تنزیل، تأویل و تفسیر قرآن از منظر قرآن (1)

تأویل در قرآن مجید، در هفت سوره هفده بار وارد شده است و معنی «تأویل» در لغت به معنی ارجاع و باز گردانیدن است، راغب می گوید: «اَلتَّأوِیلُ رَدُّ الشیئ اِلی الغایَةِ المُرادَةِ مِنهُ» تأویل باز گردانیدن چیز به مقصدی است که از
دوشنبه، 15 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تنزیل، تأویل و تفسیر قرآن از منظر قرآن (1)
 تنزیل، تأویل و تفسیر قرآن از منظر قرآن (1)

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی




 

تأویل در قرآن مجید، در هفت سوره (1) هفده بار وارد شده است و معنی «تأویل» در لغت به معنی ارجاع و باز گردانیدن است، راغب می گوید: «اَلتَّأوِیلُ رَدُّ الشیئ اِلی الغایَةِ المُرادَةِ مِنهُ»(2) تأویل باز گردانیدن چیز به مقصدی است که از آن اراده شده است مؤلف «اقرب الموارد» می نویسد:
«اَلتَّأویلُ سَوقُ الشیئ اِلی ما یَؤلُ اِلَیهِ» ارجاع شئ به چیزی است که به آنان بازگشت می کند.
در زبان عرب موقعی که کسی چیزی را گم می کند در مقام دعاء در حق او می گویند: «اول الله علیک» خداوند گمشده تو را باز گرداند(3).
گاهی این لفظ، در معنی مصدری به معنی ارجاع دادن و باز گردانیدن و گاهی در معنی «اسم مفعولی» یعنی همان مال شئ و چیزی که باز گشت شیئ به آن است، به کار می رود و در قرآن تأویل در هر دو معنی به کار رفته است و با ملاحظه آیاتی که در ذیل به آنها اشاره شد، این حقیقت روشن تر می گردد.

تأویل در مقابل «تنزیل» و «تفسیر»:

در احادیث اسلامی گاهی «تأویل» در مقابل «تنزیل» و گاهی در مقابل «تفسیر» به کار می رود و در هر کدام مقصد خاصی از آن اراده می شود اینک بیان هر دو:

تأویل در مقابل «تنزیل»:

مفاهیم کلی که در قرآن وارد شده است بر دو نوعند: گاهی مصادیق روشن و گاهی مصادیق مخفی و پنهان دارند، تطبیق آیه بر مصادیق روشن «تنزیل» آن و تطبیق آن مصادیق مخفی بالأخص مصادیقی که در طول زمان پدید می آیند و در زمان نزول وجود نداشته اند، تأویل آن است.
و به دیگر سخن: تطبیق مفهوم کلی آیه بر مصادیق موجود در زمان نزول آن «تنزیل» و تطبیق آن بر مصادیقی که به مرور زمان پدید می آیند «تأویل» آن می باشد.
استفاده از مباحث اجتماعی قرآن و بهره برداری مستمر از آن، بر این اساس استوار است و هرگز صحیح نیست که در بهره گیری از قرآن بر مصادیق موجود در عصر نزول آیه و یا بر مصادیق واضح اکتفا ورزید.
امام صادق(علیه السلام) در حدیثی قرآن را چنین توصیف می کند:
«ظَهرُهُ تَنزِیلُهُ وَ بَطنُهُ تَأویلُهُ مِنهُ ما مَضی وَ مِنهُ ما لَم یَجِئی بَعدُ، یَجرِی کَما تَجرِی الشَّمسُ وَ القَمَرُ»(4).
برون قرآن «تنزیل» آن و درون آن «تأویل» آن می باشد قسمتی از تأویل قرآن گذشته و برخی دیگری هنوز نیامده است قرآن مانند خورشید و ماه در حال جریان می باشد (همان طور که خورشید و ماه در انحصار منطقه ای نیست) همچنین قرآن نیز در انحصار افراد خاصی نمی باشد.
در این حدیث «تأویل» در مقابل «تنزیل» وارد شده و تأویل به معنی تطبیق مفاهیم کلی بر افرادی گرفته شده که بخشی از آنها در گذشته بوده و بخشی دیگر در آینده تحقق می پذیرد.
اما صادق (علیه السلام) در حدیثی می فرماید:
«اِذا نَزَلَت آیَةٌ عَلی رَجُلٍ ثُمَّ ماتَ ذلِکَ ما تَت الآیَةُ مِنَ الکِتاب؟!! و لکنه حی یجری فی من یأتی کما یجری فی من مضی»(5).
«اگر آیه ای درباره کسی نازل گردید آنگاه آن شخص بمیرد (مفاد آیه به صورت قانونی کلی باقی می ماند) و اگر با از بین رفتن آن شخص آیه نیز از بین برود قرآن نیز به تدریج از بین می رود بلکه قرآن زنده است درباره آینده همان را حکم می کند که درباره گذشته آن را حکم می کرد».
تنها این دو حدیث نیست که قرآن در آنها به آفتاب و ماه تشبیه شده باشد، بلکه در این مورد احادیثی وارد شده که همگی حاکی از آن است که قرآن پیوسته زنده و در هر زمان، تروتازه است و ابداً مندرس و کهنه نمی گردد(6).
حیات و تحرک قرآن در سایه همین تأویل در مقابل تنزیل است و هرگز نباید مفاهیم کلی قرآن را در انحصار گروهی دانست، بلکه باید آن را بر آیندگان به نحوی تطبیق کرد که بر گذشتگان تطبیق می گشت.
قرآن مجید در سوره «رعد» آیه هفتم چنین می فرماید:
(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ).
«تو ای پیامبر بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ای است».
خود پیامبر گرامی طبق روایات متواتر جمله «ولکل قوم هاد» را بر امیرمؤمنان تطبیق کرد و فرمود: «اَنَا المُنذِرُ وَ عَلیٌ الهادِی اِلی أمرِیٍ)(7): من بیم دهنده و علی هدایت کننده به دستورهای من است.
به طور مسلم پس از امیرمؤمنان این آیه، مصادیقی نیز دارد که به مرور زمان بر آن منطبق می باشد بخشی از تحرک و روشنگری قرآن در این است که به مرور زمان بر مصادیق آن تطبیق گردد از این جهت امام باقر فرمود:
«رَسوُلُ اللهِ المُنذِرُ وَ عَلی الهادِیٌ وَ کُلُّ اِمامٍ هادٍ لِلقَرنِ الَّذی هُوَ فِیهِ»: پیامبر خدا بیم دهنده و علی هدایت کننده و هر امام هادی مردم آن عصری است که در آن زندگی می کنند(8).
یادآوری شدیم که مقصد از تأویل در مقابل «تنزیل» آن رشته از مصادیق آیه و یا آیات است که هنگام نزول قرآن نبوده و بعدها تحقق پذیرفته است و اگر هم در زمان نزول وجود داشته، مصداق مخفی بوده و نیاز به تذکر داشت اکنون برای هر دو مورد، مثالی را یادآور می شویم:
1- در جنگ جمل سپاه امام در برابر سپاه پیمان شکن «طلحه» و «زبیر» که بیعت خود را با امام شکستند، قرار گرفت، پیش از آغاز جنگ امام به مردم بصره چنین خطاب کرد: مردم بصره آیا از من در داوری ستم دیده اید. آیا در تقسیم مال مرتکب ظلم شده ام، آیا مالی را بر خود و اهل بیت خود اختصاص داده ام و شما را از آن محروم ساخته ام آیا حدود الهی را در حق شما اجرا کرده ام و درباره دیگران تعطیل کرده ام تا به خاطر این امور و یا یکی از آنها پیمان خود را با من می شکنید آنان در پاسخ گفتند: نه هیچ کدام از این کارها انجام نگرفته است در این موقع که امام حجت را بر آنان تمام نمود، به تنظیم صفوف سربازان خود پرداخت و این آیه را تلاوت کرد:
(وَ اِن نَکَثوا اَیمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم فَقاتِلوُا اَئِمَةَ الکُفرِ اِنَّهُم لا اَیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتهُونَ) (سوره توبه، آیه 12)
«اگر آنان سوگندهای خود را شکستند و به آئین شما طعنه زدند با سران کفر نبرد کنید برای آنان پیمانی نیست شاید آنان باز داشته شوند».
آنگاه امام افزود به خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید و محمد را برای نبوت برگزید، آنان مورد این آیه هستند و از روز نزول این آیه با پیمان شکنان نبرد نشده است(9).
تطبیق این آیه بر این گروه تأویل آن و بیان مصداقی است که در روز نزول آیه وجود نداشته است.
2- در روز «صفین» سپاه علی (علیه السلام) که در میان آنان «عمار» یاسر نیز بود در برابر سپاه معاویه قرار گرفت سپاه اسلام با حزب اموی که در رأس آنان ابوسفیان و بعد معاویه قرار داشت دو بار نبرد کرده است.
الف- در زمان رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم آنگاه که ابوسفیان نبردهای «بدر» و «احزاب» را رهبری می کرد.
ب- در زمان علی بن ابطالب (علیه السلام) که فرزند ابوسفیان زمام امور را به دست گرفت و حزب اموی را به صورت یک حزب زیر زمینی هدایت می کرد عمار در این جنگ به سپاه معاویه حمله کرد و رجزی خواند که نخستین بیت آن این است:

نَحنُ ضَرَبنا کُم عَلی تَنزِیلِه
فَالیَومُ نَضرِبُکُم عَلی تَأوِیلِه(10).

در گذشته با شما بر اساس تنزیل قرآن نبرد می کردیم و امروز با شما بر اساس تأویل آن نبرد می نمائیم.
در این شعر «تأویل» در مقابل «تنزیل» قرار گرفته است و تطبیق آیه «جاهِدِ الکُفّارَ» بر حزب اموی که در زمان پیامبر آشکارا کافر بودند، تنزیل قرآن، و تطبیق آن بر آن حزب در زمان علی (علیه السلام) که در باطن کافر بودند و تظاهر به اسلام می کردند «تأویل» قرآن معرفی شده است.
این بیان می رساند که تأویل در مقابل تنزیل جز تطبیق آیه بر مصادیق مخفی و یا مصادیقی که پس از نزول آیه تحقق می پذیرند چیز دیگری نیست.
پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم به خود امیرمؤمنان (علیه السلام) خطاب می کند و می فرماید:
«فَتُقاتِلُ عَلی تأویلِ القُرآنِ کَما قاتَلتَ عَلی تَنزیلِهِ ثُمَّ تُقتَلُ شَهیداً تُخضَبُ لِحَیتَکَ مِن دَمِ رَأسِکَ»(11).
تو بر تأویل قرآن (با کافران: ناکثین، قاسطین، مارقین) نبرد می کنی، همچنان که در کنار من بر تنزیل آن نبرد کردی، آنگاه محاسن تو با خون سرت خضاب می گردد.
ملاحظه این روایات این مطلب را به ثبوت می رساند که «تاویل» در برابر «تنزیل» همان تطبیق مفاهیم و احکام کلی بر مصادیق مخفی و پنهان، و یا مصادیق موجود در روز نزول قرآن است و اگر آن را «تأویل در مقابل تفسیر» نام گذاری کنیم، بر خلاف ظهور این روایات، نام گذاری کرده ایم، بلکه این نوع تأویل، تأویل در مقابل «تنزیل» است.

تطبیق صحیح و باطل:

تأویل آیه و تطبیق آن بر مصادیق مخفی و پنهان و یا بر حوادثی که پس از نزول آیه پدید می آید کار هر فردی نیست، فرد بصیر و لائق و در عین حال متقی، و پاکدامن می تواند از تحرک قرآن بهره بگیرد و کلیات آن را بر موارد آن تطبیق نماید.
ابن عباس تربیت یافته مکتب امام امیرمؤمنان، با تطبیق آیاتی که درباره زمامداران صالح و ناصالح وارد شده، بر حکومت علی (علیه السلام) و معاویه قلوب افراد متقی را به امام جذب و از دستگاه معاویه متنقر می ساخت و آن را «تأویل» قرآن می نامید.
به خاطر زیان هائی که این گونه از تأویل ها بر حزب اموی وارد می ساخت معاویه به ابن عباس گفت: ما طی بخش نامه ای مردم را از بازگوئی مناقب علی (علیه السلام) باز داشته ایم تو نیز از گفتن فضائل علی خودداری کن ابن عباس گفت: آیا ما را از خواندن قرآن باز می داری؟ گفت نه، گفت آیا از تأویل آن باز می داری؟ گفت آری، گفت آیا بخوانیم و از اهداف آن نپرسیم، گفت چرا بپرس اما از غیر خانواده خود، گفت چگونه از دیگران بپرسم در حالی که قرآن در خانه ما نازل شده است(12).
فقط «خلیفه دوم» این بهره گیری از قرآن را تفسیر می نامد و به عللی سیاسی که بر همگان روشن است از تفسیر آیه جلوگیری می کرد زیرا در این شرائط موقعیت شخصیت های صالحی که به مراتب بر او برتری داشتند روشن می گردید و برای همین جهت می گفت:
«جَرِّدُوا القُرآنَ وَ لا تُفَسِّروُهُ وَ اَقِلوُّا الرِّوایَةَ عَن رَسولِ اللهِ»(13).
(از هر نوع اظهار نظر درباره قرآن خودداری کنید و از پیامبر گرامی کمتر حدیث نقل نمائید).
سرانجام معاویه در برابر تأویل های صحیح و استوار امثال ابن عباس و برای عقیم ساختن این نوع روشنگری ها، ناچار شد دست به مقابله به مثل بزند از این جهت مرد تبهکار تاریخ به نام «سمرة بن جندب» را با دادن چهارصد هزار درهم وادار کرد که دست به تأویل باطل بزند، و آیه ای را که درباره ایثار گری امام در «لیلة المبیت» سخن می گوید، بر عبدالرحمان بن ملجم تطبیق کند و بگوید این آیه در حق او فرود آمده است.
همچنین آیه ای را که بیانگر نشانه های برخی از منافقان است بر امام تطبیق نماید و بگوید که مقصد از آن علی بن ابی طالب است.
اکنون هر دو آیه را که «سمرة» به طور ناروا تأویل کرده در این جا می آوریم:
(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ) (بقره، آیه 207)
«برخی از مردم جان خود را برای تحصیل رضای خود می فروشند خداوند به بندگان خود مهربان است».
(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ‌) (بقره، آیه 204)
«گفتار برخی از مردم در زندگی ترا به شگفت وا می دارد و خدا را بر ایمان قلبی خود گواه می گیرد و او از لجوج ترین دشمنان است»(14).
تا اینجا حقیقت تأویل در مقابل «تنزیل» روشن گردید و حق این است که تأویل آیات قرآن، و تطبیق کبریات آن بر صغریات و تبیین حقائق نو ظهور آن، در حالی که از اهمیت بیشتری برخوردار است و موجب تجدید حیات اسلامی و تداوم فیض بخش قرآن می باشد، ولی خالی از خطر نیست و چه بسا افراد نااهل روی اغراض فاسد، دست به چنین تأویل ها زده، و مایه انحراف هائی شده اند.
معاویه برای توجیه خروج و جبهه گیری خود با امام، خود را صاحب خون عثمان به اصطلاح «ولی الدم» می نامید و این آیه را بر خود تطبیق می کرد:
(وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً)
(سوره اسراء، آیه 33)
«هر کس به ناحق کشته شود ما به ولی او قدرت انتقام داده ایم».
به طور مسلم با بودن فرزندان «عثمان» و دیگر خویشاوندان نزدیکتر او هرگز «معاویه» ولی الدم «عثمان» نیست ولی او برای توجیه جبهه گیری خود در مقابل امام این آیه را به ناحق بر خود تطبیق می کرد و خود را مصداق آن می دانست از این جهت امیرمؤمنان در یکی از نامه های خود به او نوشت:
«فَغَدوتَ عَلی طَلَبِ الدُّنیا بِتأوِیلِ القُرآنِ» (نهج البلاغه، نامه 55). : برای طلب مقام، دست به تأویل قرآن زدی.
پیامبر گرامی در حدیثی پیرامون این نوع تأویلهای باطل یادآور می شود که خداوند در هر قرن و زمانی گروهی را بر می انگیزد که آثار شوم تأویل باطل گرایان و تحریف غالیان و گرایش های جاهلان از چهره این دین، پاک سازند(15).
البته این نوع تأویل بر همه آیات قرآن حاکم نیست، بلکه بخشی از آیات تحمل این نوع تأویل را داشته، در حالی که بر بخشی از آیات آن فقط «تنزیل حاکم است نه تأویل».
اکنون که با حقیقت تأویل در مقابل تنزیل آشنا شدیم، شایسته است با معنی «تأویل» در مقابل «تفسیر» نیز آشنا گردیم.

