کسب قدرت، استقلال طلبی و رابطه برابر در خانواده

خانواده هم مثل گروه های دیگر جامعه دارای شکل هرم قدرت است. این قدرت با توجه به سنت هر خانواده تقسیم پذیر است. معمولاً در خانواده های پدرسالار، پدر در رأس هرم قرار دارد. در بعضی خانواده ها نیز قدرت براساس سن
يکشنبه، 3 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کسب قدرت، استقلال طلبی و رابطه برابر در خانواده
کسب قدرت، استقلال طلبی و رابطه برابر در خانواده

 

نویسنده: دکتر عبدالحسین رفعتیان




 

مبارزه برای کسب قدرت چیست؟

خانواده هم مثل گروه های دیگر جامعه دارای شکل هرم قدرت است. این قدرت با توجه به سنت هر خانواده تقسیم پذیر است. معمولاً در خانواده های پدرسالار، پدر در رأس هرم قرار دارد. در بعضی خانواده ها نیز قدرت براساس سن تقسیم می شود و افراد به تدریج بر اساس توانایی های شان سعی می کنند جایگاه مناسب خود را پیدا کنند.
این هرم قدرت و رأس آن باید برای اعضای خانواده روشن، آشکار و مشخص باشد، و همه بدانند که چه کسی دستور می دهد. در این هرم، روابط افراد مکمل یکدیگر است. هرم قدرت خانواده مثل هرم قدرت ارتش نیست که سلسله مراتب و فرماندهی بی چون و چرا وجود داشته باشد؛ بلکه تلاش می شود که کارکرد این هرم ابتدا به صورت اقناعی اداره شود؛ یعنی هر کس در این سیستم قدرتی، جایگاهی دارد که توسط رئیس خانواده و با توجه به توانایی های او تعیین می شود. تفاوت جایگاه ها از نظر سنی و قابلیت های هر فرد طوری تعیین می شود که هیچ یک از افراد خانواده احساس نکنند که به حساب نیامده اند؛ بلکه قانع می شوند که جایگاه ها مکمل یکدیگر هستند. وقتی توانایی های اعضای خانواده شناخته شد، در هرم قدرت نقش پیدا می کنند.
بنابراین اگر تفاوت ها و ارزش های افراد روشن نباشد و درست ارزیابی نشود یا توانایی های شان انکار شود و افراد حس کنند به آن ها توجهی نمی شود و در هرم قدرت جای مناسب خود را ندارند، آن وقت، وارد مبارزه ی قدرتی و رویارویی با یکدیگر می شوند.
این امر ممکن است در یکی از طبقات هرم خانواده، مثلاً بین زن و شوهر، اتفاق بیفتد. زن و شوهر به جای این که مکمل یکدیگر باشند، ناخودآگاه، وارد مبارزه ی قدرت می شوند تا بر هم تسلط پیدا کنند. هرم قدرت در خانواده مثل ارتش، یک طرفه نیست. یعنی چنانچه توانایی های یکی در نظر گرفته شود، باید توانایی های دیگران نیز به حساب بیاید؛ اما تصور خانواده به عنوان یک ارگان دموکراتیک هم غلط است. این درست نیست که هر کسی هر کاری دلش می خواهد بکند؛ بلکه باید رئیس خانواده وظایف و اختیارات تک تک اعضای خانواده را مشخص کند باید برای همه ی اعضای خانواده و به خصوص بچه ها روشن باشد که چه کسی تصمیم گیرنده است، و این به معنی زور گفتن به دیگران نیست، بلکه به معنی احترام به محیط خانواده و به جا آوردن همه ی اعضا است.
اگر مبارزه ی قدرت، به صورت روشن و بارز یا به صورت پنهان و گفته نشده وجود داشته باشد، بچه ها هم به آن خو می گیرند. ابزار مبارزه ی قدرت ممکن است الزاماً اعمال زور یا نیروی فیزیکی نباشد. فرد ممکن است از اهرم های دیگری مثل ایجاد احساس گناه در دیگران و یا تمارض، نیز استفاده کند، تا بتواند از یک رشته مسؤلیت ها شانه خالی کند یا برعکس از یک سری امتیازها استفاده کند. این روش ها ممکن است در ظاهر به نظر نیایند، اما در باطن روشی برای احراز جایگاهی در خانواده هستند. زمانی که ویژگی ها، استعدادها، توانایی ها و شایستگی های افراد دیده نشود، آن گاه آگاهانه یا ناآگاهانه درگیر مبارزه ی قدرت می شوند. این مبارزه ممکن است به صورت لجبازی یا فرار از مسؤلیت جلوه کند.

رابطه ی برابر یعنی چه ؟

والدین و فرزندان از نظر حق بیان خواست ها و نیازی شان با یکدیگر برابرند اما این برابری به معنای یکسان بودن آنان نیست: چرا که آن ها از نظر قدرت و توانایی هایشان با هم متفاوتند. والدین و فرزندان به عنوان انسان هایی با حقوق برابر می توانند با هم صحبت کنند؛ هر دو می توانند چیزی را از هم بخواهند و هر دو در رد و پذیرش آن مختارند. برابری، به لحاظ احترامی است که افراد برای هم قائلند و به این معنی است که به یک اندازه حق ابراز وجود و اظهار نظر دارند.
این برابری به معنای آزادی بی قید و شرط نیست. در خانواده یک نفر تعیین می کند که چه کار باید کرد و بقیه هم به ترتیب، بنا به نقش و جایگاه خود کارها را انجام می دهند. والدین خواست فرزندان را به جا می آورند ولی در عین حال باید برای شان حد و حدودی بگذارند که بتوانند آن ها را رعایت کند. ممکن است فرزندی بگوید چون پدر و مادر من تا ساعت 12 تلویزیون تماشا می کنند، پس من هم باید تماشا کنم. این برابری برای بچه فایده ای ندارد. در خانواده، مهم این است که فرزندان به تفاوت ها توجه داشته باشند، مثل تفاوت سن و تفاوت جنس... و این که بزرگ ترها یک جور زندگی می کنند و بچه ها جور دیگر. فرزندان پنج ساله و پانزده ساله هم یک جور زندگی نمی کنند، بلکه هر یک باید متناسب با سن خود زندگی و عمل کند. برابری در خانواده به لحاظ در اختیار داشتن امکان خواستن و امکان نظر دادن است. در این میان وظیفه ی پدر و مادر تعیین محدوده ی عملکرد فرزندان است. تفکر و برداشت غیرواقعی از برابری، نظم و ترتیب زندگی را به هم می ریزد.
وقتی ما به خود اجازه می دهیم که از کسی چیزی بخواهیم باید متقابلاً برای او هم حق پذیرفتن یا نپذیرفتن قائل شویم. همان طور که ما انتظار داریم فرزندان حرف ما را بشنوند و بفهمند که ما چه می گوییم، آن ها هم از ما انتظار دارند که وقتی صحبت می کنند حرفشان را، بشنویم و مشکل شان را بفهمیم. اگر این فرصت را از آن ها بگیریم و با این بهانه که وقت نداریم، خسته ایم، یا کار دیگری داریم، فقط به دنبال رابطه ای یک طرفه باشیم، فرزندان از ما فاصله می گیرند و در حقیقت این ماییم که مسؤلیت پذیر نیستیم. این برابری باید در مقطعی که کودک با والدینش به تعارض می رسد برای او تعریف شود.
فرزندان باید دریابند که در ازای انجام دادن خواسته ی والدین، چه چیزی را دریافت خواهند کرد، منظور از «دریافت» این نیست که اگر والدین از پسر هشت ساله شان انتظار دارند که شب ها کیسه ی زباله را بیرون بگذارد، در ازای آن پولی به او بدهند یا چیزی برایش بخرند. بلکه منظور این است که او و توانمندی اش را باور کنند و در عمل نیز این باور را به او انتقال دهند. اگر از فرزندان می خواهیم مسؤلیتی را قبول کنند و کاری را انجام بدهند، این بدان معناست که آنان را برای آن نوع کار توانمند می دانیم. بنابراین نمی توانیم در جایی آنان را برای کاری توانمند و در جایی دیگر، برای همان نوع کار ناتوان بدانیم؛ مثلاً نباید به فرزندمان بگوییم: « تو می توانی ساعت 9 شب از پله ها پایین بروی و کیسه ی زباله را بیرون بگذاری، ولی نمی توانی در همان ساعت برای دیدن دوستت پایین بروی.» این همان حرکت است، همان کار است، نمی توان و نباید پیام های دوگانه داد. نباید در جایی به او بگوییم « تو توانایی پذیرش این مسؤلیت را داری و ما قبولت داریم.» و لحظه ای دیگر کاملاً آن را انکار کنیم و قبولش نداشته باشیم. این دوگانگی برای فرزند جا نمی افتد و نهایتاً باعث می شود که از پذیرفتن مسؤلیت امتناع کند و جواب مثبت ندهد، و حتی کار را به لجبازی بکشاند و به صراحت بگوید که مسؤلیت پذیر نیست و کاری انجام نمی دهد.

رابطه ی استقلال طلبی و مبارزه ی قدرت چیست؟

استقلال طلبی نوجوان، همیشه با مبارزه ی قدرت همراه است که ممکن است به سادگی در مسائل روزمره اتفاق بیفتد و ما آن را « مسؤلیت پذیری نوجوان» می نامیم. بعضی اوقات والدین، کودکان را نزد مشاور می برند و اظهار می کنند: « این بچه مسؤلیت پذیر نیست، هیچ کاری انجام نمی دهد، و هر کاری از او می خواهیم، توجه نمی کند و فقط کار خودش را می کند...» مشاور پس از قدری تأمل و صحبت درمی یابد که نوجوان خیلی هم مسؤلیت پذیر است. بنابراین اگر یک یا دو بار کودک خواست والدین را برآورده نکرد، آن ها نباید بگویند: « این بچه مسؤلیت پذیر نیست». گاهی کودک به دلیل عصبانیتی که از پدر و مادر خود دارد با آن ها لجبازی می کند و نمی خواهد کار مورد انتظارشان را انجام دهد. چون او قبلاً چیزی از والدینش خواسته و پاسخ مثبت نگرفته یا خواسته اش به جا آورده نشده است، و حالا فقط می خواهد با انجام ندادن مسؤلیت هایش خشم و ناراحتی خود را ابراز کند.
البته این خشم و عصبانیت بچه ها خیلی وقت ها ممکن است منطقی نباشد؛ ولی والدین باید به فرزندانشان نشان بدهند که از خشم آن ها نمی ترسند، و در برابر آن ها عقب نشینی نمی کنند. وقتی کودکی عصبانی است باید به او بگویند: « برو توی اتاقت و هر وقت عصبانیت فروکش کرد، بیا منطقی صحبت کنیم.» فرزندان اجازه ندارند برخورد فیزیکی بکنند یا چیزی را بشکنند و... اهمیت هرم قدرت و رأس هرم در این جا کارساز می شود. کودک از سن دو تا چهار سالگی خشم و تأثیر آن را بر روی پدر و مادر درک و از آن به عنوان یک اهرم قدرت استفاده می کند، و اگر در همان سن کم با او به روش صحیح برخورد نشود، این خشم در سنین بالاتر می تواند به صورت تهدید یا حتی برخورد فیزیکی درآید. فرزندان می توانند خشمگین شوند و اجازه دارند بگویند از چه چیزی عصبانی هستند و پدر و مادر هم باید به صحبت های آن ها گوش بدهند؛ ولی فرزندان اجازه ی خرابکاری و برخورد فیزیکی ندارند؛ و اگر شرایط به مرحله ی خطرناکی برسد که پدر و مادر نتوانند فرزندشان را مهار کنند، می توانند با توجه به سن او و به عنوان یک راه کار با روان پزشک و یا مشاور تماس بگیرند.

