مسیح و مارکس؛ انجیل و مانیفست

صد و پنجاه سال پیش - فوریه 1848 میلادی - «مانیفست کمونیستی» نوشته مارکس و انگلس انتشار یافت. روزنامه آلمانی فرانکفورتر آلگمانه بدین خاطر از ریچارد رورتی فیلسوف آمریکایی و اندیشه پرداز لیبرالیسم تقاضا کرد که این کتاب را با
پنجشنبه، 27 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسیح و مارکس؛ انجیل و مانیفست
 مسیح و مارکس؛ انجیل و مانیفست

برگردان: دکتر مسلم علیخانی




 
صد و پنجاه سال پیش - فوریه 1848 میلادی - «مانیفست کمونیستی» نوشته مارکس و انگلس انتشار یافت. روزنامه آلمانی فرانکفورتر آلگمانه بدین خاطر از ریچارد رورتی فیلسوف آمریکایی و اندیشه پرداز لیبرالیسم تقاضا کرد که این کتاب را با توجه به تجربه یک قرن گذشته دوباره خوانی کند. ریچارد رورتی در این مقاله امیدهای تحقق نیافته مسیحیت و کمونیسم را مقایسه می کند و ما ترجمه متن آلمانی مقاله را - کمی کوتاه شده با تیتر دیگر - انتشار می دهیم این مقاله می تواند بخشی از تفکر حاکم بر جوامع غربی را برای ما پیش نما بیاورد.
پیش گویی های تحقق نیافته، اغلب خواندنی و الهام بخش هستند. دو نمونه آن انجیل عیسی مسیح و مانیفست کمونیستی است. پیام آوران هر دو کتاب، بشارت خود را پیش گویی رویدادهای آینده نام نهادند - نوعی پیش بینی که بر آگاهی برتر نیروهایی تکیه دارد که مسیر آینده تاریخ بشری را مشخص می سازد. هر دو پیش گویی تا به حال از وادی وعده فراتر نرفته و با شکست کامل روبه رو شده اند. در هر دو مورد ادعای دانش و شناخت بی بدیل، تمسخر بسیار را سبب شده است.
مسیح بازنگشته است. کسانی که امروز ادعا دارند، او دیگر ما را از این بیشتر به انتظار نخواهد گذاشت و بهتر است که خود را برای استقبال او آماده کنیم و بی درنگ به این فرقه و یا آن کلیسا بپیوندیم، به حق با ناباوری همگانی روبه رو می شوند. گو اینکه کسی نمی تواند ثابت کند که عیسی مسیح واقعاً روزی بازخواهد آمد تا با آمدنش دلیلی تجربی برای انسان شدن خدا ارائه دهد. اما ما برای ظهور مسیح سالهای درازی است که انتظار می کشیم.
از سوی دیگر نیز کسی نمی تواند ثاب کند، که مارکس و انگلس راه خطا رفته اند، زمانی که بیان داشته اند: «... بورژوازی آن سلاح هایی را ساخته است که برای خود او مرگ آفرینند». چرا که این امکان وجود دارد در سده آینده، روند استحاله مداوم پرولتاریای اروپایی و امریکایی به علت جهانی شدن (1) بازارکار متوقف شد. گذشته از آن امکان پذیر است، که این پیش گویی به حقیقت بپیوندد: «بورژوازی قادر به ادامه سلطه گری نیست. چرا که ناتوان از آن است که حداقل معیشت بردگان خود را، حتی در محدوده برده داری تامین نماید.» و شاید در یک چنین حالتی کاخ سرمایه داری فرو ریزد و پرولتاریایی پیشرو و با تقوا قدرت را به دست گیرد. از سوی دیگر سرمایه داری در روزگاران گذشته بحران های بسیاری را از سرگذرانده است، و مدت مدیدی است که ما حضور این پرولتاریای آگاه و متقی را انتظار می کشیم.
هیچ یک از کسانی که ظهور مسیح را به سخره می گیرند نمی توانند مطمئن باشند، آن چه را که پیروان پابرجای مسیح به عنوان «نوسازی انسان درهیبت عیسی» می نامند، در حقیقت تجربه دلپذیر استحاله درونی انسان نباشد. با وجود این رفتار، کسانی که مدعی هستند با استحاله زندگی دوباره یافته اند برخلاف انتظار ما با رفتار گذشته آنان تفاوت روشنی ندارد. ما زمان درازی است که انتظار آن را داریم که مسیحیان در روزگار رفاه رفتاری متقی تر از کافران مرفه داشته باشند.
از سوی دیگر ما نمی توانیم مطمئن باشیم که عاقبت روزی فرا نرسد که آرمان نوینی در افق ظاهر گردد و به جای آیده آل هایی بنشیند که مارکس و انگلس از آن با استهزاء زیر عنوان «شخصیت و استقلال و آزادی بورژوازی» یاد کرده اند. ولی ما هنوز بی صبرانه انتظار می کشیم تا نظام هایی که خود، خود را «مارکسیست» می نامند برای ما توضیح دهند که این ایده آل نوین چه شکلی دارد و چگونه تحقق می یابد. تا به حال یک چنین رژیم هایی در کل بازگشت به دوران بربریت پیش از روشنگری بوده اند و هرگز حتی نشانه ای از مراحل اولیه نظام خود به دست نداده اند.
در میان ما بی تردید هنوز کسانی وجود دارند که کتاب مقدس مسیحیان را با دقت می خوانند تا از آن چه که در چند سال یا ده های دیگر بر ما خواهد گذشت با خبر شوند. زمان نه چندان درازی پییش از این، بسیاری از اندیشه وران ما نیز مانیفست کمونیستی را با هدفی مشابه قرائت می کردند. همان گونه که مسیحیان ما را بر اغماض اعمال پیروان گناهکار مسیح می خواندند و تاکید می کردند که قضاوت در کار عیسی با نگاه به خطای خدمتگزاران دامن ‌آلوده او منصفانه نیست. مارکسیست ها نیز مصرانه مدعی بودند که رژیم های «مارکسیستی» واقعاً موجود جز بدل مسخره ای از آن چه مارکس در حقیقت خواستار آن بود، نیستند. اندک کسانی که هنوز خود را مارکسیست می نامند اعتراف می کنند که احزاب کمونیستی به قدرت رسیده لنین و مائو و کاسترو به هیچ وجه شباهتی با پرولتاریایی نداشته که مارکس در رویای خود آن ها را شایسته قبضه کردن قدرت می دید، این احزاب کمونیستی بیشتر تنها ابزار سلطه گری خودسالاران (2) و چندسالاران (3) بوده اند. با وجود این می تواند روزی حزبی انقلابی تشکیل شود - حزبی که پیروزی آن، آن آزادی را خواهد آورد که به روشنی از «آزادی بورژوازی» قابل تمیز است. آن چنان که بشارت مسیح که قانون عمل ما را تنها عشق می داند از کتاب سوم موسی که چشم در برابر چشم را تقاضا می کند تمیزپذیر است.
بیشتر ما دیگر نمی توانیم این وعده به آینده را که مسیحیان و مارکسیست ها به ما می دهند جدی بگیریم و باور کنیم. ولی با وجود آن از توسل به انجیل و مانیفست کمونیستی دست بر نمی داریم چرا که در جستجوی الهام و امیدی هستیم . هر دو کتاب مفسر این امید مشابه است. که ما روزی آماده و قادرخواهیم شد که نیازهای همه ی انسان ها را با احترام و تقدسی گردن نهیم و برآورده سازیم که به خواست های نزدیکان خود می نگریم.
هر دو کتاب در طول این سالها نیروی الهام بیشتری بدست آورده اند. چرا که هر کدام از آن ها سند برپایی جنبشی بوده اند که در راه آزادی انسان و برابری در میان آنان بسیار موثر افتاده اند. با توجه به افزایش سریع جمعیت که از سال 1848 روی داده است می توان این فرضیه را عنوان کرد که هر روز زنان و مردان جسور و از خود گذشته رغبت می یابند که جان و خوشبختی خود را به بازی بگیرند تا نسل آینده را از زجر بی فایده برکنار دارند. در موقعیت کنونی احتمالاًبه یک اندازه شهدای مسحیی و سوسیالیست وجود خواهند داشت، زمانی که امید بشری در برابر جنگ افزارهای انسان براندازه اتمی و میکربی، افزایش بی حساب جمعیت، جهانی شدن بازار کار و حوادث بنیان کن زیست محیطی صف می کشد.
همان گونه که هنوز میلیون ها انسان انجیل را می خوانند بدون این که از خود بپرسند آیا روزی عیسی مسیح ظهور خواهد کرد، همان طور هم انسان های دیگری مانیفست کمونیستی را با این امید و ایمان در دست دارند که عدالت اجتماعی واقعی، بدون انقلابی که مارکس پیش بینی کرده است، قابل تحقق خواهد بود. این انسان ها امید و ایمان دارند که جامعه بی طبقه، دنیایی که «در آن تعالی آزاد هر فرد تنها شرط تعالی آزاد همگان می باشد» حاصل حرکت جامعه انسانی در جهتی باشد که مارکس آن را با نام «اصلاح طلبی بورژوازی» کم بها داده است. والدین و آموزگاران باید جوانان را ترغیب کنند که هر دو کتاب را بخوانند. این کتاب خوانی به پیشبرد رفتار اخلاقی جوانان کمک می کند.
ما باید فرزندان خود را چنان پرورش دهیم که این را بی عدالتی و تحمل ناپذیر بدانند که ما پشت میزنشینان و کامپیوترچی ها در مقایسه با کسانی که آبریزگاه ها را تمیز می کنند ده ها بار بیشتر مزد می گیریم. و صدها بار بیشتر از کسانی که این ابزار کار را در جهان سوم برای ما می سازند. ما باید این حساسیت را در فرزندان خود تقویت کنیم که هراسان و غمگین شوند زمانی که می بینند کشورهایی که زودتر صنعتی شده اند صدها بار ثروتمندتر از کشورهایی هستند که هنوز صنعتی نشده اند. فرزندان ما باید از کودکی بکوشند تا دریابند که این نابرابری خوشبختی آنان و بدبختی کودکان دیگر نه اراده آفریدگاری و نه بهای ضروری کارایی اقتصادی، بلکه تنها یک تراژدی پرهیزپذیر است. این کودکان باید هرچه زودتر در این زمینه به تفکر پردازند که چگونه می توان دنیا را با گونه ای دگرگون ساخت که کسی گرسنه سر بر بالین نگذارد، آن هم زمانی که دیگران از پرخوری به تقریب درحال خفه شدن هستند. جوانان باید هر دو کتاب را بخوانند - بشارت مسیح را که از برادری انسان ها سخن می گوید و کتاب مارکس و انگلس را که بیان می دارد، چگونه سرمایه داری صنعتی و بازارهای آزاد به شدت راه را بر برادری
انسان ها می بندد و تحقق آن را مشکل می کند. آن ها باید دریابند که چگونه زندگی آن ها مفهوم می یابد، زمانی که در راه تحقق آن نیروهای اخلاقی بکوشند که استعداد ما را در مشارکت با دیگران در راه تفاهم در برآوردن امیدها و انتظارات ما شکل می دهد. آنها باید هم از اجتماع مسیحیان در کاتاکمب (4) آگاه شوند و هم از تظاهرات کارگران در گوشه و کنار شهرها.
الهام بخشی کتاب مقدس و مانیفست کمونیستی از این رو کاستی نمی گیرد که به نام این هر دو میلیون ها انسان صادق را برده ساختند، شکنجه دادند و به مرگ برآمده از گرسنگی و فقر کشاندند. به یاد آوردن دخمه های خوف آور انکیزیسیون (5) کلیسا و سلول های شکنجه و بازجویی KGB (6) در شوروی سوسیالیستی، که در آن شهوت آزمندی و خودپسندی دین سالاران مسیحی و مکتب سالاران حزب کمونیست ارضا می شد باید ما را از آن بازدارد که حاکمیت و قدرت را به کسانی بسپاریم که ادعا دارند که می دانند خدا، یا تاریخ، سرنوشت بشری را چگونه رقم زده است و برای ما در آینده چه می خواهد. اما بین دانستن و آرزو کردن تفاوت اساسی وجود دارد. اغلب امید آن چنان که در این دو کتاب آمد شکل پیش گویی کاذب به خود می گیرد. با وجود این امید به عدالت اجتماعی به عنوان تنها اساس زندگی شایسته انسان باقی می ماند.
مسیحیت و مارکسیسم هنوز هم قادرند مصیبت های بزرگی به وجود آورند چرا که هم کتاب مقدس و هم مانیفست کمونیستی امروزه نیز می تواند بازیچه دست قدیسان دروغین و گانگسترهای خودکامه عالم سیاست قرار گیرد.
کوتاه آنکه بهتر آن است که به هنگام خواندن کتاب های یادشده کسانی را که خود را مفسران این متون می نامند نادیده بگیریم. بهتر آن است که پیش گویی کتاب ها را نیز بدست فراموشی بسپاریم و فقط پیام های امیدآور را در مرکز توجه قرار دهیم. ما باید این کتاب ها را به عنوان اسنادی الهام بخش بدیده بگیریم. ندایی بر آن شناسه ای که آبراهام لینکلن آن را «بهترین فرشته وجود ما» نامیده است ولی نه به عنوان ترسیم قطعی مسیر همه ی آن وقایعی که برای جامعه بشری پیشاپیش معین شده است.
اگر ما اصطلاح «مسیحیت» را شناسه ندای وجدانی نه ادعای حکمت ازلی بدانیم آنوقت هنوز هم می تواند از این واژه نیرویی برآید در خدمت پاس حیثیت انسانی و برابری. از این دیدگاه «سوسیالیسم» نیز مفاهیم مشابه بسیاری را به دست می دهد: امروزه هیچ کس نمی تواند پیام برابری مسیحیت را قبول کند بدون آن که هم زمان بر این امید پابفشارد که دولت های مردم سالار باید به توزیع عادلانه فرصت ها و منابع مالی همت گمارند، کاری که بازار آزاد هرگز قادر به انجام آن نیست. کسی نمی تواند دستور اخلاقی مسیحیت را جدی بگیرد بدون آن که ضرورت یک چنان توزیع عادلانه را با همان تاکید تأیید نکند.
اگرچه مانیفست کمونیستی کهنه به نظر می رسد ولی هنوز هم به نحو شگفت انگیزی درس های مهمی را که در روند وقفه ناپذیر سرمایه داری صنعتی شاهد بوده ایم بیان می دارد: سقوط حکومت های استبدادی و استقرار مردم سالاری و قانون مندی برای تامین برابری و اعاده حیثیت انسانی کافی نیست. این واقعیت که ثروتمندان هر روز به ثروت بیشتری دست می یابند و فقرا را هر روز محتاج تر می سازند، امروز نیز چون سال 1848 صادق است. این حقیقت نیز که تنزل کامل کار انسانی به کالای تجاری به فقر و درماندگی مزدبگیران می انجامد و «دولت مدرن ... فقط در حکم مجمعی [است] که مجموعه شرکت های تمامی طبقه سرمایه دار را تصدی می کند» به قوت خود باقی است.
جداسازی بورژوازی و پرولتاریا ممکن است به همان اندازه کهنه باشد که تفاوت بین مسیحی و کافر، ولی زمانی که ما «بورژوازی» را به مفهوم «بیست درصد ثروتمندترین» و «پرولتاریا» را به معنی «هشتاد درصد بقیه» استنباط می کنیم، آن وقت بسیاری از جملات مانیفست را هنوز هم صادق و جاری می یابیم. از طرف دیگر فرضیه ای که تاریخ را «حکایت مبارزه طبقاتی» می شناسد چهره دیگری می یابد اگر ما این جمله را در این مفهوم بگیریم که در همه ی فرهنگ ها و در همه اشکال حکومتی و در هر موقعیت قابل تصور کسانی که حربه زر و زور را در اختیار دارند آن دیگران را فریب می دهند، تطمیع می نمایند و به آنها خیانت می کنند تا سلطه و خودکامگی خود و فرزندان خود را تامین نمایند و تداوم بخشند.
در این معنی نمایش اخلاقی تاریخ جز مقابله با سلطه گری و خودکامگی نیست. آنجا که مکتب مسیحیت دلایل الغای برده داری، و مقابله با نژادپرستی هیتلری را عرضه کرده است چهره روشن خود را نمایش می دهد. آنجا که مکتب مارکسیسم کمک می کند که آگاهی کارگران جلا یابد - به آنها نشان می دهد که چگونه فریب خورده اند - چهره انسانی مارکسیسم ترسیم می گردد. و آن جا نیز که هر دو در پایان سده نوزدهم در اتحاد با یکدیگر جنبش اجتماعی - مذهبی (7) را در آمریکا برپا می دارند و یا زمانی که منشور پاپ از آرمانهای سوسیالیستی مایه می گیرد، مبارزه برای عدالت اجتماعی برجدل ترین و کفر غالب آید. ما باید کتاب مقدس را در جوهر اساسی آن تبیین کنیم: این پرسش که ما چگونه در دنیای خاکی با یکدیگر رفتار می کنیم، دو صد چندان مهم تر از حاصل بحث و جدلی است که درباره واقعیت و محتوای جهان دیگر صورت می گیرد.
جنبش سندیکایی، که مارکس و انگلس از آن به عنوان دوره گذر در راه برپایی احزاب انقلابی سیاسی یاد کرده اند خود را در طول زمان چونان تجسم الهام بخش ترین تقوای مذهبی یعنی نوع دوستی و فداکاری نشان داده است. به فرازآمدن سازمان های صنفی کارگری از نظر اخلاقی امیدآفرین ترین رویداد زمان است.
مانیفست کمونیستی الهام بخش بسیاری از بنیان گذاران سندیکای بزرگ کارگری بود. با تکیه بر بشارت آن میلیون ها انسان برای مقابله با شرایط تحقیرکننده کاری و دستمزدهای ناچیز اعتصاب می کردند و به خیابان ها می ریختند. این نوشته ها اعتقاد کارگران اعتصابی را تقویت می کردند که فداکاری آنان - ثابت قدمی آنان در مقابله با افزون طلبی سرمایه داران به بهای گرسنگی فرزندانشان - بیهوده نیست.
سندی که یک چنین حرکتی را سبب می شود برای همیشه در زمره ذخایر اندیشه وری و میراث فکری ما جای دارد. چرا که مانیفست آن وجوهاتی را به رقم کشید که کارگران به تجربه عملی رفته رفته بر آن وقوف یافتند: وقوف بر اینکه کارگر معدن «به جای آن که با پیشرفت صنایع به فراز آید... حتی از شرایط طبقه خود فروتر می افتد.» اروپا و امریکا حداقل در مقاطعی - به برکت جسارت کارگران - از این خطر برکنار ماندند. کارگرانی که این جرأت را یافتند که سهم خود را از قدرت سیاسی طالب شوند. اگر آنان به انتظار نوع دوستی مسیحی و یا خیرات کسانی می ماندند که بر آنان حاکم بودند بدون تردید فرزندانشان امروز نیز درنادانی و بدغذایی زندگی می کردند.
احتمالاً جملات کتاب مقدس و مانیفست کمونیستی انسان ها را به یک اندازه جرأت و الهام بخشید. اما از جنبه های مختلف، مانیفست کتاب بهتری برای نسل جوان است. کتاب مقدس به عصر قدیم تعلق دارد و بر اعتقادات آن زمان فیلسوف های یونانی تاکید می کند. بر مبنای این اعتقادات، شرایط اجتماعی زندگی انسانی هیچگاه به گونه ای بنیادی تغیر نمی کند و همیشه فقرا و شاید هم بردگان در میان ما خواهند بود. از این رو کتاب مقدس توجه خود را از آسایش این دنیایی به امید زندگی راحت دنیایی دیگر معطوف داشته است. بدین ترتیب کتاب مقدس، آرمان شهر خود را در آن دنیا جستجو می کند.
ما امروزی ها بر قدیمی ها - خواه کافر و خواه مسیحی - در این حد برتری داریم که آرمان شهر خود را در دنیای خاکی قابل تحقق می دانیم. در سده هیجدهم و نوزدهم در اروپا و آمریکا جابه جایی شدید امید انسانی انجام شد: از دنیای جاودانی به آینده نزدیک، از گمان زنی در این باره که چگونه می توان رحمت خداوندی را متوجه خود ساخت به سوی برنامه ریزی زندگی خوشبخت نسل آینده. این خردگرایی که آینده انسان می تواند، - حتی بدون آن که نیروی ماوراء طبیعه ای دخالت کند - متفاوت از گذشته او باشد در مانیفست کمونیستی به نحو شایسته ای بیان می گردد.
بهتر از همه آن است که ما منبع جدیدی بیابیم که به فرزندان ما الهام و امید بخشد بدون آن که کاستی های کتاب مقدس و مانیفست را داشته باشیم. خوبتر آن بود که اگر ما از هر دو کتاب متن اصلاح شده ای می داشتیم بدون آن احکامی که مدعی باشد که «همه چیز» باید بازساخته گردد و یا آن که «تنها با سرنگونی خشونت آمیز همه ی نظام های اجتماعی کنونی می توانیم به عدالت دست یابیم.» بسیار خوب بود اگر ما منبعی داشتیم که کم و بیش آرمان شهر موعود را برای ما برمی شمرد و تنها بر این اکتفا نمی کرد که مدعی شود تنها به شرط آن که ما آن دگرگونی اساسی را به وجود آوریم - یعنی مالکیت خصوصی را ملغی داریم و یا عیسی مسیح را در قلب خود جای دهیم - در یک چشم بر هم زدنی فرادست ما خواهد بود.
کوتاه آن که بهترین راه این است که ما می توانستیم بدون پیام آوران و بدون توسل به دانش بهتر نیروهایی که تاریخ ما را هدایت می کنند کارساز زندگی خود باشیم به شرط آن که امید پربرکت ما می توانست بدون تاکیدی آن چنان پابرجا بماند. شاید بتوانیم روزی یک چنین متنی بگذاریم - متنی که بتواند با پرهیز از پیش گویی، شوق برداری را در ما زنده دارد و به صراحت رفتار غیر انسانی ما را به یکدیگر برشمارد. تا آن روز باید شکرگزار دو کتابی باشیم که به ما کمک کردند تا در حدی برخودپرستی سخیف و دیگر آزاری متمدنانه خود فائق آییم.

پی نوشت ها :

1. Globaliserung
2. Autokraten
3- Oligarchien
4- katakomben راه روهای زیرزمینی بود که جماعت مسیحیان در دوران اولیه برای دفن مردگان در آن جا اجتماع می کردند.
5- Inquisition سیستم تفتیش عقاید کلیسایی
6- سازمان امنیت و تفتیش عقاید در شوروی
7- social Gospel Movement جنبشی که در کلیسا با خواندن سرودهای مذهبی - اجتماعی به همت سپاهان امریکا برای مقابله با تبعیض نژادی و فقر و بیکاری برپا گردید.

منبع: مجموعه مقالات جهان سیاست

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.