مترجم: الف. انتظاری
رویکرد شناختی(1)
با همراهی دوباره مارتینز، این مطلب، در واقع، حقیقت دارد که بسیاری از جنبشهای معاصر در جامعه شناسی (جامعه شناسی پدیدار شناختی(2)، روش شناسی قومی(3)، ساخت گرایی(4) و غیره) ملهم از شوق قرار دادن «معنا»(5)، «معرفت»(6) و «شناخت»(7) در مرکز صحنه جامعه شناختی است. همانطور که مارتینز (صفحه 252، 1974 Martinz) اشاره می کند «اگر کسی می خواست به منظور زمانبندی تاریخ اخیر نظریه جامعه شناختی به یک روش معقول و منطقی، مکاتب «بعد از کارکردگرایی»(8) را به لحاظ مفهومی متحد نماید، به سختی می توانست حرفی بدتر از «انقلاب شناختی» به میان آورد». این انقلاب در تعدادی از زیر رشته های جامعه شناسی، طنین انداخته است. همانطور که برنشتاین (ص 152، 1974 Bernstein) گفته است، جامعه شناسی تعلیم و تربیت یکی از آنهاست، که در آن توجه از «چگونگی ورود طبقه اجتماعی به ساختار سازمانی تعلیم و تربیت و حفظ، تضمین و تکرار خود» به «تحلیل مشابهی در مورد محتویات تعلیم و تربیت» تغییر یافت. مورد دیگر جامعه شناسی علم است. تأثیر گرایشهای شناختی کلی در اینجا مسئله است. زیرا برای خیلی از (اگرچه، نه همه) جامعه شناسان علم متمایل به گرایش شناختی، تکلیف این نیست که تبیین های دانشمندان را جایگزین تبیین های جامعه شناسان کنند، بلکه تقریباً برعکس می خواهند تبیین های جامعه شناختی را به جای سنت بازسازی تاریخی سیستماتیک دانشمندان قرار دهند. در واقع الهامات انقلابی بیشتر به طور مستقیم از مباحثات فلسفه علم نشأت یافته است. با حداکثر اختصار اشاره کنیم؛ این نقد فلسفه تجربه گرایانه منطقی(9) علم که به عنوان مثال در کار پوپر، کوهن، لاکاتوش(10)، فیرابند(11) (و در منازعات میان اینها و دیگران) بود، موجب شد تا تعدادی از جامعه شناسان فرضیات معرفت شناختی مضمون در جامعه شناسی علم مرتونی را بررسی و رد نمایند. همینطور کار کوهن، به ویژه، نه تنها ارائه دهنده کارتون جدیدی برای جامعه شناسی علم بود، بلکه به یک معنا در بخشیدن جایگاهی برای جامعه شناسی در فهم علم، مشروعیت بیرونی فراهم نمود.سنت تجربه گرایان منطقی در فلسفه علم (که کار مثلاً کارناپ(12)، همپل(13) و نیجل(14)، نمونه های آن هستند) درگیر تفکیک معرفت علمی از متافیزیک و تشریح قواعد منطقی ابدی که بر طبق آنها ادعاهای معرفت (علمی) باید مورد ارزیابی یا تصدیق قرار گیرند (روش علمی) بود. اینکه عملاً دانشمندان چگونه می خواستند عمل بکنند و به ویژه «کشفیات علمی»(15) چگونه انجام می گرفت، مورد نظر نبود؛ مطلب اخیر به خوبی و بدون هیچ دعوایی باید برای جامعه شناسی معرفتی رها می شد (1971، Dolby). چنین دیدگاهی، نه جایی و نه فایده ای در جامعه شناسی علم داشت. در تاریخ علم هم، جا و اثر اندکی (که ممکن است صرفاً ارائه دهنده توضیحات کمکی باشد) دارا بود. کتاب «ساختار انقلابات علمی» کوهن (1962، Kuhn) نمایانگر یک دگرگونی در روابط میان تاریخ و فلسفه علم بود. در این کتاب، نظر بر این بود که روشهای علمی، قاعده سازی های نظری، ملاکهای ارزیابی مسائل و تعریف راه حلها، مطلق نبوده، بلکه در طول زمان تغییر کرده اند. همانطوری که اکنون به خوبی معلوم است، کوهن در ادامه، معتقد بود که پارادایم(16) های علمی (که اینها جنبه هایی از آن هستند) مشمول واژگونی و فروپاشی گاه به گاه و در نتیجه دگرگونی انقلابی هستند. علاوه بر این، کوهن معتقد بود که نظریات، استانداردها و ملاکها، تابع اجماع و توافق عمومی اجتماع دانشمندان هستند؛ و بدین وسیله گشودن بعد جامعه شناختی. در واقع طبق زمینه عقاید جمعی متداول موجود بود که ادعاهای معرفتی ارزیابی می شدند. حداقل گاه گاهی (و به ویژه در دوره های انقلابی منجر به تغییر پارادایم) دیدگاه های اجتماعات علمی برای نفوذ کلی فرهنگی و نهادی باز بودند.
نسبی گرایی افراطی فرمول اولیه «کوهن» که منکر هرگونه وسیله مقایسه پیشرفت در بین پارادیم های متوالی و جایگزین، یا هر گونه زبان مقایسه شده بود، موضوع منازعات شدید در میان فلاسفه بوده است. مثلاً لاکاتوش(17) سعی داشت آنچه او آنرا «روانشناسی شلوغی» در موضع «کوهن» می دید بی اعتبار سازد و تلاش کرد تا محک های لازم برای مفهوم کلی ترقی علمی را تجدید بنا کند. انتشار کتاب انتقادگرایی و رشد دانش در 1970 که شامل مقاله اصلی لاکاتوش و انتقادات دیگری بر کوهن و یک پاسخ دفاعیه ای بود، این منازعه را بیش از پیش عمومیت بخشید (1970 Lakatos and Musgrave)
جامعه شناسی شناختی علم، کمابیش از این زمان شروع شد. دالبی (1971، Dolby)، کینگ (1971 King)، بارنس و دالبی (1971، Barnes and Dolby) و دیگران، مفهومی از علم به عنوان روند «خطی»(18) و دارای خاصیت «جمع و انباشته شدن»(19) توسعه فکری که بر مشاهده معتبر و بی مسئله بنا شده است، ارائه دادند، که مقوم کار مرتون هم بود. وایتلی (1972 Whitley) به مرتون و هگسترم و دیگران، به دلیل تقلیل منازعات عقلانی به منازعات مربوط به حقوق مالکیت یا مسائل کنترل حمله کرد. در حالی که لاکاتوش تضاد بین برنامه های تحقیقی رقیب را محرک ترقی علمی می دید، هگسترم آن را ضرورتاً به عنوان «کجروی» و مشکلی در زمینه اعمال کنترل اجتماعی می پنداشت. کینگ (1971، King) و مارتینز (1972، Martinz)، وایتلی (1974 و 1972، Whitley)، وینگارت (1974، Weingart) و دیگران در آرزوی جامعه شناسی علمی بودند که در جستجوی تبیین تغییرات فکری در علوم بر حسب کنش متقابل عوامل ساختاری - اجتماعی و شناختی ذهنی باشد. به ویژه وایتلی مشخصاً از تبیین های اجتماعی خالص امتناع ورزیده (مثلاً، اعمال اقتدار توسط خبره علمی، شکل جامعه شناختی نسبت گرایی اولیه کوهن) و بر جایگاه عوامل شناختی، هم در «اکسپلانان ها(20)» و هم در «اکسپلانان دوم(21)» تبیین های جامعه شناختی از ترقی علمی، اصرار ورزید. از این روست که «وینگارت» (1974، Weingart)، تمایز میان «جهت گیری شناختی»(22) و ساختهای نهادی را بسط می دهد و سلسله مراتبی از «جهت گیری شناختی» ارائه می دهد. در رأس این سلسله مراتب، «ارزشهای والا»(23) (مفاهیم کلی ارزش، ماهیت علم) قرار دارند و در پائین ترین سطح این سلسله مراتب، «طرحهای مفهومی»(24) (که توسط دانشمندان در فعالیتهای ویژه حل مسئله استفاده می شود) قرار دارند. وی به موازات این سلسله مراتب، سلسله مراتب مشابهی از ساختهای نهادی مربوط می کند (رشته - تخصص - قلمرو تحقیق) که هر عنصر آن به یک رویه از جهت گیری شناختی مربوط و متناظرست، یا حول آن متمرکز است. رویه های متفاوت ساخت نهادی به اندازه های مختلفی نهادی شده اند و متصور است که تغییر می تواند در هر یک از آنها آغاز شود. اگرچه ضرورتاً بر دیگران اثر می گذارد. به کمک این طبقه بندی ها، پیشنهاد می شود که وظیفه مهم جامعه شناسی علم عبارتست از: بررسی ارتباطات میان نظام های شناختی و نهادی و همچنین آزمودن پویایی (کنش متقابلی) تغییر. به هر حال وینگارت کانون اصلی جامعه شناسی علم را در پائین ترین سطح سلسله مراتب خویش می بیند (یعنی «قلمروهای تحقیق»(25) - «طرحهای مفهومی»)، زیرا در اینجاست که «جریانات اصلی و مهم حل مسئله و تصمیم گیری صورت می پذیرد». «جهت گیریهای بیشتر مابعد الطبیعی»(26) به طور دقیق تری حوزه «تاریخ علم و فرهنگ، به لحاظ جامعه شناختی مطلع» است.
رویکرد وایتلی (1974، Whitley) به طور کلی به رویکرد وینگارت شباهت دارد. توجه اولیه او، روشن کردن مفاهیم «نهادی شدن اجتماعی»(27) (که شامل سازمان درونی و یکپارچگی اجتماعی است) و «نهادی شدن شناختی»(28) (هم شامل میزان توافق جمعی و هم در بردارنده همسانی / قابلیت پیش بینی فعالیت تحقیق) بود. وایتلی در ادامه، اشکال نهادی شدن اجتماعی و شناختی را در رابطه با «قلمروهای تحقیق» و «تخصص ها»(29) مورد توجه قرار می دهد؛ در واقع، شرایطی که تحت آن، قلمرو تحقیق یا تخصص به عنوان منبع هویت اجتماعی و شناختی دانشمندان عمل می کند؛ و روابط بین مفاهیم نظری و مشهودات فعالیت علمی از قبیل روندهای ارتباطی.
روشن است که مطالعات موردی تغییرات علمی (شامل ظهور تخصص ها یا قلمروهای تحقیق جدید) می بایست صحنه لازم و ضروری، هم برای آزمودن امکان و هم تشریح دقیق این رویکرد را فراهم سازند. برخلاف کسانی مثل مولینز که به طور جداگانه در پی مشخص کردن و در ارتباط قرار دادن مشکله(30) نظری و ساخت اجتماعی در مراحل متعدد و گوناگون گسترش تخصص بود (1973-1972، Mullins)، این رویکرد شناختی نیاز توجه به کنش متقابل بین این دو جنبه تغییر علمی را مطرح می کند هم اکنون تلاشهایی برای انجام مطالعات موردی در این راستا در حال انجام است. از آنجائی که (به نظر من) در ماهیت درست جامعه شناسی شناختی علم، توافق لازم وجود ندارد، مطالعات موردی دقیقاً قابل مقایسه نیستند. برای نمونه، کولینز(31) ماهیت اجماع(32) شناختی را در قلمروهای متعدد تحقیق(33) و نتایج اشکال متفاوت اجماع را برای تبیین (یا تبیین پذیری) موفقیت و شکست تجربی مورد بررسی قرار داده است (1975، Collins). اما تأکید وی بر مرکزیت «مذاکره»(34) (مثلاً درباره آنچه باید به عنوان یک تجربه مشابه محسوب شود) نشان دهنده حمایت از مفاهیم تفسیرگرایانه یا پدیدارشناختی است که تعدادی دیگر از جامعه شناسان علم بریتانیا استفاده می کنند(35). توجه دانشمندان به مناسبت روندهایی از قبیل «تبیین»(36)، «مذاکره» و «بازسازی»(37) برای علم، ممکن است اساس یک سنت مشخص دیگری را در جامعه شناسی علم، فراهم نماید. اگرچه این رویکرد از تأمل خوبی بهره مندست، در حال حاضر به نظر می رسد اغلب، بیش از اندازه به منازعات فلسفه علم (و علوم اجتماعی) و جبهه گیری های شناخته شده کلی در جامعه شناسی در سطح کلان، وابسته است. احتمالاً این وضعیت تقریباً به طور ناگزیری از دیدگاهی ضمنی ناشی شده است مبنی بر اینکه شاید جامعه شناسی علم همانند سایر تخصص ها کاملاً یک تخصص نمی باشد.
قلمرو شناختی در متن اجتماعی(38)
رویکرد برونگرا که قبلاً در موردش بحث کردیم، بر نهادی شدن روابط اجتماعی و کارکردهای اجتماعی علم در جوامع مختلف و بر ارتباط میان عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با کارکرد سیستم علمی متمرکز می باشد. این نحوه برخورد (احتمالاً به ناچار) فاقد مبنای معرفت شناختی روشنی می باشد و به میزان زیادی در آراءاش در باب علم، التقاطی است. در مقابل دیدگاه شناختی به میزان زیادی به ساختار داخلی و بسط و گسترش دانش علمی التفات دارد، گرچه به نظر می رسد برای مسائل کلاسیک تمایز دانش علمی از فلسفه مابعدالطبیعی یا «شبه علم»(39) پوپر، توجه زیادی قائل نمی شود. در این رویکرد درک تغییر شناختی عمدتاً در قالب عوامل شناختی (متعامل) ساختار اجتماعی (درونی) صورت می پذیرد.خیلی کلی؛ اولین رویکرد بر روابط میان عوامل ساختار بیرونی و درونی، و دومین رویکرد بر روابط میان عوامل ساختاری درونی و شناختی متمرکز می باشد. چقدر امکان دارد که یک رویکرد حتی کلی تر که احتمالاً در بردارنده عناصر فرهنگی تبیین نیز باشد و به طور کلی عوامل شناختی، درونی و بیرونی - اجتماعی مذکور را با هم جمع کند، به وجود آید؟ البته این مطلب به معنی دیدن ریشه های رویکرد جدیدی در جامعه شناسی علم به مسائل کلاسیک جامعه شناسی معرفتی است. به نظر می رسد تعدادی از مؤلفان با کم و بیش بلندپروازی در چنین راستایی تقلا کنند.
شاید بلند پروازانه ترین تلاش (گرچه جنجال برانگیز) تز «نهائی شدن»(40) بوهم(41)، ون دن دئل(42) و کرون(43) (1973) باشد. این تز برآنست که وقتی یک تخصص علمی به مرحله بلوغ می رسد، توسعه نظری متعاقب آن، پذیرای تأثیرات هدفگذاری بیرونی می باشد، به عبارت دیگر از بیرون تعیّن می پذیرد. تخصص های بالغ (کامل) به وسیله دارا بودن یک «نظریه بنیانی» که قابل گسترش در راستای شقهای(44) متفاوت است، و به آن به عنوان «جلوتر نرو»، و «بسته» (به تقلید هایزنبرگ)، و بالقوه «متعالی» نگریسته می شود، مشخص می شوند. مشروعیت چنین نظیریه ای در «تحقق»(45) آن در «عبور به نظریات خاص» نهفته است (مثل مکانیک عمومی نیوتونی که به نظریه نظام سیارات هیدرودینامیک و آئرودینامیک و غیره منتهی شد). چنین تئوری های ویژه ای از روندهای رشد و توسعه مشابهی می گذرند، در حالی که به بیانی «منطق تحقیق»(46) کمتر آنها را «محدود» می سازد. تصور می شود که چنین روند تفکیک یا تخصصی شدن نظری نهایتاً به موقعیتهایی که در آن پتانسیل درونی برای توسعه نظری به پایان رسیده است، منتهی می گردد؛ رشد و کاربرد (در مسائل علمی) به طریقی به هم می پیوندند. این نهایی شدن است. نتیجه عملی اینست که تخصص های نهایی شده باید برای نوعی برنامه ریزی (سیاست علمی) باز باشند که نمی تواند در تضادی اساسی با نیازهای توسعه ای خود تخصص باشد. مقاله بعدی توسط ون دن دئل و وینگارت (1975) بیان می کند که در مراحل متفاوت رشد شناختی (که نهایی شدن آخرش است)، علوم قادر به جوابگویی یا «پذیرای» سطوح متفاوت از تقاضای بیرونی می باشند. مثلاً علوم اجتماعی در ارائه «توصیف / ارزیابی»(47) کارآیی دارند، ولی نه در بسط وسایل دخالت. نظریه ای مثل این نظریه به وضوح به دنبال شناسایی شرایطی هستند که در سایه عوامل بیرونی (که خود به طور مفصل مورد ملاحظه قرار نگرفته اند) بر رشد دانش علمی تأثیر می گذارند. نظریه «نهایی شدن» در جستجوی این شرایط منحصراً در ساختار نظری از قبل موجود علم (علوم) است.
به نظر می رسد منازعات در علم، ارائه دهنده کانون تحقیقی باشد که فرصت اکتشافات همزمان عوامل شناختی و عوامل ساختاری اجتماعی کلان را فراهم می کنند. بوردیو می گوید همیشه منازعات معرفت شناختی به ناچار واجد یک جنبه سیاسی نیز می باشند (Bourdieu 1975). بنابراین در تلاش برای فهم تضادهای معرفت شناختی، تمرکز منحصر به فرد چه بر (همانطور که متداول است) بعد شناختی یا بر بعد سیاسی، ماهیتاً غلط نگریسته می شود. این مطلب از برداشت بوردیو در مورد میدان علمی به عنوان «مکان تقلا و کشاکش رقابت آمیزی که در آن، آنچه مشخصاً در معرض خطر است، انحصار اقتدار علمی است که به طور جداناشدنی به عنوان توانایی فنی و قدرت اجتماعی تعریف شده است...» نشئت گرفته است. تصور می شود دانشمندان در رقابت برای اعمال آن تعاریفی از علم، آن پارادایم ها و آن نظریاتی هستند که محتملاً بیشترین «نفع نمادین»(48) را برای آنها به ارمغان بیاورد. نشان دادن این مطلب که در چنین تقلاهایی به تمامی منابع قدرت (نه الزاماً با استثناء قدرت و نفوذ سیاسی به مفهوم سنتی اش) قابل دسترس مراجعه می شود، خیلی مشکل نخواهد بود. به نظر ما نتیجه این می شود که دیگر هیچ تمایز روشنی بین منازعات شناختی «درونی محض» و منازعات در قلمروی عمومی (مثلاً بین «کارشناسان» فنی) وجود ندارد.
رابینز و جانستون (1976) تبیین خیلی مفیدی از بنیانهای اجتماعی و شناختی چنین «فنی» را ارائه نمودند. کار آنها بر منازعه اخیر در مورد [میزان] قابل قبول سطوح آلودگی سرب در محیط زیست متمرکز بود که عمدتاً بین دانشمندان پزشکی (مثل سم شناسان)(49) از یک طرف و دانشمندان علوم فیزیکی (مثل شیمی خاک شناسان)(50) از طرف دیگر در جریان بوده است. به تعبیر شناختی شیمی خاک شناسان مفهوم قاطع پزشکی یک «آستانه»(51) را که بر تشخیص وجود علائم مرضی بالینی مسمومیت سرب صرفاً در غلظتهای بالا مبتنی بود، مورد انتقاد قرار دادند. بنابراین سطوح پایئن تر میزان غلظت سرب (که عموماً رخ می دهد)، طبیعی و قابل قبول تلقی می شد. در مقابل، تکنیکهای کاملاً متفاوت زمانبندی زمینی(52) نشان داد که میزان سرب در جو کره زمین در دوره ماقبل صنعتی، درست یک درصد آنچه در امروزه وجود دارد، بوده است: و این ارائه دهنده یک غلظت «طبیعی» بسیار متفاوت می باشد. رابینز و جانستون می نویسند که «این منازعه، تمام نشانه های تضادی میان نظام های جامع عقاید را در خود داشت: سردمداران این منازعه به علت فقدان مفاهیم و واژه های مشترک، تمایل داشتند تا در برابر هم و علیه هم صحبت کنند».(53) اما نشان داده شده است که نزاع مزبور واجد یک بعد اجتماعی یا پایگاهی نیز می باشد. پزشکان سم شناس(54)، عکس العملشان رد صلاحیت یا حق اظهار نظر شیمیدانها و زمین شناسان در آن چیزی بود که آنها اصرار داشتند، صرفاً محدوده مسئله پزشکی است.
رابینز و جانستون در مقابله بعدی خود (1977 - 1976) مشخصاً صحبت از این می کنند که حاصل جدایی میان رویکرد برونگرا (علم و جامعه) و رویکرد شناختی «مصنوعی است و بی حاصل». مفاهیم و اسلوبهای تحلیل که در ادبیات «علم و جامعه» مورد استفاده قرار گرفته اند، خود توسط پیشرفتهای نظری جامعه شناسی علم کوهنی جدید(55) به زیر سؤال رفته اند. و این در حالیست که رویکرد اخیر بر علم کاملاً ایده آل غیر موجود، متمرکز است. آنها (رابینز و جانستون) در ادامه تحلیلی از تولید دانش بر حسب کنترل حرفه ای ارائه می دهند که تناسبش به برداشت از علم به عنوان یک حرفه وابسته است.
حال و آینده جامعه شناسی علم
از این گشت و گذار چه نتیجه ای می توان گرفت؟ در توان و قدرت جامعه شناسی علم تردیدی نیست. تنوع طرحهای مفهومی به ظهور روندهای گسترش (جامعه شناسی های علم بیشتر) و تخصص (جامعه شناسی علوم بیشتر) انجامیده است.در مقابل و همراه با این توجیهات تعدادی پرسش اساسی در مورد جامعه شناسی علم به سرعت آشکار می شوند. نگرش حساب شده ما نسبت به این تعدد رویکردها (برنامه های تحقیقاتی موجود در حال تکوین) که به نحو متفاوتی در حال رقابت با هم هستند و در حالی که از یکدیگر شناخت درستی ندارند بسط می یابند چیست؟ لاکاتوش در زمینه فلسفه علم، رقابت میان برنامه های تحقیقی را به عنوان یک منبع مهم رشد در علوم طبیعی مورد ملاحظه قرار داده است. برای جامعه شناسی علم نیز که احتمالاً رقابتها به وسیله قواعدی متفاوت خود را نشان می دهند، رابرت مرتون بر فوائد کثرت گرایی(56) نظری اصرار می ورزد: «به میزانی که پارادایم ها عقلاً نظام یافته اند، و نه صرفاً مجموعه عارضی(57) علائق شخصی که قدرت شناختی کمی را فراهم می آورند، تنوع به روشن شدن وجوه متمایز کنش انسانی و جامعه از جمله وجوهی که ممکن است مورد توجه یک پارادایم تنها قرار نگیرند منجر می شود» (صفحات 50-49، 1976، Merton). البته دیگران، مثل گولدنر(58)، ممکن است با این حرف مخالف باشند. بوردیو(59) بر این باور است که رقابت برنامه ریزی شده(60) (و یا با برنامه ریزی ابتدایی) که مشخص کننده جامعه شناسی علم می باشد باید به عنوان مبارزه (سیاسی) برای بدست گرفتن اقتدار فکری تلقی شود. روشن است که خواه انسان این ناهماهنگی (رقابت) موجود را خوب، بد یا اجتناب ناپذیر ببیند، جنبه ای اساسی از فلسفه و جامعه شناسی فرد و جامعه شناسی خود جامعه شناسی است. این پرسشی که چگونه و حول چه موضوعی و تا چه اندازه یک قرابت نظری امکان تحقق دارد، چه چیزی مکمل و اضافی خواهد بود.
به هر حال، حتی اگر تکاپو برای «یگانه گرایی نظری»(61) را کنار بگذاریم (چه به عنوان کاری بی معنی یا بی ارزش یا بی حاصل)، به نظر ما روند فکری مربوط به چنین تکاپویی حتماً چیزهای زیادی برای ارائه دارد. این چنین بحثی باید بعضاً فوق جامعه شناختی(62) باشد (مثلاً اینکه چگونه شخص می تواند موافق یا مخالف التفات در مورد رشد علم (علوم) در جوامع ثانوی یا محیطی(63) را توجیه کند؟) و بعضاً پیرامون مناسبت فلسفه علم (مثلاً بحث در مورد تمیز علم از غیر علم). نقش تاریخ در جامعه شناسی علم چه باید باشد؟ (مطالعات موردی پیرامون رشد تخصص گرایی علمی به مفهوم بسیار محدودی، تاریخی هستند. یک جامعه شناس علم حقیقتاً تمام تاریخی، به اطلاعات بیشتری نیاز دارد). جامعه شناسی علم چه چیزی برای شنیدن از، یا گفتن به، تحلیلهای جامعه شناختی سایر اشکال تولید فرهنگی (یا نمادین) دارد؟ از این پرسش احتمالاً اساسی ترین پرسش برمی آید. رابطه جامعه شناسی علم با جامعه شناسی های دیگر، در واقع چیست یا چه باید باشد؟ تصادفی نیست که بسیاری از منازعات جاری در اجتماعات جامعه شناختی (مثل کثرت گرایی نظری در مقابل یگانه گرایی نظری) که موضوعات مورد بحث در سایر حوزه ها هستند، در واقع متعلق به قلمروی جامعه شناسی علم هستند. «بوردیو» به وضوح این نظر را بیان می کند که جامعه شناسی علم صرفاً یک تخصص در میان سایر تخصص ها نمی باشد: «جامعه شناسی علم رسمی ... نه تنها وظیفه ارائه یک ایدئولوژی توجیه کننده برای [اجتماع جامعه شناختی]، بلکه همچنین و بالاتر از همه، وظیفه اجبار جامعه شناسی به احترام به هنجارها و قالبهای عاریه شده از علوم طبیعی را - گرچه به بهای تفسیر مجدد پوزیتیویستی - بر عهده دارد» (1975 Bourdieu). روشن است که بوردیو، جامعه شناسی علم را در بردارنده جامعه شناسی خود جامعه شناسی نیز می داند. اگر قرار است چنین باشد کاربرد پارادایم مرتون (مثلاً در تحقیقات مربوط به امتناع پذیرش مقالات توسط مجلات جامعه شناسی) سهم کمی در این بحث دارد. رویکردی که می تواند این بحث را با تمام پیچیدگی اش فرا بگیرد چه استلزاماتی دارد؟ در واقع به همراه بوردیو باید گفت که نیاز باید برای یک جامعه شناسی باشد و نه صرفاً شقوق جامعه شناسی (استراتژی ها) - که خود بیش از یک استراتژی سیاسی نمی باشد - بلکه «نظام کامل استراتژی ها». آیا باید به این مبارزه پرداخت؟
پی نوشت ها :
1. The Cognitive Approach
2. Phenomenological
3. Ethnomethodology
4. Structuralism
5. Meaning
6. Knowledge
7. Cognition
8. Post - functionalist
9. Logical empiricist philosophy
10. Lakatos
11. Feyerabend
12. Carnap
13. Hempel
14. Nagel
15. Discoveries
16. Paradigm
17. Lakatos
18. Linear
19. Cumulative
20. Explanans
21. Explanandum
22. Cognitive Orientations
23. Paramount Values
24. Conceptual Schemes
25. Research areas
26. Metaphysical
27. Social Instiutionalization
28. Cognitive Institutionalization
29. Specialities
30. Problematic
31. Collins
32. Consensus
33. Research Areas
34. Negotitation
35. به عنوان نمونه ر. ک به 1974، Law and French.
36. Accounting
37. Reconstruction
38. Social Context
39. Pseudo Science
40. Finalization
41. Bohme
42. Van den Daele
43. Krohn
44. Alternatives
45. Concretization
46. Logic of Inquiry
47. Assessments/Descriptions
48. Symbolic Profit
49. Toxicologists
50. Geochemists
51. Thereshold
52. Geochronolgical techniques
53. Talk through
54. Medical toxicologists
55. Neo - Kuhnian
56. Pluralism
57. Adventitious
58. Gouldner
59. Bourdieu
60. Programmatic
61. Theoretical monism
62. Metasociological
63. کشورهایی که نقش «حومه» را برای کشورهای صنعتی بازی می کنند. م.
References
Barber, B. (1952), Science and the Social Order, New York , The Free Press.
Barber, S.B., and R. G. A. Dolby (1970), 'The scientific ethos: a deviant viewpoint' European Journal of Sociology, 11, 3-35.
Ben -David ,J.(1970),The, International Social Science Journal, 22, 1, 7-27.
Ben-David, J. (1972) The
Scientist's Role in Society, Englewood Cliffs, Prentice-Hall.
Benveniste,G. (1972), The Politics of Expertise, Berkeley ,Glendessary Press.
Bernstein, B. (1974),'Sociology and the sociology of eduction \: abrief account' in J. Rex (ed) , Apprroaches to Sociology, London , Routiedge and Kegan Paul .
Blackburn , R. M.(1967), Union Character and Social Class, London, Batsford.
Blume, S.S. (1975), "Realismo" y "alcancque et les" fien la sociologia de la ciencia moderna, Revista Mexicana de Sociologia , 38, 1, 35-53.
Bohme , G., W. van den Daele, W. Krohn (1973), 'Finalisierunh der Wissenschaft' , Zeitschrift fur Soziologie , 2,128-144
Science Information , 15,2/3 (1976)307- 330.
Bourdieu, p. (1975), La Specificite du champ scientique et Societes, 7, 1 , 91-118.eich (ed),
Cahn, A. H. Teich (ed), Scientists and Public Affairs, Cambridge, Mass., MIT Press.
Cole, J.R. and S. Cole(1973), Social Strutification in Science,
Chicago, Chicago, University Press.
Collins . H.M.(1975) The seven sexes: a study in the sociology of a phenomenon, of the replocation of experiments in physics, Sociology, 9. 2, 205-224
Crane, D. (1972), Invisible Colleges, Chicago, University of Chicago Press.
ele, W. van den, and P.Weingart (1975), The Utilization of the Social Sciences in the Federal Republic of Germany, Report no. 2, Forschungswerpunkt Wissen - schaftsforschung, University of Bielefeld.
Dolby, R.G.A. (1971), 'The sociology of knowledge in natural science', Science Studies, 1, 1.
Flash, E.S.,jr. (1965), Economic Advice and Presidential Leadership, New York, Columbia University Press.
Gaston, j. C. (1973), Originality and Competition in Science, Chicago, University of Chicago Press.
Gomezgil, M.R.s. de (1975), 'Ka sicuikigua de ka cuebcua eb Nexuci: motives parasuestudio', Revista Mexicana de Sociologia, 37, 1,9-34.
Graham, L. A. (1967), The Soviet Academy of Science and the Communist Party, Princeton, Princton University Press.
Greenberg, D. S. (1969), The Politics of American Science, Harmondswerth, Penguin.
Hagstrom, W.O. (1965), The Scientific Community, New York, Basic Books.
King, M. D. (1971), 'Reason, tradition, and the progressiveness of science', History and Theory, 10, 3-32.
Krober, G. (1947), 'On the problem concerning the objective laws and stimuli of the development of science' in I. S. Spiegel-Rosing and J.J.Salomon (eds), Science Policy Studies, Tokyo, International Commission for Science Policy Studies. lUHPS.
Kuhn, T.S. (1962), The Structure of Scientific Revoiutions, Chicago, Chicago University Press.
Lakatos, 1., and A. Musgrave (eds) (1970), Criticism and the Growth of Knowledge, Cambridge, Cambridge University Press.
Law, 1., and D. French (1974), 'Normative and interpretive sociologies of science-', Sociological Review, 22, 581-595.
Martins, H. (1972), 'The Kuhnian "revolution" and its implications for sociology' in T.J. Nossiter, A. H. Hanson, and S.Rokkan (eds), Imagination and Precision in the Social Sciences, London, faber.
Martins, H. (1974),'Time and theory in sociology' in J. Rex (ed), Approaches to Sociology, London, Routledge and Kegan Paul.
Merton, R. K. (1957), Social Thery and Social Structure, New York, The Free Frees, chapters 15-19.
Merton, R. K. (1976), 'Structural analysis in sociology' in P. M. Blau (ed), Approaches to the Study of Social Structure, London,
Open Books.
Mikulinski, S. R. (1974), 'La science de la science: Problemes et recherches des annees 1970' in 1. S. Spiegel- Rosing and J. J. Salomon (eds), Science Policy Studies, Tokyo, International Commission for Science Policy Studies, IUHPS.
Mitroff, 1. 1. (1974), The Subjective Side of Science, Amsterdam, Elsevier.
Mulkay, M. J. (1969), 'Some aspects of cultural growth in the natural sciences', Social Research, 36, 1,22-52.
Mulkay, M. J. (1976a), The mediating role of the scientific elite', Social studies of Science, 6, 3.
Mulkay, M. J. (1976b), 'Norms and ideology in science', Social Science Information, 15. 415, 637-656.
Mullins, N. C. (1972),'The development of a scientific specialty: the Phage Group and the origins of molecular biology', Minerva, 10,51-82.
Mullins, N .C.(1973), 'The development of specialities in social science: the case of ethnomethodology', Science Studies, 3.
Nelkin, D,. (1971), Nuclear Power and Its Critics, Ithaca, Cornell University Press.
Nelkin, D. (1975), 'The political impact of technical expertise', Social Studies of Science, 5, 1,35-53.
Nichols, D. (1974), 'The associational interest groups of American science' in A.H.Teich (ed), Scientists and Public Affairs, Cambridge, Mass., MIT Press.
Rabkin, YM. (1976), "'Naukovedenie": the study of scientific research in the Soviet Union', Minerva, 14, 1,61-78.
Ravetz, J. (1971), Scientific Knowledge and Its Social Problems, Oxford, Oxford University Press.
Robbins, D., and R Johnston (1976), 'The role of cognitive and occupational differentiation in scientific controversies', Social Studies of Science, 6, 3.
Robbins, D., and R Johnston (1976- 1977), 'The development of specialties in industrialized science', Sociological Reviw, to be published.
Salomon, J. 1. (1970), Science et Politique, Paris, Editions du Seuil.
Salomon, 1. 1. (1974), Science and politics, Publication in Enghish of Science et Politi que, London, Macmillan.
Sapolsky, H.M. (1968), 'Science, voters, and the fluoridation controversy', Science, 162,3852,427-433.
Schroeder, B. (1970), 'The argument for self - govermment and public support of Science in Weimar Germany', Minerva, 10,4, 537-570.
Smith, A. Kimball (1970), A Peril and A Hope, Cambridge, Mass., MIT Press.
Storer, N. (1966), The Social System of Science, New York, Holt, Rinehart and Winston.
Storer, N. (J 973), Introduction, in R K. Merton, The Sociology of Science, Chicago, University of Chicago Press.
Storer, N. (1974), 'On a sociological theory of scientific change in R.D. Whitley (ed.), Social Processes of Scientific Development.
Whitley, R. D. (1972), 'Black Boxism and the sociology of science', Sociological Review Monograph, no, 18,61-92.
Whitley, R D. (J 974), 'Cognitive and social institutionalization of scientific specialties and research areas' in RD. Whitley (ed.), Social Processes of Scientific Development, London, Routledge and Kegan Paul.
Zuckerman, H. (1967), 'Nobel Laureates in science: patterns of productivity, collaboration and authorship', Amercian Sociological Review, 32, 391-403
منبع: توکل، محمد؛ (1389)، جامعه شناسی علم: مباحث نظری، تهران: جامعه شناسان، چاپ دوم