اعتراف عمر بن الخطاب
عمر بن الخطاب خود اقرار و اعتراف نمود (چنان چه علمای اهل سنّت نوشته اند) که علی علیه السلام دارای سه خصلت بوده که اگر یکی از آنها برای من بود دوست تر داشتم از آنچه که آفتاب بر آن می تابد، یعنی از تمام دنیا و ما فیها، از جمله آن که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حقش فرمود:«مقام تو در نزد من مانند مقام هارون است نزد موسی.»(1)
همچنین به ابن عباس گفت:
«لقد کان علی فیکم اولی بهذا الامر منّی و من ابی بکر...»(2)
در بیانی دیگر به ابن عباس گفت:
«یابن عباس اما و الله ان صاحبک هذا (یشیر الی علی علیه السلام) لاولی الناس بالامر بعد رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] الّا خفناه علی اثنین-الی ان قال ابن عباس-فقلت ماهما یا امیرالمؤمنین قال: خفناه علی حداثه سنّه و حبّه بنی عبدالمطلب»(3)
سؤال 19
عمر که خود چنین فضیلتی را درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام قائل است و او را از خود و از ابوبکر لایق تر نسبت به خلافت و رهبری می داند، چرا با حاضر بودن آن حضرت در کنار بستر او، یاد از ابوعبیده جرّاح (گورکن) می نماید و می گوید: اگر ابوعبیده حاضر بود من خلافت را به او واگذار می کردم؟(4)عمر «سالم بن ربیعه» را شایسته خلافت می داند
عمر بن الخطاب در بستر مرگ یاد از «سالم»(غلام آزاد کرده زوجه ابوحذیفه) نموده و او را شایسته مقام خلافت می داند.سؤال 20
طبق فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اجماع امت، خلیفه بایستی از قریش باشد، و به همین نکته ابوبکر و عمر در سقیفه اشاره نمودند و انصار را با همین دلیل مخذول نمودند و گفتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده که خلافت و امامت باید در قریش باشد(5) و حال آنکه علمای بزرگ اهل سنّت مانند ابن عبدالبرّ در «استیعاب»(6) و ابن اثیر جزری در «اسدالغابه»(7) و دیگران نوشته اند که «سالم بن ربیعه» عجمی و اهل اصطخر فارس بوده است.پس چرا عمر بن خطاب که خود گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده که امامت و خلافت بایستی از قریش باشد، هنگام مرگ آرزوی زنده بودن «سالم» و خلیفه شدن او را می کند و می گوید: «لو کان سالم حیاً ما جعلتها شورا»(8)، اگر «سالم» زنده بود امر به تشکیل شورا نمی دادم؟
سؤال 21
با توجه به این روایت که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحق مع علی و علی مع الحق»(9)؛ «حق با علی است و علی با حق است» چرا عمر در قضیه شورا، علی علیه السلام را معیار حق قرار نداد، بلکه «عبدالرحمن بن عوف» را معیار حق قرار داد و گفت: در هر طرفی که «عبدالرحمن بن عوف» باشد حق با آن طرف است؟ و سه نفر طرف مقابل باید گردن زده شوند؟سؤال 22
اگر قیادت و رهبری در اسلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر اساس سیستم شورا بود، چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سخنان خود در مواقع مقتضی به آن تصریح نکرد و مردم را با خصوصیات و حدود آن آشنا نساخت، تا آنان را به واقعیت و ماهیت این نوع از حکومت راهنمایی کند و گروهی را که جز با نظام قبایلی و عشایری و پدرسالاری، با هیچ نظام دیگری انس و الفت نداشتند، رهبری نماید؟آیا آیات «شورا» مربوط به خلافت و رهبری می باشد یا خیر؟
در اینجا ممکن است گفته شود که در کتاب خدا، دو آیه درباره موضوع شورا وارد شده است، آیا فکر نمی کنید که هدف از این دو آیه، بیان شکل حکومت پس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می باشد؟این دو مورد عبارتند از:
1. «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ »(10)
«با آنان مشورت نما، هر موقع که تصمیم گرفتی، به خدا توکل کن، خداوند کسانی را که به او توکل می نمایند، دوست می دارد».
2. «وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ».(11)
«آنان که به ندای پروردگار خود پاسخ گفته اند و نما را به پا داشته اند و کارهای آنان بر اساس شور و مشورت در میان آنان است و از آنچه که به آنان روزی کردیم، انفاق می کنند».
دو گواه روشن:
1) روشن ترین گواه اینکه این دو آیه مربوط به زعامت و رهبری نیست، این است که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم هرگز این دو آیه را در مورد تعیین حاکم پیاده نکرد، بلکه مجموع مشورت های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که تاریخ آنها را ضبط کرده است، مربوط به امور نظامی و جنگی است که آیا جنگ کنیم یا نکنیم و شورای نظامی بدر مربوط به این قسمت بود.(12)قسمتی از آن مربوط به شیوه جنگ و نبرد است که آیا در مدینه بمانیم و جنگ کنیم یا در خارج از شهر به نبرد بپردازیم، چنانچه شورای نظامی اُحُد مربوط به این قسمت بود.(13)
در نبرد احزاب، شورای نظامی برای شیوه دفاع از مدینه تشکیل گردیده بود.(14)
در جنگ طائف به خاطر یادآوری برخی از افسران ستاد نبرد از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل شد.(15)
سؤال 23
اگر این دو آیه مربوط به حکومت و رهبری می باشد، چرا در مجموع مشاوره های پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم موردی پیدا نمی شود که آن حضرت در انتخاب رئیس برای منطقه ای یا سپاهی از در مشورت وارد شده باشد؟، مع الوصف چگونه می توان گفت که این آیات بیانگر شیوه حکومت در اسلام می باشد؟2) هرگاه موضع گیری پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره قیادت و رهبری، موضع گیری مثبت از طریق تثبیت سیستم شورا در حکومت بود، شایسته بود که طرفین مخاصمه در سقیفه ساعده به این اصل تمسک جویند و یادآور شوند که پایه حکومت در اسلام را شور و مشورت تشکیل می دهد، و از این جهت باید به شور و مشورت بپردازیم، تا ببینیم چه کسی برای حکومت و رهبری لایق و شایسته است، در صورتی که مهاجر و انصار به چنین اصلی تمسک نجسته اند.
این دو گواه و گواه های دیگر، شهادت می دهند که موضع گیری پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم درباره سیستم حکومت هرگز بر اساس سیستم شورا نبوده است و لذا خلفای بعدی هر کدام خلیفه و جانشین را شخصاً تعیین کردند.
سؤال 24
اگر آیات شورا در مورد خلافت است، پس چرا در تعیین ابوبکر و عمر به عنوان خلیفه، این مسأله اجرا نشد و چرا در مورد عثمان مسأله شورا به صورت شورای فرمایشی نه حقیقی درآمد؟چرا در سقیفه اسمی از «شورا» به میان نیامد؟
بعضی می گویند برای این جهت در سقیفه اسمی از شورا برده نشد زیرا مهاجران دیدند که اگر مسأله شورا را پیش بکشند قطعاً «سعد بن عباده» خلیفه می شود، لذا برای پایمال کردن حق «سعد بن عباده» به آیات شورا تمسک نجستند.سؤال 25
اگر حقیقت چنین است، پس چرا انصار که مطرح کردن آیات شورا به نفعشان بود، به آیات مذکور استناد نکردند؟پی نوشت ها :
اگر در واقع مسأله شورا رافع مشکل برای مسأله رهبری می باشد و اگر خلیفه ای به غیر از این طریق روی کار بیاید، خلافتش نامشروع است، پس چرا بعد از معاویه به امر او مسأله خلافت به صورت موروثی درآمد؟
نبوت و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود
از جمله احادیث مجعوله که عمر آن را جعل کرد و به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داد، روایت زیر است:«ان النبوه و الامامه لا یتجتمعان فی بیت»(16).
«بدرستی که نبوت و امامت در یک خانواده جمع نمی شود»
سؤال 27
اگر نبوت و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود، پس چرا هارون که برادر حضرت موسی علیه السلام بود طبق آیه قرآن خلیفه آن حضرت شد؟(17)سؤال 28
اگر نبوت و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود، پس چرا ر مجلس شورای، عمر علی علیه السلام را نامزد خلافت نمود؟ آیا نبوت با خلافت بلافصل جمع نمی گردد ولی با خلافت مع الفصل جمع می گردد؟!عثمان از دیدگاه عایشه
عایشه عثمان را تشبیه به « نعثل یهودی» می کرد و می گفت:«اقتلوا نعثلا فقد کفر» (18) ، بکشید این عثمان شبیه به نعثل را که کافر شده، بکشید او را که خدا او را بکشد».
سؤال 29
اگر عثمان آن چنان بود که باید به گفته عایشه او را می کشتند، پس چرا وقتی که او را کشتند همین عایشه قتل عثمان را بهانه قرار داد و علی علیه السلام را قاتل عثمان معرفی کرد و به عنوان خونخواهی عثمان جنگ جمل را به راه انداخت؟(19)پی نوشت ها :
1. ریاض النصره، ج2، ص 224؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج42، ص 167؛ مناقب، خطیب خوارزمی، ص 54؛ کنز العمال، ج13، ص123، ح 36392؛ و ... .
این حدیث معروف به «حدیث منزلت» می باشد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:
«انت منی بمنزله هارون من موسی الّا انه لا نبیّ بعدی».
این حدیث از احادیث متواتر و مشهور است که بسیاری از روات و محدثین اهل سنت آن را روایت کرده اند، از جمله: صحیح بخاری، ج6، ص 24؛ صحیح مسلم، باب فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام، ج4، ص 1870، ح30-(2404)؛ صحیح ترمذی، ج5، ص 596، ح 3724 و ص 598، ح 3730؛ مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 179 و ج3؛ ص 32 و ج6 ص 369 و ص 438؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 42، ح115 و 121؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 109 و ج2 ص 337؛ تاریخ طبری، ج3، ص 104؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ترجمه علی بن ابی طالب علیهالسلام، ج1، ح 150؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج2، ص 507 و ص 509؛ حلیه الاولیاء، ج7، ص 195-196؛ ذخائر العقبی، ص 63 و 64؛ اسدالغابه، ج4، ص 26 و 27؛ کنزالعمال، ج11، ص 599، ح 32880 و ج13، ص 150، ح 36470؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 168؛ و ... .
2. محاضرات، راغب اصفهانی، ج7، ص 213.
3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 134 و ج2، ص 20.
4. عقدالفرید، ج4، ص 274؛ کنزالعمال، ج13، ص 216، ح 36654؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص 352؛ طبقات الکبری، ابن سعد، ج3، ص 413؛ و ... .
5. در مورد اعتراف ابوبکر مراجعه شود به:
صحیح بخاری، کتاب الحدود، باب رجم الحبلی، ج4، ص 120؛ سنن الکبری، ج8، ص 143؛ فتح الباری، ج13، ص 103؛ کنزالعمال، ج5، ص 596، ح 14059؛ ریاض النضره، ج1، ص 216؛ و... .
و در مورد اعتراف عمر مراجعه شود به:
سنن الکبری، ج8، ص 142؛ صحیح بخاری، ج8، ص 27؛ ریاض النضره؛ ج1،ص 214؛ و ... .
6. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ط اول، 1319ه، ج2، ص 576.
7. اسدالغابه، ابن اثیر، ج2، ص 245.
8. اسدالغابه، ابن اثیر، ج2، ص 246؛ تاریخ الامم و الملوک، ابوجعفر طبری، ج5، ص 34؛ تاریخ الکامل، ابن اثیر، ج3، ص 34؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 64، الاستیعاب، ابن عبدالبر، ط اول، 1319ه، ج 2، ص 576؛ عقدالفرید، ج4، ص 274.
9. روایت مذکور با الفاظ مختلف در منابع زیر آمده است:
تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ترجمه امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج1، ص 88، ح 121؛ اسدالغابه، ابن اثیر جزری، ج5، ص 287؛ فرائد السمطین، حموینی، ج1، ص 139-140؛ ذخائر العقبی، محب الدین طبری، ص 56 و در ریاض النضره، ج2، ص 155؛ مواقف، قاضی عضد الدین ایجی، ج3، ص 276؛ مجمع الزوائد، حافظ نورالدین هیثمی، ج9، ص 102؛ نزهه المجالس، عبدالسلام صفوری، ج2، ص 205؛ مفتاح النجاه، بدخشی، ص 21؛ قره العینین، ص 201، انتهاء الافهام، ابومحمد حسین بصری، ص 174؛ ارجح المطالب، تستری، ص 23؛ المحاسن و المساوی، بیهقی، ص 41، مسند علی، حافظ ابویعلی موصلی، ج290؛ ص 418؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 124؛ مستصفی من علم الاصول، ابوحامد غزالی، ج1، ص 136، عارضه الاحوزی شرح سنن ترمذی، ابوبکر بن عربی مالکی، ج 10، ص 216؛ مناقب، خطیب خوارزمی، فصل هشتم، ص 56؛ وسیله المتعبدین، حافظ عمر ملاموصلی، ج5، ص 176-177؛ لمع الادله فی اصول النحو، کمال الدین ابوالبرکات انباری، ص 46؛ جامع الاصول، ابن اثیر، ج9،ص 420؛ مشکاه المصابیح، حافظ ولی الدین خطیب تبریزی، ص 568، ط دهلی؛ تخلیص المستدرک، شمس الدین ذهبی، پاورقی ج3، ص 124؛ مراه الجنان، یافعی، ج1، ص 110؛ کنزالعمّال، متقی هندی، ج11، ص 643؛ روضه الندیه، بدرالمنیر کحلانی، ص 156؛ وسیله النجاه، محمد مبین لکهنوری، ص 92؛ فتح الکبیر، نبهانی، ج2، ص 131؛ مناقب سیدنا علی، عینی، ص 35؛ عقدالفرید، ابن عبد ربه، ج4، ص 311؛ انصاف، قاضی ابوبکر باقلانی، ص 58؛ ملل و نحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص 103؛ صیدالخاطر، ابوالفرج ابن جوزی حنبلی، ص 385، تفسیر مفاتیح الغیب، فخرالدین رازی شافعی، ج1،ص 111؛ تذکره الخواص، سبط ابن جوزی، ص 28 و 32؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، چ1، ص 270، عزّه المنیفه، سراج الدین عمر غزنوی، ص 51؛ رقائق، شیخ عبدالله حنفی شافعی مصری، ص 385، صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، باب اول، فصل پنجم، شبهه 11، ص 24؛ روضه الاحباب، عطاء الله ابن فضل الله حسینی شیرازی، ص 576؛ علم الکتاب، خواجه میرمحمدی حنفی، ص 261؛ شرح مواهب اللدنیه، محمد بن عبدالباقی زرقانی، ج7، ص 13؛ اتحاف اهل الاسلام، محمد بن احمد حنفی مصری، ص 67؛ اسعاف الراغبین، ابن صبّان مصری، چاپ حاشیه نورالابصار شبلنجی، ص 152؛ روضه المحتاجین لمعرفه قواعد الدین، شیخ ابونعیم رضوان خلوتی مصری، ص 391؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج14، ص 321؛ مجمع الزوائد، ابن حجر عسقلانی، ج7، ص 234؛ راموز الاحادیث، شیخ احمد گمشخانوی، ص 203؛ و ... .
10. سوره آل عمران، آیه 159.
11. سوره شوری، آیه 38.
12. سیره النبویه، ابن هشام، ج1، ص 515.
13. همان، ج2، ص 63.
14. تاریخ کامل، ابن اثیر، ج2، ص 12.
15. مغازی، واقدی، ج3، ص 925.
16. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 189؛ نهج الایمان، ابن جبر، ص 464.
17. «و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین».(اعراف، آیه 142)
«و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و (آنها را) اصلاح کن، و از روش مفسدان پیروی منما».
18. تاریخ طبری، ج4، ص 477-تاریخ ابن اعثم، ج1، ص 155-تاریخ ابن اثیر، ج3، ص 87-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 77-نهایه ابن اثیر، ج4، ص 156؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی، ص 61 و 64؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج1، ص 49؛ سیره الحلبیه، برهان الدین الحلبی، ج3، ص 286.
فتوای دیگر عایشه در مورد قتل عثمان این بود که گفت: «اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلاً».
(تاج العروس من شرح القاموس، زبیدی الحنفی، ج8، ص 141؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 14، ص 193؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 77؛ و ...)
ابن ابی الحدید گوید: هر کس تا به حال کتابی در سیرت و اخبار نوشته، بیان کرده که عایشه دشمن سرسخت عثمان بود، تا جائی که لباسی از پیامبر صلی الله علیه و آله در اطاق خود آویزان کرده بود و می گفت:
این لباس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که هنوز نپوسیده که عثمان آن را دریده است (کنایه از پایمال نمودن دستورات آن حضرت است).
برای اطلاع بیشتر در مورد اختلاف عایشه با عثمان مراجعه شود به:
تاریخ یعقوبی، ج2، ص 152؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 77 و 486؛ الاستیعاب، ابن عبدالبرّ، مطبوع بهامش الاصابه، ج2، ص 192؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی، ص 61 و 64؛ تاریخ طبری، ج4، ص 407 و 459 و 465؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر الجزری، ج3، ص 206؛ تاج العروس، زبیدی، ج8، ص 141؛ لسان العرب، ابن منظور، ج14، ص 193؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج1، ص 45؛ عقدالفرید، ج4، ص 295 -306؛ و ...
19.مورخین اهل سنت علت فتوی عایشه مبنی بر قتل عثمان و طلب خونخواهی عثمان نمودن از امیرمؤمنان علیه السلام را چنین نوشته اند:
بلاذری در انساب الاشراف می نویسد:
هنگامی که خبر قتل عثمان در مکه به گوش عایشه رسید، دستور داد در مسجدالحرام خیمه ای برافراشتند، وی در میان آن خیمه قرار گرفت و چنین گفت:
مردم بدانید! من از کردار و رفتار عثمان چنین پیش بینی می کنم که او روزی برای قوم و خویش خود و ملت مسلمان، وسیله بدبختی خواهد گردید، چنانکه ابوسفیان در جنگ بدر برای قوم خویش خود وسیله بدبختی و بیچاره گی شد.(انساب الاشراف، ج5، ص 91-کنزالعمال، ج3، ص 161)
عده زیادی از مورخین نقل نموده اند، وقتی که خبر کشته شدن عثمان، در مکه به گوش عایشه رسید گفت: عثمان از رحمت خدا دور باد! او در اثر اعمال زشتش بدین سرنوشت شوم دچار گردید، زیرا خداوند که بر کسی ظلم نمی کند.
و گاهی می گفت که: خدا او را از رحمتش دور گرداند، گناهانش وی را به ورطه هلاکت انداخت، و این گونه در چنگال مجازات اعمال خویش قرار گرفت. ای مردم، کشته شدن عثمان شما را دلگیر و محزون نسازد! احمر ثمودی پی کننده شتر صالح که قوم ثمود را به ورطه هلاکت و بدبختی انداخت، عثمان نیز مانند وی در میان شما مسلمانان مایه اختلاف و فساد نگردد! اگر عثمان کشته شد، اینک طلحه بهترین و لایق ترین مردم برای مقام خلافت، در میان شما حاضر است، با او بیعت کنید، و از اختلاف و تفرقه بپرهیزید!! عایشه پس از این سخنان، با عجله و سرعت هر چه بیشتر به سوی مدینه رهسپار گردید، و در طول راه درباره حوادث و اوضاع مدینه فکر می کرد، ولی در رسیدن طلحه به مقام خلافت، شک و تردیدی به خود راه نمی داد.
عایشه به سرعت راه مدینه را می پیمود، و خود را با این افکار و گفتار سرگرم می نمود که:
«عثمان آن مرد یهودی، عثمان آن خرفت و احمق از رحمت خدا دور باد! او از رحمت خدا مرحوم باد! عثمان را کنار بگذار! از طلحه به من بگو! از آن شیر میدان جنگ، از پسر عمویم طلحه به من سخن بگو! ای طلحه! خوشا به حال پدری که همچو تو فرزندی دارد! مرحبا بر مادری که چون تو فرزندی زاد، مردم چه خوب تشخیص داده اند، که تنها اوست که شایسته این مقام است، گویا با چشم خود از دور می بینم، که مردم دست بیعت به وی می دهند، و با وی بیعت می کنند مرکب مرا برانید! با سرعت برانید! تا خود را به وی برسانم. عایشه خود را بدین گونه مشغول ساخته بود و راه مدینه را می پیمود، تا در اثنای راه با «عبید بن ام کلاب» که از مدینه می آمد روبه رو گردید و از وی پرسید:
عبید! از اوضاع مدینه چه خبر؟
عبید گفت: عثمان را کشتند و بعد از وی هشت روز بلاتکلیف، و بی سرپرست ماندند.
عایشه گفت: سپس چه؟
عبید گفت: الحمدلله کار به خیر انجامید، که مسلمانان دسته جمعی، یک دل و یک زبان، علی بن ابی طالب علیه السلام را برای خلافت و سرپرستی انتخاب کرده و با وی بیعت نمودند.
عایشه گفت: به خدا سوگند، که اگر امر خلافت به نفع علی علیه السلام تمام شود، سزاست آسمان ها خراب گردد، وای بر تو ای عبید! ببین که چه می گوئی؟
عبید گفت: عایشه! خاطرت جمع! جریان همان است که گفتم.
از گفتار عبید داد عایشه بلندگردید و فریاد و فغان وی طنین انداز شد.
عبید گفت: عایشه! تو چرا از بیعت مردم با علی علیه السلام، ناراحت و نالانی؟ چرا خلافت علی علیه السلام را خوش نمی داری؟ علی علیه السلام که به مقام خلافت، از همه بهتر و سزاوارتر است، علی علیه السلام کسی است که در هیچ فضیلتی، برای وی همانند و نظیری نیست.
سخن عبید که به اینجا رسید، عایشه فریاد زد که: مرا برگردانید! هرچه زودتر برگردانید! او بدین گونه به مکه برگشت، ولی شعار سابق خود را، که فرمان بر قتل عثمان می داد، تغییر داده بود و می گفت:
به خدا سوگند که عثمان بی گناه و مظلوم کشته شده است، من باید به خونخواهی وی قیام کنم!!
عبید گفت: عایشه! من از این در شگفتم که تو دیروز به کفر عثمان فتوا، و به قتل وی فرمان می دادی، و او را نعثل و پیرمرد یهودی می نامیدی، چه زود گفتار خود را پس گرفتی؟ که امروز عثمان را مظلوم و بی گناه معرفی می کنی؟
(تاریخ طبری، ج5، ص 172-تاریخ ابن اثیر، ج3، ص 80-طبقات ابن سعد، ج4، ص 88-کنزالعمال، ج3، ص 16)
سپس عایشه به مکه بازگشت و در مقابل درب مسجدالحرام از شتر خود پیاده شد و به سوی حجرالاسود حرکت نمود، در آن هنگام مردم از هر دو طرف دور او را گرفتند.
عایشه که جمعیت زیادی را در اطرافش مشاهده نمود، آن را مخاطب ساخت و گفت:
مردم! عثمان را بی گناه به قتل رسانیدند، و من نیز باید بر مظلومیت وی بنالم، به خدا سوگند به خونخواهی او قیام خواهم نمود.
و گاهی می گفت: قبیله قریش! علی علیه السلام، عثمان را به قتل رسانید، عثمان کسی بود که شبی از زندگیش بهتر از تمام دوران زندگی علی علیه السلام بود.
(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 76 ط مصر-الانساب الاشراف، ج5، ص 91)