قانون کمترین رنج چیست؟

طبیعت انسان طوری است که می خواهد با کمترین رنج، بهترین نتیجه را به دست بیاورد. طبیعت آدمیزاد معمولاً به این امر گرایش دارد که وقتی می توان کاری را راحت تر انجام داد، چرا راه سخت تر را انتخاب کنیم؟
پدر و مادر باید توجه کنند قانون « کمترین رنج» کجا کاربرد دارد و کجا به معنی سوء استفاده از دیگران است و نابرابری و ستم ایجاد می کند. یعنی من کارم را انجام ندهم تا دیگری انجام دهد. مثلاً پدر تنبلی کند و بچه کارش را انجام دهد. یا بچه ی بزرگتر انجام ندهد و بچه ی کوچکتر انجام دهد، این فرار از مسؤلیت است.
فرزند تابع قانون کمترین رنج است. فکر می کند اگر بتوان همه چیز را با کمترین نیرو و بدون رنج به دست آورد، چرا تنبلی پیشه نکند؟ چون همیشه کسانی هستند که کارهای او را انجام می دهند. اما چرا کسی در درس خواندن، این کار را برای او انجام نمی دهد؟ برای این که هیچ کس نمی تواند به جای او درس بخواند. شاید فرزند بزرگتر، بچه ی کوچکتر را راضی کند که من برای تو این کار را انجام می دهم و تو در عوض، آن کار را برای من انجام بده. مسؤلیت ها را باید پدر و مادر تعیین کنند. قرار نیست آن دو بچه با هم سر این مسئله که چه کسی باید چه کاری کند به توافقی برسند. تعیین مسؤلیت ها در خانه حکمتی دارد و مسئله فقط انجام دادن آن کار خاص نیست، بلکه بچه باید بتواند مسؤلیت خود را بشناسد و آن را انجام دهد. کودک باید بداند پدر و مادر به این دلیل کاری را به او می سپارند که می دانند داشتن مسؤلیت برای رشد شخصیتش لازم است. مسؤلیتی که به کودک می دهیم، کاری است که فکر می کنیم در مسؤلیت پذیر شدن او مؤثر است؛ نه برای این که کار خانه زودتر انجام شود. البته برای کودک، یک بعد پذیرش مسؤلیت، باید لذت بردن باشد. این فکر، که چون از همه کوچک تر است به او زور می گویند و کارهای نامناسب را به او محول می کنند، احساس خوبی در کودک ایجاد نمی کند. فرزند هم مثل بزرگ ترها، تابع قانون کم ترین رنج است. مثلاً به او می گویند: « ظرف ها را بشور.» می گوید: « بعداً می شویم» پس از ده دقیقه مادر طاقت نمی آورد و خودش ظرف ها را می شوید، خوب وقتی فرزند می بیند کس دیگری جور او را می کشد دیگر کاری انجام نمی دهد. وقتی مسؤلیتی را به عهده ی فرزندان می گذارید او باید بفهمد که اگر این مسؤلیت را انجام ندهد کس دیگری هم آن را انجام نخواهد داد. او ترجیح می دهد بخوابد و تلویزیون تماشا کند. پدر و مادر نباید حرف خود را تغییر دهند. باید به فرزند تفهیم کنند که وقتی مسؤلیت کاری را به او می سپارند، فقط اوست که باید آن کار را انجام دهد نه کس دیگری. کودک باید درک کند که قبول این مسؤلیت به منزله ی تسلیم شدن نیست، بلکه به معنی به دست آوردن هویت و احترام، و برخوردار شدن از وجودی قوی تر است.
منبع مقاله:
رفعتیان، عبدالحسین، (1391)، مسؤلیت پذیری، تهران: نشرقطره، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط