گفتگو با آیت الله مصطفی علماء

شهید آیت الله محمدی عراقی و حوزه ی علمیه

«شهید محمدی عراقی هم آقازاده بود، هم فاضل بود، هم آقا بود، از هر جهت مورد توجه بود، انسان قابل قبولی بود و منافقین نیز افراد شاخص و مؤثر را هدف قرار می دادند و همین هدف قرار دادن ایشان دلیل بر شاخص بودن و مؤثر
يکشنبه، 1 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهید آیت الله محمدی عراقی و حوزه ی علمیه
شهید آیت الله محمدی عراقی و حوزه ی علمیه

 






 

گفتگو با آیت الله مصطفی علماء

درآمد

«شهید محمدی عراقی هم آقازاده بود، هم فاضل بود، هم آقا بود، از هر جهت مورد توجه بود، انسان قابل قبولی بود و منافقین نیز افراد شاخص و مؤثر را هدف قرار می دادند و همین هدف قرار دادن ایشان دلیل بر شاخص بودن و مؤثر بودنش بود». اینها شمه ای است از بیانات آیت الله مصطفی علماء نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه محترم کرمانشاه است. متن کامل این گفتگو در ادامه می آید:

اصولاً شما از چه زمانی شهید بهاء الدین محمدی عراقی را به خاطر می آورید؟

سال 1342 که ما وارد قم شدیم، ایشان یکی از فضلا و یک روحانی برجسته، فاضل و با احترام بود.

چقدر با شهید اختلاف سنی داشتید؟

اختلاف سنی ما نسبت به ایشان زیاد است، در واقع وقتی از دبیرستان به قم رفتیم، ایشان یکی از فضلا بود.

یعنی آن زمان شهید یک عالمی بود که به اصطلاح در کار علوم دینیه جا افتاده بود و شما هم یک جوان هیجده، نوزده ساله بودید.

حتی در حد یک سالی هم پیش ایشان درس خواندم. من فقه خواندم، کتاب لمعه. صبح ها ساعت هفت می رفتم منزل شهید و خدمت ایشان در قم درس می گرفتم. خود آقای محمدی عراقی هم آدم فاضلی بود. اینها تا زمانی که حضرت امام ایران بودند به درس معظم له می رفتند. ایشان به همراه عده ای از فضلا درس آیت الله العظمی آقای محقق داماد را که جزو اساتید برجسته و درجه ی یک قم بودند نیز می رفتند. مثلاً یک کلاس درس در حد بیست، سی نفره بود که آدم های خاص و گزیده ای آن جا می رفتند؛ از جمله آیت الله مؤمن. آقای محمدی عراقی یک مباحثه ی چند نفره ای داشتند که از حاضران در آن بحث ها آیت الله مؤمن، آیت الله طاهری خرم آبادی و همچنین مرحوم حاج حسن تهرانی از جامعه ی مدرسین بودند که ایشان چند سال است فوت شده، آقای خراسانی هم که الان از علمای تهران است حضور داشتند. این ها چهار، پنج نفری با هم یک مباحثه به اصطلاح طلبگی «کمپانی» داشتند. یعنی یک مباحثه دسته جمعی؛ پنج نفری، چهار نفری. اینها با یکدیگر هم بحث بودند. بالاخره شهید محمدی عراقی یک انسان فاضلی بود؛ هم استاد بود و هم یک آدم فاضل و اساساً مقید به درس و بحث بود و به مباحثه و درس خیلی اهمیت می داد. انسانی بود که خیلی به نماز جماعت اهمیت می داد. ایشان در هر سه نوبت نماز را به جماعت می خواند.

چه در قالب مأموم و چه در قالب امام.

البته آن وقت ها بیشتر در مقام مأموم بود. ظهرها در مدرسه ی فیضیه با مرحوم آیت الله سید احمد زنجانی پدر آیت الله شبیری زنجانی نماز می خواند، شب ها با آیت الله العظمی اراکی نماز می خواند و صبح ها هم می آمد حرم مطهر. در حرم هم معمولاً دو، سه جا نماز جماعت منعقد می شد. خیلی هم مقید به ذکر بود، معمولاً در راه و بین راه و گاهی وقت ها در صف نانوایی یا جلوی قصابی که می ایستاد، تا زمانی که نوبتش بشود مشغول ذکر و حفظ کردن قرآن و امثال این کارها بود. خیلی سعی در این داشت که وقتش تلف نشود. نسبت به این معنا خیلی حساس بود. یک آدم منضبط، مرتب و متقی ای بود. به صورت توأمان، هم انسان باتقوایی بود و هم یک انسانی بود اهل درس و بحث. اهل مطالعه و تحقیق و تدریس نیز بود. سعی اش در این بود که از عمر خویش به خوبی استفاده کند؛ طی آن مدتی که در قم بود.

پس با این ویژگی هایی که شما می فرمایید، شهید محمدی عراقی یک وجود نورانی ای بودند.

بله، بسیار آدم معنوی ای بود. آدم متذکری بود، آدمی بود که در مسیر تهذیب نفس خود، خصوصیات خیلی خوبی داشت. یعنی اینها خانوادگی این گونه هستند. خود مرحوم حاج آقا بزرگ پدر ایشان هم شخصیت بسیار برجسته ای بود. انصافاً فقط متعلق به منطقه ی کنگاور نبود، بلکه متعلق به منطقه ی غرب کشور بود. مرحوم حاج آقا بزرگ مورد احترام همه ی بزرگان و همه ی علما بود. در همه ی مناطق غرب کشور یعنی از همدان گرفته تا مرز، مرحوم حاج آقا بزرگ از احترام ویژه ای برخوردار بود و طبعاً پسرش هم از همین احترام برخوردار بود و عمدتاً مربوط به قدسشان و آن سلامت، قداست و تقوای وجودشان بود که هم عالم بودند و هم روحانی، متعبد، مردمی و با حوزه ها در ارتباط بودند. با بیت مراجع عظام نیز در ارتباط بودند. اجمالاً این پدر و پسر، دو شخصیت موجه و محترم بودند برای عامه ی طبقات. هم حوزه ها خیلی خوب آنها را به رسمیت می شناختند، هم خود مراجع خیلی به این دو عزیز احترام می گذاشتند و هم مورد توجه و احترام عامه مردم بودند، فلذا این دو بزرگوار در تمام سطوح جامعه انصافاً از یک احترام ویژه ای برخوردار بود، شأنشان هم همین بود. آن شأنیت این معنا را هم داشت که این طور مورد احترام باشند.

با توجه به این که حضرت عالی مدتی از شاگردان حاج آقا بهاء الدین بودید، در مورد شیوه ی تدریس شهید محمدی عراقی نیز صحبت بفرمایید.

شیوه ی تدریس ایشان، شیوه تدریس حوزوی بود. همین شیوه ی تدریسی که دیگران دارند و حوزه تدریسش مشخص و معلوم است. بالاخره مطابق متن کتاب درسی، ابتدا موضوع را شروع می کنند و می گویند، وقتی هم موضوع و تمام فروعات و خصوصیات و جوانب مطلب را گفتند، بعد با عبارت آن را تطبیق می دهند.

چون می دانیم که ایشان انسان بسیار خوش مشرب و خوش معاشرتی بوده و جوان ها و نوجوانان را جذب می کرده، آیا آن شیوه ها و خصوصیات شخصی استاد هم با تدریسشان عجین شده بود؟

اجمالاً برخوردشان برخورد با جاذبه و شیرینی بود. تدریس همراه با روی باز و خندان بود، لذا ما می رفتیم منزل شهید. معمولاً این گونه درس ها خارج از منزل است و در منزل نیست. در خانه شان باز بود و یک اتاق نزدیک داشتند که ما می رفتیم و می نشستیم تا ایشان آماده می شدند، می آمدند و درس می دادند.

در ادامه می بینیم که ایشان سال 1347 از قم مأموریت می یابند که تشریف بیاورند کرمانشاه. از این دوره چه خاطراتی دارید؟

من هرچه از ایشان یادم هست در قم است. ما شاید هر روز ایشان را می دیدیم، مخصوصاً شب ها در نماز مرحوم آیت الله العظمی محمدی اراکی (رحمه الله) که بعد از ارتحال امام مرجع شدند. شهید به درس ایشان هم می رفتند. شب های مدرسه ی فیضیه هم داستانی داشت. مدرسه ی فیضیه جایی بود که هر کسی می خواست کسی دیگر را ببیند جایش آن جا بود، یعنی پاتوق همه ی طلاب بود. از یک ساعت، سه ربع ساعت به غروب مانده، شاید دو هزار نفر آن جا جمع بودند. دو به دو، سه به سه، یا مباحثه می کردند یا با هم گعده می کردند و دور هم می نشستند، خلاصه با هم بودند. یعنی هر کس با هر کس کاری داشت آن جا میعادگاه و وعده گاه بود و همدیگر را می دیدند. ما نیز شهید محمدی عراقی را هر شب در نماز جماعت مرحوم آیت الله العظمی اراکی می دیدیم.

راستی ریشه ی این لغت گعده چیست؟

گعده یعنی این که چند نفر دور هم می نشینند، حلقه می زنند، یک محفلی درست می کنند و جلسه ای برقرار می کنند که عرب ها به آن می گویند گعده. گعده یعنی دور هم نشستن و پنج، شش نفر با هم بودن. ممکن است این گونه لغات از تیره زبان های عربی جلفی و غیر فصیح باشد.

بگذریم، بعد از آن ارتباط شما با حاج آقا بهاء چطور ادامه یافت؟

از وقتی ایشان آمدند کرمانشاه، دیگر ما با هم خیلی ارتباط نداشتیم. همچنین از وضعیت و زندگی سالهای بعد از انقلاب این شهید عزیز هم چندان اطلاعی ندارم.

در طی آن پنج، شش سال ارتباطتان در قم آیا از مبارزات ایشان هم اطلاعی داشتید؟

شهید محمدی عراقی با فضلایی دمخور و با همدیگر همراه بودند که همگی آنها از شاگردان حضرت امام و جزو مبارزین بودند، حالا با یک شدت و ضعفی و با یک کم و زیادی، اما مجموعه ی این ها مجموعه ای بود که دنباله رو و پشت سر حضرت امام بودند. چون آن وقت همه کس وارد این میدان نمی شدند. آن هایی که معمولاً جزو طرفدارها و شاگردان امام و با معظم له در ارتباط بودند، این مجموعه بیشتر کارشان این بود که اعلامیه ها را امضاء بکنند و به جاهای دور و نزدیک بفرستند، اعلامیه های دسته جمعی بدهند و این گونه کارها. همچنین یادم است که آقازاده شان حاج آقا محمود مدتی مخفی بود و نمی آمد خانه ی پدر. محمود آقا جزو مبارزین بود و مدت ها ساواک در تعقیبش بود، حتی خانه ی پدر هم که می آمد، با رمز می آمد که ساواک ردگیری نکند.

از رابطه ی حاج آقا بهاء با چهارمین شهید محراب چیزی می دانید؟

نه. چون ما دیگر با کرمانشاه خیلی ارتباط نداشتیم.

بپردازیم به شهادتشان و کلاً داستان آن شهادت ها و اتفاقاتی که اوائل انقلاب پشت سر هم می افتاد و بدخواهان دست به این گونه کارهای ناجوانمردانه می زدند.

هر کسی به هر نحوی برای خدمت در میدان انقلاب ورود می کرد و ایشان هم برای حزب جمهوری اسلامی کاندیدای مجلس شد. این که آقای محمدی عراقی خودش جزو حزب باشد، با حزب همراه و در تشکیل شعبه و مرکزیت حزب در کرمانشاه مؤثر باشد، همین مؤثر بودن باعث شد که دشمن تشخیص بدهد ایشان فعال است و می تواند فعال باشد، بالاخره هم آقازاده بود، هم فاضل بود، هم آقا بود، از هر جهت مورد توجه بود، انسان قابل قبولی بود، اینها نیز افراد شاخص و مؤثر را هدف قرار می دادند و همین هدف قرار دادن ایشان دلیل بر شاخص بودن و مؤثر بودنش بود.

شهید محمدی عراقی با شهادتشان چقدر بر مردم منطقه تأثیر گذاشتند؟

این ها قهراً شهادتشان تأثیرگذار است، کسی که پدرش در غرب کشور مطرح باشد و خودش یک انسان مطرحی باشد، هم در استان و هم در حوزه های علمیه، شهادتش نیز قهراً تأثیرگذار است.

کلاً دورنمایی از شخصیت این شهید عزیز را برای ما ترسیم بفرمایید.

ایشان یک شخصیت علمی، تقوایی و شخصیتی بود در فضای درس، تحقیق، کارهای علمی و تدریس و عمده ی وقتش صرف کارهای علمی دینی می شد و بهترین امتیاز برای یک فرد حوزوی درس است و تقوا. و ایشان هم با همین دو بال- علم و عمل- تا آخر عمر حرکت کرد و عاقبت هم به فیض شهادت رسید.

چرا حاج آقا بهاء در این سی سالی که از زمان شهادتش می گذرد، این قدر گمنام مانده و به اندازه ی جایگاه و شأن و شخصیتش شناخته نشده است؟

این دیگر از کم همتی دوستان و کم همتی آقایان است که باید مسایل این حوزه را دنبال کنند. شاید خانواده اش هم خیلی اهل این فضاها نباشند که بخواهند مطرح باشند یا شهید را مطرح کنند، اما انصاف این است که باید از اینها تجلیل و تکریم بشود. من به کنگاور هم آمدم و آنجا به مناسبت، اسمی از ایشان بردم و صحبتی کردم. البته اینها باید برجسته بشوند، باید معرفی بشوند، برجستگی برای این زمان. الان خیلی از آن تاریخ گذشته. ذکر خیر اینها باید دوباره بیان بشود، باید گفته شود برای نسل جدید، شخصیت اینها، زحماتی که کشیده اند، مشکلاتی که داشته اند، انصافاً آن وقت ها مبارزه کار بسیار سختی بود. بسیار مشکل بود. گاهی وقت ها پنج، شش ماه طرف را می بردند و اصلاً هیچ کسی نمی دانست او کجاست؛ زندان است؟ تبعید است؟ هیچ ردی از او نمی شد بگیری. در آن وقت و زمانه اینها خدمت کردند، کار کردند، مبارزه کردند و باید یاد و نام اینها زنده بماند و به عنوان افراد شاخص و تأثیرگذار و کسانی که از اول دنبال سر امام حرکت می کردند مطرح شوند.
منبع مقاله :
ماهنامه ی فرهنگی تاریخی شاهد یاران، دوره ی جدید، شماره ی 69، مردادماه 1390



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط