حدیث مباهله و تلاش هاى بیهوده (2)

عدّه اى دیگر نیز سعى کرده اند نام حضرت على علیه السلام را مستور نگه دارند. اینک به تلاش برخى از آن ها اشاره مى کنیم: عدّه اى از صاحبان جوامع حدیثى نام حضرت على علیه السلام را از حدیث حذف نموده اند.
پنجشنبه، 12 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حدیث مباهله و تلاش هاى بیهوده (2)
حدیث مباهله و تلاش هاى بیهوده(2)

 

نویسنده: آیت الله سیّدعلی حسینی میلانی




 

3 . سانسور نام على(ع)!!!

عدّه اى دیگر نیز سعى کرده اند نام حضرت على علیه السلام را مستور نگه دارند. اینک به تلاش برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
عدّه اى از صاحبان جوامع حدیثى نام حضرت على علیه السلام را از حدیث حذف نموده اند.
حتى عدّه اى هم چون صاحب البحر المحیط در روایت مسلم دخل و تصرّف نموده اند و نام على علیه السلام را حذف کرده اند!!
بلاذرى نیز در کتاب خود با بیان موضوعى تحت عنوان «صلح نجران» مى گوید:
هنگامى که خداوند متعال آیه ی (ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ اْلآیاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکیمِ * إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ... عَلَى الْکاذِبینَ) (1) را نازل کرد پیامبر خدا صلى الله علیه وآله این آیه را به دو بزرگ مسیحیان قرائت کرد و آن ها را به مباهله فراخواند، آن گاه دستان فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام گرفت و آماده ی مباهله شد.
یکى از آن دو به دیگرى گفت: از کوه بالا برو و با آنان مباهله نکن; چرا که گرفتار عذاب خواهى شد.
آن شخص گفت: نظر خودت چیست؟
گفت: جزیه مى پردازیم و با وى مباهله نمى کنیم... .(2)
ابن قیّم با صرف نظر از روایت مسلم و دیگران به روایت پدربزرگ سلمه اکتفا مى کند و مى گوید:
حاکم نیشابورى روایتى را از اصمّ، از احمد بن عبدالجبّار، از یونس بکیر، از سلمة بن عبد یشوع، از پدرش، از جدّش نقل مى کند که یونس - از مسیحیان مسلمان شده - مى گوید:
رسول خدا صلى الله علیه وآله پیام کتبى به مسیحیان نجران فرستاد... .
وى داستان را این گونه ادامه مى دهد:
رسول خدا صلى الله علیه وآله بامدادان بعد از آگاه سازى مسیحیان از مباهله، حضرت حسن و حسین علیهما السلام را در زیر رداى خود گرفتند و در حالى که فاطمه علیها السلام در پشت سرشان حرکت مى کرد به منظور مباهله آمدند، در حالى که در آن روز پیامبر صلى الله علیه وآله چندین همسر داشتند... .(3)
ابن کثیر نیز در البدایه والنهایه به همین شکل عمل کرده است.(4)
روایت هایى که از شعبى نقل شده به چند شکل است:
یکم. روایت وى از جابربن عبدالله که در آن گفته شده: آیه در شأن على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.
دوم. روایتى که نام على علیه السلام در آن حذف شده است و گروهى نیز از او و سیوطى از قول این گروه، روایت مذکور را آورده اند.
طبرى پس از نقل روایتى که ابن حمید از جریر، از مغیره، از شعبى نقل کرده و نام على علیه السلام در آن حذف شده، مى گوید:
ابن حمید به نقل از جریر مى گوید: به مغیره گفتم: مردم روایت مى کنند که در جریان مباهله، على علیه السلام حضور داشته است!
او در پاسخ گفت: شعبى نام وى را ذکر نکرده است. نمى دانم به خاطر بدبینى و نفرت بنى امیه به على علیه السلام بوده، یا این که او حضور نداشته است.(5)
سوم. حذف نام على علیه السلام و افزودن عبارت: «برخى از صحابه ی پیامبر»!! که هم اکنون بدان اشاره مى کنیم.

4 . حذف نام على علیه السلام و افزودن «برخى از صحابه ی پیامبر»

ما این روایت را فقط از ابن شبّه، از شعبى بدین شکل یافتیم. در این روایت آمده است:
ابوولید احمدبن عبدالرحمان قرشى، از ولیدبن مسلم، از ابراهیم بن محمد فزارى، از عطاءبن سائب، از شعبى چنین نقل مى کند:
هیئت نجران نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمدند و گفتند: براى ما از عیسى بگو... .
شعبى در ادامه مى گوید: صبح هنگام رسول خدا صلى الله علیه وآله به همراه حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام و برخى از صحابه براى مباهله رفت.
مسیحیان چون به پیامبر رسیدند، گفتند: ما براى مباهله نیامده ایم و آمده ایم تا برایمان جزیه تعیین کنید... .(6)
به راستى اگر منظور از عبارت «صبح هنگام رسول خدا صلى الله علیه وآله به همراه حسن...» این باشد که پیامبر صلى الله علیه وآله قصد داشته با اهل بیت خود مباهله نماید، پس چگونه ادّعا مى کنید که پیامبر صلى الله علیه وآله برخى از صحابه را با اهل بیتش همراه ساخته است؟!!
بر فرض این که برخى از صحابه نیز با پیامبر همراه شده باشند، چرا راوى حداقل از على علیه السلام نام نبرده است؟!!
باید گفت: شعبى - اگر این تحریفات از خود او باشد، نه دیگران - فردى است که به امویان گرایش بسیار دارد.
گفتنى است که شعبى، از افراد مورد اعتماد مروانیان، قاضى آن ها در کوفه و از مقرّبان و ندیم و همدم عبدالملک مروان بوده است. تمامى این ها و موارد دیگر در شرح حال وى در کتاب ها موجود و مى توان به آن ها مراجعه کرد.

5 . تحریف روایت با افزودن نام عائشه و حفصه

این نوع تحریف را در روایت حلبى یافته ایم. او مى گوید:
در نقلى این گونه آمده است:
مسیحیان، زمان مباهله را صبح روز بعد تعیین کردند. صبح هنگام، پیامبر صلى الله علیه وآله به همراه حسن، حسین، فاطمه و على علیهم السلام به نزد آنان رفت و گفت:
اللهمّ هؤلاء أهلی... ;
خدایا! اینان اهل من هستند... .
در روایتى دیگر آمده: عمر به پیامبر صلى الله علیه وآله گفت: اى رسول خدا! اگر مباهله مى کردید با چه کسانى مى رفتید؟
حضرت فرمود: با على، فاطمه، حسن، حسین علیهم السلام، عایشه و حفصه.
و بر این مطلب - یعنى افزودن نام عایشه و حفصه - سخن خداى متعال (نِساءَنا وَنِساءَکُمْ) دلالت دارد (!) و مسیحیان با پیامبر صلى الله علیه وآله صلح کردند که... .(7)

6 . حذف نام فاطمه علیها السلام و افزودن نام هاى ابوبکر با پسرش، عمر با پسرش و عثمان با پسرش

این نوع تحریف را فقط در روایت ابن عساکر در بخش شرح حال عثمان در کتاب تاریخ مدینة دمشق یافتیم.
ابن عساکر در این باره چنین نقل مى کند:
ابوعبدالله محمد بن ابراهیم، از ابوالفضل بن کریدى، از ابوالحسن عتیقى، از ابوالحسن دارقطنى، از ابوالحسین احمد بن قاج، از محمد بن جریر طبرى، از سعید بن عنبسه رازى، از هیثم بن عدى، از جعفر بن محمد، از پدرش این گونه نقل مى کند:
هنگامى که آیه ی (تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) نازل شد، پیامبر با ابوبکر و پسرش، عمر و پسرش، عثمان و پسرش و على و پسرش براى مباهله آمدند.(8)
این روایت را جلال الدین سیوطى، شوکانى، آلوسى و مراغى نیز به نقل از ابن عساکر آورده اند و در برابر این روایت سکوت کرده اند!!(9)
البته فقط آلوسى به سخن آمده و مى گوید: این روایت بر خلاف روایتى است که دیگران نقل کرده اند.

بررسى و نقد این روایت ساختگى

آن چه گفته شد تلاش راویان اهل سنت براى تحریف شکل حدیث مباهله است. افزون بر آن برخى با کلماتى چون «گفته شده»، «روایت شده» و عبارات دیگر در صدد ناچیز انگاشتن این حدیث برآمده اند.
به هر حال، شایسته است به تحریفاتى که به شکل افزایش و یا کاهش عبارت صورت گرفته بیش از این توجّه نکنیم; چرا که پیداست امویان با هدف پنهان ساختن مناقبى که خود مى دانستند از برترى اهل بیت علیهم السلام حکایت دارد، سعى داشتند این حدیث را نیز به مانند احادیث غدیر، منزلت و دیگر احادیث تحریف کنند.
آنان، در حدیث مباهله تلاش کردند چه به صورت حذف اصل آن و چه به شکل حذف نام هاى «على و فاطمه طاهره علیهما السلام»، این فضیلت را پنهان سازند... .
اگر این حدیث از برترى اهل بیت علیهم السلام
حکایت نداشت برخى از آن ها در کنار نام «فاطمه علیها السلام»، نام عایشه و حفصه را ذکر نمى کردند!!
برخى از این راویان بر آن بوده اند تا فضیلتى را که این حدیث بر آن دلالت دارد از انحصار اهل بیت علیهم السلام خارج سازند و بگویند: این فضیلت فقط از آنِ اهل بیت نیست.
از همین رو روایتى را از زبان یکى از اهل بیت - روایت امام صادق از امام باقر علیهما السلام - وضع نموده اند که بر اساس آن، خلفاى سه گانه هم رتبه ی على علیه السلام و فرزندانشان نیز هم رتبه ی فرزندان آن حضرت هستند. آنان این روایت را به ائمه علیهم السلام انتساب مى دهند تا آن را در بین مردم عادى رواج دهند!!
آنان، در ابواب مختلف تفسیر، فقه و فضایل، روایات زیادى را جعل و به اهل بیت علیهم السلام و فرزندان آنان نسبت داده اند.
هیچ یک از مُعجم نویسان و صاحبان کتاب هاى موسوم به صحیح و یا مُسندها، روایت ابن عساکر را نقل نکرده اند. بنابر قواعد حدیث شناسى اهل سنّت، روایت ابن عساکر، در برابر روایتى که احمد بن حنبل، مسلم، ترمذى و دیگران آن را نقل و حاکم نیشابورى بر تواتر و دیگران بر ثبوت آن، تصریح کرده اند، قدرت عرض اندام ندارد.
واقعیّت آن است که حتى ابن تیمیه نیز که به روایت هاى سست و بى پایه چنگ مى زند تا باورهاى نادرست خودش را اثبات کند به این روایت ابن عساکر توجّهى نکرده است.
سند این روایت ضعیف و مضمون آن کاملاً دروغ و ساختگى است. براى بررسى سند این روایت، فقط به دو تن از رجال آن اشاره مى کنیم:

1 . سعید بن عنبسه رازى

صاحبان کتاب هاى صحاح، سنن و دیگر مجامع روایى روایتى از سعید بن عنبسه نقل نکرده اند و باید گفت: او دروغگوست.
ابن ابى حاتم درباره ی وى مى گوید: سعید بن عنبسه، ابوعثمان خزّاز رازى... کسى است که پدرم از وى روایت شنیده، ولى روایتى از او نقل نکرده است و درباره ی او گفته: در او باید تأمّل نمود.
عبدالرحمان مى گوید: از على بن حسین شنیدم که گفت: وقتى از یحیى بن معین درباره ی سعید بن عنبسه رازى سؤال شد، پاسخ داد: او را نمى شناسم.
گفته شد: سعید بن عنبسه از ابوعبیده حدّاد «حدیث والآن»(10) را روایت کرده است. یحیى بن معین با شنیدن این سخن گفت: (پس معلوم مى شود) این شخص دروغگوست.
عبدالرحمان مى گوید: از على بن حسین شنیدم که مى گفت: سعید بن عنبسه دروغگوست، از پدرم نیز شنیدم که مى گفت: او راست نمى گفت.(11)

2 . هیثم بن عدى

همه بر این باورند هیثم بن عدى کذّاب است.
ابن ابى حاتم مى گوید: از یحیى بن معین درباره ی هیثم بن عدى سؤال شد.
گفت: او از اهل کوفه و فردى غیر قابل اعتماد و کذّاب است. از پدرم درباره ی وى پرسیدم. او در جواب گفت: روایت هایش متروک است.(12)
ابن حجر عسقلانى در کتاب لسان المیزان از زبان افراد زیر درباره ی وى این گونه آورده است:
بخارى مى گوید: هیثم بن عدى ثقه و مورد اعتماد نیست. او دروغ مى گفت.
یحیى بن معین نیز همانند بخارى اظهار نظر کرده است.
ابوداوود مى گوید: او کذّاب است.
نسائى و عدّه اى دیگر مى گویند: روایات او را کسى نقل نمى کند.
ابن مدینى مى گوید: من او را در هیچ چیز قبول ندارم.
ابوزرعه مى گوید: او هیچ اعتبارى ندارد.
عجلى مى گوید: او کذّاب است.
ساجى مى گوید: او دروغ مى گفت.
احمد مى گوید: اخبارى نقل کرده، ولى داراى تدلیس نیز بوده است.
حاکم و نقّاش مى گویند: او روایاتى غیرقابل قبول را به راویان ثقه و مورد اعتماد نسبت داده است.
محمود بن غیلان مى گوید: احمد، یحیى و ابوخیثمه او را رد کرده اند.
ابن سکن، ابن شاهین، ابن جارود و دارقطنى وى را از راویان ضعیف به شمار مى آورند.
اگر هیثم از رجال یک حدیث باشد، افرادى چون طحاوى در مشکل الحدیث و بیهقى در السنن الکبرى، نقّاش و جوزجانى در تألیفات خود پیرامون روایات جعلى، آن روایت را دروغ مى دانند.(13)
فرض کنیم ابن عساکر این روایت جعلى را در کتاب تاریخ مدینة دمشق آورده باشد، واقعیت آن است که این کتاب چنان که ابن تیمیه(14) و دیگران نیز تصریح مى کنند، دربردارنده جعلیّات بسیارى است. بنابراین، چرا باید شخصیتى هم چون سیوطى و دیگر هم فکرانش این حدیث را در تفسیر قرآن کریم و بیان مقصود کلام الله ذکر کنند؟!!

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره ی آل عمران: آیه 58 و 59.
2- فتوح البلدان: 75 و 76.
3- زاد المعاد فى هدى خیر العباد: 3 / 39 و 40.
4- البدایة و النهایه: 5 / 53.
5- تفسیر الطبرى: 3 / 211.
6- تاریخ مدینه منوره:1 / 581 - 582.
7- انسان العیون - السیرة الحلبیة: 3 / 236.
8- تاریخ مدینة دمشق - شرح حال عثمان بن عفان - : 168 - 169.
9- الدر المنثور: 40/2، فتح القدیر: 348/1، روح المعانى: 190/3، تفسیر مراغى: 175/4.
10- «والآن عدوى» یکى از راویان است که فقط از او یک روایت طولانى درباره ی شفاعت نقل شده که آن را «حدیث والآن» مى نامند. ر.ک: تاریخ بغداد: 407/2.
11- الجرح والتعدیل: 52/4.
12- همان: 9 / 85 .
13- لسان المیزان: 6 / 209.
14- منهاج السنّة: 7 / 40.

منبع مقاله:
حسینی میلانی، علی؛ (1390)، نگاهی به تفسیر آیه ی مباهله (پژوهشی در تفسیر و شأن نزول آیه ی مباهله)، قم: الحقایق، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.