تاویل در مقابل «تفسیر»

از بررسی تفسیر محمد بن جریر طبری متوفای سال 310 و تفسیر «حقائق التاویل» نگارش سید رضی متوفای 406 و کتاب «الغرر والدرر» سید مرتضی متوفای 436 و دیگر کتابهائی که در این اعصار و یا حوالی آنها نگارش یافته است، استفاده می شود که در نظر آنان لفظ «تفسیر» مترادف لفظ «تأویل» بوده و هر دو در یک معنی به کار می رفت از این جهت نویسندگان کتابهای پیشین در مقام تعبیر از «تفسیر آیه» لفظ «تأویل» آیه به کار می بردند.
مؤلف «کشف الظنون» می نویسد: گروهی لفظ «تفسیر» و «تأویل» را به معنی واحدی گرفته اند در حالی که گروه دیگر این دو لفظ را در معنی به کار برده اند(16).
راغب می گوید: لفظ «تفسیر» در توضیح الفاظ و مفردات به کار می رود در حالی که لفظ «تأویل» بیشتر در توضیح معانی جمله ها استعمال می شود(17).
در هر حال خواه این نوع تفاوت و مانند آنها میان این دو لفظ صحیح باشد یا نه، اصولاً باید دید مقصود از «تأویل» در قرآن چیست؟
تأویل در قرآن گاهی در معنی «مصدری» (تأویل کردن) و گاهی در معنی «اسم مفعولی» (مأول) به کار می رود، در صورت نخست معنی آن «ارجاع» و «بازگردانیدن» و در صورت دوم به معنی «سرانجام» و «مأل» شئی است و مقصد از «مأل» همان واقعیت و حقیقت یک شئی است، چیزی که هست واقعیت شئی به تناسب مورد تأویل، متفاوت می باشد، اگر چیزی که مورد تأویل قرار می گیرد یک امر تکوینی باشد طبعاً تأویل آن، نیز از واقعیت های عینی خواهد بود و اگر شئی مورد تأویل از قبیل مدالیل و مفاهیم جمله و کلام باشد طبعاً تأویل آن متناسب با آن خواهد بود. اینک موارد استعمال «تأویل» در قرآن:

1- تأویل: عینیت خارجی:

قرآن لفظ «تأویل» را در سوره یوسف کراراً به کار برده و آن را بر واقعیت هائی که انسان در زندگی با آنها روبرو می شود و گاهی خوابهای راستین به گونه ای نیز از آن حکایت می نماید، تطبیق می نماید و ما نمونه ای را یادآوری می شویم:
یوسف در عالم رؤیا می بیند که یازده ستاره و آفتاب و ماه بر او سجده می کنند، پس از بیدار شدن، خواب خود را به پدر خود یعقوب بازگو می کند، پدر می گوید: خواب خود را به برادران خود مگو آنگاه اضافه می کند: (وَ کَذلِکَ یَجتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِن تَأویلِ الاحادِیثِ) (یوسف، آیه 6). : خدا ترا بر می گزیند، و از سرانجام خوابها آگاه می سازد.
آنگاه که یوسف تمام سختیها را پشت سر می گذارد و به مقام فرمانروائی مصر می رسد، پدر و مادر و همه برادران را به مصر می خواند و آنان در برابر او سجده می کنند و او در این حالت بدون درنگ می گوید: (یا اَبَتِ هذا تَأوِیلُ رُؤیایَ) (یوسف، آیه 100). : پدرجان این (اشاره به عینیت خارجی) یعنی سجده کردن (برادران) تأویل خواب من است.
در این جا مقصود از تأویل یک واقعیت عینی خارجی است که خواب به گونه ای از آن حکایت می کند.
شما می توانید همین مطلب را در هر موردی که لفظ «تأویل» در مورد خواب به کار رفته است پیاده کنید و به سوره یوسف آیه های 36- 42 و 43 و 49 مراجعه فرمائید.
در این جا از ذکر نکته ای ناگزیریم و آن اینکه گاهی تصور می شود که مقصود از «تأویل الاحادیث» و «تأویل رؤیا» پی بردن به حقائقی است که در عالم غیب به قلب انسان القا می گردد و سپس در عالم خواب به صورت های مناسب تجلی کرده و به نمایش در می آید.
مثلاً ملک مصر در عالم خواب دید که هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را می خوردند و هفت خوشه سبز در کنار هفت خوشه خشکیده است.
یوسف خواب او را چنین تعبیر کرد و گفت: هفت سال با کوشش زراعت می کنید و آنچه درو کردید مگر کمی که می خورید، در خوشه های خود بگذارید پس از آن هفت سال سخت می رسد، آنچه را که شما ذخیره کرده اید، می خورید جز کمی که برای بذر ذخیره می نمائید (یوسف، آیه های 43-48).
در این مورد می گویند: معنی تأویل پی بردن به حقائقی است که در عالم خواب از جهان غیب بر قلب او القاء شده سپس به صورت خاصی به نمایش در آمده است مثلاً انسان بر حسب عادت و تجربه خود هر معنائی را با صورت مقارن یکدیگر دیده است و صورت متناسب سالهای فراوانی، گاوهای فربه و شیر دهنده، و گندم تر و تازه و کشتزار باصفا و باطراوت، و صورت متناسب سال های قحطی گاوهای لاغر و کشتزار خشک است، در این صورت مقصود از «تأویل الاحادیث» پی بردن به حقائقی است (هفت سال فراخی و هفت سال خشکسالی) که از عالم غیب به قلب او القاء شده سپس این حقائق به این صورت ها در قلب او تجلی کرده و به نمایش درآمده است و در حقیقت از عالم غیب هفت سال فراوانی و هفت سال خشکسالی به قلب بیننده خواب القاء شده سپس به صورت هفت گاو چاق و هفت گاو لاغر و خوشه های سرسبز و خشک درآمده است و پی بردن به این حقائق «تأویل الاحادیث» است. (18)
مسأله «تداعی معانی» در عالم خواب جای گفتگو نیست و مسلماً دیدن هفت سال فراخی و هفت سال خشکی، انسان را به حکم «تداعی معانی» به یاد کشتزارهای سرسبز و یا خشک و گاوهای چاق و یا لاغر می اندازد ولی پی بردن به این حقائق اگر هم تأویل باشد قرآن تأویل را در پی بردن به چنین معانی القائی از عالم بالا به کار نمی برد، بلکه آن را در صورت عینی خارجی آن معانی القاء شده از جهان غیب به کار می برد، گواه این که یوسف پس از سجده کردن پدر و مادر و برادران جمله «هذا تأویل رؤیای» به کار برده و با لفظ اشاره (هذا) عینیت خارجی و تحقق یابی معانی القائی را در خارج «تأویل» خوانده است نه خود آن معانی القاء شده از خارج را.
بنابراین پی بردن به آن حقائقی که از عالم غیب به او القاء شده و سپس به وسیله قوه ای در درون، صورت گری شده است، اگر هم از نظر لغوی «تأویل» باشد، ولی مورد نظر قرآن نیست، بلکه مورد نظر قرآن تطبیق آن معانی القائی بر عینیت خارجی است و اگر هم به آن مفاهیم ذهنی القائی «تأویل» گفته شود به خاطر این است که «تأویل» می تواند دارای مراحلی باشد، مرحله ای از آن، به صورت معانی القائی است و مرحله ای بالاتر از آن، تحقق یابی آن معانی، در خارج می باشد.
و به دیگر سخن: همان طور که هر شیئ ای از نظر وجود «ذهنی» و «عینی» دارای مراتب است و صورت ذهنی انسان مرتبه ای و صورت خارجی آن مرتبه دیگری است، همچنین تأویل از نظر مراحل «حقیقت یابی» دارای دو مرحله است، مرحله ای پیشین، یعنی معانی که از عالم غیب بر ذهن بیننده خواب القاء می شود مرحله ای پسین، یعنی تمثل و تحقق پذیری آن معانی.
و قرآن به حکم «هذا تأویل رؤیای» با اشاره به عمل خارجی پدر و مادر و برادران، تمثل یابی و عینیت و واقعیت پذیری آن مفاهیم را، تأویل می شمارد.

2- مصالح و انگیزه ها:

قرآن لفظ «تأویل» را در علل غایی و اسرار کارهای مرموز و فلسفه احکام به کار می برد از باب نمونه: همسفر موسی وقتی او را از اسرار کارهای مرموز و به ظاهر زننده خود (مانند سوراخ کردن کشتی و تعمیر دیوار خراب و کشتن جوان) آگاه ساخت رو به موسی کرد و این جمله را گفت: (ذلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً) (کهف، آیه 82): «این(اسرار و نتائج) تأویل کارهائی است که برای آنها طاقت نیاوردی».
اسم اشاره «ذلک» اشاره به اسرار و رازهائی است که بر عمل او مترتب گردید و یا می گردد، مثلاً ملک ستمگر، به خاطر خرابی ظاهری کشتی، چشم طمع به گرفتن کشتی فقر اندوخت، و یا گنج در زیر دیوار پنهان گشت و از دستبرد پنهان ماند تا روزی که صاحبان آن که دو یتیم بودند بزرگ بشوند گنج خود را استخراج کنند و همچنین...
قرآن آنگاه که دستور می دهد که پیمانه ها را تمام تحویل دهند و با ترازوی درست بکشند، فوراً نتیجه گیری می کند و می گوید: (ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً) (سوره اسراء، آیه 35). : «این کار خیر است و سرانجام نیک دارد».
همچنین آن گاه که به مسلمانان دستور می دهد که مرافعات خود را به خدا و پیامبر ارجاع کنید باز همان جمله قبلی را در این جا نیز می آورد و می فرماید: (ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً) (سوره نساء، آیه 59): «این خیر است و دارای سرانجام نیکو است».
در این موارد تأویل در معنی اسم مفعولی «مال و سرانجام» به کار رفته است و مقصود از سرانجام نیک، آن رشته مصالح و اسرار و علل غائی است که بر این نوع از کارها مترتب است.

3- تأویل: ارجاع آیه به مقصود واقعی متکلم:

در حالی که مقصود از «تأویل» در این موارد یک رشته عینیت ها و اسرار و مصالح فردی و اجتماعی است ولی مقصود از «تأویل» در آیه (و ما یعلم تأویله) همان ارجاع کلام متکلم به مقصود واقعی است مقصودی که آیه به روشنی بر آن دلالت ندارد و به خاطر «تشابهی» که میان حق و باطل و مراد و نامراد وجود دارد مقصود نهائی از آیه روشن نیست، و باید در پرتو آیات محکم مفاد آیه متشابه را به دست آورد و به مقصود واقعی ارجاع داد.
گواه روشن بر این که مقصود از «تأویل» در آیه همان باز گردانیدن آیه به مراد واقعی گوینده است، همان مورد تأویل (چیزی که می خواهیم آن را تأویل کنیم) است، در نمونه های گذشته مورد تأویل از قبیل جمله و کلام نبود، بلکه از قبیل یک رشته رؤیاهای صادقانه و یا کارهای مصلحت دار و اسرارآمیز و یا دستورهای لازم الاجرا بود که همگی به نوعی دارای عینیت بودند و طبعاً تأویل آنها، متناسب با خود آنها بود.
ولی مورد تأویل در این جا «آیه متشابه» است، نه خواب متشابه، و نه عمل متشابه، و نه یک دستور متشابه در این صورت تأویل آیه متشابه (آیه دو پهلو، به ظاهر ناسازگار با آیات محکم) بازگردانیدن، آیه متشابه، به مفاد واقعی و زدودن تشابه از چهره آن خواهد بود.
و به دیگر سخن: باید دید مرجع ضمیر در جمله «و ما یعلم تأویله» چیست تا به تناسب مورد تأویلی بر آن اندیشید ضمیر در آن جمله به (ماء) موصول جمله قبلی یعنی ما تشابه منه قرار دارد بر می گردد و مقصود از (ما) آیه و کلام و سخن است در این صورت تأویل آن نیز از مقوله مفاهیم و کلام و سخن خواهد بود.
اصرار بر این که در همه موارد باید «تأویل» یک نواخت باشد، التزام بدون ملزم است آری «تأویل» در همه موارد یک معنی بیش ندارد این مصادیق تأویل است که با اختلاف مورد تأویل، به گونه ای اختلاف پیدا می کنند، و اختلاف مصادیق گواه بر تعدد معنی نیست.

آیا همه قرآن تأویل دارد؟

با معنی «تأویل متشابه» آشنا شدیم در این جا به توضیح معنی تأویل که در دو آیه یاد شده در زیر وارد شده و به ظاهر حاکی است که همه قرآن دارای تأویل است می پردازیم:
1- (اَلَّذینَ اتَّخَذوُا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتهُمُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَومَ نَنساهُم کَما نَسوا لِقاءَ یَومِهِم هذا وَ ما کانوا بِایاتِنا یَجحَدون).
«آنان که دین خود را سرگرمی و بازیچه اتخاذ کرده اند و زندگی دنیا آنان را فریب داده است ما امروز آنان را فراموش می کنیم همچنان که آنان امروز را فراموش کردند، و نیز به خاطر این که آیات ما را انکار کردند».
2- (وَ لَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (اعراف، آیه 52)
«ما به سوی آنان با کتابی آمدیم که با کمال آگاهی آن را شرح دادیم که مایه هدایت و رحمت برای جمعیتی است که ایمان دارند».
3- (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (اعراب، آیه 53)
«آیا انتظار دارند سرانجام کتاب و یا (وعده های الهی) در آن کتاب را مشاهده کنند آنگاه ایمان بیاورند، آن روز که این کار انجام بگیرد آنان که دستورهای خدا را قبلاً فراموش کرده بودند می گویند فرستادگان پروردگار ما به سوی ما آمدند آیا امروز شفیعانی برای ما وجود دارد که برای ما شفاعت کنند، آیا امکان دارد که بازگردیم غیر آنچه انجام دادیم، انجام دهیم آنان سرمایه عمر را از دست داده اند و معبود های دروغین از نظر آنان گم شده اند».
نخست باید دید مرجع ضمیر در الفاظ «الا تأویله» و «یاتی تأویله» و «نسوه» چیست؟ در این جا سه احتمال دارد:
1- هر سه ضمیر به «کتاب» که در آیه دوم وارد شده است برمی گردد بالاخص که کلمه نسیان درباره قرآن نیز به کار رفته است مانند: (وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ) (فرقان، آیه 18) ولی آنان و پدران آنها را (نعمت دنیوی) دادید تا این که «ذکر» را فراموش کردند».
در این آیه احتمال قریب این است که مقصود از «ذکر» قرآن باشد به گواه: (انا نحن نزلنا الذکر) (سوره حجر، آیه 9).
2- هر سه ضمیر به لفظ «یوم» که در جمله «لِقاءَ یَومِهِم» در آیه نخست وارد شده است برمی گردد و در همان آیه کلمه نسیان درباره روز رستاخیز به کار رفته است چنان که می فرماید: «نَسُو لِقاءَ یَومِهِم».
3- احتمال دارد که دو ضمیر نخست به «کتاب» و ضمیر سوم به «یوم» که در آیه نخست وارد شده است، برگردد.
بنابر احتمال اول و سوم، مقصود «تأویل» کتاب و همه قرآن است و بنابر احتمال دوم مقصود تأویل «یوم» قیامت است.
به یک معنی می توان گفت: نتیجه هر سه احتمال یکی است، زیرا اگر مقصود «تأویل کتاب» باشد هدف تأویل همه محتویات کتاب نیست، بلکه مقصود به گواهی آیات ماقبل که همگی در مورد قیامت وارد شده است، مواعید قرآن است که در روز قیامت، تحقق و عینیت پیدا خواهد کرد در این صورت فرق نمی کند چه بگوئیم مرجع ضمیر کتاب یا «یوم» و نتیجه این می شود که تمام مواعید قرآن دارای تأویل است و واقعیت آن در روز قیامت تجلی می کند.
اکنون وقت آن رسیده است که به توضیح آیه دوم که در آن نیز کلمه تأویل به کار رفته است، بپردازیم:
(وَ مَا کَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ)
(یونس، آیه 37)
«این قرآن بالاتر از آن است که به صورت افتراء به خدا نسبت داده شود، بلکه آن تصدیق کننده کتابهای پیشین است».
(أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ) (یونس، آیه 38)
«بلکه آنان می گویند پیامبر به دروغ قرآن را به خدا نسبت داده است بگو اگر راست می گوئید، سوره ای مانند آن را بیاورید و همه افراد جز را برای کمک بطلبند».
(بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ) (یونس، آیه 39)
«بلکه آنان چیزی را تکذیب کردند که احاطه علمی به آن ندارند و واقعیت آن برای آنان نیامده و آشکار نگشته است این چنین پیشینیان تکذیب کردند بنگر، چگونه بود سرانجام ستمگران».
شکی نیست که ضمیر در جمله های: «بعلمه» و «لما یأتهم تأویله»، به «ما موصول» در «بما» برمی گردد ولی باید دید مقصود از «موصول» چیست؟.
در این جا دو احتمال دارد:
1- مقصود از «ما» قرآن است یعنی این گروه قرآن را که بر آن احاطه علمی ندارند انکار کرده اند و هنوز مال و سرانجام (مواعید) آن نیامده است.
گواه بر این که مقصود از «ما» در جمله «بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ» قرآن است، همان آیه پیشین است آنجا که فرمود: «اَم یَقوُلوُنَ افتَراه» و هر دو آیه به یک مطلب اشاره می کند و آن این که: آنان قرآن را انکار کردند و در جمله دوم علت انکار بیان کرده و آن اینکه این گروه جاهلانه و به خاطر عدم احاطه علمی به قرآن به انکار آن برخاستند، و علت انکار آنان جهل به واقعیت قرآن می باشد.
اگر این گروه نقاب تعصب را از دیده خود بر می داشتند، و به عظمت قرآن و خصوصیات معجز آسای آن واقف می شدند، می دانستند که چنین کتابی با این خصوصیات محال است ساخته و چکیده اندیشه بشری باشد.
این معنی در صورتی به خوبی روشن می شود که توجه شود که هرگز در ماقبل و مابعد این آیات سه گانه از قیامت سخنی میان نیامده است، تا تصور شود که مقصد «تأویل قیامت» است.
2- احتمال دیگر این که مقصد از «ما» و ضمیر «بعلمه» و «تأویله» قیامت است بسان جمله های «هَل یَنظُروُنَ اِلا تَأوِیلَهُ یَومَ یَاتِی تَأوِیلَهُ».
این احتمال با سیاق آیات که همگی پیرامون قرآن سخن می گویند و هرگز مسأله قیامت در آیات ماقبل و مابعد مطرح نمی باشد بعید است.
چیزی که می توان در این مورد گفت: این است که این اختلاف از نظر نتیجه تأثیر چشم گیری ندارد، زیرا خواه بگوئیم مقصود «تأویل قرآن» و یا بگوئیم «تأویل قیامت» است سرانجام مقصود از «تأویل قرآن» آن رشته از وعده و وعیده و پاداش و کیفرهای الهی است که واقعیت آنها در روز جزا تجسم یافته و تحقیق پیدا می کنند و در این صورت هر دو نظریه یک مطلب را می رسانند.
بنابراین اگر بگوئیم: همه قرآن دارای تأویل است، مقصود آن رشته از معارف و حقائق است که در این جهان به صورت مفاهیم تجلی کرده و در روز رستاخیز به صورت «واقعیت» مشاهده خواهند شد.
در این بحث نقاط یاد شده در زیر روشن گردید:
الف- تأویل به طور مطلق در قرآن چیست؟
ب- مقصود از تأویل متشابه چیست؟
ج- اگر همه قرآن دارای تأویل است چه نوع آیات از آن دارای تأویل می باشد؟
اکنون وقت آن رسیده است که با معنی «تفسیر» که در مقابل تأویل به کار می رود، آشنا شویم:

پی نوشت ها :

1- سوره های: آل عمران، آیه 7 (دوبار) نساء، آیه 59، اعراف، آیه 53 (دوبار)، یونس، آیه 3، یوسف، آیه های 6، 21، 36، 37، 44، 45، 100، 101، اسراء، آیه 35، و کهف، آیه های 78، 82.
2- مفردات قرآن ماده اول.
3- اقرب الموارد ماده اول.
4- مرآة الأنوار، ص 4.
5- نورالثقلین، ج 2، ص 488.
6- در این باره به کتاب «القرآن فی احادیث النبی و آله» ص 160 – 162 مراجعه بشود و قسمتی از این احادیث در آنجا گردآوری شده است.
7- در این باره به کتاب «نورالثقلین» ج 2، ص 482 – 485 مراجعه شود.
8- مدرک پیشین.
9- این حدیث به صورت مستفیض در مجامع حدیثی وارد شده است به کتاب «نورالثقلین» ج 2، ص 188 – 190 و تفسیر برهان ج 2، ص 106 – 107 مراجعه شود.
10- الإستیعاب، ج 1، ص 472 (حاشیه الإصابة).
11- بحارالإنوار، ج 40، ص 1 نقل از کتاب سلیم بن قیس و مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 218 و برخی سخن پیامبر را به نظم درآروده و در این مورد گفته است:
علی، علی التأویل لا شک قاتل کقتلی علی تنزیله کل مجرم
12- مرآة الأنوار، ص 5 به نقل از مناقب ابن شهراشوب.
13- شرح حدیدی، ج 3، ص 120 – الغدیر، ج 6، ص 279 ط نجف.
14- شرح نهج البلاغه، ابن حدید، ج 14، ص 73.
15- یحمل هذا الدین من کل قرن عدول ینفون عنه تأویل المبطلین و تحریف التالین، و انتحال المبطلین (رجال کشی، ص 10).
16- کشف الظنون، ج 1، ص 242 – 297.
17- مفردات راغب ماده اول.
18- المیزان تفسیر سوره یوسف.

منبع :سبحانی، جعفر (1387)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ چهارم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.