اشرف افغان؛ وقایع نگاری یک حمله یا یک شورش

معمولاً مورخ از دو جنبه به موضوع تاریخی موردنظرش می پردازد. نخست وجه گزارشی و اخباری آن و سپس شرح تحلیلی موضوع می باشد. در این میان آنچه که در هر دو قسمت از کار مورخ واجد اهمیت بوده و نوعی خط مشی به روش او می
چهارشنبه، 19 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشرف افغان؛ وقایع نگاری یک حمله یا یک شورش
اشرف افغان؛ وقایع نگاری یک حمله یا یک شورش

 

پژوهشگر: رضا علیزاده ممقانی




 
معمولاً مورخ از دو جنبه به موضوع تاریخی موردنظرش می پردازد. نخست وجه گزارشی و اخباری آن و سپس شرح تحلیلی موضوع می باشد. در این میان آنچه که در هر دو قسمت از کار مورخ واجد اهمیت بوده و نوعی خط مشی به روش او می دهد، زاویه دید و نوع منظری است که مورخ اختیار کرده است. شاید در وادی امر این طور به نظر برسد که شکل گرایشها و تمایلات فکری مورخ تنها در مقام تجزیه و تحلیل مسئله تاریخی پیش روی او تأثیرگذار باشد و آن گاه او که در مقام یک ناظر بی طرف به گزارش رویدادها می پردازد، حاصل کار فارغ از جهت گیری های فکری اوست.
این دیدگاه خام، توصیف تاریخی را امری فراتاریخی می داند و بنابراین وصف خبری یک رویداد تاریخی یک بار و برای همیشه میسر است. حال آن که شواهد خوبی در دست است که نه تنها تحلیل از رویدادها در پرتو تمایلات و علایق مان صورت می گیرد بلکه اوصافی که از آنها نیز ارائه می دهیم فارغ از این ویژگی نیست. برای روشن تر شدن موضوع یک رویداد تاریخی را ملاحظه می کنیم که عبارت از سقوط سلسله صفویان به دست اشرف افغان و در زمان حکومت شاه سلطان حسین صفوی باشد. آنچه اغلب مورخان ما از این رویداد روایت می کنند این عبارت است: «سلسله صفویان در زمان سلطنت شاه سلطان حسین و پس از حمله افغانها ساقط شد.» گزاره اخیر یک جمله اخباری در مورد سقوط سلسله صفویه است که از منظر تقسیمات ژئوپلتیک قرن بیستم ادا شده است. چرا که در حال حاضر افغانستان به عنوان کشوری مستقل و جدا و همسایه ای شناخته می شود که افراد ساکن در آن با ملیتی جداگانه و تابعیت افغانی زندگی می کنند. در این نگاه افغانی بودن چیزی سوای مفهوم ایرانی بودن است و بنابراین وقتی با همین نگاه به گزارش تاریخ می پردازیم از «حمله افغانها به ایران» سخن می گوییم. تقریباً و درحال حاضر کتاب درسی را سراغ ندارم که طور دیگری این رویداد را گزارش داده باشد. در مقابل نقطه نظر دیگری وجود دارد که مطابق آن و پیش از پیمان پاریس که منجر به جدایی افغانستان از ایران شد، این کشور جزوی از امپراتوری ایران بوده است.
اصطلاح امپراتوری را از این جهت به کار می بریم که وضعیت ژئوپلتیک سلسله صفوی این طور بوده است. بدین ترتیب افغانی در بازه زمانی صفویه نه یک تبعه بیگانه بلکه همانقدر ایرانی بوده است که سایرین. با این حساب آنچه که در عمل اتفاق افتاده بیشتر یک شورش بوده است تا حمله یک کشور افغانی و گزاره خبری ما را به شکل زیر اصلاح می کند.
اشرف افغان؛ وقایع نگاری یک حمله یا یک شورش
«سلسله صفویه در زمان سلطنت شاه سلطان حسین و پس از شورش اشرف افغان منقرض شد.»
در نظر بگیرید که خود صفویان از اردبیل آغاز کردند. آیا اگر امروز اردبیل را هم مثل آذربایجان و ارمنستان و گرجستان و افغانستان از دست داده بودیم و اگر حکومت صفویه قوام و دوامی چون اشرف افغان نمی یافت این طور نبود که مطابق دیدگاه اول از حمله به ایران سخن می گفتیم و یا برعکس اگر اشرف افغان موفق به ایجاد حکومتی مقتدر و باثبات چون شاه اسماعیل صفوی می شد آیا امروز از سلسله مربوط به او در تاریخ خود یاد نمی کردیم .
به نظر می رسد در دیدگاه نخست حتی شکل گزارش ما از رویدادهای تاریخی تابع جهان بینی سیاسی و فکری امروزی ماست. ما با قاطعیت از حمله اتباع بیگانه ای چون افغانها سخن می رانیم آنگونه که یک گسست دائمی و ازلی بین دو مفهوم ایرانی و افغانی بودن برقرار می کنیم. در حالی که این گسست پیش از پیمان پاریس هیچ ربطی به دنیای خارج نداشته است. نتیجه آن که مورخ حتی در مقام گزارش رویدادهای تاریخی باید بشدت مراقب پارادایم فکری باشد که از منظر آن رویدادها را می بیند. چه بسا شکل پارادایمی که او از منظر آن به نگرش و گزارش پرداخته به هیچ وجه مناسب با رویدادی که قصد شرح آنرا دارد نداشته باشد. پارادایمی که در آن ایرانی بودن و افغانی بودن دو چیزند منجر به گزارش حمله در مورد واقعه تاریخی مورد بحث می شود و پارادایم دیگر از وصف شورش افغانها استفاده می کند. به نظر می رسد پارادایم نخست به کار گزارش و تحلیل رویدادهای ایران و افغانستان پیش از پیمان پاریس نیاید چون چارچوبی امروزی و نادرست از دیروز به دست مخاطب می دهد و عینکی است که گذشته را با خوانشی تحریف شده روایت می کند.
پس ما همواره درحال بازسازی گذشته هستیم. این بازسازی نه تنها در تجزیه و تحلیل رویدادها بلکه حتی در گزارش تاریخی ما از گذشته نیز باید موجود باشد. براین اساس حتی کتب تاریخی که ظاهراً فقط به گزارش رویدادها پرداخته اند نیز همواره باید در معرض بازنگری قرار گیرند. گذشته برای انسان حال ، مدام در شرف بازساخت است چرا که فهم او از رویدادها همواره با دیروز متفاوت است. امروز ما بازه زمانی ۱۰۰۰ساله ای از قرون ۴ و ۵ تا ۱۵ و ۱۶ میلادی در اروپا را تحت عنوان قرون وسطی می شناسیم. مسلماً طی این هزار سال متفکران بسیاری در اروپا می زیسته اند که راجع به موضوعات تاریخی اندیشیده اند اما بی تردید هیچ کدام تصور این راهم نمی کردند که سالها بعدمردمانی دیگر از ایشان در یک بازه زمانی با اوصاف کم و بیش همسان یادخواهند کرد. بدین ترتیب نگارنده حتی گزاره دوم را هم که از شورش افغانها سخن می گفت گزاره ای قطعی و خبرنهایی مورخ از رویداد سقوط سلسله صفویه نمی داند. اصلاً در کار گزارش تاریخ چیزی به نام خبر نهایی وجود ندارد.
ما همواره در پرتو سنت های نظری و عقلانی و در پرتو یافته ها و کاوش های جدید به خوانش های جدیدتری از گذشته می رسیم که بر آن اساس باید گزارش های تاریخی خود را تصحیح کنیم. البته در این میان باید گرایشها و تمایلات قدرت را نیز مورد نظر قرار دهیم. زمانی هیتلر چنین گفت: «تاریخ را همیشه فاتحان نوشته اند.» به راستی اگر برندگان ماراتون نفسگیر جنگ جهانی دوم کشورهای محور بودند نه تنها امروز دنیا شکل دیگری داشت بلکه ما اوصاف دیگری را به متفقین نسبت می دادیم. بدین ترتیب علاوه بر فهم نسبی ما از تاریخ بایدعامل قدرت را هم در این بررسی مورد ملاحظه قرار دهیم. مطلبی که شاید مجال بیشتری را جهت بررسی می طلبد.

http://www.aftabir.com منبع : آفتاب



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط