اسلامى قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر، اگر مسلمانان با توجه به عناصر فرهنگ بنیادى خود، به گزینش و بازسازى عناصر فرهنگى غرب بپردازند، مى‏توانند تمدن تازه‏اى بنیان نهند که مزایاى تمدن امروز را داشته باشد، در حالى که از فقدان معنویتى که او هم اکنون از آن رنج مى‏برد، در امان باشند.
به دیگر سخن، اگر از زاویه‏ى »فرصت« به جریان »جهانى شدن« امروز نظر افکنیم، مى‏توانیم بگوییم: جهانى شدن فرصتى براى بازسازى تمدن اسلامى را براى مسلمانان فراهم کرده است. امروز فرهنگ‏هاى اسلامى از جمله فرهنگ ملت ایران، مى‏توانند از فرصت به دست آمده استفاده کنند، به بازسازى خود بپردازند و تمدن تازه‏اى را بنا نهند که همه‏ى جهانیان از آن منتفع گردند.

پی‌نوشت‌ها:

1- استادیار جامعه شناسى و برنامه‏ریزى اجتماعى دانشگاه شیراز.




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط