الگوهای تربیتی کودکان

کودکانی که بر اساس این الگو تربیت می شوند معمولاً به ترس های غیرمنطقی مانند: ترس از حیوانات، تاریکی، آسیب دیدگی و موفق نشدن مبتلا می شوند. در این روش هر خطایی که از کودک سر بزند فوراً با او برخورد می شود و این
يکشنبه، 24 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوهای تربیتی کودکان
 الگوهای تربیتی کودکان

نویسنده: محمد کاوه




 

بر اساس شیوه تربیت کودکان می توان 4 الگوی تربیتی را تشخیص داد:

1. الگوی تربیتی مبتنی بر بی محبتی و سخت گیری:

کودکانی که بر اساس این الگو تربیت می شوند معمولاً به ترس های غیرمنطقی مانند: ترس از حیوانات، تاریکی، آسیب دیدگی و موفق نشدن مبتلا می شوند. در این روش هر خطایی که از کودک سر بزند فوراً با او برخورد می شود و این سرزنش ها و برخوردهای مداوم باعث می شود تا در ذهن فرزند تصور ضعیفی از خودش به وجود بیاید و اعتماد به نفسش کاهش پیدا کند و رفتارش بدتر شود.

2. الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت:

این الگوی تربیتی، کودکانی لوس، ضعیف النفس و وابسته تربیت می کند. در این الگو اعتقاد بر این است که کودکان را نباید ناکام گذاشت. اما کودکی که به دلیل رفتار بیش از حد محبت آمیز والدینش صبر و تحمل در برابر ناملایمات و سختی های زندگی را نیاموخته باشد، در بزرگسالی با مشکلات بسیاری روبه رو خواهد شد. او ممکن است قوانین اجتماعی را زیر پا بگذارد. در زندگی زناشویی نیز این گونه افراد انتظار دارند که همه تابع هوس های او باشند و هنگامی که خواسته هایشان برآورده نشود خشمگین و پرخاشگر می شوند.

3. الگوی تربیتی بی محبتی و عدم قاطعیت:

در این الگو، برخلاف الگوی قبلی، محبت و صمیمیت نیز وجود ندارد. در این الگو اعتقاد بر این است که کودک به طور عمدی بد رفتاری می کند و اگر بخواهد می تواند به سادگی در کارهایش موفق شود. در الگوی بی محبتی و عدم قاطعیت راهی برای کسب موفقیت کودک وجود ندارد. در نتیجه او خشمگین و رنجیده خاطر می شود و در چنین شرایطی، احساسات خصمانه خود را یا در خود می ریزد و یا به اجتماع منتقل می کند. بیشتر رفتارهای ضد اجتماعی مانند: مصرف مشروبات الکلی، دزدی های کوچک و ولگردی ناشی از این الگوی تربیتی است و اگر در نوجوانی اصلاح نشود در بزرگسالی موجب بروز انواع رفتارهای ضد اجتماعی دیگر خواهد شد.

4. الگوی تربیتی محبت و قاطعیت:

والدینی که از این الگو پیروی می کنند، معتقدند که نباید درباره رفتارهای کودک سخن بگویند. یعنی همیشه بر رفتار کودک تأکید دارند و هرگز کودک یا شخصیت او را مورد مخاطب قرار نمی دهند. مثلاً هرگز به او نمی گویند: «من تو را دوست ندارم». این گونه والدین اعتقاد دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات زندگی در دوره بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود بدون کوچک ترین خشونت و فشاری به آنها می آموزند که با ارزش ترین هدیه زندگی «خود نظمی» است. این گونه والدین بدون آنکه خشن باشند، قاطع و جدی هستند و فقط کودک خود را به دلیل این که بیاموزد تا رفتارهایش را اصلاح کند تنبیه می کنند نه به این علت که او مستحق تنبیه است. این گونه والدین بیش از آنکه تنبیه کنند از کودک خود تعریف و تمجید می کنند (جعفری ندر آبادی، 1385: 18 و 15).

مهم ترین اقدامات و راه کارهای مناسب:

خانواده هایی که شرایط مناسبی برای نوجوانان خود مهیا می کنند، فرزندانشان با ایمنی بیشتر این دوران را سپری می کنند و والدین نیز مشکلات کمتری از فرزندان خود مشاهده خواهند کرد؛ به طوری که فرزندانشان نسبت به سایر هم سالان خود سریع تر به پختگی و کمال فکری، عاطفی و اجتماعی می رسند. در مقابل، خانواده های سخت گیر (اردوگاهی)، خانواده های آسان گیر (بی تفاوت)، خانواده های نابسامان (گسسته) و خانواده های پر کار، با دشواری های دوره نوجوانی مواجه می شوند. در این خانواده ها، رسیدن نوجوان به یک هویت کامل فکری - عاطفی و اجتماعی با تأخیر یا با بروز انحراف ها و گرایش به بزهکاری های اجتماعی هم چون: سوء مصرف مواد مخدر و الکل، روابط سوء اخلاقی، فرار از منزل، خودکشی و دیگر انواع بیماری های اجتماعی همراه خواهد بود. بنابراین برای جلوگیری از این پی آمدهای ناگوار، والدین باید اقداماتی را مدنظر داشته و به آن عمل کنند (صرّامی، 1388: 7 -4 خانواده) که مهم ترین آنها عبارتند از:
* والدین باید پدیده بلوغ و ویژگی های دوره نوجوانی را به خوبی بشناسند و از پیش داوری و قضاوت بزرگسالانه بپرهیزند. آنها باید برای شخصیت نوجوان خود ارزش و احترام قایل شوند. خون سردی و سکوت دایمی والدین، همچنین کانون سرد و بی فروغ و خالی از محبت و مهر و نوازش آنان اثر شومی روی نوجوان به جای می گذارد. والدین باید آگاه باشند که تنها وظیفه آنها تأمین وضع مالی فرزندان نیست؛ بلکه وظیفه اصلی آنها این است که روزانه یا هر هفته مدتی از وقت خود را صرف گوش دادن به مشکلات نوجوان خود کنند و به او یاری کنند تا از توانایی هایش آگاه شود و انتظاراتش را از خویشتن بر مبنای توانایی هایش تنظیم کند. ایجاد فرصت های مطلوب برای هم دلی با نوجوانان گام مؤثر در تأمین بهداشت روانی آنان است؛ زیرا هر گفت و گوی صمیمی و سازنده، دریچه ای برای خروج فشارهای روحی است. همچنین والدین باید روح مذهب و معنویت را در فرزندان خود تقویت کنند تا زمینه توجه به انحرافات در نوجوانشان کاهش یابد (محمدی صابر، 1387: 14).
* از آن جایی که یکی از راه های اساسی پیشگیری از وقوع جرم، سازندگی معنوی و اجتماعی انسان ها و ارتقای فرهنگ دینی و مدنی آنها می باشد و این سازندگی نیز از محیط خانه که نخستین محیط اجتماعی است که انسان وارد آن می شود آغاز می شود، بنابراین والدین با تشویق و آموزش فرزندان به رعایت هنجارهای پسندیده اجتماع و تأمین بهداشت روانی و نیازهای زیستی آنها، همچنین تقویت و افزایش مهارت های اجتماعی، پرورش و تقویت اعتماد به نفس و حس مسئولیت پذیری و حاکم کردن محیطی آکنده از صفا و صمیمیت در فضای خانه و جلب اعتماد و تقویت ایمان مذهبی و اعتقادی فرزندان می توانند مهم ترین نقش را در پیشگیری از وقوع جرایم داشته باشند. نگرش ها و رفتار والدین می تواند تسهیل کننده یا مانع جریان رشد و تکامل کودک باشد. والدین سخت گیر و خشن مانع می شوند تا فرزندانشان از روابط مثبت و سازنده با هم سالان خود که برای استقلال آنان بسیار مؤثر است بهره گیرند. در حالی که والدین پذیرا و فهمیده،‌ منبع امنیت برای نوجوانان نگران و مضطرب خویش خواهند بود. چنین والدینی نه تنها در حل مشکلات فرزندان با آنها همراه و همیار هستند، بلکه فرزندان را به مستقل شدن و پذیرش مسئولیت تشویق می کنند. ارزش های والدین در رشد فرزندان از اهمیتی خاص برخوردار است. والدینی که دارای معیارها و ارزش های والایی هستند و در زندگی به آنها عمل می کنند، اغلب فرزندانشان نیز در مواجهه با ضوابط و رفتار تعارض انگیز، دارای همان ارزش های والا خواهند بود.
* خویشتن پنداری و احساس ارزشمندی فرزندان، از نگرش های اعضای خانواده نسبت به آنها نشأت می گیرد. بنابراین هرگاه والدین در هر یک از مراحل رشد به فرزندان خود مسئولیتی در خور توان آنها بدهند، به تدریج فرزندانشان خود را به عنوان یک فرد قابل اعتماد و شایسته تصور می کنند (نوابی نژاد، 1381: 198 و 197).
* اتحاد، اتفاق و همبستگی در محیط خانواده، قدرت مقاومت فرزندان را در برابر محرومیت ها، ناملایمات و مشکلات زندگی افزایش می دهد. وقتی که خانواده دارای فرزند می شود، باید بتواند نیاز او را به محبت، عشق و عاطفه برآورده کند و مهم تر از همه، شهامت و جسارت زندگی کردن را در او پدید آورد. پدران و مادران باید بتوانند قدرت فکری و روحی فرزندان خود را تقویت کنند تا از بروز انواع بیماری های روانی در آنها جلوگیری شود. همچنین ایجاد و تقویت قدرت فکری در فرزندان، از خودکشی و افسردگی جلوگیری می کند. از طرفی، والدین با بررسی احوال و اَعمال دوستان و رفقای فرزندانشان می توانند آنها را کنترل کنند و از معاشرت آنها با دوستان ناباب و انحرافات احتمالی جلوگیری کنند.
* با شروع دوران بلوغ، احساسات و غرایز جدیدی در نوجوان شکفته می شود. یکی از این غرایز فوق العاده قوی، هیجانات و فشارهای شدید جنسی است. نحوه کنترل و پرورش درست غرایز در این دوره از حیات آدمی با احساسات و غرایز دیگر، در مجموع فرد را از یک دوره بحرانی به در خواهد برد و شخصیت وی را شکل خواهد داد. وظیفه پدر و مادر از این مرحله به بعد نقشی تعیین کننده در شخصیت و آینده فرد خواهد داشت. دختر یا پسر فرقی نمی کند؛ هر دو در وادی ناشناخته ای قدم می گذارند. اما مشکل جامعه ما این است که حیا و ترس و احترام های بی مورد مانع نزدیکی پدر و مادر به فرزندان می شود. لذا والدین باید در این مرحله بحرانی، با منطقی ساده و بدون پرده پوشی های غیر ضروری، اطلاعات کافی و مفید درباره بلوغ و مسایل جنسی و آثار ناشی از آن را به فرزندانشان بیاموزند. پدر و مادر باید برای فرزندانشان به عنوان یک دوست و محرم راز باشند. این نزدیکی اثرات فوق العاده مؤثری خواهد داشت. زیرا هنگامی که نوجوان به مسایل و هیجانات تازه اش واقف می شود و آنها را می شناسد و شیوه ها و راه های کنترل ارضای آنها را یاد می گیرد، نزدیکی والدین به فرزندان این امکان را به آنها می دهد که مسایل و تجربیات و دیده ها و شنیده هایشان را بدون ترس و دلهره با والدین خود در میان بگذارند و چون مرحله به مرحله با افکار و احساسات فرزندان همراه و آشنا خواهند شد، چه بسا قبل از کجروی و انحراف، آن را از پیش تشخیص داده و فرزندانشان را از ارتکاب به اَعمال بزهکارانه و رفتارهای نابهنجار و نادرست دور کنند.
* والدین باید زندگی را برای فرزندانشان هدف دار کنند تا آنها احساس پوچی و بیهودگی نکنند و به دنبال انحرافات و جرایم نروند؛ زیرا زندگی فلسفه ای می خواهد و راه و روشی. این که: «من که هستم؟، از کجا آمده ام؟، چرا زندگی می کنم؟ و چرا باید بمیرم؟» همگی الفبای کار والدین در تربیت است و اگر از این امر غفلت کنند، بسیاری از فرزندان در زندگی بی هدف می شوند و به خاطر این بی هدفی ها است که خیلی راحت به جرایم و انحراف های اخلاقی روی می آورند (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 267-263).
* برای کسب موفقیت های اجتماعی، نوجوان سعی می کند به عضویت گروه های موجود در جامعه درآید. آنها به دنبال موقعیت و جایگاهی هستند تا بتوانند رشد ذهنی و خلاقیت های خود را نشان دهند تا به این وسیله مورد توجه دیگران واقع شوند. چنانچه والدین نوجوان بتوانند علاوه بر نقش پدری یا مادری، نقش یک دوست را با او بازی کنند، نوجوان، آنها را برای خود به عنوان یک تکیه گاه منظور می کند. از مهم ترین فواید این امر یکی آن است که نیاز نوجوان تأمین می شود و او از گزند آسیب های روانی و اجتماعی مصون می ماند. این نقش توسط والدین به آسانی به وجود نمی آید؛ بلکه به آگاهی و بینش صحیح، ثبات عاطفی، صبر، شکیبایی و بسیاری موارد دیگر نیاز است تا والدین بتوانند چنین رابطه حسنه ای را با نوجوان برقرار کنند و به آن استمرار بخشند. نوجوانی که با والدین خود اظهار دوستی می کنند، به راحتی می توانند به بسیاری از سؤال ها، مشکلات و نیازهای روانی - اجتماعی خود پاسخ دهند. به همین دلیل از آسیب های اجتماعی مصون خواهند بود (اکبری، 1385: 339).
* پرداختن به امور تربیتی فرزندان توسط والدین شامل اصول اخلاقی مناسب و منسجمی است که ویژگی تنبیهی نداشته باشد و در مقابل، شامل نظارت دقیق بر کار آنان، شرکت والدین در زندگی روزمره جوانان، کسب اطلاع از فعالیت های فرزندان در طول روز و آموزش مهارت های زندگی به فرزندان با شیوه مسئله یابی و حل مسئله می توان از گرایش جوانان به بزهکاری پیشگیری کرد. جوانانی که در خانواده به اندازه کافی آموزش مهارت های زندگی در زمینه مسئله یابی و حل مسئله ندیده اند و به طور دائم از طرف والدین از پذیرش نقش های اجتماعی، توان برآورده ساختن خواسته ها و نیازهای خود را ندارند، هویت منفی به خود می گیرند و رفتار بزهکارانه با حمایت گروه های هم سال نوعی تلاش برای ایجاد هویت می شود، اگرچه این هویت منفی باشد (احمدی، 1384: 135).
* یکی از وظایف والدین، ایجاد زمینه برای رشد اخلاقی نوجوانان براساس معیار صحیح اعتقادی و ارزشی حاکم بر جامعه است (زاهد و الماسی، 1386: 87 و 86). وقتی پدر و مادر در خانواده به اصول اخلاقی و دینی عمل کنند و فرزندان خود را به حلال و حرام و دستورهای قرآن و اهل بیت (ع) آشنا کنند، در نتیجه هنگامی که این فرزندان وارد جامعه بزرگ تر می شوند دیگر از توهین، تحقیر، اختلاس، سرقت، رعایت نکردن قوانین، بد حجابی و آرایش و ناز و عشوه گری دختران و زنان، رابطه نامشروع بین دختران و پسران، ظلم، کم کاری در ادارات، تبعیض و بی عدالتی نشانی نخواهد بود (محمدی نیا، 1387: 14 و 13).
* والدین باید درباره حقایق زندگی و مسائل جنسی با فرزندان خود به طور مناسب به گفت و گو بنشینند و در روشن کردن حقایق برای آنان غفلت نکنند. اولین برخورد و تماس با هر فرد یا شیء اثر عمیقی در ذهن بر جای می گذارد. مثلاً اگر نوجوانان در محیط بیرون از خانه از طریق دوستان و آشنایان با موضوعات جنسی به طور نامناسبی آشنا شوند، کار و تلاش والدین در زمینه آموزش آنها دوچندان خواهد شد. زیرا در درجه اول باید افکار نادرست و نامناسب آموخته شده در زمینه مسائل جنسی را تغییر داده و تصحیح کنند، سپس به آموزش مناسب مسائل جنسی اقدام کنند. لذا اطلاعات و آگاهی های اولیه باید از طریق والدین به کودک داده شود. اطلاع از اینکه پدر و مادر یکدیگر را دوست دارند و همراه با عشق و علاقه با یکدیگر زندگی می کنند و کودک حاصل زندگی مشترک آنهاست، برای کودک از اهمیت خاصی برخوردار است. گروه کثیری از والدین درباره مسائل جنسی نمی خواهند با کودکانشان صحبت کنند؛ زیرا خودشان از بحث درباره مسائل جنسی احساس ناراحتی می کنند. اگر کودک و نوجوان سؤالی درباره مسائل جنسی مطرح می کند،‌ باید پرسش او در حد خواسته شده پاسخ گفته شود. البته این پاسخ باید بدون احساس شرم و گناه و در عین حال به طور خلاصه و صادقانه باشد (شامبیاتی، 1385: 272 و 271).
* والدین باید درباره حقایق زندگی و مسائل جنسی با فرزندان خود به طور مناسب به گفت و گو بنشینند و در روشن کردن حقایق برای آنان غفلت نکنند. اولین برخورد و تماس با هر فرد یا شیء، اثر عمیقی در ذهن کودکان و نوجوانان بر جای می گذارد. مثلاً اگر نوجوانان در محیط بیرون از خانه و از طریق دوستان و آشنایان با موضوعات جنسی به طور نامناسبی آشنا شوند، تلاش والدین در زمینه آموزش آنها دو چندان خواهد شد؛ زیرا در درجه اول باید افکار نادرست و نامناسب آموخته شده در زمینه مسائل جنسی را تغییر داده و سپس به آموزش مناسب و صحیح مسائل جنسی اقدام کنند. بنابراین اطلاعات و آگاهی های اولیه در این زمینه باید از طریق والدین به کودکان و نوجوانان داده شود. اما گروه زیادی از والدین درباره مسائل جنسی نمی خواهند با کودکانشان صحبت کنند؛ زیرا از صحبت کردن درباره مسائل جنسی احساس ناراحتی می کنند. این در حالی است که اگر کودکان یا نوجوان سؤالی درباره مسائل جنسی مطرح می کند، باید پرسش او در حد خواسته شده پاسخ گفته شود و این پاسخ باید بدون احساس شرم و گناه، در عین حال به طور خلاصه و صادقانه باشد (شامبیاتی، 1385: 273-271).
* برقراری روابط جنسی جوانان نیز یک مسئله جدی است؛ لذا باید در جهت اصلاح این روابط اقداماتی به عمل آورد. به طور کلی، این روابط معیارهایی را ایجاب می کند که می طلبد با برنامه های مذهبی، روابط طبقاتی و سکونتی، آنها را تا حدودی تعدیل کرد. اکثر تحقیقات نشان می دهند که مسائل جنسی، عشق و تمایلات، ارزش های بسیار مهمی در نزد دختران و پسران می باشند. در این خصوص برای کاهش آسیب های اجتماعی لازم است رابطه بین والدین و فرزندان تقویت شود.
* تنش های نسلی و اختلافات خانوادگی، بیشتر در خانواده هایی مصداق دارد که اختلاف بین والدین و فرزندان اساسی می باشد. آنچه که در ارتباط با خانواده برای جوانان مطرح است، عقاید و الگوهای متفاوت بین دو نسل می باشد که دو نوع نظام ارزشی را در ارتباط با سرنوشت کلی خانواده عنوان می کند. از یک سو خانواده یک پایگاه اجتماعی به جوانان دادن و از طرف دیگر مسائلی مانند: آزادی، برابری و اقدامات فردی، نقش اجتماعی دیگری به آنها ارایه می کد. لذا عدم شناخت دقیق فرزندان از روش های اَعمالی و تفکری والدین باعث می شود که یک شکاف اجتماعی در بین آنها به وجود آمده و یک حالت خود اختلالی در فرآیند جامعه پذیری آنها ایجاد شود (ربانی، 1383: 73 و 54).
* یکی دیگر از نکات مهم این است که برای جلوگیری از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان، والدین باید قبل از ازدواج معیارهای سنی، فکری و فرهنگی یکدیگر را بسنجند و در صورت مطابقت با هم ازدواج کنند و بعد از ازدواج نیز عواملی را که باعث تزلزل نهاد خانواده می شود شناسایی و با کمک هم برطرف سازند. نکته مهم دیگری که باید والدین به آن توجه داشته باشند این است که به نیازهای جوانان امروزی توجه ویژه داشته باشند (مختاری، 1385).
* مشاوره خانوادگی با هدف تصحیح روابط افراد خانواده می تواند باعث شود اعضای خانواده به رفتارهای کلیشه ای و یک نواخت خود که همراه با پیش داوری و برداشت های نادرست است پی ببرند. در جریان مشاوره خانوادگی والدین رفتارهای مناسب برای برخورد با نوجوانان بزهکار خود را فرامی گیرند و از شیوه های تغییر رفتار و اثرات تقویتی ممکن آگاه می شوند و از تنبیه و تهدید خودداری می کنند (نظری هنزایی، 1380: 6).
* بسیاری از کودکان از این شکایت دارند که بزرگ ترها حرف آنها را نمی فهمند و اغلب هم حق با آنهاست. چه بسا والدین نمی توانند به حرف کودکانشان گوش بدهند و به مسائل از دیدگاه آنها توجه کنند. در حالی که آنها باید بتوانند حرف کودکان خود را بفهمند و ترتیبی بدهند تا کودک بداند که حرف او فهمیده شده است؛ حتی اگر به میل او رفتار نشود. البته والدین باید به این نکته نیز توجه داشته باشند که درک مسائل کودک به معنای تسلیم شدن در برابر خواسته او نیست و گاهی درک بیش از نیاز مسائل کودک نیز سبب دردسر و گرفتاری وی خواهد شد (کرومبولتز و کرومبولتز، 1383: 191).
* نکته مهمی که در خصوص شخصیت باید به آن توجه داشت این است که شخصیت کودک در دوران کودکی بسیار متزلزل است؛ بنابراین والدین نباید برچسب های نامناسب به کودک بچسبانند. دادن القاب نامناسب، صدا زدن با نام های غیر از نام اصلی کودک و صفت بد دادن به کودک، روی شخصیت او اثراتی می گذارد که گاه در تمام طول زندگی با وی باقی می ماند و چه بسا در بروز رفتارهای نامناسب تأثیر می گذارد (انجمن روان شناسی آمریکا، 1387: 23).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.