نویسنده:حسان حلاّق
ترجمه: حجتالله جودکی و احمد درویش
ترجمه: حجتالله جودکی و احمد درویش
سلطان «عبدالحمید دوم» دریافت که دولت عثمانی ـ بویژه بعد از آشکار شدن وخامت اوضاع دولت عثمانی ـ قابل دوام نیست، مگر با تکیه بر مسلمانان و اعراب، و جلب اعتماد آنان در مقابله با دخالت اروپائیان در امور دولت. سیاست او اقتضاء میکرد که از ولایات باقیمانده در امپراتوری عثمانی نگهداری نماید. این بدان معناست که سلطان عبدالحمید در انجام فعالیتهای سیاسی خود مغضوب مسلمانان و اعراب نگردد. هنگامی که جنبش صهیونیستی در حکومت عثمانی برای تحقق بخشیدن طرح اسکان یهودیان در فلسطین تلاش میکرد، مسلمانان و اعراب این مذاکرات را آزمایشی عملی برای وفاداری سلطان به آنها و «قدس» قلمداد میکردند. بسیاری از آنان موضع خود را در مقابل عبدالحمید از خلال قوانین مهاجرت یهودیان و همچنین از طرح «هرتزل» تبیین مینمودند، و از همین رو سلطان به این طرح رأی منفی داد.
بعضی معتقدند که علت رد طرح صهیونیستها از یک سو ناشی از تمایل عبدالحمید جهت جلوگیری از آشوب اعراب و از سوی دیگر، تجربه وی از اقلیتها میباشد، و لذا وی نمیخواست که اقلیت جدیدی بوجود بیاید و وی را خسته نمایند.1
دیگر اینکه در این زمان سلطان از رشد احساسات ملی قومیتهای متعدد در امپراطوریش چون: ملت عرب، ملت بلغار، یونانی، ارمنی، و اسلاوی، رنج میبرد و لذا اعطای هر گونه امتیازی در فلسطین به یهودیان به منزله ایجاد مشکل قومی جدیدی برای خودش بود. و چه بسیار اتفاق میافتاد که اقلیتها در دولت عثمانی میکوشیدند فعالیتهای خود را آشکار کنند و سعی در استقلال سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مینمودند، و نیز گاهی اتفاق میافتاد که دولت عثمانی از مشکل اقلیتها که سلطان عبدالحمید سعی در «عثمانی نمودن» آنان داشت، رنج میبرد، ولی اکثر این اقلیتها به دلیل تمایلات درونی استقلالطلبانه، حل شدن در جامعه عثمانی را رد میکردند، دولت با این گرایشات چه عربی یا ارمنی مبارزه میکرد، تا آنجایی که یک گرایش استقلال طلبانه «آرامی»، با فعالیت محدود، وجود داشت. گفته میشود که «نعوم فائق»2 آرامی کوشید میراث و تمدن آرامیها را احیاء نماید، ولیکن فضای مناسب سیاسی نیافت، فیلیپ دی طرزی3 در مورد او میگوید:
هنگامی که این روزنامهنگار فاضل آرامی پی برد که در گستره وطنش تحت حکومت دولت عثمانی، شرایط موفقیت برای حرفهاش وجود ندارد به دنیای جدید گرایش پیدا کرد تا در کشورهای متمدن در سایه آزادی، مشغول بکار شود، لذا به ایالات متحده آمریکا رفت و در آنجا به مدد نیروی خدادادی و هوش سرشارش، مردمش را به بیداری از خواب غفلت و بازیابی گذشته پرافتخار آنها دعوت نمود. و مدتی نگذشت که در آنجا به انتشار مجدد روزنامه بینالنهرین همت گماشت، و این نخستین روزنامه سریانی است که در کشور امریکا منتشر میشد.4
این در مورد تلاشهای استقلالطلبانه اقلیتها بود، اما در مورد طرح صهیونیستها، حوادث سیاسی ثابت نمود که سلطان عبدالحمید دوم تنها به خاطر ترس از وجود اقلیت جدید آن را رد ننمود، بلکه علل متعددی وجود داشت که مهمترین آنها عبارتند از :
1) عکسالعملهای عربی فلسطینی بر علیه مهاجرت یهودیان، بعد از اینکه خطر یهود برای شهروندان عرب، فزونی یافت.
2) سلطان عثمانی، خطرات جنبش صهیونیستی، و چشم طمع آنها را به فلسطین بخوبی درک کرده بود.
3) نقش پان اسلامیسم و احساساتی که از آن ناشی میشد.
شایان ذکر است، به هنگام مذاکرات هرتزل با مسئولین عثمانی سلطان دریافت که احساسات اسلامی بر ضد طرح صهیونیستها بیش از آنچه که انتظار میرفت روز بروز نیرومندتر میگردد، و به همین خاطر او در پاسخ به اعتراضاتی که در فلسطین صورت میگرفت قول داد بزودی محدودیتهایی برای مهاجرت یهودیان ایجاد نماید (1) و دلیل این مدعا تلاشی است که سلطان جهت جداسازی سینا از حکومت خدیوی مصر عباس حلمی (1892 ـ 1914) انجام داد با این هدف که سینا را از دسترس صهیونیستها دور نگه دارد، زیرا تلاشهای اسکان یهودیان در شهر العریش به مثابه نقطه خیزشی به سوی فلسطین بود. و همچنین سلطان در این زمان خواستار باز پسگیری همه مصر از انگلیسیها شد. این درخواست هنگامی آشکار شد که جمالالدین افغانی5 حدود مصر را اینگونه تعیین نمود که: مصر با حدود و ثغور طبیعی و ضمائم آن از املاک دولت عثمانی شمرده میشود، خدیوی مصر مجاز نیست که قطعه زمینی چه بزرگ و چه کوچک به بیگانه، هر کس که باشد، و به هر علت و به هر شکلی واگذار نماید، و مجاز نیست از امتیازاتی که به مصر داده شده، به هر علتی دست بردارد.6 و در راستای درخواستش مبنی بر تبعیت مصر از حاکمیت عثمانی، به خدیوی مصر هشدار داد که لازم است به معاهدات و فرامین سلطانی پایدار بماند، و عثمانی بودن مصر را فراموش نکند.
واقعیت این است که «جمالالدین الأفغانی» به اهمیت مصر در سرنوشت و آینده بلاد شام پی برده بود، و از همین رو، وی همراه شیخ محمد عبده خواستار باقی ماندن مصر تحت سیطره دولت عثمانی و عقبنشینی انگلیس از این کشور شد، سید در این مورد میگوید:
اگر دولت عثمانی از حق مسلّم خود در سرزمینهای مصر به شکلهای مختلف صرفنظر کند، بر ما پوشیده نیست که حکومت بر این سرزمینها، رکن اساسی سلطه دولت عثمانی در سوریه، و بخش اعظم از آسیای صغیر، و حجاز و یمن میباشد، بر دولت عثمانی واجب است برای دفاع از حقوق مشروع و صیانت از شوکت خود در بسیاری از ممالکش کوشش فراوانی مبذول نماید، و قوانین مملکت، به دولت عثمانی اجازه نمیدهد که در مسأله مصر، و در مسایل کوچک و بزرگ آن چشمپوشی نماید، چرا که مصر همچون حلقه اتصالی است که سایر اجزاء امپراتوری عثمانی را به هم پیوند میدهد و اگر ـ العیاذ بالله ـ این حلقه از هم بگسلد، دیگر پیوندها نیز از هم گسیخته خواهد شد.7
از جهت دیگر، سلطان عبدالحمید دوم اهمیت مصر را در آینده فلسطین درک کرده بود، و به همین خاطر تلاشهای دائم او عملا بازگردانیدن تسلط کامل بر مصر بود، ولیکن شرایط سیاسی و نظامی و دستیازی انگلیس به مصر، مانع از انجام آن گردید. و نیز میتوان گفت که رد طرح صهیونیستها از سوی سلطان به زعامت جنبش «پان اسلامیسم» که خود پرچمدار آن بود، برمیگردد.
در واقع اندیشه یان اسلامیسم در پی کسب دستآوردهای سیاسی بود، ولیکن مشکل در اینجا بود که سلطان عبدالحمید دوم، چگونه میتوانست اسکان یهودیان را در فلسطین برای مسلمانان و اعراب بازگو نماید؟ و چگونه آنها را در مورد فروش اراضی مقدسة قانع کند؟ در واقع سلطان از خشم افکار عمومی اسلامی میترسید. و دلیل آن، این بود که وی پیوسته تلاش میکرد روابط حسنه خود را با مسلمانان و بویژه اعراب حفظ کند. وی در ابتدای انتقادش به سیاست صدراعظم مدحت پاشا میگوید: «مدحت پاشا پستهای کلیدی را به مسیحیان و رومیها در مناطق خارج ترکیه که وابسته به امپراتوری عثمانی است، واگذار کرده است. چنین اقداماتی بیشک ]احساسات[مسلمانان را علیه ما تحریک خواهد کرد.»8
شایان ذکر است که «پان اسلامیسم» در اصل وسیلهای دینی برای تقویت سلطه سیاسی عبدالحمید در جهان عرب و اسلام بود. و از رهگذر همین اندیشه بود که توانست هواداری عناصر مسلمان غیرترک را در امپراتوری عثمانی حفظ نماید. و همچنین توانست ]نظر مثبت [همه مسلمانان را در خارج از مرزهای امپراتوری به سوی خود جلب نماید.9 و به همین منظور ـ برای مدتی طولانی ـ در حکومت خویش بر گروهی از مسلمانان عرب و غیرعرب از جمله عزت پاشا عابد، ابوالهدی صیادی، سلیم پاشا و نجیب پاشا ملحمه اعتماد نمود. و نقش جمالالدین افغانی در سیاست سلطان بیتأثیر نبود.
جمالالدین افغانی که دشمن سرسخت سیاست عبدالحمید بود، ناگهان تغییر عقیده داد و سیاست او را تایید نمود، زیرا میدید که اهانت به دولت عثمانی منجر به اهانت جمیع مسلمانان در شرق و غرب عالم میشود.10 جمالالدین افغانی مخالف حضور استعمار اروپایی در مناطق اسلامی با سلطه اروپا بود، لذا نسبت به مصر توجه ویژهای نشان میداد. از دید وی تلاش سلطان و غیرت و تصمیم او بود که روحیه استقلالطلبی را در مصریان برانگیخت و آنان را برای رهایی از تسلط انگلیس با عزمی ثابت و قلبی استوار فراخواند.11 لذا جمالالدین افغانی سعی میکرد جلوی رخنه اروپائیان را بطور عام و انگلیسیها را بگونهای خاص، از طریق ایجاد نیروی متشکل از دولتهای اسلامی سد نماید. لذا نهضت پان اسلامیسم خواستار ضرورت وحدت مسلمین و دولتهای اسلامی در رویارویی با جریان خزنده استعمار اروپایی گردید. و به همین منظور جمالالدین افغانی بر همبستگی و وحدت مسلمانان، بر اساس بنیانهای اسلامی تکیه و استناد میکرد. وی در سطح سیاسی مستقیماً علیه نفوذ و تهاجم اروپائیان، همزمان با دعوت به اصلاحگری علیه ناهنجاریهای دینی و اجتماعی که جوامع اسلامی را در بر گرفته بود، دست بکار شد.12
هنگامی که سلطان عبدالحمید دوم با پیشنهادات پان اسلامیسم موافقت کرد جمالالدین افغانی سلطان را تأیید کرد و چنین گفت:
به نظر من، سلطان به ظرایف امور سیاسی و توطئههای دولتهای غربی واقف است، و لذا وی برای رهایی و در امان ماندن از سقوط حاکمیتش، آماده است. و آنچه که بیش از هر چیز تعجب مرا برانگیخت این بود که سلطان برای عدم اتحاد دول اروپایی جهت انجام عملیات بزرگ در سرزمینهای عثمانی، ابزارهای ]سیاسی[را مخفی نموده و آشکار نمیساخت. و سلطان بوضوح میدید که تجزیه سلطنت عثمانی امکان ندارد مگر با انهدام و ویرانی کلیه کشورهایی اروپایی ....13
جمالالدین افغانی بر این عقیده بود که سلطان مرد باهوشی است، زیرا هنگامی که اروپا تلاش میکرد تا بالکان را جهت خروج از سیطره دولت عثمانی با جنگی خود ساخته متحد نماید، سلطان با زیرکی پیش دستی کرده و هر چه که آنها رشته بودند، پنبه و وحدت کلمه و نقشههای آنها را نقش بر آب کرد. و جمالالدین افغانی میدید آنچه که موجب فراخوانی وی برای تأیید و بیعت وی با سلطان شده است و اصرار سلطان برای مقابله با دولتهای اروپایی و تاکید او بر جنبش مسلمانان میباشد و جمالالدین افغانی در این خصوص میگوید: ... «اما آنچه موجب شد که من دست بیعت به سوی سلطان برای پادشاهی و خلافت دراز کنم این بود که در وی آگاهی و هوشیاری بیش از حد و آمادگی او را در تهیه امکانات لازم جهت خنثی سازی توطئههای اروپا، و نیز حسن نیت او را در پایداری حکومت که به عبارتی نهضت پان اسلامیسم به حساب میآمد، مشاهده کردم.»14
جنبش «پان اسلامیسم» از رهگذر شوکت و اقتدار سلطان عبدالحمید به اعتبار اینکه وی نماینده مسلمین و پرچمدار جامعه اسلامی بود، نیرو گرفت. و اروپا میدید که سلطان عثمانی میتواند احساسات دینی رعایای خود را خصوصاً و مسلمانان را عموماً به نفع خود بکار اندازد، و از قبل آن، این بهرهبرداری سیاسی میتواند نفوذ کشورهای اروپایی را نه تنها در مناطق عثمانی بلکه در تمام مناطق اسلامی که تحت سیطره مستقیم حکومتهای اروپایی قرار دارد، تهدید نماید. و متعاقب این مساله سلطان با کمک جهان اسلام به خلافت عثمانی به تهدید اروپا برخاست. بعنوان مثال مسلمانان مقیم آلبانی، اتریش را تهدید میکردند و مسلمانان تاتار و کرد، روسیه را و مسلمانان هند، انگلیس را و در نهایت مسلمانان مقیم غرب اروپا، فرانسه را تهدید میکردند.15
واقعیت این است که سلطان عبدالحمید توانست از جنبش «پان اسلامیسم» و اندیشههای برخاسته از آن به نفع خود بهرهبرداری نماید. لذا آنگاه که وی دریافت برخی از احساسات میتواند وی را در عرصههای سیاسی و نظامی کمک نماید، سیاست اسلامی را اتخاذ کرد، بگونهای که این کار وی را واداشت تا به منظور راضی کردن برخی از گرایشهای موجود مسلمانان و جلب نظر آنها به سلک طریقههای صوفیه درآید.
سلطان عبدالحمید دوم عللی را که موجب مقاومت و پایداری وی در مقابل مهاجرت یهودیان ]به فلسطین[ گردید در خاطراتش چنین توضیح میدهد:
اشغال اراضی خالی از سکنه در امپراتوری ما، امری اجتنابناپذیر بود، و ما مجبور بودیم راههای مناسب مهاجرت به این اراضی را فراهم کنیم. اما مهاجرت یهودیان را مناسب ندیدم، زیرا نمیخواستیم با این اقدام در سرزمینهای خویش افرادی را اسکان دهیم که به دین و آداب و سنن ما تعلقی ندارند و حتی امکان قدرت را به آنها نخواهیم داد. و به همین خاطر پذیرفتیم که مهاجرین به این اراضی از افراد هم دین و ایمان ما باشند، و وظیفه ما حکم میکرد که افراد ترک مسلمان را تقویت نموده، و مهاجرت آنها را به سرزمینهای بوسنی و هرزگوین و بلغارستان تشویق نموده، و اسکان آنها را در این مناطق تسریع نماییم. 16
سلطان سیاست خود را در قبال فلسطین و اعراب مسلمان ضمن پیشبینیهایی در خصوص بلا و مصیبت وارده بر سرزمینهای مقدس و اهالی آن چنین خلاصه کرده و توضیح میدهد:
بسیاری از دولتهای اروپایی میخواهند که از دست یهودیان رهایی یابند، و آنها را به سرزمین فلسطین کوچ دهند، در امپراتوری ما یهودیان زیادی وجود دارند و اگر خواسته باشیم که نژاد عرب مسلمان در فلسطین برتری داشته باشد، میبایست اجازه ندهیم، یهودیان به این سرزمین مهاجرت کنند، و اگر عکس این باشد، و به آنها اجازه مهاجرت دهیم، یهودیان در اندک زمانی حکومت را بدست میگیرند و فلسطین را به اشغال خود درمیآورند، و ما با این اقدام در واقع گور خود را بدست خویش کندهایم.17
علاوه بر این، سیاست عبدالحمید نقش مؤثری در توقف مهاجرت یهودیان به اراضی مقدس داشت، که این سیاست را با صدور یک رشته فرمانهای رسمی دنبال نمود و در این فرمانها از کارگزاران حکومت عثمانی خواست که دقیقاً با وی همسو شوند. این اقدامات در حالی صورت میگرفت که رهبران آژانس یهود در مذاکراتشان با سلطان خواستار تعهد رسمی از وی بودند که یهودیان مهاجر را بدون هیچ قید و شرطی پذیرا شده، و شخص سلطان این موضوع را اعلان نماید. اما سلطان ـ چنانکه از قبل انتظار میرفت ـ قبول اینگونه اقدامات را به علل گوناگون رد کرد و شاید از جمله دلایل رد این مساله، موضع دولت عثمانی در قبال مردم مسلمان و عرب باشد، بویژه اینکه برخی از مسلمانان و اعراب عدم پذیرش این سازش را در واقع تضمین برای حمایت و استقلال خویش در مقابل دولتهای اروپایی تلقی میکردند. بگونهای که در سال 1898 مصطفی کامل زعیم مصر کتابی را تحت عنوان «مسأله شرق» منتشر کرد که در آن بر ضرورت پاسداری از دولت عثمانی تاکید نمود و مردم را به تایید و یکپارچگی بر حول محور پرچم دولت عثمانی فراخواند. زیرا دولت عثمانی تنها دولتی بود که میتوانست با استعمار بریتانیا در مصر و دیگر نقاط اسلامی و عربی مبارزه کند. وی در این خصوص میگوید: «بقا دولت علّییه برای جامعه بشری ضروری است. و بدون تردید اقتدار این دولت باعث آسایش مردم غرب و شرق میشود.»18
بعضی معتقدند که علت رد طرح صهیونیستها از یک سو ناشی از تمایل عبدالحمید جهت جلوگیری از آشوب اعراب و از سوی دیگر، تجربه وی از اقلیتها میباشد، و لذا وی نمیخواست که اقلیت جدیدی بوجود بیاید و وی را خسته نمایند.1
دیگر اینکه در این زمان سلطان از رشد احساسات ملی قومیتهای متعدد در امپراطوریش چون: ملت عرب، ملت بلغار، یونانی، ارمنی، و اسلاوی، رنج میبرد و لذا اعطای هر گونه امتیازی در فلسطین به یهودیان به منزله ایجاد مشکل قومی جدیدی برای خودش بود. و چه بسیار اتفاق میافتاد که اقلیتها در دولت عثمانی میکوشیدند فعالیتهای خود را آشکار کنند و سعی در استقلال سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مینمودند، و نیز گاهی اتفاق میافتاد که دولت عثمانی از مشکل اقلیتها که سلطان عبدالحمید سعی در «عثمانی نمودن» آنان داشت، رنج میبرد، ولی اکثر این اقلیتها به دلیل تمایلات درونی استقلالطلبانه، حل شدن در جامعه عثمانی را رد میکردند، دولت با این گرایشات چه عربی یا ارمنی مبارزه میکرد، تا آنجایی که یک گرایش استقلال طلبانه «آرامی»، با فعالیت محدود، وجود داشت. گفته میشود که «نعوم فائق»2 آرامی کوشید میراث و تمدن آرامیها را احیاء نماید، ولیکن فضای مناسب سیاسی نیافت، فیلیپ دی طرزی3 در مورد او میگوید:
هنگامی که این روزنامهنگار فاضل آرامی پی برد که در گستره وطنش تحت حکومت دولت عثمانی، شرایط موفقیت برای حرفهاش وجود ندارد به دنیای جدید گرایش پیدا کرد تا در کشورهای متمدن در سایه آزادی، مشغول بکار شود، لذا به ایالات متحده آمریکا رفت و در آنجا به مدد نیروی خدادادی و هوش سرشارش، مردمش را به بیداری از خواب غفلت و بازیابی گذشته پرافتخار آنها دعوت نمود. و مدتی نگذشت که در آنجا به انتشار مجدد روزنامه بینالنهرین همت گماشت، و این نخستین روزنامه سریانی است که در کشور امریکا منتشر میشد.4
این در مورد تلاشهای استقلالطلبانه اقلیتها بود، اما در مورد طرح صهیونیستها، حوادث سیاسی ثابت نمود که سلطان عبدالحمید دوم تنها به خاطر ترس از وجود اقلیت جدید آن را رد ننمود، بلکه علل متعددی وجود داشت که مهمترین آنها عبارتند از :
1) عکسالعملهای عربی فلسطینی بر علیه مهاجرت یهودیان، بعد از اینکه خطر یهود برای شهروندان عرب، فزونی یافت.
2) سلطان عثمانی، خطرات جنبش صهیونیستی، و چشم طمع آنها را به فلسطین بخوبی درک کرده بود.
3) نقش پان اسلامیسم و احساساتی که از آن ناشی میشد.
شایان ذکر است، به هنگام مذاکرات هرتزل با مسئولین عثمانی سلطان دریافت که احساسات اسلامی بر ضد طرح صهیونیستها بیش از آنچه که انتظار میرفت روز بروز نیرومندتر میگردد، و به همین خاطر او در پاسخ به اعتراضاتی که در فلسطین صورت میگرفت قول داد بزودی محدودیتهایی برای مهاجرت یهودیان ایجاد نماید (1) و دلیل این مدعا تلاشی است که سلطان جهت جداسازی سینا از حکومت خدیوی مصر عباس حلمی (1892 ـ 1914) انجام داد با این هدف که سینا را از دسترس صهیونیستها دور نگه دارد، زیرا تلاشهای اسکان یهودیان در شهر العریش به مثابه نقطه خیزشی به سوی فلسطین بود. و همچنین سلطان در این زمان خواستار باز پسگیری همه مصر از انگلیسیها شد. این درخواست هنگامی آشکار شد که جمالالدین افغانی5 حدود مصر را اینگونه تعیین نمود که: مصر با حدود و ثغور طبیعی و ضمائم آن از املاک دولت عثمانی شمرده میشود، خدیوی مصر مجاز نیست که قطعه زمینی چه بزرگ و چه کوچک به بیگانه، هر کس که باشد، و به هر علت و به هر شکلی واگذار نماید، و مجاز نیست از امتیازاتی که به مصر داده شده، به هر علتی دست بردارد.6 و در راستای درخواستش مبنی بر تبعیت مصر از حاکمیت عثمانی، به خدیوی مصر هشدار داد که لازم است به معاهدات و فرامین سلطانی پایدار بماند، و عثمانی بودن مصر را فراموش نکند.
واقعیت این است که «جمالالدین الأفغانی» به اهمیت مصر در سرنوشت و آینده بلاد شام پی برده بود، و از همین رو، وی همراه شیخ محمد عبده خواستار باقی ماندن مصر تحت سیطره دولت عثمانی و عقبنشینی انگلیس از این کشور شد، سید در این مورد میگوید:
اگر دولت عثمانی از حق مسلّم خود در سرزمینهای مصر به شکلهای مختلف صرفنظر کند، بر ما پوشیده نیست که حکومت بر این سرزمینها، رکن اساسی سلطه دولت عثمانی در سوریه، و بخش اعظم از آسیای صغیر، و حجاز و یمن میباشد، بر دولت عثمانی واجب است برای دفاع از حقوق مشروع و صیانت از شوکت خود در بسیاری از ممالکش کوشش فراوانی مبذول نماید، و قوانین مملکت، به دولت عثمانی اجازه نمیدهد که در مسأله مصر، و در مسایل کوچک و بزرگ آن چشمپوشی نماید، چرا که مصر همچون حلقه اتصالی است که سایر اجزاء امپراتوری عثمانی را به هم پیوند میدهد و اگر ـ العیاذ بالله ـ این حلقه از هم بگسلد، دیگر پیوندها نیز از هم گسیخته خواهد شد.7
از جهت دیگر، سلطان عبدالحمید دوم اهمیت مصر را در آینده فلسطین درک کرده بود، و به همین خاطر تلاشهای دائم او عملا بازگردانیدن تسلط کامل بر مصر بود، ولیکن شرایط سیاسی و نظامی و دستیازی انگلیس به مصر، مانع از انجام آن گردید. و نیز میتوان گفت که رد طرح صهیونیستها از سوی سلطان به زعامت جنبش «پان اسلامیسم» که خود پرچمدار آن بود، برمیگردد.
در واقع اندیشه یان اسلامیسم در پی کسب دستآوردهای سیاسی بود، ولیکن مشکل در اینجا بود که سلطان عبدالحمید دوم، چگونه میتوانست اسکان یهودیان را در فلسطین برای مسلمانان و اعراب بازگو نماید؟ و چگونه آنها را در مورد فروش اراضی مقدسة قانع کند؟ در واقع سلطان از خشم افکار عمومی اسلامی میترسید. و دلیل آن، این بود که وی پیوسته تلاش میکرد روابط حسنه خود را با مسلمانان و بویژه اعراب حفظ کند. وی در ابتدای انتقادش به سیاست صدراعظم مدحت پاشا میگوید: «مدحت پاشا پستهای کلیدی را به مسیحیان و رومیها در مناطق خارج ترکیه که وابسته به امپراتوری عثمانی است، واگذار کرده است. چنین اقداماتی بیشک ]احساسات[مسلمانان را علیه ما تحریک خواهد کرد.»8
شایان ذکر است که «پان اسلامیسم» در اصل وسیلهای دینی برای تقویت سلطه سیاسی عبدالحمید در جهان عرب و اسلام بود. و از رهگذر همین اندیشه بود که توانست هواداری عناصر مسلمان غیرترک را در امپراتوری عثمانی حفظ نماید. و همچنین توانست ]نظر مثبت [همه مسلمانان را در خارج از مرزهای امپراتوری به سوی خود جلب نماید.9 و به همین منظور ـ برای مدتی طولانی ـ در حکومت خویش بر گروهی از مسلمانان عرب و غیرعرب از جمله عزت پاشا عابد، ابوالهدی صیادی، سلیم پاشا و نجیب پاشا ملحمه اعتماد نمود. و نقش جمالالدین افغانی در سیاست سلطان بیتأثیر نبود.
جمالالدین افغانی که دشمن سرسخت سیاست عبدالحمید بود، ناگهان تغییر عقیده داد و سیاست او را تایید نمود، زیرا میدید که اهانت به دولت عثمانی منجر به اهانت جمیع مسلمانان در شرق و غرب عالم میشود.10 جمالالدین افغانی مخالف حضور استعمار اروپایی در مناطق اسلامی با سلطه اروپا بود، لذا نسبت به مصر توجه ویژهای نشان میداد. از دید وی تلاش سلطان و غیرت و تصمیم او بود که روحیه استقلالطلبی را در مصریان برانگیخت و آنان را برای رهایی از تسلط انگلیس با عزمی ثابت و قلبی استوار فراخواند.11 لذا جمالالدین افغانی سعی میکرد جلوی رخنه اروپائیان را بطور عام و انگلیسیها را بگونهای خاص، از طریق ایجاد نیروی متشکل از دولتهای اسلامی سد نماید. لذا نهضت پان اسلامیسم خواستار ضرورت وحدت مسلمین و دولتهای اسلامی در رویارویی با جریان خزنده استعمار اروپایی گردید. و به همین منظور جمالالدین افغانی بر همبستگی و وحدت مسلمانان، بر اساس بنیانهای اسلامی تکیه و استناد میکرد. وی در سطح سیاسی مستقیماً علیه نفوذ و تهاجم اروپائیان، همزمان با دعوت به اصلاحگری علیه ناهنجاریهای دینی و اجتماعی که جوامع اسلامی را در بر گرفته بود، دست بکار شد.12
هنگامی که سلطان عبدالحمید دوم با پیشنهادات پان اسلامیسم موافقت کرد جمالالدین افغانی سلطان را تأیید کرد و چنین گفت:
به نظر من، سلطان به ظرایف امور سیاسی و توطئههای دولتهای غربی واقف است، و لذا وی برای رهایی و در امان ماندن از سقوط حاکمیتش، آماده است. و آنچه که بیش از هر چیز تعجب مرا برانگیخت این بود که سلطان برای عدم اتحاد دول اروپایی جهت انجام عملیات بزرگ در سرزمینهای عثمانی، ابزارهای ]سیاسی[را مخفی نموده و آشکار نمیساخت. و سلطان بوضوح میدید که تجزیه سلطنت عثمانی امکان ندارد مگر با انهدام و ویرانی کلیه کشورهایی اروپایی ....13
جمالالدین افغانی بر این عقیده بود که سلطان مرد باهوشی است، زیرا هنگامی که اروپا تلاش میکرد تا بالکان را جهت خروج از سیطره دولت عثمانی با جنگی خود ساخته متحد نماید، سلطان با زیرکی پیش دستی کرده و هر چه که آنها رشته بودند، پنبه و وحدت کلمه و نقشههای آنها را نقش بر آب کرد. و جمالالدین افغانی میدید آنچه که موجب فراخوانی وی برای تأیید و بیعت وی با سلطان شده است و اصرار سلطان برای مقابله با دولتهای اروپایی و تاکید او بر جنبش مسلمانان میباشد و جمالالدین افغانی در این خصوص میگوید: ... «اما آنچه موجب شد که من دست بیعت به سوی سلطان برای پادشاهی و خلافت دراز کنم این بود که در وی آگاهی و هوشیاری بیش از حد و آمادگی او را در تهیه امکانات لازم جهت خنثی سازی توطئههای اروپا، و نیز حسن نیت او را در پایداری حکومت که به عبارتی نهضت پان اسلامیسم به حساب میآمد، مشاهده کردم.»14
جنبش «پان اسلامیسم» از رهگذر شوکت و اقتدار سلطان عبدالحمید به اعتبار اینکه وی نماینده مسلمین و پرچمدار جامعه اسلامی بود، نیرو گرفت. و اروپا میدید که سلطان عثمانی میتواند احساسات دینی رعایای خود را خصوصاً و مسلمانان را عموماً به نفع خود بکار اندازد، و از قبل آن، این بهرهبرداری سیاسی میتواند نفوذ کشورهای اروپایی را نه تنها در مناطق عثمانی بلکه در تمام مناطق اسلامی که تحت سیطره مستقیم حکومتهای اروپایی قرار دارد، تهدید نماید. و متعاقب این مساله سلطان با کمک جهان اسلام به خلافت عثمانی به تهدید اروپا برخاست. بعنوان مثال مسلمانان مقیم آلبانی، اتریش را تهدید میکردند و مسلمانان تاتار و کرد، روسیه را و مسلمانان هند، انگلیس را و در نهایت مسلمانان مقیم غرب اروپا، فرانسه را تهدید میکردند.15
واقعیت این است که سلطان عبدالحمید توانست از جنبش «پان اسلامیسم» و اندیشههای برخاسته از آن به نفع خود بهرهبرداری نماید. لذا آنگاه که وی دریافت برخی از احساسات میتواند وی را در عرصههای سیاسی و نظامی کمک نماید، سیاست اسلامی را اتخاذ کرد، بگونهای که این کار وی را واداشت تا به منظور راضی کردن برخی از گرایشهای موجود مسلمانان و جلب نظر آنها به سلک طریقههای صوفیه درآید.
سلطان عبدالحمید دوم عللی را که موجب مقاومت و پایداری وی در مقابل مهاجرت یهودیان ]به فلسطین[ گردید در خاطراتش چنین توضیح میدهد:
اشغال اراضی خالی از سکنه در امپراتوری ما، امری اجتنابناپذیر بود، و ما مجبور بودیم راههای مناسب مهاجرت به این اراضی را فراهم کنیم. اما مهاجرت یهودیان را مناسب ندیدم، زیرا نمیخواستیم با این اقدام در سرزمینهای خویش افرادی را اسکان دهیم که به دین و آداب و سنن ما تعلقی ندارند و حتی امکان قدرت را به آنها نخواهیم داد. و به همین خاطر پذیرفتیم که مهاجرین به این اراضی از افراد هم دین و ایمان ما باشند، و وظیفه ما حکم میکرد که افراد ترک مسلمان را تقویت نموده، و مهاجرت آنها را به سرزمینهای بوسنی و هرزگوین و بلغارستان تشویق نموده، و اسکان آنها را در این مناطق تسریع نماییم. 16
سلطان سیاست خود را در قبال فلسطین و اعراب مسلمان ضمن پیشبینیهایی در خصوص بلا و مصیبت وارده بر سرزمینهای مقدس و اهالی آن چنین خلاصه کرده و توضیح میدهد:
بسیاری از دولتهای اروپایی میخواهند که از دست یهودیان رهایی یابند، و آنها را به سرزمین فلسطین کوچ دهند، در امپراتوری ما یهودیان زیادی وجود دارند و اگر خواسته باشیم که نژاد عرب مسلمان در فلسطین برتری داشته باشد، میبایست اجازه ندهیم، یهودیان به این سرزمین مهاجرت کنند، و اگر عکس این باشد، و به آنها اجازه مهاجرت دهیم، یهودیان در اندک زمانی حکومت را بدست میگیرند و فلسطین را به اشغال خود درمیآورند، و ما با این اقدام در واقع گور خود را بدست خویش کندهایم.17
علاوه بر این، سیاست عبدالحمید نقش مؤثری در توقف مهاجرت یهودیان به اراضی مقدس داشت، که این سیاست را با صدور یک رشته فرمانهای رسمی دنبال نمود و در این فرمانها از کارگزاران حکومت عثمانی خواست که دقیقاً با وی همسو شوند. این اقدامات در حالی صورت میگرفت که رهبران آژانس یهود در مذاکراتشان با سلطان خواستار تعهد رسمی از وی بودند که یهودیان مهاجر را بدون هیچ قید و شرطی پذیرا شده، و شخص سلطان این موضوع را اعلان نماید. اما سلطان ـ چنانکه از قبل انتظار میرفت ـ قبول اینگونه اقدامات را به علل گوناگون رد کرد و شاید از جمله دلایل رد این مساله، موضع دولت عثمانی در قبال مردم مسلمان و عرب باشد، بویژه اینکه برخی از مسلمانان و اعراب عدم پذیرش این سازش را در واقع تضمین برای حمایت و استقلال خویش در مقابل دولتهای اروپایی تلقی میکردند. بگونهای که در سال 1898 مصطفی کامل زعیم مصر کتابی را تحت عنوان «مسأله شرق» منتشر کرد که در آن بر ضرورت پاسداری از دولت عثمانی تاکید نمود و مردم را به تایید و یکپارچگی بر حول محور پرچم دولت عثمانی فراخواند. زیرا دولت عثمانی تنها دولتی بود که میتوانست با استعمار بریتانیا در مصر و دیگر نقاط اسلامی و عربی مبارزه کند. وی در این خصوص میگوید: «بقا دولت علّییه برای جامعه بشری ضروری است. و بدون تردید اقتدار این دولت باعث آسایش مردم غرب و شرق میشود.»18
در ادامه سیاست «پان اسلامیسم» سلطان اجرای پروژه راهآهن به حجاز را در بهار سال 1901 آغاز نمود که این پروژه در پاییز سال 1908 به پایان رسید که قسطنطنیه را از سرزمین شمال سوریه به جنوب، به مدینه منوره وصل میکرد. و این پروژه بالغ بر سه میلیون لیره هزینه دربرداشت که بیش از یک سوم آنرا کمکهای مردم مسلمان جهان تشکیل میداد.19
از جمله عوامل مهم ساخت این خط بدست آوردن دل مسلمانان جهان و جلب دوستی آنها به شمار میرفت، زیرا ساخت این خط موجب سهولت تردد در مسیرهای اداء فریضه حج میگردید. اما «جورج آنطونیوس» بر این عقیده است که در ورای این پروژه هدفهای سیاسی و جنگی نهفته است. زیرا قصد سلطان از خط مذکور آن بود که نیروهای خود را با سرعت لازم در شبه جزیره عربستان به تردد وا دارد. وی پیش از این ناگزیر بود که نیروهای خود را از راه آبی کانال سوئز جابجا نماید.20
قدر مسلّم این پروژه که تحت نظارت «عزت پاشا العابد» و بوسیله مهندسان آلمانی انجام پذیرفت، بازتاب مطلوب و مؤثری در میان مردم مسلمان داشت.21 و آنطونیوس با تاکید بر این حقیقت چنین میگوید: «اجرای این پروژه شاهکار سیاست او بود، که این حماسه نافذ در سراسر دیار اسلامی جا افتاد. و چه بسا در تثبیت جایگاه خلافت بیشتر از تمامی ترفندهای عبدالحمید مؤثر واقع شد.»22
و در گزارشات سالانه سفیر بریتانیا در آستانه بسال 1907 چنین آمده:
ممکن است که اعتراف کنیم حداقل از بین رویدادهای ده ساله اخیر، دو عنصر شاخص در جایگاه سیاست عمومی یافت میشود، نخست طرح زیرکانه سلطان، که توانست از این طریق در مقابل سیصد میلیون مسلمان در کسوت خلیفه ظاهر شود ـ که سرکرده روحانی در اسلام است ـ و ساخت خط آهن حجاز که در آینده نزدیکی راه مکه را برای هر مسلمانی جهت انجام فریضه حج هموار خواهد کرد، و این خود دلیلی برای مسلمانان مبنی بر قدرت و تعصب دینی سلطان بود. اجرای این سیاست موجب شد مردم به شکلی کورکورانه که تا آن موقع سابقه نداشت در مقابل وی خاضع شوند ... 23
و این گزارش دورنمای اهمیت این پروژه را در سطح جهان اسلام به ما ارائه میدهد به شرط اینکه دلیلی بر سبک مغزی وی تلقی نشود، خصوصاً مواردی که مختص به اطاعت کورکورانه مسلمانان از سلطان است: زیرا نه تنها اعراب ـ در درجه اول اعراب مسلمان ـ از اقدامات ظالمانه سلطان پیروی نکردند، بلکه خواستار انجام اصلاحاتی در سرزمینهای عربی تحت سیطره عثمانی گردیدند.24 همچنانکه آنان دست به تأسیس انجمنهای سری و علنی زدند و خواستار اجرای عدالت و برابری شدند. و چه بسیار از آنها که بخاطر خواستههای اصلاحگرانه خود از دولت عثمانی، گرفتار مجازات شدند. و با توجه به روحیه مردم آن دوران در شرق عربی که رنگ دینی داشت، پروژه راهآهن نه تنها بر عامه مسلمین بلکه برخواص نیز بویژه کارگزاران نظام عثمانی و برخی از رهبران و روشنفکران چون علی پاشا پسر دوم امیر عبدالقادر جزایری تأثیر گذاشت. وی بخاطر تحقق این پروژه از سلطان سپاسگزاری کرد که این راه ارتباط بین کعبه و ... و بار سنگین سفر حج را بر حاجیان تسهیل میکند، و تأسیس خط کنونی حجاز، به مثابه ستاره بزرگ درخشانِ و نیز قاب قوسین اوادنی است، که موجب به هم پیوستن سرزمینهای حجاز و شام شد، بلکه دنیا را به هم مرتبط کرد، ... و مسلمانان از هر گوشه دنیا به درگاه ایزد منان برای طول عمر سلطان و آبادانی ملت، دست به دعا بردند. 25
محمد عارف حسینی26 پیرامون اهمیت تحقق این پروژه در ابعاد دینی، اقتصادی و سیاسی میگوید: «ساخت راهآهن حجاز ـ شام منتج به تولید ثروت ملی و رفاه حاجیان گردید... امنیت و رفاه پایدار، خرابیها آباد و مناطق خالی از سکنه مجدداً مسکونی شد ...». به نظر وی این خطآهن «مسلمانان را در گوشه و کنار امپراتوری به یکدیگر نزدیک کرد، و موجب آشنایی، پیوستگی، دوستی و وحدت کلمه مسلمانان گردید. و علیرغم تفاوت در ملیت، زبان و دوری سرزمینها از یکدیگر، آنان را به مبادله و رفت و آمد با یکدیگر ترغیب کرد.»27
در این دوره بسیاری از مطبوعات عثمانی به درج مقالاتی در اهمیت این پروژه و فواید آن مبادرت کردند. جریده «المنار» در سال 1908 چنین نوشت: «بدون تردید ساخت خطآهن حجاز چنانچه تا یمن ادامه مییافت یکی از سودمندترین پروژههای جهان عرب بطور عام و دولت عثمانی بطور خاص بشمار میرفت ... کشیده شدن این خطآهن، دور افتادهترین نقاط کشور در جنوب و شمال و غرب به یکدیگر متصل شدند، زیرا خط آهن آستانه و حجاز به خط آهن برجیک منوی که از حلب میگذشت متصل شد. این اقدام بزرگ دارای فواید اقتصادی و سیاسی مهمی بود که هیچکس منکر سودمندی آن نبود، خصوصاً پس از اینکه دریای سرخ، که قبلاً متعلق به عثمانی تلقی میشد، با حضور دولتهای بیگانه شلوغ و ناامن شد.28
و اینک به ذکر برخی از نکات مهم اجرای سیاستهای اسلامی و عربی سلطان عبدالحمید پرداخته میشود:
1) عدم پذیرش طرح صهیونیستها توسط عبدالحمید بعلت واکنشهای عربی بر ضد مهاجرت یهودیان و باور وی مبنی بر اینکه تأسیس دولت یهود در منطقه، خدمتی است به دولتهای بیگانه، که برای حمایت یهود در فلسطین تلاش میکنند، و جهت حفظ منافع خویش در محافل وابسته به آستانه دخالت مینمایند.
2) پیروی سلطان از سیاستهای اسلامی و عربی صرفاً بدلیل باورش نبود، بلکه بخاطر تحقق بلندپروازیهای سیاسیش بود، زیرا از خلال این تخیلات میتوانست «برگ برندهای» در مقابله با دولتهای اروپایی در دست داشته باشد.
3) ساخت خط آهن حجاز ـ شام صرفاً بخاطر انگیزههای دینی صورت نگرفت، بلکه دارای اهداف سیاسی و نظامی هم بود، که در رأس آنها ایجاد تسهیل عملیات نقل و انتقالات نظامی «سپاهیان ترک» به مناطق ناآرام عربی و مستعد شورشهای ضدعثمانی بود.
4) نظارت آلمانیها بر اجرای این پروژه و مشارکت در تحقق آن از جهات اقتصادی و سیاسی قابل توجیه است. از اینرو آلمانیها ـ برای مدتی طولانی ـ مصر بودند جهت ایجاد جای پایی در منطقه عربی، در رقابت با کشور انگلیس در این زمینه، دست به فعالیت بزنند. و سلطان عبدالحمید علیرغم آگاهی از اهداف آلمانیها، آنها را بر انگلیسیها ترجیح میداد.
از جمله عوامل مهم ساخت این خط بدست آوردن دل مسلمانان جهان و جلب دوستی آنها به شمار میرفت، زیرا ساخت این خط موجب سهولت تردد در مسیرهای اداء فریضه حج میگردید. اما «جورج آنطونیوس» بر این عقیده است که در ورای این پروژه هدفهای سیاسی و جنگی نهفته است. زیرا قصد سلطان از خط مذکور آن بود که نیروهای خود را با سرعت لازم در شبه جزیره عربستان به تردد وا دارد. وی پیش از این ناگزیر بود که نیروهای خود را از راه آبی کانال سوئز جابجا نماید.20
قدر مسلّم این پروژه که تحت نظارت «عزت پاشا العابد» و بوسیله مهندسان آلمانی انجام پذیرفت، بازتاب مطلوب و مؤثری در میان مردم مسلمان داشت.21 و آنطونیوس با تاکید بر این حقیقت چنین میگوید: «اجرای این پروژه شاهکار سیاست او بود، که این حماسه نافذ در سراسر دیار اسلامی جا افتاد. و چه بسا در تثبیت جایگاه خلافت بیشتر از تمامی ترفندهای عبدالحمید مؤثر واقع شد.»22
و در گزارشات سالانه سفیر بریتانیا در آستانه بسال 1907 چنین آمده:
ممکن است که اعتراف کنیم حداقل از بین رویدادهای ده ساله اخیر، دو عنصر شاخص در جایگاه سیاست عمومی یافت میشود، نخست طرح زیرکانه سلطان، که توانست از این طریق در مقابل سیصد میلیون مسلمان در کسوت خلیفه ظاهر شود ـ که سرکرده روحانی در اسلام است ـ و ساخت خط آهن حجاز که در آینده نزدیکی راه مکه را برای هر مسلمانی جهت انجام فریضه حج هموار خواهد کرد، و این خود دلیلی برای مسلمانان مبنی بر قدرت و تعصب دینی سلطان بود. اجرای این سیاست موجب شد مردم به شکلی کورکورانه که تا آن موقع سابقه نداشت در مقابل وی خاضع شوند ... 23
و این گزارش دورنمای اهمیت این پروژه را در سطح جهان اسلام به ما ارائه میدهد به شرط اینکه دلیلی بر سبک مغزی وی تلقی نشود، خصوصاً مواردی که مختص به اطاعت کورکورانه مسلمانان از سلطان است: زیرا نه تنها اعراب ـ در درجه اول اعراب مسلمان ـ از اقدامات ظالمانه سلطان پیروی نکردند، بلکه خواستار انجام اصلاحاتی در سرزمینهای عربی تحت سیطره عثمانی گردیدند.24 همچنانکه آنان دست به تأسیس انجمنهای سری و علنی زدند و خواستار اجرای عدالت و برابری شدند. و چه بسیار از آنها که بخاطر خواستههای اصلاحگرانه خود از دولت عثمانی، گرفتار مجازات شدند. و با توجه به روحیه مردم آن دوران در شرق عربی که رنگ دینی داشت، پروژه راهآهن نه تنها بر عامه مسلمین بلکه برخواص نیز بویژه کارگزاران نظام عثمانی و برخی از رهبران و روشنفکران چون علی پاشا پسر دوم امیر عبدالقادر جزایری تأثیر گذاشت. وی بخاطر تحقق این پروژه از سلطان سپاسگزاری کرد که این راه ارتباط بین کعبه و ... و بار سنگین سفر حج را بر حاجیان تسهیل میکند، و تأسیس خط کنونی حجاز، به مثابه ستاره بزرگ درخشانِ و نیز قاب قوسین اوادنی است، که موجب به هم پیوستن سرزمینهای حجاز و شام شد، بلکه دنیا را به هم مرتبط کرد، ... و مسلمانان از هر گوشه دنیا به درگاه ایزد منان برای طول عمر سلطان و آبادانی ملت، دست به دعا بردند. 25
محمد عارف حسینی26 پیرامون اهمیت تحقق این پروژه در ابعاد دینی، اقتصادی و سیاسی میگوید: «ساخت راهآهن حجاز ـ شام منتج به تولید ثروت ملی و رفاه حاجیان گردید... امنیت و رفاه پایدار، خرابیها آباد و مناطق خالی از سکنه مجدداً مسکونی شد ...». به نظر وی این خطآهن «مسلمانان را در گوشه و کنار امپراتوری به یکدیگر نزدیک کرد، و موجب آشنایی، پیوستگی، دوستی و وحدت کلمه مسلمانان گردید. و علیرغم تفاوت در ملیت، زبان و دوری سرزمینها از یکدیگر، آنان را به مبادله و رفت و آمد با یکدیگر ترغیب کرد.»27
در این دوره بسیاری از مطبوعات عثمانی به درج مقالاتی در اهمیت این پروژه و فواید آن مبادرت کردند. جریده «المنار» در سال 1908 چنین نوشت: «بدون تردید ساخت خطآهن حجاز چنانچه تا یمن ادامه مییافت یکی از سودمندترین پروژههای جهان عرب بطور عام و دولت عثمانی بطور خاص بشمار میرفت ... کشیده شدن این خطآهن، دور افتادهترین نقاط کشور در جنوب و شمال و غرب به یکدیگر متصل شدند، زیرا خط آهن آستانه و حجاز به خط آهن برجیک منوی که از حلب میگذشت متصل شد. این اقدام بزرگ دارای فواید اقتصادی و سیاسی مهمی بود که هیچکس منکر سودمندی آن نبود، خصوصاً پس از اینکه دریای سرخ، که قبلاً متعلق به عثمانی تلقی میشد، با حضور دولتهای بیگانه شلوغ و ناامن شد.28
و اینک به ذکر برخی از نکات مهم اجرای سیاستهای اسلامی و عربی سلطان عبدالحمید پرداخته میشود:
1) عدم پذیرش طرح صهیونیستها توسط عبدالحمید بعلت واکنشهای عربی بر ضد مهاجرت یهودیان و باور وی مبنی بر اینکه تأسیس دولت یهود در منطقه، خدمتی است به دولتهای بیگانه، که برای حمایت یهود در فلسطین تلاش میکنند، و جهت حفظ منافع خویش در محافل وابسته به آستانه دخالت مینمایند.
2) پیروی سلطان از سیاستهای اسلامی و عربی صرفاً بدلیل باورش نبود، بلکه بخاطر تحقق بلندپروازیهای سیاسیش بود، زیرا از خلال این تخیلات میتوانست «برگ برندهای» در مقابله با دولتهای اروپایی در دست داشته باشد.
3) ساخت خط آهن حجاز ـ شام صرفاً بخاطر انگیزههای دینی صورت نگرفت، بلکه دارای اهداف سیاسی و نظامی هم بود، که در رأس آنها ایجاد تسهیل عملیات نقل و انتقالات نظامی «سپاهیان ترک» به مناطق ناآرام عربی و مستعد شورشهای ضدعثمانی بود.
4) نظارت آلمانیها بر اجرای این پروژه و مشارکت در تحقق آن از جهات اقتصادی و سیاسی قابل توجیه است. از اینرو آلمانیها ـ برای مدتی طولانی ـ مصر بودند جهت ایجاد جای پایی در منطقه عربی، در رقابت با کشور انگلیس در این زمینه، دست به فعالیت بزنند. و سلطان عبدالحمید علیرغم آگاهی از اهداف آلمانیها، آنها را بر انگلیسیها ترجیح میداد.
پی نوشت ها:
1. هانی هندی: حول الصهیونیة و اسرائیل، ص 54 .
2. نعوم فائق (1856) روزنامهنگار آرامی سریانی، وی کوشید زبان و ادبیات و تاریخ سریانی را احیاء کند، و در دیار بکر روزنامه «بینالنهرین» را تأسیس نمود که به زبانهای آرامی، عربی و ترکی با حروف سریانی چاپ میشد. و در سال 1896 در بیروت با فلیپدی طرزی قبل از سفرش به آمریکا آشنا شد.
3. کنت فلیپ دی طرزی، او متولد بیروت بسال 1856 میباشد، و به همت او کتابخانه ملی بیروت تأسیس شد. و دارای تالیفات و دست نوشتههای فراوانی است، از آن جمله :1ـ تاریخ الصحافة العربیه، بیروت 1913و 2- السلاسل التاریخیه فی أساقفة الأبرشیات السریانیة، بیروت، 1910 .
4. کنت فلیپ دی طرزی: القول الصادق فی الاستاذ نعوم فأئق، ص 2، شماره نسخه خطی128ـ رط کتابخانه ملی، بیروت. پیرامون اقلیتها در دولت عثمانی همچنین نگاه کنید به: حنا أبی راشد: جبل الدروز، چاپ اول، مصر 1952. د: تاریخ الامة الارمنیة، موصل، 1951 .
5. جمالالدین افغانی: (1837 ـ 1897) متولد کابل در افغانستان. پس از فراگیری علوم درافغانستان به هندوستان سفر کرد. سپس در سال 1857 برای انجام فریضه حج به حجاز رفت. و در سال 1871 به مصر رو آورد، هشت سال در آنجا ماند که دورانی پر از فعالیت سیاسی و مذهبی بود، و در سال 1870 به آستانه رفت. وی به استعمار انگلیس بشکل روشن و گستردهای حمله مینمود و خواستار وحدت اسلامی گردید. و زمامداران انگلیس در مصر و دیگر مناطقی که وی از آنها دیدن میکرد، او را تحت نظر داشتند. و مجله عروةالوثقی او را در همان شمارههای نخستین تعطیل کردند. و هر جا که او میرفت، سر راهش مانعی قرار دادند.
6. جمالالدین افغانی ـ محمد عبده: عروة الوثقی، ص 226 .
7. جمالالدین افغانی ـ محمد عبده: همان منبع، ص 307 .
8. Sultan Abdol Hamit, in: Hatira Defleri
9. فیلیپ حتی: تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین، ج 2، ص 349 .
10. جمالالدین افغانی ـ محمد عبده: عروة الوثقی، ص 272 .
11. جمالالدین افغانی ـ محمد عبده: همان منبع، ص 312 .
12. محمد أنیس: الدولة العثمانیة و الشرق العربی 1514 ـ 1914 .
13. محمد پاشا مخزومی: خاطرات جمالالدین الافغانی، ص 35 .
14. محمد پاشا مخزومی: خاطرات جمالالدین الافغانی، ص 38 .
15. محمد أنیس: الدولة العثمانیة و المشرق العربی، ص 243 .
16. tim[tir[Siyasi H; Sultan AbdolHamid, p 57.
17. Ibid., p 60.
18. مصطفی کامل: المسألة الشرقیة، ص 13. و صفحات گوناگونی از کتاب.
19. جورج أنطونیوس: یقظة العرب، ص 142، همچنین نگاه کنید به فلیپ حتی، همان منبع، ص 142 .
20. جورج انطونیوس، همان منبع، ص 142 .
21. نگاه کنید به:R. Pinon; L'Europe et L'Empire ottoman, P.P. 385 - 388. همچنین نگاه کنید به: زین زین: نشوء القومیة العربیة، ص 57 .
22. جورج انطونیوس، همان منبع، ص 142 .
23. نگاه کنید به: محمد انیس، همان منبع، ص 243 ـ 244 .
24. زین زین، نشوء القومیة العربیة، ص 58 .
25. سخنرانی علی پاشا عبدالقادر الجزائری در برابر سلطان عبدالحمید دوم، نگاه کنید به:
Revue du Monde Musulaman, T.3. pp. 524, 525. (Paris 1907)
26. محمد عارف حسینی: فرزند شیخ احمد حسینی شافعی دمشقی دومین رئیس مجلس آموزش و پرورش در دمشق میباشد. وی مقاله خود را در سال 1900 در منزل یکی ازاعضای کابینه دولت بنام محمد بیک تحت عنوان خط راهآهن حجاز ـ شام بزرگترین اقدام امپراتوری عثمانی، نوشت. او این مقاله را به مناسبت بیست و پنجمین سال جلوس فرخنده سلطان عبدالحمید دوم به رشته تحریر درآورد. و دیگر تألیفات او عبارتند از : أسمی الرتب فی العقل و العلم و الادب، دمشق 1883 م. حسن الابتهاج بالاسراء و المعراج، دمشق 1307 ه.
27. دست نوشته: أعظم المآثر السطانیة العثمانیة السکة الحدیدیة الحجازیة الشامیة، بقلم محمد عارف حسینی 1318 ه . ص 2، 3، 4، 5، 6، 7. کتابخانه ملی ظاهریة دمشق. به شماره 1810 .
28. المنار، 23 نوامبر 1908، م 11، ج 10، ص 767 .
منبع :http://www.iichs.org
2. نعوم فائق (1856) روزنامهنگار آرامی سریانی، وی کوشید زبان و ادبیات و تاریخ سریانی را احیاء کند، و در دیار بکر روزنامه «بینالنهرین» را تأسیس نمود که به زبانهای آرامی، عربی و ترکی با حروف سریانی چاپ میشد. و در سال 1896 در بیروت با فلیپدی طرزی قبل از سفرش به آمریکا آشنا شد.
3. کنت فلیپ دی طرزی، او متولد بیروت بسال 1856 میباشد، و به همت او کتابخانه ملی بیروت تأسیس شد. و دارای تالیفات و دست نوشتههای فراوانی است، از آن جمله :1ـ تاریخ الصحافة العربیه، بیروت 1913و 2- السلاسل التاریخیه فی أساقفة الأبرشیات السریانیة، بیروت، 1910 .
4. کنت فلیپ دی طرزی: القول الصادق فی الاستاذ نعوم فأئق، ص 2، شماره نسخه خطی128ـ رط کتابخانه ملی، بیروت. پیرامون اقلیتها در دولت عثمانی همچنین نگاه کنید به: حنا أبی راشد: جبل الدروز، چاپ اول، مصر 1952. د: تاریخ الامة الارمنیة، موصل، 1951 .
5. جمالالدین افغانی: (1837 ـ 1897) متولد کابل در افغانستان. پس از فراگیری علوم درافغانستان به هندوستان سفر کرد. سپس در سال 1857 برای انجام فریضه حج به حجاز رفت. و در سال 1871 به مصر رو آورد، هشت سال در آنجا ماند که دورانی پر از فعالیت سیاسی و مذهبی بود، و در سال 1870 به آستانه رفت. وی به استعمار انگلیس بشکل روشن و گستردهای حمله مینمود و خواستار وحدت اسلامی گردید. و زمامداران انگلیس در مصر و دیگر مناطقی که وی از آنها دیدن میکرد، او را تحت نظر داشتند. و مجله عروةالوثقی او را در همان شمارههای نخستین تعطیل کردند. و هر جا که او میرفت، سر راهش مانعی قرار دادند.
6. جمالالدین افغانی ـ محمد عبده: عروة الوثقی، ص 226 .
7. جمالالدین افغانی ـ محمد عبده: همان منبع، ص 307 .
8. Sultan Abdol Hamit, in: Hatira Defleri
9. فیلیپ حتی: تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین، ج 2، ص 349 .
10. جمالالدین افغانی ـ محمد عبده: عروة الوثقی، ص 272 .
11. جمالالدین افغانی ـ محمد عبده: همان منبع، ص 312 .
12. محمد أنیس: الدولة العثمانیة و الشرق العربی 1514 ـ 1914 .
13. محمد پاشا مخزومی: خاطرات جمالالدین الافغانی، ص 35 .
14. محمد پاشا مخزومی: خاطرات جمالالدین الافغانی، ص 38 .
15. محمد أنیس: الدولة العثمانیة و المشرق العربی، ص 243 .
16. tim[tir[Siyasi H; Sultan AbdolHamid, p 57.
17. Ibid., p 60.
18. مصطفی کامل: المسألة الشرقیة، ص 13. و صفحات گوناگونی از کتاب.
19. جورج أنطونیوس: یقظة العرب، ص 142، همچنین نگاه کنید به فلیپ حتی، همان منبع، ص 142 .
20. جورج انطونیوس، همان منبع، ص 142 .
21. نگاه کنید به:R. Pinon; L'Europe et L'Empire ottoman, P.P. 385 - 388. همچنین نگاه کنید به: زین زین: نشوء القومیة العربیة، ص 57 .
22. جورج انطونیوس، همان منبع، ص 142 .
23. نگاه کنید به: محمد انیس، همان منبع، ص 243 ـ 244 .
24. زین زین، نشوء القومیة العربیة، ص 58 .
25. سخنرانی علی پاشا عبدالقادر الجزائری در برابر سلطان عبدالحمید دوم، نگاه کنید به:
Revue du Monde Musulaman, T.3. pp. 524, 525. (Paris 1907)
26. محمد عارف حسینی: فرزند شیخ احمد حسینی شافعی دمشقی دومین رئیس مجلس آموزش و پرورش در دمشق میباشد. وی مقاله خود را در سال 1900 در منزل یکی ازاعضای کابینه دولت بنام محمد بیک تحت عنوان خط راهآهن حجاز ـ شام بزرگترین اقدام امپراتوری عثمانی، نوشت. او این مقاله را به مناسبت بیست و پنجمین سال جلوس فرخنده سلطان عبدالحمید دوم به رشته تحریر درآورد. و دیگر تألیفات او عبارتند از : أسمی الرتب فی العقل و العلم و الادب، دمشق 1883 م. حسن الابتهاج بالاسراء و المعراج، دمشق 1307 ه.
27. دست نوشته: أعظم المآثر السطانیة العثمانیة السکة الحدیدیة الحجازیة الشامیة، بقلم محمد عارف حسینی 1318 ه . ص 2، 3، 4، 5، 6، 7. کتابخانه ملی ظاهریة دمشق. به شماره 1810 .
28. المنار، 23 نوامبر 1908، م 11، ج 10، ص 767 .
منبع :http://www.iichs.org